روایت:الکافی جلد ۸ ش ۹۳

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة

عده من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد عن الحسن بن محبوب عن ابي حمزه ثابت بن دينار الثمالي و ابي منصور عن ابي الربيع قال :

حَجَجْنَا مَعَ‏ أَبِي جَعْفَرٍ ع‏ فِي اَلسَّنَةِ اَلَّتِي كَانَ حَجَّ فِيهَا هِشَامُ بْنُ عَبْدِ اَلْمَلِكِ‏ وَ كَانَ مَعَهُ‏ نَافِعٌ مَوْلَى عُمَرَ بْنِ اَلْخَطَّابِ‏ فَنَظَرَ نَافِعٌ‏ إِلَى‏ أَبِي جَعْفَرٍ ع‏ فِي‏ رُكْنِ اَلْبَيْتِ‏ وَ قَدِ اِجْتَمَعَ عَلَيْهِ اَلنَّاسُ فَقَالَ‏ نَافِعٌ‏ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ مَنْ هَذَا اَلَّذِي قَدْ تَدَاكَّ عَلَيْهِ اَلنَّاسُ فَقَالَ هَذَا نَبِيُ‏ أَهْلِ اَلْكُوفَةِ هَذَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍ‏ فَقَالَ اِشْهَدْ لآَتِيَنَّهُ‏ فَلَأَسْأَلَنَّهُ عَنْ مَسَائِلَ لاَ يُجِيبُنِي فِيهَا إِلاَّ نَبِيٌّ أَوِ اِبْنُ نَبِيٍّ أَوْ وَصِيُّ نَبِيٍّ قَالَ فَاذْهَبْ إِلَيْهِ وَ سَلْهُ لَعَلَّكَ تُخْجِلُهُ‏ فَجَاءَ نَافِعٌ‏ حَتَّى اِتَّكَأَ عَلَى اَلنَّاسِ ثُمَّ أَشْرَفَ عَلَى‏ أَبِي جَعْفَرٍ ع‏ فَقَالَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍ‏ إِنِّي قَرَأْتُ‏ اَلتَّوْرَاةَ وَ اَلْإِنْجِيلَ‏ وَ اَلزَّبُورَ وَ اَلْفُرْقَانَ‏ وَ قَدْ عَرَفْتُ حَلاَلَهَا وَ حَرَامَهَا وَ قَدْ جِئْتُ أَسْأَلُكَ عَنْ مَسَائِلَ لاَ يُجِيبُ فِيهَا إِلاَّ نَبِيٌّ أَوْ وَصِيُّ نَبِيٍّ أَوِ اِبْنُ نَبِيٍّ قَالَ فَرَفَعَ‏ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ رَأْسَهُ فَقَالَ سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ فَقَالَ أَخْبِرْنِي كَمْ بَيْنَ‏ عِيسَى‏ وَ بَيْنَ‏ مُحَمَّدٍ ص‏ مِنْ سَنَةٍ قَالَ أُخْبِرُكَ بِقَوْلِي أَوْ بِقَوْلِكَ قَالَ أَخْبِرْنِي بِالْقَوْلَيْنِ جَمِيعاً قَالَ‏ أَمَّا فِي قَوْلِي فَخَمْسُمِائَةِ سَنَةٍ وَ أَمَّا فِي قَوْلِكَ فَسِتُّمِائَةِ سَنَةٍ قَالَ فَأَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ لِنَبِيِّهِ‏ وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنََا مِنْ قَبْلِكَ‏ مِنْ رُسُلِنََا أَ جَعَلْنََا مِنْ دُونِ اَلرَّحْمََنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ‏ مَنِ اَلَّذِي سَأَلَ‏ مُحَمَّدٌ ص‏ وَ كَانَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ‏ عِيسَى‏ خَمْسُمِائَةِ سَنَةٍ قَالَ فَتَلاَ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ هَذِهِ اَلْآيَةَ سُبْحََانَ اَلَّذِي أَسْرى‏ََ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ‏ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرََامِ‏ إِلَى‏ اَلْمَسْجِدِ اَلْأَقْصَى‏ اَلَّذِي بََارَكْنََا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيََاتِنََا فَكَانَ مِنَ اَلْآيَاتِ اَلَّتِي أَرَاهَا اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مُحَمَّداً ص‏ حَيْثُ أَسْرَى بِهِ إِلَى‏ بَيْتِ اَلْمَقْدِسِ‏ أَنْ حَشَرَ اَللَّهُ‏ عَزَّ ذِكْرُهُ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ مِنَ اَلنَّبِيِّينَ وَ اَلْمُرْسَلِينَ ثُمَّ أَمَرَ جَبْرَئِيلَ ع‏ فَأَذَّنَ شَفْعاً وَ أَقَامَ شَفْعاً وَ قَالَ فِي أَذَانِهِ حَيَّ عَلَى خَيْرِ اَلْعَمَلِ‏ ثُمَّ تَقَدَّمَ‏ مُحَمَّدٌ ص‏ فَصَلَّى بِالْقَوْمِ فَلَمَّا اِنْصَرَفَ قَالَ لَهُمْ عَلَى مَا تَشْهَدُونَ وَ مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ قَالُوا نَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّكَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ‏ أَخَذَ عَلَى ذَلِكَ عُهُودَنَا وَ مَوَاثِيقَنَا فَقَالَ‏ نَافِعٌ‏ صَدَقْتَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ فَأَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَ وَ لَمْ يَرَ اَلَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ اَلسَّمََاوََاتِ وَ اَلْأَرْضَ كََانَتََا رَتْقاً فَفَتَقْنََاهُمََا قَالَ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا أَهْبَطَ آدَمَ‏ إِلَى اَلْأَرْضِ وَ كَانَتِ اَلسَّمَاوَاتُ رَتْقاً لاَ تَمْطُرُ شَيْئاً وَ كَانَتِ اَلْأَرْضُ رَتْقاً لاَ تُنْبِتُ شَيْئاً فَلَمَّا أَنْ تَابَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى‏ آدَمَ ع‏ أَمَرَ اَلسَّمَاءَ فَتَقَطَّرَتْ بِالْغَمَامِ ثُمَّ أَمَرَهَا فَأَرْخَتْ عَزَالِيَهَا ثُمَّ أَمَرَ اَلْأَرْضَ فَأَنْبَتَتِ اَلْأَشْجَارَ وَ أَثْمَرَتِ اَلثِّمَارَ وَ تَفَهَّقَتْ بِالْأَنْهَارِ فَكَانَ ذَلِكَ رَتْقَهَا وَ هَذَا فَتْقَهَا قَالَ‏ نَافِعٌ‏ صَدَقْتَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ‏ فَأَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ تُبَدَّلُ اَلْأَرْضُ غَيْرَ اَلْأَرْضِ وَ اَلسَّمََاوََاتُ‏ أَيُّ أَرْضٍ تُبَدَّلُ يَوْمَئِذٍ فَقَالَ‏ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ أَرْضٌ تَبْقَى خُبْزَةً يَأْكُلُونَ مِنْهَا حَتَّى يَفْرُغَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ اَلْحِسَابِ فَقَالَ‏ نَافِعٌ‏ إِنَّهُمْ عَنِ اَلْأَكْلِ لَمَشْغُولُونَ فَقَالَ‏ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ أَ هُمْ يَوْمَئِذٍ أَشْغَلُ أَمْ إِذْ هُمْ فِي‏ اَلنَّارِ فَقَالَ‏ نَافِعٌ‏ بَلْ إِذْ هُمْ فِي‏ اَلنَّارِ قَالَ فَوَ اَللَّهِ مَا شَغَلَهُمْ‏ إِذْ دَعَوْا بِالطَّعَامِ‏ فَأُطْعِمُوا اَلزَّقُّومَ‏ وَ دَعَوْا بِالشَّرَابِ فَسُقُوا اَلْحَمِيمَ‏ قَالَ صَدَقْتَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ‏ وَ لَقَدْ بَقِيَتْ مَسْأَلَةٌ وَاحِدَةٌ قَالَ وَ مَا هِيَ قَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَتَى كَانَ‏ قَالَ وَيْلَكَ مَتَى لَمْ يَكُنْ حَتَّى أُخْبِرَكَ مَتَى كَانَ سُبْحَانَ مَنْ لَمْ يَزَلْ‏ وَ لاَ يَزَالُ فَرْداً صَمَداً لَمْ يَتَّخِذْ صََاحِبَةً وَ لاََ وَلَداً ثُمَّ قَالَ يَا نَافِعُ‏ أَخْبِرْنِي عَمَّا أَسْأَلُكَ عَنْهُ قَالَ وَ مَا هُوَ قَالَ مَا تَقُولُ فِي‏ أَصْحَابِ اَلنَّهْرَوَانِ‏ فَإِنْ قُلْتَ إِنَ‏ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ‏ قَتَلَهُمْ بِحَقٍّ فَقَدِ اِرْتَدَدْتَ وَ إِنْ قُلْتَ إِنَّهُ قَتَلَهُمْ بَاطِلاً فَقَدْ كَفَرْتَ قَالَ فَوَلَّى مِنْ عِنْدِهِ وَ هُوَ يَقُولُ أَنْتَ وَ اَللَّهِ أَعْلَمُ اَلنَّاسِ حَقّاً حَقّاً فَأَتَى‏ هِشَاماً فَقَالَ لَهُ مَا صَنَعْتَ قَالَ دَعْنِي مِنْ كَلاَمِكَ هَذَا وَ اَللَّهِ أَعْلَمُ اَلنَّاسِ حَقّاً حَقّاً وَ هُوَ اِبْنُ‏ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ حَقّاً وَ يَحِقُّ لِأَصْحَابِهِ أَنْ يَتَّخِذُوهُ نَبِيّاً


الکافی جلد ۸ ش ۹۲ حدیث الکافی جلد ۸ ش ۹۴
روایت شده از : امام محمّد باقر عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۸
بخش : كتاب الروضة
عنوان : حدیث امام محمّد باقر (ع) در کتاب الكافي جلد ۸ كِتَابُ الرَّوْضَة‏‏‏ حَدِيثُ آدَمَ ع مَعَ الشَّجَرَة
موضوعات :

ترجمه

هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۱ ترجمه رسولى محلاتى, ۱۷۲

ابو الربيع گويد: در خدمت امام باقر عليه السّلام بحج رفتيم در همان سالى كه هشام بن عبد الملك در آن سال بحج آمده بود و نافع كه از نزديكان عبد اللَّه بن عمر بن خطاب بود (و يكى از دشمنان اهل بيت و بلكه چنانچه گويند و از آخر حديث نيز معلوم مى‏شود يكى از خوارج بوده) نيز همراه هشام بحج آمده‏ بود، نافع در ركن خانه كعبه نگريست و امام باقر عليه السّلام را مشاهده كرد كه مردم اطرافش را گرفته‏اند نافع رو به هشام كرده پرسيد: اى امير المؤمنين اين كيست كه مردم اين گونه در اطراف او فشار مى‏آورند؟. هشام گفت: اين پيغمبر اهل كوفه محمد بن على است، نافع گفت: نگران باش كه هم اكنون من بنزد او ميروم و مسائلى از او مى‏پرسم كه جز پيغمبر و يا پسر پيغمبر و يا وصى پيغمبر كسى نتواند پاسخ دهد. هشام گفت: برو و از او بپرس شايد شرمنده‏اش سازى. نافع پيش آمد و همچنان بر مردم تكيه كرد و سر خود را بلند كرده بامام باقر عليه السّلام گفت: من كتاب تورات و انجيل و زبور و قرآن را خوانده‏ام و حلال و حرامش را بخوبى دانسته‏ام، و اينك آمده‏ام از تو مسائلى بپرسم كه پاسخش را جز پيغمبر يا وصى پيغمبر يا پسر پيغمبر كسى نتواند بدهد امام باقر عليه السّلام سرش را بلند كرده فرمود: هر چه ميخواهى بپرس. نافع گفت: بگو ميان عيسى (ع) و محمد (ص) چند سال بود؟ فرمود: مطابق عقيده خودم بگويم يا بر طبق عقيده تو؟ نافع گفت: هر دو عقيده را با هم بگو. حضرت فرمود: اما بعقيده من پانصد سال بوده، ولى بعقيده تو ششصد سال. نافع گفت: پس معناى گفتار خداى عز و جل چيست (كه به پيامبرش فرمود): «و بپرس از رسولانى كه ما پيش از تو فرستاديم كه آيا غير از خداى رحمان خدايانى قرار داده‏ايم كه پرستيده شوند» (سوره زخرف آيه ۴۵) در صورتى كه ميان محمد (ص) و عيسى پانصد سال وقت فاصله بوده از چه كسى اين مطلب را (كه خدا فرمايد) پرسيده؟ امام باقر عليه السّلام اين آيه را خواند: «منزه است آنكه شبانگاه بنده خود را از مسجد الحرام تا مسجد اقصى كه اطراف آن را بركت داده‏ايم راه برد تا آيات خويش را بدو بنمايانيم» (سوره اسراء آيه ۱) و از جمله آياتى كه خداوند در اين راه در بيت المقدس باو نماياند اين بود كه خداى عز ذكره تمام پيمبران و مرسلين را از اولين و آخرين محشور فرمود، سپس بجبرئيل عليه السّلام دستور داد اذان بگويد، و جبرئيل نيز (فصول) اذان را جفت جفت و اقامه را نيز بهمين نحو جفت جفت گفت (اين جمله ردّ بر عامه است كه فصول اذان را جفت ميگويند و اقامه را يكى بيشتر نميگويند) و در اذانش «حىّ على خير العمل» نيز گفت (اين هم رد بر عامه است كه آن را نميگويند و در اذان صبح بجاى آن «الصلاة خير من النوم» ميگويند) سپس محمد (ص) جلو ايستاد و آنها پشت سرش نماز خواندند و چون نمازش تمام شد رو بآنها كرده فرمود: شما بچه چيز گواهى ميدهيد و چه را مى‏پرستيد؟ گفتند: ما گواهى دهيم كه معبودى جز خداى يگانه نيست كه شريكى ندارد و (گواهى دهيم كه) همانا توئى رسول خدا، و خداوند روى اين مطلب از ما عهد و پيمان گرفته است. نافع گفت: راست گفتى اى ابا جعفر. اكنون بگو معناى گفتار خداى عز و جل چيست (كه فرمايد): «آيا ندانند كسانى كه كافر شدند كه آسمان و زمين بهم پيوسته بود و ما آنها را از هم باز كرديم» (سوره انبياء آيه ۳۰). حضرت فرمود: همانا در آن وقتى كه خداى تبارك و تعالى آدم را بزمين فرو فرستاد آسمانها بهم پيوسته بود و هيچ نمى‏باريد، و زمين بسته بود و گياهى نميرويانيد، تا هنگامى كه خداى عز و جل توبه آدم عليه السّلام را پذيرفت بآسمان دستور داد تا بوسيله ابرها از هم شكافته شد سپس فرمانش داد تا باران خود را بر زمين فرو ريخت، سپس بزمين فرمود تا درختها روئيد و ميوه‏ها بر خود پديد آورد، و جويبارها سرازير شد، آن بود بستگى آسمان و زمين و اين بود باز شدن آنها. نافع گفت: راست گفتى اكنون بگو معناى گفتار خداى عز و جل چيست (كه فرمايد: «روزى كه زمين بزمين ديگر جز اين مبدّل شود و آسمانها نيز» (سوره ابراهيم آيه ۴۸) و اين زمين در آن روز بچه زمينى تبديل گردد؟ امام باقر عليه السّلام فرمود: زمينى است كه بصورتى نانى درآيد و مردم از آن بخورند تا خداى عز و جل از حساب (خلايق) فارغ گردد. نافع گفت: مردم در آن روز (بواسطه كثرت اندوه و گرفتارى) بخوردن نميرسند؟ امام باقر عليه السّلام فرمود: آيا آنها در آنجا بيشتر گرفتارى و سرگرمى دارند يا در جهنم؟ نافع گفت: در جهنم. حضرت فرمود: بخدا آنها در جهنم از خوراكى سرگرم نمى‏شوند و خوراكى طلب كنند و بآنها زقوم داده شود و نوشابه خواهند و بدانها حميم (آب جوشان) بنوشانند. نافع گفت: راست گفتى اى فرزند رسول خدا، اكنون يك سؤال ديگر مانده. حضرت فرمود: آن يك سؤال چيست؟ گفت: بگو خداى تبارك و تعالى از چه زمانى بوده؟ فرمود: واى بر تو چه وقت نبوده تا بتو بگويم چه وقت بوده، منزه است خدائى كه پيوسته بوده و هميشه خواهد بود، يكتاى بى‏نيازى كه همسر و فرزندى براى خود نگرفته است. سپس فرمود: اى نافع اكنون من از تو سؤالى ميكنم پاسخ مرا بده؟ گفت: آن سؤال چيست؟ فرمود: در باره خوارج نهروان چه ميگوئى؟ اگر بگوئى امير مؤمنان (على عليه السّلام) آنان را بحق كشت ازدين و عقيده خود (كه خوارج را بر حق ميدانى) برگشته‏اى و اگر بگوئى بناحق آنها را كشت كافرشده‏اى؟ نافع كه اين سؤال را شنيد پشت كرده و گريخت و ميگفت: بخدا سوگند تو بحق و حقيقت داناترين مردم هستى! و هم چنان يكسره بيامد تا پيش هشام رسيد. هشام بدو گفت: چه كردى؟ نافع گفت: از اين مقوله سخنى بميان نياور كه بخدا اين مرد براستى و حقّا كه داناترين مردم است، و حقا كه او پسر رسول خدا (ص) است، و جا دارد كه ياران و دوستانش او را پيغمبر دانند

حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى‏, ۱۵۹

ابو الربيع مى‏گويد: در سالى كه هشام بن عبد الملك به حج رفت ما نيز در خدمت امام باقر عليه السّلام به حج رفته بوديم. نافع وابسته عبد اللَّه بن عمر بن خطّاب همراه هشام بود و به امام باقر عليه السّلام نگريست كه در ركن خانه كعبه، مردم گرد او جمع شده بودند. او رو به هشام كرد و گفت: اى امير المؤمنين! اينكه مردم گرد او يك ديگر را مى‏كوبند و زير پا مى‏نهند تا به او دست‏يابند كيست؟ هشام گفت: اين پيامبر اهل كوفه است، اين محمد بن على عليه السّلام است. نافع گفت: تو گواه باش كه من نزد او مى‏روم و براى او پرسشهايى پيش مى‏نهم كه كسى توان پاسخ بدانها را نداشته باشد مگر آنكه پيامبر باشد يا پيامبرزاده و يا جانشين پيامبر. هشام گفت: برو و از او بپرس شايد كه او را شرمنده كنى. نافع پيش رفت تا به مردم تكيه كرد و خود را به امام باقر عليه السّلام رساند و گفت: اى محمد بن على! همانا من تورات، انجيل، زبور و قرآن را خوانده‏ام و حلال و حرامش را مى‏دانم و آمده‏ام تا پرسشهايى را پيش نهم كه پاسخ آن را ندهد مگر پيامبر يا جانشين پيامبر يا فرزند پيامبر. راوى مى‏گويد: امام باقر عليه السّلام سر برداشت و فرمود: هر چه مى‏خواهى بپرس. نافع گفت: به من بگو فاصله زمانى ميان محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و عيسى عليه السّلام چند سال بوده است؟ امام عليه السّلام فرمود: عقيده خود را بازگويم يا بر پايه باور تو پاسخت دهم؟ نافع گفت: با هر دو عقيده پاسخ بده. امام عليه السّلام فرمود: به عقيده من پانصد سال و به عقيده تو ششصد سال. نافع گفت: به من بگو مقصود از اين فرموده خداوند به پيامبرش: وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ «۱» چيست؟ بگو با اينكه‏ __________________________________________________

(۱) «و از رسولان ما كه پيش از تو گسيل داشتيم جويا شو آيا در برابر [خداى‏] رحمان خدايانى كه مورد پرستش قرار گيرند مقرر داشته‏ايم؟» (سوره زخرف/ آيه ۴۵).

محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم پانصد سال پس از عيسى بوده است از چه كسى بايد اين پرسش را بپرسد؟ امام باقر عليه السّلام اين آيه را تلاوت فرمود: سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا «۱»، يكى از آياتى كه خداوند تبارك و تعالى در اين سفر محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به بيت المقدس به وى نمود اين بود كه خداوند همه پيامبران و رسولان را از آغازين تا انجامين برانگيخت و سپس به جبرئيل فرمان داد تا اذان گويد، و او هر بند از اذان را دو بار گفت: و هر بند اقامه را هم دو بار تكرار كرد و در اذانش «حيّ على خير العمل» را هم گفت، سپس محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم جلو ايستاد و با گروه پيامبران نماز جماعت خواند، و چون از نماز فارغ گشت بدانها گفت: بر چه شهادت مى‏دهيد و كه را مى‏پرستيديد؟ آنها گفتند: ما همه گواهيم كه نيست شايسته پرستشى جز خداى يگانه كه انبازى ندارد و گواهيم بر اينكه تو پيامبر خدايى و بر اين عقيده از ما عهد و پيمان ستانده شده. نافع گفت: اى ابا جعفر راست گفتى، اينك به من بگو مقصود خدا از اين آيه چيست: أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما «۲»! امام عليه السّلام فرمود: همانا خداوند تبارك و تعالى چون آدم را به زمين فرود آورد آسمانها بسته بودند و هيچ نمى‏ربايدند و زمين بسته بود و گياهى از آن نمى‏روييد، و چون خداوند عزّ و جلّ توبه آدم را پذيرفت آسمان را فرمود تا از ابر باران ريزد و آن را فرمود تا دم مشك خود را گشود و سرازير كرد، و سپس به زمين فرمود تا درختها رويانيد و ميوه‏ها برآورد و جويهاى آب برخروشانيد، و اين بود بستن آنها و آن گشودن آن. نافع گفت: راست گفتى اى فرزند پيامبر اينك به من بگو در اين آيه: __________________________________________________

(۱) «منزه است آن [خدايى‏] كه بنده‏اش راى شبانگاهى از مسجد الحرام به سوى مسجد الاقصى- كه پيرامون آن راى بركات داده‏ايم- سير داد تا از نشانه‏هاى خود به او بنمايانيم» (سوره اسراء/ آيه ۱).
(۲) «آيا كسانى كه كفر ورزيدند ندانستند كه آسمانها و زمين هر دو به هم پيوسته بودند و ما آن دو راى از هم جدا ساختيم» (سوره انبياء/ آيه ۳۰).

يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ «۱» مقصود كدام زمين است كه در آن هنگام دگرگون مى‏شود؟ حضرت باقر عليه السّلام فرمود: زمينى كه نان در آن پاى برجا باشد و از آن بخورند تا خداوند عزّ و جلّ از حساب مردمان آسوده شود. نافع گفت: در آن روز اهل محشر توجهى به خوردن ندارند. امام عليه السّلام فرمود: آن روز مشغول‏تر و گرفتارترند يا هنگامى كه در دوزخند؟ نافع گفت: بلكه وقتى در دوزخند. امام عليه السّلام فرمود: گرفتارى دوزخ آنها را از خوردن باز نمى‏دارد، زيرا خوراك طلبند و به آنها زقّوم دهند و نوشاك خواهند و به آنها آب داغ حميم دهند. نافع گفت: اى فرزند رسول خدا! درست فرمودى و تنها يك پرسش مانده است. امام عليه السّلام فرمود: آن يك پرسش چيست؟ نافع گفت: به من بگو خداوند سبحان از چه زمانى بوده است؟ امام عليه السّلام فرمود: واى بر تو، از چه زمانى نبوده است تا من به تو بگويم از چه زمانى بوده است؟ منزّه باد آنكه پيوسته بوده و پيوسته خواهد بود، يگانه است و بى‏نياز، همسرى نگرفته است و فرزندى ندارد. سپس فرمود: اى نافع! تو به من از آنچه پرسمت خبر ده. نافع گفت: پرسش شما چيست؟ امام عليه السّلام فرمود: در باره اصحاب نهروان كه بر على عليه السّلام شوريدند چه مى‏گويى؟ اگر بگويى كه امير المؤمنين عليه السّلام آنها را به حق كشته است از عقيده خود برگشته‏اى (زيرا نافع با خوارج هم عقيده بود) و اگر بگويى به ناحق آنها را كشته به تحقيق كافرشده‏اى. نافع در برابر اين پرسش به حضرت پشت كرد و گريخت در حالى كه مى‏گفت: بخدا سوگند تو به راستى و درستى داناترين مردم هستى، و نزد هشام آمد. هشام گفت: اى نافع! چه كردى؟ نافع گفت: مرا از اين سخن خود معاف دار، بخدا كه او به راستى و درستى داناترين مردم است و به حق زاده پيامبر خداست و يارانش حق دارند كه او را پيامبر شمرند. __________________________________________________

(۱) «روزى كه زمين به غير اين زمين و آسمانها [به غير اين آسمانها] مبدل گردد» (سوره ابراهيم/ آيه ۴۸).
                       بهشت كافى / ترجمه روضه كافى، ص: ۱۶۲


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)