الممتحنة ١٠
کپی متن آیه |
---|
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَ مُؤْمِنَاتٍ فَلاَ تَرْجِعُوهُنَ إِلَى الْکُفَّارِ لاَ هُنَ حِلٌ لَهُمْ وَ لاَ هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَ وَ آتُوهُمْ مَا أَنْفَقُوا وَ لاَ جُنَاحَ عَلَيْکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَ أُجُورَهُنَ وَ لاَ تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ وَ اسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا ذٰلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ يَحْکُمُ بَيْنَکُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَکِيمٌ |
ترجمه
الممتحنة ٩ | آیه ١٠ | الممتحنة ١١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مُهَاجِرَاتٍ»: هجرتکنندگان. حال است. «أُجُورَ»: جمع أَجْر، به معنی مهریه (نگا: نمونه، المیزان). «عِصَمِ»: جمع عِصْمَة، عقد نکاح. پیوند زناشوئی. «الْکَوَافِرِ»: جمع کافِرَة، زنان کافر و بیدین. «لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ»: عقد ازدواج زنان کافر را نگاه ندارید و از ایشان بگسلید. مراد دو چیز است: الف - با زنان کافر ازدواج حرام است. ب - همسر کافر شده خود را رها کنید. چرا که مرتد شدن، عقد نکاح را باطل و پیوند زناشوئی را میگسلد. «ذلِکُمْ»: این احکام که گذشت. «یَحْکُمُ»: فرمان میراند. قضاوت و داوری میکند.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
«شیخ طوسى» گویند: سبب نزول آیه چنین بوده که رسول خدا صلی الله علیه و آله با قریش در حدیبیه به مصالحه پرداخت که اگر کسى از آنها بدون اجازه ولى خود به طرف مسلمین بیاید وى را برگردانند تا این که یکى از زنان آنها به نام کلثم دختر ابومعیط به طرف مسلمانان مهاجرت کرد.[۱]
برادران او نزد پیامبر آمدند و از وى خواستند که او را برگرداند. خداوند از رد نمودن و برگرداندن زنان به طرف مشرکین نهى فرمود.[۲][۳]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «10»
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هرگاه زنان مؤمن (از شوهرِ كافر جدا شده) هجرت كنان نزد شما آمدند، آنان را (از نظر ايمان) آزمايش كنيد و خداوند به ايمان آنان آگاهتر است. پس اگر آنان را مؤمن تشخيص داديد، به سوى كفّار باز نگردانيد، نه اينان براى آنان حلالند و نه آنان براى اينان حلال و آنچه را كه شوهران كافر (براى اين زنان) پرداخت كردهاند (از قبيل مهريّه) به آنان بپردازيد و بر شما گناهى نيست كه با اينان ازدواج كنيد، به شرط آن كه مهريّه آنان را بپردازيد و همسران كافره را به همسرى نگاه نداريد و آنچه از براى آنان پرداخت كردهايد از كفّار بگيريد همانگونه (اگر زن، مسلمان شده و به شما ملحق مىشد،) هزينههايى را كه شوهران كافر پرداخت كرده بودند بايد از شما درخواست نمايند. اين حكم الهى است كه خداوند ميان شما مقرّر داشته و خداوند آگاه حكيم است.
نکته ها
يكى از بندهاى قرارداد صلح حُديبيه اين بود كه اگر مشركى از مكه به مسلمانان مدينه پيوست، مسلمانان او را به مشركان باز گردانند. اين آيه مىفرمايد: مسئله باز گرداندن شامل زنان مهاجرى كه به مسلمانان پناهنده شدهاند نمىشود.
اين آيه از آيات حقوقى و اجتماعى قرآن است.
جلد 9 - صفحه 588
مهريّه زن كافرى كه مسلمان شده، به جامعه اسلامى بپيوندد، به شوهر كافرش داده مىشود، «آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا» و اين مهريّه را بايد از بيت المال پرداخت. «1»
كلمه «عصم» جمع «عصمت» به معناى وسيله نگاهدارى است.
در اين آيه، سيماى عدالتپرور مكتب اسلام جلوه مىكند:
اوّلًا زن هجرت كرده را تنها به حال خود رها نمىكند،
ثانياً حق شوهر كافرى كه زن خود را از دست داده است، ناديده نمىگيرد و مهريّهاى را كه پرداخت كرده به او باز مىگرداند،
ثالثاً نياز غريزى و عاطفى زن را با فرمان «تنحكوهن» و نياز مالى او را با فرمان «أُجُورَهُنَّ» تأمين مىكند.
هجرت ممكن است به خاطر فرار از شوهر يا علاقه به زندگى جديد يا جاسوسى يا رسيدن به مال و فاميل باشد، لذا بايد با آزمايش انگيزهها روشن شود.
كفّار چند دسته هستند: «2»
يا همگى بر كفر اصرار دارند كه آيه اول مبنى بر برائت و متاركه مسلمانان، به آنان نظر داشت. لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ ... قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِ
يا به طور دسته جمعى دشمنى با شما را ترك مىكنند. «عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذِينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً» (آيه 7 همين سوره)
يا تفكيك صورت مىگيرد، مثلًا زن مسلمان مىشود، ولى مرد، كافر باقى مىماند و يا بالعكس كه در اين صورت، مسلمان به شما ملحق مىشود. «جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ»
در بيان مهريّه اول كلمه «نفقه» به كار رفته، أَنْفَقُوا ... أَنْفَقْتُمْ ولى در مورد مهريّه ازدواج دوم، كلمه «أُجُورَهُنَّ» به كار رفته است. با توجّه به پنج موردى كه كلمه «أُجُورَهُنَّ» در قرآن آمده است، به نظر مىرسد كلمه «اجر» براى زنان بيوه و ازدواج دوم آنها است.
وقتى ايمان آوردنِ يكى از دو همسر، عقد قبلى را بهم مىزند، پس به طريق اولى، اگر قبل
«1». تفاسير الميزان، نمونه، فرقان.
«2». تفاسير كبير فخررازى و مراغى.
جلد 9 - صفحه 589
از عقد، زن كافر باشد عقدى محقق نمىشود.
امام باقر عليه السلام فرمود: «لا ينبغى نكاح اهل الكتاب» ازدواج با زنان اهلكتاب (يهود و نصارا) سزاوار نيست. آنگاه امام عليه السلام اين قسمت از آيه را تلاوت فرمود: «1» «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ»
پیام ها
1- زنان در انتخاب دين و انجام وظايف دينى تابع شوهر نيستند و حتّى مىتوانند براى حفظ دين خود هجرت نمايند. «جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ»
2- مدّعيان بازگشت از كفر به ايمان، بايد مورد آزمايش و امتحان قرار بگيرند.
جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ ... فَامْتَحِنُوهُنَ
3- هر كجا كه خطر جاسوسى و امثال آن هست، گزينش و آزمايش لازم است.
«فَامْتَحِنُوهُنَّ»
4- با ديد مثبت به مردم نگاه كنيد. «جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ» (با اين كه هنوز امتحان نشدهاند، امّا آيه لقب مؤمن به آنان داده است).
5- علم خداوند به امور، از ما سلب مسئوليّت نمىكند. «فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِهِنَّ»
6- در برخورد با افراد، ما مأمور به ملاكهاى ظاهرى هستيم، نه وسواس و سوءظن. «فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِهِنَّ»
7- نقش ايمان در مسايل خانوادگى و زناشويى بسيار مهم است. اگر زنِ كافرى مؤمن شد، او را به شوهر كافرش برنگردانيد زيرا همسر كافر محيط خانواده را ناسالم مىكند. «فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ»
8- سلطه و حكومت كافر بر مسلمان از هر جهت ممنوع است، خواه سياسى و اجتماعى باشد كه قرآن مىفرمايد: «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ
«1». تفسير نورالثقلين.
جلد 9 - صفحه 590
سَبِيلًا» «1» و خواه خانوادگى باشد كه اين آيه مىفرمايد: زن مسلمان نبايد تحت امر شوهر كافر باشد. «فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ»
9- جامعه و محيط در فرد مؤثر است. ممكن است محيط كفر، زن مسلمان را در خود هضم كند، پس او را به كفّار برنگردانيد. «فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ»
10- كفرِ يكى از طرفين ازدواج، منجر به طلاق قهرى مىشود. «فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ»
11- به علاقه شخصى مرد به همسر قانع نشويد، ممكن است شوهر، زن را دوست داشته باشد ولى جامعه فاسد بر روح زن فشار وارد كند. «فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ» (و نفرمود: «الى زوجه»)
12- ايمان، زير بناى ازدواج است و كافر، كفو و همتاىِ مؤمن نيست. «لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ»
13- جدايى زناشويى دليل ناديده گرفتن حقوق مالى نيست، حتّى اگر كافر هزينهاى را پرداخته بايد از طرف مسلمانان به او پرداخت شود. «لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا»
14- هر ازدواجى، مهريّه جداگانه دارد. (مهريّه قبلى كه شوهر كافر داده است بپردازيد و براى ازدواج دوّم كه خودتان اقدام مىكنيد بايد مهريّه جداگانه بدهيد.) آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا ... آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَ
15- حق مالكيّت و حقوق مالى كفّار غير حربى محفوظ است. «آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا»
16- اولين نياز زن همسر شايسته است. «لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ»
17- سابقه كفر، مانع ازدواج با تازه مسلمان نيست. «لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ»
18- مهريّه، حق زن است. «أُجُورَهُنَّ»
19- هم نياز غريزى بايد تأمين شود، «تَنْكِحُوهُنَّ» و هم نياز مالى. «أُجُورَهُنَّ»
«1». نساء، 141.
جلد 9 - صفحه 591
20- از زن بودن و تنهايى و غربت و تازه مسلمان بودن ديگران سوء استفاده نكنيد. «آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ»
21- كفر، كليد جدايى است و مسائلى از قبيل ازدواج و عشق به همسر و فرزند و سابقه زندگى مانع جدايى نيست. «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ»
22- حفظ حقوق، طرفينى است، حق شما و حق كفّار نبايد نايده گرفته شود. (اگر زن مسلمانى كافر شد و به كفّار پيوست، مهريّهاى كه هزينه كردهايد از كفّار بگيريد و اگر زن كافرى به مسلمانان پيوست، مهريّهاى كه كافر پرداخت كرده به او بدهيد). «وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا»
23- پذيرفتن پناهنده، در اسلام پذيرفته شده است، به شرط آنكه اوّلًا افراد آزمايش شوند، ثانياً مسئله مالى يا زيبايى و زشتى در پناه دادن مطرح نباشد، ثالثاً هزينهاى را كه كفّار پرداخت كردهاند به آنان بپردازند و كفّار حق مطالبه دارند. إِذا جاءَكُمُ ... مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَ ... آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا ... وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا
24- دستورات الهى، عالمانه و حكيمانه است. «ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «10»
جلد 13 - صفحه 133
شأن نزول: چون صلح حديبيه واقع شد، يكى از جمله شروط اين بود كه هر مسلمانى از مكه به مدينه رود، حضرت او را به كفار بازگرداند. و اگر مسلمان از مدينه به جانب مكه رود، قريش او را باز گرداند، و كتابتى بر اين وجه نوشتند. جماعتى از مؤمنان از مكه گريخته، به ملازمت حضرت آمدند، از جمله اسلميه دختر حارث به حديبيه آمد، مسلمان شد. شوهر او گفت: زوجه مرا به من برگردانيد مطابق صلحنامه. جبرئيل نازل، و گفت: اين شرط بر مردان واقع شده نه بر زنان، و آيه را خواند.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا: اى كسانى كه ايمان آورديد به خدا و رسول، إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ: چون بيايند به شما زنان مؤمنه، مُهاجِراتٍ: در حالتى كه هجرت كنندهاند از كفر به دار الايمان، فَامْتَحِنُوهُنَ: پس بيازمائيد ايشان را به اين وجه كه قسم دهيد كه بيرون آمدن آنها، از دشمنى شوهر نبوده، و به هيچ غرضى از اغراض دنيويه نبوده، بلكه خاصه براى خدا و رسول و دين اسلام به اينجا آمدهاند. يا نظر كنيد در اماراتى كه موجب غلبه ظن شود و آنچه منافى ايمان است از ايشان صادر نشود، اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِهِنَ: خدا داناتر است به ايمان ايشان، زيرا اوست عالم بواطن و سرائر. اين به جهت تنبيه است شما را اى اهل اسلام، هيچ راهى نيست به چيزى كه به آن اطمينان و يقين حاصل شود در حقيقت ايمان ايشان، چه اين مخصوص علام الغيوب است. پس شما را در اين امر امتحان كافى است، و لذا مدار احكام شرع، بر ظاهر است. بنابراين به سوگند يا به قدر وسع، ملاحظه امارات كنيد. فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ: پس
جلد 13 - صفحه 134
[اگر] دانستيد ايشان را به غلبه ظن كه مؤمنه باشند، فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ:
پس بازمگردانيد ايشان را به سوى كفار، و لذا حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ممتحنه را مىگفت: باللّه الّذى لا اله الا هو ما خرجت من بغض زوج باللّه ما خرجت رغبة عن ارض الى ارض باللّه ما خرجت التماس الدّنيا باللّه ما خرجت الّا حبّا اللّه و رسوله. مراد به كفار، شوهران ممتحنهاند كه: لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ: نه آن زنان حلالند مر كافران را، وَ لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَ: و نه آن كافران حلال مىشوند اين زنان را، زيرا مأمون نيستند از آن كه شوهران ايشان را گمراه كنند. وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا: و بدهيد شوهران ايشان را آنچه خرج مهر كردهاند نه مأكول و ملبوس.
بيان: وجوب وفاى به آنچه عقد صلح متضمن آنست، گاهى است كه از شروط صحيحه باشد. پس صلح حديبيه، اگرچه شامل رد هر كسى باشد كه به دار الاسلام آيد، لكن چون مطلق است و قابل تقييد، پس مقيد خواهد بود به آنكه مشتمل بر مفسده نباشد. حضرت، سبيعه را سوگند داد و مهرى كه شوهرش به او داده بود از او گرفته برگردانيد و آيه نازل شد.
وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ: و هيچ گناه و بأسى نيست بر شما، أَنْ تَنْكِحُوهُنَ: اينكه نكاح كنيد زنان مهاجره را، زيرا اسلام، فسخ نكاح نموده ميان ايشان و شوهران كفار ايشان. پس شما را جايز است ايشان را به نكاح خود درآوريد. إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَ: چون داده باشيد ايشان را اجرهاى ايشان، يعنى مهرهاى آنها. تسميه مهر به اجر، به جهت آنست كه مهر، اجر بضع است و شرط دادن مهر در نكاح اشاره است به آنكه به آنچه ازواج؟؟؟ به ايشان دادهاند از مهر، قائم مقام مهر نيست در نكاح مستأنف. (احكام اين فروعات مراجعه به كتب فقهيه است.) و نيز به جهت مباينت كفر و ايمان فرمايد: وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ: و چنگ مزنيد و تمسك نجوئيد به عقدهاى زنان كافره، يعنى بايد ميان شما و ايشان علاقه زوجيت نباشد. مروى است كه بعد از اين آيه، اصحاب، هر زن كافره كه در نكاح داشتند طلاق دادند. وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ: و طلب كنيد از كفار
جلد 13 - صفحه 135
آنچه خرج كردهايد از مهر ايشان، يعنى هرگاه زنان شما مرتد شده به كفار ملحق شدند، مهرى كه به ايشان داده باشيد، از كفار مطالبه كنيد، اگر مانع آن زنان شوند. وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا: و بايد طلب كنند كافران از شما آنچه خرج كردهاند از مهر زنان مهاجرات خود، يعنى عصمت زوجيت منقطع شد ميان مؤمن و كافره، و ميان كافر و مؤمنه. پس رد كنند هر يك مهرى را كه به صاحب خود دادهاند. ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ: جميع آنچه مذكور شد در اين آيه، فرمان خداى باشد، يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ: حكم مىفرمايد خدا ميان شما، وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ: و خدا داناست به مصالح شما، حكم كننده به آنچه حكمت مقتضى او است. (احكام مسلمه و كافره رجوع به كتب فقهيه است).
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «10» وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ «11»
ترجمه
اى كسانيكه ايمان آورديد وقتى كه آمدند نزد شما زنان با ايمان هجرتكنندگان پس بيازمائيد آنان را خدا داناتر است بايمانشان پس اگر دانستيد آنانرا با ايمان پس باز مگردانيدشان بسوى كافران نه ايشان حلالند براى آنها و نه آنها حلال ميشوند براى ايشان و بدهيد بآنها آنچه را كه انفاق كردند و نيست گناهى بر شما كه نكاح كنيد آنزنان را وقتى كه بدهيد بآنان مهرهاشان را و متمسّك نشويد بازدواج با زنان كافره و بطلبيد آنچه را انفاق كرديد و بايد بطلبند آنچه را انفاق كردند اين حكم خدا است حكم ميكند ميان شما و خدا داناى درست كردار است
و اگر بيرون شد از دست شما چيزى از زنانتان بسوى كفّار پس بغنيمتى رسيديد پس بدهيد آنان را كه رفتهاند زنانشان مانند آنرا كه انفاق كردند و بترسيد از خداوندى كه شما باو ايمان داريد.
تفسير
خداوند متعال بعد از حكم بقطع روابط دوستانه بين مسلمانان و كفّار بيان فرموده است حكم زنان آن دو دسته را وقتى از دار الكفر بدار الاسلام يا از دار الاسلام بدار الكفر هجرت نمايند باين تقريب كه اگر زنانى از كفّار بادّعاء ايمان هجرت نمودند ببلد اسلام آزمايش نمايند اهل ايمان آنها را چون مظنّه آن است كه بأغراض شخصى هجرت نموده باشند و واقعا ايمان نداشته باشند اگر چه خداوند اعلم از تمام خلق است بايمان آنها و ممكن است به پيغمبر خود
جلد 5 صفحه 189
اعلام فرمايد ولى احكام بايد مبنى بر طرق ظاهرى باشد و طريق ظاهرى چنانچه قمّى ره نقل فرموده آنستكه آنزن مهاجره قسم ياد نمايد بخدا كه براى عداوت با شوهر كافر خود و محبّت يكى از مسلمانان هجرت ننموده فقط محرّك او باين عمل اسلام بوده پس چون اين قسم را ياد نمود اسلام او قبول ميشود و آنزن بايد مهر خود را بشوهر كافر خود مسترد دارد و پس از آن با مسلمان ازدواج نمايد و ظاهرا اين يكى از طرق احراز ايمان آنزن است و اگر از طرق ديگر هم ايمان واقعى او مورد اطمينان شود حكم همين است كه بايد اسلام او قبول شود و بشوهر كافرش مسترد نگردد چون آنزن بر آن مرد حرام و آنمرد بر آن زن حرام است و تكرار حرمت بدو عبارت براى مطابقه در كلام و مبالغه در حكم است و ظاهرا اگر زن متمكّنه از اداء مهر خود نباشد بايد مهر او از بيت المال مسلمانان پرداخته شود و علاوه بر اين مرديكه از مسلمانان با او ازدواج مينمايد بايد مهر معيّن در عقد را نقدا باو بدهد يا عند القدرة و الاستطاعه بپردازد و مسلمانان نبايد با زنان كافرات ازدواج و بعصمتهاى آنها چنگ زنند بلى متعه زنان اهل كتاب از قبيل يهود و نصارى جائز است چنانچه در سوره مائده بيان شد و ظاهرا اينجا مراد زنان مشركه هستند بقرينه مقام و شأن نزول آيه كه راجع بزنان مشركين مكّه است كه بمدينه هجرت نمودند و اظهار ايمان كردند و پذيرفته شدند و اگر از زنان مسلمانان زنى بدار الكفر هجرت كند مسلمانان حق دارند مطالبه مهر او را از كفّار بنمايند چنانچه آنها هم حق دارند مطالبه مهر زنان خودشان را كه بدار الاسلام هجرت نمودند از مسلمانان بنمايند آنچه بيان شد حكم خداوند عليم حكيم است در ميان بندگان خود كه بايد اطاعت شود و گفتهاند بعد از نزول اين آيه مسلمانان اطاعت نمودند و مهر زنان كفّار را كه مسلمان شده بودند بشوهرهاشان پرداختند و با آنها ازدواج نمودند ولى كفّار مهر زنان مسلمانان را كه بدار الكفر رفته بودند نپرداختند لذا آيه بعد نازل شد كه مفادش آنستكه اگر بعضى از زنان شما از دست شما رفت و بكفّار ملحق شد پس غنيمتى از آنها بشما رسيد بكسانيكه زنهاشان از دستشان رفته عوض مهريرا كه دادهاند بزنهاشان از آن غنيمت بدهيد چنانچه
جلد 5 صفحه 190
قمّى ره فرموده يا اگر بعضى از زنان شما بسبب كفر و لحوق بكفّار از دست شما رفت و در عقب آن ناچار با زن ديگرى از مسلمانان ازدواج نموديد بايد مهر آن زن فرارى از بيت المال بآن مسلمان پرداخته شود براى تدارك خسارت او چنانچه مستفاد از بعضى روايات صادقين عليهما السلام است و بايد اهل ايمان بپرهيزند از مخالفت احكام الهى چون ايمان بخدا مقتضى اطاعت دستور او است و بنابر آنچه ذكر شد فعاقبتم بمعناى فأصبتم من الكفّار عقبى يعنى غنيمت است يا بمعناى تزوّجتم باخرى عقيبها ميباشد و بعضى گفتهاند مراد از فعاقبتم رسيدن نوبت اداء مهر است بشما كه بايد مهر آن زن فرارى را از مهر آنزنيكه مسلمان شده و نزد شما آمده و بايد مهر او را بشوهرش بپردازيد تقاص نمائيد و بشوهر آنزن فرارى تسليم نمائيد چون عقبه بمعناى نوبت است و اللّه تعالى و اوليائه اعلم باحكامه و المراد من كلامه.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ المُؤمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامتَحِنُوهُنَّ اللّهُ أَعلَمُ بِإِيمانِهِنَّ فَإِن عَلِمتُمُوهُنَّ مُؤمِناتٍ فَلا تَرجِعُوهُنَّ إِلَي الكُفّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُم وَ لا هُم يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُم ما أَنفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَيكُم أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذا آتَيتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمسِكُوا بِعِصَمِ الكَوافِرِ وَ سئَلُوا ما أَنفَقتُم وَ ليَسئَلُوا ما أَنفَقُوا ذلِكُم حُكمُ اللّهِ يَحكُمُ بَينَكُم وَ اللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «10»
جلد 16 - صفحه 500
اي كساني که ايمان آوردهايد زماني که آمدند زنهاي مؤمنه هجرت نمودند از مكّه معظّمه بمدينه طيّبه پس امتحان كنيد آنها را که حقيقتا ايمان آوردهاند و خدا داناتر است بايمان آنها پس اگر دانستيد که آنها حقيقتا ايمان آوردهاند، پس ديگر آنها را رجوع، ندهيد و برنگردانيد بسوي كفّار نه اينها بر كفّار حلال هستند و نه كفّار بر اينها حلالند، و بدهيد بكفّار آنچه انفاق كردهاند که مهر باشد باين زنها و باكي نيست که آن زنها را شما مؤمنين ازدواج كنيد و بآنها بدهيد آنچه مهر آنها قرار دادهايد، و اجر آنها همان مهر است که مقرّر شده و نگذاريد آنها را نزد كفار و در حباله آنها و بگيريد از كفار آنچه شما مهر قرار دادهايد و آنها هم بگيرند از شما آنچه مهر قرار دادهاند، اينکه است حكم الهي که حكم ميفرمايد بين شما مسلمين و كفار و خدا عليم و حكيم است.
چندين فرع از فروع فقهيه از اينکه آيه شريفه استفاده ميشود اوّل: اينكه كافر چه مشرك باشد يا اهل كتاب نميتواند زن مسلمه ازدواج كند دوّم: اينكه اگر زن كافر مسلمان شد از او جدا ميشود و احتياج بطلاق ندارد، و پس از انقضاء عدّه وفات مسلمانان ميتوانند آن زن را ازدواج كنند ولي بايد مهري که آن كافر باين زن داده باو ردّ كنند، و دارد پيغمبر (ص) از غنائم ميداد سوّم: اگر شوهر زن مسلمه مسلمان بود كافر شد ديگر بر اينکه زن حرام ميشود و احتياج بطلاق هم ندارد که در احكام مرتدّ بيان شده که يكي آنكه كليّه اموالش از ملك او خارج و بوارث مسلم منتقل ميشود و اگر وارث مسلم ندارد منتقل بامام ميشود که فرمودند:
(الامام وارث من لا وارث له)
و در دوره غيبت بمجتهد جامع الشرائط.
ديگر آنكه عيالش از او جدا ميشود و حكم مرده بر او بار ميشود بايد عدّه وفات بگيرد و احتياج بطلاق ندارد ميتواند شوهر بگيرد. ديگر بدنش نجس ميشود.
ديگر آنكه مرتدّ واجب القتل است، و امّا در قبولي توبه او اختلاف است و حق اينست که قبول ميشود و پس از توبه اگر اموالي تحصيل كرد يا وارث باو برگردانيد مالك ميشود و عيالش را بعقد جديد ميتواند ازدواج كند و بدنش پاك ميشود، و امّا در موضوع قتلش اگر توبه قبل از حكم حاكم باشد برداشته ميشود و بعد از حكم بايد كشت. چهارم: اگر زن مسلمه را كفّار بردند بايد نگذاشت نزد آنها
جلد 16 - صفحه 501
باشد و بايد برگردانيد و از آنها گرفت. پنجم: اگر زن مسلمه كافره شد و ملحق شد بكفّار بايد مهريّه که شوهر مسلمانش باو داده از آنها پس گرفت.
تنبيه: كفاري که با مسلمين معاهده كردند که متعرّض يك ديگر نشوند که يكي از معاهدات اينست که که اگر يكي از كفّار دست گير مسلمانان شد بايد برگردانيد بآنها و اگر يكي از مسلمانان دست گير كفّار شد بايد برگردانند بمسلمانان، لكن اينکه حكم در حق رجال است دون نساء که اگر مسلمان شدند و آمدند نزد مسلمانان نبايد برگرداند بكفّار اينکه خلاصه مفاد آيه شريفه است سپس در مقام تطبيق برائيم.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ المُؤمِناتُ مُهاجِراتٍ که بعض زنهاي مؤمنه در مكّه معظّمه که شوهرهاي آنها ايمان نياوردند و آنها ايمان آوردند هجرت كردند بمدينه چون ديگر بر آنها حرام بودند و ازدواج آنها منقطع شد.
فَامتَحِنُوهُنَّ امتحان كنيد آنها را که دعوي ايمان آنها از روي حقيقت است يا اغراض و مقاصد ديگري در نظر دارند و در طريق امتحان مفسّرين اقوال زيادي دارند، بعضي گفتند: ذكر شهادتين. بعضي گفتند: قسم ياد كنند که ما نيامديم مگر بر رغبت دين اسلام. بعضي گفتند: قسم ياد كنند که ما از راه بغض از ازدواج يا طمع دنيا و مال نيامديم، بعضي گفتند: امتحان آنها مفاد آيه بعد است.
اقول: تمام تفسير برأي است و امتحانات مختلف است و در آيه بياني از اينکه حيث نفرموده و آيه بعد پس از امتحان است و ملاك امتحان اينست که علم پيدا كنيد که اينها ايمان آوردهاند، چنانچه در جمله بعد تصريح ميفرمايد:
اللّهُ أَعلَمُ بِإِيمانِهِنَّ اشاره باين که شما روي موازين شرعيّه امتحان كنيد و حقيقت و واقع امر را خدا ميداند.
فَإِن عَلِمتُمُوهُنَّ مُؤمِناتٍ که بر شما بحكم شرع ثابت شد که اينها ايمان آوردهاند.
فَلا تَرجِعُوهُنَّ إِلَي الكُفّارِ و لو معاهده كرده باشند با كفّار که اگر
جلد 16 - صفحه 502
كسي از آنها در دست شما آمد او را برگردانيد بآنها، زيرا اولا: در معاهده ذكر رجال بوده نه نساء. و ثانيا: اينكه معاهده اينکه بود که اگر دستگير مسلمانان شد او را برگردانند، امّا اگر خود آنها باختيار آمدند و نميخواهند برگردند نبايد مجبور كرد آنها را که برگردند.
و ثالثا: اگر ايمان آوردند و هجرت كردند مثل ساير مهاجرين که جزو مسلمين ميشوند و قضيّه بعكس ميشود که اگر كفّار آنها را دستگير كردند بايد برگردانند بمسلمين. لا هُنَّ حِلٌّ لَهُم نبايد بكفار تزويج شوند.
وَ لا هُم يَحِلُّونَ لَهُنَّ نبايد كفار آنها را تزويج كنند.
وَ آتُوهُم ما أَنفَقُوا بلي مهريّه که آنها باين زنها دادهاند بآنها بدهيد و لو از بيت المال مسلمين باشد يا غنائم دار الحرب.
وَ لا جُناحَ عَلَيكُم أَن تَنكِحُوهُنَّ بر مسلمانان حلال است تزويج آنها چون عقد با كفار باطل شد.
إِذا آتَيتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بايد مهر براي آنها برضايت آنها قرار دهيد و بآنها دهيد مثل اسراي دار الحرب نيستند که حكم كنيز داشته باشند اينها احرار هستند.
وَ لا تُمسِكُوا بِعِصَمِ الكَوافِرِ زنهاي كافره را چه حربي باشند و چه ذمّي نميتوان گرفت همين نحوي که مرئه مؤمنه را نميتوان بكافر تزويج كرد همين نحو مرئه كافره را نميتوان تزويج نمود بمسلم.
وَ سئَلُوا ما أَنفَقتُم وَ ليَسئَلُوا ما أَنفَقُوا همين نحوي که مرئه مؤمنه اگر كافره شد و رفت در دار الكفر بايد مهري که باو دادهايد، پس بگيريد همين نحو كافره اگر مؤمنه شد، آمد نزد مسلمانان بايد مهريّه که از كفار گرفته بآنها ردّ نمود اگر معاهد بودند.
ذلِكُم حُكمُ اللّهِ اينکه است براي شما مؤمنين حكم الهي.
يَحكُمُ بَينَكُم که حكم فرموده بين شما مسلمين و كفّار.
وَ اللّهُ عَلِيمٌ بصلاح شما.
حَكِيمٌ بمصالح شما.
503
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 10)
شأن نزول:
در شأن نزول این آیه و آیه بعد آمده است که:
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در «حدیبیه» با مشرکان مکّه پیمانی امضا کرد یکی از موارد پیمان این بود که هر کس از اهل مکّه به مسلمانان بپیوندد او را بازگردانند، اما اگر کسی از مسلمانان اسلام را رها کرده به مکّه بازگردد میتوانند او را برنگردانند.
در این هنگام زنی به نام «سبیعه» اسلام را پذیرفت، و در همان سرزمین حدیبیه به مسلمانان پیوست، همسرش خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمد و گفت: ای محمّد! همسرم را به من بازگردان، چرا که این یکی از مواد پیمان ماست، و هنوز مرکب آن خشک نشده.
آیه نازل شد و دستور داد زنان مهاجر را امتحان کنید.
ابن عباس میگوید: امتحانشان به این بود که باید سوگند یاد کنند هجرت آنها به خاطر کینه با شوهر، یا علاقه به سرزمین جدید، و یا هدف دنیوی نبوده بلکه تنها به خاطر اسلام بوده است.
آن زن سوگند یاد کرد که چنین است در اینجا رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مهریهای را که شوهرش پرداخته بود و هزینههائی را که متحمل شده بود به او پرداخت و فرمود:
طبق این ماده قرارداد تنها مردان را باز میگرداند نه زنان را.
تفسیر:
جبران زیانهای مسلمین و کفار- در آیات گذشته سخن از «بغض فی اللّه» و قطع پیوند با دشمنان خدا بود، اما در اینجا سخن از «حبّ فی اللّه» و برقرار ساختن پیوند با کسانی است که از کفر جدا میشوند و به ایمان میپیوندند.
نخست از زنان مهاجر، سخن میگوید، و جمعا هفت دستور در این آیه وارد شده که عمدتا در باره زنان مهاجر، و قسمتی نیز در باره زنان کافر است.
1- نخستین دستور در باره آزمایش «زنان مهاجرات» است، روی سخن را به مؤمنان کرده، میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که زنان با ایمان به عنوان هجرت نزد شما آیند، آنها را (از خود نرانید، بلکه) آزمایش کنید» (یا أیها الذین آمنوا اذا جاءکم المؤمنات مهاجرات فامتحنوهن).
نحوه امتحان چنین بود که آنها را سوگند به خدا میدادند که مهاجرتشان جز
ج5، ص165
برای قبول اسلام نبوده، و یا با پیغمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله بیعت کنند که راه شرک نپویند، و گرد سرقت و اعمال منافی عفت، و کشتن فرزندان، و مانند آن نروند، و سر تا پا تسلیم فرمان رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله باشند.
البته ممکن است کسانی در آن سوگند و این بیعت نیز خلاف بگویند اما مقیّد بودن بسیاری از (مردم) حتّی مشرکان در آن زمان به مسأله بیعت و سوگند به خدا سبب میشد که افراد کمتر دروغ بگویند.
لذا در جمله بعد میافزاید: «خداوند به (درون دل آنها و) ایمانشان آگاهتر است» (الله اعلم بایمانهن).
2- در دستور بعد میفرماید: «هرگاه (از عهده این امتحان برآمدند و) آنها را مؤمن یافتید، آنها را به سوی کفّار بازنگردانید» (فان علمتموهن مؤمنات فلا ترجعوهن الی الکفار).
3- در سومین مرحله که در حقیقت دلیلی است برای حکم قبل اضافه میکند: «نه آنها بر کفار حلالند، و نه کفار برای آنها حلال» (لا هن حل لهم و لا هم یحلون لهن).
چرا که ایمان و کفر در یک جا جمع نمیشود، و پیمان مقدس ازدواج نمیتواند رابطه در میان مؤمن و کافر برقرار سازد.
4- از آنجا که معمول عرب بود که مهریه زنان خود را قبلا میپرداختند در چهارمین دستور میافزاید: «و آنچه را همسران آنها (برای ازدواج با این زنان) پرداختهاند به آنان بپردازید» (و آتوهم ما انفقوا).
درست است که شوهرشان کافر است اما چون اقدام بر جدائی به وسیله ایمان از طرف زن شروع شده، عدالت اسلامی ایجاب میکند که خسارات همسرش پرداخت شود.
البته این پرداخت مهر در مورد مشرکانی بود که با مسلمانان پیمان ترک مخاصمه در حدیبیه یا غیر آن امضا کرده بودند.
5- حکم دیگر که به دنبال احکام فوق آمده این است که میفرماید:
ج5، ص166
«و گناهی بر شما نیست که با آنها ازدواج کنید هر گاه مهرشان را به آنان بدهید» (و لا جناح علیکم ان تنکحوهن اذا آتیتموهن اجورهن).
باید توجه داشت که در اینجا زن بدون طلاق از شوهر کافر جدا میشود، ولی باید عدّه نگهدارد.
6- اما هرگاه قضیه بر عکس باشد یعنی شوهر اسلام را بپذیرد و زن بر کفر باقی بماند، در اینجا نیز رابطه زوجیت به هم میخورد و نکاح فسخ میشود، چنانکه در ادامه همین آیه میفرماید: «و هرگز زنان کافر را در همسری خود نگه ندارید» (و لا تمسکوا بعصم الکوافر).
7- در آخرین حکم که در آیه ذکر شده سخن از مهر زنانی است که از اسلام جدا شوند و به اهل کفر بپیوندند، میفرماید اگر کسی از زنان شما کافر شد و به بلاد کفر فرار کرد «حق دارید مهری را که پرداختهاید مطالبه کنید همان گونه که آنها حق دارند مهر (زنانشان را که از آنان جدا شدهاند) از شما مطالبه کنند» (و سئلوا ما انفقتم و لیسئلوا ما انفقوا).
و این مقتضای عدالت و احترام به حقوق متقابل است.
و در پایان آیه به عنوان تأکید بر آنچه گذشت، میفرماید: «این حکم خداوند است که در میان شما حکم میکند و خداوند دانا و حکیم است» (ذلکم حکم الله یحکم بینکم و الله علیم حکیم).
احکامی است که همه از علم الهی سر چشمه گرفته، و آمیخته با حکمت است، و توجه به این حقیقت که همه از سوی خداست بزرگترین ضمانت اجرائی برای این احکام محسوب میشود.
نکات آیه
۱ - رهنمود الهى به مؤمنان عصر پیامبر، در آزمودن ایمان زنان مهاجر، قبل از پناه دادن به ایشان (یأیّها الذین ءامنوا إذا جاءکم المؤمنت مهجرت فامتحنوهنّ) شأن نزول آیه شریفه، راجع به هجرت زنان از مکه به مدینه است.
۲ - عدم شمول «عهدنامه حدیبیه» نسبت به بازگرداندن زنان مؤمن مهاجر، به اهل مکه (یأیّها الذین ءامنوا إذا جاءکم المؤمنت) از شأن نزول استفاده مى شود که آیه شریفه، به مضمون پیمان حدیبیه نظر دارد. طبق این پیمان مؤمنان مدینه ملزم بودند تا کسانى که پس از آن تاریخ، از مکه به مدینه هجرت مى کنند، به مکیان عودت دهند.
۳ - عهدنامه حدیبیه، شامل پیمان مسلمانان با اهل مکه در استرداد مهاجران آتى به آنان (یأیّها الذین ءامنوا إذا جاءکم المؤمنت) با استفاده از شأن نزول، از مفهوم آیه دانسته مى شود که آنچه در مضمون عهدنامه آمده است، تنها شامل مردان مى باشد. بنابراین مسأله استرداد مهاجرین، امرى مسلّم بوده است.
۴ - اقدام برخى از زنان مؤمن، به هجرت از مکه به سوى مدینه، پس از پیمان حدیبیه (یأیّها الذین ءامنوا) آیه شریفه - بر اساس شأن نزول - پس از هجرت برخى از زنان مکه به مدینه، نازل شده است.
۵ - لزوم هشیارى مؤمنان نسبت به مدعیان ایمان، براى جلوگیرى از سوءاستفاده (یأیّها الذین ءامنوا إذا جاءکم المؤمنت مهجرت فامتحنوهنّ) آیه شریفه به مؤمنان هشدار مى دهد که ممکن است، زنانى با انگیزه هاى غیر دینى ادعاى ایمان کنند. بنابراین در چنین مواردى که ادعاى ایمان مجال سوء استفاده دارد، شما به صرف ادعا اکتفا نکنید; بلکه ایمان آنان را بیازمایید.
۶ - ملاک هاى عادى و ظاهرى، معیار آزمون ایمان مؤمنان (فامتحنوهنّ اللّه أعلم بإیمنهنّ) در این آیه، پس از دستور به امتحان، از علم خداوند سخن به میان آمده است. از این نکته فهمیده مى شود که امتحان مذکور براساس ملاک ها و معیارهاى ظاهرى است.
۷ - علم عادى و دلایل ظاهرى، کافى در مقام داورى و تشخیص امور (فامتحنوهنّ اللّه أعلم بإیمنهنّ) بیان «اللّه أعلم بإیمانهنّ...» - پس از امر «امتحنوهنّ» - مى رساند که شما انسان ها در مقام داورى و حکم، موظف به ملاک هاى ظاهرى و بشرى هستید; نه ملاک هایى که چه بسا از دسترس بشر خارج است.
۸ - نهى خداوند، از بازگرداندن زنان مؤمن مهاجر، به مکیان (فإن علمتموهنّ مؤمنت فلاترجعوهنّ إلى الکفّار) با توجه به پیمان نامه صلح حدیبیه - که در آن بازگرداندن مهاجرانى که پس از آن تاریخ، مکه را ترک مى کنند و به مدینه مى آیند قید شده بود - آیه شریفه موضوع زنان را استثنا کرده و پیمان را شامل آنان ندانسته است.
۹ - زنان مؤمن و مردان کافر بر یکدیگر حرام اند. (لا هنّ حلّ لهم و لا هم یحلّون لهنّ)
۱۰ - زوجیت و همسرى کافران، محترم از نظر شریعت، تا لحظه ایمان آوردن یکى از آن دو (لا هنّ حلّ لهم و لا هم یحلّون لهنّ) مفهوم «لا هنّ حلّ لهم و...» این است که زن تا قبل از ایمان آوردنش، براى مرد کافر حلال بوده است و نیز مرد براى زنش و به مجرد ایمان آوردن یکى از آن دو، رابطه همسرى قطع مى شود.
۱۱ - ممنوعیت بازگرداندن زن مؤمن، به همسر کافر وى (فلاترجعوهنّ إلى الکفّار لا هنّ حلّ لهم و لا هم یحلّون لهنّ)
۱۲ - ممنوعیت تن دادن زن مؤمن به همسرى مرد کافر (لا هنّ حلّ لهم و لا هم یحلّون لهنّ)
۱۳ - جامعه ایمانى، پس از پناه دادن به زنان مهاجر، موظف به پرداخت مهریه آنان به همسرشان (و ءاتوهم ما أنفقوا) آیه شریفه بیانگر این نکته است که پس از آزمون ایمان زنان مهاجر، باید به ایشان پناه داد; ولى از سوى دیگر خرج هایى را که مرد کافر پیش از این براى آن زن متحمل شده است (مهریه)، باید به وى بازگرداند.
۱۴ - رعایت انصاف و حقوق مالى انسان ها، حتى کافران، در احکام شریعت (و ءاتوهم ما أنفقوا)
۱۵ - حق مالکیت کافران غیر محارب، محترم و رعایت عدل درباره ایشان ضرورى است. (و ءاتوهم ما أنفقوا) از شأن نزول آیه، استفاده مى شود که حکم پرداخت مهریه و نیز احترامى که اسلام براى مالکیت کافران قائل است، مربوط به کافران غیر محارب است; چنان که آیه شریفه مسائل پس از صلح حدیبیه را بیان مى کند. بنابراین رعایت این عدل با آنچه از مفهوم «أن تبرّوهم و تقسطوا...» - که نهى از قسط درباره کافران حربى بود - منافات ندارد.
۱۶ - پناه دادن مؤمنان مدینه به زنان مؤمن مهاجر، صرفاً داراى اهداف دینى بود; نه مادى.* (و ءاتوهم ما أنفقوا) فرمان «آتوهم ما أنفقوا...» ممکن است از آن جهت باشد که جامعه اسلامى براى پناه دادن به زنان مؤمن مهاجر، مورد کمترین اتهام قرار نگیرد و شائبه انگیزه هاى مادى در کار ایشان از بین برود.
۱۷ - قرار دادن مهریه براى زنان، از آداب همسرى در میان عرب قبل از اسلام (و ءاتوهم ما أنفقوا) بیشتر مفسران مسأله انفاق در آیه شریفه را، به «مهریه» تفسیر کرده اند.
۱۸ - جواز همسرى مؤمنان، با زنان مؤمن مهاجر گریخته از همسران کافر خویش (و لاجناح علیکم أن تنکحوهنّ)
۱۹ - ازدواج با زنان مؤمن مهاجر، مشروط به قرار دادن مهریه براى ایشان (و لاجناح علیکم أن تنکحوهنّ إذا ءاتیتموهنّ أجورهنّ) جمله «إذا آتیتموهنّ أجورهنّ» در صدد بیان این نکته است که بازگرداندن مهریه زنان مهاجر به شوهران کافرشان، کافى براى ازدواج با آنان نیست; بلکه نیازمند مهر مجدد است.
۲۰ - مرد مؤمن، موظف به رها ساختن همسر کافر خویش و جدا شدن از او (و لاتمسکوا بعصم الکوافر)
۲۱ - محیط خانواده، نیازمند تفاهم عقیدتى و سلامت دینى * (و لاجناح علیکم أن تنکحوهنّ ... و لاتمسکوا بعصم الکوافر) حکم «لاتمسکوا...» مى تواند از آن جهت باشد که وجود همسر کافر در زندگى مؤمن، محیط خانواده را ناسالم و ناأمن مى سازد.
۲۲ - ممنوعیت ازدواج مؤمن با کافر (لا هنّ حلّ لهم ... و لاتمسکوا بعصم الکوافر) گرچه صریح آیه شریفه، درباره همسرانى است که قبل از ایمان آوردن به همسرى هم درآمده اند و پس از ایمان یکى از آن دو باید از هم جدا شوند; ولى از این حکم به طریق اولى استفاده مى شود که مرد مؤمن، حق ندارد اقدام به ازدواج با زن کافر کند و زن مؤمن هم نباید با مرد کافر ازدواج نماید.
۲۳ - مرد مؤمن، داراى حق مطالبه مهر همسرش از کافران، در صورت پیوستن همسرش به جمع کافران (و سئلوا ما أنفقتم) چنان که از سیاق آیه استفاده مى شود، مؤمن در صورتى مهریه همسر خویش را از کافران طلب مى کند که همسر وى به جمع آنان پیوسته و در جامعه آنان پذیرفته شده باشد.
۲۴ - کافران، داراى حق مطالبه مهریه همسر خود، در صورت پیوستن همسر ایشان به جمع مؤمنان (و لیسئلوا ما أنفقوا)
۲۵ - احکام اسلام، داراى ملاک هاى واقعى و انسانى; نه صرفاً در جهت منافع پیروان خود (و سئلوا ما أنفقتم و لیسئلوا ما أنفقوا) با این که قبلاً لزوم پراخت مخارج مردان کافر در «آتوهم ما أنفقوا» بیان شده، تکرار آن در «و لیسئلوا ما أنفقوا» و نیز طرح حقوق متقابل مؤمن و کافر در مسأله مورد نظر، بیانگر مطلب یاد شده، است.
۲۶ - احکام مربوط به زنان مهاجر و زنان کافر، احکامى الهى و لازم الاجرا است. (ذلکم حکم اللّه یحکم بینکم) مشارالیه «ذلک»، مجموع احکام مطرح شده در آیه شریفه است که مربوط به زنان مهاجر و کافر مى باشد.
۲۷ - خداوند، حاکم و داور میان خلق (یحکم بینکم)
۲۸ - خداوند، «علیم» (بسیار دانا) و «حکیم» (کاردان) است. (و اللّه علیم حکیم)
۲۹ - احکام و داورى هاى خداوند میان خلق، متکى به علم و حکمت گسترده او است. (یحکم بینکم و اللّه علیم حکیم)
۳۰ - توجه مؤمنان به عالمانه و حکیمانه بودن احکام دین، اطمینان بخش خاطر آنان (ذلکم حکم اللّه یحکم بینکم و اللّه علیم حکیم) از مطرح شدن علم و حکمت خداوند، پس از بیان احکام و مخاطب قرار گرفتن مؤمنان نسبت به این حقیقت که علم و حکمت الهى باهم آمیخته است، برداشت یاد شده به دست مى آید.
۳۱ - تردید در عالمانه و حکیمانه بودن احکام دین و انطباق آن با مصالح واقعى بشر، از عوامل عدم پایبندى به آن * (ذلکم حکم اللّه ... و اللّه علیم حکیم) برداشت یاد شده با توجه به این نکته است که پس از بیان حکم الهى، براى تأکید بیشتر بر اهمیت این حکم و پایبندى مؤمنان به آن، موضوع علم و حکمت صادرکننده آن حکم تذکر داده شده است.
روایات و احادیث
۳۲ - «عن زرارة بن أعین عن أبى جعفر(ع) قال: لاینبغى نکاح أهل الکتاب قلت: جعلت فداک و أین تحریمه؟ قال: قوله «و لاتمسکوا بعصم الکوافر»;[۴] زرارة بن اعین از امام باقر(ع) روایت نموده که فرمود: ازدواج با زنان اهل کتاب، سزاوار نیست. [زراره گوید:] به امام گفتم: فدایت شوم! حرمت ازدواج با آنان از کجا است؟ فرمود: از قول خدا که فرموده: و لاتمسکوا بعصم الکوافر».
موضوعات مرتبط
- احکام :۹، ۱۰، ۱۲، ۱۵، ۱۸، ۲۲، ۲۳، ۳۲ فلسفه احکام ۹، ۱۰، ۱۲، ۱۵، ۱۸، ۲۲، ۲۳، ۲۵ ۳۲
- ازدواج: آداب ازدواج ۱۷; احکام ازدواج ۹، ۱۰، ۱۲، ۱۸، ۲۲، ۳۲; ازدواج با اهل کتاب ۳۲; ازدواج با زنان مهاجر ۱۸; ازدواج با کافران ۹، ۱۲، ۲۲; ازدواج هاى حرام ۹، ۱۲، ۲۲، ۳۲; انفساخ ازدواج۱۰; شرایط ازدواج با زنان مهاجر ۱۹; فسخ ازدواج ۲۰
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۲، ۴; حقانیت اسلام ۲۵
- اسماء و صفات: حکیم ۲۸; علیم ۲۸
- امتحان: ملاک امتحان ۶
- انصاف: اهمیت انصاف ۱۴
- ایمان: آثار ایمان ۱۰; سوءاستفاده مدعیان ایمان ۵
- تکلیف: عمل به تکلیف ۲۶
- جاهلیت: رسوم جاهلیت ۱۷; مهریه در جاهلیت ۱۷
- خانواده: اهمیت تفاهم خانوادگى ۲۱
- خدا: آثار حکمت خدا ۲۹; آثار علم خدا ۲۹; توصیه هاى خدا۱; حاکمیت خدا ۲۷; قضاوت خدا ۲۷; ملاک قضاوت خدا۲۹; نواهى خدا ۸
- دین: آثار شکست در دین ۳۱; آسیب شناسى دینى ۳۱; عوامل اعراض از دین ۳۱
- ذکر: ذکر فلسفه احکام ۳۰
- زنان: احکام زنان کافر ۲۶; احکام زنان مهاجر ۲۶; استرداد زنان مهاجر ۲; امتحان زنان مهاجر ۱; رد مهریه زنان مهاجر ۱۳; فلسفه امان به زنان مهاجر ۱۶; ممنوعیت استرداد زنان مهاجر ۱۱; مهریه زنان مهاجر ۱۹; نهى از استرداد زنان مهاجر ۸; هجرت زنان مؤمن ۴
- صلح حدیبیه: آثار صلح حدیبیه ۴
- صلح نامه: صلح نامه حدیبیه ۲، ۳
- علم: آثار علم ۷
- قضاوت: ملاک قضاوت ۷
- کافران: احکام کافر ۱۵; انصاف با کافران ۱۴; اهمیت حقوق کافران۱۴; حقوق کافران ۱۵، ۲۴; عدالت با کافران ۱۵; مالکیت کافران۱۵
- کفر: آثار کفر ۲۰
- مالکیت: احکام مالکیت ۱۵
- مؤمنان: امتحان مؤمنان ۶; اهمیت هوشیارى مؤمنان ۵; تکلیف مؤمنان ۲۰; توصیه به مؤمنان ۱; حقوق مؤمنان ۲۳; زمینه اطمینان مؤمنان ۳۰; مسؤولیت مؤمنان ۱۳
- مدینه: هجرت به مدینه ۴
- مردم: اهمیت حقوق مردم ۱۴
- مشرکان: استرداد مشرکان مهاجر ۳
- مکه: هجرت از مکه ۴
- مهریه: احکام مهریه ۲۳; شرایط استرداد مهریه ۲۳، ۲۴
- هجرت: آثار هجرت به دارالاسلام ۲۴; آثار هجرت به دارالکفر ۲۳
- همسر: مهریه همسر کافر ۲۳; مهریه همسر مؤمن ۲۴
منابع
- ↑ طبرانى در تفسیر خود از عبدالله بن احمد روایت کند که زنى که مهاجرت کرده بود. امکلثوم دختر عقبة بن ابىمعیط بود که بعد دو برادرش عمارة و ولید او را از رسول خدا صلی الله علیه و آله خواستند و خداوند عهد با مشرکین را در این مورد به خصوص (زنان) نقض نمود و این آیه نازل گردید و ابن ابى حاتم در تفسیر خود از یزید بن ابى حبیب نقل کند که آن زن امیمة دختر بشر زوجه ابوحسان الدحداحة بوده است.
- ↑ در صحیح بخارى و صحیح مسلم از مسور و مروان بن حکم موضوع حدیبیه به اختصار درباره نزول این آیه ذکر شده است.
- ↑ طبرسى صاحب مجمع البیان از ابن عباس نقل نماید که رسول خدا صلی الله علیه و آله در حدیبیه با مشرکین مصالحه کرد که اگر از اهل مکه کسى نزد مسلمین بیاید به مشرکین برگردانند و کسى از اصحاب پیامبر از مکه نزد مسلمین بیاید کارى به او نداشته باشند و او را رد نکنند. در این زمینه نوشته هائى رد و بدل گردید و مهر زدند تا این که سبیعة دختر حرث اسلمیة بعد از این مصالحه مسلمان شد و نزد مسلمانان آمد. شوهر وى به نام مسافر از طائفه بنىمخزوم و یا به قول مقاتل، اسم آن زن سعیدة و شوهر وى صیفی بن راهب که مشرک و از اهل مکه بوده براى پس گرفتن زن خود نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا محمد مطابق عهدى که با ما بسته اى زن مرا به من پس بده سپس این آیة نازل گردید. بعد از نزول این آیه رسول خدا صلی الله علیه و آله از سبیعة یا سعیدة خواست که قسم یاد کند براى چه منظورى نزد مسلمین آمده. آن زن سوگند یاد نمود که به خاطر کینه با شوهر خود به طرف مسلمین نیامده و نیز به فردى از افراد مسلمین عشق نورزیده بلکه فقط به خاطر اسلام و رغبت در آن نزد مسلمین مهاجرت کرده است. پیامبر مهر آن زن را به شوهرش داد و مخارجى را که براى او متحمل شده بود به شوهر او پرداخت سپس عمر بن الخطاب با او ازدواج کرد و نیز صاحب مجمع البیان مى افزاید که معاهده اى که پیامبر با مشرکین بسته بود، درباره مردان بوده است نه زنان. ابن منیع از طریق کلبى از ابوصالح او از ابن عباس روایت کند که عمر بن الخطاب مسلمان شده بود ولى زن او در صف مشرکین بود و این قسمت از آیة «وَلاتُمْسِکوا بِعِصَمِ الْکوافِرِ» نازل گردید.
- ↑ کافى، ج ۵، ص ۳۵۸، ح ۷; نورالثقلین، ج ۵، ص ۳۰۵- ، ح ۲۱.