النحل ٩٩
ترجمه
النحل ٩٨ | آیه ٩٩ | النحل ١٠٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«سُلْطانٌ»: تسلّط. قدرت (نگا: حجر / ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- نحل آيات ۹۰ - ۱۰۵،سوره نحل
- اشاره به احتمام شديد در اسلام به اصلاح وضع جامعه
- اشاره به معنا و اقسام دوگانه عدل (فردى و اجتماعى )
- بيان اينكه امر به عدل در ((ان الله ياءمر بالعدل و الاحسان )) امر به عدالت اجتماعىاست
- امر به احسان نسبت به ديگران در ((ان الله ياءمربالعدل و الاحسان )) و احسان نسبت به خويشاوندان در ((ايتاء ذى القربى ))
- نهى از فحشا و منكر و بغى در واقع امر به حفظ وحدت در مجتمع است
- سبب شناعت شكستن قسم
- تمثيل نقض عهد به پنبه كردن خود رشته
- انسان مسؤ ول است و اضلال خدا ابتدائى نيست و فرع بر ضلالت شخص گمراه است
- نهى مستقل از اينكه هسم وسيله خدعه و دغلكارى قرار داده شود
- مقصود از اينكه فرمود: صابران را پاداش مى دهيم ((با حسن ما كانوا يعملون ))
- ويژگيهاى حيات طيبه اى كه خداوند آن را به نيكوكاران وعده داده است
- وجوهى ديگر كه درباره مراد از حيات طيبه گفته شده است
- مراد از استعاذه به خدا از شيطان ، پناه جستن قبلى است
- استعاذه به خدا توكل به خدا است و ايمان وتوكل دو ملاك صدق عبوديت هستند
- گروهى كه شيطان بر آنان مسلط است
- اشاره به مساءله نسخ و حكمت آن و پاسخ به خرده گيرى مشركين در آيه شريفه : ((و اذابدلنا آيه مكان اية ...))
- اتهام مشركين به پيامبر(ص ) در ارتباط با مسئله نسخ
- توضيحى در مورد اينكه با نزول آيات ناسخ خداوند ايمان مؤ منين را تثبيت مى كند
- شرح و تفصيل جواب خداى سبحان به افتراى مشركين بهرسول خدا(ص ) كه گفتند مردى غير عرب به او مى آموزد
- رواياتى در ذيل آيه : ((ان الله يامر بالعدل و الاحسان ...)) و بيان مراد ازعدل و احسان
- دو روايت در ذيل آيه : ((من عمل صالحا من ذكر و انثى فلنحيينه حيوة طيبة ))
- رواياتى در ذيل آيه : ((يقولون انما يعمله بشر...))
- مؤ من هرگز دروغ نمى گويد
نکات آیه
۱- شیطان، از هرگونه سلطه گرى بر مؤمنان متوکل بر خدا ناتوان است. (الشیطن الرجیم . إنه لیس له سلطن على الذین ءامنوا و على ربّهم یتوکّلون) لفظ «سلطان» چون با «تنوین» آمده و بعد از حرف نفى قرار گرفته است، دلالت بر نفى مطلق مى کند.
۲- ایمان آمیخته با توکل بر خدا، مانع هرگونه تسلط شیطان بر انسان است. (إنه لیس له سلطن على الذین ءامنوا و على ربّهم یتوکّلون)
۳- تنها مؤمنان متوکل بر خداوند، از سلطه شیطان در امانند. (إنه لیس له سلطن على الذین ءامنوا و على ربّهم یتوکّلون) برداشت فوق، با توجه به این است که آیه در مقام بیان نقش شیطان نسبت به تمامى انسانهاست و استثنا کردن مؤمنان متوکل - به صورت جمله وصفیه - دلیل بر حصر است. گفتنى است آیه بعد (إنما سلطانه على الذین یتولّونه ...) مؤید همین برداشت است.
۴- استعاذه به خداوند، نوعى توکل بر او و مانع از تسلط شیطان است. (فاستعذ بالله من الشیطن الرجیم . إنه لیس له سلطن على الذین ءامنوا و على ربّهم یتوکّلون) برداشت فوق، از جمله «إنه لیس له سلطان على الذین ... یتوکلون» - که تعلیل براى «فاستعذ بالله ...» است - استفاده گردید.
۵- مؤمنان غافل از توکل و اتکا بر خدا، در معرض تسلط شیطانند. (إنه لیس له سلطن على الذین ءامنوا و على ربّهم یتوکّلون) مصونیت از تسلط شیطان بر دو اصل بنا شده است: ۱- ایمان، ۲- توکل بر پروردگار. بنابراین اگر ایمان باشد ولى توکل نباشد، مصونیت کامل تحقق پیدا نخواهد کرد.
۶- انسان در برابر وسوسه ها و توطئه هاى شیطان، مختار و بر مخالفت با او تواناست. (إنه لیس له سلطن على الذین ءامنوا و على ربّهم یتوکّلون)
۷- ربوبیت خداوند، مقتضى توکل بر اوست. (و على ربّهم یتوکّلون)
روایات و احادیث
۸- «أبوبصیر عن أبى عبدالله(ع) قال: قلت له: «فإذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم انه لیس له سلطان على الذین آمنوا و على ربّهم یتوکلون»؟ فقال: یا أبامحمد یسلط والله من المؤمن على بدنه و لایسلط على دینه...;[۱] ابو بصیر گوید: از امام صادق(ع) درباره «فإذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم إنه لیس له سلطان على الذین آمنوا و على ربّهم یتوکلون» سؤال کردم، پس حضرت فرمود: اى ابامحمد! به خدا سوگند [شیطان] بر بدن مؤمن مسلط مى شود، ولى بر دین او مسلط نمى شود...».
موضوعات مرتبط
- استعاذه: آثار استعاذه به خدا ۴
- انسان: اختیار انسان ۶; قدرت انسان ۶
- ایمان: آثار ایمان ۲
- توکل: آثار توکل ۲; زمینه توکل ۷; موارد توکل ۴
- خدا: آثار ربوبیت خدا ۷
- شیطان: امکان دفع توطئه شیطان ۶; امکان دفع وسوسه هاى شیطان ۶; زمینه سلطه شیطان ۵; عجز شیطان ۱; محدوده سلطه شیطان ۱، ۳، ۸; مصونیت از شیطان ۱، ۳، ۸; موانع سلطه شیطان ۲، ۴
- مؤمنان: مصونیت مؤمنان ۱، ۳، ۸; مؤمنان غیرمتوکل ۵
- متوکلان: مصونیت متوکلان ۱، ۳
منابع
- ↑ کافى، ج ۸، ص ۲۸۸، ح ۴۳۳; نورالثقلین، ج ۳، ص ۸۶، ح ۲۲۴.