الأحزاب ٣٦
ترجمه
الأحزاب ٣٥ | آیه ٣٦ | الأحزاب ٣٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«قَضی»: داوری کرد. حکم صادر کرد. سخن را به پایان برد. «الْخِیَرَةُ»: اختیار. حق انتخاب (نگا: قصص / ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
«شیخ طوسى» گویند: از ابن عباس و مجاهد و قتاده روایت شده که این آیه درباره زینب دختر جحش نازل شده هنگامى که رسول خدا صلی الله علیه و آله خواست او را به عقد زید بن حارثه درآورد. زینب براى این که از قریش بود، از این دستور امتناع ورزید سپس این آیه آمد و پس از نزول آیه زینب راضى شد.[۱]
ابن زید گوید: درباره امّکلثوم دختر عقبة بن ابن معیط نازل شده که خود را به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بخشیده بود ولى زید بن حارثه با او ازدواج کرد.[۲]
تفسیر
- آيات ۳۶ - ۴۰، سوره احزاب
- بيان مراد از قضاى خدا و رسول(صلى الله عليه و آله و سلم ) در اين آيه
- معناى آيه ((و ما كان لمؤ من و لا مؤ منة اذا قضى الله و رسوله امرا...))
- توضيح آيه : ((و اذ تقول للذى انعم الله عليه و انعمت عليه ...)) كه راجعه بهازدواج پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) با همسر پسر خوانده اش مى باشد
- بيان اينكه جمله ((و تخشى الناس والله احق ان تخشيه )) متضمن تاءييد و انتصار آنجناب است
- اشاره به اشتباه مفسرين در ارتباط با آيه فوق
- اشاره به فرق بين ((خوف )) و ((خشيت )) و اينكه خوف به انبياء (عليهم السلام )نسبت داده مى شود ولى خشيت از غير خدا از آنان نفى شده
- پاسخ به اعتراض مردم درباره ازدواج پيامبر با همسر پسرخوانده اش
- بحث روايتى (رواياتى پيرامون آيات مربوط به ازدواج پيامبر (صلى الله عليه و آله وسلم ) با همسر مطلقه زيد بن حارثه )
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِيناً «36»
و هيچ مرد و زن با ايمانى حقّ ندارند هنگامى كه خدا و رسولش امرى را مقرّر كنند، از سوى خود امر ديگرى را اختيار كنند و هر كس خدا و رسولش را نافرمانى نمايد، پس بدون شك به گمراهى آشكارى گرفتار شده است.
نکته ها
اگر مسلمانان تسليم اين آيه بودند، پس از آن كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در غدير خم به فرمان خداوند على عليه السلام را به جانشينى خود و رهبرى امّت اسلام معرّفى كرد و فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه» ديگرى را بر على عليه السلام ترجيح نمىدادند.
اين آيه زمينه ساز آيهى بعد است كه به پيامبر مىفرمايد: تو بايد سنّتهاى غلط را بشكنى و مردم حقّ ندارند در برابر خواست خداوند اعمال سليقه كنند.
اين كه آيهى شريفه مىفرمايد: انسان در برابر فرمان خدا و رسول اختيارى ندارد، نبايد براى كسى مايه تعجّب باشد زيرا اين كار، درست مانند اين است كه پزشك با قاطعيّت به بيمار خود بگويد: تو حقّ ندارى غير از آنچه من دستور دادهام غذا يا داروى مصرف كنى.
خداوند نيز ما را از انتخاب آزاد، طبق ميل شخصى در برابر فرامين الهى منع كرده است، زيرا او راه سعادت ما را بهتر از ما مىداند.
در روايت مىخوانيم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: يا عباد الله انتم كالمرضى و رب العالمين كالطبيب ... الا فسلموا لله امره تكونوا من الفائزين «1» اى بندگان خدا! شما همچون بيمار و
«1». ميزان الحكمه، ج 4، ص 545.
جلد 7 - صفحه 368
خدا مانند طبيب است، مصلحت مريض در نسخه طبيب است نه آنچه بيمار تمايل دارد، پس تسليم امر خدا باشيد تا رستگار شويد.
در نظام حكومت دينى، خدا محورى بر دموكراسى و مردمسالارى حاكم است، زيرا نظر مردم مادامى ارزش دارد كه مخالفِ حكم خدا نباشد.
پیام ها
1- سنّ و سواد و نژاد و قدرت و ثروت و شهرت و قبيله و طرفدار و سازمانهاى بين المللى، هيچكدام سبب ايجاد حقّ در برابر قانون الهى نمىشود. «ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ»
2- نشانهى ايمان، تعبّد در برابر خدا و رسول است. ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ ...
3- در تسليم و تعبّد، زن و مرد تفاوتى ندارند. «لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ»
4- هر كس در برابر قانون خدا و سنّت پيامبر، قانونى بياورد، در ايمان خود شك كند. «ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ»
5- دستورهاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، همچون دستورهاى خداوند واجب الاجراست.
«إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»
6- خدا و رسول بر امور مردم ولايت كامل دارند. «قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً»
7- اجتهاد در برابر نصّ، ممنوع است. (آن جا كه حكم الهى روشن است، هيچ كس حقّ اظهار نظر ندارد.) «ما كانَ- لَهُمُ الْخِيَرَةُ»
8- آزادى انسان در چارچوب قوانين الهى است. «ما كانَ- لَهُمُ الْخِيَرَةُ»
9- عقل بايد تابع وحى و سليقه بايد تابع وظيفه باشد. «ما كانَ- لَهُمُ الْخِيَرَةُ»
10- هر انتخاب و نظريّهاى كه مخالف قانون و قضاوت خدا و رسول باشد، معصيت و انحراف آشكار است. وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ ... ضَلالًا مُبِيناً
تفسير نور(10جلدى)، ج7، ص: 369
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً (36)
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ: و نباشد و سزاوار نيست و شايسته نباشد و نرسد هيچ مردى مؤمنى را، وَ لا مُؤْمِنَةٍ: و نه هيچ زن ايمان آورندهاى را، إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً: وقتى حكم فرمايد خدا و رسول او امرى را، أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ:
آنكه باشد مر، ايشان را اختيارى، مِنْ أَمْرِهِمْ: از كار خود چيزى را از فرمان خدا و رسول، بلكه واجب باشد بر ايشان كه اختيار خود را تابع خدا و رسول سازند و ابدا
«1» تفسير منهج الصادقين، ج 7، ص 324.
جلد 10 - صفحه 451
اظهارى نكنند.
بعد از آن تهديد فرمايد از مخالفت خدا و رسول: وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ: و هر كه نافرمانى و مخالفت نمايد خدا و رسول او را در اوامر و نواهى، فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِيناً: پس به تحقيق گمراه شود از حق و حقانيت، گمراهى هويدا و آشكارا، زيرا امر از دو حال خارج نيست: 1- آنكه مخالفت فرمان خدا و رسول نمايد و آن را حلال داند، در اين صورت كافر و بدون توبه معذّب به عذاب اليم است. 2- آنكه مخالفت فرمان خدا و رسول نمايد به شهوت و غفلت، در اين صورت عاصى و فاسق خواهد بود.
تبصره: در آيه شريفه اشاراتى است: 1- اعلان از حضرت سبحان به لسان قرآن به عموم مؤمنين و مؤمنات در هر عصر و زمان، كه سزاوار و شايسته و حقى نيست براى هيچ فردى و اختيارى در مقابل فرمان خدا و رسول، بلكه بايد منقاد و مطيع شوند چنانچه لازمه ايمان حقيقى همين است. 2- معطوف بودن رسول با ذات احديت، دال است بر آنكه متلازم است امر رسول به امر خدا، و مخالفت پيغمبر عين مخالفت خدا، و انفكاك و جدائى از هم نخواهد داشت.
3- تهديد و وعيد عظيمى است نسبت به مخالفين فرامين الهى و اوامر حضرت رسالت پناهى كه در دنيا از صراط مستقيم گمراه و در آخرت از بهشت و نعيم ابدى محروم مىباشند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً (36) وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (37)
ترجمه
و نبوده است روا براى مرد با ايمانى و نه زن با ايمانى چون حكم كند خدا و پيغمبرش چيزى را كه باشد براى ايشان اختيارى از كارشان و كسيكه
جلد 4 صفحه 324
نافرمانى كند خدا و پيغمبرش را پس بتحقيق گمراه شده گمراه شدنى آشكار
و چون ميگفتى به آنكه انعام كرد خدا بر او و انعام كردى بر او نگاهدار با خود جفت خود را و بترس از خدا و پنهان ميداشتى در نزد خود آنچه را كه خدا ظاهر كننده آنست و ميترسيدى از مردم و خدا سزاوارتر است كه بترسى از او پس چون گرفت زيد از آن زن كام خود را تزويج كرديم بتو او را تا نبوده باشد بر مؤمنان باكى در جفتهاى پسر خواندههايشان چون گرفتند از آنان كام خود را و بوده است فرمان خدا انجام داده شده.
تفسير
اين آيات راجع بتزويج پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم است زينب بنت جحش دختر عمّه خود را و شرح آن بطوريكه از روايات خاصّه و عامّه جمعا مستفاد ميشود از اينقرار است كه حضرت رسول او را خواستگارى كرد براى زيد بن حارثه كه شرح حالش در اوّل اين سوره اجمالا ذكر شد و او زنى بود صاحب جمال شريف- النّسب و خودش و كسانش عار داشتند از وصلت با زيد كه آزاد كرده پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و كريه المنظر بود و لذا در امتثال امر مبارك تأمّلى نمودند تا آيه اوّل نازل شد كه دلالت دارد بر آنكه هيچ مرد مؤمن و زن مؤمنهاى حق ندارد در برابر امر خدا و پيغمبرش اعمال اختيارى نمايد و بايد مطيع و منقاد باشد و هر كس مخالفت نمايد و بدلخواه خود رفتار كند از راه حق و صلاح واقعى دور شده دورى نمايانى و اين مقتضاى اولويّت آنحضرت است باهل ايمان از نفوس خودشان كه آنهم در اوائل اين سوره بيان شد و پس از نزول اين آيه او و كسانش خواه و ناخواه حاضر بوصلت شدند و حضرت او را بعقد زيد در آورد و مهرش را هم از خودش داد ولى زينب كه زيد را لايق خود نميدانست با او بخوبى رفتار نمينمود و باو تكبّر و زبان درازى مينمود تا آنكه زيد خدمت حضرت رسيد و از زينب شكايت كرد و اجازه خواست كه او را طلاق دهد و حضرت او را منع فرمود و امر بتقوى و پرهيزكارى از مخالفت دستور خود كه مخالفت امر خدا است نمود چون ميدانست زينب و كسانش توقع پيدا ميكنند كه حضرت او را بعقد خود در آورد چنانچه قبلا هم داشتند و خدا هم خبر داده بود به پيغمبر خود كه يكى از زنان تو زينب خواهد بود در ضمن اخبار بزوجات او در دنيا و آخرت ولى حياء فرمود اين مطلب را بزيد بفرمايد و
جلد 4 صفحه 325
مىترسيد منافقين بگويند پيغمبر زن شوهردارى را بنام خود معرّفى مينمايد يا زن پسرش را گرفته چون زيد را حضرت بفرزندى خود قبول فرموده بود و بعد از اين باز زيد چندى او را نگهدارى نمود ولى بالاخره با هم نساختند و منجر بطلاق شد و چون عدّه او بسر آمد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم خواست او را تزويج فرمايد براى جبران و هنى كه در اثر اطاعت امر پيغمبر بر بيت آنزن وارد شده بود و تبديل آن بافتخار دخول در امّهات اهل ايمان ولى باز ملاحظه مردم را ميفرمود كه اين آيه نازل شد و مفادش آنستكه ياد كن اى پيغمبر وقتى را كه ميگفتى بكسيكه خدا نعمت قبول اسلام و ايمان و خدمت تو را باو داد و تو هم نعمت آزادى و قبول به فرزندى و سر پرستى خود را باو دادى نگهدار زن خود زينب را نزد خود و بترس از خدا در بد رفتارى با او يا در مخالفت امر من بنگهدارى از او و پنهان مىنمودى در ضمير خود امر ازدواج خودت را با آنزن كه خدا بتو خبر داده بود و بعدا آشكار فرمود آنرا بتزويج او براى تو نه محبّت او يا اراده طلاقش را كه بعضى گفتهاند چون بعدا خدا آشكار نفرمود هيچ يك از آن دو را و مىترسيدى از حرف مردم منافق و ياوه گو با آنكه خدا احق و اولى بود بترس تو يعنى تو فقط بايد از خدا بترسى و از مردم باك نداشته باشى و ملاحظه ننمائى پس چون زيد بر آورد از آنزن حاجت خود و كام دل را ما او را بتو تزويج نموديم تا اهل ايمان بملاحظهئى كه تو در ترك تزويج آنزن داشتى در زحمت ترك تزويج زنان پسر خواندگان خود نيفتند وقتى كه پسر خواندگان طلاق داده باشند زنانشان را او اين وصلت براى كسى عيب و عار نباشد براى اقدام تو بآن و تمام اينها مقدّر الهى بود كه بايد در خارج محقّق و بجا آورده شود و شد و چون اين آيه نازل شد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم زينب را بمنزل خود دعوت فرمود و او و كسانش خورسند و مفتخر شدند وليمه مفصّلى هم گه نان و گوشت بود حضرت باصحاب داد و زينب افتخار مينمود بر زنان پيغمبر صلى اللّه عليه و اله بقرابت با آنحضرت و ازدواج خود با او بتزويج الهى و وساطت جبرئيل در آن امر و أن تكون بتاء نيز قرائت شده است و زوّجتكها بصيغه متكلّم وحده قرائت منسوب باهل بيت اطهار است.
جلد 4 صفحه 326
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ما كانَ لِمُؤمِنٍ وَ لا مُؤمِنَةٍ إِذا قَضَي اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الخِيَرَةُ مِن أَمرِهِم وَ مَن يَعصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً (36)
جلد 14 - صفحه 505
و نيست از براي مؤمن و مؤمنه زماني که خداوند حكم فرمايد و رسول او امري را اينكه بوده باشد از براي آنها اختياري از امر خود که بتوانند مخالفت كنند و كسي که مخالفت كرد و معصيت خدا و رسول نمود پس به تحقيق گمراه شده است گمراهي آشكاري.
مسئله: اوامر الهيه و احكام شرعيه و دستورات اسلاميه و فرامين رسول اللّه (ص) و حكم رسول و امام و مجتهد جامع الشرائط واجب الاطاعه بر تمام افراد مؤمنين است چه در نفوس باشد و چه در اموال حتي اگر بفرمايد برويد به جهاد و كشته شويد بايد رفت يا بفرمايد اينکه زن را بايد بگيري يا رها كني يا اولاد يا پدر و مادر خود را بقتل رساني واجب است اطاعة كردن. مفسرين اينکه آيه شريفه را گفتند وارد شده در مورد زيد بن حارثه و زينب بنت جحش که دختر عمه رسول اللّه بود دختر امية بنت عبد المطلب و اينکه زينب بسيار جميله بود و چون زيد غلام پيغمبر بود و پسر خوانده پيغمبر حضرت تشريف برد که زينب را خواستگاري كند براي زيد زينب اولا خيال كرد که آمده حضرت براي خود خواستگاري كند چون فهميد براي زيد آمده اباء و امتناع نمود که براي غلامش و پسر خوانده او ميخواهد و برادر زينب عبد اللّه بن جحش هم امتناع كرد و زينب عرض كرد يا رسول اللّه من دختر عمه شما هستم مرا براي زيد خواستگاري ميفرمايي اينکه آيه نازل شد.
وَ ما كانَ لِمُؤمِنٍ وَ لا مُؤمِنَةٍ إِذا قَضَي اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الخِيَرَةُ مِن أَمرِهِم زينب عرض كرد اختيار من بدست شما است حضرت او را براي زيد تزويج كرد و لكن ما مكرر گفتهايم که مورد مخصص نيست و آيه عام است و لذا ميفرمايد:
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 36)
شأن نزول:
این آیه در مورد داستان ازدواج زینب بنت جحش (دختر عمّه پیامبر گرامی اسلام) با زید بن حارثه برده آزاد شده پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نازل
ج3، ص613
شده است.
قبل از زمان بعثت و بعد از آن که خدیجه با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ازدواج کرد خدیجه بردهای به نام «زید» خریداری نمود که بعدا آن را به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بخشید و حضرت او را آزاد فرمود، و چون طائفهاش او را از خود راندند پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نام «فرزند خود» بر او نهاد.
هنگامی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله تصمیم گرفت برای «زید» همسری برگزیند از «زینب بنت جحش» که دختر «امیه» دختر «عبد المطلب» (دختر عمّهاش) بود برای او خواستگاری نمود «زینب» نخست چنین تصور میکرد که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله میخواهد او را برای خود انتخاب کند، خوشحال شد و رضایت داد، ولی بعدا که فهمید خواستگاری از او برای «زید» است، سخت ناراحت شد و سر باز زد، برادرش «عبد اللّه» نیز با این امر به سختی مخالفت نمود.
در اینجا بود که آیه نازل شد و به امثال زینب و عبد اللّه هشدار داد که آنها نمیتوانند هنگامی که خدا و پیامبرش کاری را لازم میدانند مخالفت کنند، آنها که این مسأله را شنیدند در برابر فرمان خدا تسلیم شدند.
اما این ازدواج دیری نپایید و بر اثر ناسازگاریهای اخلاقی میان طرفین، منجر به طلاق شد.
سپس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برای جبران این شکست زینب در ازدواج، او را به فرمان خدا به همسری خود برگزید.
تفسیر:
میدانیم روح اسلام «تسلیم» است، آن هم «تسلیم بیقید و شرط در برابر فرمان خدا» این معنی در آیات مختلفی از قرآن با عبارات گوناگون منعکس شده است، از جمله در این آیه میفرماید: «هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش مطلبی را لازم بدانند اختیاری از خود در برابر فرمان خدا داشته باشند» (وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ). آنها باید اراده خود را تابع اراده حق کنند، همان گونه که سر تا پای وجودشان وابسته به اوست.
ج3، ص614
این درست به آن میماند که یک طبیب ماهر به بیمار بگوید در صورتی به درمان تو میپردازم که در برابر دستوراتم تسلیم محض شوی، و از خود ارادهای نداشته باشی، این نهایت دلسوزی طبیب را نسبت به بیمار نشان میدهد و خدا از چنین طبیبی برتر و بالاترست.
لذا در پایان آیه به همین نکته اشاره کرده، میفرماید: «کسی که نافرمانی خدا و پیامبرش را کند گرفتار گمراهی آشکاری شده است» (وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِیناً).
راه سعادت گم میکند و به بیراهه و بدبختی کشیده میشود.
نکات آیه
۱ - هیچ مرد و زن مؤمنى حق ندارد که در برابر فرمان خداوند و پیامبرش، تصمیم دیگرى بگیرد. (و ما کان لمؤمن و لامؤمنة إذا قضى اللّه و رسوله أمرًا أن یکون لهم الخیرة من أمرهم)
۲ - پیامبر(ص) غیر از اوامر و نواهى خداوند، داراى اوامر و نواهى ولایىِ لازم الاتباع است. (و ما کان لمؤمن و لامؤمنة إذا قضى اللّه و رسوله أمرًا أن یکون لهم الخیرة من أمرهم)
۳ - مردم، حق ندارند که تصمیم هایى بگیرند که با حکم ها وفرمان هاى خدا و پیامبرش مخالف باشد. (و ما کان لمؤمن و لامؤمنة إذا قضى اللّه و رسوله أمرًا أن یکون لهم الخیرة من أمرهم)
۴ - صِرف صاحب اختیار بودن در چیزى، حقِّ تصمیم گیرى را درباره آن نمى آورد. (و ما کان لمؤمن و لامؤمنة إذا قضى اللّه و رسوله أمرًا أن یکون لهم الخیرة من أمرهم) مرجع ضمیر «أمرهم» عبارت «مؤمن و مؤمنة» است که به اعتبار نکره بودن آنها و در سیاق نفى واقع شدن، افاده عموم مى کند. اضافه «أمر» به ضمیر «هم» مى تواند براى القاى این نکته باشد که در صورتى که خداوند و پیامبرش، حتى درباره امور مربوط به مؤمنان، اعلام نظر کرده اند، آنان حق تصمیم دیگرى ندارند.
۵ - مقتضاى ایمان، تسلیم بودن در برابر فرمان هاى خداوند و پیامبر(ص) است. (و ما کان لمؤمن و لامؤمنة إذا قضى اللّه و رسوله أمرًا أن یکون لهم الخیرة) ذکر «مؤمن» و «مؤمنة» به عنوان وصف، چه بسا در صدد توجه دادن به این نکته است که ایمان مؤمنان، باید در تسلیم بودن، نقش داشته باشد.
۶ - تمرّد از فرمان خدا و پیامرش، گمراهى آشکارى را در پى دارد. (و من یعص اللّه و رسوله فقد ضلّ ضللاً مبینًا)
۷ - تمرّد از فرمان هاى ولایى پیامبر(ص)، در حد تمرّد از فرمان هاى خداوند است. (و من یعص اللّه و رسوله فقد ضلّ ضللاً مبینًا) این که نتیجه تمرّد از خدا و پیامبر(ص) یکى شمرده شده است، نشان مى دهد که تمرّد از فرمان رسول اللّه در حدّ نافرمانى از خداوند است.
موضوعات مرتبط
- اطاعت: اطاعت از خدا ۱، ۵; اطاعت از محمد(ص) ۱، ۲، ۵
- انسان: محدوده اختیارات انسان ۳، ۴
- ایمان: آثار ایمان ۵
- حقوق: محدوده حق تصمیم ۳، ۴
- عصیان: آثار عصیان ۶; عصیان از خدا ۷; عصیان از محمد(ص) ۷
- گمراهى: گمراهى آشکار ۶; موارد گمراهى ۶
- مؤمنان: محدوده اختیارات مؤمنان ۱; مسؤولیت مؤمنان ۱
- محمد(ص): اوامر محمد(ص) ۲، ۷; ولایت محمد(ص) ۲، ۷
منابع
- ↑ طبرانى در تفسیر خود از قتاده روایت کرده و گوید وقتى رسول خدا صلی الله علیه و آله خواست زینب را از براى زید خواستگارى کند. نزد او کس فرستاد زینب پنداشت که پیامبر او را از براى خودش میخواهد لذا خوشحال شد ولى وقتى فهمید از براى زید میخواهد، امتناع ورزید و سپس راضى شد و نیز طبرى در تفسیر خود از طریق عکرمة از ابن عباس و همچنین از طریق عوفى از ابن عباس روایت کرده است.
- ↑ ابن ابى حاتم در تفسیر خویش نیز آن را از ابن زید نقل نموده است.