المؤمنون ٦٤
ترجمه
المؤمنون ٦٣ | آیه ٦٤ | المؤمنون ٦٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«حَتّی»: ابتدائیّه است. «أَخَذْنَا مُتْرَفِیهِم بِالْعَذَابِ»: ذکر خاصّ افراد متنعّم و خوشگذران بدان خاطر است که دیگران پیروان بشمارند و همراه این سردمدارانند. «یَجْأَرُونَ»: بسان گاو بانگ سر میدهند و فریاد میکشند. از مصدر (جُوار) به معنی صدای گاو، مراد ناله سر دادن و لابه کردن است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۵۵ - ۷۷، سوره مؤ منون
- تاءخير در عذاب كافران و بهره مند ساختن آنان به مال و فرزندان براى املاء و استدراج آنان است نه براى خيرخواهى .
- شرح صفات مؤ منين
- ((خيرات )) در جمله : ((اولئك يسارعون فى الخيرات ...))اعمال صالحه ناشى از اعتقاد حق است .
- بيان اينكه در دين خدا تكليف حرجى نه در اعتقاد و نه درعمل وجود ندارد (لا يكلف الله نفسا الا وسعها)
- فايده وجود نامه اعمال و جواب به شبهه اى كه فخر رازى در اين باره ذكر كرده است .
- اعمال بد مانع از انجام اعمال صالحه است .
- رد عذرهايى كه مشركين براى قبول رسالت پيامبر صلى اللّه عليه و آله آوردند.
- معنائى كه آيه (ولو اتبع الحق اهدائهم لفسدت السموات و الارض ) بيانگر آن است .
- وجه اينكه از قرآن كريم به ((ذكر)) تعبير شده است .
- اشاره به اينكه حق صراط مستقيم است و كافران گريزان از حق ، منحرف از صراط مستقيم هستند.
- بحث روايتى (رواياتى درباره مراد از ((قلوبهم وجلة )) و معناى استكانت و تضرع و...)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ «64»
(جهل و انحراف و كارهاى ناپسند آنان همچنان ادامه دارد) تا زمانى كه مرفّهان (و خوشگذرانان مغرور) را به قهر خود گرفتار سازيم، در اين هنگام است كه ناله سر مىدهند.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ (64)
خلاصه اين كفار غير از خطا و گناهانى كه در نامه اعمال ايشان نوشته است اعمالى را بجا آوردهاند:
حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ: تا وقتى كه گرفتيم منعمان و رؤساى ايشان را به عذاب گرسنگى يا قتل يا عذاب آخرت. ابن عباس گفته: عذاب شمشير بوده در روز بدر. نزد جمعى مراد قحط بوده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله دعا نمود كه: (اللّهمّ اشدد وطأتك على مضر و اجعل عليهم سنين كسنين يوسف):
بار خدايا عذابت را بر «مضر» سخت نما و ايشان را قحطى ده مانند قحط ايام
جلد 9 - صفحه 154
يوسف عليه السّلام. خداى تعالى ايشان را چنان به قحط مبتلا فرمود كه هر كجا مردارى يا سگى بودى بخوردى و استخوان سوخته و پوست بر آتش نهاده، و بعضى اطفال خود را بخوردند. إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ: آنگاه ايشان فرياد كنند و استغاثه نمايند. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (62) بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ (63) حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ (64) لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ (65) قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ (66)
مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ (67) أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ (68) أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (69) أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (70)
ترجمه
- و تكليف نميكنيم نفسى را مگر بقدر وسعش و نزد ما كتابى است كه
جلد 3 صفحه 645
سخن ميگويد بحق و آنان ظلم كرده نميشوند
بلكه دلهاشان در غفلت است از اين و مر آنها را كردارها است جز اين كه باشند مر آنها را كنندگان
تا چون بگيريم متنعّمان آنها را بعذاب آنگاه آنان زارى كنند
زارى مكنيد امروز همانا شما از ما يارى كرده نخواهيد شد
بتحقيق بود آيتهاى من كه خوانده ميشد بر شما پس بوديد كه بر پاشنههاتان بر ميگشتيد
تكبّر كنان بآن افسانه در شب گويانى كه ياوه سرائى ميكرديد
آيا پس تأمّل نكردند آن گفتار را يا آمد آنها را آنچه نيامد پدرانشان را كه بودند پيشينيان
يا نشناختند رسولشان را پس آنها مر او را باشند انكار كنندگان
يا ميگفتند در او جنونى است بلكه آمد آنها را بحق و بيشترشان بودند مر حقّ را ناخوش دارندگان.
تفسير
- خداوند منّان بعد از ذكر اوصاف اهل ايمان براى ترغيب ايشان بعبادت و تسهيل بر آنها در امر اطاعت نفى فرمود تكليف زائد از وسع را كه بقدر طاقت است و اثبات فرمود مقدار وسع را كه كمتر از طاقت است و اعلام فرمود بوجود صحيفه اعمال بندگان نزد خداوند و آن كتابى است كه ناطق و شاهد بحقّ و راستى و درستى است و مخالف با واقع و حقيقت در آن يافت نميشود و تمام اعمال عباد از خوب و بد و كوچك و بزرگ در آن ثبت است براى آنكه در وقت پاداش بكسى ظلم نشود بزيادى عقاب يا كمى ثواب از ميزان عمل و استحقاقش و فرمود ولى كفّار دلهاشان فرو رفته در گرداب جهل و غفلت از چنين كتابى يا از قرآن كه قمّى ره فرموده و از براى آنها است اعمال زشت ديگرى غير از آن خوض در جهل و غفلت و لازمش كه كفر و شرك است از قبيل آزار و ايذاء پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و سخريّه آنسرور و اعتراضات واهى بر قرآن و گمراه نمودن مسلمانان و امثال اينها از اعمال قبيحهئى كه مرتكب ميشوند آن اعمال را تا وقتى كه بگيريم ما متنعّمان يا بزرگان آنها را كه قمّى ره فرموده بعذاب دنيا يا آخرت چنانچه گفتهاند كه مراد جنگ بدر است كه در آن بزرگانشان كشته شدند يا گرسنگى و قحطى است كه بنفرين پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مبتلا بآن شدند بطوريكه سگ و مردار و كثافات و اولاد خودشان را خوردند پس ناگهان ضجّه و زارى ميكنند و استغاثه و توبه مينمايند و قبول نميشود كه مشعر بآنستكه مراد عذاب آخرت است چنانچه خداوند در جواب آنها
جلد 3 صفحه 646
فرموده بيخود ضجّه و زارى نكنيد امروز روزى نيست كه بشما از ما كمكى برسد شما همان كسانى هستيد كه آيات ما را بر شما پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تلاوت ميكرد و شما در حاليكه مستقرّ بر پاشنههاى پاهاتان بوديد بقهقرى رجوع ميكرديد و پسكى ميرفتيد و بعقب برميگشتيد و رو گردان بوديد از ذكر خدا و شنيدن آيات او و عمل بآنها و كارتان مانند رفتارتان قبيح بود در حالى كه تكبّر مينموديد بتكذيب قرآن يا به پيغمبر يا بحرم مكّه بآنكه ميگفتيد ما نگهدار آنيم و كسى بر آن تاكنون مسلّط نشده و بنابراين مرجع ضمير در به مذكور نيست و بايد بقرائن و شهرت گفتار آنها در خارج معلوم شود و بنظر حقير محتمل است به نكص كه مستفاد از تنكصون است رجوع شود يعنى با آنكه باين عمل قبيح خودتان كه رجوع بقهقرى باشد افتخار و تكبّر ميكرديد در حالى كه بطعن در قرآن و غيبت از پيغمبر و استهزاء بآن سرور در شب سخنرانى و افسانهگوئى ميكرديد و نيز مانند بيماران كه هذيان ميگويند بيهودهگوئى و ياوه سرائى مينموديد يا دورى ميجستيد از ذكر خدا و مواعظ پيغمبر و اندرز مسلمانان يا فحش و ناسزا ميگفتيد چون تهجرون بضمّ تاء و كسر جيم نيز قرائت شده است و آن كلمه يا مأخوذ از هجر بمعناى دورى يا هذيان است يا مأخوذ از هجر بضمّ بمعناى فحش و ناسزا است و در اينصورت غالبا از باب افعال ميآيد پس اين قرائت مناسب با معناى اخير است و اخيرا خداوند احتمالات متصوّره براى سبب ايمان نياوردن آنها را ذكر و نفى فرموده مگر يك احتمال كه آنرا اثبات فرموده باين تقريب كه آيا آنها تفكّر و تدبّر و تأمّل ننمودند در قول خداوند كه قرآن است تا بدانند كه آن معجزه و اتيانش از عهده بشر بيرون است و دلالت بر نبوّت آورنده آن دارد يا تاكنون اين اتّفاق نيفتاده كه پيغمبرى از جانب خدا آمده باشد و كتابى آورده باشد و اين زمان پيغمبر آمده و كتاب آورده و اين امر در نياكان و پيشينيان آنها بىسابقه بوده لذا مستبعد شمردهاند و ايمان نياوردهاند يا نشناختند پيغمبر خودشان محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بامانت و صداقت و شرافت و ساير صفات حسنه كه لايق شأن انبياء است لذا منكر نبوّت او شدند يا تصوّر ميكنند در او جنونى است كه اين اظهارات را مينمايد هيچ يك از اين احتمالات نميرود چون آنها اهل لسانند و بخوبى فصاحت و بلاغت و ساير جهات اعجاز قرآن
جلد 3 صفحه 647
را درك ميكنند و از اولاد ابراهيم و اسمعيل عليهما السلامند و ميدانند كه انبياء عظام و كتب سماوى براى اجداد و پيشينيان آنها از طرف خداوند آمده و پيغمبر خودشان محمّد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بتمام اوصاف كماليّه كه مثل و مانند نداشته و ندارد شناختهاند و ميدانند كه ديوانه نيست بلكه اعقل و اعلم و اكمل و ارشد از همه آنها است فقط چيزى كه هست آنستكه اينها با آنكه ميدانند دعوى نبوت او صدق و كتابش بر حقّ است بيشترشان طبعا از قبول حق كراهت دارند چون حقّ تلخ و مخالف با شهوات و هواى نفس آنها است لذا زير بار نميروند بلى ممكن است بعضى براى سرزنش اقوامشان يا كمى ادراك و شعورشان يا بىفكرى و عدم توجّه بعلائم صدق ايمان نياورده باشند ولى اين عدّه كمند ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
حَتّي إِذا أَخَذنا مُترَفِيهِم بِالعَذابِ إِذا هُم يَجأَرُونَ (64)
حتي زماني که گرفتيم خوش گذران به ملاذ دنيا را از آنها به نحوي از عذاب در اينکه موقع فرياد و ناله آنها بلند ميشود.
(حَتّي إِذا أَخَذنا مُترَفِيهِم).
[شعر]
لطف حق با تو مداراها كندبرگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 64)- اما آنها در این غفلت و بیخبری همچنان باقی میمانند «تا روزی که مترفین را (آنان که غرق ناز و نعمتند) در چنگال عذاب گرفتار سازیم در این هنگام نعره استغاثهآمیز آنها همچون نعره وحوش بیابان بر میخیزد» و از سنگینی عذاب و مجازات دردناک الهی ناله سر میدهند (حَتَّی إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ یَجْأَرُونَ).
نکات آیه
۱ - عذاب قهر الهى، نقطه پایان غفلت زدگى و بى خبرى کافران (بل قلوبهم فى غمرة ... حتّى إذا أخذنا مترفیهم بالعذاب إذا هم یجئرون) «حتى» ابتدائیه بوده و براى بیان غایت غفلت زدگى کافران و پایان اشتغال آنها به کارهاى ناپسند است. «مترفین» (جمع «مترف») به معناى مرفهان، خوشگذرانان و ناز پروردگان است. «جُؤار» در اصل به زوزه وحوش (آواى سگ، شغال و گرگ )وقتى که صدمه ببیندگفته مى شود و در این جا کنایه از فریاد استغاثه مى باشد.
۲ - مرفهان خوشگذران و جلوداران کفر، نخستین چشندگان شعله هاى عذاب الهى (حتّى إذا أخذنا مترفیهم بالعذاب إذا هم یجئرون)
۳ - رفاه و برخوردارى کافران، سبب ساز هلاکت و نگون بختى آنان است، نه نشان سعادت و نیکبختى. (أیحسبون ... نسارع لهم فى الخیرت ... حتّى اذا أخذنا مترفیهم بالعذاب)
۴ - فریاد و ضجه رفاهمندان کافر، به هنگام لمس عذاب الهى (حتّى إذا أخذنا مترفیهم بالعذاب إذا هم یجئرون) ضمیر «هم» در جمله «إذا هم یجئرون»، مى تواند به «مترفین» بازگردد. در این صورت معناى «إذا هم یجئرون» چنین مى شود: «مترفان به هنگام لمس عذاب الهى، فریاد و ضجه سر مى دهند». هم چنین مى تواند به غفلت زدگان کافر بازگردد. در این صورت معناى جمله فوق چنین مى شود: «کافران (پیروان مترفین) وقتى جلوداران خود را گرفتار عذاب دیدند، فریاد استغاثه سرمى دهند». برداشت فوق، بر پایه احتمال اول است.
۵ - فریاد استغاثه پیروان کفرپیشه، به هنگام مشاهده گرفتارى جلوداران خود به عذاب قهر الهى (حتّى إذا أخذنا مترفیهم بالعذاب إذا هم یجئرون)
۶ - خوشگذرانان غفلت زده و بى خبر از روز جزا، هم سنگ ددان و وحوش بیابان در بینش الهى (إذا هم یجئرون) چنان که گفته شد «جُؤار» به زوزه سگ، روباه و گرگ گفته مى شود. تعبیر زوزه براى فریاد استغاثه کافران، بیانگر مطلب فوق است.
موضوعات مرتبط
- تشبیهات قرآن: تشبیه به حیوانات ۶
- خدا: آثار عذابهاى خدا ۱
- رهبران: استغاثه پیروان رهبران کفر ۵; عذاب رهبران کفر ۲
- عذاب ۵: اولین اهل عذاب ۲
- غافلان: بى ارزشى غافلان ۶
- غفلت: غفلت از قیامت ۶
- کافران: آثار رفاه کافران ۳; آثار عذاب کافران ۴; زمینه تنبه کافران ۱; عوامل شقاوت کافران ۳; عوامل هلاکت کافران ۳
- مرفهان: آثار عذاب مرفهان ۴; بى ارزشى مرفهان ۶; عذاب مرفهان ۲; فریاد مرفهان ۴