ریشه دخل
تکرار در قرآن: ۱۲۶(بار)
قاموس قرآن
داخل شدن. ضدّ خروج. اگر گويند: چرا آن را ورود ترجمه نكرديم؟ گوئيم: ورود با دخول فرق دارد چنانكه در «ورد» خواهد آمد انشاءاللّه. و آن در زمان و مكان و اعمال به كار مىرود نحو [آل عمران:97]، [يوسف:36]. و نحو [حجرات:14]، [نصر:2]، [بقره:208] و نيز گفته مىشود: به سنّ شصت مثلا داخل شدم. و ماه يا سال فلان داخل شد. * [نساء:23] دخول در اين آيه و نظير آن كنايه از مقاربت است. مدخل (به ضمّ ميم و فتح خاء) مصدر است از باب افعال گفته مىشود: «ادخله ادخلا و مدخلا» و نيز اسم مكان است به معنى محل دخول طبرسى رحمة اللّه در ذيل آيه 59 حج فرموده مصدر و اسم مكان بودن هر دو صحيح است و مدخل به فتح مصدر ثلاثى است و نيز اسم مكان از ثلاثى است. (اقرب). [اسراء:80]. مرخل و مخرج هر دو مصدراند يعنى خدايا مرا داخل كن دخول راست و خارج كن خروج راست و از جانب خويش مرا تسلط يارى دهنده عطا فرما. شايد مراد آن است كه توفيق ده به هر كارى از روى صدق و راستى وارد شوم و به راستى و بهره خارج گردم. در آيه «اِنْ تَجْتَنِبوا كَبائرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِئاتِكُمْ وَ نُدْخِلَكُمْ مُدْخَلاً كَريماً» ظاهراً اسم مكان و مراد از آن شايد بهشت و شايد اعمّ باشد يعنى اگر از گناهان بزرگ كه نهى شدهايد اجتناب كنيد شما را به جاى محترم و دلپسندى داخل مىكنيم. ادّخال از باب افتعال وارد شدن به زور و تلاش است (راغب) [توبه:57] يعنى: اگر پناهگاهى با غارهائى يا راه فرارى پيدا مىكردند به سرعت بدان روى مىكردند. به نظر مىآيد كه مراد از مدّخل راه فرار باشد كه شخص به آن داخل شده و فرار مىكند. طبرسى نيز قريب به آن گفته است . دخل: (بر وزن فرس) كنايه از فساد و عداوت نهانى است (راغب) فساديكه به عقل و بدن داخل مىشود، حيله و مكر (اقرب) چيزى كه از روى فساد و تباهى داخل شود و گفته شده دغل و مكر است (مجمع) . * [نحل:94] يعنى سوگندهاى خويش را مايه فساد و فريب در ميان خود قرار ندهيد اين كلمه فقط دو بار در قرآن يافته است [نحل:92-94]. دخان يعنى دود [فصّلت:11] ظاهراً مراد از دخان همان گازهاى غليظ است كه از زمين در وقت سرد شدن برخاسته و به تدريج رقيق شده و طبقات جوّ را تشكيل داده است. مشروح اين سخن در «ارض» گذشت. * [دخان:10-16]. آمدن اين دخان در ظاهر آيات پيش از قيامت است زيرا فقط در آيهاخير صحبت از قيامت است و آن بطشه كبرى است ممكن است مراد از دخان بمب اتم باشد و در آينده جنگ اتمى در گيرد دخان در آيه نكره است يعنى دودى مخصوص، نيروى اتمى و اشعه آن پس از انفجار به صورت دود هوا را پر مىكند. آن وقت مردم بدرگاه خدا التماس مىآورند كه ما را نجات يده ولى اين بيدارى و ناله بى اثر خواهد بود زيرا پيامبران و مخصوصاً حضرت ختمى مرتبت (ص) آمدند و مردم را به صلح و برادرى خواندند ولى مردم آنها را بى دليل دانسته و پى ماديّات رفتند تا كار بدانجا كشيد سپس بقيّه مردم كه از عذاب و مرگ رستهاند بتدريج روزهاى مصيبت را فراموش كرده به سوى طغيان مىروند «اِنّا كاشِفُوا الْعَذابِ الْعَذابِ قَليلاً اِنَّكُمْ عائِدُونَ». بعضى دخان را به گرسنگى معنى نموده و آيات را مخصوص اهل مكّه كرده و گفتهاند كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم بر آنها نفرين كرد به قحطى گرفتار شده و پيش آن حضرت آمده وعده كردند در صورت دفع بلايا ايمان بياورند. و بعضى آن را از مقدمات دانستهاند و اللّه اعلم. كلمه دخان فقط دوبار در كلام اللّه مجيد آمده است.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
| کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
|---|---|
| ادْخُلُوا | ۱۶ |
| يَدْخُلَ | ۱ |
| يَدْخُلُوهَا | ۲ |
| تَدْخُلُوا | ۶ |
| دَخَلَ | ۵ |
| دَخَلَهُ | ۱ |
| أُدْخِلَ | ۲ |
| تُدْخِلِ | ۱ |
| لَأُدْخِلَنَّهُمْ | ۱ |
| يُدْخِلْهُ | ۵ |
| دَخَلْتُمْ | ۳ |
| نُدْخِلْکُمْ | ۱ |
| مُدْخَلاً | ۲ |
| سَنُدْخِلُهُمْ | ۲ |
| نُدْخِلُهُمْ | ۱ |
| يَدْخُلُونَ | ۶ |
| فَسَيُدْخِلُهُمْ | ۱ |
| لَأُدْخِلَنَّکُمْ | ۱ |
| نَدْخُلَهَا | ۲ |
| دَاخِلُونَ | ۱ |
| دَخَلْتُمُوهُ | ۱ |
| دَخَلُوا | ۹ |
| لَأَدْخَلْنَاهُمْ | ۱ |
| يُدْخِلَنَا | ۱ |
| دَخَلَتْ | ۱ |
| أَدْخِلْنَا | ۱ |
| مُدَّخَلاً | ۱ |
| سَيُدْخِلُهُمُ | ۱ |
| فَدَخَلُوا | ۱ |
| يَدْخُلُونَهَا | ۳ |
| ادْخُلُوهَا | ۲ |
| فَادْخُلُوا | ۲ |
| دَخَلاً | ۲ |
| لِيَدْخُلُوا | ۱ |
| دَخَلُوهُ | ۱ |
| أَدْخِلْنِي | ۲ |
| مُدْخَلَ | ۱ |
| دَخَلْتَ | ۱ |
| أَدْخَلْنَاهُ | ۱ |
| أَدْخَلْنَاهُمْ | ۱ |
| يُدْخِلُ | ۵ |
| لَيُدْخِلَنَّهُمْ | ۱ |
| تَدْخُلُوهَا | ۱ |
| أَدْخِلْ | ۱ |
| ادْخُلِي | ۲ |
| لَنُدْخِلَنَّهُمْ | ۱ |
| دُخِلَتْ | ۱ |
| ادْخُلِ | ۱ |
| فَادْخُلُوهَا | ۱ |
| أَدْخِلْهُمْ | ۱ |
| أَدْخِلُوا | ۱ |
| سَيَدْخُلُونَ | ۱ |
| فَيُدْخِلُهُمْ | ۱ |
| يُدْخِلُهُمُ | ۱ |
| لِيُدْخِلَ | ۲ |
| لَتَدْخُلُنَ | ۱ |
| يَدْخُلِ | ۱ |
| يُدْخِلُهُمْ | ۱ |
| يُدْخِلْکُمْ | ۱ |
| يُدْخِلَکُمْ | ۱ |
| ادْخُلاَ | ۱ |
| الدَّاخِلِينَ | ۱ |
| يَدْخُلَنَّهَا | ۱ |
| يُدْخَلَ | ۱ |
| فَأُدْخِلُوا | ۱ |
| فَادْخُلِي | ۱ |