عَاد

از الکتاب

آیات شامل این کلمه

«عاد» یا «عادى» از مادّه «عَدْو» به معناى «تجاوز» است و در سوره «نحل» منظور کسى است که بیش از حدّ لازم، به هنگام ضرورت از این گوشت ها استفاده کند.

البته، در روایاتى که از طرق اهل بیت(علیهم السلام)به ما رسیده، گاهى «عادى» به معناى «غاصب» تفسیر شده، حتى «عادى» به معناى «دزد» آمده است.

ریشه کلمه

قاموس قرآن

قوم هود«عليه‏السلام». [هود:60]. اين مردم در سرزمين احقاف از يمن سكونت داشتند چنانكه فرموده [احقاف:21]. در «حقف» گذشت كه: احقاف در جنوب جزيرةالعرب از قسمت‏هاى ربع‏الخالى (وادى دهناء) است كه در روزگار گذشته آباد و مسكن قوم عاد بود. پيامبر معروفشان هود «عليه‏السلام» بود ولى پيامبران ديگرى نيز داشته‏اند چنانكه فرموده: [شعراء:123]. مردمى بودند بت‏پرست به هود «عليه‏السلام» مى‏گفتند [هود:53]. و نيز قيامت را انكار مى‏كردند [حاقة:4]. مرمان قوى هيكل و مرفّه بودند [اعراف:69]. و نيز هود «عليه‏السلام» به ايشان مى‏گفت [شعراء:132-134]. چون در ضلالت خويش اصرار ورزيدند بادى سرد و سوزان بر ايشان وزيدن گرفت هفت شب و روز ادامه داشت ابدانشان را چون چوب خشكاند و خونهايشان را منجمد كرد تا همه از بين رفتند [حاقة:6-8]. رجوع شود به «روح» تحت عنوان بادى كه قوم هود را از برد در آنجا نظر داده‏ايم كه باد آنها طوفان نبوده بلكه باد سرد و سوزان بود. واللَّه‏العالم. در مجمع ذيل آيه 65 اعراف درباره عاد فرموده او عاد پسر عوص پسر ارم پسر سام بن نوح بود. على هذا عاد نام شخصى است كه قبيله و قوم با نام او تسميه شده در اقرب الموارد به اين تسميه تصريح شده است و نيز اقرب گفته: «عاد» منصرف هر دو آيد. نگارنده گويد: عاد در قرآن مجموعاً 24 بار آمده و همه منصرف به كار رفته است.


کلمات نزدیک مکانی

تکرار در هر سال نزول

در حال بارگیری...