يوسف ١١٠

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۵ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
حَتَّى‌ إِذَا اسْتَيْأَسَ‌ الرُّسُلُ‌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ‌ قَدْ کُذِبُوا جَاءَهُمْ‌ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ‌ مَنْ‌ نَشَاءُ وَ لاَ يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ‌ الْقَوْمِ‌ الْمُجْرِمِينَ‌

ترجمه

(پیامبران به دعوت خود، و دشمنان آنها به مخالفت خود همچنان ادامه دادند) تا آنگاه که رسولان مأیوس شدند، و (مردم) گمان کردند که به آنان دروغ گفته شده است؛ در این هنگام، یاری ما به سراغ آنها آمد؛ آنان را که خواستیم نجات یافتند؛ و مجازات و عذاب ما از قوم گنهکار بازگردانده نمی‌شود!

تا آن جا كه فرستادگان [از ايمان كافران‌] نوميد شدند و [مردم‌] پنداشتند كه به آنها دروغ گفته شده، در اين هنگام يارى ما به آنها رسيد. پس هر كه را خواسته بوديم نجات يافت، و عذاب ما از قوم گنهكار برگشت ندارد
تا هنگامى كه فرستادگان [ما] نوميد شدند و [مردم‌] پنداشتند كه به آنان واقعاً دروغ گفته شده، يارىِ ما به آنان رسيد. پس كسانى را كه مى‌خواستيم، نجات يافتند، و[لى‌] عذاب ما از گروه مجرمان برگشت ندارد.
(مردم با انبیاء چندان ضدیت کردند) تا آنجا که رسولان مأیوس شده و گمان کردند که وعده نصرت خدا خلاف خواهد شد (یا گمان کردند که دیگر هیچ کس تصدیق آنها نخواهد کرد) در آن حال یاری ما بدیشان فرا رسید تا هر که ما خواستیم نجات داده شد، و نیز قهر و انتقام ما از بدکاران عالم باز گردانده نخواهد شد.
[پیامبران، مردم را به خدا خواندند و مردم هم حق را منکر شدند] تا زمانی که پیامبران [از ایمان آوردن اکثر مردم] مأیوس شدند و گمان کردند که به آنان [از سوی مردم در وعده یاری و حمایت] دروغ گفته شده است. [ناگهان] یاری ما به پیامبران رسید؛ پس کسانی را که خواستیم رهایی یافتند و عذاب ما از گروه مجرمان برگردانده نمی شود.
چون پيامبران نوميد شدند و چنان دانستند كه آنها را تكذيب مى‌كنند، ياريشان كرديم و هر كه را كه خواستيم نجات داديم و عذاب ما از مردم گنهكار بازگردانيده نشود.
تا آنجا که چون پیامبران نومید شدند و [پیروان‌] پنداشتند که به دروغ وعده داده شده‌اند، آنگاه بود که نصرت ما به آنان در رسید و هرکس که خواسته بودیم نجات یافت، و عذاب ما از قوم گناهکار برنمی‌گردد
[و دعوت پيامبران و انكار كافران ادامه داشت‌] تا چون پيامبران [از ايمان آوردن قوم خود] نوميد شدند و [كافران‌] چنين دانستند كه به آنان دروغ گفته شده- كه كافران عذاب سخت دارند-، يارى ما بديشان رسيد، پس هر كه را خواستيم رهانيده شد، و عذاب سخت ما از گروه بزهكاران باز گردانده نشود.
(ای پیغمبر! یاری ما را دور از خویشتن مدان. یاری ما به شما نزدیک و پیروزیتان حتمی است. پیش از این پیغمبران متعدّدی آمده‌اند و به دعوت خود ادامه داده‌اند و دشمنان حق و حقیقت هم به مبارزه خاسته و مقاومت و مخالفت نموده‌اند) تا آنجا که پیغمبران (از ایمان آوردن کافران و پیروزی خود) ناامید گشته و گمان برده‌اند که (از سوی پیروان اندک خویش هم) تکذیب شده‌اند (و تنهای تنها مانده‌اند). در این هنگام یاری ما به سراغ ایشان آمده است (و لطف و فضل ما آنان را در برگرفته است) و هرکس را که خواسته‌ایم نجات داده‌ایم. (بلی! در هیچ زمان و هیچ مکانی) عذاب ما از سر مردمان گناهکار دور و دفع نمی‌گردد.
تا هنگامی که فرستادگان (ما از ایمان کافران) نومید شدند و پنداشتند که به آنان (از جانب مردمان) بی‌گمان دروغ گفته شده، یاریمان آنان را در رسید. پس کسانی را که می‌خواستیم، نجات یافتند. و برخورد شدیدمان از گروه مجرمان برگشت ندارد.
تا هنگامی که نومید شدند فرستادگان و پنداشتند که دروغ گفته شدند بیامدشان یاری ما پس نجات دهیم هرکه را خواهیم و برنگردد خشم ما از گروه گنهکاران‌

Until, when the messengers have despaired, and thought that they were rejected, Our help came to them. We save whomever We will, and Our severity is not averted from the guilty people.
ترتیل:
ترجمه:
يوسف ١٠٩ آیه ١١٠ يوسف ١١١
سوره : سوره يوسف
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢١
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«حَتّی»: برای غایت محذوفی است که سیاق دالّ بر آن است: لا یُغْرِرْهُمْ تَمادی ایّامِهِمْ فَإِنَّ مَنْ قَبْلَهُمْ أُمْهِلُوا حَتّی. «إِسْتَیْأَسَ»: مأیوس و ناامید شدند (نگا: یوسف / ). «ظَنُّوا»: گمان بردند. انگاشتند. «کُذِبُوا»: تکذیب شده‌اند. با آنان دروغ گفته شده است. «ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا»: پیغمبران می‌انگاشتند که همه مردمان از جمله مؤمنان تازه ایمان، ایشان را تکذیب می‌کنند. مؤمنان گمان می‌بردند که پیغمبران به دروغ بدیشان وعده نصرت و پیروزی داده‌اند. پیامبران در طوفانیترین حالات و در لحظاتی ناپایدار و به مقتضای طبع بشری، بی‌اختیار به مغز آنان میگذشت که نکند وعده پیروزی خلاف از آب درآید، و یا وعده پیروزی مشروط به شرائطی بوده که حاصل نشده باشد (نگا: بقره / . «نُجِّیَ»: فعل ماضی مجهول است. به معنی: نجات داده شده است. «فَنُجِّیَ مَنْ ...»: مراد نجات پیغمبران و مؤمنان است. «بَأْسُنَا»: عذاب ما (نگا: انعام / ، اعراف / ، ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّيَ مَنْ نَشاءُ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ «110»

(دعوت پيامبران و مخالفت دشمنان همچنان ادامه داشت) تا هنگامى كه پيامبران (از هدايت مردم) به آستانه نوميدى رسيدند وكفار گمان كردند (وعده‌ى عذاب) به دروغ به آنان داده شده است، آنگاه يارى ما به آنان رسيد، پس كسانى را كه مى‌خواستيم نجات يافتند و (لى) عذاب ما ازگروه مجرمان باز گردانده نمى‌شود.

نکته ها

در طول تاريخ، پيامبران در دعوت خود مستمر و مصرّ بودند، تا آنكه از هدايت مردم مأيوس مى‌شدند، چنانكه مخالفانِ لجوج نيز دست از مقاومت برنمى‌داشتند. نمونه‌هايى از آن را در قرآن مى‌خوانيم:

الف: نمونه يأس انبيا:

بعد از آنكه نوح ساليان متمادى مردم را دعوت كرد، جز گروه اندكى كسى ايمان نياورد، خداوند به او فرمود: «لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ» «1» جز كسانى كه ايمان آورده‌اند، كس ديگرى از قوم تو ايمان نخواهد آورد. نوح در نفرين خود كه نشان از يأس او نيز دارد، مى‌گويد: «وَ لا يَلِدُوا إِلَّا فاجِراً كَفَّاراً» «2» يعنى از اينان جز كافر فاجر نيز متولد نخواهد شد.

در داستان زندگى و دعوت هود، صالح، شعيب، موسى، و عيسى عليهم السلام نيز اين يأس از ايمان آوردن كفار به چشم مى‌خورد.

ب: نمونه سوءظن مردم به انبيا:

كفّار تهديد انبيا را توخالى و دروغ مى‌پنداشتند. در سوره هود آيه 27 مى‌خوانيم‌ «بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبِينَ» «3» گمان مى‌كنيم شما دروغگوييد. يا اينكه فرعون به موسى عليه السلام گفت: «إِنِّي لَأَظُنُّكَ‌


«1». هود، 36.

«2». نوح، 27.

«3». هود، 27.

جلد 4 - صفحه 305

يا مُوسى‌ مَسْحُوراً» «1» به راستى كه گمان مى‌كنم كه تو افسون زده‌اى.

ج: نمونه نصرت خداوند:

قرآن نصرت الهى را حقّى مى‌داند كه خداوند بر خود لازم كرده است‌ «وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ» «2» يعنى يارى مؤمنان بر ما لازم است. يا در جاى ديگر مى‌فرمايد: «نَجَّيْنا هُوداً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ» «3» ما هود و مؤمنان را نجات داديم.

امّا درباره قهر خداوند كه از مجرمان برنمى‌گردد، در سوره‌ى رعد آيه 11 مى‌فرمايد: «إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ» هرگاه خداوند بر قومى قهر بگيرد، برگشت ندارد.

پیام ها

1- قساوت و لجاجت در انسان، تا آنجا اوج مى‌گيرد كه انبياى بردبار را نيز مأيوس مى‌كند. «إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ»

2- خوش‌بينى و حسن‌نيّت و حوصله اندازه دارد. «حَتَّى»

3- نيروى خود را صرف زمينه‌هاى غيرقابل نفوذ نكنيد. بايد از برخى مردم صرف نظر كرد. «اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ»

4- مهلت دادن به مجرمان وتاخير عذاب آنان، از سنت‌هاى الهى است. «حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ» يعنى به قدرى ما به مجرمان مهلت داديم كه انبيا مأيوس شدند.

5- تاخير عذاب الهى سبب جرأت وتكذيب مجرمين مى‌گردد. حَتَّى إِذَا ... وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا

6- نااميدى انبيا از هدايت مردم، شرط نزول قهر خداست. إِذَا اسْتَيْأَسَ‌ ... لا يُرَدُّ بَأْسُنا ...

7- امدادهاى الهى نسبت به پيامبران هم زمان خاصى دارد. إِذَا اسْتَيْأَسَ‌ ... جاءَهُمْ‌ 8- قهر الهى شامل انبيا و مومنان واقعى نمى‌شود. «فَنُجِّيَ»

9- هم قهر و عذاب و هم لطف و امداد به دست خداست. نَصْرُنا ... بَأْسُنا


«1». اسراء، 101.

«2». روم، 47.

«3». هود، 58.

جلد 4 - صفحه 306

10- سرنوشت قهر يا نجات انسان بدست خود اوست. «مَنْ نَشاءُ، الْمُجْرِمِينَ»

11- اراده وخواست خدا قانون‌مند است. «مَنْ نَشاءُ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ»

12- راه خدا بن‌بست ندارد. إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ‌ ... جاءَهُمْ نَصْرُنا (هر كجا مردم كار را به بن‌بست كشاندند قدرت خدا جلوه مى‌كند.)

13- هيچ قدرتى مانع قهر خدا نمى‌شود. «لا يُرَدُّ بَأْسُنا»

14- سنت خداوند در حمايت انبيا و هلاكت مجرمان است. «جاءَهُمْ نَصْرُنا، لا يُرَدُّ بَأْسُنا»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّيَ مَنْ نَشاءُ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ (110)

بعد از آن براى تسليه خاطر رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حال انبيا را با قوم و امت خود اخبار فرمايد كه ما تأخير انداختيم عقاب را از امم سابقه كه تكذيب كردند پيغمبران را چنانچه عقاب مكذبان امت تو را نيز تأخير ساختيم:

حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ‌: تا اينكه رسيد به حدى كه نااميد شدند پيغمبران از ايمان قوم به اخبار الهى. وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا: و يقين كردند پيغمبران اينكه تكذيب گرديده شدند، يعنى دانستند كه قوم مبالغه نمودند در تكذيب به حدى كه احدى از آنان اصلاح نپذيرند و ايمان قبول نكنند. «1»


«1» اين معنى بنابر آنست كه لفظ «كذبوا» را با تشديد «ذال» قرائت كنيم.

جلد 6 - صفحه 316

قرائت ثانى «كذبوا» تخفيف و مجهول، يعنى: و گمان كردند قوم اينكه پيغمبران دروغ گفته شدند يعنى وعده الهى به فتح و ظفر و نصرت نعوذ باللّه دروغى بود. سوق آيه شريفه شد و لكن قرائت ائمه هدى مخفف نقل شده، چنانچه در تفسير ابو الفتوح رازى (قدس الله سره) «1» از حضرت امير المؤمنين و حضرت سجاد و حضرت باقر و حضرت صادق عليهم السّلام و جمله‌اى از مفسرين تخفيف را نقل نموده و فرمايش حضرت رضا عليه السّلام در جواب مأمون فرمود: «حتّى اذا استيأس الرّسل من قومهم و ظنّ قومهم انّ الرّسل قد كذّبوا» ممكن است كه چون در ذهن مأمون چنين بود كه رسل گمان كردند دروغ گفته شدند در وعده نصرت، و اين قسمت شايسته شأن انبيا نيست، لذا حضرت در مقام ردع او فرمود: قوم گمان كردند كه وعده انبيا دروغ بود.

قرائت سوم- «كذّبوا» تخفيف و معلوم يعنى قوم گمان كردند كه انبيا دروغ گويند. نزد بعضى يقين كردند انبيا كه قوم بتحقيق دروغ و افترا نمودند بر خداى تعالى.

خلاصه چون انبياء مأيوس شدند از ايمان قوم، و قوم گمان كردند وعده نصرت دروغ است. جاءَهُمْ نَصْرُنا: آمد پيغمبران را نصرت و فتح و ظفر ما به نزول عذاب بر كفار. فَنُجِّيَ مَنْ نَشاءُ: پس رها شدند و خلاص گرديدند از عذاب، آنان كه ما خواستيم و مستحق نجات بودند به سبب تصديق و ايمان، و ما بقى هلاك شدند. وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ‌: و هيچكس نتواند رد نمايد و بازگرداند عذاب ما را از گروه كافران و مخالفان و منهمكين در عصيان و طغيان، زيرا احدى را با سطوت قهر قهارى، تقابل و توانائى نيست.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّيَ مَنْ نَشاءُ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ (110) لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى‌ وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (111)

ترجمه‌

تا چون مأيوس شدند پيغمبران و گمان كردند پيشينيان كه بآنها بتحقيق دروغ گفته شده آمد ايشانرا نصرت ما پس نجات داده شد هر كه خواستيم و باز گردانده نشود عذاب ما از گروه گناهكاران‌

هر آينه باشد در قصّه آنها موجب عبرتى براى صاحب خردان نباشد نقلى كه دروغ بسته شده باشد ولى تصديق چيزى‌


جلد 3 صفحه 184

است كه در برابر آنست و بيان هر چيز و هدايت و رحمت براى گروهى كه ميگروند.

تفسير

- خداوند تأخير انداخت نصرت پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را چنانچه تأخير انداخت عذاب امم سابقه را تا وقتى كه مأيوس شدند انبياء گذشته از ايمان آنها و نصرت خودشان بر كفّار و گمان كردند امم سابقه كه دروغ گفته شدند يعنى انبياء بآنها دروغ گفتند در آنكه وعده عذاب بآنها دادند در صورتى كه ايمان نياورند و بنابراين ضمير مستتر در ظنّوا راجع است بامم سابقه كه مستفاد از اين آيه و مذكور در آيه سابقه است بعنوان الذّين من قبلهم و بعضى كذّبوا بتشديد ذال قرائت نموده‌اند و بنابراين مرجع ضمير در ظنوا رسل است يعنى انبياء معتقد شدند كه مردم آنها را تكذيب كردند در وعده عذاب و ديگر كسى بايشان ايمان نمى‌آورد و پس از نااميدى خداوند نصرت داد ايشانرا بر كفّار بارسال عذاب پس نجات داده شدند اهل ايمان بخواست خدا از آن و گرفتار شدند كسانيكه تكذيب نمودند پيغمبران را و مجرم شدند و كسى نتوانست جلوگيرى از عذاب آنها نمايد در عيون از حضرت رضا عليه السّلام نقل نموده در معناى اين آيه كه فرمود تا وقتى كه مأيوس شدند پيغمبران از قومشان و گمان كردند قومشان كه دروغ گفته شدند آمد پيغمبران را نصرت ما و بوده است در قصّه حضرت يوسف و برادرانش يا در قصّه پيغمبران و اممشان عبرت و پند و اندرز براى خردمندان كه چگونه خداوند اهل طاعت را بدرجات رفيعه در دنيا و آخرت ميرساند و چگونه اهل معصيت را در هر دو سراى رسوا و خوار و ذليل و بى‌اعتبار فرموده چون قرآن كلام خدا است نه افسانه مجعولى از يوسف و زليخا مانند ساير افسانه‌ها و مصدّق ساير كتب سماوى است كه قبل از آن بر انبياء عظام نازل شده و در آن بيان و شرح تمام معارف و احكام دين است و موجب هدايت و رحمت است براى كسانيكه ايمان مى‌آورند بآن و عمل مى‌كنند بمفاد آن در ثواب الاعمال و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه بخواند سوره يوسف را در هر روز يا در هر شب خداوند او را در قيامت محشور فرمايد باجمالى چون جمال يوسف و مأمون شود از فزع آنروز و از اخيار و بندگان صالح خدا باشد و در كافى از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده‌


جلد 3 صفحه 185

كه سوره يوسف عليه السّلام را بزنانتان نياموزيد و در نزد آنها نخوانيد چون در آن موجبات افتتان است سوره نور را بآنها بياموزيد كه در آن مواعظ است بنظر حقير منظور آيات حدود و حجاب است و در خصال از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه بر زنها كراهت دارد ياد گرفتن سوره يوسف عليه السّلام‌


جلد 3 صفحه 186

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


حَتّي‌ إِذَا استَيأَس‌َ الرُّسُل‌ُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُم‌ قَد كُذِبُوا جاءَهُم‌ نَصرُنا فَنُجِّي‌َ مَن‌ نَشاءُ وَ لا يُرَدُّ بَأسُنا عَن‌ِ القَوم‌ِ المُجرِمِين‌َ (110)

‌تا‌ زماني‌ ‌که‌ انبياء مأيوس‌ شدند ‌از‌ ايمان‌ آوردن‌ قوم‌ و مشركين‌ و كفار قوم‌ گمان‌ بردند ‌که‌ ‌اينکه‌ رسل‌ و انبياء دروغ‌ بستند بخدا و خداوند ‌آنها‌ ‌را‌ نفرستاده‌ و دستوري‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ نيامده‌ آمد ‌آن‌ رسل‌ ‌را‌ نصرت‌ ‌ما ‌پس‌ نجات‌ داده‌ شد ‌هر‌ كس‌ ‌که‌ ‌ما خواستيم‌ ‌که‌ مؤمنين‌ باشند و بأس‌ و عذاب‌ ‌ما برداشته‌ نميشود ‌از‌ قوم‌ گنه‌ كاران‌ دعوت‌ انبياء و رسل‌ حتم‌ و لازم‌ ‌است‌ ‌تا‌ مادامي‌ ‌که‌ احتمال‌ تأثير ميرود ‌که‌ قوم‌ ايمان‌ آورند و ‌پس‌ ‌از‌ قطع‌ بعدم‌ تأثير دعوت‌ نتيجه‌ ندارد و حجة ‌بر‌ ‌آنها‌ تمام‌ ‌شده‌ چنانچه‌ ‌در‌ خطاب‌ بحضرت‌ نوح‌ ميفرمايد وَ أُوحِي‌َ إِلي‌ نُوح‌ٍ أَنَّه‌ُ لَن‌ يُؤمِن‌َ

جلد 11 - صفحه 295

مِن‌ قَومِك‌َ إِلّا مَن‌ قَد آمَن‌َ فَلا تَبتَئِس‌ بِما كانُوا يَفعَلُون‌َ هود ‌آيه‌ 38 و چنانچه‌ يكي‌ ‌از‌ شرائط امر بمعروف‌ و نهي‌ ‌از‌ منكر احتمال‌ تأثير ‌است‌ و مكرر گفته‌ايم‌ مجرد فاعليت‌ فاعل‌ كافي‌ نيست‌ قابليت‌ قابل‌ ‌هم‌ شرط ‌است‌.

حَتّي‌ إِذَا استَيأَس‌َ الرُّسُل‌ُ ‌يعني‌ انبياء دعوت‌ ميكنند ‌تا‌ زماني‌ ‌که‌ مأيوس‌ شوند ‌از‌ ايمان‌ قوم‌ ‌پس‌ ‌از‌ يأس‌ ‌آنها‌ ‌را‌ رها ميكنند چنانچه‌ ميفرمايد فَذَرهُم‌ يَخُوضُوا وَ يَلعَبُوا حَتّي‌ يُلاقُوا يَومَهُم‌ُ الَّذِي‌ يُوعَدُون‌َ زخرف‌ ‌آيه‌ 83 معارج‌ ‌آيه‌ 42 وَ ظَنُّوا و يقين‌ پيدا كردند ‌که‌ ظن‌ ‌در‌ اينجا بمعني‌ يقين‌ ‌است‌ بقرينه‌ لفظ بأس‌ أَنَّهُم‌ قَد كُذِبُوا ‌که‌ قوم‌ ‌آنها‌ ‌را‌ تكذيب‌ كردند و فرمايشات‌ ‌آنها‌ ‌را‌ دروغ‌ پنداشتند و تصديق‌ نكردند.

جاءَهُم‌ نَصرُنا نصرت‌ الهي‌ ‌براي‌ رسل‌ آمد فَنُجِّي‌َ مَن‌ نَشاءُ ‌که‌ مؤمنين‌ باشند نجات‌ پيدا كردند باراده‌ و مشيّت‌ الهي‌ چنانچه‌ مكررا ‌در‌ آيات‌ شريفه‌ درباره‌ قوم‌ نوح‌، هود، صالح‌ و ‌غير‌ اينها ميفرمايد فنجينا ‌الّذين‌ آمنوا و كفار و مشركين‌ دچار عذاب‌ شدند وَ لا يُرَدُّ بَأسُنا عذاب‌ و بليات‌ دنيوي‌ مثل‌ غرق‌، خسف‌، صيحه‌، صاعقه‌ و ساير بليات‌ و عقوبت‌ اخروي‌ خلود ‌در‌ آتش‌.

عَن‌ِ القَوم‌ِ المُجرِمِين‌َ جرم‌ تقصير كاريست‌ مجرم‌ تقصير كار ‌است‌ شامل‌ مشرك‌ و كافر و مخالف‌ و ارباب‌ ضلال‌ و مبدع‌ و معاند و منكر ضروريات‌ و جاحد و مرتاب‌ و شاك‌ و اهل‌ معاصي‌ ‌که‌ ‌هر‌ كدام‌ ‌در‌ حدّ ‌خود‌ مقصر هستند بلي‌ عصات‌ مؤمنين‌ ممكن‌ ‌است‌ بشفاعت‌ و شمول‌ رحمت‌ و مغفرت‌ ردّ بأس‌ ‌از‌ ‌آنها‌ بشود و اينها مسلما ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ مشمول‌ نيستند و مراد ‌غير‌ اينها ‌است‌.

296

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 110)- در این آیه اشاره به یکی از حساسترین و بحرانی‌ترین لحظات زندگی پیامبران کرده، می‌گوید: پیامبران الهی در راه دعوت به سوی حق، همچنان پافشاری داشتند و اقوام گمراه و سرکش همچنان به مخالفت خود ادامه می‌دادند «تا آنجا که پیامبران از آنها مأیوس شدند، و (مردم) گمان بردند که به آنها دروغ گفته شده است، در این هنگام یاری ما به سراغ آنها آمد، آنان را که خواستیم نجات یافتند» (حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ).

و در پایان آیه می‌فرماید: «عذاب و مجازات ما از قوم گنهکار و مجرم، بازگردانده نمی‌شود» (وَ لا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ).

این یک سنت الهی است، که مجرمان پس از اصرار بر کار خود و بستن تمام درهای هدایت به روی خویشتن و خلاصه پس از اتمام حجت، مجازاتهای الهی به سراغشان می‌آید و هیچ قدرتی قادر بر دفع آن نیست.

نکات آیه

۱- پیامبران پیشین براى گرایش دادن مردم به توحید تلاشى پى گیر داشتند و مدتى مدید به هدایت آنان همّت مى گماشتند. (حتّى إذا استیئس الرسل و ظنوا أنهم قد کذبوا) «حتى» غایت براى جمله اى محذوف است و تقدیر کلام با توجه به آیه قبل و نیز آیه مورد بحث مى تواند این گونه باشد: آن پیامبرانى که به سوى امتهاى پیشین فرستادیم، مردم خویش را دعوت کردند ; ولى آنان نپذیرفتند. ایشان را به آمدن عذاب هشدار دادند، دست برنداشتند تا اینکه ... . روشن است که ناامید شدن پیامبران در مدت کوتاه تحقق نمى یابد و بدون تلاش نیز مأیوس شدن وجه صحیحى ندارد. از این رو «حتّى إذا استیئس الرسل» حاکى از تلاش پى گیر در مدت طولانى است.

۲- عموم مردم با پیامبران مخالفت مى کردند و از پذیرش دعوت ایشان سرباز مى زدند. (حتّى إذا استیئس الرسل) چنان چه عده بسیارى از مردم ایمان مى آوردند ، پیامبران مأیوس نمى شدند. بنابراین «استیئس الرسل» حاکى است که همه و یا اکثر مردم از پذیرش دعوت پیامبران امتناع مى کردند. جمله «فنجى من نشاء» دلالت بر آن دارد که برخى ایمان آورده بودند.

۳- اصرار کفرپیشگان بر تکذیب پیامبران و عناد و لجاجت آنان ، موجب یأس پیامبران از موفقیّت خویش و ایمان آوردن قومشان (حتّى إذا استیئس الرسل) متعلق «استیئس» ایمان آوردن مردم و موفقیت پیامبران است.

۴- پیامبران ، کفرپیشگان امت خویش را به نزول عذابهاى الهى هشدار مى دادند. (و ظنوا أنهم قد کذبوا) ضمیرهاى جمع در جمله «ظنوا ...» به «الذین» در آیه قبل برمى گردد.

۵- مهلت دادن به امتهاى کفرپیشه و تکذیب گر و تأخیر در نزول عذاب بر ایشان ، از سنتهاى خداوند است. (حتّى إذا استیئس الرسل و ظنوا أنهم قد کذبوا) از آن جا که تأخیر عذاب براى همه امتها و تکذیب کنندگان تمامى پیامبران بوده - زیرا «رسل» جمع و داراى الف و لام مى باشد و شامل همه رسولان است - استفاده مى شود که: مهلت دادن به تکذیب گران و تعجیل نکردن در عذاب آنان، شیوه اى مستمر و از سنتهاى خداوند است.

۶- تأخیر عذاب کفرپیشگان تکذیب گر ، موجب اطمینان آنان بر دروغ بودن آن مى شد. (و ظنوا أنهم قد کذبوا) «کِذب» به معناى دروغ گفتن است و «کُذبوا» ; یعنى، به آنان دروغ گفته شد. جمله «فنجّى من نشاء» و «لایردّ بأسنا» مى رساند که از مصادیق آنچه کافران دروغش مى پنداشتند، نزول عذاب بوده است. قابل ذکر است که حرف «قد» در «قد کذبوا» - که براى تأکید و تحقیق است - مى رساند که «ظنّوا» به معناى اطمینان پیدا کردند، است.

۷- خداوند ، یارى کننده پیامبران خویش و سرکوب کننده مخالفان ایشان (حتّى إذا استیئس الرسل ... جاءهم نصرنا)

۸- نزول عذاب بر تکذیب کنندگان انبیا ، نمودى از امدادهاى خداوند به پیامبران خویش (جاءهم نصرنا فنجى من نشاء) مراد از یارى خدا (جاءهم نصرنا) به قرینه «فنجى من نشاء ...» نزول عذاب است. بنابراین تعبیر کردن از نزول عذاب به آمدن یارى ، حکایت از برداشت فوق دارد.

۹- ناامیدى پیامبران از هدایت یافتن مردم ، شرط نزول عذاب الهى بر امتهاى آنان بود. (حتّى إذا استیئس الرسل ... جاءهم نصرنا فنجى من نشاء)

۱۰- از میان رفتن لیاقت و قابلیت مردم براى هدایت ، شروط نزول عذاب الهى بر آنان است. (حتّى إذا استیئس الرسل ... جاءهم نصرنا)

۱۱- خداوند ، پیامبران و پیروان ایشان را از عذابهاى استیصال نجات مى بخشید. (جاءهم نصرنا فنجى من نشاء) «نجى» ماضى مجهول و «من» نایب فاعل آن است. مفعول «نشاء» کلمه اى مانند «نجاته» است که از «نجى» استفاده مى شود. بنابراین «فنجى من نشاء» ; یعنى، پس نجات داده شد آنکه ما نجات یافتنش را مى خواستیم. از مصداقهاى مورد نظر براى «من نشاء» پیامبران و پیروان ایشان است.

۱۲- خداوند ، تقواپیشگان و درستکاران را از عذابهاى استیصال نجات مى بخشد. (فنجى من نشاء) از مصادیق مورد نظر براى «من نشاء» علاوه بر پیامبران ، تقواپیشگان و درستکاران است. آیه قبل (أفلم یسیروا ... و لدار الأخرة خیر للذین اتقوا) و ذیل آیه مورد بحث (و لایردّ بأسنا عن القوم المجرمین) قرینه بر این معناست.

۱۳- گنه کاران مجرم ، پس از نزول عذاب الهى ، راهى براى نجات خویش نخواهند یافت. (و لایردّ بأسنا عن القوم المجرمین) «بأس» به معناى عذاب است. «ردّْ» (مصدر لایردّ) به معناى بازگرداندن مى باشد.

۱۴- مشیّتهاى الهى نافذ و غیر قابل تخلف است. (فنجى من نشاء)

۱۵- مشیّتهاى الهى قانونمند است. (فنجى من نشاء و لایردّ بأسنا عن القوم المجرمین) خداوند پس از آنکه نجات افرادى را به مشیّت خویش وابسته دانست (فنجى من نشاء) با جمله «و لایردّ بأسنا ...» بیان کرد که مجرمان به عذاب گرفتار مى شوند تا به این نکته اشاره کند که مشیّت الهى بى دلیل نبوده و قانونمند است.

۱۶- تکذیب پیامبران الهى ، جرم و گناه است و تکذیب کنندگان مجرم و گنهکارند. (و لایردّ بأسنا عن القوم المجرمین)

۱۷- گنهکاران و تکذیب کنندگان پیامبر(ص) در خطر گرفتار آمدن به عذابهاى دنیوى اند. (و لایردّ بأسنا عن القوم المجرمین)

روایات و احادیث

۱۸- «قال المأمون:... یا أباالحسن(ع) فاخبرنى عن قول الله عزوجل: «حتّى إذا استیأس الرسل و ظنّوا أنّهم قد کذبوا جائهم نصرنا» قال الرضا(ع) یقول الله عزوجل: «حتى إذا استیأس الرسل» من قومهم و ظنّ قومهم أن الرسل قد کذبوا جاء الرسل نصرنا...  ;[۱] مأمون [به امام رضا(ع)] گفت: اى اباالحسن! پس مرا خبر ده از سخن خداوند عزوجل: «حتّى إذا استیأس الرسل و ظنّوا أنهم قد کذبوا جائهم نصرنا» امام رضا(ع) فرمود: خداوند مى فرماید: تا آن گاه که رسولان از قوم خود ناامید شدند و قومشان گمان کردند رسولان دروغ گفته اند، یارى ما براى پیامبران رسید ...».

موضوعات مرتبط

  • اکثریت: عصیان اکثریت ۲
  • امتها: شرایط عذاب امتها ۹; مهلت به امتها ى کافر ۵
  • انبیا: آثار دشمنى با انبیا ۳; آثار یأس انبیا ۹; اصرار مکذبان انبیا ۳; امداد به انبیا ۸; تبلیغ انبیا ۱; دشمنى مکذبان انبیا ۳; دعوتهاى انبیا ۱; سرکوبى مخالفان انبیا ۷; عذاب مکذبان انبیا ۸; عوامل یأس انبیا ۳; گناه تکذیب انبیا ۱۶; لجاجت مکذبان انبیا ۳; مخالفان انبیا ۲; نجات انبیا ۱۱; نجات پیروان انبیا ۱۱; هدایتگرى انبیا ۱; هشدارهاى انبیا ۴; هماهنگى انبیا ۴; یاور انبیا ۷; یأس از ایمان اقوام انبیا ۱۸; یأس از مکذبان انبیا ۳; یأس انبیا ۱۸
  • توحید: اهمیت دعوت به توحید ۱ جرایم: موارد جرم ۱۶
  • خدا: امدادهاى خدا ۷; حتمیت مشیت خدا ۱۴; سنتهاى خدا ۵; قانونمندى مشیت خدا ۱۵; نجات بخشى خدا ۱۱، ۱۲; نشانه هاى امدادهاى خدا ۸
  • سنتهاى خدا: سنت مهلت ۵
  • صالحان: نجات صالحان ۱۲
  • عذاب: اهل عذاب ۱۷; شرایط نزول عذاب ۱۰; عوامل تکذیب عذاب ۶; مهلت در عذاب ۵; نجات از عذاب ۱۳; نجات از عذاب استیصال ۱۱، ۱۲
  • عصیان: عصیان از انبیا ۲
  • کافران: انذار کافران ۴; بینش کافران ۶; تأخیر عذاب کافران ۶; عذاب کافران ۴; یأس از ایمان کافران ۹
  • کفر: آثار اصرار بر کفر ۳
  • گناه: موارد گناه ۱۶ گناهکاران: ۱۶ حتمیت عذاب گناهکاران ۱۳; عذاب دنیوى گناهکاران ۱۷
  • متقین: نجات متقین ۱۲
  • مجرمان: ۱۶
  • محمد(ص): عذاب دنیوى مکذبان محمد(ص) ۱۷
  • هدایت: آثار هدایت ناپذیرى ۱۰

منابع

  1. عیون اخبارالرضا، ج ۱، ص ۲۰۲، ح ۱ ; نورالثقلین، ج ۲، ص ۴۷۹، ح ۲۵۱.