مريم ٤٤

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۲۲ توسط 127.0.0.1 (بحث) (QRobot edit)


ترجمه

ای پدر! شیطان را پرستش مکن، که شیطان نسبت به خداوند رحمان، عصیانگر بود!

|اى پدر! شيطان را مپرست كه شيطان نسبت به خداى رحمان نافرمان بوده است
پدر جان، شيطان را مپرست، كه شيطان [خداى‌] رحمان را عصيانگر است،
ای پدر، هرگز شیطان را نپرست که شیطان سخت با خدای رحمان مخالفت و عصیان کرد.
پدرم! شیطان را مپرست؛ زیرا شیطان همواره نسبت به خدا نافرمان است.
اى پدر، شيطان را مپرست، زيرا شيطان خداى رحمان را نافرمان بود.
پدرجان شیطان را مپرست، که شیطان در برابر خداوند رحمان سرکش است‌
اى پدر، شيطان را مپرست، كه شيطان خداى رحمان را نافرمان بود.
ای پدر! اهریمن را پرستش مکن که اهریمن پیوسته در برابر (فرمان خداوند) رحمان سرکش بوده و هست.
«پدرم! شیطان را نپرست. شیطان بی‌گمان بر (خدای) رحمتگر بر آفریدگان عصیانگر بوده است.»
ای پدر من پرستش نکن شیطان را که شیطان است برای خدای مهربان نابفرمان‌


مريم ٤٣ آیه ٤٤ مريم ٤٥
سوره : سوره مريم
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٠
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«لا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ»: مراد از پرستیدن شیطان، اطاعت از او در کار و بار زندگی، و از جمله در امر بت‌پرستی است (نگا: سبأ / و یس / ). «عَصِیّاً»: سرکش. نافرمان.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا «44»

اى پدر! شيطان را پرستش مكن كه شيطان نسبت به خداى رحمان عصيانگر است.

نکته ها

مراد از عبادت شيطان، همان اطاعت و پيروى از اوست كه انسان را بنده و برده شيطان مى‌گرداند.

جلد 5 - صفحه 273

پیام ها

1- علم، مسئوليّت‌آور است. «جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ»، «فَاتَّبِعْنِي»

2- علم انبيا نيز محدود است. «مِنَ الْعِلْمِ»

3- كسى كه نهى از منكر مى‌كند بايد خود عالم باشد. جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ‌ ... لا تَعْبُدِ ...

4- در مواردى، تجليل از خود لازم است. «قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ»

5- ريشه‌ى شرك، جهل است. «جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ»

6- مردم بايد پيرو عالم باشند. جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ‌ ... فَاتَّبِعْنِي‌

7- انسان خردسال مى‌تواند امام بزرگسالان باشد. «فَاتَّبِعْنِي»

8- پيروى از انبيا قرار گرفتن در راه مستقيم است. «فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا»

9- راه انبيا، راه اعتدال است، نه افراط و تفريط. «صِراطاً سَوِيًّا»

10- در نهى از منكر، دليل را هم بيان كنيم. لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ‌ ... كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا

11- ولايت و دوستى شيطان خطرناك است. او كه خدا را معصيت كرده بر سر ما چه خواهد آورد؟ «إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا» (خدايى كه سرچشمه‌ى همه‌ى رحمت‌هاست، عصيانش چقدر قبيح است؟)

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا (44)

بعد از آن منع او نمايد از كيش باطل او به اينكه عبادت اصنام با آنكه از نفع‌

جلد 8 - صفحه 188

خالى است، مستلزم ضرر است، زيرا در حقيقت عبادت شيطان است كه امر كند به قبيح، و فرمود:

يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ‌: اى پدر من، مپرست شيطان را، يعنى فرمان او مبر و نافرمانى خدا به شرك منما. إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا:

بدرستى كه شيطان هست مر خداوند رحمان را نافرمان. و از جمله نافرمانى او آنكه آدم را سجده نكرد و اولاد او را بر شرك داشت. و اين بديهى است كه پيرو نافرمان البته نافرمان خواهد بود، و هر كه عاصى منعم و مولاى حقيقى خود باشد، در مظان آنستكه نعمت از او سلب گردد و به چنگال نكال و عقبه عقوبات گرفتار گردد. از اين جهت است كه در عقب اين قول، او را از سوء عاقبت مى‌ترساند و مى‌فرمايد:


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا (41) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً (42) يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا (43) يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا (44) يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا (45)

قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا (46) قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا (47) وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى‌ أَلاَّ أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا (48) فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلاًّ جَعَلْنا نَبِيًّا (49) وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا (50)

ترجمه‌

و ياد كن در كتاب ابراهيم را همانا او بود بسيار راستگو و داراى مقام رفيع نبوت‌

وقتى كه گفت بپدرش اى پدر من چرا ميپرستى چيزى را كه نميشنود و نميبيند و كفايت نميكند از تو چيزيرا

اى پدر من همانا رسيده است بمن از دانش آنچه نرسيده بتو پس پيروى كن از من هدايت كنم تو را براه راست‌

اى پدر من بندگى مكن از شيطان همانا شيطان باشد مر خداوند بخشنده را فرمان نابردار

اى پدر من همانا من ميترسم كه برسد تو را عذابى از خداوند بخشنده پس بوده باشى مر شيطان را تحت اختيار

گفت آيا رو گردانى تو از خدايان من اى ابراهيم هر آينه اگر باز نه ايستى البته سنگسار كنم تو را و دورى كن از من مدّت مديدى‌

گفت سلام بر تو براى وداع پس از اين آمرزش ميخواهم براى تو از پروردگارم همانا او باشد بمن بسيار مهربان‌

و كناره‌گيرى ميكنم از شما و آنچه را ميخوانيد غير از خدا و ميخوانم پروردگارم را شايد آنكه نباشم بخواندن پروردگارم محروم‌

پس چون كناره‌گيرى نمود از آنها و آنچه را مى‌پرستيدند غير از خدا بخشيديم باو اسحق و يعقوب را و هر دو را گردانديم پيغمبر

و بخشيديم به ايشان از رحمت خودمان و قرار داديم براى ايشان نام نيك بلند مرتبه‌اى.

تفسير

- و ياد كن اى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در قرآن حضرت ابراهيم عليه السّلام را كه بود بسيار راستگو و راست جو و زياد تصديق مينمود آيات الهى و كتب سماوى و انبياء عظام را و خود هم از ايشان بود بلكه فوق همه غير از خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلّم‌


جلد 3 صفحه 476

وقتى كه گفت بپدر مادر يا عموى خود كه او را پدر ميخواند و در كلام عرب بر آن اطلاق ميشود چنانچه در سوره انعام ذيل آيه و اذ قال ابراهيم لابيه آزر بيان شد كه نميشود آباء پيغمبر ما كافر باشند اى پدر من براى اظهار عطوفت و مهربانى چون اصل يا ابت يا ابى بوده و ياء مبدّل بتاء شده براى مبالغه در تحقيق اضافه چرا مى‌پرستى و عبادت ميكنى بتى را كه نميشنود صداى تو و نداى تو و ذكر و دعاى تو واحديرا و نميبيند تو و خضوع و خشوع و ركوع و سجود تو واحديرا و نميتواند مهمّى را از تو كفايت كند و ضررى را دفع نمايد يا نفعى برساند بتو و باحدى اى پدر من خداوند بمن علم و معرفتى عنايت فرموده كه بتو نفرموده بيا پيروى كن از من تا راه راست و جاده هموار واضح و معتدل توحيد و معاد را بتو بياموزم كه از مقصد حركت كنى و بمقصود برسى اى پدر من بندگى و اطاعت مكن از شيطان و ديو رجيم در عبادت بتها مگر نميدانى آن ملعون نافرمانى خدا را نمود و مطرود درگاه احديّت شد اى پدر من من از آن ترس دارم كه مورد غضب الهى شوى و واصل شود بتو از طرف خداوند عذابى كه مفرّى براى تو از آن عذاب نباشد چون تو در تحت حمايت و اختيار شيطان واقع شدى و او نمى‌تواند براى نجات دوستانش از عذاب خدا راه نجاتى پيدا كند بلكه خودش هم از آنها تبرّى ميكند تا اينجا بيان حضرت ابراهيم عليه السّلام بود و انصافا قابل ملاحظه كسانى است كه ميخواهند مردم را دعوت بحقّ نمايند و بايد طريقه تبليغ را از آنحضرت بياموزند كه با چه خطاب محبّت آميزى شروع بسخن فرموده و در هر جمله تكرار فرموده براى اظهار كمال عطوفت و مهربانى با پدر خوانده خود و بطور سؤال از دليل عمل منع نموده او را از بت پرستى با اشاره بدليل منع به بيان بليغ مشتمل بر جهاتى از ادلّه كه مزيدى بر آن متصوّر نيست و اشعار به حجّت بودن قول خود براى او با عدم تصريح بجهالت و تقصير او و كمال علم و دانش خود چون فرموده مقدارى از علم خدا بمن داده و بتو نداده يعنى تو معذورى من هم كارى نكردم و خود را بمنزله رفيق بلد راهى براى او معرّفى نموده و اينكه عبادت بت ناشى از وسوسه شيطان است و اطاعت شيطان عبادت او است و او دشمن خدا است و عبادت دشمن خدا موجب غضب الهى است و من براى محبّتى كه بتو دارم مى‌ترسم‌


جلد 3 صفحه 477

روزى مبادا عذاب الهى مس كند بدن تو را و تو مانند شيطان مخذول و ملعون در السنه و افواه گردى حال به بينيد چه قدر ملاحظه ادب و احترام طرف را نموده كه هيچ كلمه زننده‌اى استعمال ننموده با آنكه تمام مقصود خود را بنحو اكمل بيان و كمال محبّت و دلسوزى را بطرف اظهار فرموده بر عكس آزر با كمال بى‌ادبى و جرئت و جسارت و اشعار به انكار و تعجّب از گفتار آنحضرت جواب داد كه آيا تو راغب و معرض و رو گردانى از خدايان من اى ابراهيم اگر صرف نظر ننمائى از اين طريقه كه پيش گرفتى و باز نه ايستى از اين گفتار ناهنجارت هر آينه سنگسار كنم تو را بدشنام يا پاره سنگ و حذر كن از من و دور شو از نزدم مدّت مديدى حضرت ابراهيم عليه السّلام باز با كمال ادب و احترام سلام وداع فرمود يعنى من رفتم خداحافظ از طرف من مطمئن باشيد كه آزارى بلكه مكروهى بشما نخواهد رسيد و از خدا ميخواهم كه موفق كند تو را به توبه از شرك و تو را بيامرزد چون خداوند بمن خيلى عطوف و مهربان و نيكوكار و نيك رفتار است و كناره‌گيرى ميكنم از شما و خدايان باطلى كه داريد و ميخوانم خداى يكتاى بى‌همتاى خود را هر جا باشم شايد خداوند مرا از در خانه خود محروم نفرمايد و مانند شما بخسران دنيا و آخرت مبتلا نشوم و اينكه در بدو جمله اخيره شايد فرموده براى تواضع و فروتنى و اشاره بآنكه بنده نبايد هيچگاه مغرور و مطمئن بعمل خود باشد بلكه بايد بوظيفه عبوديّت رفتار نمايد و خدا را بخواند و عبادت كند و اميد اجابت و ثواب و مغفرت داشته باشد ولى بفضل و كرم و رحمت خودش چون خداوند ملزم باين امور نيست و خاتمه امر بنده معلوم نيست كه بكجا منتهى ميشود و پس از اين مهاجرت بشام فرمود و كناره‌گيرى كرد از آنها و خدايان باطلشان و خداوند هم در عوض بعد از حضرت اسمعيل باو اسحق را مرحمت فرمود و از اسحق يعقوب بوجود آمد و اين پدر و پسر هر دو پيغمبر شدند و بمقام رفيع نبوّت رسيدند و انبياء بنى اسرائيل كه قسمت عمده پيغمبران از ايشان تشكيل ميشود منسوب بحضرت يعقوبند كه ملقّب باسرائيل بوده و باين جهت مخصوص بذكر شده با آنكه نواده است و اينكه اسمعيل ذكر نشده شايد براى آن باشد كه قبل از اين اعتزال وجود داشته چون گفته‌اند حضرت ابراهيم دو مرتبه از آنها كناره‌گيرى كرد و شايد براى آن باشد كه بعدا مستقلا ذكر شود


جلد 3 صفحه 478

در هر حال خداوند در اين اعتزال بقدرى خوب از آنحضرت پذيرائى فرمود كه عقل مات ميشود چون از جهت جاه و جلال و ثروت و مال و خدم و حشم و اولاد و احفاد و اعوان و انصار يگانه عالميان گرديد و نام نامى و اسم گراميش بقدرى بخوبى شهرت كرد كه تمام قبائل و فرق بوسيله‌اى از وسائل خود را منسوب باو نمودند و همه باو افتخار كردند و تمام ملّيّون و ارباب اديان به نبوّت او معترف شدند تا آنكه پيغمبر بين المللى شد و كارش به اين جا رسيد كه پيغمبر آخر الزمان كه اشرف انبياء و مرسلين بود خود را تابع ملّت او معرّفى فرمود و خداوند بپاس احترام و دعاى آنحضرت آن دو فرزند و ساير فرزندان او را در دنيا معروف بخوبى فرمود كه همه زبان بمدح و ثناى ايشان گشودند و بزرگترين رحمت خداوند كه مقام نبوّت است موروث اين خاندان گرديد تا دامنه قيامت چون لسان صدق على كنايه از ذكر خير رفيع است و در اخبار ائمه اطهار رحمتنا بحضرت ختمى مرتبت و لسان صدق على بامير المؤمنين عليه السّلام تفسير شده كه از اين خاندانند ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


يا أَبَت‌ِ لا تَعبُدِ الشَّيطان‌َ إِن‌َّ الشَّيطان‌َ كان‌َ لِلرَّحمن‌ِ عَصِيًّا (44)

اي‌ پدرك‌ ‌من‌ عبادت‌ شيطان‌ نكن‌ محققا شيطان‌ هست‌ ‌از‌ ‌براي‌ خداوند رحمن‌

جلد 12 - صفحه 447

معصيت‌ كار، ‌هر‌ امر باطلي‌ عبادت‌ شيطان‌ ‌است‌ چه‌ ‌در‌ امور اعتقاديه‌ ‌باشد‌ ‌ يا ‌ ‌در‌ صفات‌ اخلاقيّه‌ ‌ يا ‌ ‌در‌ اعمال‌ جوارحيّه‌، زيرا شيطان‌ قسم‌ ياد كرده‌ ‌که‌ ‌گفت‌: فَبِعِزَّتِك‌َ لَأُغوِيَنَّهُم‌ أَجمَعِين‌َ إِلّا عِبادَك‌َ مِنهُم‌ُ المُخلَصِين‌َ و خداوند ‌هم‌ ميفرمايد:

وَ لَقَد صَدَّق‌َ عَلَيهِم‌ إِبلِيس‌ُ و تسلط شيطان‌ ‌بر‌ اولاد آدم‌ بسيار روشن‌ ‌است‌ جايي‌ ‌که‌ مثل‌ حضرت‌ آدم‌ و حوّا ‌را‌ ‌از‌ بهشت‌ خارج‌ كند ‌با‌ اينكه‌ داراي‌ مقام‌ عصمت‌ ‌بود‌ و خليفة اللّه‌ بوده‌ ‌با‌ اولاد ‌او‌ چه‌ مي‌كند و عده‌ و عدّه‌ ‌او‌ ‌هم‌ بسيار ‌است‌ ‌حتي‌ باندازه‌اي‌ ‌که‌ ‌در‌ دوره رجعت‌ ‌با‌ امير المؤمنين‌ جنگ‌ ميكند و لشكر ‌او‌ بيشتر هستند ‌تا‌ پيغمبر اكرم‌ ميآيد و ‌او‌ ‌را‌ بقتل‌ ميرساند، لذا فرمود: يا أَبَت‌ِ لا تَعبُدِ الشَّيطان‌َ و چه‌ عبادت‌ شيطان‌ بزرگتر ‌از‌ شرك‌ و بت‌ پرستي‌ ‌تا‌ چه‌ رسد باعمال‌ سيئه‌ و افعال‌ قبيحه‌ و صفات‌ رذيله‌.

إِن‌َّ الشَّيطان‌َ كان‌َ لِلرَّحمن‌ِ عَصِيًّا گفتند رحمن‌ ‌از‌ صفات‌ خاصه‌ خداوند ‌است‌ اطلاق‌ ‌بر‌ ‌غير‌ ‌او‌ صحيح‌ نيست‌، مثل‌ اسم‌ اللّه‌ ولي‌ صفات‌ ديگر مانعي‌ ندارد، مثل‌ رحيم‌ كريم‌ و ‌غير‌ اينها و عداوت‌ شيطان‌ ‌با‌ خداوند ‌از‌ امور بسيار واضح‌ ‌است‌، و ‌هم‌ چنين‌ عداوت‌ ‌او‌ ‌با‌ بني‌ آدم‌.

إِن‌َّ الشَّيطان‌َ لَكُم‌ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوه‌ُ عَدُوًّا فاطر ‌آيه‌ 6‌-‌ و بدتر ‌از‌ شيطان‌ شياطين‌ انسي‌ و هواي‌ نفس‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 44)- سپس این جنبه اثباتی را با جنبه نفی و آثاری که بر مخالفت این دعوت مترتب می‌شود توأم کرده، می‌گوید: «پدرم! شیطان را پرستش مکن، چرا که شیطان همیشه نسبت به خداوند رحمان، عصیانگر بوده است» (یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیًّا).

منظور از عبادت در اینجا به معنی اطاعت و پیروی فرمان است که این خود یک نوع از عبادت محسوب می‌شود.

نکات آیه

۱- حضرت ابراهیم(ع)، آزر را از پرستش شیطان برحذر داشت. (یأبت لاتعبد الشیطن)

۲- بت پرستى، در حقیقت شیطان پرستى است. (یأبت لِمَ تعبد ما لایسمع و لایبصر ... یأبت لاتعبد الشیطن) آنچه مسلّم و مصرّح است، آن است که آزر بت بوده است; نه شیطان پرست، ولى حضرت ابراهیم، بت پرستى را به منزله شیطان پرستى دانسته و با تعبیر «لاتعبد» از آن یاد کرده است; بنابراین در دیدگاه ابراهیم(ع)، بت پرستى در حقیقت خضوع و انقیاد در برابر شیطان و نوعى پرستش او است.

۳- شیطان، سردمدار دعوت مردم به شرک و بت پرستى است. (لِمَ تعبد ما لایسمع ... لاتعبد الشیطن)

۴- اطاعت از شیطان، در حقیقت پرستش او است. (لِمَ تعبد ما لایسمع ... لاتعبد الشیطن) عبادت کردن بت ها و عبادت کردن شیطان دو مقوله است، ولى ابراهیم(ع) یکى را به منزله دیگرى دانسته است. وجه این تنزیل ممکن است تلاش شیطان در برانگیختن آدمى به شرک باشد که قرآن اطاعت از او را، عبادت خوانده است.

۵- پرستش شیطان، انحراف از راه راست و متعادل است. (فاتّبعنى أهدک صرطًا سویًّا ... لاتعبد الشیطن)

۶- شیطان، موجودى بسیار نافرمان در برابر خداوند و ناسپاس و قدرناشناس دربرابر نعمت ها و رحمت واسعه او است. (إنّ الشیطن کان للرحمن عصیًّا) «عصىّ» براى مبالغه به کار مى رود (مصباح).

۷- عصیانگربودن شیطان در برابر خداى رحمان، دلیلى کافى بر ضرورت پرهیز از اطاعت او است. (لاتعبد الشیطن إنّ الشیطن کان للرحمن عصیًّا)

۸- اطاعت از شیطان، ناسپاسى و قدرناشناسى رحمت واسعه الهى است. (لاتعبد الشیطن إنّ الشیطن کان للرحمن عصیًّا) «رحمن» صیغه مبالغه و از نام هاى خداوند است. تکیه براین نام در جمله «کان للرحمن...» به منزله تعلیلى بر زشتى کار شیطان است، زیرا عصیان کردن او در برابر دارنده رحمت واسعه و اصرار بر آن نشانه ناسپاس بودن او است. و جمله «لاتعبد...» دلالت دارد که هر کس از شیطان تبعیت نماید، او نیز چنان خواهد بود.

۹- اطاعت و پیروى از گنه پیشگان و سرپیچى کنندگان از فرمان خداوند، امرى ناروا و ناسپاسى نعمت هاى او است. (لاتعبد الشیطن إنّ الشیطن کان للرحمن عصیًّا)

۱۰- توجه به رحمت گسترده الهى، پرهیزدهنده بندگان از نافرمانى او است. (إنّ الشیطن کان للرحمن عصیًّا)

۱۱- برانگیختن عقل و وجدان مردم به داورى، روش حضرت ابراهیم(ع) در ارشاد و تبلیغ (لِمَ تعبد ما لایسمع ... لاتعبد الشیطن إنّ الشیطن کان للرحمن عصیًّا)

۱۲- اصرار بر عصیان خداوند در عین رحمت گسترده او، کارى ناموجه و ناروا است. (لاتعبد الشیطن إنّ الشیطن کان للرحمن عصیًّا)

۱۳ - «رحمان» از اوصاف خداوند است. (کان للرحمن عصیًّا)

۱۴- آزر، به رحمان بودن خداوند و ناروابودن سرپیچى از فرمان هاى او، آگاه و معترف بود. (إنّ الشیطن کان للرحمن عصیًّا) تعلیل بودن جمله «إنّ الشیطان...» براى نهى «لاتعبد» در گرو اعتراف آزر به نادرستى سرکشى شیطان از فرمان خدا است.

موضوعات مرتبط

 اقرار آزر ۱۴; نهى آزر ۱  
  • ابراهیم(ع): روش تبلیغ ابراهیم(ع) ۱۱; قصه ابراهیم(ع) ۱; نواهى ابراهیم(ع) ۱
  • اسماء و صفات: رحمان ۱۳
  • اطاعت: آثار اطاعت از شیطان ۴، ۸; اطاعت از عصیانگران ۹; اطاعت از گناهکاران ۹
  • اقرار: اقرار به رحمانیت خدا ۱۴; اقرار به ناپسندى عصیان از خدا ۱۴
  • بت پرستى: حقیقت بت پرستى ۲; رهبران بت پرستى ۳
  • تعقل: ایجاد زمینه تعقل ۱۱
  • خدا: رحمت خدا ۶
  • ذکر: آثار ذکر رحمت خدا ۱۰
  • شرک: رهبران شرک ۳
  • شیطان: آثار عصیان شیطان ۷; دلایل اعراض از شیطان ۷; عصیان شیطان ۶; کفران شیطان ۶; نقش شیطان ۳
  • صراط مستقیم: گمراهى از صراط مستقیم ۵
  • عبادت: عبادت شیطان ۲، ۴; نهى از عبادت شیطان ۱
  • عصیان: عصیان از خدا ۶، ۷; موانع عصیان ۱۰; ناپسندى اصرار بر عصیان ۱۲
  • عمل: عمل ناپسند ۹، ۱۲
  • کفران: کفران نعمت ۶، ۸، ۹
  • وجدان: قضاوت وجدان ۱۱

منابع