التوبة ٥١
کپی متن آیه |
---|
قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ |
ترجمه
التوبة ٥٠ | آیه ٥١ | التوبة ٥٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«کَتَبَ»: مقدّر نموده است. واجب گردانده است. مقرّر داشته است.
تفسیر
- آيات ۶۳ - ۴۹ سوره توبه
- منافقين كه به گمان خود از ناملايمات فتنه احتمالى جنگ دورى مى گزينند در واقع از نفاق و ضلالتشان در فتنه سقوط كرده اند و خود غافلند
- خوشحالى منافقين از شكست مسلمين و بدحالى آنها از پيروزى مسلمين و جواب اول به آنان
- فقط اراده و مشيت خداوند جارى است و توكل و واگذارى امور به او جايى براى سرور يا غم نمى گذارد.
- جواب دوم به منافقين : (( قل تربصون بنا الا احدى الحسينين ))
- انفاق منافقين مقبول نيست
- شيفته اموال و اولاد بسيار منافقين مشو كه اموال و اولاد آنان مايه عذاب آنها است
- مواد مصرف صدقات واجبه (زكوات )
- وجوهى كه در توجيه ترتيب ذكر موارد هشتگانه مصرف زكات گفته شده
- معناى جمله : (( قل اذن خير لكم ))
- توضيح مراد از جمله : يؤ من بالله و يؤ من للمؤ منين ))
- عدم منافات بين اينكه پيامبر اسلام (ص ) رحمة للعالمين است و اينكه فقط براى مؤ منين رحمت است
- روايتى در مورد كسانى كه در مورد تقسيم صدقات بين فقراء به پيامبر (ص ) اعتراض كردند
- (( منهم من يلمزك فى الصدقات ... ))
- رواياتى درباره تقسيم صدقات واجب و مستحقين آن
- كسانى كه در شمار (( مؤ لفة قلوبهم )) بودند و رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از زكات به آنان پرداخت كرد
- مواردى از پرداخت صدقه واجب در فرمايش امام صادق (ع )
- چند روايت در ذيل آيه (( يقولون هو اذن قل اذن خير لكم ... ))
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلَّا ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ «51»
بگو: هرگز جز آنچه خداوند براى ما مقرّر كرده است، به ما نخواهد رسيد.
او مولاى ماست و مؤمنان بايد تنها بر خداوند توكّل كنند.
پیام ها
1- رهبر و امّت در غم و شادى شريك همند. آيهى قبل «تُصِبْكَ» اينجا «يُصِيبَنا»
2- ما مأمور به تكليفيم، نه ضامن نتيجه. جهاد مىكنيم، ولى مقدّرات به دست خداست. «إِلَّا ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا»
3- مؤمنان واقعى حتّى سختىهاى جبهه را در راستاى منافع و مصالح خود مىبينند. «كَتَبَ اللَّهُ لَنا»
4- مقدّرات انسان، از پيش نوشته شده است. «كَتَبَ اللَّهُ لَنا»
5- آنچه خداوند براى مؤمن مقدّر كرده خير است، چون مولى براى بندهاش، بد نمىنويسد. «كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا»
6- مؤمن، خود را تحت ولايت خدا مىداند. «هُوَ مَوْلانا»
7- بالاترين درجهى توحيد، حركت در مدار قانون الهى و سپردن سرنوشت به دست خداى حكيم است. «هُوَ مَوْلانا»
8- تنها بايد بر خدا تكيه كرد. «عَلَى اللَّهِ»
9- شرط ايمان، توكّل بر خداست. «فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»
تفسير نور(10جلدى)، ج3، ص: 436
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلاَّ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (51)
قُلْ لَنْ يُصِيبَنا: بگو اى پيغمبر، هرگز نرسد ما را خير و شرى. إِلَّا ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا: مگر آنچه نوشت و ثبت فرموده خداى تعالى براى ما در لوح محفوظ و نيست بر وفق آنچه شما گمان و توهّم نموديد از اهمال ما و عدم تدبير. يا نرسد ما را در عاقبت امر ما مگر آنچه ثبت فرموده حق تعالى در قرآن از نصرتى كه وعده فرموده، و ما اگر ظفر يابيم نصرت خير است براى ما، و اگر كشته شويم شهادت نيز خير است براى ما، و ما مىدانيم حظّ خود را در اين مجاهده و محاربه.
حسن بصرى گفته: يعنى كار ما مهمل و معطل نيست، بلكه راجع است به مدبرى حكيم كه آنچه واقع مىشود از غنيمت و هزيمت و سرّاء و ضرّاء و دولت و نكبت، به تدبير و حكمت او است و آن را در لوح محفوظ ثبت فرموده تا بر وجه
ج5، ص 116
لطف اعلام فرمايد ملائكه را از «ما سيكون» براى استيقان آنها به علم ازلى الهى، و چون وقوع حوادث از نفع و ضرر در علم الهى مركوز و متبدل و متغير نشود، پس موافقت شما مغير نباشد تا قعود شما موجب رفاهيت و قيام ما سبب محنت گردد.
تبصره- اين مطلب مبرهن شده كه ثبت و كتابت كائنات در لوح محفوظ، موجب تأثير در اختيار عبد نيست، زيرا چون ذات احديت احاطه كليّه علميه داشت نسبت به تمامى موجودات از ذره تا دره، به سبب سبقت علم ازلى، ثبت فرمود در لوح محفوظ، و اين علم و ثبت به هيچ وجه مدخليت در وقوع حوادثات ندارد تا شبهه جبرى لازم آيد مثل آنكه بلا تشبيه شخص بواسطه مقدمات علميه مىداند كه زيد مثلا از اين تجارت نفع يا ضرر مىبرد، بديهى است و عقل حكم نمايد به اينكه علم او موجد نفع و ضرر نسبت به زيد نگردد. يا طبيب بواسطه علمش مىداند فلان مريض كه فلان چيز نامناسب را تناول كند سبب هلاكت يا امتداد كسالتش گردد، محققا علم طبيب به خوردن آن شىء، موجد هلاكت يا طول نقاهت مريض نشود. از اينجا واضح شود كه علم الهى يا ثبت در لوح محفوظ، حوادثات را موجب وقوع و صدور آنها در خارج نخواهد شد.
هُوَ مَوْلانا: ذات حق تعالى است ناصر و مدبر و متولى كار ما و حافظ ما، و ما بندگان او هستيم، يا او است متولى حياطت و حراست ما و دفع مضرت از ما فرمايد: وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ: و بر خداى تعالى بايد توكل كنند مؤمنين نه بر غير او، چه حق ايمان است كه بر غير خداى تعالى اعتماد و توكل ننمايند، و شبههاى نيست كه نتيجه توكل بر حق، حصول مرادات و كفايت مهمات و ايمنى از آفات و مخافات باشد. طبرسى (قدس اللّه سره) فرمايد: آيه شريفه امر است نسبت به مؤمنين به توكل بر ذات احديت الهى و رضا به تدبير سبحانى.
در كافى شريف باسناده عن ابى عبد اللّه عليه السّلام قال: من اعطى ثلاثا لم يمنع ثلاثا من اعطى الدّعاء اعطى الاجابة و من اعطى الشّكر اعطى الزّيادة و من اعطى التّوكّل اعطى الكفاية ثمّ قال أ تلوت كتاب اللّه: «وَ مَنْ
ج5، ص 117
يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» و قال: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ» و قال:
«ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ؟» (نشر در آيات برعكس ترتيب لف باشد).
حضرت صادق عليه السّلام فرمايد: كسى كه عطا شود سه چيز را، منع گرديده نشود سه چيز را: كسى كه توفيق اتيان دعا يابد، عطا گرديده شود اجابت را. و كسى كه توفيق اتيان به شكر يابد، عطا شود زيادتى را. و كسى كه توفيق توكل را دارا شود، عطا شود كفايت را. پس فرموده آيا تلاوت نمودهاى كتاب الهى را، خداوند فرموده: «كسى كه توكل نمايد بر حق تعالى، خداى تعالى او را كفايت فرمايد»؛ «و اگر شكر كنيد هر آينه زياد نمائيم البته نعمت را بر شما»؛ و فرمود «بخوانيد مرا تا اجابت فرمائيم».
بيان- علامه مجلسى (قدس اللّه سره) فرمايد: هر يك از اين چيزها مشروط است به اين كه مصلحت در خلافش نباشد، و فاعل هم موانع استحقاق را به ارتكاب معاصى فراهم ننموده باشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَ لا تَفْتِنِّي أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ (49) إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ (50) قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلاَّ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (51) قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ (52)
ترجمه
و بعضى از آنها كسى است كه ميگويد اذن ده بمن و در فتنه مينداز مرا اگاه باش در فتنه افتادند و همانا دوزخ هر آينه احاطه دارد بكافران
اگر برسد تو را خيرى بد آيد آنها را و اگر برسد تو را بلائى ميگويند بتحقيق گرفتيم صلاح كار خودمان را از پيش و برگردند با آنكه آنها شادانند
بگو نميرسد ما را مگر آنچه نوشت خدا براى ما او است اختياردار ما و بر خدا پس بايد توكّل كنند گروندگان
بگو آيا انتظار ميبريد بما مگر يكى از دو خوبى را و ما انتظار ميبريم بشما آنرا كه برساند شما را خدا بعذابى از نزد خود يا بدستهاى ما پس انتظار بريد كه ما با شما منتظرانيم.
تفسير
قمى ره فرموده نازل شد در باره جدّ بن قيس وقتى پيغمبر (ص) باو فرمود با ما نمىآئى در اين سفر بجهاد شايد از زنان سفيد رومى بهرهمند شوى او عرض كرد بخدا همه اقوام من ميدانند كه هيچكس بيشتر از من زن دوست نيست ميترسم اگر با شما بيايم وقتى زنان سفيد روم را به بينم نتوانم صبر كنم پس مرا بفتنه مينداز و اذن بده در وطن بمانم و بپاره از قوم خود دستور داد كه هوا گرم است حركت نكنيد پس پسرش گفت به پيغمبر آن جواب را ميدهى و بقومت اين دستور را منتظر باش كه آيه در شأن تو نازل شود كه مردم تا روز قيامت بخوانند و چنان شد و جد بن قيس گفت محمد خيال ميكند جنگ با روم هم مثل ساير جنگها است يكنفر از اين جماعت بوطن بر نخواهند گشت و
جلد 2 صفحه 589
بعضى گفتهاند مراد آنستكه رخصت ده مرا در اقامت چون متمكن از سفر نيستم و اگر اجازه ندهى ناچار مخالفت ميكنم و در معصيت مىافتم و بنظر حقير محتمل است مراد آن باشد كه در اين سفر جز بلا و محنت چيزى نيست اذن بده بمانم تا در بلا نينداخته باشى مرا در هر حال كفرى است كه از گويندهاش صادر شده و خداوند از آن جواب داده است كه آنها در فتنه افتادند بمخالفت امر پيغمبر و ظهور نفاق و عذر غير موجّه دروغ و علامت وقوع آنها در وسط بلا و معصيت و خذلان آنستكه اثرى از خير و بركت و سعادت در اطراف وجود آنها پيدا نمىشود و گناه بر آنها احاطه نموده لذا جهنم هم در قيامت بر آنها احاطه خواهد نمود و اين جماعت علاوه بر آنكه مساعد نيستند معاندند چون از حالشان ظاهر ميشود كه اگر در جنگ مسلمانان غالب شوند بدشان مىآيد و اگر مغلوب شوند خوشحال ميشوند و مىگويند ما از اول تكليف خودمان را فهميديم كه بايد از اين جنگ كناره كرد لذا تخلف نموديم و با مسرّت از مسلمانان كناره كرده بمنازل خود ميروند و قمى ره از امام باقر (ع) نقل نموده كه مراد از حسنه غنيمت و عافيت است و مراد از مصيبت بلاء و شدّت است و ظاهرا بيان فرد واضح شده است و الّا حسنه شامل است هر پيش آمد خيرى را و مصيبت شامل است هر پيش آمد شرّى را كه موجب كدورت و ملالت شود و در جواب آنها بايد گفت و معتقد شد كه ما تمام امور را از خير و شر بتقدير الهى ميدانيم ناصر و معين و اختياردار و نگهدار ما خدا است حق مؤمن آنستكه اميد و توكل او فقط بخدا باشد و جز رضاى او نخواهد و نه پسندد علاوه بر آنكه ما اگر مغلوب شويم شهيد ميشويم و زنده ميمانيم با نام نيك و نعمت ابدى و اگر غالب شويم فائز ميشويم بغنيمت و عزت پس در هر حال يكى از دو خير و خوبى بما واصل خواهد شد و شما بايد منتظر يكى از آندو باشيد براى ما و ما منتظريم براى شما يكى از دو پيش آمد بد را و آن يا عذاب الهى است در دنيا مانند صاعقه و خسف و غرق بيد قدرت او يا قتل و اسارت و ذلّت است بدست ما به امر أو پس شما منتظر عاقبت امر ما باشيد چنانچه ما هم منتظر عاقبت كار شمائيم در نهج البلاغه است و در كافى از امير المؤمنين (ع) نقل نموده كه مرد مسلمان برى از خيانت آنستكه منتظر يكى از دو خوبى باشد كه يا داعى الهى را اجابت نمايد و آنچه نزد خدا است خير است براى او و يا روزى خدا باو برسد و با اهل و عيال خود زندگانى كند و دين خود را حفظ نمايد و اين كافى است براى او و در كافى از امام باقر (ع) نقل نموده كه آن دو خوبى يا
جلد 2 صفحه 590
مرگ است در طاعت خدا يا ادراك ظهور امام زمان رزقنا اللّه تعالى انشاء.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قُل لَن يُصِيبَنا إِلاّ ما كَتَبَ اللّهُ لَنا هُوَ مَولانا وَ عَلَي اللّهِ فَليَتَوَكَّلِ المُؤمِنُونَ (51)
بفرما اي رسول اكرم باين منافقين که هرگز ممكن نيست بما اصابه كند مصيبتي مگر آنچه خداوند براي ما تقدير فرموده و نوشته شده او است مولي و صاحب اختيار ما و لازم و حتم است که مؤمنين بر خداوند توكل كنند.
تنبيه- در باب توحيد افعالي بندهگان خداوند که اظهار اعتقاد بتوحيد افعالي ميكنند بر چهار دستهاند که تعبير از آن بقشر القشر و قشر و لبّ و لب اللب ميكنند و تشبيه بجوز و لوز ميكنند که داراي اينکه چهار مرتبه است، قشر القشر آن پوست سبز است که روي پوست بادام و گردو است و چند صباحي که پوست زير محكم شود دور افتاده ميشود و اينکه توحيد منافقين است که فقط چند روز دنيا احكام توحيد و اسلام بر آنها بار ميشود تا مادامي که كشف خلاف نشود يا بمرگ گنده شود.
جلد 8 - صفحه 237
و قشر پوست بادام و گردو است و آن توحيد عوام است که في الجمله اعتقادي به اينكه افعال مستند بخدا است دارند لكن نظر آنها تماما باسباب و عمليات خود است اينکه في الجمله قيمتي دارد لكن پوك است و مغز ندارد.
و لبّ عبارت از مغز بادام است و آن توحيد خواص است که تمام كارها را منوط بمشيت و اراده حق ميداند و اسباب را وسائط و آلات و معدّات ميداند و مقام توكل در اينکه رتبه پيدا ميشود.
و لبّ اللب عبارت از روغن بادام و گردو است که هيچ سفلي ندارد و آن توحيد خاص الخاص است که توحيد انبياء و اولياء حق است که اصلا نظر باسباب ندارد نميبيند جز خدا، نميترسد جز از خدا، اميدوار نيست جز بخدا اينست که غني و فقر، صحت و مرض، نعمت و بلا، حيات و موت و عزت و ذلّت در نزد او يكسان است و تماما عين صلاح است و بجا و بموقع است لذا ميفرمايد قُل لَن يُصِيبَنا إِلّا ما كَتَبَ اللّهُ لَنا و همين است مفاد فرمايش عصمت صغري سلام اللّه عليها در جواب إبن مرجانه لعنة اللّه عليه که گفت (كيف رأيت صنع اللّه باخيك) فرمود (ما رأيت الّا جميلا هؤلاء قوم كتب اللّه عليهم القتل فبرزوا الي مضاجعهم) هُوَ مَولانا داراي ولايت ذاتيه حقيقيه كليه است بر جميع ممكنات تماما ملك او است هر سو که اراده كند ميگرداند و اينکه ولايت حدّي از براي او نيست بخلاف ساير ولايتها که جعليه است بجعل الهي و محدود است بحدّ معين حتي ولايت كليه مطلقه که نبي صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و اوصياء دارند بر كافه جن و انس و غير اينها وَ عَلَي اللّهِ فَليَتَوَكَّلِ المُؤمِنُونَ يعني مؤمن حقيقي واجب است که بر خدا توكل كند و امور را باو واگذار كند که مرتبه سوم توحيد بود.
238
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 51)- اما تو ای پیامبر! به اینها از دو راه پاسخ گوی، پاسخی دندان شکن و منطقی، نخست «بگو: هیچ حادثهای برای ما رخ نمیدهد مگر آنچه خداوند برای ما مقرّر داشته است همان خدایی که مولای ما» و سرپرست حکیم و مهربان ماست و جز خیر و صلاح ما را مقدر نمیدارد (قُلْ لَنْ یُصِیبَنا إِلَّا ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا).
آری «افراد با ایمان باید تنها بر خدا توکّل کنند» (وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).
تنها به او عشق میورزند و از او یاری میطلبند و سر بر آستان او میسایند تکیهگاه و پناهگاهشان کسی جز او نیست.
نکات آیه
۱ - اعتقاد مؤمنان راستین به نرسیدن هیچ خوشى و ناخوشى به آنان، جز بر اساس تقدیر الهى (قل لن یصیبنا إلا ما کتب اللّه لنا)
۲ - ثبت پیشاپیش همه مقدرات انسان ها، از سوى خداوند (قل لن یصیبنا إلا ما کتب اللّه لنا)
۳ - پیروزى و یا شکست سپاه اسلام، منوط به مشیّت خدا و تنها بر اساس تقدیر اوست. (قل لن یصیبنا إلا ما کتب اللّه لنا)
۴ - اتکاى مؤمنان راستین بر ولایت و حمایت خداوند، در جهاد و اقدام به تکالیف (قل لن یصیبنا إلا ما کتب اللّه لنا هو مولینا)
۵ - خدا، سرپرست و صاحب اختیار انسانهاست. (هو مولینا)
۶ - مؤمنان راستین، همه مقدرات الهى، حتى سختیها، را در جهت منافع و مصالح خویش مى دانند. (قل لن یصیبنا إلا ما کتب اللّه لنا هو مولینا) به کارگیرى «لام» انتفاع (لنا) براى عموم رخدادها (خوشیها و ناخوشیها) بیانگر برداشت فوق است.
۷ - مؤمنان راستین در اندیشه انجام وظیفه و تسلیم بودن به مشیّت خدا و پذیراى هر پیروزى و شکست در راه او (إن تصبک حسنة تسؤهم قل لن یصیبنا إلا ما کتب اللّه لنا هو مولینا)
۸ - مؤمنان، باید تنها به خدا توکل کنند. (هو مولینا و على اللّه فلیتوکل المؤمنون)
۹ - ایمان به خدا و سرپرستى او بر انسانها، مقتضى توکل بر او و روى بر تافتن از غیر اوست. (هو مولینا و على اللّه فلیتوکل المؤمنون)
۱۰ - ایمان و اعتقاد به اینکه خوشیها و ناخوشیها، و شکستها و پیروزیها بر اساس تقدیر خداست، مقتضى توکل بر او و روى بر تافتن از دیگران (قل لن یصیبنا إلا ما کتب اللّه لنا ... و على اللّه فلیتوکل المؤمنون)
موضوعات مرتبط
- اسماء و صفات: مولى ۵
- انسان: مقدرات انسان ها ۲; مولاى انسان ها ۵
- ایمان: آثار ایمان به خدا ۹; آثار ایمان به مقدرات ۱۰; ایمان به ولایت خدا ۹
- پیروزى: منشأ پیروزى ۳، ۱۰
- تسلیم: تسلیم به مشیّت خدا ۷
- توحید: توحید افعالى ۱
- توکل: توکل بر خدا ۸; زمینه توکل بر خدا ۹، ۱۰
- جهاد: توکل در جهاد ۴
- جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۵; جهان بینى و ایدئولوژى ۹، ۱۰
- خدا: افعال خدا ۲; مشیّت خدا ۳; مقدرات خدا ۳; ولایت خدا ۴، ۵
- شکست: منشأ شکست ۳، ۱۰
- عقیده: عقیده به مقدرات ۱
- مؤمنان: انقیاد مؤمنان ۷; توکل مؤمنان ۴، ۸; جهاد مؤمنان ۴; عقیده مؤمنان ۱، ۶; مؤمنان و سختى ۶; مؤمنان و عمل به تکلیف ۷; مؤمنان و مقدرات خدا ۶، ۷; مسؤولیت مؤمنان ۸; مصالح مؤمنان ۶
منابع