النمل ٢٢

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۲۷ توسط 127.0.0.1 (بحث) (QRobot edit)


ترجمه

چندان درنگ نکرد (که هدهد آمد و) گفت: «من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی؛ من از سرزمین «سبا» یک خبر قطعی برای تو آورده‌ام!

|پس ديرى نپاييد كه [هدهد آمد و] گفت: به چيزى دست يافته‌ام كه تو به آن دست نيافته‌اى، و از سرزمين سبا براى تو خبر يقينى آورده‌ام
پس ديرى نپاييد كه [هدهد آمد و] گفت: «از چيزى آگاهى يافتم كه از آن آگاهى نيافته‌اى، و براى تو از «سبا» گزارشى درست آورده‌ام.
پس از اندک مکثی هدهد حاضر شد و گفت: من به چیزی که تو از آن (در جهان) آگاه نشده‌ای خبر یافتم و از ملک سبا تو را خبری راست و مهم آوردم.
پس [هدهد] زمانی نه چندان دور درنگ کرد [و با شتاب بازگشت،] پس گفت: [ای سلیمان!] من به چیزی آگاهی یافته ام که تو به آن آگاهی نیافته ای، و [من] از [سرزمین] سبا خبری مهم و یقینی برایت آورده ام.
درنگش به درازا نكشيد. بيامد و گفت: به چيزى دست يافته‌ام كه تو دست نيافته بودى و از سبا برايت خبرى درست آورده‌ام.
آنگاه [هدهد] مدتی نه چندان دراز [در غیبت‌] درنگ کرد، سپس [آمد و] گفت من به چیزی که تو آگاهی نیافتی، آگاه شدم و برایت از سبا خبری یقینی آورده‌ام‌
پس درنگش- درنگ سليمان يا هدهد- ديرى نپاييد [كه هدهد آمد] و گفت: چيزى دريافته‌ام كه تو درنيافته‌اى، و از سبا- شهرى در يمن- برايت خبرى درست آورده‌ام.
چندان طول نکشید (که هدهد برگشت و) گفت: من بر چیزی آگاهی یافته‌ام، که تو از آن آگاه نیستی. من برای تو از سرزمین سبا یک خبر قطعی و مورد اعتماد آورده‌ام.
پس دیری نپایید (که هدهد آمد). پس گفت: «از چیزی آگاهی یافتم که (تو) بدان آگاهی نیافته‌ای و برایت از (کشور) سبا گزارشی مهم (و) یقینی آورده‌ام.»
پس درنگ کرد نه دور گفت فراگرفتم آنچه را فرانگرفتی آن را و آوردمت از سبا داستانی را یقین‌


النمل ٢١ آیه ٢٢ النمل ٢٣
سوره : سوره النمل
نزول : ٨ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٥
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مَکَثَ»: ماند. مراد طول کشیدن است. در اصل مرجع ضمیر مستتر در آن به هدهد برمی‌گردد. «غَیْرَ بَعیدٍ»: نه چندان زیاد. مدّت کمی. واژه (غَیْرَ) صفت زمان محذوف است و تقدیر چنین است: فَمَکَثَ الْهُدْهُدُ زَمَاناً غَیْرَ بَعیدٍ. «أَحَطْتُ»: احاطه پیدا کرده‌ام. به خوبی آگاهی یافته‌ام (نگا: کهف / ). «سَبَإٍ»: اسم نیای قبیله سبا بوده و سپس بر خود این قبیله اطلاق شده و بعدها نام سرزمین ایشان گشته است. «نَبَإٍ یَقِینٍ»: خبر راستین و قطعی.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ «22»

پس ديرى نپاييد كه (هدهد آمد و) گفت: از چيزى آگاهى يافتم كه تو (با همه‌ى عزّت و شوكتى كه دارى) از آن آگاه نشده‌اى و براى تو از (منطقه‌ى) سبا گزارشى مهم و درست آورده‌ام.

نکته ها

بعضى گفته‌اند: مراد از هدهد در اين جا، هدهد خاصّى است؛ و دليل خود را الف و لام در «الْهُدْهُدَ» و قدرت انسان‌شناسى و مكتب‌شناسى او دانسته‌اند كه توضيح اين مطلب را در آيات بعد خواهيم خواند. «1»

ابوحنيفه از امام صادق عليه السلام سؤال كرد: چرا حضرت سليمان از ميان پرندگان تنها سراغ هدهد را گرفت؟ امام فرمودند: زيرا او آب را در درون زمين مى‌بيند، همان گونه كه ما روغن را در ظرف بلورين مى‌بينيم. «2»

بعضى براى عذاب هدهد نمونه‌هايى را ذكر كرده‌اند از جمله: جدا كردن او از جفتش، كندن پرهاى او، در معرض آفتاب قرار دادن، طرد كردن او از دربار سليمان يا قرار دادن او با دشمن در يك قفس. «3»

پیام ها

1- تفقّد از زيردست، بازديد از كار آنان و جست‌وجو از احوالشان، از اصول اسلامى، اخلاقى، اجتماعى، تربيتى و مديريّتى است. «تَفَقَّدَ»

2- مسايل بزرگ، شما را از مسايل كوچك باز ندارد. «تَفَقَّدَ الطَّيْرَ»

3- زود قضاوت نكرده و نيروهاى تحت‌امر خود را متهم نكنيم؛ شايد مشكلى در


«1». تفاسيرفرقان وفى‌ظلال.

«2». تفسير مجمع‌البيان.

«3». تفاسير روح‌البيان و كنزالدقائق.

جلد 6 - صفحه 409

ميان باشد كه ندانيم. «ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ»

4- تيزبينى و دقّت و تسلّط، شرط لازم براى رهبرى است. «ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ»

5- حاكم وقاضى بايد شرايط خاصّى داشته باشد از جمله:

الف: محبّت و دقّت. «تَفَقَّدَ الطَّيْرَ»

ب: تواضع. «ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ»

ج: صلابت در برابر متخلّف. «لَأُعَذِّبَنَّهُ‌ أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ»

د: فرصت دادن به متهم. «لَيَأْتِيَنِّي»

6- نظارت دقيق بر حضور و غياب نيروها، در كارهاى تشكيلاتى يك ضرورت است، همان گونه كه تخلّف بى‌دليل از مقررات و ترك كردن پست خود، گناه نابخشودنى است. «أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ»

7- تنبيه حيوان متخلف، مانعى ندارد. «لَأُعَذِّبَنَّهُ»

8- حيوان، تنبيه را درك مى‌كند. «لَأُعَذِّبَنَّهُ»

9- وقتى كه غيبت از سوى يك پرنده اين همه تهديد لازم داشته باشد، پس ما با آن همه غيبت‌ها و عدم حضورها چه تكليفى داريم؟ «لَأُعَذِّبَنَّهُ»

10- انبيا، هم قانون مى‌آورند و هم اجرا مى‌كنند. «لَأُعَذِّبَنَّهُ»

11- براى مجازات متخلفان، بايد كيفرهاى متعدّدى قرار داد تا در اجراى قانون، به بن بست نرسيم. «لَأُعَذِّبَنَّهُ‌ أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ»

12- قاطعيّت و عذرپذيرى، همراه يكديگر لازم است. «لَأُعَذِّبَنَّهُ‌- لَيَأْتِيَنِّي»

13- در مديريّت و تشكيلات، سهل‌انگارى ممنوع. «لَأُعَذِّبَنَّهُ‌- لَأَذْبَحَنَّهُ‌- لَيَأْتِيَنِّي» (وجود حرف «لام» در سه جمله، نشانه‌ى قاطعيّت است)

14- براى حفظ نظام و گرفتن زهر چشم از متخلّفان، مانعى ندارد كه براى يك تخلّف كوچك، جريمه‌ى سنگينى قرار دهيم. «عَذاباً شَدِيداً»

15- راه دفاع را به روى متهم نبنديد. «أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ»

16- حيوانات، شعورى دارند كه مى‌توانند براى كارهاى خود استدلال و توجيه‌

جلد 6 - صفحه 410

داشته باشند. «لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ»

17- با وجود منطق و استدلال، حتّى سليمان در برابر هدهد تسليم مى‌شود.

«لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ»

18- در يك تشكيلات، براى هر كار و مأموريّتى، حكم و مجوزى لازم است.

«بِسُلْطانٍ مُبِينٍ»

19- آن را كه حساب پاك است، از محاسبه چه باك است. «فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ»

20- حيوان مى‌تواند به چيزى برسد كه انسان نرسيده باشد. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ»

21- سيروسياحت، كليد كسب اطلاعات جديد است. «احط»

22- آزادى بيان، يكى از ويژگى‌هاى حكومت صالحان است. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ»

23- علم و دانايى، به سن و جنس و شكل ربطى ندارد. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ»

24- انبيا نيز تحت تربيت الهى هستند. سليمانى كه مى‌گفت: «أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ» به من همه چيز داده شده، پرنده‌اى به او مى‌گويد: من چيزى مى‌دانم كه تو هم نمى‌دانى. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ»

25- در حكومت انبيا، تملّق و ترس وجود ندارد. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ»

26- بزرگان ومسئولان حكومت نبايد منبع اطلاعات خودرا در افراد يا گروه‌هاى خاصّى منحصر كنند. (هدهد براى سلطان گزارش دارد) «أَحَطْتُ‌- جِئْتُكَ»

27- در گزارش‌ها، اخبار قطعى و تأييد شده را بگوييد. «بِنَبَإٍ يَقِينٍ»

28- وجود افراد يا سازمانى براى خبرگيرى از خارج از منطقه‌ى حكومتى لازم است. (البتّه نه براى جاسوسى، بلكه براى دعوت وارشاد يا آمادگى دفاعى) «مِنْ سَبَإٍ»

29- آنچه در خبر مهم است، قطعى بودن آن است؛ خبرنگار بزرگ باشد يا كوچك، انسان باشد يا حيوان. «بِنَبَإٍ يَقِينٍ»

30- مسئولان حكومت، تنها بر خبرهاى قطعى تكيه كنند. «بِنَبَإٍ يَقِينٍ»

تفسير نور(10جلدى)، ج‌6، ص: 411

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ «22»

فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ: پس درنگ كرد هدهد در حالتى كه دور نبود، يعنى زود بازآمد به جهت ترس از سليمان. نزد بعضى ضمير راجع به سليمان است، يعنى سليمان اندك مكث نمود كه هدهد باز آمد.

تتمه: چون سليمان هدهد را نديد، دانست كه غائب شده. رئيس طيور را كه كركس بود طلبيده گفت: تفحّص هدهد كن! او تجسس نمود، او را نيافت. سيد مرغان را كه عقاب بود به طلب او فرستاد، و در هوا پرواز كرد هدهد را ديد كه از جانب سبا آمد. قصد او كرد خواست او را به چنگال عقوبت كشد، هدهد زنهار خواست، عقاب گفت: واى بر تو! سليمان قسم خورده كه تو را عذاب سخت كند يا بكشد. گفت: چيز ديگر را استثنا ننموده، گفت: أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ‌ هدهد گفت: باكى نيست، من حجتى روشن دارم. پس او را در عقب خود گرفته و خود پيش مى‌رفت تا نزد سليمان آمد و گفت: هدهد را آوردم. سليمان او را احضار كرد، عقاب هدهد را پاى تخت سليمان افكند به انواع مذلت و خوارى. سليمان فرمود: تو را به قهر عذاب نمايم. هدهد گفت: ياد فرما ايستادن خود را محضر عدل الهى. سليمان دست از او بازداشته سبب غيبت را پرسيد: «2» فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ: پس گفت هدهد مشاهده كردم و رسيدم به آن چيزى كه مشاهده نكردى، يعنى به جميع حالات و كيفيات و جهات سباوا


«1» بحار الانوار، ج 14، ص 129، بنقل از تفسير الكشف و البيان ثعلبى.

«2» همان مدرك.

جلد 10 - صفحه 32

رسيده‌ام بر وجهى كه هيچ چيز از آن بر من مخفى نيست.

تبصره: يكى از معتقدات اماميه آنست كه پيغمبر و امام بايد اعلم اهل عصر باشند به مرتبه‌اى كه هيچ چيز بر ايشان مخفى و پوشيده نباشد. مراد از علم ايشان انكشاف معلومات است نزد پيغمبر و امام فعلا در مقابل انكشاف شأنى بالقوه؛ به عبارت ديگر اگر اراده كند بداند، مى‌داند. و نيز مراد آنست كه متعلق به امور دين.

و احتياج امت باشد، بايد عالم باشد و هيچ چيز بر او مخفى نباشد از امور دين.

بنابر اين توهّماتى كه در آيه شريفه شده از منافات، بى‌مورد و از درجه اعتبار ساقط خواهد بود نزد عاقل بصير متأمّل.

وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ: و آوردم تو را از شهر سبا كه مآرب گويند، بِنَبَإٍ يَقِينٍ‌: به خبرى يقين كه محقق و راست و درست مى‌باشد كه در آن هيچ شكى نيست.

علقمه از ابن عباس نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: سبا نام مردى بود كه آن سبا بن بشخب بن يعرب بن قحطان، او را ده پسر بود، شش پسر به يمن رفتند و چهار نفر به شام‌ «1».


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ «20» لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ «21» فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ «22» إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ «23» وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ «24»

أَلاَّ يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْ‌ءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ «25» اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ «26»


جلد 4 صفحه 145

ترجمه‌

و جويا شد پرندگانرا پس گفت چيست مرا كه نمى‌بينم هدهد را يا باشد از غايبان‌

بخدا عذاب كنم آنرا البته عذابى سخت يا بكشم آنرا يا بيايد نزد من با حجّتى روشن‌

پس درنگ نمود كمى پس گفت اطلاع پيدا كردم بچيزى كه اطلاع پيدا نكردى بآن و آوردم برايت از سبا خبرى يقينى‌

همانا من يافتم زنى را كه پادشاهى ميكند بر ايشان و داده شده از همه چيز و او را است تختى بزرگ يافتم‌

او و قومش را كه سجده ميكنند براى خورشيد غير از خدا و زينت داد براى آنها شيطان كارهاشان را پس بازداشت آنها را از راه حق پس آنها راه نمى‌يابند

براى آنكه سجده نكنند براى خداوندى كه بيرون ميآورد پنهان شده در آسمانها و زمين را و ميداند آنچه را پنهان ميداريد و آنچه را آشكار ميسازيد

خداوند نيست خدائى مگر او پروردگار تخت بزرگ است.

تفسير

قمى ره فرموده كه حضرت سليمان وقتى كه بر تخت خود مى‌نشست تمام پرندگانى كه خدا مسخّر او فرموده بود ميآمدند و ببالهاى خودشان تخت و بساط آنحضرت را و هر كه با او بود سايه مينمودند پس از ميان پرندگان هدهد كه بفارسى شانه بسر است غائب شد و از جاى او آفتاب بدامن حضرت سليمان افتاد پس سر خود را بلند كرد و فرمود آنچه را خداوند حكايت فرمود و اين معنى را در نفحات از امام باقر عليه السّلام نقل نموده و مستفاد از قول خداوند متعال آنستكه سليمان جستجو از پرندگان نمود و هدهد را در ميان آنها نديد و بدوا فرمود چه روى داده براى من كه هدهد را نمى‌بينم شايد در محلّى قرار گرفته كه از نظر من مخفى گشته و بعد از اندك تأمّلى در اطراف فرمود بلكه او از غايبان درگاه ما است و بايد سياست شود و قسم ياد فرمود كه عذاب كند آنرا بكندن پرش يا قرار دادنش در قفس با ناجنس خود عذاب سختى يا او را ذبح‌


جلد 4 صفحه 146

نمايد براى عبرت ساير پرندگان مگر دليل واضحى اقامه نمايد بر معذور بودن خود بعذر موجّهى و بعضى اوليأ تينّنى بدو نون كه اول آن دو مفتوحه مشدّده است قرائت نموده‌اند و ترديد باعتبار آنستكه يكى از اين سه امر بايد محقّق شود و اين براى آن بود كه حيوانات از طرف خداوند مكلف بودند باطاعت آنحضرت و سياست آنها هم موكول بنظر شريف او بود در مجمع از عياشى ره نقل نموده كه ابو حنيفه از امام صادق عليه السّلام سؤال كرد كه چرا حضرت سليمان از ميان پرندگان جوياى هدهد شد حضرت فرمود براى آنكه هدهد آبرا در زير زمين ميديد مانند آنكه شما روغن را در ميان شيشه مى‌بينيد پس ابو حنيفه باصحابش نگاه كرد و خنديد و حضرت فرمود چرا ميخندى عرضه داشت فدايت شوم بر شما غالب شدم فرمود چرا عرض كرد آنكه آبرا در زير زمين مى‌بيند دام را در آن نمى‌بيند تا بگردنش افتد حضرت فرمود اى نعمان آيا نشنيدى كه چون بيايد قدر كور شود بصر و از روايت كافى از امام سجاد عليه السّلام استفاده ميشود كه جهت غضب نمودن حضرت سليمان هدهد را اين بود كه آن دلالت مينمود او را بر آب و آن پرنده‌ئى بود كه خداوند باو عطا فرموده بود چيزى را كه بسليمان عطا نفرموده بود با آنكه باد و مور و جنّ و انس و متمردين شياطين مطيع او بودند و اين ظاهرا براى آن بود كه آنحضرت مغرور بعلم و دانش خود نشود و به بيند كه حيوان ضعيفى ميداند چيزى را كه او نميداند لذا حضرت سليمان درنگ نمود زمان كمى نه زياد كه هدهد آمد و گفت من واقف و مطّلع شدم و احاطه پيدا كردم بچيزيكه تو احاطه و اطلاع بر آن پيدا نكردى و از شهر سبا كه گفته‌اند در يمن بوده خبر قطعى و محققى براى تو آورده‌ام و بعضى سبأ بفتح همزه و بدون آن قرائت نموده‌اند و مكث بضمّ كاف نيز قرائت شده و بعضى مكث كننده را هدهد دانسته‌اند و گفته‌اند آن كمى يا در جاى نزديكى درنگ نمود و با عذر موجّه خدمت حضرت سليمان رسيد و در هر حال هدهد بعد از اظهار اطلاع عرضه داشت پادشاه اهالى آن ديار زنى است كه بلقيس نام دارد دختر شراحيل بن مالك بن ريّان و خداوند تمام لوازم سلطنت را براى او جمع نموده و داراى تخت يا سلطنت بزرگى است ولى افسوس كه آنها آفتاب پرستند و شيطان اين‌


جلد 4 صفحه 147

عمل قبيح را در نظر آنها جلوه داده و از راه راست بازداشته پس بحق راه نيافته‌اند براى آنكه سجده نكنند براى خداوندى كه بيرون مى‌آورد چيزى را كه مستور است از انظاره در آسمان مانند باران و چيزى را كه مخفى است در زمين مانند گياه و ميداند آنچه را بندگان پنهان ميدارند و آنچه را آشكار مى‌نمايند با آنكه چنين خداوندى مستحق پرستش و ستايش است نه خورشيد كه آنرا هم مانند ساير كواكب خدا از كتم عدم بعرصه وجود آورده و منوّر فرموده است و بعضى يخفون و يعلنون در هر دو بياء قرائت نموده‌اند و بعضى الا يسجدوا بتخفيف قرائت نموده‌اند و گفته‌اند الا براى تنبيه و تقدير كلام يا قوم اسجدوا است و بنظر بعيد ميآيد و بنابر قرائت معروف كه الّا بتشديد است فقط لام مقدّر است يعنى شيطان بازداشت آنها را از راه حق براى آنكه سجده نكنند براى خداوند و كلام مربوط بسابق است بخلاف قرائت تخفيف كه كلام مستقلى است از هدهد براى تبرّى از عمل اهل شرك يا امر خدا بخلق كه بمناسبت مقام ذكر شده و بيان مراد از عرش الهى و بزرگى آن و فرقش با كرسى در آية الكرسى گذشت و البته عظمت و بزرگى آن با تخت بلقيس كه گفته‌اند سى ذراع در سى ذراع در سى ذراع حجم آن بوده و از تخت حضرت سليمان بزرگتر و مزيّن‌تر قابل مقايسه نيست و ظاهرا تا اينجا كلام هدهد است و جاى سجده مستحب محتمل است اينجا باشد و محتمل است در تعلنون باشد و هر دو را فرموده‌اند.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَمَكَث‌َ غَيرَ بَعِيدٍ فَقال‌َ أَحَطت‌ُ بِما لَم‌ تُحِط بِه‌ِ وَ جِئتُك‌َ مِن‌ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِين‌ٍ «22»

‌پس‌ مكث‌ كرد مدت‌ كمي‌ نزديكي‌ ‌پس‌ ‌گفت‌ احاطه‌ و اطلاع‌ پيدا كردم‌ بآنچه‌ ‌شما‌ احاطه‌ بآن‌ نداشتي‌ و آمدم‌ نزد ‌شما‌ ‌به‌ خبر قطعي‌ يقيني‌.

(فَمَكَث‌َ غَيرَ بَعِيدٍ) بعضي‌ گفتند فاعل‌ مكث‌ حضرت‌ سليمان‌ ‌است‌ ‌يعني‌ چيزي‌ نگذشت‌ ‌بر‌ سليمان‌ بنا ‌بر‌ ‌اينکه‌ جمله‌ ‌در‌ تقدير ‌است‌ ‌که‌ فجاء هدهد و سئل‌ سليمان‌ عنه‌ ‌ما سبب‌ فقدانك‌!

(‌فقال‌) هدهد ‌در‌ جواب‌ سليمان‌ و بعضي‌ گفتند فاعل‌ مكث‌ همان‌ فاعل‌ ‌فقال‌ ‌است‌ ‌که‌

جلد 14 - صفحه 126

هدهد طولي‌ نكشيد ‌که‌ حاضر شد و خبر آورد ‌پس‌ ‌گفت‌:

(احطت‌) احاطه‌ نظري‌ و علمي‌ نه‌ احاطه‌ قدرتي‌ و ‌اينکه‌ دليل‌ ‌است‌ ‌بر‌ اينكه‌ حيوانات‌ ‌به‌ اندازه‌اي‌ شعور و ادارك‌ دارند ‌که‌ افعال‌ عباد ‌را‌ ميفهمند و ‌از‌ عقايد ‌آنها‌ و خوب‌ و بد ‌آنها‌ اطلاع‌ پيدا ميكنند.

جمله‌ ذرات‌ زمين‌ و آسمان‌

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 22)- «چندان درنگ نکرد» که هدهد آمد (فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ).

بازگشت و با صراحت به سلیمان چنین «گفت: من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نداری، من از سر زمین سبا یک خبر قطعی (و دست اول) برای تو آورده‌ام»؟ (فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ).

نکات آیه

۱ - حاضر شدن هدهد در نزد سلیمان، پس از درنگى نه چندان طولانى (فمکث غیر بعید فقال)

۲ - مبادرت هدهد به طرح دلیل غیبت خود و ارائه اطلاعات جدید به سلیمان(ع) (فقال أحطت بما لم تحط به)

۳ - هدهد، مدعى دستیابى به موضوعى خارج از قلمرو اطلاعات سلیمان (أحطت بما لم تحط به) «احاطة» در این جا کنایه از علم آمده است; یعنى، «علمت بما لم تعلم به; به چیزى دست یافتم که تو به آن دست نیافته اى».

۴ - محدودیت علم سلیمان و عدم اطلاع او از برخى امور اطراف خویش (فقال أحطت بما لم تحط به)

۵ - هدهد، پیامدار خبرى بزرگ و قطعى از سرزمین «سبا» براى سلیمان(ع) (و جئتک من سبإ بنبإ یقین) «نبأ» به خبر مهم و شنیدنى گفته مى شود; یعنى، «براى تو از سبا خبرى قطعى آورده ام که بسیار مهم و شنیدنى است.

۶ - دستگاه حکومت سلیمان، به دور از تملق و چاپلوسى (أحطت بما لم تحط به) گفتار صریح و بى تکلف هدهد، نشانگر مطلب یاد شده است.

موضوعات مرتبط

  • سلیمان(ع): سلیمان(ع) و تملق ۶; قصه سلیمان(ع) ۱، ۲، ۳، ۵; محدوده علم سلیمان(ع) ۴; ویژگیهاى حکومت سلیمان(ع) ۶
  • هدهد:

منابع