مريم ٤٣
کپی متن آیه |
---|
يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِکَ صِرَاطاً سَوِيّاً |
ترجمه
مريم ٤٢ | آیه ٤٣ | مريم ٤٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«صِراطاً سَوِیّاً»: راه راست و درستی که منتهی به بهشت میگردد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۴۱ - ۵۰ سوره مريم
- معناى «صدّيق» و «نبىّ» كه ابراهيم «ع» به آن دو، وصف شده
- احتجاج ابراهيم «ع» با «آزر»، و ردّ و ابطال بت پرستى او
- تقرير بيانى كه ابراهیم «ع»، در نهى «آزر»، از اطاعت شيطان به كار برد
- پاسخ نرم و مسالمت آمیز ابراهيم «ع»، در برابر تهديد به قتل، توسط آزر
- وجه طلب مغفرت ابراهيم«ع»، براى پدر مشرك خود
- وجوه گفته شده در باره استغفار ابراهيم «ع»، براى «آزر»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا «43»
اى پدر! همانا دانشى براى من آمده كه براى تو نيامده است؛ بنابراين، از من پيروى كن تا تو را به راه راست هدايت كنم.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا (43)
چون آذر از علم الهى بهرهاى نداشت و به نظر سوىّ مستقل نبود، از اين جهت بعد از آگاهى او را بر پيروى خود دعوت نموده تا هدايت او كند به طريق قويم و صراط مستقيم، و فرمود:
يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ: اى پدر من، بدرستى كه بتحقيق آمده است مرا به طريق وحى از دانش. ما لَمْ يَأْتِكَ: آنچه به تو نيامده، و آن علم به توحيد الهى است و صفات كمال سبحانى و بعث بندگان براى ثواب و عقاب.
فَاتَّبِعْنِي: پس پيروى كن مرا. أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا: تا بنمايم تو را راهى راست كه سالك خود را زود به مطالب دنيوى و اخروى رساند، و او را از مهالك دارين ناجى و رستگار گرداند.
تنبيه: اين كلام حضرت ابراهيم كه مشتمل است بر دعوت عمّ خود به طريق هدايت، منطوى باشد بر نهايت ملايمت و ملاطفت و مرافقت آن حضرت؛ زيرا جهل مفرط را اسناد به او و به علم فايق خود را ستايش ننموده، بلكه خود را نسبت به او مانند كسى گردانيد كه در مسيرى رفيق او باشد و اعرف از او بود به راهى كه به منزل و مقصد رساند. و اين دستور جامعى است براى داعيان به حق و هدايت و مبلغين احكام شريعت.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا (41) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً (42) يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا (43) يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا (44) يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا (45)
قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا (46) قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا (47) وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى أَلاَّ أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا (48) فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلاًّ جَعَلْنا نَبِيًّا (49) وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا (50)
ترجمه
و ياد كن در كتاب ابراهيم را همانا او بود بسيار راستگو و داراى مقام رفيع نبوت
وقتى كه گفت بپدرش اى پدر من چرا ميپرستى چيزى را كه نميشنود و نميبيند و كفايت نميكند از تو چيزيرا
اى پدر من همانا رسيده است بمن از دانش آنچه نرسيده بتو پس پيروى كن از من هدايت كنم تو را براه راست
اى پدر من بندگى مكن از شيطان همانا شيطان باشد مر خداوند بخشنده را فرمان نابردار
اى پدر من همانا من ميترسم كه برسد تو را عذابى از خداوند بخشنده پس بوده باشى مر شيطان را تحت اختيار
گفت آيا رو گردانى تو از خدايان من اى ابراهيم هر آينه اگر باز نه ايستى البته سنگسار كنم تو را و دورى كن از من مدّت مديدى
گفت سلام بر تو براى وداع پس از اين آمرزش ميخواهم براى تو از پروردگارم همانا او باشد بمن بسيار مهربان
و كنارهگيرى ميكنم از شما و آنچه را ميخوانيد غير از خدا و ميخوانم پروردگارم را شايد آنكه نباشم بخواندن پروردگارم محروم
پس چون كنارهگيرى نمود از آنها و آنچه را مىپرستيدند غير از خدا بخشيديم باو اسحق و يعقوب را و هر دو را گردانديم پيغمبر
و بخشيديم به ايشان از رحمت خودمان و قرار داديم براى ايشان نام نيك بلند مرتبهاى.
تفسير
- و ياد كن اى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در قرآن حضرت ابراهيم عليه السّلام را كه بود بسيار راستگو و راست جو و زياد تصديق مينمود آيات الهى و كتب سماوى و انبياء عظام را و خود هم از ايشان بود بلكه فوق همه غير از خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
جلد 3 صفحه 476
وقتى كه گفت بپدر مادر يا عموى خود كه او را پدر ميخواند و در كلام عرب بر آن اطلاق ميشود چنانچه در سوره انعام ذيل آيه و اذ قال ابراهيم لابيه آزر بيان شد كه نميشود آباء پيغمبر ما كافر باشند اى پدر من براى اظهار عطوفت و مهربانى چون اصل يا ابت يا ابى بوده و ياء مبدّل بتاء شده براى مبالغه در تحقيق اضافه چرا مىپرستى و عبادت ميكنى بتى را كه نميشنود صداى تو و نداى تو و ذكر و دعاى تو واحديرا و نميبيند تو و خضوع و خشوع و ركوع و سجود تو واحديرا و نميتواند مهمّى را از تو كفايت كند و ضررى را دفع نمايد يا نفعى برساند بتو و باحدى اى پدر من خداوند بمن علم و معرفتى عنايت فرموده كه بتو نفرموده بيا پيروى كن از من تا راه راست و جاده هموار واضح و معتدل توحيد و معاد را بتو بياموزم كه از مقصد حركت كنى و بمقصود برسى اى پدر من بندگى و اطاعت مكن از شيطان و ديو رجيم در عبادت بتها مگر نميدانى آن ملعون نافرمانى خدا را نمود و مطرود درگاه احديّت شد اى پدر من من از آن ترس دارم كه مورد غضب الهى شوى و واصل شود بتو از طرف خداوند عذابى كه مفرّى براى تو از آن عذاب نباشد چون تو در تحت حمايت و اختيار شيطان واقع شدى و او نمىتواند براى نجات دوستانش از عذاب خدا راه نجاتى پيدا كند بلكه خودش هم از آنها تبرّى ميكند تا اينجا بيان حضرت ابراهيم عليه السّلام بود و انصافا قابل ملاحظه كسانى است كه ميخواهند مردم را دعوت بحقّ نمايند و بايد طريقه تبليغ را از آنحضرت بياموزند كه با چه خطاب محبّت آميزى شروع بسخن فرموده و در هر جمله تكرار فرموده براى اظهار كمال عطوفت و مهربانى با پدر خوانده خود و بطور سؤال از دليل عمل منع نموده او را از بت پرستى با اشاره بدليل منع به بيان بليغ مشتمل بر جهاتى از ادلّه كه مزيدى بر آن متصوّر نيست و اشعار به حجّت بودن قول خود براى او با عدم تصريح بجهالت و تقصير او و كمال علم و دانش خود چون فرموده مقدارى از علم خدا بمن داده و بتو نداده يعنى تو معذورى من هم كارى نكردم و خود را بمنزله رفيق بلد راهى براى او معرّفى نموده و اينكه عبادت بت ناشى از وسوسه شيطان است و اطاعت شيطان عبادت او است و او دشمن خدا است و عبادت دشمن خدا موجب غضب الهى است و من براى محبّتى كه بتو دارم مىترسم
جلد 3 صفحه 477
روزى مبادا عذاب الهى مس كند بدن تو را و تو مانند شيطان مخذول و ملعون در السنه و افواه گردى حال به بينيد چه قدر ملاحظه ادب و احترام طرف را نموده كه هيچ كلمه زنندهاى استعمال ننموده با آنكه تمام مقصود خود را بنحو اكمل بيان و كمال محبّت و دلسوزى را بطرف اظهار فرموده بر عكس آزر با كمال بىادبى و جرئت و جسارت و اشعار به انكار و تعجّب از گفتار آنحضرت جواب داد كه آيا تو راغب و معرض و رو گردانى از خدايان من اى ابراهيم اگر صرف نظر ننمائى از اين طريقه كه پيش گرفتى و باز نه ايستى از اين گفتار ناهنجارت هر آينه سنگسار كنم تو را بدشنام يا پاره سنگ و حذر كن از من و دور شو از نزدم مدّت مديدى حضرت ابراهيم عليه السّلام باز با كمال ادب و احترام سلام وداع فرمود يعنى من رفتم خداحافظ از طرف من مطمئن باشيد كه آزارى بلكه مكروهى بشما نخواهد رسيد و از خدا ميخواهم كه موفق كند تو را به توبه از شرك و تو را بيامرزد چون خداوند بمن خيلى عطوف و مهربان و نيكوكار و نيك رفتار است و كنارهگيرى ميكنم از شما و خدايان باطلى كه داريد و ميخوانم خداى يكتاى بىهمتاى خود را هر جا باشم شايد خداوند مرا از در خانه خود محروم نفرمايد و مانند شما بخسران دنيا و آخرت مبتلا نشوم و اينكه در بدو جمله اخيره شايد فرموده براى تواضع و فروتنى و اشاره بآنكه بنده نبايد هيچگاه مغرور و مطمئن بعمل خود باشد بلكه بايد بوظيفه عبوديّت رفتار نمايد و خدا را بخواند و عبادت كند و اميد اجابت و ثواب و مغفرت داشته باشد ولى بفضل و كرم و رحمت خودش چون خداوند ملزم باين امور نيست و خاتمه امر بنده معلوم نيست كه بكجا منتهى ميشود و پس از اين مهاجرت بشام فرمود و كنارهگيرى كرد از آنها و خدايان باطلشان و خداوند هم در عوض بعد از حضرت اسمعيل باو اسحق را مرحمت فرمود و از اسحق يعقوب بوجود آمد و اين پدر و پسر هر دو پيغمبر شدند و بمقام رفيع نبوّت رسيدند و انبياء بنى اسرائيل كه قسمت عمده پيغمبران از ايشان تشكيل ميشود منسوب بحضرت يعقوبند كه ملقّب باسرائيل بوده و باين جهت مخصوص بذكر شده با آنكه نواده است و اينكه اسمعيل ذكر نشده شايد براى آن باشد كه قبل از اين اعتزال وجود داشته چون گفتهاند حضرت ابراهيم دو مرتبه از آنها كنارهگيرى كرد و شايد براى آن باشد كه بعدا مستقلا ذكر شود
جلد 3 صفحه 478
در هر حال خداوند در اين اعتزال بقدرى خوب از آنحضرت پذيرائى فرمود كه عقل مات ميشود چون از جهت جاه و جلال و ثروت و مال و خدم و حشم و اولاد و احفاد و اعوان و انصار يگانه عالميان گرديد و نام نامى و اسم گراميش بقدرى بخوبى شهرت كرد كه تمام قبائل و فرق بوسيلهاى از وسائل خود را منسوب باو نمودند و همه باو افتخار كردند و تمام ملّيّون و ارباب اديان به نبوّت او معترف شدند تا آنكه پيغمبر بين المللى شد و كارش به اين جا رسيد كه پيغمبر آخر الزمان كه اشرف انبياء و مرسلين بود خود را تابع ملّت او معرّفى فرمود و خداوند بپاس احترام و دعاى آنحضرت آن دو فرزند و ساير فرزندان او را در دنيا معروف بخوبى فرمود كه همه زبان بمدح و ثناى ايشان گشودند و بزرگترين رحمت خداوند كه مقام نبوّت است موروث اين خاندان گرديد تا دامنه قيامت چون لسان صدق على كنايه از ذكر خير رفيع است و در اخبار ائمه اطهار رحمتنا بحضرت ختمى مرتبت و لسان صدق على بامير المؤمنين عليه السّلام تفسير شده كه از اين خاندانند ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يا أَبَتِ إِنِّي قَد جاءَنِي مِنَ العِلمِ ما لَم يَأتِكَ فَاتَّبِعنِي أَهدِكَ صِراطاً سَوِيًّا (43)
اي پدر من بتحقيق آمده است مرا از علم آنچه نيامده ترا پس متابعت كن مرا هدايت ميكنم ترا راه مستوي که هيچگونه انحراف و اعوجاجي در او نباشد يا ابت بجاي يا ابي است تا بجاي يا است از براي تاكيد قَد جاءَنِي مِنَ العِلمِ انسان نسبت بهر شيئي تارة يقين بوجود او دارد، و تارة يقين بعدم او، و تارة احتمال وجود و عدم را هر دو را ميدهد و يقين هم اگر مطابق با واقع باشد او را علم مينامند و اگر بر خلاف واقع باشد جهل مركب ميگويند و احتمال هم سه قسم است اگر احتمال وجود بيشتر است ظن ميگويند و اگر احتمال عدم زيادتر است و هم مي شمارند و اگر هر دو مساويست شك مينامند و اگر از جهات باطنيه مثل الهام و وحي بدست بيايد علم موهوبي ميگويند و علوم انبياء از اينکه قسمت است و چون از اينکه جهت است احتمال خطاء و اشتباه در او نميرود ولي اگر از ادلّه استفاده شده باشد ممكن است در يكي از مقدماتش خطا رفته باشد و علم ابراهيم از قسمت اوّل است هيچگونه خطايي در او نيست.
ما لَم يَأتِكَ معلوم است آزر که بت را ميپرستيد اولا يقين ندارد که ميفرمايد:
ما لَهُم بِذلِكَ مِن عِلمٍ إِن هُم إِلّا يَظُنُّونَ.
و ثانيا بر فرض يقين داشته باشد جهل مركب است نه علم فاتبعني اطاعت انبياء و اوصياء معصومين بحكم عقل و شرع واجب است چون احتمال خطاء در او نميرود اهدك هدايت راهنمايي است صراطا سويّا راه راست که از ابتداء خط تا انتهاء او جزئي انحراف ندارد از قدم اول انسان را بمقصد ميرساند، که صراط مستقيم است و بعلاوه از رساندن بمقصد اقصر طرق است.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 43)- پس از آن، ابراهیم با منطق روشنی، او را دعوت میکند که در این امر از وی تبعیت کند میگوید: «ای پدر! علم و دانشی نصیب من شده که نصیب تو نشده، بنا بر این، از من پیروی کن (و سخن مرا بشنو) تا تو را به راه راست هدایت کنم» (یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیًّا).
ج3، ص92
من از طریق وحی الهی آگاهی فراوانی پیدا کردهام و با اطمینان میتوانم بگویم که راه خطا نخواهم پیمود و تو را به راه خطا هرگز دعوت نمیکنم.
نکات آیه
۱- حضرت ابراهیم(ع)، برخوردار از دانش و آگاهى هاى ویژه براى هدایت دیگران (یأبت إنّى قد جاءنى من العلم ما لم یأتک)
۲- آگاهى و دانش الهى حضرت ابراهیم(ع)، مبنا و مجوّز او براى دعوت آزر به پیروى از خود (إنّى قد جاءنى من العلم ما لم یأتک فاتّبعنى)
۳- آگاهى هاى ویژه ابراهیم(ع) محدود بود. (قد جاءنى من العلم) چنانچه «من» در «من العلم» براى تبعیض باشد و «من العلم»، حال براى «ما»، نکته یاد شده استفاده مى شود.
۴- حضرت ابراهیم(ع)، آزر را به رهاساختن شرک و پیروى از وى فرا خواند. (یأبت إنّى قد جاءنى من العلم ما لم یأتک فاتّبعنى)
۵- ابراهیم(ع)، پیش از مناظره اش با آزر، موحدى هدایت یافته و آگاه بود. (یأبت إنّى قد جاءنى من العلم ما لم یأتک فاتّبعنى أهدک صرطًا سویًّا)
۶- راهنمایى ها و هدایت هاى حضرت ابراهیم(ع) به آزر، همراه با لطف و مهربانى بوده است. (یأبت ... فاتّبعنى أهدک صرطًا سویًّا) خطاب «یا أبت» حاکى از اظهار شفقت ابراهیم(ع) به آزر است. علاوه بر این که او آزر را جاهل نخواند و بر محدودیت آگاهى خود نیز تصریح کرد (من العلم); این روش، سرشار از عطوفت به مخاطب است.
۷- خویشاوندى، نبایستى موجب ترک تبلیغ دین و توحید و مبارزه با شرک گردد. (یأبت لِمَ تعبد ... یأبت)
۸- پیروى از پیامبران، پیروى از علم و آگاهى است. (یأبت إنّى قد جاءنى من العلم ما لم یأتک)
۹- لزوم پیروى ناآگاهان از آگاهان (قد جاءنى من العلم ما لم یأتک فاتّبعنى)
۱۰- ارجمندى و ارزش والاى علم و عالم (إنّى قد جاءنى من العلم ما لم یأتک)
۱۱- علم مسؤولیت آور و عالمان و آگاهان، وظیفه دار هدایت کردن دیگران (قد جاءنى من العلم ... فاتّبعنى) حضرت ابراهیم(ع)، مسؤولیت هدایت گرى خود را ناشى از علم و آگاهى خود دانسته است. بیان این نکته از زبان ابراهیم(ع) در قرآن، گویاى نقش دانش و مسؤولیت آفرینى آن است.
۱۲- آزر، گرایش خویش به بت پرستى را گرایشى عالمانه مى پنداشت. (إنّى قد جاءنى من العلم ما لم یأتک) از تعبیر «ما لم یأتک» معلوم مى شود که ابراهیم(ع) در صدد بوده، آزر را به محرومیت از علم واقف سازد، این برخورد گویاى مواجه شدن ابراهیم(ع) با کسى است که از جهل خویش بى خبر است و خود را آگاه مى پندارد.
۱۳- جهل زمینه ساز شرکورزى و بت پرستى است. (لِمَ تعبد ما لایسمع ... یأبت إنّى قد جاءنى من العلم ما لم یأتک) حضرت ابراهیم(ع) به جهت رعایت ادب، آزر را به جهل متهم نکرد، بلکه خود را به علم منتسب ساخت و مفهوم کلامش آن است که آزر جاهل است و همین جهل وى موجب آن شده که به پرستش بت رو آورد.
۱۴- آگاهى هاى ویژه حضرت ابراهیم(ع)، هدایت گر انسان ها به راه راست و به دور از افراط و تفریط (إنّى قد جاءنى من العلم ما لم یأتک فاتّبعنى أهدک صرطًا سویًّا) «سوىّ» به چیزى گفته مى شود که از افراط و تفریط مصون باشد(مفردات راغب). و « صراطاً سویّاً»، یعنى راهى که از تعادل کامل برخوردار و از افراط و تفریط به دور باشد.
۱۵- پیامبران، انسان ها را به راه تام و کامل و به دور از افراط و تفریط هدایت مى کنند. (فاتّبعنى أهدک صرطًا سویًّا)
۱۶- بندگى خداى یکتا، راه راست، معتدل و به دور از افراط و تفریط است. (أهدک صرطًا سویًّا)
۱۷- شرک و بت پرستى، مسلکى ناهنجار و نامتعادل است. (لِمَ تعبد ما لایسمع ... فاتّبعنى أهدک صرطًا سویًّا)
۱۸- بیان فضایل و کمالات خود، به منظور راهنمایى و هدایت دیگران جایز و نیکو است. (إنّى قد جاءنى من العلم ما لم یأتک فاتّبعنى أهدک صرطًا سویًّا)
موضوعات مرتبط
- آزر: بت پرستى آزر ۱۲; بینش آزر ۱۲; دعوت از آزر ۲، ۴
- ابراهیم(ع): آثار علم ابراهیم(ع) ۲; احتجاج ابراهیم(ع) ۵; پیروى از ابراهیم(ع) ۴; توحید ابراهیم(ع) ۵; دعوتهاى ابراهیم(ع) ۲، ۴; روش هدایتگرى ابراهیم(ع) ۶; علم ابراهیم(ع) ۱، ۵، ۱۴; فضایل ابراهیم(ع) ۱، ۱۴; قصه ابراهیم(ع) ۴، ۵، ۶; محدوده علم ابراهیم(ع) ۳; ملاک پیروى از ابراهیم(ع) ۲; منشأ علم ابراهیم(ع) ۲; مهربانى ابراهیم(ع) ۶; ویژگیهاى هدایتگرى ابراهیم(ع) ۱۴; هدایت ابراهیم(ع) ۵; هدایتگرى ابراهیم(ع) ۱
- ارزشها ۱۰:
- انبیا: پیروى از انبیا ۸; ویژگیهاى هدایتگرى انبیا ۱۵
- ایمان: ایمان به توحید ۸
- بت پرستى: انحراف بت پرستى ۱۷; زمینه بت پرستى ۳
- تبلیغ: آسیب شناسى تبلیغ ۷
- توحید: اهمیت توحید ۷
- جاهلان: مسؤولیت جاهلان ۹
- جهل: آثار جهل ۱۳
- خدا: عبودیت خدا ۱۶
- خود: اظهار فضایل خود ۱۸
- خودستایى: احکام خودستایى ۱۸; خودستایى جایز ۱۸
- خویشاوندى: نقش خویشاوندى ۷
- دین: اهمیت تبلیغ دین ۷
- شرک: اعراض از شرک ۴; اهمیت شرک ستیزى ۷; انحراف شرک ۱۷; زمینه شرک ۱۳
- صراط مستقیم ۱۶: هدایت به صراط مستقیم ۱۶ ۱۴، ۱۵
- عقیده: عقیده باطل ۱۷
- علم: آثار علم ۱۱; ارزش علم ۱۰; پیروى از علم ۸
- علما: ارزش علما ۱۰; اهمیت پیروى از علما ۹; اهمیت تقلید از علما ۹; مسؤولیت علما ۱۱; هدایتگرى علما ۱۱
- عمل: عمل پسندیده ۱۸
- مسؤولیت: زمینه مسؤولیت ۱۱
- مهتدین ۵:
- هدایت: عوامل هدایت ۱۸
منابع