تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۵۲

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۰۵ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها)
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۷۲

آيات ۳۸ - ۵۲، سوره الحاقه

فَلا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ(۳۸) وَ مَا لا تُبْصِرُونَ(۳۹) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسولٍ كَرِيمٍ(۴۰) وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلاً مَّا تُؤْمِنُونَ(۴۱) وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ(۴۲) تَنزِيلٌ مِّن رَّب الْعَالَمِينَ(۴۳) وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْض الاَقَاوِيلِ(۴۴) لاَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ(۴۵) ثمَّ لَقَطعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ(۴۶) فَمَا مِنكم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ(۴۷) وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ(۴۸) وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنكم مُّكَذِّبِينَ(۴۹) وَ إِنَّهُ لَحَسرَةٌ عَلى الْكَافِرِينَ(۵۰) وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ(۵۱) فَسبِّحْ بِاسمِ رَبِّك الْعَظِيمِ(۵۲)

«ترجمه آيات»

(هر چند حاجتى به سوگند نيست با اين حال) سوگند به همه آنچه كه شما مى بينيد (۳۸).

و آنچه نمى بىنيد (۳۹).

كه قرآن سخن رسول بزرگوارى است (۴۰).

و هرگز سخن يك شاعر نيست راستى چرا كم هستند ايمان آورندگان شما (۴۱).

سخن كاهن هم نيست و چه اندك هستند تذكر پذيران شما (۴۲).

بلكه نازل شده از ناحيه پروردگار عالم است (۴۳).

و اگر پيامبر حتى يك كلمه از پيش خود جعل كند و به ما نسبت دهد (۴۴).

با دست تواناى خود او را مى گيرم (۴۵).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۷۳

و سپس او را هلاك مى كنيم (۴۶).

آن وقت كسى از شما نمى تواند جلو ما را از او بگيرد (۴۷).

و باز سوگند مى خورم كه قرآن مايه تذكر مردم با تقوى است (۴۸).

و ما مى دانيم كه بعضى از شما تكذيب كننده ايد (۴۹).

و همين قرآن مايه حسرت كافران است (۵۰).

و محققا حق اليقين است (۵۱).

پس به نام پروردگار عظيمت تسبيح گوى و نام او را منزه بدار (۵۲).

«بيان آيات»:

اين دسته از آيات ، فصل سوم از آيات سوره است كه مطالب سابق مربوط به حاقه را به لسان تصديق قرآن تاءكيد مى كند، تا با تصديق قرآن حقانيت خبرهايى كه از مساءله قيامت داد ثابت شود.

«فَلا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ وَ مَا لا تُبْصِرُونَ»:

قسم به «آنچه مى بينيد و آنچه نمى بينيد» سوگند به مجموع خلائق است . چند وجه ديگر در باره اين قسم

از ظاهر آيه برمى آيد كه با سوگند خوردن به آنچه ديدنى و آنچه ناديدنى است ، و يا به عبارت ديگر به غيب و شهادت ، در حقيقت به مجموع خلائق سوگند خورده ، ليكن سوگند شامل ذات متعاليه خداى تعالى نمى شود، زيرا از ادب قرآن به دور است كه خداى تعالى و خلائق او را در يك صف قرار دهد، و هر دو را به يك نحو و در عرض واحد تعظيم كند.

به طور كلى در سوگند خوردن به هر چيزى ، نوعى تعظيم مورد آن سوگند است ، و خلق خدا كه در اين آيات مورد سوگند قرار گرفته بدان جهت كه دست پرورده خدا است ، جليل و جميل است ، چون خود او جميل است ، و به جز جميل نمى آفريند و چگونه چنين نباشد با اينكه خود او خلقت و فعل خود را ستوده ، و خويشتن را بدان ثنا گفته و فرموده : «الذى احسن كل شى ء خلقه »، و نيز فرموده : «فتبارك اللّه احسن الخالقين »، پس موجودات از ناحيه خداى تعالى جز خوبى ندارند، و هر بدى كه در آنها باشد از ناحيه خودشان است ، و يا از ناحيه مقايسه يكى با ديگرى است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۷۴

در اينكه براى اثبات قرآن در ميان همه سوگندها سوگند به «ما تبصرون و ما لا تبصرون » را انتخاب فرموده ، مناسبتى با مقام هست ، كه بر كسى پوشيده نيست ، براى اينكه نظام واحد حاكم بر عالم ، نظامى كه اجزاى جارى آن همه به هم مربوطند، حكم مى كند بر اينكه صانع همه يكى است ، و همه به سوى او در حركتند، و نيز حكم مى كند به صحت همه آثار و احكام توحيد، از مساءله بعث رسل و انزال كتب گرفته ، تا اينكه قرآن بهترين كتاب آسمانى است ، چون تمامى دعوت هايش به سوى حق و به سوى طريق مستقيم است .

از آنچه گذشت روشن شد كه آنچه بعضى از مفسرين در تفسير جمله «ما تبصرون و ما لا تبصرون » گفته اند، وذيلا از نظر خواننده مى گذرد، درست نيست .

بعضى گفته اند: منظور از جمله اول خلائق ، و از جمله دوم خالق است . ولى سياق با اين تفسير سازگارى ندارد.

بعضى ديگر گفته اند: مراد از اولى نعمت ظاهرى ، و از دومى نعمت هاى باطنى است . و بعضى ديگر گفته اند: مراد از اولى جن و انس و از دومى ملائكه و يا مراد از اولى اجسام و از دومى ارواح است ، و يا از اولى دنيا و از دومى آخرت ، و يا از اولى آثار ديدنى قدرت خدا و از دومى آثار نديدنى قدرت او و اسرار خلقت است . وجه نادرستى اين اقوال اين است كه لفظ آيه از همه اينها عمومى تر است .

وجه اين كه قرآن را قول رسولى كريم خواند

«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسولٍ كَرِيمٍ»:

ضمير «انه » به قرآن برمى گردد، و آنچه از سياق برمى آيد اين است كه منظور از رسول كريم پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) است ، و اين آيه مى خواهد در مقابل سخنان كفار كه او را شاعر و يا كاهن مى خواندند رسالت آن جناب را تصديق كند.

و اگر قرآن را قول رسولى كريم خوانده ، باعث هيچ اشكالى نمى شود چون اين نسبت به شخص آن جناب نيست ، بلكه به عنوان رسالت او است ، و معلوم است كه رسول بدان جهت كه رسول است سخنى از خود ندارد، آنچه مى گويد از ناحيه فرستنده خود مى گويد، و معنا را با بيانى بيشتر در جمله «تنزيل من رب العالمين » توضيح داده .

بعضى گفته اند: مراد از رسول كريم ، جبرئيل است . ليكن سياق آن را تاءييد نمى كند، براى اينكه اگر مراد جبرئيل بود جا داشت بفرمايد: اين قرآن را شيطانها نازل نكرده اند،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۷۵

همان طور كه در سوره شعرا اينطور فرمود، علاوه بر اين آيه بعدى كه مى فرمايد: «و لو تقول علينا بعض الاقاويل »، و همچنين آيات بعدش كه سخن از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) دارد با اين احتمال مناسبت دارد، كه منظور از رسول كريم ، پيامبر عظيم الشان باشد.

«وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلاً مَّا تُؤْمِنُونَ»:

در اين آيه شعر بودن قرآن را نفى مى كند، چون آورنده آن كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله وسلم ) است تا به آخر عمر حتى يك شعر نسرود، تا چه رسد به اينكه شاعر باشد، و جمله «قليلا ما تومنون » توبيخ مجتمع ايشان است ، كه اكثريت آنان ايمان نداشته ، و بجز اندكى از ايشان ايمان نياوردند.

«وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ»:

در اين جمله كهانت بودن قرآن و كاهن بودن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) انكار شده است ، و «كهانت » به عقيده كاهنان عبارت است از اينكه كاهن پيامها و اطلاعاتى را از جن دريافت كند. و جمله «قليلا ما تذكرون » نيز توبيخ مجتمع مشركين است .

«تَنزِيلٌ مِّن رَّب الْعَالَمِينَ»:

يعنى قرآن از ناحيه رب العالمين نازل شده است ، نه اينكه خود رسول آن را پرداخته و به دروغ به خدا نسبت داده باشد، كه در سابق هم به اين معنا اشاره فرمود.

«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْض الاَقَاوِيلِ ... حَاجِزِينَ»:

وقتى كسى مى گويد: فلانى بر من «تقول » كرد، معنايش اين است كه سخن و قولى از ناحيه خود تراشيد و به من نسبت داد. و كلمه «وتين » - به طورى كه راغب گفته - به معناى رگى است كه به جگر، خون وارد مى كند، و اگر قطع شود صاحبش مى ميرد.

بعضى ديگر گفته اند: به معناى رگ قلب است .

مفاد تهديد پيامبر(ص ) به اينكه «و لو تقول علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ...»

و معناى اين آيات اين است كه : اگر اين پيامبر كريم كه ما رسالت خود را به دوش او نهاديم ، و با قرآن كريم به سوى شما فرستاديم ، پاره اى اقوال را از پيش خود بتراشد و به ما نسبتش دهد، «لاخذنا منه باليمين » ما او را مانند مجرمين دست بسته مى كنيم ، و يا ما دست راست او را قطع مى كنيم ، و يا با دست خود كه همان قدرت ما است او را گرفته انتقام از او مى ستانيم .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۷۶

كه اين احتمال اخير در روايت قمى هم آمده . «ثم لقطعنا منه الوتين » و سپس او را به جرم اينكه دروغ به ما بسته مى كشيم ، «فما منكم من احد عنه حاجزين »، آن وقت هيچ كس از شما نيست كه بتواند او را از ما پنهان كند، و ما را از انتقام گيرى از وى مانع شود، و در نتيجه از عقوبت و اهلاك ما برهاند.

اين آيات تهديدى است به پيامبر بر فرضى كه آن جناب سخنى را كه از خدا نيست به خدا نسبت دهد، و چگونه ممكن است اين فرض تحقق يابد، با اينكه او فرستاده اى است از ناحيه خدا، و خداى تعالى او را به نبوت گرامى داشته و به رسالت خود برگزيده ؟!

پس آيات مورد بحث در معناى آيه زير است كه مى فرمايد: «و لو لا ان ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئا قليلا اذا لاذقناك ضعف الحيوه و ضعف الممات ثم لا تجد لك علينا نصيرا»، و نيز در معناى آيه زير كه بعد از ذكر نعمت هاى بزرگى كه به انبيائش داده مى فرمايد: «و لو اشركوا لحبط عنهم ما كانوا يعملون».

پس ديگر ايراد نشود كه مقتضاى آيات اين است كه هر كس به دروغ ادعاى نبوت كند و سخنانى به خدا نسبت دهد خدا او را هلاك مى كند، و در دنيا به شديدترين عقاب گرفتار مى سازد، و اين با آنچه در خارج مى بينيم منافات دارد، زيرا چه بسيار كسانى كه به دروغ ادعاى نبوت كردند، و به چنين عقابى هم مبتلا نشدند. نادرستى اين ايراد بدين جهت است كه تهديد در آيه مورد بحث متوجه شخص رسول صادق است، چنين رسولى كه در ادعاى رسالتش صادق است، اگر چيزى به دروغ به خدا نسبت دهد خدا با او چنين معامله اى مى كند، نه تهديد به مطلق مدعيان نبوت، و مفتريان بر خدا در ادعاى نبوت و در خبر دادن از ناحيه خداى تعالى.

«وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ»:

در اين جمله كرامت تقواى آنان ، و كرامت معارف الهى و معاد و حقائق آن را خاطر نشان ساخته ، درجاتى را كه متقين نزد خدا و در آخرت در بهشت دارند يادآورى مى كند، و قرآنى كه سخنش اين است تقول و افترا نيست ، بنابر اين آيه شريفه در مقام بيان حجتى است بر اينكه قرآن منزه از تقول و افترا است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۷۷

«وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنكم مُّكَذِّبِينَ وَ إِنَّهُ لَحَسرَةٌ عَلى الْكَافِرِينَ»:

يعنى ما مى دانيم كه بعضى از شما تكذيب گرند، و همين تكذيبشان حسرتى خواهد بود براى آنان ، كه اين حسرت را در روزى كه محشور مى شوند احساس خواهند كرد.

«وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ فَسبِّحْ بِاسمِ رَبِّك الْعَظِيمِ»:


→ صفحه قبل صفحه بعد ←