التوبة ١١٨
ترجمه
التوبة ١١٧ | آیه ١١٨ | التوبة ١١٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الثَّلاثَةِ»: سه نفر که عبارت بودند از: کعببن مالک و مُرارهبن ربیع و هلالبن امیه. «خُلِّفُوا»: واپس نهاده شدند. مراد این است که خداوند حکم قطعی درباره آنان صادر نفرمود (نگا: توبه / و به آینده واگذار شدند. «بِمَا رَحُبَتْ»: با همه وسعتی که دارد. «ظَنُّوا»: یقین حاصل کردند (نگا: بقره / ). «مَلْجَأَ»: پناهگاه. «تَابَ عَلَیْهِمْ»: ایشان را توفیق توبه داد. با مرحمت بدیشان برگشت و پیام پذیرش توبه آنان را به پیغمبر وحی کرد. «لِیَتُوبُوا»: تا آنان توبه کنند و در آینده نیز بر توبه و استغفار ماندگار باشند.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
«شیخ طوسى» گوید: ابن عباس و مجاهد و قتاده و جابر روایت کنند و گویند که این آیه براى سه نفر نازل گردیده که از دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره شرکت در جنگ تبوک تخلف کردند و البته عدم اجراى دستور پیامبر از طرف اینان به خاطر نفاق نبوده بلکه براى عدم توانائى بوده است و بعد هم پشیمان شدند.
وقتى که پیامبر از جنگ تبوک مراجعت فرمود، اینان جهت عذرخواهى نزد پیامبر آمدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله اعتنائى به آنها نکرد و با آنان تکلم ننمود. به مسلمین نیز دستور داد که با آنها سخن نگویند، روى این دستور هیچ کس با آنها حرف نمیزد و به طور کلى مردم از آنها دورى کردند حتى اطفال و اهل و عیال خود آنها نیز با آنها سخن نمى گفتند.
زنان آنها نزد پیامبر آمدند، اجازه خواستند که از آنها جدا شده و گوشه بگیرند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: فقط با آنها نزدیک نشوید، کار به جائى رسید که مدینه به آنها تنگ شد به ناچار به طرف کوهها رفتند و اهل و عیالشان براى آنها غذا و طعام میبردند و در عین حال با آنها تکلم نمیکردند.
اینان به یکدیگر مى گفتند: کار ما به جائى رسیده که احدى با ما سخن نمى گوید و اعتنائى نمى کند. قریب چهل روز و اندى با این ترتیب گذراندند و برخى گویند: قریب یک سال بر آنها گذشت و دائم در تضرع و زارى بودند و توبه میکردند تا این که خداوند توبه آنان را قبول کرد و این آیه براى آنها نازل گردید. این سه نفر از انصار به نام کعب بن مالک و هلال بن امیه و فزارة بن ربیعه بودند.[۱]
تفسیر
- آيات ۱۲۳ - ۱۱۱، سوره توبه
- وعده قطعى بهشت به كسانى كه در راه خدا با جان و مال خود جهاد مى كنند (ان الله اشترى )
- وضع و وصف فردى و اجتماعى مؤ منين
- سبب عدم جواز استغفار براى مشركين لغو بودن استغفار براى آنان است
- علت وجوب تبرى از دشمنان خدا، و اشاره به عموميت اين حكم
- وجه اينكه توبه (بازگشت ) خدا به پيامبر (ص ) و مهاجرين انصار ،قبل از ذكر توبه خدا به سه نفرى كه از جنگ تبوك تخلف كردند در آيه وارد شده وبيان مراد از توبه خدا در اين موارد
- بيان مقصود از توبه در هر يك از مواردى كه در آيات مورد بحث تكرار شده
- معناى اينكه فرمود: با صادقين باشيد (...و كونوا مع الصادقين )
- پاداش مجاهدان ، و مراد از جمله : (( ليجزيهم الله احسن ما كانوا يعملون ))
- توضيح آيه نفر (فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ... )) و بيان آنچه كه از آن استنباط مى شود
- (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته )
- روايتى درباره مشقات و سختى هايى كه مسلمانان در راه تبوك تحمل نمودند
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ «118»
و نيز بر سه نفرى كه (از شركت در جبههى تبوك به خاطر سستى) وامانده بودند، تا آنگاه كه زمين با همهى وسعتش (به سبب قهر ونفرت مردم) بر آنان تنگ شد و از خود به تنگ آمده و فهميدند كه در برابر خدا، هيچ پناهگاهى جز خود او نيست، پس خداوند لطف خويش را شامل آنان ساخت تا به توبه موفّق شوند. همانا خداوند توبهپذير و مهربان است.
نکته ها
سه مسلمانى كه در تبوك شركت نكردند، «1» پشيمان شده و براى عذرخواهى نزد پيامبر آمدند. امّا حضرت با آنان سخن نگفت و دستور داد كسى با آنان حرف نزند و همسرانشان هم به آنان نزديك نشوند. آنان به كوههاى اطراف مدينه رفتند و براى استغفار، جدا از
«1». كعببن مالك، مرارةبن ربيع و حلالبن اميّه.
جلد 3 - صفحه 517
يكديگر به تضرّع وگريه پرداختند تا پس از پنجاه روز، خداوند توبهى آنان را پذيرفت. «1»
پیام ها
1- بىاعتنايان به جنگ وفرمان رهبرى، بايد تنبيه شده وتا مدّتى پشت سر گذاشته شوند. «خُلِّفُوا»
2- قهر، بىاعتنايى و بايكوت، يكى از شيوههاى تربيتى براى متخلّفان و مجرمان است. ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ ... ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ
3- مبارزهى منفى با متخلّفان، جامعه را براى آنان زندانى بىنگهبان و مؤثّر مىسازد. «ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ»
4- با آنكه پيامبر، مظهر رحمت الهى است، امّا به عنوان مرّبى، از اهرم قهر هم استفاده مىكند. «ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ»
5- يكى از عذابها عذاب وجدان است. «ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ»
6- يأس از مردم، زمينهساز توبه و توجّه به خداست. لا مَلْجَأَ ... ثُمَّ تابَ
7- توفيقِ توبه نيز در سايهى لطف و عنايت الهى است. اوّل خداوند لطف خود را به انسان باز مىگرداند، «تابَ عَلَيْهِمْ» تا انسان توفيق پشيمانى و عذرخواهى و توبه پيدا كند، «لِيَتُوبُوا» و همين كه توبه كرد، باز خداوند توبهى او را مىپذيرد. «إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ»
8- پس از يك دوره مبارزهى منفى وبىاعتنايى و بايكوت، شرايط مناسب را براى بازسازى خلافكاران به وجود آوريم تا بازگردند و بعد از آن نيز ما با مهربانى آنان را پذيرا باشيم. «تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ»
«1». بحار، ج 21، ص 237.
تفسير نور(10جلدى)، ج3، ص: 518
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (118)
شأن نزول «2»- سه نفر اصحاب: كعب، هلال، مراره، در غزوه تبوك تكاهل نموده تا آنكه بازماندند. كعب گويد: پس از مراجعت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله
«1» مجمع ج 3 ص 79.
«2» همان مدرك و منهج ج 4 ص 339 و 340 (با اختلافاتى)
ج5، ص 227
ما هر سه، راستى را خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله معروض داشتيم، كه ما تقصير كرديم و عذرى نبود جز تكاهل. حضرت فرمود: اينها راست گفتند، برويد تا حكم الهى نازل شود. منافقان بناى طعن كه چرا عذرى نگفتيد. من گفتم: اگر در دروغ نجات باشد، در راستى به طريق اولى نجات خواهد بود، پيغمبر فرمود: با آنها سخن نگوئيد، لذا هيچكس جواب حرف ما را نمىداد، از شدت دلتنگى شبى به بام خانه ابن عم خود رفتم با او تكلم نمودم. جواب مرا نداد، هر چه گفتم تو نمىدانى، من خدا و پيغمبر را دوست مىدارم، باز جواب نداد. آخر گفت: خدا بهتر مىداند. روز ديگر در بازار مدينه نصرانى آمد و نامهاى به من داد، از ملك عسفان نوشته بود، شنيدم صاحب تو، تو را جفا نموده و از نزد خود رانده، نزد من بيا تا مراد تو حاصل شود. گفتم: اين سختتر است از محنتى كه دارم، نامه را سوزانيدم. چهل روز گذشت. پيغمبر فرمود: از زنان خود هجرت كنى، اطاعت نموده، تا صد و پنجاه روز گذشت. روزى وقت نماز صبح سوارى مىتاخت، تا نزد من آمده گفت: بشارت باد تو را به قبول توبه، من جامه خود را به او بخشيده، خدمت پيغمبر عرضه داشتم: از جانب تو است بشارت يا از جانب خدا. فرمود: از جانب خدا در باره شما نازل شد:
وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا: و توبه قبول فرمود بر سه نفرى كه تخلف نمودند از غزوه تبوك و امر رسول شد به مجالست نكردن اصحاب با آنها و هجرت از زنان و كار بر آنها تنگ شد. حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ: تا وقتى كه تنگ شد بر آنها زمين. بِما رَحُبَتْ: با وجود گشادگى و وسعت. و اين كنايه است از شدت حيرت و نهايت پريشانى ايشان. وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ: و تنگ شد بر ايشان دلهاى آنها از بسيارى غم و وحشت به حيثيتى كه فرح و سرور و انس را در آن راه نبود، وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ: و دانستند كه پناهى نيست از خداى تعالى. إِلَّا إِلَيْهِ: مگر به سوى او و آمرزش خواستن از درگاه عفو و بخشش او. ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ: پس بازگشت فرمود حق تعالى به قبول توبه بر ايشان بعد از پنجاه روز. لِيَتُوبُوا: تا مستقيم شدند بر توبه خود با خدا و حق تعالى توفيق و لطف ارزانى فرمود تا اختيار توبه نمودند، يا آسان گردانيد
ج5، ص 228
توبه را بر آنها تا تائب شدند و برگشتند. إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ: بدرستى كه خداوند سبحان او است بسيار قبولكننده توبه از تائبان اگرچه روزى صد مرتبه واقع شود از ايشان و متفضل است به رحمت بر آنان.
تنبيه- تفسير و شأن نزول آيه شريفه آگاهى است براى علاقهمندان اسلام و قرآن كه در نتيجه متاركه مؤمنان با اين سه نفر متخلفان و امر پيغمبر به مكالمه نكردن و مجالست ننمودن با آنان و هجرت زنان ايشان، كار را بر ايشان تنگ نمود به مدت چهل روز، عاقبت چاره جز آن نديدند كه در مقام عجز و توبه خدمت حضرت برآيند تا قبول توبه آنها نازل شد. تأملنما كه معامله اصحاب با اين سه نفر دستورى است براى مؤمنان در مقابل اهل طغيان و سركشان فرمان حضرت سبحان، و البته اعراض از اهل معصيت هر آينه عامل مؤثرى است در جامعه براى حفظ نواميس مقدس اسلام، چنانچه عمل اصحاب با اين سه نفر، تأديب عظيمى شد براى ديگران.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِيمٌ (117) وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (118)
ترجمه
هر آينه بتحقيق عنايت فرمود خداوند بر پيغمبر و مهاجران و انصار آنانكه متابعت نمودند او را در زمان عسرت بعد از آنكه نزديك شد منصرف شود دلهاى پاره از ايشان پس عنايت فرمود بر آنها بقبول توبه همانا او بايشان با رأفت و مهربان است
و بر آن سه كسانيكه گذارده شدند تا وقتى كه تنگ شد بر ايشان زمين با آن وسعتش و تنگى كرد بر آنها جانهاشان و دانستند كه نيست پناهى از خدا مگر بسوى او پس عنايت فرمود بر آنها تا توبه كنند همانا خداوند توبهپذير مهربان است.
تفسير
اصل توبه بمعنى رجوع و بازگشت است و رجوع خداوند بر بنده بعنايت و عطوفت بر او است چنانچه در سوره بقره در ذيل آيه فتلقّى آدم من ربه كلمات بيان شد و در اين آيه مىفرمايد خداوند عنايت فرمود بر پيغمبر اكرم و مهاجران و انصاريكه متابعت نمودند از آن حضرت و بهر وسيله كه ممكن بود خودشان را ملحق بعسكر اسلام كردند در جنگ تبوك كه واقع شد در زمان عسرت و مشقّت از جهت قلّت زاد و راحله و شدّت گرما و قحطى آب و بعد سفر و قرب خطر و غيرها كه رويهمرفته طاقت فرسا بود و بجريان عادى اميدى ببازگشت آنها بسلامت نبود جز لطف خدا كه شامل حال ايشان شد به تبع وجود پيغمبر خاتم و سالما و غانما و ظافرا و قاهرا مراجعت نمودند گفتهاند در اين سفر ده نفر با يك شتر به نوبت سواره و پياده راه ميرفتند و دو نفر در شبانه روز به يك خرما كه مدتى يكنفر در دهان ميگذارد و ميمكيد و بعد برفيقش ميداد اكتفا مىكردند و با وجود اين از شدت عطش گاهى مجبور ميشدند كه شتر سوارى خودشان را بكشند و از رطوبت احشاء و امعاء آن رفع عطش نمايند و در اين حال تزلزلى براى بعضى از آنها روى داد كه از ركاب مبارك تخلّف نموده مراجعت كنند
جلد 2 صفحه 630
ولى عنايت الهى شامل حال آنها شد كه دلهاى ايشانرا معطوف بمحبت پيغمبر فرمود و قدمهاشانرا ثابت بر طريق حق نمود و مخصوص برافت و رحمت الهى شدند و از جمله كسانيكه بعدا به پيغمبر (ص) ملحق شدند ابو خثيمه و عميرة بن وهب و أبو ذر بود قمّى فرموده ابو خثيمه مردى قوى بود دو زن داشت و دو سايبان يكروز وارد شد ديد دو زنش دو سايبان را مرتب نمودهاند با خود گفت از انصاف دور است كه پيغمبر (ص) با اسلحه در آفتاب و باد حركت كند براى جهاد در راه خدا و ابو خثيمه با قوت بدن با دو زن خوش صورت در زير سايبانش بنشيند فورا حركت كرد و بر ناقه خود نشست و ملحق به پيغمبر شد و حضرت در باره او دعا فرمود و أبو ذر شتر بسيار لاغرى داشت از راه باز ماند و سه روز عقب افتاد ناچار آنرا رها نمود و لباسهايش را بدوش نهاد و خود را به پيغمبر (ص) رساند حضرت فرمود تشنه است او را آب دهيد آبش دادند بعد مطهره آبى خدمت حضرت گذارد پيغمبر فرمود آب داشتى و تشنه بودى عرض كرد در بين راه بسنگى رسيدم كه در آن آب باران جمع شده بود آشاميدم ديدم بسيار خوشگوار و سرد است گفتم نمىآشامم تا حبيبم پيغمبر بنوشد حضرت فرمود خدا ترا رحمت كند زندگى مىكنى به تنهائى و ميميرى به تنهائى و بعث مىشوى به تنهائى و در بهشت ميروى به تنهائى و قومى از اهل عراق متولى غسل و تجهيز و دفن تو ميشوند و مراد از كسانيكه متابعت نمودند آنحضرت را در ساعت عسرت اين قبيل اشخاصند كه با اين صفا و وفا و خلوص نيّت و تحمّل مشقّت خود را حاضر بخدمت نمودند نه كليّه مهاجر و انصار چنانچه قمى ره فرموده كه مردى با پيغمبر (ص) در تبوك بود كه باو مضرب ميگفتند براى ضربات بسيارى كه در جنگ بدر و احد بر او وارد شده بود پيغمبر (ص) باو فرمود لشگر را براى من شماره نما او تعداد كرد و عرضه داشت بيست و پنج هزار نفرند غير از بندگان و معامله كاران بعد حضرت فرمود اهل ايمان را شماره كن او شماره كرد و عرض نمود بيست و پنج نفرند و بناء قمى ره بر آن است كه اخبار را از امام نقل كند نهايت آنكه گاهى اسناد ميدهد و گاهى نميدهد و آنچه تاكنون عرض شد معنائى بود كه بنظر حقير آمد از ظاهر آيه قطع نظر از بعضى روايات ولى در احتجاج از امام صادق (ع) و در مجمع از امام رضا (ع) نقل نموده كه آندو بزرگوار لقد تاب اللّه بالنبى على المهاجرين و الانصار قرائت فرمودهاند و قمى ره از امام صادق (ع) نقل نموده كه اين طور نازل شد و در
جلد 2 صفحه 631
احتجاج از ابان بن تغلب نقل نموده كه عرض كردم يا ابن رسول اللّه عامّه اينطور قرائت نمىكنند فرمود چگونه قرائت ميكنند عرض كردم قرائت ميشود لقد تاب اللّه على النّبىّ و المهاجرين و الانصار فرمود واى بر آنها چه گناهى پيغمبر داشت كه خدا توبه او را بپذيرد جز اين نيست كه بسبب وجود او توبه امّت را پذيرفت و بنابر اين ممكن است مراد از قرائت مشهوره آن باشد كه خداوند توبه جماعتى را كه پيغمبر (ص) در رأس آنها واقع شده بود به آبروى او پذيرفت يا مراد آن باشد كه خداوند تو به پيغمبر و آنها را پذيرفت از گناه امت نسبت بآنحضرت و از گناه خودشان نسبت بآنها و بعضى گفتهاند توبه پيغمبر (ص) از ترك اولى بوده كه در ذيل آيه عفا اللّه عنك در همين سوره گذشت و حقير نظريّه خود را ذكر نمودم و وجوه ديگرى هم بيان شده است كه ذكرش موجب تطويل است و مؤيد نظريه حقير آنستكه در اين جنگ گناهى از اصحاب صادر نشد جز خيال يا اراده تخلّف از بعضى كه آنهم بروز نيافت و بر حسب روايات معفو است و نوشته نميشود و بنابر اين معنى مراد از تاب اوّلا توفيق بجهاد است با عسرت و مشقّت و ثانيا توفيق ثبات و استقرار و تكرار نيست و بنابر ساير احتمالات تاب دوم تكرار است براى تأكيد و حمل كلام بر تأسيس اولى است بلى نسبت بسه نفرى كه از جهاد تخلف نمودند بدون عذر كه در ذيل آيه دوم متعرض حال آنها شدهاند ميتوان گناه را محقق دانست ولى منافات با استعمال توبه در معنى اصلى خود كه رجوع است ندارد چون رجوع خداوند بر آن سه نفر بقبول توبه و فكّ رقبه آنها از گناه است و شايد بهمين جهت مجدّدا در ذيل آيه تكرار شده است تا معلوم شود مراد اين معنى است كه فرموده ثم تاب عليهم ليتوبوا يعنى پس قبول فرمود توبه آنها را تا رجوع نمايند بحال اول كه فراغت از گناه بود و محتمل است مراد از اينجمله آن باشد كه پس از اين خدا رجوع نمود بر آنها بارائه طريق تخلّص از گناه كه توبه است براى آنكه توبه نمايند و مؤيد احتمال اول است روايت معانى از امام صادق (ع) كه توبه خدا را با قاله تفسير فرموده كه ظاهرا مراد اقاله ذمّه عبد است از گناه در هر حال آنسه نفر كعب بن مالك و مرارة بن الرّبيع و هلال بن اميّه بودند چنانچه عيّاشى از امام صادق (ع) نقل نموده و قمى فرموده اينها از اهل ايمان و بصيرت بودند و نفاقى از آنها ظاهر نشده بود و چون توبه آنها قبول شد كعب گفت من هيچگاه اقوى از آنوقت كه پيغمبر (ص) به تبوك رفت نبودم و هيچ زمان دو راحله نداشتم جز آنوقت و هر
جلد 2 صفحه 632
روز ميگفتم فردا حركت ميكنم منكه استعدادم كامل است و مسامحه نمودم تا چند روز گذشت يكروز هلال بن اميّه و مرارة بن ربيع را ديدم كه آنها هم تخلف نموده بودند قرار داديم فردا حركت كنيم و نكرديم همينطور هر روز قرار ميداديم كه فردا حركت كنيم و نميكرديم تا خبر مراجعت پيغمبر (ص) بما رسيد پس پشيمان شديم و چون آن حضرت مراجعت فرمود ما استقبال نموديم و تبريك ورود عرض كرديم و سلام نموديم جواب نفرمود و روى مبارك را از ما برگردانيد و چون بر برادران مسلمان خودمان سلام كرديم آنها هم جواب ندادند و چون خبر باهل بيت ما رسيد آنها هم با ما هم كلام نشدند و وقتى مسجد ميرفتيم كسى با ما سلام و كلامى نداشت زنهاى ما رفتند حضور پيغمبر (ص) و سؤال نمودند از تكليف خودشان با ما حضرت فرمود از آنها كنارهگيرى نكنيد ولى نگذاريد آنها با شما نزديكى كنند و چون كعب بن مالك و آندو ديدند حالشان در مدينه اين است با خود گفتند اقامت ما اينجا فائده ندارد بيائيد برويم در اين كوه و آنجا باشيم تا خدا توبه ما را قبول كند يا بميريم پس رفتند در دنباله كوهى كه در مدينه بود منزل نمودند و روزها روزه ميگرفتند و زنهاشان براى آنها غذا مىآوردند و كنارى مىگذاردند و با آنها صحبت نمىكردند و ميرفتند و مدتها باين حال بودند روز و شب گريه مىكردند و دعا مينمودند كه خدا از تقصير آنها بگذرد و چون مدت بطول انجاميد كعب گفت حال كه خدا و پيغمبر و برادران دينى و عيالات ما بر ما غضب كردند و كسى با ما سخن نمىگويد چرا ما خودمان بر خودمان غضب نكنيم پس شبانه از يكديگر جدا شدند و قسم خوردند كه با يكديگر سخن نگويند تا بميرند يا توبه آنها قبول شود و سه روز به اين بودند هر يك در قسمتى از كوه كه يكديگر را نميديدند و با هم صحبت نمىكردند و چون شب سوم رسيد پيغمبر (ص) در منزل امّ سلمه بود كه آيه قبول توبه آنها نازل شد و مراد از تنگ شدن زمين با وسعت بر آنها تنگ شدن مدينه است بر آنها براى ترك تكلّم پيغمبر (ص) و اصحاب و اهل بيت آنها با ايشان كه براى آن مجبور بخروج شدند و مراد از تنگ شدن جانهاشان قسم خوردن آنها است بر ترك تكلّم با يكديگر و تفرّقشان در كوه و خداوند توبه آنها را پذيرفت چون ظاهر شد صدق نيّات ايشان و بنابر اين تنگ شدن زمين بر آنها كنايه از حيرتشان است در كارشان كه نمىيافتند در زمين مقرّى براى خودشان و تنگى نمودن جانهاشان كنايه از گرفته شدن دلهاى آنها است
جلد 2 صفحه 633
از شدّت غم و اندوه و نزديك شدن حال ايشان بتهى نمودن قالب از فرط وحشت و چون از همه كس و همه جا مأيوس شدند و يقين كردند كه ملاذ و ملجأ و پناهى نيست از غضب خداوند جز رفتن بدر خانه او و توبه و انابه رفتند و بمقصود رسيدند و نااميد برنگشتند و در مجمع از حضرت سجّاد و صادقين عليهم السّلام نقل نموده كه خالفوا بجاى خلّفوا قرائت فرمودهاند و در كافى و عيّاشى از امام صادق (ع) نقل نموده كه استدلال فرمود بر بطلان قرائت خلّفوا بآنكه اگر گذارده شده بودند اطاعت كرده بودند نه معصيت و قمى ره نقل نموده كه امام فرمود خالفوا نازل شده اگر خلّفوا بود سختگيرى بر آنها نمىشد و خداوند بسيار توبهپذير و مهربان است بتائبان اگر روزى صد مرتبه توبه كنند و بشكنند باز تا دم مرگ توبه آنها را مىپذيرد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ عَلَي الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتّي إِذا ضاقَت عَلَيهِمُ الأَرضُ بِما رَحُبَت وَ ضاقَت عَلَيهِم أَنفُسُهُم وَ ظَنُّوا أَن لا مَلجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاّ إِلَيهِ ثُمَّ تابَ عَلَيهِم لِيَتُوبُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ (118)
و همچنين خداوند قبول توبه فرمود بر آن سه نفر که عقب افتادند و بجهاد در غزوه تبوك موفق نشدند حتي اينكه زمين براي آنها تنك شد با آن وسعتي که زمين داشت و نفسهاي آنها در سينههاي آنها تنك شد و يقين پيدا كردند اينكه پناهگاهي نيست از عذاب الهي مگر توجه بحفظ او پس قبول فرمود توبه آنها را تا اينكه موفق بتوبه شوند محققا خداوند بسيار قبول توبه ميكند و مشمول رحمت خود ميگرداند.
وَ عَلَي الثَّلاثَةِ كعب بن مالك و مرارة بن ربيع و هلال بن اميّة بودند الَّذِينَ خُلِّفُوا در بعض اخبار خالفوا قرائت نمودهاند و استدلال فرموده به اينكه معناي خلفوا يعني عقب افتادند در جنگ تبوك و اينکه گناهي نيست که احتياج بتوبه داشته باشد، و اما خالفوا معناي مخالفت است و معصيت سپس توبه كردند و خداوند قبول توبه فرمود و اينکه اخبار دال بر تحريف است، لكن مكرر گفتهايم که اينکه اخبار اگر معتبر باشد تفسير بمعني است يعني معناي تخلف تخالف است زيرا تخلف و عقب افتادن تارة از روي قصور و عدم تمكن است و تارة از روي مسامحه و تقصير است پس معناي تخلف بقرينه توبه و قبول آن بمعناي تخالف و اخبار باين نكته اشاره دارد.
حَتّي إِذا ضاقَت عَلَيهِمُ الأَرضُ بِما رَحُبَت که حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله و سلّم دستور داد بر اينكه مسلمين با آنها مراوده و معاشرت و معامله نكنند اينها هر كجا رفتند كار بر آنها تنك شد و مسلمين از آنها اعراض كردند با اينكه زمين توسعه داشت وَ ضاقَت عَلَيهِم أَنفُسُهُم اينها بواسطه اينکه تخلف دل تنك شدند و پشيمان و فهميدند
جلد 8 - صفحه 329
که مورد غضب الهي شدند وَ ظَنُّوا در اينجا ظن بمعني يقين است يعني يقين پيدا كردند که بايد رفت درب خانه خدا و توبه كرد و اينكه أَن لا مَلجَأَ مِنَ اللّهِ إِلّا إِلَيهِ و پناه ديگري ندارند لذا رفتند در بيابان بتضرع و انابه و ترك لذائذ دنيوي از خوراك و غيره از نعم دنيويه ثُمَّ تابَ عَلَيهِم خداوند توبه آنها را قبول فرمود لِيَتُوبُوا براي اينكه حقيقة پشيمان شدند و اينکه دستور جامعي است براي اهل معصيت که در هر درجه که هستند بروند درب خانه خدا و توبه و انابه و تضرع كنند خداوند قبول ميفرمايد إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ هم بسيار قبول توبه ميكند هر که باشد و هر چه باشد بعلاوه رحمت خود را هم شامل آنها ميكند هم در دنيا و هم در آخرت.
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 118)
شأن نزول:
سه نفر از مسلمانان به نام «کعب بن مالک» و «مرارة بن ربیع» و «هلال بن امیه» از شرکت در جنگ تبوک، و حرکت همراه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله سرباز زدند، ولی این به خاطر آن نبود که جزء دار و دسته منافقان باشند، بلکه به خاطر سستی و تنبلی بود، چیزی نگذشت که پشیمان شدند.
هنگامی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از صحنه تبوک به مدینه بازگشت، خدمتش رسیدند و عذرخواهی کردند، اما پیامبر صلّی اللّه علیه و آله حتی یک جمله با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد که احدی با آنها سخن نگوید.
آنها در یک محاصره عجیب اجتماعی قرار گرفتند، بطوری که فضای مدینه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد که مجبور شدند برای نجات از این خواری و رسوایی بزرگ، شهر را ترک گویند و به کوههای اطراف مدینه پناه ببرند.
سر انجام پس از پنجاه روز توبه و تضرع به پیشگاه خداوند، توبه آنان قبول شد و آیه در این زمینه نازل گردید.
تفسیر:
زندان محاصره اجتماعی گنهکاران! نه تنها آن گروه عظیم مسلمانان را که در جهاد شرکت کرده بودند، مورد رحمت خویش قرار داد «بلکه آن سه نفر را که (از شرکت در جهاد تخلف ورزیده بودند و) جنگجویان آنها را پشت سر گذاشتند و رفتند، نیز مشمول لطف خود قرار داد» (وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا).
اما این لطف الهی به آسانی شامل حال آنها نشد، بلکه آن به هنگامی بود که آن سه نفر در محاصره شدید اجتماعی قرار گرفتند، و مردم همگی با آنها قطع رابطه کردند، «آن چنان که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد» (حَتَّی إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ).
و سینه آنها چنان از اندوه آکنده شد که گویی «جایی در وجود خویش برای خود نمییافتند» (وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ). تا آنجا که خود آنها نیز از یکدیگر قطع رابطه کردند.
و به این ترتیب همه راهها به روی آنها بسته شد، «و یقین پیدا کردند که پناهگاهی از خشم خدا جز از طریق بازگشت به سوی او نیست» (وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ
ج2، ص261
مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ).
«بار دیگر (رحمت خدا به سراغ آنان آمد، و) توبه و بازگشت حقیقی و خالصانه را بر آنان آسان ساخت، تا توبه کنند» (ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا).
چرا که «خداوند توبه پذیر و رحیم است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).
نکات آیه
۱ - تخلف سه نفر از مسلمانان، از حضور یافتن در جنگ تبوک (و على الثلثة الذین خلّفوا)
۲ - شمول رحمت و غفران الهى، نسبت به سه نفر از مسلمانان متخلف از جنگ تبوک (لقد تاب اللّه على النبى ... و على الثلثة الذین خلّفوا)
۳ - تنگ شدن عرصه زندگى بر سه مسلمان متخلف از جنگ تبوک، در اثر رو به رو شدن با پیامدهاى عمل خطایى که کرده بودند. (حتى اذا ضاقت علیهم الأرض بما رحبت)
۴ - تحریم ارتباط با متخلفان از جنگ تبوک و انزواى اجتماعى آنان از سوى مسلمانان (ضاقت علیهم الأرض بما رحبت) با توجّه به شأن نزول که تنگ شدن زندگى بر متخلفان از جنگ تبوک را، ناشى از قطع رابطه مسلمانان با ایشان معرفى کرده است، مطلب فوق استفاده مى شود.
۵ - گرفتار شدن سه مسلمان متخلف از جنگ تبوک به عذاب وجدان (و ضاقت علیهم أنفسهم)
۶ - اذعان متخلفان از جنگ تبوک، به ناگزیرى خود از التجا به خداوند (و ظنوا أن لا ملجأ من اللّه إلا إلیه)
۷ - براى گریز از خشم خدا، چاره اى نیست جز پناهنده شدن به درگاه خود او. (لا ملجأ من اللّه إلا إلیه)
۸ - ناتوانى همه قدرتها و نیروها در ایمن ساختن انسان از کیفر الهى (لا ملجأ من اللّه إلا إلیه)
۹ - تنگ شدن عرصه زندگى بر متخلفان جنگ تبوک، زمینه التجاى آنان به خداوند (حتى اذا ضاقت علیهم الأرض ... و ظنوا أن لا ملجأ من اللّه إلا إلیه)
۱۰ - مبارزه منفى و تحریم روابط با خطاکاران، از روشهاى مؤثر و سازنده در برخورد با آنان (ضاقت علیهم الأرض ... و ظنوا أن لا ملجأ من اللّه إلا إلیه) برداشت فوق با توجّه به شأن نزول آیه شریفه است که مسلمانان، با متخلفان از جنگ تبوک، قطع رابطه کردند.
۱۱ - تنگناهاى اجتماعى و روحى، از زمینه هاى التجاى انسان به درگاه الهى (ضاقت علیهم الأرض ... و ضاقت علیهم أنفسهم و ظنوا أن لا ملجأ من اللّه إلا إلیه) با توجّه به شأن نزول که محاصره اجتماعى متخلفان را از سوى مسلمانان زمینه التجاى آنان به خداوند شمرده است، این برداشت استفاده مى شود.
۱۲ - پذیرش توبه سه مسلمان متخلف جنگ تبوک، از سوى خداوند (و على الثلثة الذین خلّفوا ... ثم تاب علیهم لیتوبوا إن اللّه هو التواب)
۱۳ - التجا به خداوند و پناه بردن به درگاه او، زمینه جلب رحمت او و توفیق یافتن براى توبه (و ظنوا أن لا ملجأ من اللّه إلا إلیه ثم تاب علیهم لیتوبوا)
۱۴ - خداوند، خواهان توبه انسانهاى خطاکار و فراهم کننده زمینه توبه براى آنان (ثم تاب علیهم لیتوبوا)
۱۵ - توبه انسان به درگاه الهى، محفوف به دو رحمت از سوى خداوند (ثم تاب علیهم لیتوبوا إن اللّه هو التواب) توبه خداوند بر خطاکاران، (لطف و رحمت خدا به آنان) زمینه آن شد که آنان به سوى خدا توبه کنند و سپس خداوند هم رحمت خویش را بر آنان نازل کرده و خطایشان را ببخشید.
۱۶ - توبه پذیرىِ آمیخته به رحمت گسترده، تنها از آن خداست. (إن اللّه هو التواب الرحیم) خبر محلى به الف و لام جنس (التواب الرحیم) مفید حصر است.
۱۷ - فراهم آوردن زمینه توبه براى خطاکاران و پذیرش توبه آنان، تبلور رحمت گسترده خداوند (ثم تاب علیهم لیتوبوا إن اللّه هو التواب الرحیم)
۱۸ - فراهم آوردن زمینه و شرایط مناسب توبه براى خطاکاران - پس از یک دوره مبارزه منفى - از روشهاى مؤثر و سازنده در اصلاح آنان (و على الثلثة الذین خلّفوا حتى إذا ضاقت علیهم الأرض ... ثم تاب علیهم لیتوبوا إن اللّه هو التواب الرحیم)
۱۹ - دست نیافتن انسان به توبه بدون توفیق الهى* (تاب علیهم لیتوبوا) از اینکه خداوند فرموده است: «تاب علیهم لیتوبوا» ممکن است استفاده شود که اگر توبه و رحمت الهى نبود، آنان هرگز به توبه و استغفار راه نمى یافتند.
۲۰ - خداوند، تواب (بسیار توبه پذیر) و رحیم (مهربان) است. (إن اللّه هو التواب الرحیم)
روایات و احادیث
۲۱ - «عن على بن ابى حمزة عن ابى عبداللّه (ع) قال: سئلته عن قول اللّه «و على الثلاثة الذین خلّفوا» قال: کعب و مرارة بن الربیع و هلال بن امیّه ... » ;[۲] على بن ابى حمزه گوید: از امام صادق (ع) درباره قول خدا «و على الثلاثة ... » پرسیدم: این سه نفر چه کسانى هستند، فرمود: کعب، مرارة بن ربیع و هلال بن امیّه».
موضوعات مرتبط
- آمرزش: مشمولان آمرزش ۲
- استعاذه: آثار استعاذه به خدا ۱۳ ; استعاذه به خدا ۶، ۷ ; زمینه استعاذه به خدا ۹، ۱۱
- اسماء و صفات: تواب ۲۰ ; رحیم ۲۰
- اصلاح: روش اصلاح ۱۰، ۱۸
- اعداد: عدد سه ۱، ۲
- توبه: آثار توبه ۱۵ ; توبه و رحمت خدا ۱۵ ; زمینه توبه ۱۳، ۱۴، ۱۷، ۱۸ ; عوامل توبه ۱۹
- خدا: اختصاصات خدا ۱۶ ; افعال خدا ۱۴ ; اهمیّت توفیقات خدا ۱۹ ; توبه پذیرى خدا ۱۴، ۱۶، ۱۷ ; خواسته هاى خدا ۱۴ ; رحمت خدا ۱۶ ; روش نجات از غضب خدا ۷ ; قدرت خدا ۸ ; کیفرهاى خدا ۸ ; نشانه هاى رحمت خدا ۱۷ ; موارد رحمت خدا ۱۵
- خطاکاران: ترک رابطه با خطاکاران ۱۰ ; روش برخورد با خطاکاران ۱۰، ۱۸
- رحمت: زمینه رحمت ۱۳ ; مشمولان رحمت ۲
- غزوه تبوک: آثار تخلف از غزوه تبوک ۳ ; آثار سختى بر متخلفان غزوه تبوک ۹ ; آمرزش متخلفان غزوه تبوک ۲ ; استعاذه متخلفان غزوه تبوک ۶، ۹ ; اقرار متخلفان غزوه تبوک ۶ ; انزواى اجتماعى متخلفان غزوه تبوک ۴ ; تخلف متخلفان غزوه تبوک ۱ ; عذاب وجدان متخلفان غزوه تبوک ۵ ; قبول توبه متخلفان غزوه تبوک ۱۲ ; قصه غزوه تبوک ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۱۲ ; متخلفان از غزوه تبوک ۲۱ ; موقعیت اجتماعى متخلفان غزوه تبوک ۳
- قدرت: ضعف قدرت غیر خدا ۸
- کعب بن اشرف: تخلف کعب بن اشرف ۲۱
- کنترل اجتماعى: روشهاى کنترل اجتماعى ۱۰، ۱۸
- مبارزه: مبارزه منفى ۱۰، ۱۸
- مرارة بن ربیع: تخلف مرارة بن ربیع ۲۱
- مسلمانان: مسلمانان و متخلفان غزوه تبوک ۴
- مشکلات اجتماعى: آثار مشکلات اجتماعى ۱۱
- هلال بن امیه: تخلف هلال بن امیه ۲۱