آل عمران ٧
ترجمه
آل عمران ٦ | آیه ٧ | آل عمران ٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مُحْکَمَاتٌ»: آیههای متقن و واضحی که همگان میتوانند به معانی و تفسیر آنها پی ببرند و در فهم آنها دچار اشتباه و التباس نشوند. «أُمُّ الْکِتَابِ»: اصل و اساس قرآن و مرجع احکام حلال و حرام و کلید مشکلات و مجملات. «مُتَشَابِهَاتٌ»: آیاتی که مشکل و قابل تأویل بوده و معانی کاملاً واضح و روشنی ندارند و چون محتمل مفاهیم و اوجه زیادی هستند، قاطعانه نمیتوان آنها را تفسیر و تبیین کرد. از قبیل: حروف مقطّعه، هنگامه رستاخیز، چگونگی روح، مجملات قرآن، صفاتیزدان، و ... «زَیْغٌ»: انحراف از حق. کجروی. «إِبْتِغاء»: خواستن. طلبیدن. «فِتْنَة»: برگرداندن از دین. کفر و شرک (نگا: بقره / و ...). «تَأْوِیل»: واژه (تأویلِ) نخستین به معنی تحریف و تفسیر نادرست، و دومی به معنی تفسیر صحیح و تبیین متشابهات در حدود توان بشری است. «الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»: دانشمندان زبردست و فرزانه. «رَاسِخُونَ»: عطف بر (اللهُ) است و ضمیر (هُ) در (تَأْویلَهُ) به (مَا) یعنی متشابه برمیگردد. «کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا»: هر یک از محکم و متشابه، از سوی پروردگارمان نازل شده است و ممکن نیست برخی از آن مخالف برخی دیگر باشد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
أَ فَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ... (۱) هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِيلَهُ... (۵) اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ... (۸) اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ... (۶)
صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ... (۰) وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ... (۵) وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى... (۸) إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنَا... (۰) لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ... (۲) وَ الَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ... (۴) (۱) أَ فَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ... (۱) إِنَ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ... (۲) يَوْمَ تَبْيَضُ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ... (۱) قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ... (۲) وَ قَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا... (۳) وَ جَاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفّاً... (۱)
نزول
محل نزول:
اين آيه در همچون ديگر آيات سوره آل عمران در مدينه بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل گرديده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
«شیخ طوسى» گوید: ربيع گويد: درباره وفد بخران نازل گرديد، هنگامى كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله بمحاجّه و مجادله پرداخته و چنين گفتند: كه آيا مسيح كلمة اللَّه و روحى از خدا نمى باشد؟ پيامبر فرمود: بلى چنين است، گفتند: همين امر براى ما كافى است سپس آيه «فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ» و نيز آيه (۵۹) «إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَاللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ» در اين سوره آل عمران|سوره نازل گرديد.
تفسیر
- آيات ۹۷، سوره آل عمران
- منظور از محكم بودن بعضى آيات قرآن و متشابه بودن بعضى ديگر
- معناى اينكه آيات محكمه ((ام الكتاب )) هستند
- آيات مشابه نيز، پس از آنكه با آيات محكمه تبيين شدند، محكمه مى شوند
- ((محاكمات )) آيات متضمن اصول مسلمه قرآنى است و ((متشابهات )) آيات متضمن روعاست
- ثابت نبودن و احيانا متغير بودن احكام اجتماعى و فروعى ، موجب تشبه مى گردد
- بررسى معناى ((تاءويل )) در آيات قرآنى و اقوالى كه در اين باره گفته شده است
- سه نكته كه از توضيحات درباره معناى ((تاءويل )) به دست آمده است
- علم به تاءويل كتاب مختص به خداى تعالى است
- موضع ((راسخون در علم )) در برابر آيات متشابه ، ايمان به آنها و توقف در مقامعمل است
- دعاى راسخون در علم : ((ربنّا لا تزغ قلوبنا...))
- مقدّمه
- ۱ - محكم و متشابه (گفتار)
- نقلاقوال مختلفى كه درباره مراد از محكم و متشابه گفته شده و نقد و ردّ آنها
- كلام راغب اصفهانى در بيان مراد از محكم و متشابه و اقسامى كه براى محكم و متشابهقائل است
- دو اشكال بر قول راغب
- پيروى آيات متشابه منشاء بدعتها و انحرافهاى بعد ازرسول خدا(ص ) و مبداء فتنه ها و محنت هابوده است
- ۲ - ام الكتاب بودن آيات محكم چه معنا دارد؟
- ۳ - تاءويل چه معنا دارد؟
- دو دليل (اجمالى و تفصيلى ) بر سستى اقوالى كه درباره مراد ازتاءويل گفته شده است
- ۴ - آيا كسى جز خدا تاءويل قرآن را مى داند؟
- اختلاف در اين مساءله از ابتدا تواءم با خلط و اشتباه بوده و ادله طرفين قاصر استاثبات مدعاى آنهااست
- انحصار علم به تاءويل در خداى سبحان ، منافاتى با اعطاء آن علم به بعضى افرادندارد
- تاءويل قرآن عبارتست از حقايق خارجى كه آيات قرآنى مستند به آن حقائق است
- بيان آنكه در ماوراى قرآنى كه در دست ما است امرى هست كه به منزله روح از جسد وممثل از مثل است
- ((مطهرين )) از بندگان خدا با قرآنى كه در كتاب مكنون و لوح محفوظ است تماس دارند(لايمسه الا المطهرون )
- ((مطهرين )) همان ((راسخين )) در علم هستند
- ۵-چرا كتاب خدا مشتمل بر متشابه است ؟
- بررسى سه جوابى كه به پرسش فوق داده شده وقابل بررسى است
- بيان آنچه در پاسخ به سؤ ال بالا شايسته گفتن است با توجه به پنج امر
- هدف از خلقت انسان ، تشريع دين و سپس تطهير الهى است و همه افراد انسان به اينكمال نمى رسند
- راه رسيدن به هدف فوق شناسندن انسان به خود او است (از طريق تربيت علمى و عملى )
- اساس هدايت اسلام بر علم و معرفت است نه تقليد كوركورانه
- امرى كه باعث شده است بيانات قرآن كريم جنبه((مثل )) به خود بگيرد
- بيان اينكه جنبه مثل داشتن ، مستلزم وجود تشابه است (ضرورت وجود متشابهات )
- ده نكته كه از مباحث و مطالب گذشته روشن شد
- مراتب مختلف قرآن از نظر معنا و اينكه هر معنايى خصوص به مرتبه اى از فهم و دركاست
- اثر متقابل علم و عمل در يكديگر
- مردم بر حسب مراتب قرب و بعدشان از خداى تعالى مراتب مختلفى از علم وعمل دارند
- رواياتى در معناى ((محكم و متشابه ))
- روايتى درباره ((راسخين در علم ))
- روايتى در وصف قرآن و اينكه قرآن ظاهرى و باطنى دارد
- انواع انطباق كليات قرآن بر مصادق
- مراد از هفت حرف در روايتى كه مى گويند: قرآن بر هفت حرفنازل گشته است
- منظور از تفسير به راءى كه از آن نهى شده است
- ده قول كه درباره مراد از تفسير به راءى گفته شده است
- توضيح مراد از ((تفسير به راءى )) با شرحى در مورد تفاوت و اختلاف عمده بين كلامخدا وكلام بشرى
- تفسير به راءى موجب ناهماهنگى و تنافى آيات قرآن مى شود
- مراد از ((زدن بعض از قرآن به بعض ديگر)) در روايتى كه از آن نهى شده است
- دور شدن از علم اوصياء رسول اللّه (ص )، باعث روى آوردن به تفسير به راءى شد
- نهى از ((تكلم به راءى )) و ((قول به غير علم )) و ((ضرب بعض به بعض ))،نهى از استمدادازغير قرآن براى فهم قرآن است
- پاسخ به اين توهم كه هر تفسيرى كه از كلمات صحابه و تابعين خارج باشد، تفسيربه راءى است
- شاءن پيامبر (ص ) فقط تعليم كتاب و تسهيل فهم كلام الهى است
- راه به سوى فهم قرآن بروى كسى بسته نيست
- قرآن بر معانى خود دلالت دارد و اهل بيت (ع ) ما را به طريق اين دلالت و اغراض ومقاصدقرآن راهنمايى مى كنند
- رفع تناقض بين دو دسته روايات
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«7» هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ
او كسى است كه اين كتاب را بر تو نازل كرد. بخشى از آن، آيات محكم (روشن و صريح) است كه اصل و اساس اين كتاب را تشكيل مىدهد. (و هرگونه ابهامى در آيات ديگر، با مراجعه به اين محكمات روشن مىشود) و بخشى از آن، آيات متشابه است (كه احتمالات مختلفى در معناى آيه مىرود، ولى با توجه به آيات محكم، تفسير آنها روشن مىشود.) امّا كسانى كه در دلهايشان انحراف است، به جهت ايجاد فتنه (و گمراه كردن مردم) و نيز به جهت تفسير آيه به دلخواه خود، به سراغ آيات متشابه مىروند، در حالى كه تفسير اين آيات را جز خداوند و راسخان در علم نمىدانند. آنان كه مىگويند: ما به آن ايمان آوردهايم همهى آيات از طرف پروردگار ماست (خواه محكم باشد يا متشابه) و جز خردمندان پند نگيرند.
جلد 1 - صفحه 469
نکته ها
در اين آيه، چند سؤال مطرح است:
سؤال: قرآن در يكجا همهى آيات خود را محكم دانسته و فرموده: «كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ» «1» و در جاى ديگر همه را متشابه دانسته و فرموده: «كِتاباً مُتَشابِهاً» «2» و در اين آيه بعضى را محكم وبعضى را متشابه معرّفى نموده است؟
پاسخ: آنجا كه قرآن فرمود: تمام آياتِ قرآن محكم است، يعنى سخن سست و بىاساس در هيچ آيهاى نيست و آنجا كه فرمود: همهى آيات متشابه هستند، يعنى سيستم و آهنگ آيات قرآن، هماهنگ، يكنواخت و شبيه بهم است.
اما با اين حال، از نظر فهم مردم همهى آيات يكسان نيستند، بعضى صريح و روشن و همه كس فهم، ولى بعضى داراى معانى بلند وپيچيدهاند كه همين امر موجب شبهه و اشتباه آنان مىگردد.
سؤال: چرا در قرآن آيات متشابه به كار رفته است؟
پاسخ: اوّلًا: وجود آيههاى متشابه زمينهى فكر و تدّبر در آيات قرآن است.
ثانياً: موجب رجوع مردم به رهبران آسمانى مىشود. آرى، اگر همهى درس آسان باشد، شاگرد نيازى به استاد احساس نمىكند.
ثالثاً: متشابهات وسيلهى آزمايش مردم است. گروهى كژانديش، از لابلاى آنها به سراغ اهداف شوم خود مىروند و گروهى انديشمند، به فرموده امام رضا عليه السلام با مراجعه به محكمات، معناى صحيح آيات را كشف مىنمايند. «من ردّ متشابه القرآن الى محكمه هدى الى صراط مستقيم» «3»
سؤال: نمونهاى از آيات متشابه را در قرآن بيان كنيد؟
پاسخ: در قرآن مىخوانيم: «إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ» «4» در قيامت، چشمها به پروردگارشان مىنگرند.
چون عقل سليم، جسم بودن را براى خداوند محال مىداند و در آيات ديگر قرآن نيز
«1». هود، 1.
«2». زمر، 23.
«3». بحار، ج 2، ص 185.
«4». قيامت، 23.
جلد 1 - صفحه 470
مىخوانيم: «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ» «1» چشمها او را درك نمىكنند، لذا مىفهميم كه مراد از نگاه به پروردگار، نگاه به لطف و پاداش او در قيامت است.
همچنين مراد از «دست خدا» در آيهى «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» «2» قدرت اوست، چنانكه در فارسى نيز مىگوييم: فلانى در فلان شهر يا اداره دست دارد، يعنى قدرت دارد. وگرنه خداوند كه جسم نيست تا دست و پا داشته باشد. قرآن نيز مىفرمايد: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» «3» او همانندى ندارد.
اين گونه آيات، سبب انحراف ساده انديشانى شده كه به آيات ديگر توجّه ندارند و از مفسّران واقعى يعنى اهلبيت پيامبر عليهم السلام جدا افتادهاند و شايد به جهت همين خطرات باشد كه قرآن، خود به ما سفارش نموده است هنگام قرائت قرآن از شرّ شيطان به خداوند پناه ببريد. «فاذا قرأت القرآن فاستعذ باللّه من الشيطان الرجيم» «4»
سؤال: تأويل قرآن به چه معناست؟
پاسخ: شايد مراد از تأويل، اهداف و معارف و اسرار پشت پردهاى باشد كه بعد روشن مىشود.
نظير تعبير خوابى كه حضرت يوسف ديد و بعد روشن شد و يا اسرارى كه در شكستن كشتى توسط خضر و موسى بود كه بعد روشن شد.
در روايات مىخوانيم: آيات ناسخ، از محكمات وآيات منسوخ از متشابهات قرآن است و ائمه معصومين عليهم السلام مصداق بارز راسخون در علم هستند. «5»
حضرت على عليه السلام در نهجالبلاغه «6» از راسخان در علم ستايش مىكند. آنان كه به عجز علمى خود نسبت به علومى كه مخصوص خداست اعتراف دارند و از تعمق در چيزى كه ضرورتى ندارد دست باز مىدارند.
«1». انعام، 103.
«2». فتح، 10.
«3». شورى، 11.
«4». نحل، 98.
«5». تفسير نورالثقلين.
«6». نهجالبلاغه، خطبه 91.
جلد 1 - صفحه 471
پیام ها
1- هركس همهى آيات را نمىفهمد. «وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ»
2- قلبهاى منحرف، منشأ فساد و فتنه است. «فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ»
3- فتنه، تنها آشوب نظامى و فيزيكى نيست، تفسير به رأى و تحريفِ فرهنگ و معانى آيات نيز فتنه است. «ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ»
4- گاهى حقّ و حقيقت نيز دستاويز باطل مىشود. «ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ»
5- هدف نهايى و مقصد اعلاى آيات الهى را تنها خدا و راسخان در علم مىدانند. «وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»
6- نام راسخان در علم در كنار نام مقدس خداوند آمده و مقامشان بعد از مقام الهى است. «وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»
7- علم، درجاتى دارد كه بالاترين آن آشنا شدن به تأويل و رسيدن به هدف نهايى است. «وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»
8- عالمان واقعى بىتكبّرند. «وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ»
9- گرايش به باطل، مانع از رسيدن به درجات بالاى علم است. «الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» در برابر «فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ» قرار داده شده است.
10- هر چه را نمىفهميم انكار نكنيم. «كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا»
11- نزول آيات محكم و متشابه، در مسير تربيت است. «كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا»
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 472
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ «7»
«1» تفسير نور الثقلين، جلد اوّل، صفحه 260، حديث 15
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 16
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ: حق سبحانه آن ذاتى است كه نازل فرمود، عَلَيْكَ الْكِتابَ: بر تو اى پيغمبر كتاب قرآن را، مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ: بعض از آن كتاب، آيات محكم و متقن باشد، يعنى در لفظ و معنى آن هيچ شبههاى نيست؛ ظاهر و باطن آن، يكى و مطابق با مقصود است. هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ: اين آيات محكمه، اصل و معظم قرآن است كه آيات ديگر به آن بازگردد.
وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ: و قسم ديگر، آيات مشتبه المعانى و مشتبه الالفاظ مىباشند، يعنى معانى متعدده را محتمل است و در مقصود آن اشتباه حاصل مىشود.
تبصره: در معناى محكم و متشابه، علما را اختلاف است:
1- محكم آنست كه ظاهرش معلوم و مقطوع باشد بدون قرينه و دليل، مثل آيه «إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً». متشابه آنست كه مراد، معلوم نباشد بدون قرينه و دليل، مثل آيه «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ» «1».
2- تفسير عياشى- از حضرت صادق عليه السّلام سؤال شد از محكم و متشابه، فرمود: المحكم ما يعمل به و المتشابه ما اشتبه على جاهله: «2» محكم، چيزى است كه عمل به آن مىشود؛ و متشابه آنچه مشتبه باشد بر جاهل آن.
و نيز ابو بصير از آن حضرت روايت نموده كه شنيدم فرمود: بدرستى كه در قرآن، محكم و متشابه است. امّا محكم؛ پس ايمان آوريم به آن و عمل كنيم و متدين شويم به آن. و امّا متشابه؛ پس ايمان آوريم به آن و عمل ننمائيم به آن «3».
«1» تفسير مجمع البيان، جلد اوّل، صفحه 409.
«2» تفسير عياشى، جلد اوّل، صفحه 162، حديث 3 و 4.
«3» تفسير عياشى، جلد اوّل، صفحه 162، حديث 3 و 4.
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 17
3- ابن عباس گفته: محكم، حلال و حرام و فرايض و احكام است.
متشابه، امثال و مواعظ باشد «1».
4- فخر رازى گويد: محكم آنست كه تحصيل علم به آن ممكن باشد، و متشابه آنست كه علم به معرفت آن، ممكن نيست «2».
5- سدى گفته: محكم، ناسخ؛ و متشابه، منسوخ باشد «3».
فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ: پس اما آنانكه از روى تقليد و تعصب، در قلبهاى آنها كجى و تباهى است از شك و كفر و نفاق، فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ:
پس پيروى مىكنند آنچه متشابه و معنى آن متشكك باشد از آيات قرآنى؛ و به آن احتجاج مىكنند بر امر باطل و آن را دليل خود سازند، ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ: به جهت طلب كردن تلبيس و تشكيك، بر ضعفاء مسلمين، يا غرض در آن، ضلالت و افساد دين و مردم است، يا متمسك به ظاهر متشابهات شوند، يا تأويل باطل كنند به سبب آنكه مردم را در فتنه اندازند و گمراه كنند آنها را به اظهار مناقضه محكم و متشابه. در «مجمع البيان» «4» از حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه: مراد فتنه در اينجا، كفر است. وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ: به جهت طلب كردن تأويل آن بر وفق مدّعا و متمنّاى خود كه خلاف حق است. و محتمل است داعى بر پيروى متشابهات، هر دو طلب باشد. يا هر يك از آن بر سبيل تعاقب، كه اول، مناسب معاند؛ و دوم، مناسب جاهل.
تنبيه: آيه شريفه شامل است تمام كسانى را كه متشابهات آيات را براى جريان مقاصد ضالّه خود تمسّك نموده، القاء شبهات يا تأويلات باطله نمايند.
در «منهج» از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مروى است كه اين
«1» الاتقان فى علوم القرآن، جزء دوّم، صفحه 2
«2» تفسير كبير، جزء دوّم، صفحه 417
«3» در كتب تفسير مانند تبيان، مجمع البيان، تفسير كبير و كتاب «الاتقان»، اين قول به ابن عبّاس نسبت داده شده است.
«4»- تفسير مجمع البيان، جلد اوّل، صفحه 410
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 18
آيه را تلاوت و بعد فرمود: در اين امت جمعى را يابيد كه طلب تأويل متشابه كنند و به آن تعلق و تمسك جويند و بر آن جدال كنند؛ ايشان آنانند كه حق تعالى شما را از ايشان تحذير، و نهى از مجالست و مخالطت با آنها فرموده. «1» بنابراين دستور كلى آنكه: رد متشابهات را به محكمات بايد نمود، چنانچه ابن بابويه در «عيون» از حضرت رضا عليه السّلام روايت نموده:
قال: من ردّ متشابه القرآن الى محكمه هدى الى صراط مستقيم. ثم قال:
انّ فى اخبارنا متشابها كمتشابه القرآن و محكما كمحكم القرآن، فردّوا متشابهها الى محكمه، و لا تتّبعوا متشابهها دون محكمها فتضلّوا. «2» فرمود: هر كه رد نمايد و برگرداند متشابه قرآن را به محكم آن، پس هدايت يافته به راه راست. بعد فرمود: بدرستى كه در اخبار ما متشابه باشد مثل متشابه قرآن، و محكم باشد مانند محكم قرآن؛ پس رد كنيد و برگردانيد متشابه آن را به سوى محكم آن، و پيروى مكنيد متشابه آن را بدون محكم آن، پس گمراه مىشويد.
وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ: و نمىداند كسى تأويل قرآن را، إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ: مگر خداى تعالى و كسانى كه ثابت هستند در دانش و مستقر در بينش.
مقدمه: فرق بين تفسير و تأويل:
شيخ طريحى در «مجمع البحرين»: تفسير، كشف مراد از لفظ مشكل باشد؛ و تاويل، ردّ يكى از محتملات به آنچه مطابق ظاهر باشد. «3» نزد بعضى تفسير، عبارت است از: بيان اسباب نزول و شأن و قصه و معانى آنها و تبيين و تقسيم آيات آن از عام و خاص، مطلق و مقيد، ناسخ و منسوخ؛ و تأويل، گردانيدن آيه به معنى محتملى كه از خود قرآن و سنت استنباط مىشود
«1» تفسير منهج الصادقين، جلد 2، صفحه 173
«2» تفسير صافى، جلد اوّل، صفحه 319 (بنقل از عيون اخبار الرّضا)
«3» مجمع البحرين، ذيل لغت فسر (صفحه 278 يك جلدى)
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 19
مطابق و موافق ما بعد و ما قبل آيه، به طورى كه اصلا مخالف قرآن و سنت و عقل نباشد.
نزد جمعى تفسير، علمى است كه در آن بحث شود از كلام منزل الهى، به صورت اعجاز، از جهت دلالت بر مراد حق تعالى؛ و تأويل؛ گردانيدن كلام از معناى ظاهر، به معنى كه مخفىتر باشد.
تنبيه: در تأويل آيات شريفه، هيچكس را حق تصرف نيست، زيرا آيه شريفه اختصاص داده دانستن تأويل قرآن را به خدا و راسخين در علم، كه مراد ائمه معصومين باشند به صريح احاديث خاصه و عامه:
اما خاصه: در «تفسير قمى» و «مبانى» و «صافى» و «نور الثقلين» و «مجمع» و «برهان» از حضرت باقر عليه السّلام فرمود: بدرستى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم افضل راسخان در علم است، بتحقيق دانا بود به تمام آنچه خداوند بر او نازل فرمود از تنزيل و تأويل، و نبود خدا نازل فرمايد بر آن حضرت چيزى را كه عالم نگرداند تأويلش را، و اوصياى بعد از او مىدانند آن را تماما. «1» و نيز «تفسير عياشى» و «مبانى» و «صافى» و غيره از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود: نحن الرّاسخون فى العلم و نحن نعلم تأويله: «2» مائيم راسخون در علم، و ما مىدانيم تأويل قرآن را.
اما عامه: احمد بن حنبل در «مسند» خود و نسائى در «مناقب» و بغوى در «شرح السنه» به اساتيد خود از ابو سعيد خدرى روايت نموده كه فرمود رسول خدا: «بتحقيق از شما صحابه كسى هست كه مقاتله نمايد بر تأويل قرآن، چنانچه مقاتله نمودم بر تنزيل آن. پس ابو بكر گفت: منم. حضرت فرمود: نه!
«1» تفسير صافى، جلد اوّل، صفحه 318- تفسير قمى، جلد اوّل، صفحه 96- اصول كافى، جلد اوّل، كتاب الحجّة، صفحه 213، حديث دوّم
«2» اصول كافى، جلد اوّل، صفحه 213، حديث اوّل
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 20
عمر گفت: منم؟ فرمود: نه! و لكن او خاصف نعل باشد.» و او حضرت على عليه السّلام بود كه وصله و پينه مىكرد نعلين رسول را.
و نيز جمله مفسرين و محدثين، و سيوطى و ابن حجر در «صواعق» روايت نموده كه قسم ياد نمود على عليه السّلام به خداى تعالى كه: نازل نشد آيهاى مگر آنكه مىدانم در چه چيز نازل شده و كجا نازل شده و در شأن كه نازل شده، و خداى تعالى عطا فرموده مرا قلبى آگاه و لسانى گويا.
و محلّ تعجب است از كسانى كه بعض صحابه و علماى اسلام و اهل كتاب را كه مسلمان شدند و ابن عباس و مجاهد و امثال آنها را راسخين در علم شمارند؛ لكن حضرت امير المؤمنين على عليه السّلام و ائمه معصومين را- كه نصوص احاديث مشهوره در باره ايشان وارد شده كه خزّان علم الهى هستند- ايشان را در «راسخين در علم» دانستن، تأمل دارند! يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ: مىگويند راسخين در علم كه ما ايمان آورديم و تصديق كنندهايم به متشابه قرآن، كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا: تمام محكمات و متشابهات و غير آن، از جانب پروردگار ما است و اقرار داريم به تمام قرآن. وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ: و متذكر نشوند و پند نگيرند مگر صاحبان عقول صافيه خالصه از اختلال و اعوجاج. اين مدح راسخان است به جودت ذهن و حسن نظر، و اشاره به آنچه مستعد شده براى اهتداء.
تنبيه: آيه شريفه آگاهى است متدينين و مؤمنين را كه تأسى نموده در تسليم و ايمان خود به راسخين در علم، و پيروى آنان نموده در معتقدات خود، و به هيچ گونه اظهار رأيى نكنند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ «7»
ترجمه
اوست كه فرستاد بر تو كتاب را كه بعضى از آن آيات واضح الدلالات است كه آنها اصل كتابند و بعضى ديگر آيات مشتبه المراد پس كسانيكه در دلهاى آنان ميل به باطل است پيروى مينمايند آنچه را مشتبه المراد است از كتاب براى طلب فتنه و براى طلب تأويلش با آنكه نمىداند تأويل آن را مگر خدا و آنانكه متمكن در دانشند مىگويند ايمان آورديم بآن همه آيات از نزد پروردگار ما است و پند نميگيرند مگر خردمندان.
تفسير
عياشى از حضرت صادق (ع) روايت نموده كه پرسيدند از آنحضرت از معنى محكم و متشابه فرمود محكم آنستكه بايد بر طبق آن عمل نمود و متشابه آن است كه مشتبه شود بر جاهل بآن و ابو بصير از حضرت صادق (ع) روايت نموده كه فرمود قرآن داراى محكم و متشابه است اما محكم بايد ايمان داشت بآن و عمل نمود بر طبق آن و ملتزم بآن شد اما متشابه بايد ايمان داشت بآن و عمل ننمود بر طبقش و اين است معنى قول خداوند و اما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأويله و ما يعلم تأويله الا اللّه و الراسخون في العلم يقولون آمنا به كل من عند ربنا و راسخان در علم آل محمدند (ص) و در كافى و عياشى از آنحضرت نقل نموده كه محكمات امير المؤمنين و ائمه هدى هستند و متشابهات فلان و فلان و فلان هستند و مشهور بين مفسرين آنستكه محكمات آياتى هستند كه دلالت آنها بر مراد ظاهر يا صريح است و اشكال و اجمالى ندارد و متشابهات آياتى هستند كه داراى اشكال يا اجمالند مانند فواتح السور و حافظوا على الصلوات و الصلوة الوسطى كه مراد از آنها ظاهر نيست و مانند نسوا اللّه فنسيهم و اضله اللّه على علم و الرحمن على العرش استوى كه داراى اشكالند زيرا كه نسبت نسيان و اضلال و استقرار در مكان خاصى نميشود بخداوند داد و قسم اول اصل و مرجع قسم دوم هستند چنانچه از و ما كان ربك نسيّا معلوم ميشود كه مراد از نسيان واگذاردن آنها است بحال خودشان بلا تشبيه مانند كسى كه فراموش كرده آنها را و از إنه بكل شىء محيط معلوم مىشود كه
جلد 1 صفحه 380
مكان خاصى ندارد بلكه مكان ندارد ولى احاطه و استيلاء دارد و از ان اللّه لا يظلم الناس شيئا معلوم ميشود خداوند اضلال نمىكند زيرا كه گمراه كردن كسى ظلم بر او است و معلوم ميشود كه مراد خذلان و هدايت ننمودن او است براى آنكه قابل هدايت نيست بعلاوه ادله عقليه دلالت دارد كه ظواهر اين آيات مراد نيست و خداوند منزه است از مكان و زمان و نقص و عيب و فعل قبيح از او سر نميزند و كسانى كه شكاك يا مايل بباطلند و حق در دل آنها جايگزين نشده بلكه قلوب آنها مأواى شيطان و وساوس او است بظواهر بدوى اين آيات و تأويلات باطل خودشان دست آويز شده براى طلب فتنه و فساد و تشكيك مردم در عقايد حقه و اشتباه كارى از محكمات قرآن دست بر ميدارند و آن آيات بينات را نقض مينمايند باين آيات كه مراد از آنها معلوم نيست بدون مراجعه باهل بيت عصمت و طهارت و در مجمع از حضرت صادق (ع) روايت فرموده كه فتنه در اينجا بمعنى كفر است و گاهى هم براى اظهار فضل يا اغراض شخصى تأويلاتى مينمايند از اين قبيل آيات كه مرضى خدا و رسول نيست با آنكه تأويل اين قبيل آيات را نمىداند مگر خداوند و هر كسى كه خداوند اين علم را باو كرامت فرموده و تأويل حمل نمودن كلام است بر معنائيكه ظاهر نباشد چنانچه در اين مقام روايت شده است كه نصاراى نجران بحضرت ختمى مرتبت عرض كردند شما قبول داريد كه حضرت عيسى كلمه خدا و روح او است فرمود بلى آنها گفتند كافى است ما را گويا حمل نمودند قول خداوند و كلمته القاها الى مريم و روح منه را بر آنكه حضرت عيسى فرزند خدا و شريك او است و اين آيه در رد آنها نازل شده با آن كه كلمه ظهور در فرزند و روح دلالت بر شريك ندارد و آيات صريحه در نفى ولد و شريك از خداوند در قرآن زياد است و دليل عقلى هم قائم است بر نفى هر دو از خداوند و چون تفسير هم در جائى صادق است كه در مطلب خفائى باشد و پرده از روى او برداشته شود و بتأويل نزديك است لذا بعضى گفتهاند تفسير و تأويل بيك معنى هستند بنظر حقير اخباريهم كه دلالت دارد بر آنكه تفسير برأى نبايد نمود محمول بر همين معنى است كه نبايد بميل طبيعى و هواى نفس بدون مراجعه بآيات واضحه الدلالات و اخبار ائمه معصومين آيات قرآنيه را معنى نمود و الا معلوم است كه قرآن براى استفاده و هدايت عامه مردم نزول يافته و ظواهر آن حجت است ولى بايد از عترت طاهره جدا نشود كه آنهايند راسخان در علم كه خداوند تعليم فرموده است به
جلد 1 صفحه 381
ايشان تأويل و تفسير و ظاهر و باطن و حد و مطلع و ناسخ و منسوخ و رخص و عزائم و ابتدأ و انتهأ آيات را و بنظر حقير عمده حكمت در نزول آيات متشابهات همين است كه احتياج امت بائمه معصومين و علماء عاملين كه نواب آنها هستند در فهم معانى قرآن و تكاليف خودشان محفوظ باشد و فضيلت و حقيت آنها بر امت ظاهر شود و قرآن از عترت تا روز قيامت جدا نشود چنانچه خدا شاهد است بنظر حقير بهترين و واضحترين دليل بر حقانيت دين اسلام اخبار ائمه معصومين است كه تا كسى بدقت در علومى كه از صادقين عليهما السلام در دست شيعه است نظر ننمايد اين اعتقاد جزمى براى او حاصل نميشود خصوص اخباريكه در تفسير قرآن وارد شده است كه پس از مدتها تأمل و تدبر و مراجعه بتفاسير وقتى شخص بيك روايت برميخورد و ميبيند چنان پرده از چهره مطلب مطلوب برداشتهاند كه عقل مبهوت ميشود بىاختيار ميگويد بابى انتم و امى يا آل محمد (ص) انتم الراسخون فى العلم حقا و حقا بىانصافى است كه شيعه در مقام تفسير از ضحاك و سدى و مجاهد و امثال آنها اسم ببرد و قهرا از تمسك بعروة الوثقاى ولايت باز بماند من تمسك بهم نجى و من تخلف عنهم هلك در هر حال از مطلب دور نشويم در اينكه مراد از راسخان در علم خانواده عصمت و طهارتند شكى نيست چنانچه در كافى و عياشى از حضرت صادق (ع) روايت نموده است كه فرمود ما راسخان در علم هستيم و ما ميدانيم تاويل قرآن را و عياشى نقل نموده از حضرت باقر (ع) كه مراد آنستكه نميدانند تمام تأويل قرآن را مگر راسخان در علم و در روايت ديگر وارد شده است كه پيغمبر (ص) افضل راسخان در علم است كه خداوند باو تعليم فرموده تمام تنزيل و تأويل قرآن را و خداوند نازل نفرموده است آيه را كه تأويل آنرا باو تعليم نفرموده باشد و اوصياء او بعد از او ميدانند تمام تأويل قرآن را و در كافى از حضرت باقر (ع) روايت نموده كه راسخان در علم كسانى هستند كه اختلافى در علم آنها پيدا نميشود بنظر حقير يعنى تبديل راى براى آنها حاصل نميشود شايد اشاره باشد بآنكه علم آنها موهبت الهى است و بنظر و استنباط نيست چنانچه علماء عامه در مقابل ائمه معصومين (ع) بنظر و استنباط حكم ميكردند و اختلاف در آراء آنها پيدا ميشد و در روايت ديگر وارد شده كه راسخان در علم امير المؤمنين و ائمه عليهم السلامند
جلد 1 صفحه 382
و در روايت ديگر وارد است كه آل محمد (ص) راسخان در علمند و نيز وارد شده كه راسخان در علم آنها آل محمدند (ص) حقير عرض ميكنم رسوخ در شىء بمعنى ثبوت و تمكن در آنست و البته كمال تمكن و ثبوت در علم مخصوص باين خانواده است لذا علم بتمام تاويل و تفسير و بواطن قرآن از خصايص آنها است ولى اگر كسى غبار معصيت از دل شست و شو نموده با اخلاص بگدائى بر در اين بيت الشرف آمد و دست توسل دراز كرد از اين خرمن خوشه ميچيند و مأيوس برنميگردد و شكر نعمت اين دودمان عظيم الشأن را بجا ميآورد و هر چه را كه دسترس بآن پيدا نكرد و محروم از فهم آن شد چون در علم خود بحقيت كتاب و رسالت پيغمبر (ص) و ولايت ائمه اطهار راسخ و ثابت است ميگويد ايمان آوردم بآنچه مراد است از اين آيه متشابه چون تمام قرآن از محكم و متشابه از طرف پروردگار است و شكى در آن نيست و اختلاف و تناقض در آن راه ندارد ولى اين كار هر كس نيست بلكه اشخاص ذكى مدبر عاقل باين نكته متفطن ميشوند كه بايد از چه طريق حل مشكلات را نمود چراغ عقل را بايد روشن نمود و باب علم را بايد پيدا كرد و خزان علم را بايد شناخت و متشابهات و بواطن قرآن را بنورانيت مشاهده نمود عياشى از امير المؤمنين (ع) نقل نموده كه فرمود بدان راسخان در علم كسانى هستند كه از مشتهيات نفسانى صرف نظر نموده اقرار بجهل و عجز خودشان از فهم اسرار و بواطن قرآن نمودند و خداوند آنها را باين اقرار مدح فرموده و اين تجاوز ننمودن از حد معلومات خودشان را رسوخ نام نهاده نبايد كسى عظمت خداوند را موازنه با مقدار عقل خود نمايد و الا هلاك خواهد شد و در احتجاج نيز از آنحضرت روايت نموده است كه خداوند كلام خود را بسه قسمت تقسيم نموده است يكقسمت آنرا عالم و جاهل ميداند و قسم ديگر را نميداند مگر كسى كه داراى صفاء ذهن و لطف قريحه و حسن تميز باشد كه خداوند باو شرح صدر عطا فرموده و قسم سيم را كسى نميداند مگر خداوند و انبياء او و راسخان در علم و اين براى آنستكه آنهائيكه ميراث پيغمبر (ص) را غصب نمودند مدعى علم قرآن كه خداوند نصيب آنها ننموده نشوند و وادار كند آنها را احتياج باحكام الهى بآنكه تن در دهند باو امر كسى كه خداوند اختيار امر و نهى را باو داده است ولى با وصف اين تكبر كردند و از اطاعت او دست برداشته مغرور شدند بزيادى اعوان و بخدا افترا بستند و با پيغمبر (ص)
جلد 1 صفحه 383
معاندت نمودند حقير عرض ميكنم اين اشاره است بهمان حكمتى كه بنظر بنده رسيد براى نزول آيات متشابهات و قبلا عرض كردم و در عيون از حضرت رضا (ع) نقل نموده كه كسيكه رد نمايد متشابه قرآن را به محكم آن هدايت شده است براه راست و آنكه آن حضرت فرمود كه در اخبار ما متشابه است مانند متشابه قرآن و محكم است مانند محكم قرآن پس رد نمائيد متشابه اخبار را به محكم آن و متابعت نكنيد متشابه آنها را بدون محكم آنها پس گمراه شويد و در اين مقام چيزيكه در خاطره بنده راه يافته آنستكه محكم و متشابه از لوازم عادى كلام هر گوينده است اختصاصى بقرآن و اخبار ندارد زيرا كه مىبينم در هر مقاله و كتابى جمل واضحة الدلالات و عبارات مشتبه المراد يافت ميشود پس بنظر حقير وجود متشابهات در قرآن محتاج به بيان حكمت نيست و اگر حكمتى هم بيان فرمودهاند بملاحظه آنستكه چون قرآن كتابى است كه براى هدايت عامه بشر نازل شده بنظر ميآيد كه بايد طورى باشد كه مورد استفاده عامه باشد ولى جوابش آنست كه اولا براى استفاده بشر است با توسل بذيل عنايت آل اطهار و ثانيا براى استفاده بشر است ولى هر كس بقدر فهم خود و ميزان قابليت و گنجايش ظرف ميتواند از اين دريا آب بردارد لذا ممكن است يك آيه براى شخصى محكم و براى ديگرى متشابه باشد پس اختلاف اشخاص در فهم و ادراك و مرتبه علم و جهل و حب و عناد و صفاى قلب و هواى نفس ايجاد محكم و متشابه در قرآن و اخبار مينمايد و الا اگر قلب از كدورات پاك و نفس از عناد و لجاج مبرى و بعقل و علم و ايمان آراسته شود تمام آيات را محكم ميبيند و كتاب احكمت آياته را تصديق مينمايد بخلاف آنكه بانواع كدورات مكدر و مستغرق وادى جهل باشد كه ممكن است همه آيات براى او متشابه باشد و اينكه در بيان حكمت ورود متشابهات گفتهاند براى آنستكه مردم زحمت بكشند و تدبر و تفكر نمايند و عالم شوند يا در معرض امتحان درآيند از قبيل بيان ثمرات قهريه است كه مترتب مى شود و الا بنظر حقير امر طبيعى است و محتاج بعنايت نيست بلكه ساده گفتن بطورى كه هيچ جمله مشكله در كلام يافت نشود محتاج بعنايت است بلى ميتوان گفت اين عنايت را ائمه معصومين نفرمودند براى آنست كه ظاهر شود فضل علماء ربانيين كه مأنوس با احاديث ائمه معصومين شدهاند بر مردم و ثابت شود بر عامه خلق احتياج آنها بعلماء
جلد 1 صفحه 384
اعلام در اخذ احكام خلاصه همان ملاحظه را كه خداوند از ائمه اطهار فرموده آنها هم از نواب و حجج خودشان نمودند و در اينكه و الراسخون فى العلم مبتدا است و يقولون خبر است يا آنكه و الراسخون عطف است بر اللّه و يقولون بيان حال آنها است كه داراى اعتقاد كاملند بين مفسرين اختلاف است ظواهر اخبار دلالت بر قول ثانى دارد مگر روايت عياشى از امير المؤمنين (ع) كه گذشت و دلالت بر قول اول دارد و بنظر حقير هر دو صحيح است و مانعى ندارد چنانچه مكرر عرض شده است و لازم نمى- آيد بر اين قول كه هيچ كس تاويل قرآن را نداند جز خداوند زيرا كه علم پيغمبر و ائمه معصومين بوحى و الهام الهى بوده بلى لازم ميآيد كه بدون وحى و الهام الهى و مراجعه باهل بيت اطهار عليهم السلام كسى عالم بتأويل متشابهات نشود و اين التزام مانعى ندارد بلكه موافق با ظواهر اخبارى است كه دلالت بر قول ثانى دارد پس معلوم شد كه اخبار اختلافى ندارد و متشابه با يكديگر است چنانچه كتاب هم متشابه است يعنى آيات آن شبيه بيكديگر است و اختلافى ندارد دقت و تأمل لازم است و از بعضى اخبار استفاده ميشود كه يقولون تعليم خداوند است بكسانى كه عالم بتأويل نيستند كه بايد اينطور بگويند و بنابراين خبر مبتداء محذوف است و اللّه اعلم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيكَ الكِتابَ مِنهُ آياتٌ مُحكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم زَيغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنهُ ابتِغاءَ الفِتنَةِ وَ ابتِغاءَ تَأوِيلِهِ وَ ما يَعلَمُ تَأوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي العِلمِ يَقُولُونَ آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِن عِندِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاّ أُولُوا الأَلبابِ «7»
او است خداوندي که نازل فرمود بر تو (محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) كتابي (قرآن) که يك قسمت آن آيات محكماتيست که مورد استفاده مكلّفين و واجب العمل است که اينکه محكمات اصل كتاب و مقصود اصلي از انزال هدايت و ارشاد ببهترين راهها است إِنَّ هذَا القُرآنَ يَهدِي لِلَّتِي هِيَ أَقوَمُ اسري آيه 9، و يك قسمت متشابهاتي است که محتاج بتفسير و تأويل است پس كساني که قلوب آنها زنگ اخلاق رذيله و اعمال سيّئه گرفته متشابهات قرآن را براي القاء فتنه و فساد بدلخواه خود تفسير و تأويل ميكنند و حال آنكه علم بتفسير و تأويل قرآن را كسي ندارد جز خدا و كساني که راسخ در علم هستند ميگويند تمام قرآن محكم آن، متشابه آن، ظاهر و باطن، تفسير و تأويل از جانب خدا است بتمام آن ايمان داريم و اينکه موضوع را متذكّر نميشوند مگر صاحبان خرد هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيكَ الكِتابَ در مقدّمه جلد اول بيان مراتب نزول قرآن را متذكّر شديم و نسبت انزال بخداوند صحيح است که بقدرت كامله خود ايجاد الفاظ
جلد 3 - صفحه 110
فرموده و هم نسبت بروح الامين جبرئيل عليه السّلام که واسطه وحي بود نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلي قَلبِكَ لِتَكُونَ مِنَ المُنذِرِينَ سوره شعراء آيه 192، چنانچه پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم واسطه بين خدا و امّت است.
مِنهُ آياتٌ مُحكَماتٌ من تبعيضيّه دلالت دارد بر اينكه آيات قرآني دو قسم است يك قسم محكمات و يك قسم متشابهات و ساير الفاظ آيه مثل لفظ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ و لفظ ما تشابه منه صراحت بر اينکه معني دارد.
و مراد از محكم ظاهرا اينکه باشد که لفظ بدلالت لفظيّه وضعيّه يا بقرائن داخليّه يا خارجيّه حاليّه يا مقاليّه لفظيّه يا عقليّه مطابقيّه يا تضمنيه يا التزاميّه يا اقتضائيّه منطوقيّه يا مفهوميّه دلالت بر معني و مراد داشته باشد سواي اينكه احتمال خلاف اينکه معني داده نشود که تعبير بنصّ ميكنند يا احتمال خلاف آن ضعيف باشد بنحوي که عقلاء در محاورات اعتناء نميكنند و بين موالي و عبيد حجّت باشد که تعبير بظاهر ميكنند.
و فرق بين نصوص قرآني و ظواهر آن اينست که در نصوص حالت منتظره نيست واجب الاخذ است و حجّة قاطعه است.
و در ظواهر بعد از فحص تام از مخصّصات و مقيّدات و معارضات و قرائن مجازات حجّت است.
هُنَّ أُمُّ الكِتابِ أمّ بمعني اصل شيئي است چنان که مكّه امّ القراء است و در قرآن اطلاق امّ الكتاب تارة بر لوح محفوظ ميشود وَ عِندَهُ أُمُّ الكِتابِ رعد آيه 39 وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الكِتابِ لَدَينا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ زخرف آيه 4، تفسير بلوح محفوظ شده بقرينه يَمحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثبِتُ در آيه اولي و قرينه بَل هُوَ قُرآنٌ مَجِيدٌ فِي لَوحٍ مَحفُوظٍ بروج آيه 22، نسبت بآيه ثانيه.
و اطلاق بر سوره حمد هم ميشود چون تمام قرآن بطور خلاصه در سوره حمد
جلد 3 - صفحه 111
است و در اينجا بر محكمات قرآن اطلاق شده چون مقصود اصلي از نزول قرآن هدايت بشر است بطرق سعادت و رستگاري نشأتين و نجات از مهالك دارين و اينکه مقصود در محكمات قرآن (نصوص و ظواهر) است و متشابهات احتياج ببيان و تفسير دارد وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ و اخر عطف بر آيات يعني منه آيات متشابهات و متشابه از مادّه شبه است، و متشابه را متشابه گفتند براي اينست که لفظ قالب معني نيست بلكه معاني متعدّده که هر كدام با لفظ سازش دارد و از اينکه جهت معاني شبيه يكديگرند و لو از جهات ديگر كمال مباينت را دارند و اينکه شامل مجملات و مشتركات و مجازات و غير مبيّنات ميشود.
فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم زَيغٌ زيغ را معني كردند بميل از حق و بشك و بجهل. و تحقيق كلام اينست که قلب در آيات شريفه مراد آن لطيفه ربّاني است و جوهر ملكوتي است که تعبير از آن بعقل و روح انساني و نفس ناطقه و غير اينها ميكنند. و از براي عقل چهار مرتبه گفتهاند:
عقل هيولايي که مجرّد قابليّت است نظير مادّة المواد در اجسام.
عقل بالقوّة که قدرت و استعداد كامل پيدا كند بر تحصيل كمالات علميّه، اخلاقيّه، عمليّه.
عقل بالفعل که داراي مراتب كمال و علوم و اخلاق حميده بتفاوت مراتب باشد عقل مستفاد که اتّصال بمباديه عاليه پيدا كند و از مبدء اعلي باو افاضه علوم و كمالات بشود که اينکه مرتبه خاصّ انبياء و اوصياء و مقرّبان درگاه الهي است و البته هر چه علما و عملا و اخلاقا بالا رود نورانيّت عقل او بيشتر ميگردد.
و زيغ همان زنگ و كدورت و ظلمت است که تمام كفّار و مشركين و معاندين و ضالّين و مضلّين و اهل طغيان و معصيت بتفاوت دركاتهم دارند.
فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنهُ چنانچه ميبينيم فرق ضالّه را از مجسّمه، جبريّه،
جلد 3 - صفحه 112
تفويضيّه، اشاعره، معتزله و غير اينها از مخالفين بلكه فرق باطله از شيعه: از صوفيّه، شيخيّه، واقفيّه فتحيّه و غير اينها، بلكه فرق خارجه از اسلام يهود و نصاري حتّي بهائيّه تماما براي اثبات باطل خود بيك آيات متشابهه تمسّك جسته و طبق مطالب فاسد خود تأويل كرده حتّي در حروف مقطّعات قرآن.
ابتِغاءَ الفِتنَةِ فتنه در قرآن در چند معني استعمال شده: يكي امتحان مثل قوله تعالي بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ الم أَ حَسِبَ النّاسُ أَن يُترَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لا يُفتَنُونَ وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبلِهِم الآية سورة عنكبوت، و قوله تعالي حكاية از موسي عليه السّلام إِن هِيَ إِلّا فِتنَتُكَ الآية اعراف 154، و بسياري از موارد ديگر و هم بمعني شرّ و فساد مثل الفِتنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتلِ بقره 187، وَ الفِتنَةُ أَكبَرُ مِنَ القَتلِ بقره 214، و غير اينها.
سوم بمعني عذاب مثل يَومَ هُم عَلَي النّارِ يُفتَنُونَ و الذاريات آيه 13.
و مراد در اينجا معني دوم است که اهل ضلال و كساني که پيش خود آيات متشابه را تفسير و تأويل ميكنند غرض آنها القاء فساد است که مردم را از راه حق منصرف نمايند و سوق بباطل خود دهند و آنها را گمراه كنند.
وَ ابتِغاءَ تَأوِيلِهِ دست از براهين قطعيّه از ادلّه عقليّه و نقليّه نصوص قرآنيّه و اخبار متواتره و ضروريّات دينيّه و مذهبيّه که بر مطالب حقّه قائم است بر ميدارند و بيك احتمالات ضعيفه آيات متشابه را حمل ميكنند و بر مطالب باطله خود احتجاج ميكنند.
وَ ما يَعلَمُ تَأوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي العِلمِ مفسّرين عامّه بر كلمه إِلَّا اللّهُ وقف ميكنند و در قرآنهاي مطبوعة خود علامت وقف لازم که (م) باشد ميگذارند وَ الرّاسِخُونَ فِي العِلمِ را مبتدا براي جمله بعد ميدانند بر خلاف مفسّرين خاصّه طبق اخبار وارده از ائمّه عليهم السّلام وَ الرّاسِخُونَ فِي العِلمِ را عطف
جلد 3 - صفحه 113
به اللّه و آنها را عالم بتأويل قرآن ميدانند و كلام عامّه مخدوش است از وجوهي وجه اول- آنكه قول به اينكه قرآن كلّ آن از جانب خدا است اختصاص براسخين بعلم ندارد بلكه هر مسلماني قائل باين قول هست و غير مسلمان هم تمام قرآن را تكذيب ميكند و تقديم مبتداء بر جمله فعليّه ظهور در اختصاص دارد يعني غير راسخ در علم قرآن را بتمامه از جانب خدا نميداند پس محكمات آن را نسبت بخدا ميدهد.
دوم- اينکه جمله در مقام ردّ كسانيست که تأويل متشابه ميكنند و البته كسي که تأويل متشابه ميكند قائل است به اينكه متشابه از جانب خدا است و الّا مطلب فاسد خود را نميتواند بتأويل ثابت كند.
سوم- مناسبت حكم و موضوع يعني تعبير برسوخ در علم مقتضي اينست که راسخ در علم چيزي را ميداند که غير راسخ نميداند و اينکه نيست مگر علم بتأويل و كساني که پيش خود تأويل ميكنند چون راسخ در علم نيستند علم بتأويل ندارند پس بنا بر اينکه قول مفسّرين خاصّه حقّ است و مستفاد از ظاهر آيه همين است، بعلاوه اخبار بسياري که از ائمّه عليهم السّلام رسيده مثل حديث مروي از كافي از حضرت باقر عليه السّلام يا حضرت صادق عليه السّلام فرمود در تفسير اينکه جمله
(فرسول اللّه افضل الراسخين في العلم قد علّمه اللّه عزّ و جلّ جميع ما أنزل عليه من التنزيل و التأويل و ما کان اللّه لينزل عليه شيئا لم يعلّمه تأويله و الاوصياء من بعده يعلمونه الخبر).
و نيز از كافي از محمّد بن سالم از حضرت باقر عليه السّلام در آخر حديث ميفرمايد
و الراسخون في العلم امير المؤمنين و الأئمة عليهم السلام.
و نيز از ابي بصير از حضرت صادق عليه السّلام فرمود
(نحن الراسخون في العلم و نحن نعلم تأويله)
و غير اينها از اخبار.
و راسخ بمعني ثابت، و كلمه العلم الف و لام جنس و افاده عموم ميكند،
جلد 3 - صفحه 114
پس مراد از راسخين در علم يعني ثابت در جميع آنچه اطلاق علم بر او ميشود و كلمه راسخ بمعني ثابت دلالت دارد بر اينكه جهل و شك و سهو و نسيان در او راه ندارد و اينکه معني عصمت است و معصوم منحصر بمحمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و آل او عليهم السلام است يعني عصمت از خطاء و جهل و شك و سهو و نسيان ولي معصوم از گناه ممكن است در غير اينها هم پيدا شود.
يَقُولُونَ آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِن عِندِ رَبِّنا اينکه جمله بنا بر اينکه تفسير جمله حاليّه است از براي وَ الرّاسِخُونَ فِي العِلمِ يعني راسخون در علم که عالم بتأويل متشابهات قرآن هستند در حالي است که قائل باين قول هستند و مراد مجرّد قول نيست بلكه اقرار از روي عقيده باطنيّه كلّ يعني كلّ من المحكمات و المتشابهات من المعاني الظاهريّة و الباطنيّة تا هفتاد بطن که در اخبار اشاره دارد وَ ما يَذَّكَّرُ إِلّا أُولُوا الأَلبابِ تذكّر صاحبان عقل باين است که ميدانند تمام كارهاي خداوند از روي حكمت و مصلحت و درست و بجا است و لو حكمت آن را ندانند و ديگر اعتراض نميكنند که چرا تمام قرآن محكمات نشد و حكمت نزول متشابهات چيست با اينكه ميتوان بمقدار فهم قاصر پارهاي از حكم آن را دست آورد من جمله اينكه مسلمين احتياج بدرب خانه ائمّه عليهم السلام داشته باشند و از قرآن مستغني نباشند و نگويند چنان که آن جاهل نادان گفت (حسبنا كتاب اللّه) و ديگر آنكه اگر بنا بود تمام معاني قرآنيّه که لا رَطبٍ وَ لا يابِسٍ إِلّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ از معاني ظاهريّه و باطنيّه تا هفتاد بطن در قرآن واضح و روشن بود از فصاحت و بلاغت و معجزيّت خارج ميشد و نقض غرض بود.
و ديگر آنكه آيات از هزار بحار مجلسي مفصّلتر ميشد.
و ديگر آنكه آيات راجعه بائمّه طاهرين عليهم السلام و آيات راجعه بمنافقين تماما واضح ميشد و طرفين شناخته ميشدند و همان صدر اول فاتحه دين و
جلد 3 - صفحه 115
اسلام را ميگرفتند و غير اينها از حكم و مصالحي که لا يعلمها الّا اللّه و الراسخون في العلم
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 7)
شأن نزول:
در حدیثی از امام باقر علیه السّلام نقل شده که: چند نفر از یهود به اتفاق «حیّ بن اخطب» و برادرش خدمت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله آمدند و حروف مقطعه «الم» را دستاویز خود قرار داده گفتند: طبق حساب ابجد الف مساوی یک و لام مساوی 30 و میم مساوی 40 میباشد و به این ترتیب خبر دادهای که، دوران بقای امت تو بیش از هفتاد و یک سال نیست!.
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برای جلوگیری از سوء استفاده آنها فرمود: شما چرا تنها «الم» را محاسبه کردهاید مگر در قرآن «المص و الر» و سایر حروف مقطعه نیست، اگر این
ج1، ص263
حروف اشاره به مدت بقاء امت من باشد چرا همه را محاسبه نمیکنید؟! (در صورتی که منظور از این حروف چیز دیگری است) سپس آیه مورد بحث نازل شد.
تفسیر:
محکم و متشابه در قرآن- در آیات پیشین سخن از نزول قرآن به عنوان یکی از دلایل آشکار نبوت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله به میان آمده بود، و در این آیه یکی از ویژگیهای قرآن و چگونگی بیان مطلب در این کتاب بزرگ آسمانی آمده است، نخست میفرماید: «او کسی است که این کتاب را بر تو نازل کرد که بخشی از آن آیات محکم (صریح و روشن) است که اساس و شالوده این کتاب است (و آیات پیچیده دیگر را تفسیر میکند) و بخشی از آن متشابه است» آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب یا جهات دیگر، در آغاز پیچیده بنظر میرسد (هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ).
این آیات متشابه محکی است برای آزمایش افراد که عالمان راستین و فتنه گران لجوج را از هم جدا میسازد، لذا به دنبال آن میفرماید: «اما کسانی که در قلوبشان انحراف است پیروی از متشابهات میکنند تا فتنه انگیزی کنند و تفسیر (نادرستی بر طبق امیال خود) برای آن میطلبند (تا مردم را گمراه سازند) در حالی که تفسیر آن را جز خدا و راسخان در علم نمیدانند» (فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ).
سپس میافزاید: آنها هستند که بر اثر درک صحیح معنی محکمات و متشابهات «میگویند ما به همه آنها ایمان آوردهایم (چرا که) همه از سوی پروردگار ما است» (یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا).
آری! «جز صاحبان فکر و خردمندان، متذکر نمیشوند» (وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ).
از آیه فوق چنین استفاده میشود که: آیات قرآن بر دو دسته هستند مفهوم قسمتی از آیات آن چنان روشن است که جای هیچ گونه انکار و توجیه و سوء استفاده در آن نیست، و آنها را «محکمات» گویند و قسمتی به خاطر بالا بودن
ج1، ص264
سطح مطلب یا گفتگو در باره عوالمی که از دسترس ما بیرون است مانند عالم غیب، و جهان رستاخیز و صفات خدا، چنان هستند که معنی نهایی و اسرار و کنه حقیقت آنها نیاز به سرمایه خاص علمی دارد که آنها را «متشابهات» گویند.
افراد منحرف معمولا میکوشند این آیات را دستاویز قرار داده و تفسیری بر خلاف حق برای آنها درست کنند، تا در میان مردم، فتنه انگیزی نمایند، و آنها را از راه حق گمراه سازند، اما خداوند و راسخان در علم، اسرار این آیات را میدانند و برای مردم تشریح میکنند.
البته آنها که از نظر علم و دانش در ردیف اولند (همچون پیامبر و ائمه هدی) از همه اسرار آن آگاهند در حالی که دیگران هر یک به اندازه دانش خود از آن چیزی میفهمند، و همین حقیقت است که مردم حتی دانشمندان را به دنبال معلمان الهی برای درک اسرار قرآن میفرستد.
نکات آیه
۱ - خداوند، نازل کننده کتاب (قرآن) بر پیامبر(ص) (هو الذى انزل علیک الکتاب)
۲ - نزول قرآن به صورت مکتوب بر پیامبر(ص)* (هو الذى انزل علیک الکتاب) اطلاق «الکتاب» بر قرآن، یا باید به این اعتبار باشد که نزولش به صورت نوشته بوده و یا در آن عصر به صورت کتاب و نوشته درمىآمده است، برداشت فوق بر اساس احتمال اوّل استفاده شده است.
۳ - «الکتاب»، از اسامى قرآن* (هو الّذى انزل علیک الکتاب)
۴ - کتابت قرآن در عصر نزول* (هو الّذى انزل علیک الکتاب)
۵ - قرآن، مشتمل بر آیات محکم و متشابه (منه ایات محکمات ... و اخر متشابهات)
۶ - آیات محکم، اصل و اساس قرآن است. (منه ایات محکمات هنّ ام الکتاب) به اصل و اساس هر چیز «ام»، گفته مىشود. (مفردات راغب).
۷ - آیات محکم قرآن، مرجع فهم و تفسیر آیات متشابه (منه ایات محکمات هنّ ام الکتاب و اخر متشابهات) «ام» در لغت عرب به هر چه مرجع چیز دیگرى باشد گفته مىشود. (روح المعانى، ج ۳، ص ۷۰).
۸ - عدم جواز برداشت از آیات متشابه، بدون ارجاع آنها به آیات محکم (فامّا الّذین فى قلوبهم زیغ فیتَّبعون ما تشابه منه)
۹ - امکان دستاویز قرار دادن حق در جهت باطل (فیتّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة)
۱۰ - پیوستگى و انسجام آیات محکم قرآن* (منه ایات محکمات هنّ ام الکتاب) از تعبیر به «ام» که مفرد است، مىتوان استفاده کرد که کلیّه آیات محکم قرآن، پیوسته و داراى انسجام است.
۱۱ - افراد منحرف (کج اندیش)، دنبال کننده آیات متشابه، به منظور ایجاد فتنه (فامّا الّذین فى قلوبهم زیغ فیتَّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة)
۱۲ - قلبهاى منحرف، منشأ فساد و فتنه هستند. (فامّا الّذین فى قلوبهم زیغ فیتَّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة)
۱۳ - سوء استفاده منحرفین از قرآن، در جهت ایجاد فتنه (فامّا الّذین فى قلوبهم زیغ فیتَّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة)
۱۴ - سلامت تفکر و حرکت جامعه، در گرو سلامت قلبها (فامّا الّذین فى قلوبهم زیغ فیتَّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله)
۱۵ - عدم جواز فتنه جویى و تأویل نادرست از قرآن (فامّا الّذین فى قلوبهم زیغ ... ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله)
۱۶ - منحرفین، به منظور تأویل محکمات، متشابهات را دنبال مىکنند. (فامّا الّذین فى قلوبهم زیغ فیتَّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله) بنابراینکه ضمیر در «تأویله» ارجاع به «ام الکتاب» شود که عبارت است از آیات محکم.
۱۷ - اعتدال و سلامت قلب و اندیشه، زمینه فهم صحیح قرآن (فامّا الّذین فى قلوبهم زیغ ... و ابتغاء تأویله) انحراف قلب، منتهى به تأویل نادرست قرآن مىشود; بنابراین سلامت قلب، فهم صحیح آیات قرآن را در پى دارد.
۱۸ - آیات قرآن، داراى تأویل است. (و ما یعلم تأویله الاّ اللّه) در معناى فوق، ضمیر «تأویله» ارجاع به قرآن شده است.
۱۹ - منحرفان و کج اندیشان توان تأویل آیات قرآن را ندارند. (فامّا الّذین فى قلوبهم زیغ فیتَّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله الاّ اللّه) در معناى فوق، ضمیر «تأویله» ارجاع به قرآن شده است.
۲۰ - فهم و برداشت صحیح از قرآن،بدون شناخت محکم و متشابه آن، امرى ناممکن است. (هنّ ام الکتاب ... فامّا الّذین فى قلوبهم زیغ) فهم متشابه در گرو ارجاعش به محکم است ; چون محکم، «امّ» و مرجع است. بنابراین اول باید آیات محکم از متشابه تشخیص داده شود، تا بتوان قرآن را فهمید.
روایات و احادیث
۲۱ - تأویل قرآن، مختص به خدا و راسخین در علم (عالمان ژرفنگر) است. (و ما یعلم تأویله الاّ اللّه و الراسخون فى العلم) بنابراینکه «الراسخون» عطف بر «اللّه» باشد. برداشت فوق را فرمایش امام باقر (ع) تأیید مىکند که در تفسیر آیه فرمود: «و ما یعلم تأویله ... » یعنى تأویل القرآن کله الاّ اللّه والراسخون فى العلم.[۳]
۲۲ - قرآن، مشتمل بر تأویلهایى (معارفى) کشف نشده که علم آن تنها در نزد خداوند است. (و ما یعلم تأویله الاّ اللّه)
۲۳ - تنها خداوند، تأویل آیات قرآن را مىداند. (و ما یعلم تأویله الاّ اللّه) بنابراینکه «واو» در «و الراسخون»، مستأنفه باشد; نه عطف بر «اللّه». برداشت فوق را فرمایش امیرالمؤمنین(ع) تأیید مىکند که فرمود: ... انّ الراسخین فى العلم هم الذین اغناهم اللّه عن الأقتحام فى السدد المضروبة دون الغیوب فلزموا الاقرار بجملة ما جهلوا تفسیره من الغیب المحجوب فقالوا: «امنا به کل من عند ربنا» فمدح اللّه عز و جلّ اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم یحیطوا به علماً و سمّى ترکهم التعمّق فیما لم یکلّفهم البحث عنه منهم رسوخاً.[۴]
۲۴ - رسوخ در علم، زمینه ایمان کامل به تمامى قرآن (و الراسخون فى العلم یقولون امنّا به کلّ من عند ربّنا)
۲۵ - راسخین در علم (عالمان ژرفنگر)، آیات محکم و متشابه را از جانب خدا دانسته و به آنها ایمان دارند. (و الراسخون فى العلم یقولون امنّا به کل من عند ربّنا)
۲۶ - ارزش و اهمیّت رسوخ در علم (ژرفنگرى) (و الرّاسخون فى العلم یقولون امنّا به کلّ من عند ربّنا)
۲۷ - لزوم ایمان به آنچه از جانب خداوند است. (یقولون امنّا به کل من عند ربّنا)
۲۸ - راسخین در علم، داراى مرتبه اى والا و مقامى ارجمند (و الراسخون فى العلم یقولون امنّا به کلّ من عند ربّنا)
۲۹ - اظهار ایمان به آیاتِ متشابه و محکم قرآن، شیوه راسخین در علم (و الراسخون فى العلم یقولون امنّا به کلّ من عند ربّنا) جمله «یقولون ... »، بیانگر آن است که راسخین در علم، ایمان خویش را اظهار مىکنند.
۳۰ - کارایى هر یک از آیات محکم و متشابه، در تربیت انسان (کُلُّ من عند رّبنا) هر کدام از آیات محکم و متشابه، ناشى از مقام ربوبیّت خدا (من عند ربّنا) است; بنابراین هر دو دسته، براى تربیت مىباشد.
۳۱ - کج اندیشى و گرایش قلب به باطل، مانع از ژرفنگرى در علم* (فامّا الّذین فى قلوبهم زیغ ... و الراسخون فى العلم) از مقابله دو گروه (کج اندیشان و راسخان در علم)، استفاده شده است.
۳۲ - وجود معارفى در قرآن که فهم آن تنها در اختیار گروه خاصى است. (و ما یعلم تأویله الاّ اللّه و الراسخون فى العلم)
۳۳ - رسوخ در علم، زمینه ایجاد روحیّه تسلیم در برابر خدا و آیات او (و الراسخون فى العلم یقولون امنّا به) جلمه «امنّا ... » و همچنین لحن آیه، دلالت بر تسلیم ایشان دارد.
۳۴ - جز خردمندان، کسى قدرت درک ویژگیهاى آیات محکم و متشابه را ندارد. (و ما یذّکّر الاّ اولوا الالباب) ظاهراً مراد از متعلّق «ما یذّکّر»، مطالب عنوان شده در همین آیه باشد.
۳۵ - خردمندى، شرط دریافت حقایق قرآن و ویژگیهاى آن (و ما یذّکّر الاّ اولوا الالباب)
۳۶ - راسخین در علم، خردمندانند. (و الراسخون فى العلم ... و ما یذّکّر الاّ اولوا الالباب) اگر تسلیم شدن در برابر حق، خاص راسخین باشد و درک لزوم تسلیم شدن در برابر حق، خاص اولوا الالباب باشد; الزاماً این دو عنوان منحصر به یک گروه مىشود و در نتیجه راسخین، همان خردمندانند.
۳۷ - آیات منسوخ، از مصادیق متشابه و ناسخ آنها از محکمات است. (منه ایات محکمات ... و اخر متشابهات) امام باقر (ع): ... فالمنسوخات من المتشابهات و المحکمات من الناسخات.[۵]
۳۸ - ائمه معصومین (ع) مصادیق بارز راسخین در علم و عالمان به تأویل قرآن هستند. (و ما یعلم تأویله الاّ اللّه و الراسخون فى العلم) امام صادق (ع): نحن الراسخون فى العلم و نحن نعلم تأویله.[۶]
۳۹ - گسترش کفر، هدف کج اندیشان از تمسک به آیات متشابه و دنبال کردن آن (فامّا الّذین فى قلوبهم زیغ فیتّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة) امام صادق(ع): المراد بالفتنة هاهنا الکفر.[۷]
۴۰ - پیامبر اکرم (ص) برترین راسخ در علم (و الراسخون فى العلم) امام باقر (ع) درباره آیه فوق فرمود: رسول اللّه (ص) افضل الراسخین.[۸]
۴۱ - لزوم ایمان توأم با عمل به آیات محکم و ایمان به آیات متشابه بدون مبنا قرار دادن آن براى عمل (منه ایات محکمات و اُخر متشابهات) امام صادق (ع): ان القرآن فیه محکم و متشابه فاما المحکم فنؤمن به و نعمل به و ندین و اما المتشابه فنؤمن به و لا نعمل به و هو قول اللّه تبارک و تعالى: «فامّا الّذین فى قلوبهم ... ».[۹]
۴۲ - علم به باطن قرآن، علم به تأویل آن است. (و ما یعلم تأویله الاّ اللّه) از امام باقر (ع) در پاسخ سؤال از معناى روایت «ما من القرآن آیة الاّ ولها ظهر و بطن» فرمود: ظهره تنزیله و بطنه تأویله ... .[۱۰]
۴۳ - آیاتى که موهم صدور گناه از پیامبران است از متشابهات قرآن و علم به تأویل آن تنها نزد خدا و راسخان در علم مىباشد. (و اخر متشابهات ... و ما یعلم تأویله) امام رضا (ع): ... اتّق اللّه و لا تنسب الى انبیاء اللّه الفواحش و لا تتأوّل کتاب اللّه برأیک، فان اللّه عزّ و جل قد قال: «و ما یعلم تأویله الاّ اللّه و الراسخون فى العلم ... ».[۱۱]
۴۴ - تأویل متشابهات قرآن توسط غیر راسخان در علم، تأویل به رأى است. (و ما یعلم تأویله الاّ اللّه و الراسخون فى العلم) امام رضا (ع): ... و لا تتأول کتاب اللّه برأیک فان اللّه عز و جل قد قال: «و ما یعلم تأویله الاّ اللّه و الراسخون فى العلم».[۱۲]
۴۵ - اعتراف راسخان در علم ناآگاه از تأویل متشابهات، به اینکه همه قرآن (محکم و متشابه آن) از نزد خداست. (یقولون امنّا به کلّ من عند ربّنا) امام باقر (ع): ... فقال الّذین لا یعلمون: ما نقول اذا لم نعلم تأویله فاجابهم اللّه: «یقولون امنا به کلّ من عند ربّنا» ... .[۱۳]
۴۶ - راسخان در علم، معترف به جهل خویش در تفسیر متشابهات و پرهیزکننده از تعمق در آنچه که وظیفه آنان نیست. (و الراسخون فى العلم یقولون) روایت کامل در فیش بیست و سوّم همین آیه آمده است.(۱۲)
۴۷ - ضرورت پرهیز از مجادله در آیات متشابه قرآن و ترک همنشینى با مجادله کنندگان در آن (هو الّذى انزل علیک ... فامّا الّذین فى قلوبهم زیغ فیتّبعون ما تشابه منه) رسول اللّه (ص) درباره آیه «هو الذى انزل ... » فرمود: اذا رأیتم الذین یتّبعون ما تشابه منه و الذین یجادلون فیه فهم الذین عنى اللّه فلا تجالسوهم.(۱۳)
۴۸ - خروج کنندگان بر حاکم اسلامى، کج اندیشانى که دنبال کننده آیات متشابه هستند. (فامّا الّذین فى قلوبهم زیغ) رسول اللّه (ص) درباره آیه فوق فرمود: هم الخوارج.(۱۴)
۴۹ - وفاکنندگان به سوگند، راستگویان در گفتار و دارندگان استقامت قلب و عفت در شکم و شهوت، از راسخان در علم هستند. (و الراسخون فى العلم) رسول اللّه (ص) در پاسخ سؤال از مفهوم راسخان در علم فرمود: من برّت یمینه و صدق لسانه و استقام قلبه و من عفّ بطنه و فرجه فذلک من الراسخین فى العلم(۱۵)
موضوعات مرتبط
- ائمه (ع): فضائل ائمه (ع) ۳۸
- احکام: ۱۵
- انبیا: عصمت انبیا ۴۳
- ایمان: زمینه ایمان ۲۴ ; متعلق ایمان ۲۴، ۲۹، ۴۱، ۴۵
- تربیت: عوامل مؤثر در تربیت ۳۰
- تسلیم: زمینه تسلیم ۳۳
- تعقل: ارزش تعقل ۳۴، ۳۵
- جامعه: عوامل رشد جامعه ۱۴
- خدا: علم خدا ۲۲، ۲۳
- دین: سوء استفاده از دین ۹، ۱۱، ۳۹
- راسخان در علم: ۲۱، ۲۵، ۲۸، ۲۹، ۳۶، ۳۸، ۴۰، ۴۳، ۴۶، ۴۹
- رسوخ در علم: ۲۴، ۲۶، ۳۱، ۳۳
- رشد: موانع رشد ۳۱
- سوگند: وفاى به سوگند ۴۹
- صداقت: ۴۹
- عاقلان: ۳۴، ۳۶
- عفت: عوامل عفت ۴۹
- علم: ارزش علم ۲۶ ; موانع علم ۳۱
- فساد: زمینه فساد ۱۱، ۱۲، ۱۳
- قرآن: ۵، ۶ آیات قرآن ۱۰ ; تأویل قرآن ۱۵، ۱۶، ۱۸، ۱۹، ۲۱، ۲۲، ۲۳، ۳۲، ۳۸، ۴۲، ۴۳، ۴۴، ۴۵ ; تاریخ قرآن ۴ ; تفسیر قرآن ۷، ۸، ۱۵، ۲۰، ۳۲، ۳۴، ۳۵، ۴۲ ; تفسیر به رأى قرآن ۴۴ ; سوء استفاده از قرآن ۱۳ ; فهم قرآن ۱۷، ۲۰، ۳۴ ; قرآن و محمّد (ص) ۱، ۲ ; کتابت قرآن ۴ ; متشابهات قرآن ۵، ۶، ۷، ۸، ۱۰، ۱۶، ۲۰، ۲۵، ۲۹، ۳۰، ۳۴، ۳۷، ۳۹، ۴۱، ۴۳، ۴۴، ۴۵، ۴۷، ۴۸ ; نامهاى قرآن ۲، ۳ ; نزول قرآن ۱، ۲
- قلب: اعتدال قلب ۱۷ ; قلب سلیم ۱۴، ۱۷ ; قلب و فساد ۱۲
- کفر: عوامل کفر ۳۹
- گرایشها: گرایشها به باطل ۳۱
- گمراهان: ۱۶، ۱۹، ۴۸ اهداف گمراهان ۳۹
- گمراهى: آثار گمراهى ۱۱، ۱۲، ۱۶، ۱۹
- مجادله: مجادله ممنوع ۴۷
- محمّد (ص): مقام محمّد (ص) ۴۰ ناسخ و منسوخ، ۳۷
منابع
- ↑ طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ۲، ص ۶۹۳.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شيخ طوسي و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص ۱.۶.
- ↑ تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۱۶۴، ح ۶ ; تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۷۱، ح ۱۳.
- ↑ توحید صدوق، ص ۵۵، ح ۱۳ ; ب ۲ ; تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۱۶۳، ح ۵ ; نهج البلاغه، صبحى صالح، خ ۹۱.
- ↑ کافى، ج ۲، ص ۲۸، ح ۱ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۱۳- ، ح ۱۹.
- ↑ کافى، ج ۱، ص ۲۱۳، ح ۱ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۱۶- ، ح ۳۴.
- ↑ مجمع البیان، ج ۲، ص ۷۰۰ ; نورالثقلین، ج ۱- ، ص ۳۱۳، ح ۱۷.
- ↑ بصائر الدرجات صفار، ص ۲۰۳، ح ۴ ب ۱۰ ; تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۱۶۴، ح ۶.
- ↑ بصائر الدرجات صفار، ص ۲۰۳، ح ۳، ب ۱۰ ; تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۱۶۲، ح ۴.
- ↑ بصائر الدرجات صفار، ص ۱۹۶، ح ۷، ب ۷ ; بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۹۷، ح ۶۴. ۹- و۱۰. عیون اخبارالرضا، ج ۱، ص ۱۹۲، ح ۱، ب ۱۴ ; بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۷۲، ح ۱.
- ↑ تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۱۶۴، ح ۶ ; تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۷۱، ح ۱۳.
- ↑ توحید صدوق، ص ۵۵، ح ۱۳، ب ۲ ; تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۱۶۳، ح ۵ ; نهج البلاغه، صبحى صالح، خ ۹۱. ۱۳- و۱۴. الدر المنثور، ج ۲، ص ۱۴۸.
- ↑ الدر المنثور، ج ۲، ص ۱۵۱.