الحج ٣٦
ترجمه
الحج ٣٥ | آیه ٣٦ | الحج ٣٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الْبُدْنَ»: جمع بَدَنَة، شتران چاق و فربه و تنومند. مفعول فعل مقدّری است که فعل مذکور بعد از آن، یعنی (جَعَلْناها) بیانگر آن است. «صَوَآفَّ»: جمع صَآفَّة، برپا ایستاده و صف کشیده، دستها و پاها را جفت کرده و دراز کشیده. از لحاظ نحوی حال است و از نظر صرفی غیر منصرف. «وَجَبَتْ»: فرو افتاد. نقش زمین گردید. «جُنُوب»: جمع جنب، پهلوها. «الْقَانِعَ»: مستمندی که عفیفالنفس است و دست تکدّی دراز نمیکند، و یا این که بدانچه بدو دهند راضی میگردد و الحاح و اصرار نمیکند. «الْمُعْتَرَّ»: فقیری که آشکارا دست تکدّی دراز و با الحاح و اصرار از طرف درخواست میکند. «کَذلِکَ»: این گونه. مثل چنین. نعت مصدر محذوفی است و در اصل چنین است: سَخَّرْنَاهَا لَکُمْ تَسْخیراً کَذلِکَ.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۲۵ - ۳۷ سوره حج
- برابرى همه مؤ منين در عبادت در مسجدالحرام و تهديد كساين كه در راه خدا و مسجدالحرام را مى بندند
- معبد شدن كعبه براى مردم
- مقصود از دستور الهى به ابراهيم (عليه السلام ): ((وطهر بيتى للطائفين ...((
- دستور الهى به ابراهيم (ع ) در ميان مردم حج را اعلام كن تا بسويت بيايند!
- توضيحى در مورد منافع دنيوى و اخروى حج
- توضيح مفردات و جملات آيات مربوط به مناسك حج
- تحريك و تشويق مردم به تعظيم حرمات خدا
- اشاره به اينكه ((تقوى (( امرى معنوى و قلبى است و قائم به اعمال خارجى نيست
- حكمت قربانى كردن براى خدا (... و لكن يناله التقوى منكم )
- بحث روايتى
- رواياتى درباره منافع مترتب بر حج (لشهيدوا منافع لهم )
- رواياتى ديگر در ذيل آيات راجع به مناسك حج و وجه تسميه خانه كعبه به : ((بيتالعتيق ((
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيها خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْها صَوافَّ فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ «36»
و (قربانى كردن) شترهاى چاق را براى شما از شعائر الهى قرار داديم، در آنها براى شما خير است، پس (هنگام قربانى) نام خدا را بر شتران در حالى كه ايستادهاند ببريد، پس چون به پهلو افتادند (و جان دادند) از (گوشت) آنها بخوريد و به فقير قانع و فقيرى كه روى سؤال ندارد اطعام كنيد، بدين گونه حيوانات قربانى را براى شما (رام و) مسخّر كرديم، تا شايد شكرگزارى كنيد.
نکته ها
«بدن» جمع «بدنة» است به معناى شتر سالم و فربه، و «صَوافَّ» حيوانى است كه زانوى خود را صاف نگاه داشته است.
جملهى «وَجَبَتْ جُنُوبُها» يعنى استقرار به پهلو و كنايه از جان دادن حيوان است. «قانع» فقيرى است كه قانع است و «مُعتَرّ» فقيرى را گويند كه نيازمند است امّا حرفى به زبان نمىآورد، ولى به قصد كمك گرفتن از كنار شما عبور مىكند. «1»
در اسلام، هر جا مسأله خوردن مطرح است، در كنارش وظيفه ديگرى نيز ذكر شده است:
كُلُوا ... وَ لا تُسْرِفُوا «2» بخوريد ولى اسراف نكنيد.
فَكُلُوا ... وَ أَطْعِمُوا «3» بخوريد و به ديگران بخورانيد.
«1». تفسير نورالثقلين؛ كافى، ج 3، ص 499.
«2». اعراف، 31.
«3». حج، 36.
جلد 6 - صفحه 45
كُلُوا ... وَ اعْمَلُوا «1» بخوريد و عمل صالح انجام دهيد.
كُلُوا ... وَ اشْكُرُوا «2» بخوريد و سپاس گزاريد.
پیام ها
1- در بزرگداشت شعائر الهى، سخاوتمندانه خرج كنيد. «وَ الْبُدْنَ» ( «بدن» به معناى شتر چاق است)
2- عرب جاهلى مىپنداشت كه از گوشت قربانى نبايد استفاده كند. «فَكُلُوا»
3- در تعظيم شعائر دينى، مهم توجّه وعنايت الهى است، خواه نسبت به جماد باشد، خواه نسبت به حيوان. «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ»، وَ الْبُدْنَ ... مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ
4- احكام دينى بايد از طريق وحى معيّن شود. «جعلنا»
5- در شعائر الهى، منافع انسانها نيز تأمين است. «لَكُمْ» (برخلاف قربانى در راه بتها و يا ريخت وپاشهاى مسرفانه)
6- در مكتب تربيتى اسلام، در تغذيه نيز خدا مطرح است. «فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ»
7- بهترين روشِ قربانىِ شتر، نحر آن در حال ايستاده است. «صَوافَّ»
8- تا جان در بدن حيوان هست، مصرف گوشتش ممنوع است. «فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا»
9- گوشت قربانى بايد تقسيم شود. (بين خود و ديگران) «فَكُلُوا- أَطْعِمُوا»
10- به تمام گروههاى بىبضاعت رسيدگى كنيد. «الْقانِعَ- الْمُعْتَرَّ»
11- قربانى در مكانى انجام گيرد كه محل عبور فقرا باشد. «الْمُعْتَرَّ»
12- رام بودن و مسخّر بودن حيوانات، خوردن گوشت قربانى واطعام به ديگران، ذِبح ونَحر حيوانات در مراسم حج واخلاص ورنگ الهى داشتن، نعمتهايى است كه بايد شكرگزارى شود. «لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»
«1». مؤمنون، 51.
«2». سبأ، 15.
تفسير نور(10جلدى)، ج6، ص: 46
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيها خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْها صَوافَّ فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (36)
«1». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 166، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.
جلد 9 - صفحه 55
بعد از آن باز به ذكر ذبايح مىپردازد:
وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ: و شتران تناور بزرگ را قرار دادهايم و معين ساختهايم آنها را براى شما بعض از شعائر الهى و از اعلام و مناسك حج خانه سبحانى كه آن اشعار و تقليد و اطعام آنهاست. لَكُمْ فِيها خَيْرٌ: مر شما راست در آن شتران نيكوئى بسيار از ظهر و بطن آن. و اطلاق خير بر مال شايع است در كلام. مروى است كه شخصى از متاع دنيا نه دينار داشت، به آن شترى خريد. او را سؤال از علت نمودند، گفت: به جهت آنكه حق تعالى فرموده «لَكُمْ فِيها خَيْرٌ» و ذكر «خير» در اين مقام تعليل نحر آن است. و حقيقت معنى آنكه چون اين شتران بزرگ، فايده و خير بسيار دارند و شدت محبت ايشان به آنها در نهايت مرتبه است، پس نحر آنها از دلايل قوت قويه است بر دين و شدت تعظيم امر سبحانى و عظم اعلام شريعت الهى است. اكثر مفسران برآنند كه مراد به «خير» منافع دينيه و دنيويه است.
فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْها: پس ياد كنيد نام خداى سبحان را بر آن شتران، يعنى در حين نحر تكبير بگوئيد. ابن عباس نقل نموده كه وقت نحر بگوئيد: «اللّه اكبر لا اله الّا اللّه و اللّه اكبر اللّهم منك و اليك» «1» و صحيح آنكه مطلق ذكر، نزد نحر جايز است، و احاديث ائمه هدى صريح است بر آن. صَوافَ: ذكر خدا نمائيد در حالى كه صف زدگان باشند، يعنى بر پا ايستاده و چهار دست و پا را بترتيب نهاده، و اين طريق استحباب است. و از حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه هر دو دست آن را از خف تا زانو بر يكديگر بندند و تيغ در گوسينه او فرو برند. و در گاو، چهار دست و پاى او را بندند. و در گوسفند، دو دست و يك پا بهم بندند. «2»
«1». تفسير ابو الفتوح رازى، ج 8، ص 95، چاپ اسلاميّه.
«2». منهج الصادقين، چاپ سوّم، ج 6، ص 167، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.
جلد 9 - صفحه 56
فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها: پس چون بيفتد به زمين پهلوهاى شتران نحر شده، اين كنايه از موت است. فَكُلُوا مِنْها: پس بخوريد از گوشتهاى آنها، وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ: و بخورانيد درويش قناعت كننده ناخوانده و سؤال كننده را.
و در وجوب و استحباب خوردن ذبيحه خلاف است. كسانى كه قائل به وجوب شدهاند، تمسك به ظاهر آيه نموده، چه امر حقيقت در وجوب است. و به حديث صحيح از حضرت صادق عليه السّلام كه: وقتى قربانى ذبح يا نحر شد، پس بخور و بخوران: چنانكه خداى تعالى فرموده «فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ». «1» در قانع و معتر دو روايت است: روايت اول- از حضرت باقر و صادق عليهما السّلام: قانع كسى است كه قناعت كند به آنچه به او عطا كنى، و خشم نكند و روى ترش نكند و كج ننمايد دهنش را از غضب و معتر كسى است كه مرور كند به تو و اطعام كنى او را. «2» روايت ديگر- حلبى از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود: قانع كسى است كه سؤال كند پس راضى شود به آنچه عطا كنند؛ و معتر آنكه سؤال كند رحل تو را از كسانى كه سؤال نمىكند. «3» كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ: همچنين كه ياد كرده شد، يعنى مثل آنچه وصف كرديم از امر به نحر كردن شتران در حالى كه ايستاده باشند، رام گردانيديم آنها را با وجود قوت و بزرگى جثه براى شما تا آنكه بدون زحمت، آنها را مىگيريد و مىبنديد و مىكشيد در حالى كه صف زده و ايستادهاند و اطاعت و انقياد نمايند به طورى كه طفلى مهار قطار آنها را به دست گيرد و بكشد. لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ: براى اينكه شما سپاسدارى كنيد ذات يگانه سبحانى را بر نعمتهاى او به تقرب و اخلاص.
«1». وسائل الشيعه، ج 10، باب 40 از ابواب الذّبح، روايت 1، ص 142.
«2». وسائل الشيعه، ج 10، باب 40 از ابواب الذّبح، روايت 12، ص 144.
«3». منهج الصّادقين (چ اسلاميّه) ج 6، ص 168.
جلد 9 - صفحه 57
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيها خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْها صَوافَّ فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (36) لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ (37) إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ (38) أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ (39) الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ (40)
الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (41)
ترجمه
- و شتران تنومند گردانيديم آنها را از براى شما از علامتهاى خدا مر شما را است در آنها فوائدى پس ياد كنيد نام خدا را بر آنها صف زدگان پس چون فرود آيد پهلوهاشان پس بخوريد از آنها و بخورانيد فقير قانع و در معرض سؤال را همچنين مسخّر كرديم آنها را براى شما باشد كه شما شكر گذار شويد
هرگز نميرسد بقبول خدا گوشتهاى آنها و نه خونهاى آنها ولى ميرسد او را پرهيز- كارى از شما همچنين مسخر نمود آنها را براى شما تا ببزرگى ياد كنيد خدا را بر آنچه هدايت نمود شما را و مژده ده نيكوكاران را
همانا خدا دفاع ميكند از آنانكه ايمان آوردند همانا خدا دوست نميدارد هر خيانت كار ناسپاسى را
دستورى داده شد مر آنانرا كه مقاتله كرده ميشوند براى آنكه ستم كرده شدند و همانا خدا بر نصرت ايشان هر آينه توانا است
آنانكه بيرون كرده شدند از منزلهاشان بنا حقّ مگر آنكه ميگفتند پروردگار ما خدا است و اگر نمىبود دفع نمودن خدا
جلد 3 صفحه 608
مردم را بعضى از آنها را ببعضى هر آينه ويران كرده شده بود صومعهها و معابد ترسايان و معابد يهود و مسجدها كه ذكر كرده ميشود در آنها نام خدا بسيار و هر آينه يارى خواهد كرد البته خدا كسيرا كه يارى ميكند او را بدرستيكه خدا هر آينه تواناى غالب است
آنانكه اگر متمكّن گردانيمشان در زمين بر پاى دارند نماز را و دهند زكوة را و امر كنند بكار خوب و نهى كنند از كار بد و بدست خدا است انجام كارها.
تفسير
- بدن جمع بدنه است كه شتر تنومند قربانى است مأخوذ از بدن بمعناى تن كه خداوند آنرا از علائم دين خود و مناسك حج قرار داده براى مردم كه بايد آنرا قربانى نمايند و از براى ايشان در آنها خير است يعنى منافع دينيّه و دنيويّهاى كه از قبل آنها بايشان ميرسد و بايد نام خداوند را در وقت قربانى آنها بزبان جارى نمايند در حاليكه آنها صف زدگان باشند يعنى ايستاده باشند چون از دو دست و دو پايشان دو صف تشكيل ميشود يا چون صف از ايستادن تشكيل ميگردد نه از خوابيدن كه معمول در ذبح گاو و گوسفند است چنانچه قمّى ره نقل نموده كه نحر ميشود ايستاده و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه اين وقتى است كه صف بسته ميشود براى نحر بسته ميشود دو دستش از كف تا زانو و كلمه صوافّ بتشديد فاء ظاهرا حال است از بدن و بملاحظه اصلش كه صوافف بوده غير منصرف ميباشد و صوافن بنون نيز قرائت شده و بنابراين مراد خم كردن و بستن يك دست آنست تا بيكدست و دو پا بايستد ولى معمول نيست و چون بپهلو بر زمين افتاد بايد گوشت آنرا بخورند و بفقير قانع كه راضى است بآنچه عطا باو شود و بكسيكه آمده باميد عطا و سؤال نميكند بخورانند و عطا نمايند و در مجمع از ائمه اطهار نقل نموده كه سزاوار است يك سوم آنرا بخورد و يك سوم آنرا بقانع و معترّ بدهد و ثلث باقى را هديه براى دوستان بفرستد و افتادن پهلوهاشان بر زمين كنايه از مردن و رفتن روح از بدنشان است و در بعضى از روايات ثلث اوّل باطعام اهل اختصاص داده شده و تفصيل اين امور محوّل بكتب فقهيّه است و خداوند حيوان با اين قوّت و عظمت را اين طور مسخّر بنى آدم نموده كه فوائد آنرا ببرند و آخر كار دستهايش را به بندند و نحرش كنند و گوشتش را بخورند و شكر خدا را
جلد 3 صفحه 609
بجا آورند و در جوامع روايت نموده كه در زمان جاهليت يعنى قبل از اسلام معمول بود كه چون نحر مينمودند خون آنرا بخانه كعبه ميماليدند و چون مسلمانان حج نمودند خواستند كار آنها را بنمايند و اين آيه نازل شد كه دلالت دارد بر آنكه گوشت و خون آنها بقبول و رضاى الهى نميرسد ولى تقوى و پرهيزكارى و عبادت و فرمانبردارى مردم بمقام قبول و رضاى الهى ميرسد و اين تعبير بر حسب عادت عرب است كه ميگويند رسيد باو و اراده ميكنند كه قبول كرد يعنى خداوند قربانى شما را قبول ميكند بدون آنكه خانه كعبه را آلوده نمائيد چنانچه قربانى هابيل را قبول فرمود و قربانى قابيل رد شد چون مقرون بتقوى نبود و اين تسخير شگفت آور از اين حيوان بقدرت الهى براى آنستكه مردم بعظمت و بزرگى ياد كنند خدا را براى آنكه هدايت فرموده آنها را بكيفيّت تسخير حيوانات و طريقه تحصيل قربات و بشارت باد نيكوكاران را كه از روى اخلاص قربانى ميكنند و بخوبى ميخورند و بمردم ميخورانند و قمّى ره نقل فرموده كه مراد از تكبير بر هدايت گفتن تكبيرات مأثوره در ايام تشريق است بعد از پانزده نماز در منى و ده نماز در غير آن كه سابقا ذكر شد و خداوند دفع ميكند شرّ كفار را از اهل ايمان چون خداوند دوست نميدارد كسانيرا كه در امانت الهى خيانت نمودند و دين خدا را تغيير دادند و كافر شدند و كفران نعمت كردند و بنام بت قربانى نمودند و نيز ترخيص فرموده و اذن دفاع بمسلمانان داده كه مقاتله نمايند با كفارى كه بقتال با ايشان مبادرت مينمايند چون مدّتى مسلمانان مظلوم شدند و اجازه دفاع از تعدّيات كفّار بآنها نداشتند تا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هجرت فرمود از مكّه بمدينه و اين آيه نازل شد چنانچه در مجمع از امام باقر عليه السّلام قريب باين مضمون را نقل نموده ولى قمى ره نقل فرموده كه نازل شد در باره على عليه السّلام و جعفر و حمزه و جارى شد در امّت و از امام صادق عليه السّلام بخروج امام زمان و خونخواهى سيد الشهداء عليه السّلام تفسير شده و منافاتى ندارد و در هر حال خداوند قادر بر نصرت اهل ايمان بوده و هست و خواهد بود و بوعده خود وفا كرده و ميكند و ايشان كسانى هستند كه از تعدّيات كفّار ناچار شدند بخروج از وطن و خانههاشان و هجرت نمودند از مكّه بمدينه بدون آنكه كسى بر آنها حقّى داشته باشد و اين اخراج بنا حقّ نبود مگر براى آنكه
جلد 3 صفحه 610
ايشان ميگفتند پروردگار ما خداى يگانه است نه بتهائيكه مشركين مكّه قائل بخدائى و معبوديّت آنها بودند و در بعضى از روايات بخروج ائمه اطهار از اوطان خودشان بظلم ظالمين و حضرت سيد الشهداء عليه السّلام از تعدى يزيد پليد تفسير شده و اگر نبود اين ترخيص الهى و دفع نمودن خداوند شر كفار را از مسلمانان و غلبه دادن ايشانرا بر آنها در ازمنه سابقه و لاحقه هر آينه خراب و ويران ميشد صومعهها كه ديرهاى رهبانان و عبّاد در كوهها و بيابانها است و كليساهاى نصارى و كنائس يهود كه آنرا صلاة بضمّ لام ميناميدند براى آنكه مكان نماز بوده و صلوات جمع آنست در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه آنرا بضم صاد و لام قرائت فرموده است و مساجد مسلمانان كه نام خدا در آنمساجد يا در آن اماكن زياد برده ميشود چون اهل شرك احترام اين معابد را نگاه نميداشتند و خداوند هر كس دين او را يارى كند يارى خواهد فرمود چون قادر و قاهر و توانا و مقتدر است و ايشان كسانى هستند كه اگر خداوند قدرت و سلطنت كامل بآنان عطا فرمايد در روى زمين بر پا ميدارند نماز را و ميدهند زكوة را و امر بمعروف و نهى از منكر ميكنند و هر امر و ملك و سلطنت و قدرتى منتهى بخدا ميشود و جز او قادر و غالب و عزيز و مقتدرى باقى و برقرار نخواهد ماند و در روايات ائمه اطهار اين جماعت بآل محمد عليهم- السلام و امام زمان و اصحاب آنحضرت تفسير شده و معلوم است كه افراد كامله آنذوات مقدّسه ميباشند و سلطنت حقّه الهيّه و امر بمعروف و نهى از منكر بنحو اكمل در زمان ظهور امام زمان عليه السّلام خواهد بود ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ البُدنَ جَعَلناها لَكُم مِن شَعائِرِ اللّهِ لَكُم فِيها خَيرٌ فَاذكُرُوا اسمَ اللّهِ عَلَيها صَوافَّ فَإِذا وَجَبَت جُنُوبُها فَكُلُوا مِنها وَ أَطعِمُوا القانِعَ وَ المُعتَرَّ كَذلِكَ سَخَّرناها لَكُم لَعَلَّكُم تَشكُرُونَ (36)
و البدن: شترهاي قرباني را قرار داديم آنها را براي شما از شعائر اللّه، از براي شما در شترهاي قرباني خير است پس ذكر اسم اللّه كنيد در موقع نحر در حالي که ايستاده باشد پس زماني که افتاد بطرف پهلو اشاره به زوال روح است پس تناول كنيد از آنها و اطعام كنيد فقراء را چه آنهايي که اهل سؤال هستند و چه آنهايي که نميكنند چه آنهايي که قناعت ميكنند و چه نميكنند، اينکه نحو ما مسخّر كرديم آن شترها را براي شما که شما شكر گزار باشيد.
(وَ البُدنَ): جمع بدنه شتر چاق سمين را ميگويند که در باب قرباني مني شرايطي از براي شتر و گاو و گوسفند و بز مقرّر شده که يكي از آنها اينکه است لاغر نباشد.
(جَعَلناها لَكُم مِن شَعائِرِ اللّهِ): شعائر علامت و نشانهاي بندهگي و فرمان برادري است، و قرباني يكي از شعائر است.
(لَكُم فِيها خَيرٌ): و لو در آن زمين فوق العاده علاقه به شتر داشتند بخصوص سمين باشد ميفرمايد: اگر قرباني كنيد براي شما نفعش بيشتر و بالاتر است در دنيا و آخرت که از سنن ابراهيم است بازاي ذبح اسماعيل و اينکه قرباني هم بعوض قرباني فرزندان شما است و باعث حفظ آنها است.
جلد 13 - صفحه 303
(فَاذكُرُوا اسمَ اللّهِ عَلَيها): در موقع نحر تسميه لازم است و لو بكلمه بسم اللّه باشد.
(صَوافَّ): شتر را بايد ايستاده نحر كرد يك پاي او را بزانو ببندند و روي يك پا بايستد.
(فَإِذا وَجَبَت جُنُوبُها): که بميرد و بطرف پهلو بيفتد.
(فَكُلُوا مِنها): که بايد اضحيّه را سه قسمت كرد يك قسمت و لو اندك باشد براي خود و يك قسمت بفقراء و يك قسمت بمؤمنين.
(وَ أَطعِمُوا القانِعَ): که مؤمنين باشند و قناعت دارند هر چه بآنها داده شود.
(وَ المُعتَرَّ): فقراء چه سؤال بكنند چه حال آنها شهادت دهد که اسمش را شاهد حال ميگذارند.
(كَذلِكَ سَخَّرناها لَكُم): اينکه نحو ما بدن را مسخّر شما قرار داديم.
(لَعَلَّكُم تَشكُرُونَ): لعلّ از جانب خدا بمعني شايد نيست بلكه بمعني باشد است که بايد شكر گزار باشيد.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 36)- قربانی برای چیست؟ باز در اینجا سخن از مراسم حج و شعائر الهی و مسأله قربانی است، نخست میگوید: «شترهای چاق و فربه را (در مراسم حج) برای شما از شعائر الهی قرار دادیم» (وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ).
آنها از یک سو به شما تعلق دارند، و از سوی دیگر از شعائر و نشانههای خداوند در این عبادت بزرگ هستند، چرا که قربانی حجّ یکی از مظاهر روشن این عبادت است.
سپس اضافه میکند: «در آنها برای شما خیر و برکت است» (لَکُمْ فِیها خَیْرٌ).
از یک سو از گوشت آنها استفاده میکنید و دیگران را اطعام مینمائید و از سوی دیگر به خاطر این ایثار و گذشت و عبادت پروردگار از نتائج معنوی آن بهرهمند خواهید شد و به پیشگاه او تقرب میجوئید.
سپس کیفیت قربانی کردن را در یک جمله کوتاه چنین بیان میکند: «نام خدا را (هنگام قربانی کردن) در حالی که به صف ایستادهاند بر آنها ببرید» (فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْها صَوافَّ).
بدون شک ذکر نام خدا به هنگام ذبح حیوانات یا نحر کردن شتر کیفیت خاصی ندارد و هر گونه نام خدا را ببرند کافی است.
منظور از واژه «صَوافَّ» این است که دو دست شتر قربانی را از مچ تا زانو در حالی که ایستاده باشد با هم ببندند تا به هنگام نحر، زیاد تکان به خود ندهد و فرار نکند.
طبیعی است هنگامی که مقداری خون از تن او میرود دستهایش سست میشود و به روی زمین میخوابد، و لذا در ذیل آیه میفرماید: «هنگامی که پهلویشان آرام گرفت (و جان دادند) از گوشت آنها بخورید و مستمندان قانع
ج3، ص217
و فقیران را نیز از آن اطعام کنید» (فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ).
جمله «فَکُلُوا مِنْها» (از آن بخورید) ظاهر در این است که واجب است «حجاج» چیزی از قربانی خود را نیز بخورند، و شاید این برای رعایت مساوات میان آنها و مستمندان باشد.
سر انجام آیه را چنین پایان میدهد: «این گونه ما آنها را مسخّرتان ساختیم تا شکر خدا را به جا آورید» (کَذلِکَ سَخَّرْناها لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
و راستی این عجیب است حیوانی با آن بزرگی و قدرت و زور آن چنان تسلیم است که اجازه میدهد انسانی پاهای او را محکم ببندد، و او را نحر کند.
نکات آیه
۱ - شتران قربانى از شعائر دینى و الهى مراسم حج (و البدن جعلنها لکم من شعئر اللّه) «بدن» جمع «بدنة» است. «بدنة» نیز در لغت، به گاو و شتر درشت و چاق گفته مى شود. در گذشته، کسانى که قصد داشتند در مراسم حج شرکت کنند، از قبل به دام های قربانى خوب مى رسیدند تا چاق و فربه شوند. بدین جهت به گاو و شتر قربانى «بدنه» گفته مى شد. گفتنى است که مراد از «بدن» در آیه یاد شده - به قرینه «فإذا وجبت جنوبه» - تنها شتران مى باشد; یعنى، شترانى را که به رسم قربانى به همراه مى برید، براى شما از شعائر دینى و الهى قرار دادیم.
۲ - لزوم برگزیدن شتران درشت و چاق براى قربانى در حج (و البدن جعلنها لکم من شعئر اللّه) به کارگیرى «بدن» - که به معناى شتران فربه و چاق است - به جاى «إبل» - که به مطلق شتر اطلاق مى شود - مى تواند توصیه اى باشد به حج گزاران که شتران فربه و درشت را، براى قربانى برگزینند.
۳ - بزرگداشت و حفظ حرمت شعائر دینى و الهى، وظیفه اى الهى برعهده تمام مؤمنان است. (و البدن جعلنها لکم من شعئر اللّه) این سخن خدا که: «ما شتران قربانى را جزء شعائر دینى قرار دادیم» در واقع توصیه است به این که باید در حفظ شعائر الهى و بزرگداشت آنها بکوشید.
۴ - استفاده از شتران قربانى (به جهت حمل بار، سوارشدن و تغذیه از شیر آنها)، براى حاجیان مجاز است. (و البدن ... لکم فیها خیر) مقصود از «لکم فیها خیر» با توجه به آیه ۳۳- (لکم فیها منافع إلى أجل مسمّى)، این است که حاجیان مى توانند تا روز قربانى، از شترانى که به رسم قربانى به همراه خود مى برند، بهره گیرى کنند (آنها را سوار شوند، یا با آنها بار حمل کنند و یا از شیر آنها تغذیه نمایند).
۵ - لزوم نشانه گذارى شترانى که حاجیان جهت قربانى به همراه خود مى برند. (و البدن جعلنها لکم من شعئر اللّه) این سخن خدا که: «ما شتران قربانى را شعائر و نشانه هاى دینى قرار دادیم» مى تواند دربردارنده این توصیه باشد که حاجیان نیز باید شتران را به منظور این که آنها از دیگر شتران ممتاز باشند، نشانه گذارى کنند.
۶ - وجوب ذکر نام خدا، به هنگام نحر کردن شترانى قربانى (فاذکروا اسم اللّه علیها)
۷ - جواز ذکر هر یک از اسماى خداوند (اللّه، رحمان و ...) به هنگام نحر شتر (فاذکروا اسم اللّه علیها) اضافه در «اسم اللّه» مى تواند بیانیه و یا لامیه باشد. ازاین رو «اسم اللّه» بنابر احتمال اول، به معناى «اسمى که عبارت از اللّه است» و بنابر احتمال دوم «هر اسمى که براى خدا هست» مى باشد. برپایه احتمال اول، ذکر نامى غیر از «اللّه» به هنگام ذبح یا نحر حیوان، کافى نیست; به خلاف احتمال دوم. برداشت یاد شده بر اساس احتمال دوم است.
۸ - لزوم به صف کردن شتران قربانى و نحر هم زمان آنها، همراه ذکر نام خدا (فاذکروا اسم اللّه علیها صوافّ) «صوافّ» جمع «صافة» حال از ضمیر «علیها» و از مصدر «صفّ» (گروهى را در کنار هم و در یک امتداد مستقیم به نظم در آوردن) مشتق شده است; یعنى، پس نام خدا را بر شتران (به هنگام نحر کردن آنها) در حالى که در امتداد مستقیم به نظم درآمدند ببرید.
۹ - لزوم بستن دست ها و پاهاى شتران قربانى، به هنگام نحر کردن آنها (فاذکروا اسم اللّه علیها صوافّ) با توجه به این که هنگام نحر کردن شتر براى این که بر اثر وارد شدن فشار کارد فرار نکند، ابتدا دستها و پاهایش را کنار هم قرار مى دهند و دور آنها را طناب مى پیچند و سپس آن را نحر مى کنند «صوافّ» را مى توان چنین معنا کرد: در حالى که دستها و پاهایشان را کنار هم قرار دادید و با طناب بستید آنها را نحر کنید.
۱۰ - خوردن گوشت قربانى براى حاجیان مجاز است. (فإذا وجبت جنوبها فکلوا منها) «وجوب» (مصدر «وجبت») به معناى سقوط و افتادن است. «جنوب» نیز جمع «جنب» و به معناى پهلو است; یعنى، وقتى شتران افتادند و به پهلو غلتیدند (جان دادند)، از گوشت آنها بخورید و به نیازمندان بخورانید. گفتنى است که عرب جاهلى، مى پنداشتند قربانى مال خدایان است و کسى حق ندارد از آن استفاده کند. خداوند در این جا تذکر مى دهد که این پندار، گمانى است غلط و مسلمانان نباید قربانى را به حال خود رها کنند به گمان این که اینها شعائر الهى اند و خوردن آنها هتک حرمت شعائر است; بلکه همین که قربانى جان داد، باید بخشى از آن را براى خود بردارند و بقیه را به نیازمندان بدهند.
۱۱ - حرمت استفاده از گوشت قربانى، پندار عرب عصر جاهلیت (فإذا وجبت جنوبها فکلوا منها)
۱۲ - لزوم اطعام مستمندان از گوشت قربانى در حج; چه خودشان درخواست کنند و چه روى درخواست کردن نداشته باشند. (فکلوا منها و أطعموا القانع و المعترّ) «قانع» به کسى گفته مى شود که درخواست کمک مى کند (سائل و گدا) و «معتر»; یعنى، نیازمندى که طالب کمک است; لکن روى سؤال کردن ندارد. بنابراین معناى جمله فوق چنین مى شود: بخشى از گوشت قربانى را خودتان بخورید و بقیه آن را به نیازمندان بخورانید; چه نیازشان را بر زبان جارى کنند و چه بر زبان نیاورند.
۱۳ - منع استفاده انحصارى حاجیان از گوشت قربانى و دریغ کردن از اطعام آن به نیازمندان (فکلوا منها) با توجه به کلمه «من» معناى جمله فوق چنین است: بخشى از آن را بخورید; (نه همه اش را).
۱۴ - رام بودن شتر براى انسان، از نعمت هاى خدا (کذلک سخّرنها لکم)
۱۵ - لزوم شکر و سپاس گزارى در برابر نعمت هاى خداوند (کذلک سخّرنها لکم لعلّکم تشکرون)
۱۶ - نعمت هاى خداوند شایسته شکر و سپاس گزارى (و البدن ... سخّرنها لکم لعلّکم تشکرون)
۱۷ - شکر و سپاس گزارى به درگاه خداوند، فلسفه تشریع قربانى (و البدن جعلنها لکم من شعئر اللّه ... لعلّکم تشکرون)
روایات و احادیث
۱۸ - «عن أبى عبداللّه(ع) فى قول اللّه عزّوجلّ ...«و أطعموا القانع و المعترّ» قال: القانع الذى یرضى بما أعطیته و لایسخط و لایکلح و لایلوى شدقه غضباً و المعترّ المارّ بک لتطعمه; از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند عزّوجلّ...«وأطعموا القانع و المعترّ» فرمود: «قانع» کسى است که راضى مى شود به آنچه که به او مى دهى و نسبت به آن ناراحتى، ترش رویى و دهن کجى نمى کند و «معتر» رهگذرى است که بر تو مى گذرد تا او را اطعام کنى».[۱]
موضوعات مرتبط
- احکام ۲، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹، ۱۰، ۱۲، ۱۳;
- فلسفه احکام :۱۷
- جاهلیت: رسوم جاهلیت ۱۱; محرمات جاهلیت ۱۱
- حج: احکام حج ۲، ۴، ۵، ۸، ۱۰، ۱۲، ۱۳; استفاده از قربانى حج ۴; اطعام از قربانى حج ۱۲، ۱۸; باربرى با قربانى حج ۴; خوردن قربانى حج ۱۰، ۱۳; سوارى با قربانى حج ۴; شتر قربانى حج ۱، ۲، ۴، ۵; شیر قربانى حج ۴; نحر شتر قربانى حج ۸، ۹; نشانه گذارى قربانى حج ۵
- خدا: نعمتهاى خدا ۱۴
- ذبح: احکام ذبح ۶، ۷
- شتر: آداب نحر شتر ۸، ۹; بسمله در نحر شتر ۶، ۷
- شعائرالله :۱ تعظیم شعائرالله۳
- شکر: اهمیت شکر ۱۷; اهمیت شکر نعمت ۱۵; شکر نعمت ۱۶
- فقرا: اهمیت تأمین فقرا ۱۲
- قربانى: فلسفه قربانى ۱۷; گوشت قربانى در جاهلیت ۱۱
- مؤمنان: مسؤولیت مؤمنان ۳
- نحر: نامهاى خدا در نحر ۷، ۸
- نعمت: نعمت رام بودن شتر ۱۴، ۱۶
- واجبات :۶
منابع
- ↑ کافى، ج ۴، ص ۴۹۹، ح ۲; نورالثقلین، ج ۳، ص ۴۹۸- ، ح ۱۳۴.