طه ١١٢
ترجمه
طه ١١١ | آیه ١١٢ | طه ١١٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»: در حالی که انجام دهنده کارهای نیک مؤمن باشد. چرا که کارهای نیک کافر هدر میرود و ضائع میشود (نگا: بقره / زُمَر / ، احزاب / ). «ظُلْماً»: مراد عقاب بدون سبب، یا افزایش بر لغزشها و سیّئات است. «هَضْماً»: خوردن و کاستن. کم کردن حق کسی و وفا نکردن به ادای آن واجب. مراد کاستن از حَسَنات است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۹۹ - ۱۱۴ سوره طه
- اشاره به اينكه از آيه :((من اعرض عنه فانه يحمل ...(( تجسم اعمال استفاده مى شود
- معناى جمله : ((و نحشر المجرمين يؤ مئذ زرقا
- بيان وضع كوهها در روز قيامت
- حال آدميان در روز قيامت : پيروى داعى ، خشوع اصوات و سود نبخشيدن شفاعت الا من اذن لهالرحمن
- ذلت تمام موجودات در برابر خداوند در قيامت
- معناى آيه : ((ولا تجعل بالقرآن ...(( و اشاره به اينكه از آن استفاده مى شود كه قرآن يكبار دفعتا و بار ديگر تدريجا نازل گرديده است
- بحث روايتى (رواياتى در ذيل آيات گذشته )
- روايتى در نفى رؤ يت خداى تعالى
- چند روايت در ذيل آيه : ((ولا تعجل بالقرآن ...((
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً «112»
و (امّا) هر كس از كارهاى نيكو انجام دهد و مؤمن باشد، پس (در آن روز) نه از ستم و كاستى (در پاداشش) نترسد.
نکته ها
كلمه «هضم» به معناى كم شدن است و شايد از آن روى به جذب غذا در بدن «هضم» مىگويند كه ظاهراً غذا كم مىشود و تفالههاى آن باقى مىماند. «1»
از قرآن و روايات به دست مىآيد كه اعمال و روحيات انسان در يكديگر تأثير متقابل دارند،
«1». تفسير نمونه.
جلد 5 - صفحه 393
لذا هرگاه يك عمل نيكو كه از شخصى منافق، مشرك، رياكار و ... كه داراى روحيهاى فاسد است سر زند، مورد قبول واقع نمىشود. چنانكه اگر كافرى، كار شايسته و خوبى مثل اختراع و اكتشاف نافع انجام دهد، در حالى كه حقّ را فهميده و آگاهانه در كفر اصرار ورزد، كار نيكوى او پذيرفته نخواهد شد. همانند ريختن شربت شيرين و گوارا در ظرفى كثيف و آلوده كه طبيعتاً ديگر قابل پذيرش نيست.
در ده آيهى اخير، به سيمايى اجمالى از برپايى قيامت اشاره شده است:
الف: در صور دميده شده ومردگان زنده مىشوند. «يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ»
ب: مجرمان محشور مىگردند. «نَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ»
ج: كوهها متلاشى مىشوند. «يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً»
د: همه گوش به فرمان دعوت كنندهى الهى هستند. «يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ»
ه: شفاعت بدون اذن خدا مؤثّر نيست. «لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ»
و: خداوند با احاطه علمىاش به همه حسابها مىرسد. يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ...
ز: همگى در برابر حكم الهى تسليم هستند. «عَنَتِ الْوُجُوهُ»
ح: ظالمان مأيوسند. «خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً»
ط: مؤمنان صالح در آرامش به سر مىبرند. «فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً». «1»
پیام ها
1- اگر چه انجام تمام كارهاى شايسته امكان پذير نيست، ولى بايد به اندازهى توان و طاقت، كار صالح انجام داد. «مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ»
2- نه تنها كارهاى بزرگ كه ذرهّاى از كار صالح بىپاداش نمىماند. «مِنَ الصَّالِحاتِ»
3- شرط قبولى عمل صالح، ايمان به خداست. «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»
4- ايمان از عمل جدا نيست، ايمان بى عمل، مثل درخت بى ثمر و عمل بىايمان همچون درخت بىريشه است. «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»
«1». تفسير نمونه.
جلد 5 - صفحه 394
5- آرامش و امنيّت روحى مؤمنان در قيامت در گرو كارهاى صالح آنان است.
مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ ... فَلا يَخافُ ظُلْماً
6- در قيامت، نه اصل عمل وپاداش از بين مىرود تا ظلمى صورت گيرد «فَلا يَخافُ ظُلْماً» و نه آنكه از پاداش كم گذاشته مىشود. «وَ لا هَضْماً»
7- با آنكه پاداش، تفضّل الهى است نه استحقاق انسان، امّا خداوند در پاداش كسى كوتاهى نمىكند و كم نمىگذارد. «فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً (112)
وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ: و هر كه بجا آورد بعض اعمال شايسته طاعات را. وَ هُوَ مُؤْمِنٌ: و حال آنكه ايمان داشته باشد به يگانگى خدا و نبوت انبياء و معاد. فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً: پس نترسد ستم را به زيادتى در گناهان و نقصان از حسنات. نزد بعضى مراد از ظلم در اين آيه، نقص ثواب و مراد به هضم، نقص در وفاى به حق است از اعظام و اكرام. و چون نقصان در هر دو مىباشد، حق تعالى هر دو امر را نفى فرمود.
تبصره: آيه شريفه دالّ است بر آنكه ترتب ثواب اخروى بر اعمال صالحه، منوط به ايمان است، كه شخص مؤمن داراى اعمال صالحه در قيامت ترس ندارد از نقص در ثواب و زيادتى در گناه. بنابراين اگر اعمال صالحه بجا آورد در حالتى كه ايمان نداشته باشد يا در اركان ايمانى او نقص باشد، هر آينه اعمالش هباء منثور و نااميد و زيانكار گردد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لا عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً (108) يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً (109) يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً (110) وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً (111) وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً (112)
وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا وَ صَرَّفْنا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً (113) فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً (114) وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (115)
ترجمه
چنين روزى پيروى كنند خواننده خود را نيست انحرافى از براى او و پست شود آوازها براى خداى بخشنده پس نشنوى مگر آواز آهسته
چنين روزى سود ندهد شفاعت مگر از كسيكه دستور دهد براى او خداوند بخشنده و بپسندد براى او گفتار را
ميداند آنچه باشد در برابرشان و آنچه باشد در پشت سرشان و احاطه نميكنند باواز راه دانش
و خوار شود رويها مر خداوند زنده پاينده را و بتحقيق بىبهره و نوميد گردد كسيكه برداشت بار جور و ستم را
و كسيكه بجا آورد از كارهاى شايسته با آنكه او اهل ايمان باشد پس نميترسد از ستمى و نه از شكستى
و اين چنين فرود آورديم آنرا قرآنى عربى و مكرّر نموديم در آن از وعده بيمناك، باشد كه آنها بپرهيزند يا پديد آرد براى ايشان پندى
پس برتر آمد خداوندى كه پادشاه حقّ است و شتاب مكن در باب قرآن پيش از آنكه به اتمام رسانده شود بسوى تو وحى آن و بگو پروردگار من زياد كن دانش مرا
و هر آينه بتحقيق فرمان داديم به آدم پيش از اين پس وا گذاشت و نيافتيم براى او تصميمى.
جلد 3 صفحه 527
تفسير
خداوند متعال بعد از نقل بهم خوردن اوضاع دنيا بيان احوال قيامت را فرموده باين تقريب كه در چنين روز بزرگى داعى الهى كه گفتهاند اسرافيل است بر سنگى كه در بيت المقدس است مىايستد و بوسيله صور يا غير آن مردم را دعوت بحضور در صحراى محشر مينمايد و نه در دعوت او اعوجاج و عدول از امر حقّ است كه كسى را احضار ننمايد و نه در باز گشت و اجابت خلق انحراف و تجاوز از خط مستقيم و ميل بجانب راست و چپ است بلكه از سوراخهاى صور كه بعدد ارواح خلق است روح هر كس بكالبدش دميده شود و بپاى خود مستقيما در پيشگاه الهى حاضر گردد و از مهابت موقف، تمام اصوات خاموش گردد و پست شود بطوريكه صداى كسى شنيده نشود مگر آهسته از نهايت خضوع و خشوع قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه چون روز قيامت شود خداوند خلق را در زمينى جمع نمايد پا برهنه و لخت پس توقيف شوند در محشر تا عرق نمايند عرق شديدى و بزحمت نفس كشند پس درنگ نمايند در آنجا پنجاه سال و آنوقت است كه خدا فرموده صداها براى او پست شود پس نميشنوى صوتى را مگر آهسته پس منادى از جانب عرش ندا كند كجا است پيغمبر امّى مردم گويند اسمش را بگو گويد كجا است پيغمبر رحمت كجا است محمد بن عبد اللّه امّى پس رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله در جلو تمام مردم بيايد تا كنار حوضى كه در ازاى آن بقدر مسافت ميان ايله و صنعاء باشد و آنجا توقف نمايد و امير المؤمنين عليه السّلام را طلب فرمايد و آنحضرت حاضر شود و مقدّم بر تمام خلق در كنار پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بايستد پس بمردم اجازه داده شود كه از مقابل آن دو بگذرند بعضى در كنار حوض آيند و بعضى از نزديك شدن بحوض ممنوع شوند و چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعضى از دوستان ما را مشاهده فرمايد كه ممنوع شدند بگريه در آيد و بگويد پروردگارا شيعيان على را مىبينم كه بطرف اهل آتش مىبرند و از ورود بحوض منع ميكنند و خداوند ملكى را مأمور ميفرمايد كه ميآيد و از پيغمبر سبب گريه او را سؤال ميكند و آنحضرت ميفرمايد براى بعضى از شيعيان على عليه السّلام ميگريم پس ملك عرضه ميدارد خداوند ميفرمايد شيعيان على را بتو بخشيدم و براى دوستى تو و عترتت از گناهان ايشان گذشتم و ملحق نمودم آنها را بتو و بساير شيعيان و قرار دادم ايشان را در زمره تو و وارد نمودمشان بر حوض تو پس
جلد 3 صفحه 528
امام باقر عليه السّلام فرمود كه چه بسيار گريه كنندگان باشند آنروز كه چون اين رحمت را نسبت به پيغمبر و دوستان او و عترتش مشاهده كنند فرياد باستغاثه از آنحضرت بلند نمايند و هيچيك از شيعيان و دوستان ما كه بيزارى ميجويند از دشمنان ما در آنروز باقى نمىماند مگر آنكه داخل ميشود در حزب ما و وارد ميگردد بر حوض ما رزقنا اللّه تعالى و در آنروز نفع نميدهد و قبول نميشود شفاعت احدى مگر شفاعت كسيكه اذن شفاعت باو داده است خداوند بخشنده و پسنديده است گفتار او را در باره خلق براى منزلت و مقام او در نزد خداوند يا نفع نميدهد شفاعت مگر در باره كسيكه خداوند اذن شفاعت براى او داده و راضى شده كه در باره او شفاعت نمايند شافعان و ميداند خداوند احوال سابقه و لاحقه بندگان را از گذشته و آينده و قمّى ره نقل نموده كه مراد علم خداوند است باخبار انبياء گذشته و اخبار امام زمان كه آينده است و كسى نميتواند بذات و صفات خداوند احاطه علميّه پيدا كند و بندگان نبايد وصف نمايند خداوند را مگر بهمان اوصافى كه او براى خود اثبات فرموده نيست در اشياء مانند او شىء و او است خالق و مصوّر و اوّل و آخر و باطن و ظاهر و بر هر چيز قادر تبارك و تعالى عمّا يصفون چنانچه در توحيد از امير المؤمنين عليه السّلام به اين معنى تصريح شده و خوار و ذليل باشند صاحبان وجوه و اعتبار در آنروز مانند اسير گرفتار در دست پادشاه قهّار در برابر خداوند زنده پاينده و خائب و خاسر و بىبهره و نااميد است كسيكه با بار گناه و ظلم بنفس و جور بغير وارد محشر شود از رحمت رحيميّه خداوند ولى كسيكه بعضى اعمال صالحه در دنيا از او بروز نموده با آنكه ايمان داشته بخدا و روز جزا و وسائط فيض اميدوار برحمت حقّ است و نميترسد از آنكه جزاى عمل او داده نشود يا كمتر از آنچه مستحق است داده شود چنانچه قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده و خداوند با اين مزايا و محسّنات فوق العاده قرآن را تمامى بلغت عرب نازل فرمود با انواع و اقسام مواعيد و تهديدات مكرّره تا آنها پرهيزكار شوند يا آنكه قرآن و قصص آن موجب اتّعاظ و اعتبار يا موجد شهرت و افتخار آنان گردد پس او است برتر و بالاتر در ذات و صفات خود از مجانست و مماثلت با خلق و او است داراى سلطنت حقه حقيقيّه و نافذ است امر و نهى او باستقلال و استحقاق بر تمام بندگان و قمّى ره نقل نموده كه چون قرآن
جلد 3 صفحه 529
بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل ميشد مبادرت مينمود بقرائت آن پيش از تمام شدن نزول آيه و گفتهاند اين براى اشتياق كامل آنحضرت بود بتعلّم قرآن و آنكه مبادا حرفى يا كلمهاى از آن سقط شود لذا خداوند خاطر مبارك را باين آيه اطمينان داد و نهى فرمود از تعجيل كه لازمه آن امر بتأمّل و تأنّى است و دستور فرمود كه مسئلت نمايد ازدياد علم را بجاى استعجال در امرى كه محقّق خواهد شد چنانچه فرموده لا تحرّك به لسانك لتعجل به و بعضى گفتهاند مراد نهى از تعجيل در قرائت قرآن است براى اصحاب پيش از بيان معانى و مرادات آن از جانب خداوند براى آنحضرت و محتمل است مراد نهى از سؤال نزول قرآن باشد چون گاهى آنحضرت منتظر نزول وحى بود و بلسان حال يا مقال تقاضاى تعيين تكليف داشت در صورتى كه مصلحت در تأخير بود لذا در تعقيب آن فرموده كه سؤال از ازدياد علم كن چون ممكن است در كشف حقيقت و تعيين تكليف براى آنحضرت مصلحت باشد ولى در نزول قرآن و اعلام بخلق نباشد در مجمع از پيغمبر روايت نموده است كه هر روز كه بيايد و علم من در آنروز زياد نشود خداوند بر من مبارك نفرموده و در خصال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه از امير المؤمنين عليه السّلام پرسيدند كه داناترين مردم كست فرمود كسيكه افزوده است دانش مردم را بدانش خود و نيز از آنحضرت روايت شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده فضيلت علم محبوبتر است نزد من از فضيلت عبادت و شايد براى اثبات آنكه انسان بهر مرتبه و درجهاى كه از علم و دانش رسيده باشد باز محتاج بمزيد علم است خداوند در اينمقام اشاره بقصّه حضرت آدم فرموده كه گول شيطان را خورد و واگذاشت عهد يعنى امر و وصيّت الهى را مانند فراموش شده و نيافت خداوند براى او عزم ثابت و رأى راسخ و تصميم لازمى چون نداشت و نميدانست كه كسى نميتواند بدون توسل بذيل عنايت محمد و آل اطهار او خود را از وساوس شيطان و نفس امّاره محفوظ و در مقام عبوديّت و فرمان بردارى از معبود حقيقى ثابت قدم بدارد تا لغزش و فتور و خللى برايش روى ندهد و اگر پيغمبر باشد اولو العزم شود مانند حضرات نوح و ابراهيم و موسى و عيسى عليهم السلام كه بآن وسيله باين مقام رسيدند با آنكه خداوند باو دستور داده بود كه در شدائد متوسل بآنذوات مقدسه شود و بنابراين مراد از عهد در عهدنا امر الهى است بتوسل
جلد 3 صفحه 530
آدم عليه السّلام بآن ذوات مقدسه و مراد از نسيان ترك او است و بعضى مراد از عهد را نهى از نزديك شدن بشجره دانستهاند و مراد از نسيان را فراموشى بعضى از خصوصيّات آن نهى از قبيل تعلّق بجنس و الزامى بودن و امثال اينها ولى اصل نهى را فراموش نكرده بود و الا محلّى براى وسوسه شيطان باقى نمىماند كه بگويد خدا شما را نهى نمود از اين شجره براى آنكه مخلّد در بهشت نشويد و روايات و اقوال در اين باب مختلف است و شمّهاى از آن با وجه جمع در اوائل سوره بقره گذشت و در هر حال چون ترك اولى يا صغيره و قبل از بعثت بوده منافاتى با ادلّه عصمت انبياء عظام ندارد و اللّه اعلم ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ مَن يَعمَل مِنَ الصّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلا يَخافُ ظُلماً وَ لا هَضماً (112)
و كسي که بجا آورد از اعمال صالحه و او ايمان داشته باشد پس نميترسد زيرا باو هيچگونه ظلمي متوجّه نميشود و هيچگونه حقي از او از بين نميرود.
(وَ مَن يَعمَل مِنَ الصّالِحاتِ) اعمال صالحه شامل واجبات و مندوبات ميشود و صلاح آن اينست که صحيحا بجا آورده شود يا مراعات اجزاء و شرايط و فقدان موانع و البته اگر مراعات شرائط قبول هم بشود اصلح ميشود و كلمه من- الصالحات من تبعيضيّه است دلالت دارد که تمام اعمال صالحه را لازم نيست و شرط نيست که بجا آورد بلكه ممكن نيست هر قدر بيشتر البتّه اجرش زيادتر ميگردد يعني هيچ عمل صالحي بدون اجر نيست.
(وَ هُوَ مُؤمِنٌ) که ايمان شرط صحت كليّه عبادات است واجب و مستحبّ و
جلد 13 - صفحه 105
بدون ايمان هيچ عملي صحيح و صالح و مقبول نيست و همين نحو که ايمان شرط است بقاء ايمان تا آخرين نفس هم شرط است که اگر فرض كنيم که هفتاد سال اعمال صالحه با ايمان بجا آورده باشد و نزديك موت ايمان از او سلب شود كليّه اعمالش حبط ميشود و مصداق (أُولئِكَ حَبِطَت أَعمالُهُم) ميشود و صدق (وَ هُوَ مُؤمِنٌ) بر او نميكند بلكه و هو كافر بر او صادق است.
(فَلا يَخافُ ظُلماً) يعني مطمئن باشد در كمال امن که بمقدار خردلي باو ظلم نميشود که گفتند نكره در سياق نفي مفيد عموم است.
(وَ لا هَضماً) هضم نقصان و ذهاب حق است که بداند جزئي از اعمال صالحه او در نزد پروردگار از بين نميرود چنانچه ميفرمايد (فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيراً- يَرَهُ) آنهم اجر كامل باو داده ميشود لكن از روي تفضّل نه استحقاق زيرا مكرر گفتهايم که عقوبات از روي استحقاق است بيش از استحقاقش او را عذاب نميكنند ولي مثوبات از راه تفضّل است احدي طلبي از خدا ندارد حتي الانبياء و الاولياء بلي چون وعده فرموده البته باو تفضل ميشود و خلف وعده بر خدا محالست.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 112)- و از آنجا که روش قرآن غالبا بیان تطبیقی مسائل است بعد از ذکر سرنوشت ظالمان و مجرمان در آن روز، به بیان حال مؤمنان پرداخته میگوید: «و اما کسانی که اعمال صالحی انجام دهند، در حالی که ایمان دارند، آنها نه از ظلم و ستمی میترسند و نه از نقصان حقشان» (وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا یَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً).
اصولا برای این که عمل صالح بطور مستمر و ریشه دار و عمیق انجام گیرد باید از عقیده پاک و اعتقاد صحیح (ایمان) سیراب گردد.
نکات آیه
۱ - مؤمنانى که داراى اعمالى صالح باشند، در قیامت از هرگونه تباهى و کاستى در ثمره کار خویش مصون خواهند بود. (و من یعمل من الصلحت و هو مؤمن فلایخاف ظلمًا و لاهضمًا ) «هضم»; یعنى، ناقص کردن و کاستن (مصباح). بنابراین «لایخاف ظلماًو لاهضماً»; یعنى، نه کسى ستمى بر او روا مى دارد تا به ناحق او را مؤاخذه کند و نه نقصان و کاستى در جزاى عمل او پدید مى آید.
۲ - آرامش و امنیت روحى مؤمنان در قیامت، درگرو صدور اعمالى صالح از آنان در دنیا است. (و من یعمل من الصلحت ... فلایخاف ظلمًا و لاهضمًا ) «من» در «من الصالحات»، براى تبعیض است و دلالت مى کند که صدور برخى از اعمال صالح براى نجات مؤمنان در قیامت کافى است.
۳ - بى ایمانى و کناره گیرى از اعمال صالح، ظلمى است که در قیامت گریبان گیر انسان خواهد شد. (و قد خاب من حمل ظلمًا . و من یعمل من الصلحت و هو مؤمن ) ظاهر تقابل بین این آیه و آیه قبل، این است که موضوع این آیه، دسته مقابل ظالمان است.
۴ - خداوند در مؤاخذه بندگان، هرگز از حق تجاوز نمى کند. (فلایخاف ظلمًا و لاهضمًا ) در باره فرق «ظلم» و «هضم» احتمالاتى داده شده است; از جمله این که ظلم; یعنى، بیش از حق مطالبه کردن و هضم; یعنى، از حق کم گذاشتن.
۵ - پاداش اعمال در قیامت، عادلانه و به دور از هرگونه نقص و کاستى است. (و من یعمل ... فلایخاف ظلمًا و لاهضمًا )
۶ - ایمان، شرط ثمربخشى اعمال صالح و بهره بردن از جزاى کامل آن در قیامت (و من یعمل ... و هو مؤمن فلایخاف ظلمًا و لاهضمًا) نفى نقصان از پاداش عمل مؤمن در آخرت، اشاره به آن دارد که در صورت نبود ایمان، عمل صالح انجام شده، دچار کاستى و اضمحلال خواهد شد.
روایات و احادیث
۷ - «عن أبى جعفر(ع) فى قوله «لایخاف ظلماً و لاهضماً» یقول: لاینقص من عمله شىء و أمّا ظلماً یقول: لن یذهب به; از امام باقر(ع) در باره قول خدا «لایخاف ظلماً و لاهضماً» روایت شده که فرمود: خدا مى فرماید: از اعمال او کاسته نمى شود و اما [کلمه] «ظلماً» [خداوند با این کلمه ]مى فرماید: اعمال او از بین نمى رود».[۱]
موضوعات مرتبط
- اسماء و صفات:
- صفات جلال :۴
- ایمان: آثار اخروى اعراض از ایمان ۳; آثار اخروى ایمان ۶; ظلم اعراض از ایمان ۳
- پاداش: عدالت در پاداش ۵
- خدا: خدا و ظلم ۴; عدالت خدا ۴
- ظلم: آثار اخروى ظلم ۳
- عمل: بقاى عمل ۷; پاداش اخروى عمل ۵; کیفر اخروى عمل ۵
- عمل صالح: آثار اخروى اعراض از عمل صالح ۳; آثار اخروى عمل صالح ۱; پاداش عمل صالح ۶; ظلم اعراض از عمل صالح ۳
- قیامت: عدالت در قیامت ۵
- کیفر: عدالت در کیفر ۵
- مؤمنان: عوامل آرامش اخروى مؤمنان ۱; عوامل امنیت اخروى مؤمنان ۱
منابع
- ↑ تفسیر قمى، ج ۲، ص ۶۷; نورالثقلین، ج ۳، ص ۳۹۵- ، ح ۱۲۳.