النمل ٥٠
ترجمه
النمل ٤٩ | آیه ٥٠ | النمل ٥١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مَکَرُوا»: نقشه کشیدند. توطئه کردند. به چارهجوئی پرداختند (نگا: آلعمران / ، انفال / ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «50»
و (آن نه گروه مفسد) دست به تدبير بزرگى زدند و ما نيز به تدبير بزرگى دست زديم، ولى آنها نمىفهميدند.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (50)
وَ مَكَرُوا مَكْراً: و مكر كردند ايشان مكر كردنى بدين تدبير كه صالح را بكشيم و ولىّ خون او را گوئيم ما نكردهايم و از آن خبر نداريم. وَ مَكَرْنا مَكْراً:
و مكر كرديم ما مكر كردنى، يعنى جزاى مكر آنها را به ايشان رسانيديم به آنكه مكر ايشان را سبب هلاك خودشان ساختيم.
تبصره: اين مطلب ثابت شده كه ذات الهى از كليّه قبايح منزّه و مبرّى باشد، و تمام افعال سبحانى بر وجه حكمت صدور يابد. بنابراين اسناد مكر به ساحت كبريائى بر سبيل مقابله و جزا باشد.
ابن بابويه به اسناد خود روايت نموده از حضرت رضا عليه السّلام در آيه شريفه «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ» فرمود: خداى تعالى مكر ننمايد و لكن جزا دهد ايشان را جزاى مكر «1».
وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ: و حال آنكه ايشان آگاه نبودند و شعور نداشتند به آن.
ابن عباس نقل نموده كه حضرت صالح عليه السّلام مسجدى داشت در غارى، كه شبها آنجا نماز گزاردى. و آن نه نفر با هم گفتند وعده عذاب ما سه روز ديگر است، ما پيش از سه روز كار صالح را بسازيم. پس اول شب به آن غار آمده در كمين نشستند و شمشيرها كشيدند تا چون صالح را ديدند فورا او را بكشند. حق تعالى ملائكه را فرستاد تا به هر يكى از آنها سنگى فرود آوردند و همه را كشتند و حضرت صالح عليه السّلام از مكر آنها خلاص گشت. و به روايتى حق تعالى سنگى به در آن غار انداخت و آن را مسدود نمود و آنها در آنجا هلاك شدند و باقى كفار به صيحه جبرئيل بمردند. و بنا بقولى به امر خداوند سبحان صالح عليه السّلام
«1» التوحيد، باب 21، ص 163- معانى الاخبار، باب معانى الفاظ وردت فى الكتاب و السّنة فى التوحيد، روايت 3، ص 13.
جلد 10 - صفحه 59
از ميان آنها بيرون رفت و تمام كفار به صيحه هلاك شدند. قول ديگر آنكه آن نه نفر در پائين كوه ايستاده انتظار آمدن حضرت صالح را مىكشيدند، ناگاه كوه بر سر ايشان آمد و همه هلاك شدند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذا هُمْ فَرِيقانِ يَخْتَصِمُونَ (45) قالَ يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (46) قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (47) وَ كانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ (48) قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (49)
وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (50) فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ (51) فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (52) وَ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ (53)
ترجمه
و بتحقيق فرستاديم بسوى ثمود برادرشان صالح را كه بپرستيد خدا را پس آنگاه آنها دو فرقه شدند كه دشمنى ميكردند
گفت اى قوم من چرا بشتاب ميخواهيد بدى را پيش از خوبى چرا آمرزش نميخواهيد از خدا باشد كه شما رحم كرده شويد
گفتند فال بد زديم بتو و بهر كه با تو است گفت فال بد شما نزد خدا است بلكه شما گروهى هستيد كه آزموده ميشويد
و بودند در شهر نه نفر از قوم كه افساد ميكردند در زمين و اصلاح نميكردند
گفتند با آنكه سوگند خوردند بخدا كه هر آينه شبيخون ميزنيم بر او و اهلش پس ميگوئيم البته بخونخواهش كه حاضر نبوديم در وقت هلاك اهل او و همانا مائيم هر آينه راستگويان
و مكر كردند مكر كردنى و مكر كرديم مكر كردنى و آنها درك نمىكردند
پس بنگر چگونه بود انجام مكر آنها كه ما هلاك كرديم آنها و قومشانرا همگى
پس اينست خانههايشان كه فرو ريخته بسبب آنكه ستم كردند همانا در اين آيتى است براى گروهى كه ميدانند
و رهانيديم آنانرا كه ايمان آوردند و پرهيز ميكردند.
جلد 4 صفحه 155
تفسير
خداوند باز براى تذكّر كفار بعواقب وخيم كفر قصه حضرت صالح را كه از قوم ثمود بود و باين مناسبت برادر آنها خوانده شده يادآورى فرموده كه ما او را برسالت مبعوث بر آنها نموديم و او دعوت نمود آنانرا بتوحيد و عبادت خداى يگانه و بعضى قبول نمودند و بيشتر تكذيب كردند و دو دسته شدند يك دسته مؤمنين و يكدسته كافرين و با يكديگر در تصديق و تكذيب حضرت صالح مخاصمه و نزاع داشتند و كفار از آنحضرت براى امتحان تقاضا نمودند كه عذابى را كه بآنها وعده ميدهد در صورت تكذيب و بقاء بر كفر زودتر بر آنها وارد نمايد و او جواب فرمود چرا تعجيل مىنمائيد در عذاب كه بد است براى شما و ميخواهيد نزول آنرا قبل از رحمت خدا كه در اثر ايمان و تصديق پيغمبر او بر شما نازل خواهد شد و خوب است براى شما و چرا استغفار و توبه از معاصى خود نمىنمائيد و ايمان نمىآوريد تا مشمول رحمت حق شويد و اگر عذاب نازل شود ديگر توبه و ايمان فائده ندارد آنها گفتند واقعا از وقتى كه شما اين نغمه را در ميان ما بلند كرديد و دو دستگى ايجاد نموديد قحط و غلا در ميان ما پيدا شد و ما اين را بفال بد گرفتيم و از شومى تو و اتباعت ميدانيم كه حوادث و ناملائمات پى در پى بر ما وارد شده و ميشود و حضرت فرمود اشتباه فرموديد اين ناملائمات در نتيجه اعمال خود شما است كه از اطاعت خدا و پيغمبرش سرپيچى نموديد و خداوند خواسته شما را امتحان فرمايد كه گرفتارتان كرده و ميكند شايد متوجه شويد كه زمام امور بدست ديگرى است و بايد وسائل سعادت و نيكبختى را از مبدء غيب خواستار گشت و دست نياز بدرگاه كار ساز دراز كرد پس خوب است ايمان بياوريد تا رفع تمام گرفتاريهاى شما بشود و كلمه اطّيّر نادر اصل تطيّرنا بوده بعد از قلب تاء بطاء و ادغام و احتياج بهمزه وصل اطّيّرنا شده است و در شهر حجر كه مسكن حضرت صالح بود نه نفر از اشقياء و اشراف و اشرار قوم بودند كه جز افساد و اضلال و شرارت و فتنه انگيزى كارى نداشتند و با يكديگر هم قسم شدند و گفتند بخدا شبانه بر سر صالح و كسانش ميريزيم و آنها را ميكشيم و بعدا هر كس قيام بخونخواهى او نمود از بازماندگانش ميگوئيم ما در وقت هلاكت كسان او حاضر نبوديم و از مرتكب قتل خبر نداريم چه رسد بآنكه
جلد 4 صفحه 156
متصدّى آن باشيم و ميگوئيم بخدا قسم كه ما راستگويانيم يا و حال آنكه ما راستگويانيم چون تنها در قتل كسان او حاضر نبوديم بلكه در قتل او و كسانش با هم حاضر بوديم و قمى ره فرموده مراد آنستكه ما اينكار را ميكنيم و اظهر همان معناى اول است كه خواستند بعد از انكار بقسم دروغ خود را تبرئه نمايند و گفتهاند بعد از آنكه ناقه را كفار پى كردند حضرت صالح فرمود تا سه روز ديگر عذاب بر شما نازل خواهد شد و مسجدى داشت در ميان دره كوهى كه آنجا ميرفت و نماز ميخواند اين نه نفر رفتند آنجا كه چون آنحضرت بيايد او را بكشند و بعد كسانش را و گفتند او گمان ميكند تا سه روز ديگر از امر ما فراغت پيدا ميكند و ما بايد تا سه روز بحساب او و كسانش برسيم ناگاه سنگ بزرگى از كوه بر سر آنها آمد كه همه را بزير گرفت و هلاك كرد و باقى قوم بصيحه آسمانى هلاك شدند و اينها همان اشخاصى بودند كه بيش از همه در قتل ناقه سعى نمودند و اسماء آنها از ابن عباس نقل شده و رئيس آنها قدّار نام بوده كه بأشقى الأشقياء امم ماضيه معرّفى شده چنانچه ابن ملجم بأشقى الأشقياء اين امّت و تميز تسعه بر هط باعتبار آنستكه رهط مانند قوم اسم جمع است پس مثل آنستكه فرموده باشد نه مردان يا نفرات ولى قمى ره فرموده شبانه آمدند حضرت صالح را بكشند ملائكهئى كه نگهبان او بودند آنها را در خانه حضرت كشتند با سنگ و بعدا ساير قوم بزلزله نابود شدند و در هر حال مكر و حيله و تدبيرى نمودند و خداوند همانرا سبب هلاكشان و جزاى مكرشان قرار داد با آنكه متوجه نبودند كه با خدا نميشود مكر كرد و ادراك نميكردند نتيجه مكر خودشان را كه مكر خدا با آنها است پس ببين اى كسيكه ديده بصيرت دارى سر انجام مكر و حيله آنها را كه چگونه خداوند هلاك فرمود آن نه نفر و ساير آنقوم سركش را بصيحه آسمانى و زلزله زمينى بتمامى و اين خانههاى آنها است كه بى صاحب و ويران افتاده مىبينند آنها را اهالى مكه و مدينه در راه شام براى ظلمى كه بخودشان نمودند و از اطاعت خدا و پيغمبرش سرپيچى كردند و اين مايه عبرت و آيت بزرگى است براى ارباب معرفت كه بدانند عاقبت، هر قوم كه با خدا در افتادند ور افتادند و نابود شدند و اهل ايمان و تقوى نجات يافتند و بسعادت دو سرا فائز و نائل گشتند و لتبيّتنّه و
جلد 4 صفحه 157
لتقولنّ بتاء و صيغه جمع بنحو خطاب بعضى ببعض و انّا دمّرناهم بكسر همزه نيز قرائت شده است و گفتهاند اهل نجات چهار هزار نفر بودند كه با حضرت صالح از وادى القرى بحضرموت رهسپار شدند و آنحضرت پس از ورود برحمت ايزدى و اصل گرديد لذا آن بلد بحضرموت خوانده شد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ مَكَرُوا مَكراً وَ مَكَرنا مَكراً وَ هُم لا يَشعُرُونَ (50)
و مكر كردند آنها مكر بزرگي و ما هم مكر كرديم مكر مهمي و حال آنكه آنها شاعر نشدند و نفهميدند.
(وَ مَكَرُوا مَكراً) مكر از انسان حيله و تزوير و خدعه و پلتيك و تقلب است به اينكه ضرري وارد كند بنحوي که آن طرف متوجه نشود و مكر شيطان وسوسه و نقشه و نفخه و پلتيك و حبائل و خيل و رجل اوست و مكر الهي بلاء و عذاب است بنحوي که طرف مستشعر نباشد بزبان فارسي غافلگير شود و ضمير «و مكروا» همان نه نفر تسعة رهط است با همدستان خود بعضي گفتند مكر آنها اينکه بود که آمدند چهل نفر حضرت صالح و اهلش را هلاك كنند خداوند ملائكه فرستاد بآنها سنگ زدند تا هلاك شدند بعضي گفتند حضرت صالح مأمور شد که از ميانه آنها بيرون رود به نحوي که آنها متوجه نشوند سپس خداوند آنها را مستأصل نمود بعذاب و هلاك شدند چنانچه پيغمبر هم مأمور بهجرت شد در همان ليلة المبيت بعضي گفتند اينها رفتند در دامنه كوه به انتظار بقيه که يك مرتبه بريزند صالح را بقتل رسانند که يك مرتبه كوه بر سر آنها افتاد و هلاك شدند باري بحيله و خدعه اراده قتل صالح را داشتند و خداوند نجات داد صالح را و من
جلد 14 - صفحه 155
معه من المؤمنين «چنانچه ميفرمايد» فَلَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّينا صالِحاً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحمَةٍ مِنّا وَ مِن خِزيِ يَومِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ القَوِيُّ العَزِيزُ وَ أَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيحَةُ فَأَصبَحُوا فِي دِيارِهِم جاثِمِينَ (هود آيه 66 و 67) در سوره هود تعبير بصيحه فرموده در سوره اعراف تعبير برجفه فرموده فَأَخَذَتهُمُ الرَّجفَةُ فَأَصبَحُوا فِي دارِهِم جاثِمِينَ (اعراف آيه 78).
در سوره فصلت تعبير بصاعقه فرموده فَإِن أَعرَضُوا فَقُل أَنذَرتُكُم صاعِقَةً مِثلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ (فصلت آيه 13).
و منشأ هلاكت آنها پي كردن ناقه صالح و فصيل او بود که سه روز بيشتر مهلت نداشتند که ميفرمايد فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِي دارِكُم ثَلاثَةَ أَيّامٍ ذلِكَ وَعدٌ غَيرُ مَكذُوبٍ (هود آيه 65).
و دارد در خاندان رسالت سه نفر ياد ناقه صالح كردند يكي صديقه طاهره
«ما کان ناقة صالح و فصيلها بالفضل عند اللّه الا دوني».
و يكي ابي عبد اللّه در شهادت طفل رضيع
«رب لا يکون اهون اليك من فصيل».
يكي حضرت هادي در مورد متوكل که گفتند فرمود شست پاي من افضل از ناقه صالح است.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 50)- هنگامی که آنها در گوشهای از کوه بر سر راه صالح به معبدش کمین کرده بودند کوه ریزش کرد و صخره عظیمی از بالای کوه سرازیر شد و آنها را در لحظهای کوتاه در هم کوبید و نابود کرد! لذا قرآن میگوید: «آنها نقشه مهمی کشیدند و ما هم نقشه مهمی کشیدیم، در حالی که آنها خبر نداشتند»! (وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
ج3، ص427
نکات آیه
۱ - مکر و حیله مخالفان صالح پیامبر علیه وى و خانواده اش (قالوا تقاسموا باللّه لنبیّتنّه و أهله ... و مکروا مکرًا) متعلق «مکروا» حذف شده و تقدیر آن با توجه به آیه قبل چنین است: «و مکروا به و بأهله مکراً; آنان علیه او و خانواده اش خدعه کردند».
۲ - مقابله خداوند با حیله و نیرنگ مخالفان صالح (و مکرنا مکرًا)
۳ - تدبیر غافل گیرانه خدا، علیه گروه هاى مخالف صالح(ع) (و مکرنا مکرًا و هم لایشعرون)
۴ - حمایت خدا از صالح پیامبر(ع)، در سرنوشت سازترین مراحل و در اوج مکر کافران (لنبیّتنّه و أهله ... و مکروا مکرًا و مکرنا مکرًا و هم لایشعرون)
۵ - پیشگیرى خداوند از تحقق طرح ترور شبانه صالح(ع) و خانواده اش (لنبیّتنّه و أهله ... و مکرنا مکرًا و هم لایشعرون) اصل برنامه مخالفان صالح، ترور شبانه وى و خانواده اش بود و مکر الهى به معناى خنثى ساختن آن برنامه است.
۶ - ذهن و اندیشه کافران، ناتوان از درک مکر خدا و تدبیر الهى علیه آنان (و مکرنا مکرًا و هم لایشعرون)
موضوعات مرتبط
- حمایتهاى خدا: مشمولان حمایتهاى خدا ۴
- خدا: آثار حمایتهاى خدا ۴; تدبیر خدا ۳، ۶; مکر خدا ۲; نقش خدا ۵; ویژگیهاى مکر خدا ۶
- صالح(ع): حامى صالح(ع) ۴; قصه صالح(ع) ۱; مبارزه با مکر مخالفان صالح(ع) ۲; مکر علیه خانواده صالح(ع) ۱; مکر علیه صالح(ع) ۱; مکر علیه مخالفان صالح(ع) ۲; مکر مخالفان صالح(ع) ۱
- قوم ثمود: غافلگیرى گروههاى نُه گانه قوم ثمود ۳; منشأ شکست توطئه قوم ثمود ۵; منشأ شکست شبیخون قوم ثمود ۵
- کافران: عجز کافران ۶