الحجرات ١٤
کپی متن آیه |
---|
قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لٰکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لاَ يَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَيْئاً إِنَ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ |
ترجمه
الحجرات ١٣ | آیه ١٤ | الحجرات ١٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الأعْرَابُ»: عربهای بادیهنشین (نگا: توبه / ). «أَسْلَمْنَا»: مسلمان شدهایم. ظاهراً منقاد و تسلیم رسالت تو شدهایم. «لا یَلِتْکُمْ»: از شما نمیکاهیم. کم به شما نمیدهیم. از (لاتَ، یَلیتُ) است. مهموزالفاء این فعل نیز به همین معنی است (نگا: طور / ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
«شیخ طوسى» گویند: قتاده گوید: این آیه درباره عده مخصوصى از اعراب نازل شده که گفته بودند ما ایمان آوردیم و تصدیق به یکتائى خداوند و اقرار به نبوت پیامبر نمودیم ولى در باطن برخلاف گفتار ظاهر خود مى بودند.[۱]
تفسیر
- آيات ۱۱ - ۱۸ سوره حجرات
- نهى از مسخره كردن يكديگر و عيبجويى و بد زبانى كردن
- معناى جمله : ((بئس الاسم الفسوق ))
- مقصود از ((اجتناب از ظن )) و مفاد قيد ((كثيرا)) در آيه : ((يا ايها الذين امنوا اجتنبواكثيرا من الظن ...))
- نهى از تجسس عيوب ديگران و از غيبت كردن و بيان مفسده غيبت و تجسس (و لا تجسسوا و لايغتب بعضكم بعضا...)
- غيبت عامل مؤ ثر در سقوط منزلت و هويت اجتماعى انسان
- مثالى گويا براى روشن شدن زشتى حقيقت چيست
- توبه عامل آمرزش گناهان ياد شده و بلكه مطلق گناهان است
- معانى مختلفى كه براى ((شعوب )) و ((قبائل )) گفته شده است
- توضيح اينكه تقوا تنها كرامت و امتياز حقيقى است (ان اكرمكم عند الله اتقيكم )
- تقوى يك مزيت واقعى و حقيقت است نه آن مزايائى كه انسانها براى خود مايه كرامت وشرف قرار داده اند
- معناى اينكه فرمود: به اعراب بگو ايمان نياورده ايد بلكه بگوييد اسلام آورده ايم
- مؤ منان واقعى اين چنين هستند
- ايمان ثابت و مستقر و جهاد با مال و جان از صفات مؤ منان واقعى است
- رواياتى در مورد نهى از مسخره كردن يكديگر، بد زبانى و تنابز به القاب ، غيبت وسوء ظن ، در ذيل آيات مربوطه گذشته
- دو روايت در شاءن نزول آيه ((اءيحب اءحدكم اءنياءكل ...))
- كلام معصومين عليه السلام در حسن ظن به برادر مسلمان وحمل كار او بر صحت
- چند روايت دال بر اينكه غيبت از زنا شديدتر است
- رواياتى درباره اينكه تنها ملاك فضيلت تقوا است
- رواياتى در خصوص فرق بين اسلام و ايمان
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «14»
جلد 9 - صفحه 196
آن اعراب باديهنشين گفتند: ما ايمان آوردهايم، به آنان بگو: شما هنوز ايمان نياوردهايد، بلكه بگوئيد: اسلام آوردهايم و هنوز ايمان در دلهاى شما وارد نشده است و اگر خدا و رسولش را اطاعت كنيد، خداوند ذرّهاى از اعمال شما كم نمىكند. همانا خداوند آمرزنده مهربان است.
نکته ها
مراد از اعراب، باديهنشينانند كه بعضى آنان مؤمن بودند، چنانكه در سورهى توبه از آنان تجليل شده است: «وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» «1»، ولى بعضى از آنان خود را بالاتر از آنچه بودند مىپنداشتند و ادّعاى ايمان مىكردند، در حالى كه يك تازه مسلمانى بيش نبودند.
تفاوت اسلام با ايمان
1. تفاوت در عمق.
اسلام، رنگ ظاهرى است، ولى ايمان تمسّك قلبى است. امام صادق صلى الله عليه و آله به مناسبت آيهى «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» «2» فرمود: رنگ الهى اسلام است، و در تفسير آيهى «فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى» «3» فرمود: تمسّك به ريسمان محكم الهى، همان ايمان است. «4»
2. تفاوت در انگيزه.
گاهى انگيزهى اسلام آوردن، حفظ يا رسيدن به منافع مادّى است، ولى انگيزهى ايمان حتماً معنوى است. امام صادق عليه السلام فرمودند: با اسلام آوردن، خون انسان حفظ مىشود و ازدواج با مسلمانان حلال مىشود، ولى پاداش اخروى بر اساس ايمان قلبى است. «5»
3. تفاوت در عمل.
اظهار اسلام، بدون عمل ممكن است، ولى ايمان بايد همراه عمل باشد، چنانكه در حديث مىخوانيم: «الايمان اقرار و عمل و الاسلام اقرار بلاعمل» «6» بنابراين در ايمان، اسلام نهفته
«1». توبه، 99.
«2». بقره، 138.
«3». بقره، 256.
«4». كافى، ج 2، ص 14.
«5». كافى، ج 2، ص 24.
«6». كافى، ج 2، ص 24.
جلد 9 - صفحه 197
است، ولى در اسلام ايمان نهفته نيست.
در حديث ديگرى، اسلام، به مسجد الحرام وايمان به كعبه تشبيه شده كه در وسط مسجدالحرام قرار گرفته است. «1»
امام باقر عليه السلام فرمود: ايمان، چيزى است كه در قلب مستقر مىشود و انسان به وسيله آن به خدا مىرسد و عمل، آن باور قلبى را تصديق مىكند. ولى اسلام چيزى است كه در گفتار و رفتار ظاهر مىگردد، گرچه در قلب جاى نگرفته باشد. «2»
4. تفاوت در رتبه.
در حديث مىخوانيم: ايمان، بالاتر از اسلام و تقوا، بالاتر از ايمان و يقين، بالاتر از تقوا است و در ميان مردم چيزى كميابتر از يقين نيست. «3»
پیام ها
1- به هر ادّعا و شعارى گوش ندهيم. «و قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا»
2- ادّعاهاى نابجا را مهار كنيم. «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا»
3- هر كس حريم خود را حفظ كند و بيش از آنچه هست خود را مطرح نكند.
«قُولُوا أَسْلَمْنا»
4- اسلام، امرى ظاهرى است، ولى ايمان، به دل مربوط است. «فِي قُلُوبِكُمْ»
5- با مدّعيان كمال بايد به گونهاى سخن گفت كه از رسيدن به كمال نااميد نشوند.
«وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ»
6- راه رسيدن به ايمان، اطاعتِ عملى است، نه ادّعاى زبانى. لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ ... وَ إِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ...
7- اطاعت از پيامبر صلى الله عليه و آله در كنار اطاعت از خدا آمده است و اين نشانهى عصمت
«1». كافى، ج 2، ص 52.
«2». كافى، ج 2، ص 26.
«3». كافى، ج 2، ص 51.
جلد 9 - صفحه 198
پيامبر است كه بايد او را بدون چون وچرا اطاعت كرد. «إِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»
8- خداوند، عادل است وذرّهاى از پاداش عمل انسان را كم نمىكند. (مديريّت صحيح آن است كه ذرّهاى از حقوق ديگران كمگذاشته نشود.) «لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً»
9- اطاعت از خدا و رسول، زمينه دريافت بخشش و رحمت الهى است.
تُطِيعُوا ... إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «14»
شأن نزول: جمعى از بنى اسد در سال قحط با ذرارى و اثقال و احمال نزد حضرت آمده اظهار كلمه اسلام كردند و در باطن ايمان نداشتند و به جهت كثرت، مدينه بر آنها تنگ شد، پس در مساجد و مقابر مسلمانان و كوچههاى مدينه را ملوث كردند، نرخها گران شد، صبح و شام نزد حضرت آمده مىگفتند عرب تنها نزد تو آمدند بر مراكب نشسته بدون اولاد و اتباع، و ما با جميع اهل و عيال و اغلب اعراب با تو در مقام مقاتله و ما با تو مقاتله ننموديم، پس به ما چيزى عطا فرما تا صرف عيال خود كنيم؛ آيه نازل شد كه:
قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا: گفتند اهل باديه از بنى اسد ايمان آورديم به خدا و رسول او، قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا: بگو اى پيغمبر به ايشان كه ايمان نياوردهايد، زيرا ايمان عبارت است از اقرار زبان و تصديق به جنان، و شما را اقرار هست اما تصديق قلبى نيست و منت نهادن شما بر پيغمبر در ايمان و ترك قبايل نمودن مشعر است بر عدم ايمان شما پس دعوى ايمان مكنيد، وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا:
و لكن بگوئيد كه اسلام آوردهايم كه عبارت است از داخل شدن در سلم و اظهار شهادت و انقياد احكام، چه غرض شما از دعوى ايمان و انقياد، پرهيز از كشتن و اسيرى است. وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ: و هنوز داخل نشده است ايمان، فِي قُلُوبِكُمْ: در دلهاى شما.
تنبيه: از آيه شريفه مستفاد شود فرق ميان اسلام و ايمان، و كلمات بزرگان هم مبين آنست كه ايمان عبارت است از اقرار به لسان و اعتقاد به جنان و عمل به اركان، لكن اسلام فقط اقرار به لسان باشد. بنابراين ايمان مشاركت دارد
جلد 12 - صفحه 204
اسلام را، اما اسلام مشاركت ندارد ايمان را، پس به اعتبار نسب اربعه منطقيه بين آنها عموم خصوص مطلق خواهد بود: كل مؤمن مسلمان، و بعض المسلمان ليس بمؤمن «1».
در كافى- سماعه روايت نموده كه از حضرت صادق عليه السّلام سؤال نمودم از اسلام و ايمان، آيا اين دو مختلفند؟ فرمود: بدرستى ايمان مشاركت دارد اسلام را، و اسلام شركت ندارد با ايمان. عرض كردم: وصف فرما براى من؟
فرمود: اسلام شهادت لا اله الا اللّه و تصديق به رسول خدا باشد و به سبب آن محفوظ ماند خون او و جارى شود بر او مناكح و مواريث و مترتب شود احكام ظاهرى. و ايمان هدايت (به ولايت) و آنچه ثابت است در قلوب از عقايد اسلام و آنچه ظاهر شود از عمل به آن، و ايمان ارفع از اسلام است بدرجهاى (كه ولايت باشد) بدرستى كه ايمان مشاركت دارد اسلام را در ظاهر و اسلام مشاركت ندارد ايمان را در باطن، اگرچه مجتمع باشند در قول و صفت «2». (ايمان مشاركت دارد اسلام را در جميع اعمال ظاهره معتبره در اسلام مانند نماز و زكات و غيره و اسلام مشاركت ندارد ايمان را در جميع امور باطنه معتبره در ايمان مانند اعتقاد قلبى و ولايت آل عصمت).
و از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله پرسيدند معنى ايمان و اسلام را، فرمود: الاسلام علانية، پس اشاره به سينه مبارك خود و فرمود: الايمان فى القلب «3».
و چون تفرع ثواب بر اعمال فرع ايمان است و به مجرد دعوى اسلام بدون تصديق قلبى، مثمر ثواب آخرتى نيست لذا فرمايد: وَ إِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ: و اگر فرمانبردارى كنيد خدا و رسول را ظاهرا و باطنا، يعنى از نفاق توبه كنيد و به خلوص اعتقاد ايمان آريد و به مقتضاى آن عمل كنيد، لا يَلِتْكُمْ: كم نگرداند
«1» كل مؤمن مسلم و ليس كل مسلم مؤمن، خصال ج 2 ص 608.
«2» اصول كافى، كتاب الايمان و الكفر، باب ان الايمان يشرك الاسلام ... حديث 1.
«3» مجمع البيان ج 5 ص 138.
جلد 12 - صفحه 205
خدا، مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً: از اعمال شما چيزى را بلكه مزد كار شما را به تمام و كمال به شما رساند. إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ: بدرستى كه خداى تعالى بسيار بسيار آمرزنده است گناهان را، مهربان است به توفيه مثوبات مطيعان.
نزد بعضى آيه در شأن اعراب مزينه و جهينه و غيره نازل شد كه اظهار ايمان كردند به جهت حفظ مال و جان خود، چون حرب حديبيه آغاز، حضرت آنها را امر نمود، متعاقد شدند، حق تعالى فرمود اى پيغمبر به ايشان بگو شما دعوى اسلام كنيد نه ايمان، زيرا اگر حقيقتا ايمان داشتيد از حرب معاندان دين متعاقد نمىشديد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ «11» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ «12» يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ «13» قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «14»
ترجمه
اى كسانيكه ايمان آورديد نبايد استهزاء كنند گروهى گروهى را شايد باشند بهتر از آنان و نه زنانى زنانى را شايد باشند بهتر از آنها و عيب مكنيد خودهاتان را و مخوانيد يكديگر را بنامهاى بد بد اسمى است نام تمرّد و نافرمانى بعد از ايمان و هر كه توبه و بازگشت نكند پس آن گروه آنها ستمكارانند
اى كسانى كه ايمان آورديد اجتناب كنيد بسيارى از گمان را همانا بعضى از گمان گناه است و تجسّس و تفتيش مكنيد و نبايد غيبت كنند بعضى از شما بعضى را آيا دوست دارد يكى از شما كه بخورد گوشت برادرش را با آنكه مرده است پس ناخوش داريد آن را و بترسيد از خدا همانا خدا توبه پذير مهربانست
ايمردمان همانا ما آفريديم شما را از مرد و زنى و گردانديمتان شعبهها و قبيلهها تا بشناسيد يكديگر را همانا گرامىترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است همانا خدا داناى آگاه است
گفتند باديه نشينان كه ايمان آورديم بگو ايمان نياورديد ولى بگوئيد كه اسلام آورديم و هنوز داخل نشده ايمان در دلهاى شما و اگر اطاعت كنيد خدا و پيغمبرش را كم نميكند از كارهاى شما چيزى را همانا خدا آمرزنده مهربانست.
تفسير
گفتهاند عايشه و حفصه استهزاء نمودند ام سلمه را بكوتاهى قدّ يا كشيده شدن لباسش بروى زمين و اين آيه نازل شد و قمّى ره فرموده نازل شد در باره صفيّه دختر حىّ بن اخطب كه از زوجات پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بود براى آنكه عايشه و حفصه اذيّت مينمودند و شماتت ميكردند او را و ميگفتند اى دختر يهودى پس شكايت كرد از اين امر نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و او فرمود آيا جواب آن دو را ندادى عرض كرد چه جواب بدهم فرمود بگو پدرم هارون نبى اللّه و عمويم موسى كليم اللّه
جلد 5 صفحه 43
و شوهرم محمد رسول اللّه است پس چه كس از من را بد ميدانيد پس او اين جواب را بآن دو گفت و آنها گفتند اين جوابرا پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بتو ياد داده و خداوند اين آيه را نازل فرمود كه دلالت دارد بر آنكه گروه مردان از اهل ايمان چون قوم گفتهاند بر زنان اطلاق نميشود نبايد گروه ديگرى را استهزا نمايند و زنان اهل ايمان هم نبايد امثال خودشان را سخريّه كنند چون بسا باشد سخريّه شدگان بكمالات معنوى آراستهتر و نزد خدا مقرّبتر باشند از سخريّه كنندگان و بعد از بروز كمالات و ظهور درجات آنها منفعل و پشيمان گردند و نيز نبايد اهل ايمان چه مرد باشند چه زن تعيير و سرزنش و عيبگيرى كنند از خودشان يعنى از يكديگر چون اهل ايمان مانند يك نفسند و نبايد يكديگر را بألقاب و عناوين بد بخوانند چون اسم و شهرت بتمرّد و كفر و بدى بعد از ايمان براى مؤمن و مؤمنه بد است و اگر كسى مرتكب اين عمل شود بايد توبه نمايد و الا خداوند او را در زمره ستمكاران محسوب خواهد فرمود و انتقام مظلوم را در دنيا و آخرت از ظالم خواهد كشيد چون چنين شخصى بر خود و خلق ستم نموده است و مشعر است بآنكه كسيكه از گناه خود توبه نمود نميشود او را فعلا بگناه سابق معرّفى كرد مثلا كسيكه يهودى بوده و مسلمان شده نبايد او را يهودى خواند يا كسيرا كه فاسق بوده و توبه نموده فاسق خطاب كرد چنانچه نهى سابق دلالت بر اين معنى مينمود و شأن نزول حكايت ميكرد و ظهور عنوان در اتّصاف معنون بآن در حين توصيف شاهد مدّعى است و بعدا خداوند سه دستور اخلاقى بزرگ داده اوّل آنكه اهل ايمان اجتناب نمايند از گمان بد بردن بيكديگر كه اين نوع گمان في نفسه زياد بلكه از گمان خوب بيشتر تحقق پيدا ميكند چون طبع بشر بشرّ مأنوستر است از خير و اين خلق مفاسد بسيارى دارد كه در علم اخلاق ذكر شده و در بعضى از موارد كه منجرّ بانجام عمل ناشايستهئى شود گناهى است كه موجب عقوبت ميشود و آنرا اثم ميخوانند والا گناه اخلاقى است كه مذموم است و بنظر حقير حساب دارد ولى عقاب ندارد دوّم آنكه تجسّس و تفتيش نكنند از عيوب و نواقص يكديگر بلكه از كليّه امور يكديگر مگر بقدريكه لازم و مورد حاجت باشد چون ما مأمور معامله نمودن
جلد 5 صفحه 44
با خلق بظاهريم نه بباطن و بسا باشد كه صاحب اين خلق موجب زحمت خود و خلق شود و مردم هم نوعا از اين چنين كسى بدشان ميآيد چون هر كسى اسرارى دارد كه ميل ندارد كسى از آن مطّلع شود سوم آنكه غيبت نكنند از يكديگر يعنى در غياب برادر و خواهر دينى خود بدگوئى از او ننمايند چون اين عمل موجب كينه و عداوت و نفاق و شقاق و فتنه و فساد و آشوب بين اهل ايمان است و مفاسد بسيارى دارد كه قابل تعداد نيست لذا از معاصى كبيره شمرده شده و گناه بيشمار دارد و قدر متيقّن از حرمت آن آنستكه شخص در غياب مؤمن يا مؤمنه ظاهر الصّلاحى عيب يا عمل نامشروع مخفى او را ذكر كند كه اگر بشنود بدش بيايد و احتياط در اجتناب از مطلق بدگوئى از هر اهل ايمانى است در غياب او با كراهتش و تفاصيل آن در كتب فقهيّه ذكر شده و اينجا مجال تحقيق آن نيست موارد استثنا را هم بيان فرمودهاند و خداوند براى انزجار خلق از اين عمل بيان عجيبى فرموده كه تشبيه نموده كسيرا كه غيبت ميكند از برادر دينى خود بكسى كه گوشت برادر مرده خود را ميخورد در آنكه اين از شأن و مقام برادر خود ميكاهد چنانچه آن از جسم برادرش و در آنكه غائب مانند مرده است كه از ذكر خود خبر ندارد و قبيح است تعرّض به شخص بيخبر از خود و چنانچه خوردن گوشت برادر مرده موجب تنفّر طبع است و مردم از آن كراهت دارند بايد از غيبت هم كه موجب بباد دادن عرض برادر مؤمن است كراهت داشته باشند و گفتهاند تقدير كلام آنستكه اگر بشما بگويند گوشت برادر مرده خود را بخوريد پس مسلّم است كه كراهت داريد از آن غيبت هم مانند آنست بلكه بدتر چون آن مخالف طبع است و اين مخالف با عقل پس بايد از غيبت هم اجتناب داشته باشيد و استفهام براى تقرير و تثبيت اينمعنى است و لفظ احد براى تعميم و تأكيد آن و بايد از خدا بترسند بندگان و پيرامون معاصى نگردند خصوصا غيبت كه اشدّ از زنا است و تحفّظ از آن و از استماعش كه مانند آنست در گناه بسيار مشكل است و چون روايات در اين باب زياد است ما در هر يك از دستورات سهگانه بيكى دو حديث معتبر اكتفا ميكنيم در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود حمل
جلد 5 صفحه 45
كن كار برادر خود را بوجه بهترش تا يقين كنى برخلافش و گمان مبر بكلمهاى كه بيرون مىآيد از دهان برادرت بديرا با آنكه مىيابى تو براى آن در خوبى محملى را و نيز در كافى از آنحضرت نقل نموده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود پىجوئى از لغزشهاى اهل ايمان منمائيد چون كسيكه پىجوئى و عقبگيرى از لغزشهاى برادر خود كند خدا عقبگيرى ميكند از لغزشهاى او و كسى كه خدا عقبگيرى كند از لغزشهايش رسوا خواهد نمود او را اگر چه در درون خانه خود باشد و از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه ياد كند مرديرا در غيابش بوصفى كه در او باشد و مردم بشناسند او را بآن غيبت ننموده از او و كسيكه ياد كند او را در غيابش بوصفى كه در او باشد و مردم ندانند آنرا غيبت نموده است از او و كسيكه ياد كند او را بوصفى كه در او نباشد بهتان باو زده است و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه بپرهيزيد از غيبت كه آن اشدّ از زنا است مرد زنا ميكند و توبه مينمايد خدا او را ميآمرزد ولى كسيكه غيبت ميكند آمرزيده نميشود تا كسيكه غيبت او را نموده از او راضى شود و در خصال از امام صادق عليه السّلام هم مانند آن نقل شده است و در هر حال خداوند توبه پذير و مهربان است بهر وسيله باشد گناهان بندگان را ميآمرزد و در جوامع روايت نموده كه أبو بكر و عمر سلمان را فرستادند خدمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم تا براى آنها طعامى بياورد و آنحضرت او را فرستاد نزد اسامة بن زيد كه ما يحتاج پيغمبر در دست او بود و نگهدارى ميكرد و او گفت نزد من چيزى نيست پس سلمان برگشت و آنها گفتند اسامه بخل كرد و اگر سلمان را بفرستيم سر چاه پرآبى آبش فرو ميرود پس رفتند نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم حضرت فرمود چه ميشود كه امروز در دهان شما اثر گوشت را مشاهده ميكنم آنها گفتند يا رسول اللّه ما امروز گوشت نخورديم حضرت فرمود تفكّه نموديد بگوشت سلمان و اسامه پس اين آيه نازل شد و خداوند مردم را از يك مرد و زن كه آدم عليه السّلام و حوا باشد خلق فرموده و آنها را شعب و قبائلى قرار داده براى آنكه بنسب و حسب و قوم و قبيله خود معرّفى و شناخته شوند نه آنكه بآنها مفاخره و تكبّر نمايند و بايد بدانند كه گراميترين مردم نزد خدا كسانى هستند كه بزيور علم و تقوى آراسته و براى معرفت بخدا بيش از همه
جلد 5 صفحه 46
از معاصى پرهيز ميكنند و مراتب تقوى مكرّر ذكر شده است قمّى ره نقل فرموده كه مراد از شعوب عجم و مراد از قبائل عربند و در مجمع اين معنى را از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و بأكثر مفسّرين نسبت داده كه مراد از شعوب قبائل بزرگ مانند مضر و ربيعه است و مراد از قبائل كمتر از شعوب است مانند بكر از ربيعه و تميم از مضر و حقير با وجود روايت معتبر اعتماد برأى مفسّرين نمينمايم و از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه روز قيامت خدا ميفرمايد من بشما امر نمودم پس ضايع نموديد عهد خودتان را با من و بالا برديد نسبهاتانرا منهم امروز خود را بالا ميبرم و ضايع ميكنم نسبهاى شما را همانا گراميترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است و در فقيه از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كسيكه حق بگويد خواه بر نفع او باشد خواه بر ضرر او پرهيزكارترين مردم است و در اعتقادات از امام صادق عليه السّلام و در اكمال از امام رضا عليه السّلام پرهيزكارترين مردم نزد خدا بكسانيكه بيشتر از همه عمل بتقيّه مينمايند تفسير شده است و خداوند عالم بجميع احوال بندگان و خبير باسرار و ضمائر آنها است و گفتهاند جماعتى از بنى اسد در سال گرانى و تنگى بمدينه آمدند و اظهار شهادتين نمودند و به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم عرضه داشتند كه ما با احمال و اثقال و عيال و اولاد خدمت رسيديم و با شما جنگ نكرديم مانند بعضى از قبائل و مقصودشان گرفتن صدقه و منّت نهادن بود پس آيه اخيره نازل شد كه مفادش دستور الهى است به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه بآنها بفرمايد شما ايمان كه اعتقاد قلبى است و امتياز واقعى و شرف حقيقى بآنست نداريد و نبايد ادّعاء آنرا بنمائيد و بگوئيد ايمان آورديم ولى بايد بگوئيد اسلام آورديم يعنى جنگ نكرده تسليم شديم ماداميكه داخل نشده است ايمان در دلهاى شما و چون بطمع كمك مالى يا حفظ جان و مال قبول اسلام نموديد و بزبان اداء شهادتين كرديد و هنوز نور آن در باطن شما رسوخ ننموده اگر بعد از اين اطاعت كنيد خدا و پيغمبرش را بتمكين ايمان در قلب و اخلاص در نيّت و ترك نفاق و شقاق خدا از اجور اعمال شما چيزى كم نميكند و اگر تاكنون قصور و تقصيرى در آن براى شما روى داده باشد خدا آمرزنده و مهربان است خواهد گذشت در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده
جلد 5 صفحه 47
كه اسلام پيش از ايمان است و مبنى بر آنست توارث و تناكح و ايمان مبنى است بر آن ثواب و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه فرمود اسلام آشكارا است و ايمان در قلب است و اشاره بسينه مبارك خود فرمود و از بعضى روايات استفاده ميشود كه اسلام اعمّ و ايمان اخصّ است اگر مسلمان امام خود را بشناسد مؤمن است و الّا مسلمانى گمراه باشد و اگر معصيت نمايد از ايمان خارج ميشود ولى از اسلام خارج نميشود و اللّه اعلم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَتِ الأَعرابُ آمَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لكِن قُولُوا أَسلَمنا وَ لَمّا يَدخُلِ الإِيمانُ فِي قُلُوبِكُم وَ إِن تُطِيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتكُم مِن أَعمالِكُم شَيئاً إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «14»
گفتند اعراب که ما ايمان آورديم بفرما ايمان نياوردهايد و لكن بگوئيد اسلام آوردهايم و هنوز ايمان در قلوب شما داخل نشده و اگر اطاعت كنيد خدا و رسول خدا را فرو گزار نميشود از شما از اعمال شما چيزي محققا خداوند غفور و رحيم است.
قالَتِ الأَعرابُ آمَنّا در ايمان شرايطي و اجزايي لازم است:
1- يقين، شك و ظن كافي نيست.
2- اقرار لسانا و قلبا که كفر جحودي نباشد که ميفرمايد: وَ جَحَدُوا بِها وَ استَيقَنَتها أَنفُسُهُم نمل آيه 24.
3- اعتقاد بمعني عقد قلب يعني دلبستگي و در بند بودن که بر هر چيزي مقدم دارد و لو جان و مال و عرض از بين برود.
4- تسليم که آنچه فرمودهاند تسليم باشد انكار ضروري دين نكند و بدعت در دين نگذارد و بمقدمات ديني بياعتنايي و بياحترامي نكند و چون هنوز اينکه اعراب باين مرتبه نرسيده بودند فرمود:
قُل لَم تُؤمِنُوا تعبير بلم بمعني اينكه هنوز باين درجه نائل نشدهايد.
وَ لكِن قُولُوا أَسلَمنا در فرق بين ايمان و اسلام پنج فرق گذاردهاند:
1- اسلام مجرد اقرار لساني است بدون ايمان قلبي مثل اسلام منافقين که مادامي که كشف نفاق آنها نشده احكام اسلاميه ظاهريه بر آنها بار است ولي در
جلد 16 - صفحه 233
آخرت في الدرك الاسفل من النار هستند.
2- اقرار لساني و ايمان قلبي لكن هنوز رسوخ در قلب نكرده و اگر تا موقع وفات باقي باشد در زمره اهل نجات هستند و ظاهرا همينها مراد باشند در اينکه آيه که ميفرمايد: وَ لَمّا يَدخُلِ الإِيمانُ فِي قُلُوبِكُم يعني رسوخ نكرده در قلب هنوز.
3- اسلام با رسوخ در قلب لكن ملكه نشده اسم آن را ايمان عاريتي ميگذارند و در معرض زوال است و ايمان ملكه شده و ديگر قابل زوال نيست.
4- اسلام ملكه شده لكن آلوده بمعاصي شده و ايمان مقرون باعمال صالحه و تقوي است.
5- اسلام اخص از ايمان است که بمعني تسليم است نسبت بجميع واردات و بليات و مشكلات.
وَ إِن تُطِيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتكُم مِن أَعمالِكُم شَيئاً که اگر ايمان قلبي و لو ضعيف باشد عبادات و اطاعات شما مقبول و پذيرفته است چون شرط صحت كليه عبادات ايمان است و لو ضعيف باشد.
إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ هم گناهان شما را ميآمرزد و ميبخشد و هم عبادات شما را ثواب و اجر ميدهد.
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 14)
شأن نزول:
بسیاری از مفسران شأن نزولی برای این آیه و آیه بعد ذکر کردهاند که خلاصهاش چنین است: جمعی از طایفه «بنی اسد» در یکی از سالهای قحطی و خشکسالی وارد مدینه شدند، و به امید گرفتن کمکی از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله شهادتین بر زبان جاری کردند، و به پیامبر صلّی اللّه علیه و اله گفتند: «طوائف عرب بر مرکبها سوار شدند و با تو پیکار کردند، ولی ما با زن و فرزندان نزد تو آمدیم، و دست به جنگ نزدیم» و از این طریق میخواستند بر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله منت بگذارند.
این آیه و آیه بعد نازل شد- و به آنها خاطر نشان کرد که اسلام آنها ظاهری است، و ایمان در اعماق قلبشان نیست.
تفسیر:
فرق «اسلام» و «ایمان»: در آیه گذشته، سخن از معیار ارزش انسانها یعنی «تقوا» در میان بود، و از آنجا که «تقوا» ثمره شجره «ایمان» است، آن هم ایمانی که در اعماق جان نفوذ کند، در اینجا به بیان حقیقت «ایمان» پرداخته، چنین میگوید: «عربهای بادیه نشین گفتند: ایمان آوردهایم! به آنها بگو: شما ایمان
ج4، ص511
نیاوردهاید ولی بگوئید اسلام آوردهایم، ولی هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است»! (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ).
طبق این آیه تفاوت «اسلام» و «ایمان» در این است که «اسلام» شکل ظاهری قانونی دارد، و هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند در سلک مسلمانان وارد میشود، و احکام اسلام بر او جاری میگردد.
ولی ایمان یک امر واقعی و باطنی است و جایگاه آن قلب آدمی است، نه زبان و ظاهر او.
این همان چیزی است که در عبارت گویائی در بحث «اسلام و ایمان» آمده است، «فضیل بن یسار» میگوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم فرمود: «ایمان با اسلام شریک است، اما اسلام با ایمان شریک نیست (و به تعبیر دیگر هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مؤمن نیست) ایمان آن است که در دل ساکن شود، اما اسلام چیزی است که قوانین نکاح و ارث و حفظ خون بر طبق آن جاری میشود».
سپس در ادامه آیه میافزاید: «و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید (ثواب اعمالتان را بطور کامل میدهد) و چیزی از پاداش کارهای شما را فرو گذار نمیکند» (وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً).
چرا که «خداوند آمرزنده مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
جملههای اخیر در حقیقت اشاره به یک اصل مسلم قرآنی است که شرط قبولی اعمال «ایمان» است، میگوید: اگر شما ایمان قلبی به خدا و پیامبر صلّی اللّه علیه و اله داشته باشید- که نشانه آن اطاعت از فرمان خدا و رسول اوست- اعمال شما ارزش مییابد، و خداوند حتی کوچکترین حسنات شما را میپذیرد، و پاداش میدهد، و حتی به برکت این ایمان گناهان شما را میبخشد که او غفور و رحیم است.
نکات آیه
۱ - برخى از بادیه نشینان صدراسلام، مدعى ایمان با وجود عدم باور قلبى آنان به حقیقت دین (قالت الأعراب ءامنّا قل لم تؤمنوا)
۲ - برخى از بادیه نشینان، مدعى ایمان به امید برخوردارى از امتیازات آن * (قالت الأعراب ءامنّا قل لم تؤمنوا) با توجه به این که اعراب، خود را مؤمن معرفى کرده اند، ولى قرآن سخن آنان را رد کرده است; این احتمال جان مى گیرد که اظهار ایمان اعراب، به خاطر آن بوده است که از امتیازات ویژه مؤمنان برخوردار شوند.
۳ - شناخت سطحى و صورى برخى از بادیه نشینان صدر اسلام، از ایمان و دین دارى (قالت الأعراب ءامنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا) احتمال مى رود که ادعاى بادیه نشینان، نه از آن جهت بوده که به امتیازى دست یابند; بلکه واقعاً قادر نبودند که فرق اسلام و ایمان را تشخیص دهند و گمان مى کردند که صرف تسلیم در برابر نیروى مسلمانان، ایمان به شمار مى رود.
۴ - بادیه نشینى، از عوامل کندى نفوذ فرهنگ و معارف عمیق دین در میان اعراب* (قالت الأعراب ءامنّا قل لم تؤمنوا) از این که خداوند وصف بدویت [اعراب] را مورد اشاره و موضوع سخن قرار داده است، احتمال معناى یاد شده مى رود.
۵ - پیامبر(ص)، مأمور رد ادعاى ایمان بادیه نشینان، در عین پذیرش اسلام آنان (قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا)
۶ - وجود تفاوت واقعى میان «اسلام» و «ایمان» (قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا)
۷ - ایمان، مرتبه اى عالى تر و عمیق تر از اسلام (قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا)
۸ - «ایمان»، ره یافتن دین در قلب و باور آدمى و «اسلام» صرف تسلیم و ترک مخاصمه با دین است. (و لکن قولوا أسلمنا و لمّا یدخل الإیمن فى قلوبکم) از مقابله اسلام با ایمان و این که براى ایمان تعبیر «فى قلوبکم» آمده است; استفاده مى شود که اسلام -برخلاف ایمان - نشانگر نفوذ دین در قلب نیست.
۹ - رد ادعاى ایمان اعراب از سوى خداوند، نمودى از علم او به ژرفاى قلب آدمیان (إنّ اللّه علیم خبیر . قالت الأعراب ءامنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا) با توجه به ارتباط این آیه با ذیل آیه قبل، برداشت بالا به دست مى آید.
۱۰ - لزوم باز گذاشتن راه اصلاح و تعالى، در عین نقد اندیشه ها و ادعاها (قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا و لمّا یدخل الإیمن فى قلوبکم) خداوند، در ابتدا ادعاى اعراب را نقد و رد کرده است; ولى با بیان جنبه اى دیگر و پذیرش اسلام آنان، راه را بر روى آنان براى رسیدن به ایمان، باز گذاشته است.
۱۱ - تضمین قطعى پاداش اعمال، در صورت سر نهادن به اطاعت خدا و رسول (و إن تطیعوا اللّه و رسوله لایلتکم من أعملکم شیئًا)
۱۲ - ضایع نشدن کمترین تلاش انسان مؤمن، در پرتو اطاعت از خدا و رسول (و إن تطیعوا اللّه و رسوله لایلتکم من أعملکم شیئًا)
۱۳ - اطاعت کامل از خدا و رسول او، نمود ره یافت ایمان در قلب (و لمّا یدخل الإیمن فى قلوبکم و إن تطیعوا اللّه و رسوله لایلتکم من أعملکم شیئًا) با توجه به ارتباط «إن تطیعوا...» با جمله قبلى - که در زمینه ایمان قلبى بود - مطلب بالا استفاده مى شود.
۱۴ - تجلى ایمان، در عمل و رفتار آدمى (و لمّا یدخل الإیمن فى قلوبکم و إن تطیعوا اللّه و رسوله) در آیه شریفه پس از بیان این که ایمان واقعى، در قلب راه مى یابد، نمودها و نشانه هاى ایمان - به عنوان اطاعت از خدا و رسول او - یادآورى شده است.
۱۵ - قلب، جایگاه ایمان (و لمّا یدخل الإیمن فى قلوبکم)
۱۶ - اطاعت از خدا و رسول او، امرى متلازم و تفکیک ناپذیر (و إن تطیعوا اللّه و رسوله لایلتکم من أعملکم شیئًا)
۱۷ - خداوند، «غفور» (بسیار آمرزنده) و «رحیم» (مهربان) است. (إنّ اللّه غفور رحیم)
۱۸ - اطاعت از خدا و رسول او و قرار گرفتن انسان در مسیر اصلى حق، زمینه بخشش لغزش هاى وى (و إن تطیعوا اللّه و رسوله ... إنّ اللّه غفور رحیم)
۱۹ - پاداش کامل اعمال مؤمنان، جلوه رحمت خاص الهى به اهل ایمان (لایلتکم من أعملکم شیئًا إنّ اللّه ... رحیم)
۲۰ - غفران و چشم پوشى از لغزش هاى اهل ایمان، جلوه رحمت خاص الهى به مؤمنان (إنّ اللّه غفور رحیم) با توجه به این که واژه «رحیم» به معناى رحمت خاصه الهى در حق مؤمنان است; از ارتباط «غفور» و «رحیم» مى توان به مطلب بالا ره برد.
روایات و احادیث
۲۱ - «عن حمران بن أعین عن أبى جعفر(ع) قال سمعته یقول: الایمان مااستقرّ فى القلب و افضى به إلى اللّه عزّوجلّ و صدّقه العمل بالطاعة للّه و التسلیم لأمره و الإسلام ما ظهر من قول او فعل ... قال اللّه عزّوجلّ «قالت الأعراب ءامنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا و لمّا یدخل الإیمان فى قلوبکم...;[۲] حمران بن اعین مى گوید: از امام باقر(ع) شنیدم که مى فرمود: ایمان عقیده اى است که در قلب قرار دارد و انسان بهوسیله آن به قرب خداى عزّوجلّ مى رسد و عمل به طاعت خدا و تسلیم امر او، آن را تصدیق مى کند. اسلام عقیده اى است که در گفتار و کردار انسان ظاهر مى شود [اگرچه در قلب نباشد] خداى عزّوجلّ فرمود: «قالت الأعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا...»...».
موضوعات مرتبط
- آمرزش: زمینه آمرزش ۱۸
- اسلام: ارزش اسلام ۷; تاریخ صدر اسلام ۲; تفاوت اسلام با ایمان ۶، ۷; حقیقت اسلام ۸، ۲۱
- اسماء و صفات: رحیم ۱۷; غفور ۱۷
- اصلاح: اهمیت اصلاح ۱۰
- اطاعت: آثار اطاعت از خدا ۱۱، ۱۲، ۱۸; آثار اطاعت از محمد(ص) ۱۱، ۱۲، ۱۸; اطاعت از خدا ۱۳، ۱۶; اطاعت از محمد(ص) ۱۳، ۱۶
- انتقاد: اهمیت انتقاد ۱۰
- ایمان: آثار ایمان ۲۱; ادعاى ایمان ۵; ارزش ایمان ۷; جایگاه ایمان ۲۱; حقیقت ایمان ۸، ۲۱; خاستگاه ایمان ۱۵; مدعیان ایمان ۱، ۲; نشانه هاى ایمان ۱۳، ۱۴
- بادیه نشینان: ادعاهاى بادیه نشینان صدراسلام ۱; بادیه نشینان صدراسلام و ایمان ۳; بادیه نشینان صدراسلام و دین ۳; رد ادعاى ایمان بادیه نشینان صدراسلام ۵، ۹; سطحى نگرى بادیه نشینان صدراسلام ۳; فلسفه ادعاى ایمان بادیه نشینان صدراسلام ۲; قبول اسلام بادیه نشینان صدراسلام ۵
- بادیه نشینى: آثار بادیه نشینى ۴
- پاداش: پاداش کامل ۱۹; مراتب پاداش ۱۹; موجبات پاداش ۱۱
- حق: زمینه حق پذیرى ۱۸
- خدا: نشانه هاى رحمت خدا ۱۹، ۲۰; نشانه هاى علم غیب خدا ۹
- دین: آسیب شناسى دینى ۴
- رحمت خدا: مشمولان رحمت خدا ۱۹، ۲۰
- رفتار: پایه هاى رفتار ۱۴
- عمل: آثار عمل ۲۱
- فرهنگ: آسیب شناسى فرهنگى ۴; موانع رشد فرهنگى ۴
- قلب: نقش قلب ۱۵
- مؤمنان: آمرزش مؤمنان ۲۰; پاداش مؤمنان ۱۹; حتمیت پاداش مؤمنان ۱۲; فضایل مؤمنان ۱۹، ۲۰
- محمد(ص): رسالت محمد(ص) ۵; محمد(ص) و بادیه نشینان صدراسلام ۹
منابع