الْأَعْرَاب
«اعراب» ازکلماتى است که معناى جمعى دارد و مفردى براى آن از نظر لغت عرب نیست; وچنان که ارباب لغت مانند:مؤلف«قاموس»، «صحاح»، «تاج العروس» و دیگران گفته اند; این کلمه تنها به عرب هاى بادیه نشین اطلاق مى شود; و هنگامى که معناى مفرد آن را اراده کنند، همین کلمه را با «یاء نسبت»، به صورت «اعرابى» به کار مى برند. بنابراین، بر خلاف آنچه بسیارى تصور مى کنند «اعراب» جمع «عرب» نیست; بلکه به معناى عرب هاى بادیه نشین است. ولى، در اخبار و روایات اسلامى مفهوم وسیع ترى پیدا کرده و به تعبیر دیگر مفهوم اسلامى آن با منطقه جغرافیایى بستگى ندارد; بلکه با طرز تفکر و منطقه فکرى مربوط است. آنها که دور از آداب و سنن و تعلیم و تربیت اسلامى هستند ـ هر چند شهرنشین باشند ـ اعرابى اند و بادیه نشینان آگاه و آشنا به آداب و سنن اسلامى، اعرابى نیستند و مدنى به شمار مى روند.
ریشه کلمه
- عرب (۲۲ بار)
قاموس قرآن
(بر وزن فرس) طائفهاى از مردماند خلاف عجم. و عجم هر غير عرب است از هر نژاد و قوم كه بوده باشد. راغب گفته: عرب اولاد اسمعيلاند. جوهرى گفته: عرب طائفهاى از مردماند. به عرب شهرنشين گويند عربىّ و به عرب باديهنشين گويند اعرابى، اعراب جمع عرب نيست بلكه عرب اسم جنس است در شعر صحيح جمع اعراب اعاريب آمده. در مفردات گويد: اعراب در اصل جمع عرب است سپس به عربهاى باديهنشين اسم شده. دانشمندان در اين متفّق القولند كه: اعراب و اعرابى به باديهنشينان مخصوص است و به شهرنشين اعرابى اطلاق نمىشود. ولى در صحاح گفته: اعراب جمع است و از خود مفرد ندارد. [توبه:97]. علت شدّت كفر و نفاق ظاهراً دور بودن از حضارت و تمدّن است زيرا در اهل باديه جهالت بيشتر حكم فرماست [توبه:99]. كلمه اعراب مجموعاً ده بار در قرآن آمده و مراد از همه آنها باديه نشيناناند. مراد از «عَرَبِىٌّ مُبينٌ» و «عَرَبِىٌّ» در وصف قرآن، فصيح و روشن بودن آن است [نحل:103]، [يوسف:2]، [رعد:37]، [احقاف:12]. راغب گفته: «اَلْعَرَبِىُّ اَلْفَصيحُ الْبَيِّنُ مِنَ الْكَلامِ» در صحاح گفته: «اعرب به حجّةاى افصح» بعضى از مفسران از «عربى»فقط زبان را در نظر گرفتهاند ولى ظاهراً فصاحت مراد است. اعراب روشن كردن به وسيله حركه است.