مريم ٧٢

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۱۴ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن جزییات آیه)
کپی متن آیه
ثُمَ‌ نُنَجِّي‌ الَّذِينَ‌ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ‌ فِيهَا جِثِيّاً

ترجمه

سپس آنها را که تقوا پیشه کردند از آن رهایی می‌بخشیم؛ و ظالمان را -در حالی که (از ضعف و ذلّت) به زانو درآمده‌اند- در آن رها می‌سازیم.

|سپس كسانى را كه تقوا پيشه كردند نجات مى‌دهيم و ظالمان را به زانو درآمده در آن رها مى‌كنيم
آنگاه كسانى را كه پرهيزگار بوده‌اند مى‌رهانيم، و ستمگران را به زانو درافتاده در [دوزخ‌] رها مى‌كنيم.
پس از ورود همه در دوزخ، ما افرادی را که خداترس و باتقوا بوده‌اند نجات خواهیم داد و ستمکاران را فرو گذاریم تا در آن آتش به زانو درافتند.
سپس آنان را که [از کفر، شرک، فساد و گناه] پرهیز کردند، نجات می دهیم، و ستمکاران را که به زانو درافتاده اند، در دوزخ رها می کنیم.
آنگاه پرهيزگاران را نجات مى‌دهيم و ستمكاران را همچنان به زانونشسته در آنجا وامى‌گذاريم.
سپس کسانی را که پروا پیشه کرده‌اند، می‌رهانیم و ستم‌پیشگان را در آنجا به زانو درافتاده فرو می‌گذاریم‌
آنگاه كسانى را كه پرهيزگارى كردند برهانيم و ستمكاران را در آنجا به زانو در آمده بگذاريم.
سپس پرهیزگاران را نجات می‌دهیم، و ستمگران را ذلیلانه در آن رها می‌سازیم.
سپس کسانی را که پرهیزگاری می‌کرده‌اند می‌رهانیم، و ستمگران را در حالی که به زانو در افتاده‌اند در دوزخ وا می‌گذاریم.
پس می‌رهانیم آنان را که پرهیزکاری کردند و بگذرایم ستمگران را در آن به زانو درآیندگان‌

Then We will rescue those who were devout, and leave the wrongdoers in it, on their knees.
ترتیل:
ترجمه:
مريم ٧١ آیه ٧٢ مريم ٧٣
سوره : سوره مريم
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٩
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«نَذَرُ»: رها می‌سازیم. «جِثِیّاً»: (نگا: مریم / ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا «72»

سپس اهل تقوا را (از دوزخ) نجات مى‌دهيم و ستمكاران را (در حالى كه از ضعف و ذلّت) به زانو درآمده (اند) در آن رها مى‌كنيم.

نکته ها

از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمودند: همه‌ى مردم وارد آتش مى‌شوند، آنگاه به ميزان اعمالشان از آن خارج مى‌گردند؛ گروهى مثل برق، گروهى مثل باد، گروهى مانند اسب، گروهى مانند دويدن مرد و گروهى مثل راه رفتن عادّى از آتش خارج مى‌شوند. «1»

پیام ها

1- دوزخ گذرگاه تقواپيشگان و اقامتگاه ستمكاران است. إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها ... ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها 2- تقوا، يگانه راه نجات از دوزخ است. «ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا»

3- انسان بى‌تقوا ظالم است. «وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ»


«1». تفسير نورالثقلين.

جلد 5 - صفحه 300

4- ستمگران مستحقّ تحقير مى‌باشند. «نَذَرُ الظَّالِمِينَ» (اين جمله در موردى بكار مى‌رود كه چيزى را از روى حقارت و پستى رهايش كنند)

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا (72)


«1» منهج الصادقين ج 5 ص 445.

جلد 8 - صفحه 213

ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا پس نجات دهيم آنان را كه پرهيز كردند از شرك و معاصى، يعنى بيرون آوريم ايشان را از جهنم. وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا: و بگذاريم ستمكاران را يعنى اهل شرك و كفر را در آتش جهنم در حالتى كه به زانو درآمدگان باشند از شدت تنگى مكان و شدت هول آن. يا آنكه جماعات مختلفه باشند در آن و به عذابهاى متفاوته.

تنبيه: مفسرين را در اين آيه شريفه دو قول است:

اول: آنكه مراد ورود دخول است، يعنى تمام خلايق در جهنم داخل شوند و لكن مؤمنين نجات يابند بدون هيچ المى براى دريافتن قدر نعمت بهشتى و فضل الهى. و مؤيد اينست نقل ابو صالح از ابو سمينه كه گفت: ما را در بصره اختلاف شد در معنى ورود، جمعى گفتند مؤمن به جهنم نرود، و بعضى گفتند داخل شود و بيرون آيد به دليل‌ «ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا» اين را از جابر بن عبد اللّه انصارى سؤال نموديم، گفت: اين هر دو گوش من كر باشد اگر از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله نشنيده باشم، مى‌فرمود: ورود دخول است و هيچ برّ و فاجرى نماند مگر آنكه در جهنم درآيد، و لكن آتش بر مؤمنان سرد و سلامت گردد مانند ابراهيم. بعد از آن مؤمنان را بيرون آرند و كافران را باقى گذارند. «1» قول دوم: مراد ورود گذشتن و رسيدن به آن است نه داخل شدن، و مؤيد اين قول است حديث على بن ابراهيم قمى (رحمه اللّه) از ابى العلاء از حضرت صادق عليه السلام در اين آيه‌ «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها» فرمود: آيا نشنيدى مرد مى‌گويد (وردنا ماء بنى فلان) وارد شديم آب فلان طايفه را؛ پس آن ورود است، و حال آنكه داخل نشده است آن را «2». و در حديث ديگر فرمود: اين آيه منسوخ است بقوله‌ «إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‌ أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ» «3» و «4»


«1» مجمع البيان ج 3 ص 526.

«2» تفسير قمى ج 2 ص 52.

«3» سوره انبياء آيه 101.

«4» تفسير قمى ج 2 ص 52.

جلد 8 - صفحه 214

تنذير: آيات شريفه تحذير است بندگان را از كفر و شرك و معاصى.

در امالى- صدوق (رحمه اللّه) روايت نموده از عمرو بن ثابت از حضرت باقر عليه السلام فرمود: بدرستى كه اهل جهنم عوعو كنند مانند سگ و گرگ از آنچه ببينند از عذاب دردناك، پس چه گمان دارى به قومى كه حكم نشود كه بميرند و تخفيف نيابد از آنها عذاب، تشنه، گرسنه، چشمهاى ايشان با كدرت، كر، كور، لال، سياه، ذليل، پشيمان و غضب شدگان؛ پس رحم نشوند از عذاب و تخفيف نگردد از ايشان و در آتش انداخته شوند و از حميم بياشامند و از زقوم بخورند و پاره‌هاى آتشين قطعه قطعه شوند و به گرزها زده شوند و ملائكه غلاظ و شداد رحم نكنند، پس ايشان در جهنم به رويهاى خود كشيده شوند، با شياطين قرين و در بندها و غلها بسته گردند، اگر بخوانند اجابت نشود، و اگر حاجتى سؤال كنند برآورده نشود «1». اينست حال كسى كه داخل آتش شود. و البته شخص متدين معتقد از آنچه موجب گرفتارى به چنين عذابهائى است بپرهيزد و اصلاح كار خود بنمايد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى‌ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا (71) ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا (72) وَ إِذا تُتْلى‌ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا (73) وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْياً (74) قُلْ مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً (75)

ترجمه‌

و نيست از شما مگر كه وارد شونده آن است باشد بر پروردگارت واجب حكم شده‌

پس نجات ميدهيم آنانرا كه پرهيزكار شدند و ميگذاريم ستمكاران را بزانو در آمدگان‌

و چون تلاوت شود بر آنها آيتهاى ما كه واضحاتند گويند آنانكه كافر شدند مر آنانرا كه ايمان آوردند كدام يك از اين دو دسته بهترند از جهت منزل و نيكوترند از جهت محفل‌

و چه بسيار هلاك كرديم پيش از ايشان از


جلد 3 صفحه 487

اهل عصرى كه آنها نيكوتر بودند از جهت اثاثيه و تجمّل ظاهرى‌

بگو كسيكه باشد در گمراهى پس بايد مهلت دهد او را خداوند مهلت دادنى تا چون به بينند آنچه را وعده داده ميشوند يا عذاب و يا مرگ پس زود باشد كه بدانند كيست او بدتر از جهت منزل و ناتوان‌تر از جهت عسكر.

تفسير

- قمّى ره از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه مراد از ورود نزول است نه دخول مانند آنكه ميگويند وارد فلان غدير آب شديم با آنكه داخل آب نشدند حقير عرض ميكنم خداوند هم در بيان احوال حضرت موسى فرموده چون وارد شد آب مدين را ديد جمعى اشتغال به آب كشيدن دارند با آنكه آنحضرت داخل آب نشده بود و اين ورود را خداوند براى تمام افراد بشر بر خود واجب و لازم و حتم و حكم فرموده كه تخلّف از آن ممكن نيست پس نجات ميدهد خداوند كسانيرا كه پرهيزكار شدند در دنيا و ميروند ببهشت و باقى ميگذارد ستمكاران بخويش و خلق را بهمان حال كه بودند در جهنّم يعنى در حاليكه بدو كنده زانو در آمدگان باشند از تنگى جا چنانچه بهمين حال ورود نمودند در اطراف جهنّم بعلّت مذكوره در آيات سابقه و ظاهرا اين ورود همان ورود در كنار جهنّم است براى عبور از صراط كه پلى است كشيده شده بر روى جهنّم كه بايد همه از آن عبور نمايند و بهشتى‌ها ببهشت روند و جهنّمى‌ها در آن افتند و بمانند يا بعدا بيرون آيند اگر شيعه اثنى عشرى باشند و منافى نيست با اين معنى بلكه مؤيّد آنست روايتى كه در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه مردم وارد آتش ميشوند پس خارج ميگردند بر وفق اعمالشان دسته اوّل مانند برق لامع دسته بعد مانند گذر نمودن باد دسته بعد مانند تاخت اسب دسته بعد مانند شخص سواره دسته بعد مانند دويدن پياده دسته بعد مانند راه رفتن پياده چون اينها اوصاف عبور كنندگان از صراط است كه در سوره فاتحه ذكر شد و نيز منافات ندارد با روايتى كه جابر بن عبد اللّه از آنحضرت نقل نموده كه فرمود ورود دخول است باقى نميماند نيكوكار و بدكارى مگر آنكه داخل جهنّم ميشود پس ميگردد بر اهل ايمان برد و سلام چنانچه بود بر ابراهيم عليه السّلام چون عبور از جهنّم ملازم با دخول و خروج از آنست و نيز از آنحضرت روايت شده كه آتش بمؤمن در روز قيامت ميگويد عبور


جلد 3 صفحه 488

كن از من اى مؤمن كه خاموش كرد نور تو شعله مرا و در روايتى فرموده كه خداوند بآتش خطاب ميفرمايد بگير اصحاب خود را و واگذار اصحاب مرا قسم بخدائى كه جان من در دست او است كه آن اصحاب خود را بهتر ميشناسد از شناختن مادر فرزندش را و گفته‌اند فائده اين دخول بمقتضاى بعضى از روايات اطلاع اهل ايمان است از حال كفّار و عذاب جهنّم تا بدانند كمال فضل و رحمت خدا را بر خودشان و زياد شود فرح و سرورشان از بهشت و نعمتهاى آن چنانچه اهل جهنّم را هم مطّلع مينمايند بر بهشت و انواع نعم آن و احوال اهلش تا بيشتر موجب حسرت و ندامت آنها گردد و در چند روايت فرموده‌اند تب كه عارض مؤمن ميشود حظّ و نصيب او از آتش جهنّم است و نيز از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه پرسيدند از اين آيه فرمود وقتى كه اهل بهشت داخل آن شوند بعضى از ايشان ببعضى گويند مگر خدا وعده نداده بود كه ما را اوّل وارد آتش كند جواب بآنها ميرسد شما وارد شديد با آنكه آن خاموش بود و گفته‌اند اينكه خداوند فرموده اهل بهشت از جهنّم دور شدگانند مراد از عذاب آنست و بنابر آنچه تاكنون بيان شد مراد از ورود، نزول در كنار جهنّم و عبور از فوق آنست بدون آنكه از حرارت آن المى باهل ايمان برسد و مراد از دخول در روايت نبوى هم همين است و مراد از دخولى كه در روايت قمّى ره نفى شده دخول در اصل جهنّم است كه اهل ايمان از آن دورند و اختلافى نيست و ظاهر آيه شريفه هم محفوظ است و اين وجه جمع از فوائد اين تفسير ميباشد و يكى از اقوال و افعال ركيك قبيح ناپسند مفاخره بمال و جاه و جلال است و كفّار وقتى آيات واضحة الدّلالات قرآن را كه لفظا و معنا در اعلا درجه فصاحت و بلاغت و مشتمل بر اعجاز و كرامت بود ميشنيدند و قادر بر معارضه با آن نبودند ناچار براى تشفّى قلب خودشان متوسل باين مفاخرات و مزخرفات ميشدند كه باهل ايمان ميگفتند آيا كدام يك از اين دو دسته كه ما و شمائيم منزل و مسكن و مجلس و محفل و ساير تجمّلات زندگيمان بهتر از ديگرى است هر كدام كار دنيامان بهتر باشد معلوم ميشود بيشتر مورد لطف خدا هستيم لابد كار آخرتمان هم بهمين دليل بهتر است لذا خداوند آنها را ردّ فرموده باين تقريب كه آيا نميدانند كه چه قدر از اقوام و اهل اعصار سابقه بودند كه ما آنها را هلاك و معذّب نموديم بعذاب‌هاى‌


جلد 3 صفحه 489

گوناگون با آنكه آنها اثاثيّه و امتعه دنيوى و تجمّلات ظاهرى و مرئى و منظرشان بمراتب از اينها بهتر و برتر بود چون رءى مأخوذ از رؤيت بمعناى هيئت و منظر است و بعضى ريّا بتشديد ياء بدون همزه قرائت نموده‌اند و بنابراين محتمل است بقلب همزه و ادغام باشد بهمان معنى و ميشود از رى بمعناى نعمت و سيرابى باشد و لذا قمّى ره ظاهرا از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد لباس و خوردن و آشاميدن است و اينكه گفته شد ظاهرا براى آن بود كه نام نبرده و بضمير نقل فرموده و گفته‌اند مرادش آنحضرت است ولى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه اثاث متاع است و رءيا جمال و منظر خوب است و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قريش را دعوت فرمود بولايت ما پس از آنها كسانيكه منكر ولايت ما شدند گفتند بكسانيكه اقرار بولايت امير المؤمنين و ما اهل بيت نموده بودند براى سرزنش مفاد آيه سابقه را پس خداوند رد فرمود آنها را باين آيه و مراد از قرن امم سابقه است بگو اى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كسيكه در ضلالت و گمراهى باشد بايد خدا باو مهلت دهد و ممتدّ كند اوقات او را براى تكميل شقاوت و قطع عذرش كه نگويد اگر خدا مهلت ميداد من توبه ميكردم تا وقتى كه برسد موعد انتقام الهى و منجز گردد وعده خدا بعذاب دنيا از قتل و اسر و استيصال و امثال اينها يا عذاب قيامت بخلود در آتش جهنّم چنانچه گفته‌اند ولى قمّى ره نقل فرموده كه مراد از عذاب قتل است و مراد از ساعت مرگ است پس بعد از اين ميدانند كه كيست و كدام يك از آن دو فرقه حقّ و باطل مكان و منزل و مأواى او بدتر است و يار و مددكار او كمتر و مى‌بينند كه خداوند بر عكس خيالات آنها امر را اجرا فرمود و دماغشان بخاك ماليده شد ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


ثُم‌َّ نُنَجِّي‌ الَّذِين‌َ اتَّقَوا وَ نَذَرُ الظّالِمِين‌َ فِيها جِثِيًّا (72)

زيرا ‌اينکه‌ معني‌ فرع‌ دخول‌ ‌است‌، و بعضي‌ گفتند تمام‌ داخل‌ مي‌شوند لكن‌ آتش‌ ‌بر‌ اهل‌ ايمان‌ برد و سلامت‌ ميگردد، چنانچه‌ ‌بر‌ ابراهيم‌ شد ‌در‌ آيه شريفه‌.

قُلنا يا نارُ كُونِي‌ بَرداً وَ سَلاماً عَلي‌ إِبراهِيم‌َ انبياء آيه 69 بعضي‌ گفتند سهم‌ اهل‌ ايمان‌ ‌از‌ آتش‌ جهنّم‌ تب‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ دنيا عارض‌ ‌او‌ مي‌شود، زيرا ‌در‌ خبر ‌است‌ ‌که‌ فرمود:

الحمي‌ ‌من‌ قيح‌ جهنم‌

و لكن‌ آنچه‌ بنظر ميرسد و اخبار بسيار داريم‌ و ‌از‌ ضروريات‌ دين‌ ‌است‌ مسئله‌ صراط ‌است‌ ‌که‌ جسر جهنم‌ ‌است‌ و بايد اهل‌ بهشت‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ صراط عبور كنند ورود ‌در‌ ‌اينکه‌ صراط ورود ‌در‌ جهنم‌ ‌است‌ و گذشتن‌ ‌از‌ ‌آن‌ نجات‌ ‌است‌، ‌پس‌ معناي‌ وَ إِن‌ مِنكُم‌ إِلّا وارِدُها ورود ‌بر‌ صراط ‌است‌، و ‌در‌ اخبار ‌هم‌ داريم‌ ‌که‌ صراط سه‌ قسمت‌ ‌است‌، يك‌ قسمت‌ سراشيب‌، و يك‌ قسمت‌ مساوي‌، و يك‌ قسمت‌ سربالا، و البته‌ ‌در‌ قسمت‌ سراشيب‌ وارد جهنم‌ مي‌شود، و ‌در‌ قسمت‌ سربالا نجات‌ پيدا مي‌كند، و ‌اينکه‌ صراط هفت‌ قنطره‌ دارد ‌در‌ ‌هر‌ قنطره‌ سؤال‌ ‌از‌ امري‌ مي‌كنند. قنطره‌ اول‌ ‌که‌ اول‌ صراط ‌است‌ سؤال‌ ‌از‌ ايمان‌ ‌تا‌ قنطره‌ آخر ‌که‌ آخر صراط ‌است‌ سؤال‌ ‌از‌ مظالم‌ و ‌اينکه‌ ورود ‌بر‌ صراط.

جلد 12 - صفحه 473

كان‌َ عَلي‌ رَبِّك‌َ حَتماً مَقضِيًّا.

ثُم‌َّ نُنَجِّي‌ الَّذِين‌َ اتَّقَوا وَ نَذَرُ الظّالِمِين‌َ فِيها جِثِيًّا ‌پس‌ ‌از‌ ورود نجات‌ ميدهم‌ كساني‌ ‌را‌ ‌که‌ داراي‌ تقوي‌ باشند و واميگذاريم‌ ظالمين‌ ‌را‌ ‌در‌ جهنم‌ زانو درآمده‌. ثُم‌َّ نُنَجِّي‌ الَّذِين‌َ اتَّقَوا ‌از‌ ‌براي‌ تقوي‌ مراتبي‌ ‌است‌، مرتبه اولي‌ تقوا، تقواي‌ ‌از‌ عقايد فاسده‌ ‌است‌ و مذاهب‌ باطله‌ و معاصي‌ ‌که‌ باعث‌ سلب‌ ايمان‌ مي‌شود و ‌لو‌ حين‌ رحلت‌ ‌از‌ دنيا ‌که‌ مرادف‌ ‌با‌ ايمان‌ ‌است‌ ‌که‌ انسان‌ ‌با‌ ايمان‌ ‌از‌ دنيا رود، و مرتبه اعلاي‌ تقوا، تقواي‌ ‌از‌ توجه‌ بغير ‌خدا‌ ‌در‌ كليه‌ امور و حالات‌ و ‌بين‌ هما متوسطات‌ ‌از‌ حيث‌ مراتب‌ ايمان‌ و ‌از‌ حيث‌ اخلاق‌ و ‌از‌ حيث‌ اعمال‌ و آيه شريفه‌ باطلاقها شامل‌ جميع‌ مراتب‌ ميشود ‌که‌ بالاخره‌ اهل‌ ايمان‌ كلّا نجات‌ پيدا مي‌كنند و ‌لو‌ ‌در‌ مراحل‌ قبل‌ گرفتاريهايي‌ داشته‌ باشند بسعه رحمت‌ الهي‌ و شفاعت‌ شفعاء نجات‌ مينمايند.

وَ نَذَرُ الظّالِمِين‌َ فِيها جِثِيًّا و مراد ‌از‌ ظالمين‌ ‌غير‌ اهل‌ ايمان‌ هستند ‌از‌ كفار و مشركين‌ و معاندين‌ و منكر بعض‌ ضروريات‌ دين‌، ‌ يا ‌ ضروريات‌ مذهب‌ حقه اثني‌ عشري‌، ‌ يا ‌ اعمال‌ و اقوالي‌ ‌که‌ موجب‌ زوال‌ ايمان‌ ميشود ‌که‌ ‌هم‌ ظلم‌ بدين‌ كردند و ‌هم‌ ظلم‌ بنفس‌ و ‌هم‌ ظلم‌ بغير ‌از‌ مسلمين‌ ‌که‌ ظالم‌ مطلق‌ ‌است‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 72)- «سپس آنها را که تقوا پیشه کردند از آن نجات می‌دهیم، و ظالمان و ستمگران را در حالی که (از ضعف و ذلت) به زانو در آمده‌اند در آن رها می‌کنیم» (ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا).

ج3، ص101

در تفسیر دو آیه فوق باید بگوییم همه انسانها بدون استثناء، نیک و بد، وارد جهنم می‌شوند، منتها دوزخ بر نیکان سرد و سالم خواهد بود همان گونه که آتش نمرود بر ابراهیم «یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ» «1» چرا که آتش با آنها سنخیت ندارد گویی از آنان دور می‌شود و فرار می‌کند، و هر جا آنها قرار می‌گیرند خاموش می‌گردد، ولی دوزخیان که تناسب با آتش دوزخ دارند همچون ماده قابل اشتعالی که به آتش برسد فورا شعله‌ور می‌شوند.

در حقیقت مشاهده دوزخ و عذابهای آن، مقدمه‌ای خواهد بود که مؤمنان از نعمتهای خدا داد بهشت حد اکثر لذت را ببرند و دوزخیان نیز از مشاهده سلامت بهشتیان مجازات بیشتری می‌بینند.

نکات آیه

۱- خداوند، درپى ورود همگان به دوزخ، تقواپیشگان را از آن نجات مى دهد. (و إن منکم إلاّ واردها ... ثمّ ننجّى الذین اتقوا)

۲- تقوا، مایه نجات یافتن آدمى، از دوزخ (ثمّ ننجّى الذین اتقوا)

۳- خداوند، ستم پیشگان را در جهنم، به صورت زانو بر زمین زده، رها خواهد ساخت. (و نذر الظلمین فیها جثیًّا) «جثىّ»; یعنى، بر زانونشستگان، این گونه نشستن، نمودى از دلهره و حقارت و ناتوانى است.

۴- ستم کاران در حضیض ذلت و زبونى، گرفتار دوزخ خواهند شد. (و نذر الظلمین فیها جثیًّا) کاربرد فعل «نذر» در مواردى است که چیزى را به جهت بى اهمیتى و فرومایگى آن رها کنند. این مفهوم و نیز حالت نیم خیزبودن ظالمان، جملگى حکایت از ذلت، زبونى و سرگردانى آنان در دوزخ دارد.

۵- ترک تقوا، ظلم است و ظلم نشانه بى تقوایى. (ثمّ ننجّى الذین اتقوا و نذر الظلمین) در این آیه، مردم به دودسته تقسم شده اند: متقى یا ظالم. براین اساس شخص بى تقوا از ظالمان است و ظلم نیز نشانه بى تقوایى خواهد بود.

۶- استکبار و گردن فرازى در برابر حقایق و معارف الهى، ظلم است. (على الرحمن عتیًّا ... و نذر الظلمین فیها) در آیات پیشین سخن از احضار مستکبران و تعیین اولویت هاى آنان براى ورود به جهنم بود. مقتضاى ارتباط این آیه با آیات گذشته، آن است که از جمله ظالمان مطرح شده در این آیه، مستکبران و عصیان گران هستند که آیات قبل در باره آنان سخن گفته بود.

۷- منکران معاد، در زمره ستم کاراند. (و یقول الإنسن ... و نذر الظلمین فیها جثیًّا) موضوع اصلى بحث در این چند آیه، انکار معاد و پى امدهاى آن بود. در این آیه نیز، از منکران معاد به عنوان «ظالم» یاد شده است.

۸- ظلم، موجب استحقاق دوزخ است. (و نذر الظلمین فیها جثیًّا) تکیه بر عنوان «ظلم» براى باقى ماندگان در دوزخ، از نقش ظلم در استحقاق آن کیفر حکایت دارد.

۹- دوزخ، گذرگاهى براى تقواپیشگان و اقامت گاهى براى ستم کاران است. (ثمّ ننجّى الذین اتقوا و نذر الظلمین فیها)

۱۰- لزوم کسب تقوا و پرهیز از ظلم (ثمّ ننجّى الذین اتقوا و نذر الظلمین فیها)

۱۱- تقوا، موجب نجات از جهنم و پایدارى بر ظلم، موجب بقاى در آن (ثمّ ننجّى الذین اتقوا و نذر الظلمین فیها) «اتقوا» فعل و نشان دهنده حدوث است; ولى «ظالمین» اسم و دال کننده بر ثبوت است بنابرگفته برخى از مفسران، این تفاوت به جهت بیان رحمت گسترده الهى است که اگر کسى فعل تقوا به او منتسب گردد، نجات مى یابد; ولى تا کسى به وصف ظلم متصف نگردد و عنوان «ظالم» بر او صدق نکند، در دوزخ ماندگار نخواهد بود.

۱۲- باید از انکار معاد و سرکشى در برابر خداوند، پرهیز کرد. (أوَلا یذکر الإنسن ... أیّهم أشدّ على الرحمن عتیًّا ... ثمّ ننجّى الذین اتقوا) در این مجموعه آیات، آنچه مطرح است مسائل عقیدتى و فکرى، به خصوص در زمینه معاد است. احتمالاً مقصود از «تقوا» در «اتقوا» - به قرینه آیات قبل - همان باور به معاد و پرهیز از خیره سرى و گردن کشى در برابر خداوند باشد.

روایات و احادیث

۱۳- «عن رسول اللّه(ص) قال: یردّ الناس النار ثمّ یصدرون بأعمالهم فأولهم کلمع البرق، ثمّ کمرّ الریح، ثمّ کحضر الفرس، ثمّ کالراکب، ثمّ کشد الرجل، ثمّ کمشیة ; از رسول خدا(ص) روایت شده که فرمود: مردم وارد آتش مى شوند، آن گاه به میزان اعمالشان از آن خارج مى گردند، پس اولین گروه به سرعت تابش برق و گروه بعدى به سرعت وزش باد و گروه بعد مانند دویدن اسب و گروه دیگر مانند سواره و گروهى مانند دویدن مرد و دسته اى مانند راه رفتن مرد [از آتش خارج مى شوند]».[۱]

موضوعات مرتبط

  • استکبار: استکبار با دین ۶
  • تقوا: آثار تقوا ۲، ۱۱; اهمیت تقوا ۱۰; ترک تقوا ۵; نشانه هاى بى تقوایى ۵
  • جهنم: عوامل نجات از جهنم ۲، ۱۱; موجبات جهنم ۸، ۱۱; نجات از جهنم ۱، ۱۳; ورود به جهنم ۱۳
  • جهنمیان ۴، ۹:
  • خدا: نجات بخشى خدا ۱
  • ظالمان ۷: اقامتگاه اخروى ظالمان ۷ ۹; ذلت اخروى ظالمان ۷ ۴; ظالمان ۷ در جهنم ۴; کیفیت ورود ظالمان ۷ به جهنم ۳
  • ظلم: آثار استمرار بر ظلم ۱۱; آثار ظلم ۵، ۸; اهمیت اجتناب از ظلم ۱۰; موارد ظلم ۵، ۶
  • عصیان: اهمیت اجتناب از عصیان ۱۲
  • متقین: عبور متقین از جهنم ۹; نجات متقین ۱
  • معاد: اجتناب از تکذیب معاد ۱۲; ظلم مکذبان معاد ۷

منابع

  1. مجمع البیان، ج ۶، ص ۸۱۲; نورالثقلین، ج ۳- ، ص ۳۵۳، ح ۱۳۱.