البقرة ٢٤٣
ترجمه
البقرة ٢٤٢ | آیه ٢٤٣ | البقرة ٢٤٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أَلَمْ تَرَإِلی؟»: آیا آگاهی از؟ مگر نمیدانی که؟. مخاطب پیغمبر است و مراد ملّت او، و هدفِ پرسش تحریک آنان برای آگاهی از این چنین کسانی و پندگیری از کار ایشان است. «الَّذِینَ خَرَجُوا»: کسانی که بیرون رفتند. خداوند نژاد و شماره و سرزمین چنین کسانی را روشن نفرموده است، و چه بسا تنها جنبه ضربالمثل داشته باشد و برای پند و اندرز بوده و اصلاً داستانی در میان نباشد. «أُلُوفٌ»: جمع أَلْف، هزاران. «حَذَرَ»: از ترس. مفعولٌله است. «مُوتُوا ... أَحْیَاهُمْ»: مراد از موت و حیات، نابودی دستهای و ماندگاری دستهای است، و این که زندگی شجاعانه و بزرگوارانه حیات است، و زندگی ترسویانه و پستانه، مرگ بشمار است. پس در اینجا سخن از موت و حیات معنوی است (نگا: بقره / ، أنعام / انفال / ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
محمد بن يعقوب كلينى بعد از چهار يا پنج واسطه از امام باقر عليهالسلام درباره نزول اين آيه چنين روايت نموده است كه اينان مردم شهرى از شهرهاى شام بودند كه در آن شهر هفتاد هزار خانه بوده است و گرفتار مرض طاعون مى گردند. توانگران شهر كه توانائى خروج را داشتند از شهر بيرون آمدند ولى فقراء و بيچارگان كه توانائى خروج را نداشتند ماندند و از اثر مرض مزبور بيشتر آنها به هلاكت رسيدند.
توانگران مى گفتند: اگر بيرون نميآمديم به هلاكت ميرسيديم و فقراء مى گفتند: اگر ما هم توانائى و وسيله خروج از شهر را ميداشتيم از نفرات ما كمتر به هلاكت ميرسيدند، سپس تصميم گرفتند كه همه با هم از ترس مرگ ناشى از مرض طاعون از شهر خارج شوند لذا از شهر بيرون رفتند تا به شهرى ديگر رسيدند كه مخروبه افتاده و عده زيادى جلاى وطن نموده تا از مرض طاعون جان سالم بدر برند و عده زيادى ديگر نيز از مرض طاعون جان سپرده بودند.
به ناچار در آن شهر فرود آمدند و به فرمان خداوند همه به هلاكت رسيدند و سپس خاكستر شدند تا اين كه پيامبرى از پيامبران بنىاسرائيل به نام حزقيل بر آنها گذشت. وقتى كه استخوانهاى پوسيده آنها را ديد در عين حال عبرت گرفتن گريست و گفت: خدايا اگر آنها را زنده گردانى به آبادانى شهرهاى تو پردازند و فرزندانى بوجود آورند كه به عبادت تو مشغول گردند همچنان كه خودشان نيز به عبادت تو خواهند پرداخت.
خداوند به حزقيل وحى فرستاد و فرمود: آيا دوست دارى كه آنها زنده شوند؟ گفت: بلى، سپس خداوند آنها را زنده گردانيد و به آن پيامبر فرمان داد كه كلماتى را طبق دستور بر زبان براند.
امام صادق عليهالسلام فرمايند: كلماتى كه آن پيامبر طبق دستور به زبان آورد اسم اعظم بوده است، و نيز از امام صادق عليهالسلام نقل نمايند كه فرمود: اين آيه درباره اين قوم نازل گرديده است.[۳]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«243» أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ
آيا نديدى كسانى را كه از ترس مرگ از خانههاى خود فرار كردند، در حالى كه هزاران نفر بودند، پس خداوند به آنها گفت: بميريد (و آنها مردند،) سپس آنان را زنده كرد (تا درس عبرتى براى آيندگان باشند؟) همانا خداوند نسبت به مردم احسان مىكند، ولى بيشتر مردم سپاس نمىگذارند.
نکته ها
در شأن نزول اين آيه آمده است كه در يكى از شهرهاى شام كه حدود هفتاد هزار خانوار جمعيّت داشت، بيمارى طاعون پيدا شد و با سرعتى عجيب مردم را يكى پس از ديگرى از بين مىبرد. در اين ميان عدهاى از مردم «2» كه توانايى و امكانات كوچ داشتند، به اميد اينكه از مرگ نجات پيدا كنند از شهر خارج شدند، پروردگار، آنها را در همان بيابان به همان
«1». كافى، ج 6، ص 105.
«2». بگفته صاحب تفسير تبيان (ج 2، ص 282) تعدادشان از ده هزار بيشتر بوده است، زيرا عرب به بيش از ده هزار «الوف» وبه كمتر از آن «آلاف» مىگويد.
جلد 1 - صفحه 377
بيمارى نابود ساخت.
از برخى روايات استفاده مىشود كه اصل بيمارى مزبور در آن شهر، به عنوان مجازات بود.
زيرا وقتى رهبر و پيشواى آنان از آنها خواست كه خود را براى مبارزه و جهاد آماده كرده و از شهر خارج شوند، آنها به بهانه اينكه در منطقه جنگى مرض طاعون شايع است، از رفتن به ميدان جنگ خوددارى كردند و خداوند آنها را به همان چيزى كه بهانه فرار از جنگ قرار داده بودند، مبتلا ساخت.
در برخى تفاسير و روايات «1» آمده است: وقتى حِزقيل نبى، يكى از پيامبران بنى اسرائيل، از آنجا عبور مىكرد از خداوند درخواست كرد كه آنها را زنده كند. خداوند دعاى او را اجابت كرد و آنها را مجدّداً زنده نمود و به زندگى باز گشتند. البته اين الطاف الهى، هشدار و درس عبرتى براى آيندگان تاريخ است كه انسان بفهمد و شكرگزار خداوند باشد.
صاحب تفسير المنار، مرگ و حيات در آيه را به شكلى سمبوليك معنا كرده و آن را كنايه از بدست آوردن استقلال و از دست دادن آن دانسته است.
صاحب تفسير الميزان، ضمن انتقاد شديد از اين طرز تفكّر مىفرمايد: بايد به ظاهر آيات معتقد بود وگرنه لازم مىآيد تمام معجزات وامور خارق العاده را توجيه يا تأويل نمائيم.
ازآنجا كه شكر، تنها به زبان نيست، بلكه حقيقت شكر آن است كه نعمتهاى الهى را در جاى خود مصرف كنيم، لذا اكثر مردم شكرگزار واقعى نيستند.
در آيه اگر مىفرمود: «اكثرهم لا يشكرون» معنا اين بود كه اكثر آن مردم اهل شكر نبودند، ولى قرآن سيماى اكثر مردم در تمام اعصار را بيان مىكند، نه گروهى خاصّ را. «أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ»
شيعه، به رجعت و زنده شدن گروهى از افراد قبل از قيامت، اعتقاد دارد و علاوه بر صدها حديث، از آياتى همچون اين آيه، امكان وقوع آن را استفاده مىكند.
«1». كافى، ج 8، ص 198.
جلد 1 - صفحه 378
پیام ها
1- به تاريخ بنگريم و از آن درس بگيريم. «أَ لَمْ تَرَ ...»
2- در بيان تاريخ، آنچه مهم است عوامل عزّت و سقوط است، نه نام افراد و قبايل و مناطق. «الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ»
3- آنجا كه اراده خداوند باشد، فرار كارساز نيست. «فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا»
4- خداوند در همين دنيا بارها مردگان را زنده كرده است. «ثُمَّ أَحْياهُمْ»
5- فراز و نشيبها، مرگ و ميرها، زاد و ولدها و زندهشدنهاى مجدّد، همه نمونههايى از الطاف وفضل الهى است. «إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (243)
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ: (استفهام تقريرى و تعجيبى است) آيا ندانستهاى اى شنونده، يعنى البته دانستهاى و به نظر تعجب نگاه و نظر كن به سوى
«1» خصال، صفحه 102، حديث 58 (با اختلاف اندكى در عبارت)
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 432
كسانى كه، خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ: بيرون رفتند از شهرهاى خود، وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ: و حال آنكه. هزاران بودند به جهت دورى جستن از مرگ.
شرح واقعه: در كتاب كافى- از حضرت باقر و صادق عليهما السلام مروى است كه اين جماعت اهل شهرى از شهرهاى شام و هفتاد هزار خانواده بودند، هر وقت طاعون ميان آنها واقع مىشد اغنيا خارج مىشدند و فقرا باقى و بيشتر از فقرا و كمتر از اغنيا تلف مىشدند. پس رأى آنها بر اين شد هرگاه حادثه واقع شد تمام به هيئت اجتماع بيرون روند. اتفاقا طاعون حادث و همگى به جهت فرار از مرگ مسافرت كردند. رسيدند به شهر خرابهاى كه اهل آن هلاك شده بودند. چون نزول به آن شهر و مطمئن گرديدند فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا: پس امر فرمود خداى تعالى بميريد، فورا و بلافاصله همه مردند. «1» در معالم- مروى است كه حق تعالى دو ملك فرستاد: يكى از اعلاى شهر و ديگرى از اسفل آن، ندا كردند: بميريد، تماما يكمرتبه مردند، حتى جميع چهارپايان آنها. بنابراين اسناد اماته به خدا به جهت تخويف و تهويل است به اعتبار سببيت.
خلاصه مردم از اطراف جمع شدند و از دفن آنها عاجز گشته، بالاخره ديوارى اطراف آنها كشيده و درى به آن گذاشتند. حكمت در اماته آنها يكمرتبه براى آن بود كه بدانند فرار از قضاى الهى فايده ندارد. چون مدتى گذشت و همه گوشت و پوست آنها خاك شد و از آنها جز استخوان باقى نماند، ثُمَّ أَحْياهُمْ: پس زنده فرمود ايشان را حق تعالى.
بيان: تفصيل آن بر اين وجه كه حزقيل خليفه سوم حضرت موسى عليه السلام بر آن مكان گذشت، و آن تودههاى استخوانها را ديد. توقف نموده در آنها تفكر مىكرد، خداوند به او وحى فرمود: مىخواهى به تو آيتى
«1» تفسير برهان، جلد اوّل، صفحه 233، حديث اوّل.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 433
نمايم كه مردهها را چگونه زنده فرمايم؟ عرض كرد: بلى. خطاب شد فلان كلمه بگو، حزقيل آن كلمه را گفت، و عرضه داشت: الهى، چنانچه اثر هيبت بديشان نمودى، نظر رحمت به آنها بفرماى. الحال به قدرت ذو الجلال، استخوان از يكديگر جدا گشته گوشت و پوست بر آنها ظاهر، همه زنده شده برخاستند و مىگفتند: سبحانك اللهم و بحمدك لا اله الا انت.
إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ: بدرستى كه خداى تعالى هر آينه صاحب فضل و بخشايش است بر مردمان، چه اين مردگان را زنده فرمود تا از آن عبرت يابند و متيقن شوند بر حشر اجساد در روز معاد و بصيرت يابند.
وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ: و لكن بيشتر مردمان شكرگزارى ننمايند و به آيات سبحانى عبرت نيابند و به وظايف بندگى قيام نكنند.
عياشى- از حمران بن اعين روايت نموده كه از حضرت باقر عليه السلام سؤال نمودم از اين آيه شريفه. فرمود: زنده نمود و برگردانيد ايشان را به دنيا تا ساكن شدند خانههاى خود را و طعام خوردند و نكاح كردند و مكث نمودند به مقدارى كه خدا خواست، پس از آن مردند به اجلهاى خودشان. «1» تبصره: آيه شريفه اثبات نمايد وقوع و صحت رجعت ائمه هدى عليهم السلام و غير ايشان را، زيرا بالاترين دليلها براى امكان چيزى وقوع آنست و نص صريح آيه شريفه است كه ميرانيد خدا اين جماعت را و پس از آن زنده فرمود آنان را. و حديث حضرت باقر عليه السلام مبين سازد كه برگشتند به خانهها و طعام خوردند و نكاح نمودند و به اجلهاى خود مردند.
بنابراين رجعت حق، و اثبات آن ادله سه گانه: قرآن، احاديث ائمه عليهم السلام، اجماع فرقه اثنى عشرى. و اگر چنانچه محال بودى، بايد واقع نشدى. و چون آيات و اخبار وقوع آن را اعلام فرمايد، شبهه و ترديد نخواهد
«1» تفسير برهان، جلد اوّل، صفحه 233 حديث شماره 2.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 434
بود.
در كتاب منتخب البصائر جميل بن دراج از حضرت صادق عليه السلام سؤال نمايد از آيه شريفه إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ: خداوند فرمايد: بدرستى كه ما هر آينه نصرت نمائيم پيغمبران خود را و كسانى كه ايمان آوردند در زندگانى دنيا و روز قيامت. حضرت فرمود: اين نصرت به خدا قسم در رجعت است، آيا ندانستهاى بدرستى كه انبياء بسيارى از ايشان نصرت نشدند در دنيا و كشته شدند، و ائمه بتحقيق كشته شدند و يارى نشدند، پس آن در رجعت خواهد بود. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (243)
ترجمه
آيا نديدى آنانرا كه بيرون رفتند از خانههاشان و ايشان هزاران بودند از ترس مرگ پس گفت مر ايشانرا خداوند بميريد پس زنده كرد ايشان را بدرستى كه خداوند هر آينه صاحب تفضل است بر مردمان ولى بيشتر مردمان شكر نمىكنند.
تفسير
اين قصه براى بيان قدرت كامله الهيه و شگفت خلق از عظمت آنمقام و اقرار پيغمبر (ص) بر وقوع واقعه ذكر شده است و شرح آن چنانچه در كافى از صادقين عليهما السلام نقل نموده است كه اين جماعت هفتاد هزار خانه وار بودند اهل يكى از شهرهاى شام و طاعون در آنشهر زياد ميآمد و بناى مردم بر آنشده بود كه در
جلد 1 صفحه 307
موقع آمدن طاعون اغنيا از شهر خارج ميشدند و فقراء كه توانائى نداشتند باقى ميماندند و زياد ميمردند و كسانيكه بيرون رفته بودند تلفاتشان كم بود و ميگفتند اگر ما هم بيرون نميآمديم زياد ميمرديم آنها هم كه مانده بودند ميگفتند اگر ما بيرون ميرفتيم كم ميمرديم تا آنكه بنا گذاردند كه در موقع آمدن طاعون همه بيرون روند و چون طاعون آمد اينمرتبه همه بيرون رفتند و در شهرها مسافرت نمودند تا آنكه بشهرى رسيدند كه ويران شده بود و اهل آن جلاء وطن نموده بودند و به مرض طاعون مرده بودند در آنشهر اقامت كردند و چون مستقر شدند امر الهى بمرك آنها صادر شد و در همان ساعت تماما مردند و پوسيدند ولى ابدان آنها ظاهر بود و كسانيكه از آنجا عبور ميكردند آنها را يكجا جمع كردند پس يكى از پيغمبران بنى اسرائيل كه خرقيل نام داشت از آن مكان عبور فرمود و چون آنها را بآنحال ديد گريه كرد و عبرت گرفت و از خداوند مسئلت نمود كه آنها را زنده فرمايد تا تعمير بلاد و توليد عباد و عبادت با عباد نمايند و خداوند اجابت فرمود و در همان ساعت همه زنده شدند بعد از آنكه خداوند اسم اعظم خود را باو تعليم فرموده بود و آن پيغمبر از خداوند بوسيله آن اسم مسئلت نمود و چون آن اسم را بر زبان جارى فرمود نگاه ميكرد باستخوانهاى پوسيده و مىديد كه پرواز ميكنند بسوى يكديگر و چون اجسادشان كامل شد زنده شدند و نگاه ميكردند بيكديگر و تسبيح ميكردند و تهليل ميگفتند و تكبير مينمودند خداوند عز و جل را پس خرقيل على نبينا و آله و عليه- السلام گفت شهادت ميدهم كه خداوند بر همه چيز قادر است و اين آيه در باره آنها نازل شده است و در عوالى از حضرت صادق (ع) اجمال اين قصه را نقل نموده است بعلاوه آنكه اينواقعه در روز نوروز فرس اتفاق افتاد و آن پيغمبر از طرف خداوند مأمور شد كه بر آرامگاه آنها آب بريزد و باين جهت آب ريختن در روز نوروز مستحب شد و كسى نميداند سرّ آنرا مگر آنانكه راسخ در علمند و در مجمع از حضرت باقر (ع) نقل نموده كه اينقوم پس از زنده شدن در خانهها منزل نمودند و غذا خوردند و زن گرفتند و ماندند تا آنكه باجل خدائى از دنيا رفتند و اين از تفضلات الهى است كه موجبات بصيرت و عبرت مردم را بآنها گوشزد ميفرمايد ولى بيشتر مردم بصيرت پيدا نميكنند و عبرت نميگيرند و امر خداوند بموت مانند امر اوست
جلد 1 صفحه 308
بايجاد كه ميفرمايد كن فيكون.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
أَ لَم تَرَ إِلَي الَّذِينَ خَرَجُوا مِن دِيارِهِم وَ هُم أُلُوفٌ حَذَرَ المَوتِ فَقالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحياهُم إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضلٍ عَلَي النّاسِ وَ لكِنَّ أَكثَرَ النّاسِ لا يَشكُرُونَ (243)
(آيا ندانستي كساني را که از ديار خود از ترس موت بيرون رفتند و حال آنكه
جلد 2 - صفحه 495
هزارها بودند، پس خداوند بآنها گفت بميريد، و سپس آنان را زنده نمود بدرستي که خداوند صاحب فضل نسبت بمردم است ولي اكثر مردم سپاسگزار نيستند). در تفسير آيه از جهاتي بين مفسرين اختلاف است و ما از اختلافات آنها صرف نظر نموده و آنچه مفاد اخباري است که در تفسير برهان از كافي كليني ره و تفسير عياشي و احتجاج طبرسي از حضرت باقر و صادق (ع) روايت كرده اكتفاء مينمائيم و مضمون آن اخبار بنحو اختصار اينست که اينها قومي بودند از شهري از شهرهاي شام هنگامي که طاعون آمد اغنياء از شهر بيرون شده و فقراء ماندند، اكثر آنها که ماندند هلاك شدند و از اغنياء كمي مردند، مرتبه ديگر که طاعون آمد رأيشان بر اينکه مجتمع شد که همه از شهر خارج شوند و از ترس طاعون بيرون شدند و بشهر ويراني وارد گرديدند که اهل آن بطاعون هلاك شده بودند پس چون در آنجا فرود آمده و رحل اقامت افكندند حق تعالي اراده كرد که همه آنها را بميراند لذا در آن ساعت مردند و استخوانهاي آنها پوسيده شد، پيغمبري حزقيل نام از آنجا عبور نمود و آن وضع را مشاهده نمود گريه كرد و گفت پروردگارا كاش اينها را چنانچه ميراندي زنده ميكردي تا شهرهاي ترا آباد نموده و با بندگان صالح تو ترا عبادت كنند، خطاب رسيد دوست ميداري آنها زنده شوند عرض كرد بلي پس خداوند همه آنها را زنده نمود، راوي عرض ميكند آيا آنها دو مرتبه مردند! فرمود نه بلكه مدتها زيست نموده و بعبادت مشغول بودند و ميخوردند و نكاح نمودند تا از دنيا رفتند.
أَ لَم تَرَ إِلَي الَّذِينَ خَرَجُوا مِن دِيارِهِم استفهام تقريري است و رؤيت بمعني علم است و گفتند اينکه كلمه موضوع براي تعجب و تعظيم است که مطلب را در نظر سامع بزرگ جلوه دهند، و ديار جمعدار است و دار بر خانه و منزل و شهر اطلاق ميشود گفته ميشود دار السلطنة، دار الملك، دار الخلافة، دار العلم و نحو اينها
جلد 2 - صفحه 496
و اصل دار از دور است زيرا در آن متصرف دور ميزند.
وَ هُم أُلُوفٌ الوف جمع الف است و براي الف دو جمع است يكي آلاف که از سه هزار تا ده هزار است و ديگر الوف که جمع كثرت است و از ده هزار ببالا را نيز شامل ميشود حَذَرَ المَوتِ مفعول له است يعني بجهت ترس از مرگ و طاعون از شهر خارج شدند.
فَقالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُوا قول در اينجا بمعني اراده و مشيت است مثل آيه شريفه إِذا أَرَدناهُ أَن نَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ«1» چون قول خداوند همان فعل اوست که بمجرد تعلق اراده واقع ميشود و يا كلامي است که بايجاد او مسموع ميشود مانند كلام خدا با موسي، و مانند قرآن مجيد که كلام الهي است و معني جمله اينست که خداوند اراده فرمود که آنها بميرند و بمجرد اراده او همه مردند. ثُمَّ أَحياهُم ثم براي تراخي است يعني بين مردن و زنده شدن آنها زماني فاصله شد و مرجع ضمير (هم) همان (الّذين) يعني آنهايي که از ديارشان خارج شده و خداوند آنها را ميرانيد زنده نمود.
إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضلٍ عَلَي النّاسِ يعني زنده كردن تفضلي از جانب خداوند نسبت بآنها بود و همين جمله دليل است بر اينكه اينان پس از زنده شدن اهل ايمان و تقوي و عبادت و بندگي شدند زيرا اگر كافر يا فاسق بودند زنده شدن آنها عقوبت و وبال براي آنها بود نه تفضل.
وَ لكِنَّ أَكثَرَ النّاسِ لا يَشكُرُونَ ولي اكثر مردم قدر نعمت حيات که از تفضل خدا بر بندگان است ندارند و از اينکه نعمت که از هر دمي از آن ميتوان سعادت خود را تأمين نمود استفاده ننموده و عمر خود را صرف معاصي و توغل در زخارف دنيوي ميكنند
1- سورة النحل آيه 42
جلد 2 - صفحه 497
(تنبيه) اينکه آيه شريفه يكي از ادله قطعيه بر امكان رجعت است و اينكه پس از رجعت باز تكليف متوجه انسان ميشود اگر چه بموت تكليف ساقط گردد و ما در جلد دوم كلم الطيب آيات و اخبار و گفتار علماء اعلام و كتب مؤلفه در اينکه مسئله و اشكالات وارده بر آن و جواب آنها را متذكر شدهايم«1».
برگزیده تفسیر نمونه
اشاره
(آیه 243)
شأن نزول:
در یکی از شهرهای شام بیماری طاعون راه یافت و مردم یکی پس از دیگری از دنیا میرفتند در این میان عده بسیاری به این امید که شاید از چنگال مرگ رهایی یابند آن محیط و دیار را ترک گفتند از آنجا که پس از فرار از محیط خود و رهایی از مرگ در خود احساس قدرت و استقلالی نموده و با نادیده گرفتن اراده الهی و چشم دوختن به عوامل طبیعی دچار غرور شدند پروردگار آنها را نیز در همان بیابان به همان بیماری نابود ساخت.
تفسیر:
این آیه اشاره سر بسته، و در عین حال آموزندهای است، به سرگذشت عجیب یکی از اقوام پیشین، که بیماری مسری وحشتناکی در محیط آنها ظاهر گشت، و هزاران نفر، از آن منطقه فرار کردند، میفرماید: «آیا ندیدی کسانی را که از خانه خود از ترس مرگ فرار کردند در حالی که هزاران نفر بودند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ).
سپس به عاقبت کار آنها اشاره کرده میفرماید: «خداوند به آنها فرمود:
بمیرید» و به آن بیماری که آن را بهانه قرار داده بودند مردند (فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا).
«سپس خداوند آنها را زنده کرد» تا ماجرای زندگی آنان درس عبرتی برای دیگران باشد (ثُمَّ أَحْیاهُمْ).
این امر تکوینی، همانند امری است که در آیه 82 سوره یس آمده، آنجا که میفرماید: «امر او تنها این است که هنگامی که چیزی را اراده کند میگوید: ایجاد شو و فورا موجود میشود»! جمله «ثُمَّ أَحْیاهُمْ» اشاره به زنده شدن آن جمعیت است که به دعای حزقیل پیامبر، صورت گرفت و از آنجا که بازگشت آنان به حیات، یکی از نعمتهای روشن الهی بود، (هم از نظر خودشان، و هم از نظر عبرت مردم) در پایان آیه میفرماید:
«خداوند نسبت به بندگان خود احسان میکند، ولی بیشتر مردم، شکر او را بجا نمیآورند» (إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ).
نه تنها این گروه، بلکه همه انسانها مشمول الطاف و عنایات و نعمتهای اویند.
دانشمند معروف شیعه مرحوم صدوق- ره- به این آیه برای امکان مسأله
ج1، ص220
«رجعت» استدلال کرده و میگوید: یکی از عقاید ما اعتقاد به رجعت است (که گروهی از انسانهای پیشین بار دیگر در همین دنیا به زندگی باز میگردند).
و نیز میتواند این آیه سندی برای مسأله معاد و احیای مردگان در قیامت باشد.
نکات آیه
۱ - فرار هزاران تن از اقوام گذشته از دیار خویش به خاطر ترس از مرگ، و میرانده شدن و دوباره زنده شدن آنان پس از مدّتى از سوى خداوند (الم تر الى الّذین ... ثمّ احیاهم)
۲ - واقعه تاریخى آن قومى که از دیارشان خارج شدند و به امر خداوند مردند و سپس زنده شدند، آیات الهى است. (یبین اللّه لکم ایاته ... الم تر الى الّذین خرجوا)
۳ - شناخت حوادث تاریخى و عبرت گرفتن از آنها، وظیفه مؤمنان (الم تر الى الذّین) رؤیت در آیه شریفه به معناى دیدن با چشم نیست; چون آن واقعه، گذشته است و قابل دیدن براى مخاطب نیست. بنابراین «الم تر ... » تحریک است براى شناخت و درک سرگذشت پیشینیان تا درس و عبرتى باشد براى اندیشه کنندگان.
۴ - امکان زنده شدن مردگان در دنیا (رجعت) (فقال لهم اللّه موتوا ثمّ احیاهم)
۵ - مرگ و حیات، در قدرت خداوند (فقال لهم اللّه موتوا ثمّ احیاهم)
۶ - مرگ، نابودى نیست. (فقال لهم اللّه موتوا ثمّ احیاهم) اگر مرگ، نابودى و نیستى باشد، صحیح نبود که بفرماید همان مردگان را زنده کردیم.
۷ - از مرگ نمى توان گریخت. (الم تر الى الّذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم اللّه موتوا)
۸ - دعوت خداوند به تعقّل در واقعه قومى که مُردند و دوباره زنده شدند. (حوادث تاریخى) (الم تر الى الّذین خرجوا من دیارهم و هم اُلوف حذر الموت)
۹ - مرگ زودرس، جزا و فرجام گُریزندگان از پیکار در راه خداوند (الم تر الى الّذین ... فقال لهم اللّه موتوا ... و قاتلوا فى سبیل اللّه) با توجّه به ارتباط این آیه و آیه بعد مى توان گفت، ترک شهر و دیار از سوى یادشدگان، به خاطر گریز از میدان نبرد بوده است و خداوند با یادآورى آن واقعه، به مسلمانان هشدار مى دهد که مبادا همانند آن فراریان، نبرد را ترک کنند و به مرگ زودرس «موتوا» گرفتار شوند.
۱۰ - فرار از جنگ، مانع از مرگِ مقدّر شده الهى، نیست. (فقال لهم اللّه موتوا ثمّ احیاهم ... قاتلوا فى سبیل اللّه) بنابراینکه داستان یادشده در این آیه، مقدمه اى براى آیه بعد باشد.
۱۱ - خداوند، داراى «فضل» بر همه آدمیان است. (انّ اللّه لذوفضل على النّاس)
۱۲ - آگاه ساختن انسانها از تاریخ گذشتگان، تفضّل خداوند بر آنان (الم تر الى الّذین ... ان اللّه لذوفضل على النّاس) «انّ اللّه» مى تواند تعلیل براى نقل داستان و تاریخ باشد که در آیه بیان شده است.
۱۳ - حیات انسانها، تفضّل الهى بر آنان (ثمّ احیاهم انّ اللّه لذوفضل على النّاس) «انّ اللّه» همان گونه که مى تواند تعلیل نقل داستان باشد، مى تواند تعلیل جمله «ثمّ احیاهم» نیز باشد.
۱۴ - ناسپاسى بیشتر مردم در برابر تفضّلات الهى (لذو فضل ... و لکنّ اکثر النّاس لا یشکرون)
۱۵ - شکر و سپاسگزارى، وظیفه انسانها در برابر تفضّلات الهى (انّ اللّه لذو فضل على النّاس و لکنّ اکثر النّاس لا یشکرون)
۱۶ - گرایش اکثریّت مردم، ملاک ارزش نیست. (و لکنّ اکثر النّاس لا یشکرون)
۱۷ - مُردگانى که به فرمان الهى زنده شدند، در بُرهه اى دیگر از زمان به زندگى خویش ادامه دادند. (ثمّ احیاهم انّ اللّه لذو فضل على النّاس) آنگاه زنده شدن فضل الهى است که زنده شده براى مدّتى به حیات خویش ادامه دهد; بنابراین اگر بلافاصله پس از زنده شدن مى مُردند، بعید به نظر مى رسد که زنده شدن نشان تفضّلى بر آنان باشد.
روایات و احادیث
۱۸ - خداوند به درخواست حضرتِ حِزقیل، چندین هزار نفر از مُردگان را زنده ساخت. (و هم الوف حذر الموت فقال لهم اللّه موتوا ثمّ احیاهم) امام باقر (ع): ... فمربهم نبىّ ... یقال له حزقیل ... قال ربّ لو شئت لاحییتهم ... فاوحى اللّه تعالى الیه افتحبّ ذلک قال نعم یا ربّ ... فعادوا احیاء ...[۴].
موضوعات مرتبط
- آیات خدا: ۲
- ارزش: ملاک ارزش ۱۶
- ارزیابى: ملاک ارزیابى ۱۶
- اکثریّت: ارزیابى با اکثریّت ۱۶ ; ناسپاسى اکثریّت ۱۴
- انبیا: دعاى انبیا ۱۸
- انسان: حیات انسان ۱۳ ; مسؤولیّت انسان ۱۵
- تاریخ: ذکر حوادث تاریخ ۱، ۲، ۸، ۱۲، ۱۷ ; عبرت از تاریخ ۳ ; فلسفه تاریخ ۳، ۸
- ترس: ترس از مرگ ۱
- تعقّل: تشویق به تعقّل ۸
- جامعه: گروههاى جامعه ۱۴
- جهاد: ترک جهاد ۱۰ ; کیفر ترک جهاد ۹
- حزقیل (ع): دعاى حزقیل (ع) ۱۸
- حیات: منشأ حیات ۵
- خدا: اوامر خدا ۱۷ ; فضل خدا ۱۱، ۱۲، ۱۳، ۱۴، ۱۵ ; قدرت خدا ۵
- دعا: اجابت دعا ۱۸
- رجعت: رجعت دنیوى ۱، ۴، ۱۸
- شکر: شکر خدا ۱۵
- شناخت: منابع شناخت ۱۲
- قضا و قدر: ۱۰
- مؤمنان: مسؤولیت مؤمنان ۳
- مردگان: احیاى مردگان ۱، ۲، ۴، ۸، ۱۷، ۱۸
- مرگ: تقدیر مرگ ۱۰ ; حقیقت مرگ ۶ ; فرار از مرگ ۷ ; مرگ زودرس ۹ ; منشأ مرگ ۵