روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۰۳
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
محمد بن يحيي عن احمد بن محمد بن عيسي و علي بن ابراهيم عن ابيه جميعا عن ابن محبوب عن ابي محمد الوابشي و ابراهيم بن مهزم عن اسحاق بن عمار قال سمعت ابا عبد الله ع يقول :
الکافی جلد ۲ ش ۱۰۲ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۱۰۴ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۴, ۱۷۱
از اسحق بن عمار، گويد: شنيدم امام صادق (ع) مىفرمود: به راستى رسول خدا نماز بامداد را با مردم گزارد و به جوانى در مسجد نگاه كرد كه چرت مىزد و سر به زير مىداشت، رنگش زرد بود و تنش لاغر و ديدههايش به گودى فرو رفته بود، پس رسول خدا به او فرمود: اى فلانى، چگونه صبح كردى؟ گفت: يا رسول الله، در حال يقين صبح كردم، رسول خدا (ص) از گفته او در شگفت شد و فرمود: براى هر يقينى حقيقتى است، حقيقت يقين تو چيست؟ در پاسخ گفت: يا رسول الله، همان يقين من است كه مرا غمنده كرده و شبم را به بىخوابى كشيده و روز گرمم را به تحمل تشنگى (روزه) جانم از دنيا، و آنچه در آن است به تنگ آمده و رو گردان است تا آنجا كه گويا مىبينم عرش پروردگارم براى رسيدن به حساب برپا است، و همه مردم براى آن محشور شدند و من در ميان آنها هستم، گويا مىنگرم به اهل بهشت كه در نعمت اندرند و در بهشت با هم تعارف مىكنند و بر پشتيها تكيه زدهاند و گويا نگاه مىكنم به دوزخيان كه در آن زير شكنجهاند و فرياد مىكشند، گويا من هم اكنون نعره آتش دوزخ را مىشنوم كه در گوشم مىگردد و مىچرخد، رسول خدا به اصحابش فرمود: اين بندهاى است كه خدا دلش را با ايمان روشن كرده، سپس به او فرمود: بدان چه بر آنى بچسب، عرض كرد يا رسول الله، براى من دعا كن كه به همراه تو شربت شهادت نوشم، رسول خدا (ص) برايش دعا كرد و درنگى نكرد كه در يكى از غزوات پيغمبر به جبهه جهاد رفت و پس از نه تن ديگر شهيد شد، و او نفر دهم بود.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۸۹
امام صادق عليه السّلام فرمود: روزى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نماز صبح را با مردم گزارد، سپس در مسجد نگاهش بجوانى افتاد كه چرت ميزد و سرش پائين مىافتاد، رنگش زرد بود و تنش لاغر و چشمانش بگودى فرو رفته، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله باو فرمود: حالت چگونه است؟ عرضكرد: من با يقين گشتهام، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از گفته او در شگفت شد [خوشش آمد] و فرمود: همانا هر يقينى را حقيقتى است. حقيقت يقين تو چيست؟. عرضكرد: يا رسول اللَّه همين يقين من است كه مرا اندوهگين ساخته و بيدارى شب و تشنگى روزهاى گرمم بخشيده و از دنيا و آنچه در دنيا هست بىرغبت گشتهام تا آنجا كه گويا عرش پروردگارم را ميبينم كه براى رسيدگى بحساب خلق برپا شده و مردم براى حساب گرد آمدهاند و گويا اهل بهشت را مينگرم كه در نعمت ميخرامند و بر كرسيها تكيه زده، يك ديگر را معرفى ميكنند و گويا اهل دوزخ را مىبينم كه در آنجا معذبند و بفريادرسى ناله ميكنند و گويا اكنون آهنگ زبانه كشيدن آتش دوزخ در گوشم طنين انداز است. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله باصحاب فرمود: اين جوان بندهايست كه خدا دلش را بنور ايمان روشن ساخته، سپس بخود او فرمود: بر اين حال كه دارى ثابت باش. جوان گفت: يا رسول اللَّه از خدا بخواه شهادت در ركابت را روزيم كند. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله براى او دعا فرمود. مدتى نگذشت كه در جنگى همراه پيغمبر بيرون رفت و بعد از ۹ نفر شهيد گشت و او دهمين (شهيدان آن جنگ) بود.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۱۵۹
محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى و على بن ابراهيم، از پدرش هر دو روايت كردهاند، از ابنمحبوب، از ابومحمد وابشى و ابراهيم بن مهزم، از اسحاق بن عمّاد كه گفت: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه مى فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز صبح را با مردم به جا آورد. بعد از آن به جوانى كه در مسجد بود نظر فرمود. آن جوان در عالم پينكى «۱» سر خويش را مىجنباند و مكرّر آن را فرود مىآورد و به زير مىافكند، و رنگش زرد شده و تنش لاغر و نزار گشته و چشمهايش در سرش فرو رفته؛ پس رسول خدا به آن جوان فرمود: بر چه حال صبح كردهاى اى فلان؟! عرض كرد: صبح كردهام با يقين كه هيچ شك ندارم. رسول خدا از گفتار آن جوان تعجب فرمود، و فرمود: هر چيز را حقيقتى و دليلى هست، پس حقيقت يقين تو چيست؟ عرض كرد: يا رسول اللَّه! يقين من همان است كه مرا اندوهناك ساخته، و شب، مرا بيدار گردانيد، و ساعتهاى بسيار گرم، مرا تشنه نموده است «۲»، و دل خويش را از دنيا و آنچه در آن است بريده و بركندهام و به آن هيچ رغبت ندارم، تا آنكه گويا به عرش پروردگار خويش نظر مىكنم كه از براى حساب خلايق برپا شده، و خلايق از براى حساب محشور شدهاند. و گويا كه من نظر مىكنم به اهل بهشت كه در بهشت تنعّم مىكنند و يكديگر را مىشناسند و با هم تعارف مىنمايند و بر تختهاى خويش تكيه زدهاند. و گويا كه من به اهل جهنّم مىنگرم كه ايشان در آن معذّبند و فرياد مىكنند و مىخروشند. و گويا كه من الحال بانگ خروش آتش جهنم را مىشنوم كه در گوشهاى من مىگردد. رسول خدا صلى الله عليه و آله به اصحاب خويش فرمود: اينك بندهاى است كه خدا دلش را به ايمان منوّر ساخته. بعد از آن به آن جوان فرمود: دست از آنچه بر آنى برمدار و هميشه بر اين حال و بدين منوال باش. آن جوان عرض كرد: يا رسول اللَّه! دعا كن كه مرا شهادت روزى شود و همراه تو در راه خدا شهيد شوم. رسول خدا از برايش دعا فرمود. بعد از آن پر مكث نكرد تا آنكه در بعضى ازجنگهاى پيغمبر صلى الله عليه و آله بيرون رفت، و بعد از آنكه نه نفر شهيد شدند، شهيد شد، و او دهم شهيدان آن جنگ بود». __________________________________________________
(۱). يعنى چرت و خواب سبك. (۲). و نظير اين عبارت در دعاى سجده الياس مذكور شد، در باب اينكه همه كتابها كه از نزد خداى عز و جل فرود آمده درنزد ائمه عليهم السلام است. حاصل مراد آنكه، يقين من باعث بيدارخوابى من شده در شبها به عبادت، و موجب تشنگى من گرديده در روزها به روزه داشتن. (مترجم)