تفسیر:نمونه جلد۲ بخش۶۸
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۲۴۳
آيه و ترجمه
أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِينَ خَرَجُوا مِن دِيَرِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضلٍ عَلى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا يَشكرُونَ(۲۴۳) ترجمه : ۲۴۳ - آيا نديدى جمعيتى را كه از ترس مرگ ، از خانه هاى خود فرار كردند؟ و آنان ، هزارها نفر بودند (كه به بهانه بيمارى طاعون ، از شركت در ميدان جهاد خوددارى نمودند). خداوند به آنها گفت : بميريد! (و به همان بيمارى ، كه آن را بهانه قرار داده بودند، مردند). سپس خدا آنها را زنده كرد، (و ماجراى زندگى آنها را درس عبرتى براى آيندگان قرار داد). خداوند نسبت به بندگان خود احسان مى كند، ولى بيشتر مردم ، شكر (او را) بجا نمى آورند. شان نزول : در يكى از شهرهاى شام بيمارى طاعون راه يافت و با سرعتى عجيب و سرسام آور مردم يكى پس از ديگرى از دنيا ميرفتند در اين ميان عده بسيارى به اين اميد كه شايد از چنگال مرگ رهائى يابند آن محيط و ديار را ترك گفتند از آنجا كه آنها پس از فرار از محيط خود و رهائى از مرگ در خود احساس قدرت و استقلالى نموده و با ناديده گرفتن اراده الهى و چشم دوختن به عوامل طبيعى دچار غرور شدند پروردگار، آنها را نيز در همان بيابان به همان بيمارى نابود ساخت . از بعضى روايات استفاده مى شود كه اصل آمدن بيمارى مزبور در اين سرزمين به عنوان مجازات بود، زيرا پيشوا و رهبر آنان از آنان خواست كه خود را براى مبارزه آماده كنند و از شهر خارج گردند آنها به بهانه اينكه در محيط جنگ مرض طاعون است از رفتن به ميدان جنگ خوددارى كردند پروردگار آنها را به همان چيزى كه از آن هراس داشتند و بهانه فرار قرار داده بودند مبتلا ساخت و بيمارى طاعون در آنها شايع شد آنها خانه هاى خود را خالى كرده و براى نجات
طاعون فرار كردند و در بيابان همگى از بين رفتند مدتها از اين جريان گذشت و حزقيل كه يكى از پيامبران بنى اسرائيل بود از آنجا عبور نمود و از خدا خواست كه آنها را زنده كند خداوند دعاى او را اجابت نمود و آنها به زندگى بازگشتند. تفسير: چگونه مردند و چگونه زنده شدند؟ اين آيه ، همانگونه كه در شان نزول آمد، اشاره سر بسته و درعين حال آموزندهاى است . به سرگذشت عجيب يكى از اقوام پيشين ، كه بيمارى مسرى و وحشتناكى در محيط آنها ظاهر گشت ، و هزاران نفر، از آن منطقه فرار كردند، مى فرمايد: آيا نديدى كسانى را كه از خانه خود از ترس مرگ فرار كردند در حالى كه هزاران نفر بودند (ا لم تر الى الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت ). مسلم است كه جمله «الم تر» (آيا نديدى ) در اينجا به معنى آيا نميدانى است ، زيرا در ادبيات عرب هر گاه بخواهند مطلبى را به طور كامل مجسم سازند و آن را به عنوان يك امر واضح قلمداد كنند مخاطب را با جمله ا لم تر خطاب مى كنند، گر چه مخاطب در اين جمله ، پيامبر است ، ولى در واقع ، منظور همه افرادند. گر چه آيه فوق اشاره به عدد خاصى نكرده ، و تنها واژه «الوف » كه به معنى هزارها است ، به كار برده ، ولى بعضى از روايات ، تعداد نفرات آنها را ده هزار و بعضى هفتاد يا هشتاد هزار ذكر مى كند. سپس به عاقبت كار آنها اشاره كرده ، مى فرمايد: خداوند به آنها فرمود: بميريد و به آن بيمارى كه آن را بهانه قرار داده بودند مردند (فقال لهم الله موتوا).
(( سپس خداوند آنها را زنده كرد تا ماجراى زندگى آنان درس عبرتى براى ديگران باشد (ثم احياهم ). روشن است كه منظور از «موتوا» (بميريد)، يك امر لفظى نيست ، بلكه امر تكوينى خداوند است كه بر سراسر جهان هستى و عالم حيات ، حكومت مى كند يعنى خداوند، عوامل مرگ آنها را فراهم ساخت ، و به سرعت همگى از ميان رفتند، اين امر، همانند امرى است كه در آيه ۸۲ سوره يس آمده : انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون : «امر او تنها اين است كه هنگامى كه چيزى را اراده كند مى گويد ايجاد شو و فورا موجود مى شود»! جمله «ثم احياهم » اشاره به زنده شدن آن جمعيت ، پس از مرگ است و همانگونه كه در شان نزول خوانديم به دعاى حزقيل پيامبر، صورت گرفت ، و از آنجا كه بازگشت آنان به حيات ، يكى از نعمتهاى روشن الهى بود، (هم از نظر خودشان ، و هم از نظر عبرت مردم ) در پايان آيه مى فرمايد: خداوند نسبت به بندگان خود احسان مى كند، ولى بيشتر مردم ، شكر او را به جا نمى آورند)) (ان الله لذو فضل على الناس و لكن اكثر الناس لا يشكرون ). نه تنها اين گروه ، بلكه همه انسانها مشمول الطاف و عنايات و نعمتهاى اويند.
نكته ها
آيا اين ماجرا يك حادثه تاريخى بوده ياتمثيل است ؟
آيا آنچه در داستان فوق آمده است يك حادثه واقعى تاريخى است كه قرآن به طور سر بسته به آن اشاره كرده و شرح آن در روايات آمده است و يا از قبيل ذكر مثال براى مجسم ساختن حقايق عقلى ، در لباسهاى حسى است ، از آنجا كه سرگذشت مزبور جنبه هاى غير عادى دارد، و هضم آن براى بعضى از مفسران مشكل شده از اينرو وقوع چنين حادثهاى را انكار كرده اند و منظور از آيه را تنها يك
«مثال » شمرده اند كه حال جمعيتى را كه در پيكار و مبارزه با دشمن سستى مى كنند و به دنبال آن شكست مى خورند، و سپس درس عبرت گرفته و بيدار مى شوند و نهضت و مبارزه را از نو شروع مى كنند و سرانجام پيروز ميگردند شرح مى دهد. و طبق اين تفسير جمله «موتوا» (بميريد) كه در آيه آمده ، كنايه از شكست به دنبال سستى و ركود است و جمله «احياهم » (خداوند آنها را زنده كرد) اشاره به آگاهى و بيدارى و به دنبال آن پيروزى است . طبق اين تفسير رواياتى كه در اين زمينه وارد شده و آن را به صورت يك حادثه تاريخى تشريح مى كند. رواياتى مجعول و اسرائيلى است ! اما بايد گفت گر چه استفاده مساله شكست و پيروزى به دنبال سستى و بيدارى از آيه مزبور موضوع جالبى است ولى انكار نميتوان كرد كه ظاهر آيه به صورت بيان يك حادثه تاريخى مى باشد و نه تنها يك مثال ! آيه حكايت حال جمعى از پيشينيان را بيان مى كند كه به دنبال فرار از يك حادثه وحشتناك مردند و سپس خداوند آنها را زنده كرد اگر غير عادى بودن حادثه سبب توجيه و تاويل آن شود بايد با تمام معجزات پيامبران نيز اين كار را كرد. خلاصه اگر پاى اين گونه توجيهات و تفسيرها به قرآن كشيده شود، مى توان علاوه بر انكار معجزات پيامبران ، غالب مباحث تاريخى قرآن را انكار كرد و آنها را از قبيل تمثيل يا به تعبير امروز به شكل سمبليك دانست و مثلا سرگذشت هابيل و قابيل را مثالى براى مبارزه عدالت و حقجويى با قساوت و سنگدلى دانست و در اين صورت همه مباحث تاريخى قرآن ارزش خود را از دست خواهد داد. به علاوه با اين تعبير نميتوان همه رواياتى كه در زمينه تفسير آيه وارد شده است را ناديده گرفت زيرا بعضى از آنها در متون معتبر نقل شده و نسبت جعل يا اسرائيلى بودن به آنها بسيار نارواست .
درس عبرت
همان گونه كه در شان نزول آمد، آيه فوق ، اشاره به گروهى از بنى اسرائيل مى كند، كه براى فرار از زير بار مسئوليت جهاد، دست به بهانه تراشى زدند و خداوند آنها را مبتلا به بيمارى طاعون كرد، كه همه را به طور سريع و برق آسا، از ميان برد، آن چنان كه هيچ دشمن خطرناكى در ميدان جنگ قادر به آن نيست ، يعنى تصور نكنيد با فرار از زير بار مسئوليت و توسل به بهانه هاى مختلف مى توانيد در امان بمانيد، تصور نكنيد كه در برابر قدرت پروردگار، ميتوانيد مقاومت كنيد، خدا ميتواند با دشمن بسيار كوچكى ، مانند ميكرب طاعون يا وبا كه حتى با چشم ديده نمى شود، شما را چنان درو كند كه اثرى از شما باقى نماند.
مساله رجعت و بازگشت به دنيا
نكته ديگرى كه در اينجا شايان توجه است مساله امكان «رجعت » است كه از اين آيه به خوبى استفاده مى شود. توضيح اينكه : در تاريخ گذشتگان مواردى را مى يابيم كه افرادى بعد از مرگ ، به اين جهان بازگشتند مانند ماجراى جمعى از بنى اسرائيل كه همراه موسى (عليه السلام ) به كوه طور رفتند كه در آيه ۵۵ و ۵۶ سوره بقره آمده و داستان عزير يا ارميا كه در آيه ۲۵۹ همين سوره آمده ، و همچنين حادثه اى كه در آيه مورد بحث به آن اشاره شده است . بنابراين مانعى ندارد كه همين مساله در آينده نيز تكرار شود. دانشمند معروف شيعه مرحوم صدوق نيز به همين آيه براى امكان مساله رجعت استدلال كرده و مى گويد: يكى از عقايد ما اعتقاد بر رجعت است (كه گروهى از انسانهاى پيشين بار ديگر در همين دنيا به زندگى باز ميگردند). و نيز ميتواند اين آيه سندى براى مساله معاد و احياى مردگان در قيامت باشد.
آيه ۲۴۴ - ۲۴۵
آيه و ترجمه
وَ قَتِلُوا فى سبِيلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سمِيعٌ عَلِيمٌ(۲۴۴) مَّن ذَا الَّذِى يُقْرِض اللَّهَ قَرْضاً حَسناً فَيُضعِفَهُ لَهُ أَضعَافاً كثِيرَةً وَ اللَّهُ يَقْبِض وَ يَبْصط وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(۲۴۵) ترجمه : ۲۴۴ - و در راه خدا، پيكار كنيد! و بدانيد خداوند، شنوا و داناست . ۲۴۵ - كيست كه به خدا قرض الحسنهاى دهد، (و از اموالى كه خدا به او بخشيده ، انفاق كند،) تا آن را براى او، چندين برابر كند؟ و خداوند است كه (روزى بندگان را) محدود يا گسترده مى سازد، (و انفاق ، هرگز باعث كمبود روزى آنها نمى شود). و به سوى او باز مى گرديد (و پاداش خود را خواهيد گرفت ). شان نزول : در شان نزول آيه دوم ، چنين نقل كرده اند كه : روزى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هر كس صدقه اى بدهد دو برابر آن در بهشت خواهد داشت ، ابو الدحداح انصارى عرض كرد، اى رسول خدا من دو باغ دارم اگر يكى از آنها را به عنوان صدقه بدهم دو برابر آن را در بهشت خواهم داشت ، فرمود: آرى ، عرض كرد: ام الدحداح نيز با من خواهد بود فرمود: آرى ، عرض كرد: فرزندان نيز با منند؟ فرمود: آرى ، سپس او باغى را كه بهتر بود، به عنوان صدقه به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) داد، آيه فوق نازل شد، و صدقه او را دو هزار هزار برابر براى او كرد و اين است معنى اضعافا كثيرة . ابو الدحداح بازگشت و همسرش ام الدحداح و فرزندان را در آن باغى ديد كه صدقه قرار داده بود به در باغ ايستاد و نخواست وارد آن شود، و همسرش را صدا زد و گفت : من اين باغ را صدقه قرار داده ام و دو برابرش را در بهشت خريدارى كرده ام و تو و فرزندان نيز با من خواهيد بود، همسرش گفت مبارك است آنچه را فروخته و آنچه را خريدهاى ، پس همگى از باغ خارج شدند و آن را به پيامبر
تسليم كرد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: چه بسيار نخله هائى در بهشت كه شاخه هايش براى ابى الدحداح آويزان شده است . تفسير: جهاد با جان و مال از اينجا آيات مربوط به جهاد، شروع مى شود، و به دنبال آن داستانى در همين زمينه از اقوام پيشين مى آيد و با توجه به سرگذشتى كه در آيه قبل درباره جمعى از بنى اسرائيل نقل شد كه آنها به بهانه طاعون از جهاد فرار كردند و سرانجام ، با همان طاعون از ميان رفتند، رابطه بين اين آيات و آيات قبل روشن مى گردد. نخست مى فرمايد: در راه خدا پيكار كنيد، و بدانيد خداوند شنوا و دانا است سخنان شما را مى شنود و از انگيزه هاى درونى شما و نياتتان در امر جهاد آگاه است (و قاتلوا فى سبيل الله و اعلموا ان الله سميع عليم ). سپس مى افزايد: كيست كه به خدا وام نيكوئى دهد (و از اموالى كه او بخشيده است در طريق جهاد و در طريق حمايت مستمندان ، انفاق كنند تا خداوند آن را براى او، چندين برابر كند (من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له اضعافا كثيرة ). بنابراين وام دادن به خداوند به معنى انفاق فى سبيل الله است و به گفته بعضى از مفسران ، انفاقهائى است كه در راه جهاد مى شود، زيرا در آن زمان تهيه هزينه هاى مختلف جهاد، بر دوش مبارزان مسلمان بود، در حالى كه بعضى ديگر معتقدند هر گونه انفاقى را شامل مى شود، هر چند بعد از آيه جهاد وارد شده
است . ولى تفسير دوم با ظاهر آيه سازگارتر است ، به خصوص اينكه معنى اول را نيز در بر مى گيرد، و اصولا انفاق در راه خدا، و كمك به نيازمندان و حمايت از محرومان ، همان كار جهاد را مى كند، زيرا هر دو مايه استقلال و سربلندى جامعه اسلامى است . اضعاف جمع ضعف (بر وزن شعر) به معنى دو يا چند برابر كردن چيزى است ، و با توجه اينكه اين واژه به صورت جمع در آيه آمده و با كلمه كثيرة ، تاكيد شده ، به علاوه جمله يضاعف نيز تاكيد بيشترى را از يضعف مى رساند (آن چنان كه ارباب لغت گفته اند) از مجموع اين جهات ، استفاده مى شود، كه خداوند، براى انفاق كنندگان پاداش بسيار فراوانى قرار داده ، و انفاق در راه خدا همچون بذر مستعدى است كه در زمين آماده اى افشانده شود، و به وسيله بارانهاى پى در پى آبيارى گردد، و دهها و گاه صدها برابر، نتيجه دهد (همان گونه كه در آيه ۲۶۱ همين سوره خواهد آمد). و در پايان آيه مى فرمايد: خداوند (روزى بندگان را) محدود و گسترده مى كند و همه شما به سوى او باز مى گرديد (والله يقبض و يبصط و اليه ترجعون ). اشاره به اينكه تصور نكنيد انفاق و بخشش ، اموال شما را كم مى كند زيرا گسترش و محدوديت ، روزى شما به دست خدا است و او توانائى دارد در عوض اموال انفاق شده ، به مراتب بيش از آن را در اختيار شما قرار دهد، بلكه با توجه به ارتباط و به هم پيوستگى افراد اجتماع با يكديگر، همان اموال انفاق شده در واقع به شما باز مى گردد.
اين از نظر دنيا، و از نظر آخرت ، فراموش نكنيد كه همه به سوى او باز مى گرديد و پاداشهاى بزرگ شما آنجا است .
نكته :
چرا تعبير به قرض ؟ در چندين آيه از قرآن مجيد (و از جمله آيه بالا) در مورد انفاق در راه خدا تعبير به قرض و وام دادن به پروردگار آمده است ، و اين نهايت لطف خداوند نسبت به بندگان را از يك سو و كمال اهميت مساله انفاق را از سوى ديگر مى رساند، با اينكه مالك حقيقى سراسر هستى او است ، و انسانها تنها به عنوان نمايندگى خداوند، در بخش كوچكى از آن ، تصرف مى كنند چنانكه در آيه ۷ سوره حديد مى خوانيم : آمنوا بالله و رسوله و انفقوا مما جعلكم مستخلفين فيه : ايمان به خدا و رسولش بياوريد و از آنچه خداوند شما را در آن نماينده خود ساخته ، انفاق كنيد ولى با اين حال بر مى گردد و از بنده خود استقراض مى كند، آن هم استقراضى با چنين سود بسيار فراوان ، كرم بين و لطف خداوندگار! در نهج البلاغه آمده است كه مى فرمايد: و استقرضكم و له خزائن السموات و الارض و هو الغنى الحميد و انما اراد ان يبلوكم ايكم احسن عملا: خداوند از شما در خواست قرض كرده در حالى كه گنجهاى آسمان و زمين از آن او است و بى نياز و ستوده ، (آرى اينها نه از جهت نياز او است ) بلكه مى خواهد شما را بيازمايد كه كدام يك نيكوكارتريد.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |