يس ٨٣
ترجمه
يس ٨٢ | آیه ٨٣ | يس ٨٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مَلَکُوتُ»: مالکیّت و حاکمیّت. کشور عظیم. قدرت تصرّف فراوان.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِ... (۴) وَ هُوَ عَلَى کُلِ شَيْءٍ قَدِيرٌ (۴)
أَ لَمْ تَرَ أَنَ اللَّهَ خَلَقَ... (۱) إِنَ رَبَّکَ هُوَ الْخَلاَّقُ... (۰) ذٰلِکَ جَزَاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ... (۰)
نزول
شأن نزول آیات ۷۷ تا ۸۳:
ابن عباس و نیز مجاهد و عکرمة و عروة بن الزبیر و سدى گویند: که عاص ابن وائل استخوان پوسیده اى در دست گرفته، نزد پیامبر آمد و گفت: یا محمد آیا خداى تو این استخوان را بعد از آن که پوسیده است برمى انگیزاند؟
پیامبر فرمود: بلى، خداوند آن را برمى انگیزاند سپس تو را میمیراند و بعد زنده مى گرداند سپس به دوزخ داخل میکند و بعد این آیات با آیه ۷۸ نازل گردید و مراد از انسان در آیه ۷۷ ابى بن خلف است.[۱]
و همچنین محمد بن محمد بعد از شش واسطه از سعید بن مینا و او از عده زیادى از اصحاب ما روایت کرده که طائفه قریش که از زمره آنها عتبة بن ربیعة و ابى بن خلف و ولید بن مغیرة و عاص بن سعید بودند به حال اعتراض نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و ابى بن خلف از میان آنها استخوان پوسیده اى در دست گرفت و آن را در حالتى که به باد میداد، گفت: یا محمد مى پندارى که خداى تو آن را زنده خواهد کرد؟ سپس آیات ۷۸ و ۷۹ نازل گردید.[۲]
و نیز حلبى از امام صادق علیهالسلام موضوع ابى بن خلف را با گفتار وى نزد پیامبر روایت نموده و گوید: سپس آیه ۷۸ نازل شده است.[۳]
تفسیر
- آيات ۶۶ - ۸۳ سوره يس
- تهديد كفار به گرفتن چشمان و دگرگون ساختن خلقتشان
- توضيح اينكه فرمود: ما به پيامبر شعر نياموختيم و شاعرى شايسته او نيست و ما علمناهالشعر و ما ينبغى له
- مقصود از اينكه فرمود: انسان مالك چهارپايان است
- معناى جمله : وهم لهم جند محضرون كه درباره احضار مشركين و آلهه شان در قيامت است
- استبعاد معاد توسط مشركين و جواب خداى تعالى به اين استبعاد
- اقوال مختلف درباره خلقت مثل در آيه : اوليس الذى خلق السموات والارض بقادر على انيخلق مثلهم ...
- توضيحى در مورد تغير و تبدل متوالى بدن و عدم تغير وتبدل نفس و روح
- توضيح مفاد آيه شريفه : انما امره اذا اراد شيئا انيقول له كن فيكون ... و بيان مراد از امر و قول در آن
- رد گفتار بعضى كه كن را از مقوله لفظ دانسته اند
- معناى ملكوت و اينكه ملكوت هر چيزى به دست خدا است
- رواياتى درباره بيگانه بودن پيامبر صلى الله عليه و آله از شعر و شاعرى
- اعاده و احياء اموات
- و اراده قول خداوند
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «83»
پس منزّه است كسى كه حاكميّت و مالكيّت همه چيزى به دست اوست و به سوى او باز گردانده مىشويد.
نکته ها
از آن جا كه ايمان به معاد بايد بسيار جدى و قوى باشد، هر گونه شبههزدايى از آن بايد طورى انجام گيرد كه ذرهاى خلل در ذهن باقى نماند. خداوند در پاسخ كسى كه استخوان پوسيدهاى را خورد كرد و به زمين ريخت، چندين جواب داد كه آخرين آن اين آيه است. إِنَّما أَمْرُهُ إِذا ...
تحقّق فرمان و ارادهى الهى زمان نمىخواهد، به اصطلاح مثل يك چشم به هم زدن است. «وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ» «1»
خداوند حتّى نياز به گفتن كلمه «كُنْ» ندارد، زيرا اين خود نياز است و در شأن او نيست، بنابراين مراد از كلمه «كُنْ» همان اراده و حكم اوست. به فرمودهى حضرت على عليه السلام «لا بصوت يقرع و لا بنداء يسمع» «2».
پیام ها
1- براى خداوند، آفرينش همه اشيا يكسان است. «إِذا أَرادَ شَيْئاً»
2- خداوند در آفرينش هستى، نه وسيله مىخواهد نه كمك و نه كسى كه موانع را بر طرف كند. «كُنْ فَيَكُونُ»
3- ميان ارادهى خدا و انجام كار فاصلهاى نيست. «كُنْ فَيَكُونُ»
«1». قمر، 50.
«2». نهجالبلاغه، خطبه 186.
جلد 7 - صفحه 566
4- چگونه خدا را در برپايى قيامت عاجز مىدانيد؟ او از هر عجز و ناتوانى منزّه است. «فَسُبْحانَ الَّذِي»
5- هم سرچشمهى هستى به دست اوست و هم بازگشت همه چيز به سوى اوست. «بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»
«و الحمد للّه ربّ العالمين»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (83)
فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ: پس پاك و منزه از نفى قدرت بر اعاده آن ذاتى كه به دست قدرت او است، مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ: پادشاهى همه اشياء، چه هر كس قادر باشد بر خلق اشياء، قدرت خواهد داشت بر اعاده و زنده گردانيدن استخوانهاى پوسيده متفرقه، وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ: و بسوى مجازات الهى باز گرديده خواهيد شد، يعنى همه شما در محضر عدل الهى حاضر و جزا داده شويد از خير و شر و كفر و ايمان و ثواب و عقاب.
خاتمه تفسير سوره مباركه يس
«1» نورالثقلين، ج 4، ص 397، ح 98؛ از اصول كافى.
جلد 11 - صفحه 103
سوره سى و هفتم (الصافات)
اين سوره مباركه مكّى است.
عدد آيات:
صد و هشتاد و دو به عدد كوفى، و صد و هشتاد به عدد بصرى.
عدد كلمات:
هفصد و شصت كلمه.
عدد حروف:
سه هزار و هشتصد و بيست و شش حرف.
ثواب تلاوت:
ابن بابويه (رحمه اللّه) از حضرت صادق عليه السلام فرمود: هر كه قرائت كند سوره «و الصافات» را در هر جمعه، هميشه محفوظ باشد از هر آفتى، و دور گردد از او هر بلائى در دنيا، و روزى داده شود در دنيا باوسعتترين روزى، و نرسد او را در مال و اولاد و بدن او بدى از شيطان رجيم و نه از سلطان سركش، و اگر بميرد در روز يا شب جمعه مبعوث فرمايد او را شهيد و بميراند او را شهيد و داخل فرمايد او را در بهشت با شهداء در اعلى درجه بهشت. «1»
تذكره:
تذكرات در سورههاى سابقه راجع به آثار و خواص مترتبه بر آن فراموش نشود.
«1» ثواب الاعمال (چ بيروت 1403 ق) ص 141.
جلد 11 - صفحه 104
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
أَ وَ لَمْ يَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ (77) وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ (78) قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ (79) الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (80) أَ وَ لَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِيمُ (81)
إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (82) فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (83)
ترجمه
آيا نديد آدمى كه ما آفريديم او را از نطفهئى پس آنگاه او جدال كنندهايست آشكار
و زد براى ما مثلى و فراموش كرد آفرينش خود را گفت چه كس زنده ميگرداند استخوانها را با آنكه آنها پوسيده است
بگو زنده ميكند آنها را آنكه آفريدشان نخستين بار و او بهر آفريدهئى دانا است
آنكه پديد آورد براى شما از درخت سبز آتش را پس آنگاه شما از آن آتش مىافروزيد
آيا او نيست آنكه آفريد آسمانها و زمين را توانا بر آنكه بيافريند مانند آنها را آرى و او است آفريدگار دانا
جز اين نيست كه كار او وقتى بخواهد چيزيرا آنستكه بگويد باو بوده باش پس ميباشد
پس منزّه است آنكه بدست او است پادشاهى همه چيز و بسوى او بازگردانده ميشويد.
تفسير
عياشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه ابىّ بن خلف آمد نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم با آنكه در دست او استخوان پوسيدهئى بود و نرم كرد آنرا و عرضه داشت آيا وقتى ما باشيم استخوانهاى خورد شدهئى هر آينه برانگيخته ميشويم با آنكه مخلوق باشيم پس اين آيه نازل شد و در احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام مانند آن نقل شده و بنابراين مفاد آيه آنست كه آيا ندانسته است و نديده است آن آدم كه ما خلق كرديم او و افراد نوع او را از نطفهاى كه منى باشد و بعد از طروّ احوال مختلفه بر او در رحم مادر و بعد از ولادت بتدريج قواء او را تكميل نموديم تا اينك
جلد 4 صفحه 420
كه كارش بجائى رسيده كه در برابر ما و پيغمبر ما قيام نموده و علنا با او مجادله و خصومت مينمايد و بعقيده خودش بيان شگفتآورى براى نفى قدرت ما بر زنده نمودن خلق در قيامت نموده و خلقت خود را فراموش كرده كه گفته چه كسى ميتواند زنده كند استخوانهاى پوسيده را بگو در جوابش اى پيغمبر همان كس كه روز اوّل خلق نمود آنها را با آنكه هيچ نبودند علم و قدرتش جائى نرفته بهر شكل و صورت كه بخواهد همان استخوانهاى پوسيده را بيرون مىآورد و ميداند آنها را چگونه جمع و تأليف نمايد كه بصورت اوّل برگردند آيا چيزيكه نبوده خلق نمودنش مشكلتر است يا چيزيكه بوده و خراب شده دو مرتبه بخواهند بسازند از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه روح در جاى خود اقامت دارد روح نيكوكار در روشنائى و وسعت است و روح بدكار در تنگى و تاريكى است و بدن خاك ميشود چنانچه در اوّل بوده و آنچه از آن درندگان و حشرات بخورند تماما در خاك محفوظ است نزد كسيكه غائب نيست از او مقدار ذرّه در تاريكيهاى زمين و ميداند عدد اشياء و وزن آنها را و خاك روحانيّون مانند طلا است در خاك چون وقت زنده نمودن مردگان شود باران روانبخش بر زمين ببارد پس زمين از جاى خود بلند گردد و خاك بشر مانند خاك طلا كه مخلوط بخاك شده باشد و در آب بشويند و كره كه در شير باشد و آنرا در ظرفى بزنند بحركت شديد زمين خارج شود و خاك هر قالبى بقالب خود جمع گردد و باذن خداوند بجانب روح منتقل شود و صورتها بدستور مصوّر بهيئت اوّل خود عود نمايد و روح داخل در آن گردد و چون از جاى خويش برخيزد خود و تمام اعضاء و جوارح خود را بحال اوّل خود بيند و گفتهاند دو درخت در بوادى عربستان روئيده ميشود كه يكى را مرخ نامند و ديگرى را عفار و آندو با آنكه تر باشند اگر بيكديگر سائيده شوند آتش از ميان آن دو بيرون مىآيد در حاليكه آب هم از آن دو ميچكد و اعراب چون ميخواستند آتش بيفروزند بوسيله آن دو تهيّه ميكردند خداوند ميفرمايد آن قادر توانائى كه قدرت دارد آب و آتش را كه دو ضدّند در يكجا جمع كند براى آنكه شما از آن بهرهبردارى كنيد چگونه نميتواند روح و جسد را كه سالها با هم
جلد 4 صفحه 421
الفت داشتند و چندى از يكديگر مفارقت نمودند باز با هم مؤتلف نمايد آيا كسيكه آسمانهاى با اين وسعت و عظمت و زمين و موجودات آن دو را خلق نموده كه از آن جمله بشر است قادر نيست دو مرتبه مانند بشر را خلق نمايد خيلى عجب است اگر كسى چنين تصوّرى را نمايد كه همه را بدوا خدا خلق نموده و دو مرتبه بعضى از آنها را نميتواند خلق نمايد با آنكه خلق دوباره نزد آنكس آسانتر است از خلق اوّل و آفرينش كلّ در نظر او اعظم و اشكل است از آفرينش جزء بايد تحقيقا و قطعا گفت بلى قادر است چنانچه خدا در جواب فرموده و او بسيار خلق كننده است بلكه هميشه به اين كار اشتغال دارد و بسيار دانا است كه ميداند تمام جزئيّات و كلّيات و بسائط و مركبات و اجزاء و كيفيّت تأليف و تركيب آنها را و بسيار آسان است خلق نمودن آنها براى او باين اندازه كه ابدا احتياج بمقدّمه و معونه و وسيله و آلات و اسباب كارى ندارد فقط كار او وقتى بخواهد چيزى موجود شود آنستكه اراده ميكند وجود آنرا پس موجود ميشود و اينكه فرموده ميگويد كن براى تصوير معنى در ذهن عامّه بتصوّر فرمان مطاع و اطاعت مطيع است در عيون از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه كن از اوصنع است و چيزيكه موجود ميشود بآن مصنوع است و در نهج البلاغه است كه كلام خداوند كارى است از او ميگويد و تلفّظ نميكند و اراده ميفرمايد و در ضمير قرار نميدهد و اخبار ديگرى به اين معنى در سوره بقره و غيرها گذشته است و قمّى ره فرموده خزائن او در كاف و نون است پس منزّه است خداوند از مثلى كه ابى بن خلف يا غير او كه گفتهاند براى احياء اموات زد و امثال آن از اقوال اهل شرك و عناد و كفر و الحاد آن قادر توانائى كه در دست قدرت او است مبادى حيات و بقاء هر موجودى و بسوى او و حكم او رجوع و بازگشت ميكنيد شما بندگان در روز كه حكم فرمائى در آنروز نيست جز او و همه را بپاداش اعمال و اقوال خوب و بدتان خواهد رسانيد و ملكوت مبالغه در ملك و سلطنت است و اطلاق نميشود مگر بر امر عظيم و اينجا ظاهرا مراد عالم ارواح و ملائكه عظام ميباشد و ثواب تلاوت اين سوره بقدرى زياد است كه نميشود احصاء نمود و آن بمنزله قلب قرآن است و موجب مغفرت و سعادت دنيا و آخرت و نجات از آفات
جلد 4 صفحه 422
و بليّات ارضى و سماوى خواهد بود و بالاتر از همه فوز بمقام رضا و خشنودى خدا است كه از براى كسيكه در مدّت عمر يكمرتبه آنرا تلاوت نمايد از امام باقر عليه السّلام مسجّل شده است و از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله ثواب دوازده ختم قرآن براى او نقل نمودهاند و الحمد للّه ربّ العالمين و صلّى اللّه على محمّد و آله الطاهرين.
جلد 4 صفحه 423
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَسُبحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيءٍ وَ إِلَيهِ تُرجَعُونَ (83)
پس منزه است و مبري از كليه عيوب و نواقص و احتياج ذات مقدس آن پروردگاري که به يد قدرت او است ملكوت تمام ممكنات و بسوي او است بازگشت شماها.
فَسُبحانَ الَّذِي تسبيح و تقديس و تنزيه قريب المعني است و شامل جميع صفات سلبيه ميشود که ميگويي
نه مركب بود و جسم نه مرئي نه محلبرگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 83)- این آیه که آخرین آیه سوره «یس» است به صورت یک نتیجهگیری کلی در مسأله مبدأ و معاد این بحث را به طرز زیبایی پایان میدهد.
میگوید: «پس منزه است خداوندی که ملکوت همه چیز در دست قدرت اوست و همه شما به سوی او باز میگردید» (فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
نکتهها:
اشاره
در اینجا نظر خوانندگان عزیز را به مباحث ششگانه زیر که بحث فشردهای پیرامون مسائل معاد است، جلب میکنیم:
1- اعتقاد به معاد یک امر فطری است
اگر انسان برای فنا آفریده شده بود باید عاشق «فنا» باشد، و از مرگ- هر چند مرگ به موقع- و در پایان عمر لذت برد، در حالی که میبینیم قیافه مرگ به معنی نیستی برای انسان در هیچ زمانی خوشایند نبوده، سهل است، با تمام وجودش از آن میگریزد! کوشش برای باقی نگهداشتن جسم مردگان از طریق مومیایی کردن و ساختن مقابر جاویدانی همچون اهرام مصر، و دویدن دنبال آب حیات، و اکسیر جوانی، و آنچه مایه طول عمر است، دلیل روشنی از عشق سوزان انسان به مسأله بقا است.
اگر ما برای فنا آفریده شدیم این علاقه به بقا چه مفهومی میتواند داشته باشد؟ جز یک علاقه مزاحم و حد اقل بیهوده و بیمصرف!
ج4، ص115
فراموش نکنید ما بحث معاد را بعد از پذیرش وجود خداوند حکیم و دانا دنبال میکنیم، ما معتقدیم هر چه او در وجود ما آفریده روی حساب است، بنابر این عشق به بقا نیز باید حسابی داشته باشد، و آن هماهنگی با آفرینش و جهان بعد از این عالم است.
به تعبیر دیگر اگر دستگاه آفرینش در وجود ما عطش را آفرید، دلیل بر این است که آبی در خارج وجود دارد، همچنین اگر غریزه جنسی و علاقه به جنس مخالف در انسان وجود دارد نشانه این است که جنس مخالفی در خارج هست، و گر نه جاذبه و کشش بدون چیزی که به آن مجذوب گردد با حکمت آفرینش سازگار نیست.
از سوی دیگر هنگامی که تاریخ بشر را از زمانهای دوردست و قدیمیترین ایام بررسی میکنیم نشانههای فراوانی بر اعتقاد راسخ انسان به زندگی پس از مرگ مییابیم.
آثاری که امروز از انسانهای پیشین- حتی انسانهای قبل از تاریخ- در دست ما است، مخصوصا طرز دفن مردگان، کیفیت ساختن قبور، و حتی دفن اشیائی همراه مردگان، گواه بر این است که در درون وجدان ناآگاه آنها اعتقاد به زندگی بعد از مرگ نهفته بوده است.
یکی از روانشناسان معروف میگوید: «تحقیقات دقیق نشان میدهد که طوائف نخستین بشر دارای نوعی مذهب بودهاند، زیرا مردگان خود را به طرز مخصوص به خاک میسپردند و ابزار کارشان را در کنارشان مینهادند، و به این طریق عقیده خود را به وجود دنیای دیگر به ثبوت میرساندند.
اینها نشان میدهد که این اقوام زندگی پس از مرگ را پذیرفته بودند، هر چند در تفسیر آن راه خطا میپیمودند، و چنین میپنداشتند که آن زندگی درست شبیه همین زندگی است.
به هر حال این اعتقاد قدیمی ریشهدار را نمیتوان ساده پنداشت و یا صرفا نتیجه یک تلقین و عادت دانست.
ج4، ص116
از سوی سوم وجود محکمه درونی به نام «وجدان» گواه دیگری بر فطری بودن معاد است.
هر انسانی در برابر انجام کار نیک در درون وجدانش احساس آرامش میکند، آرامشی که گاه با هیچ بیان و قلمی قابل توصیف نیست.
و به عکس در برابر گناهان، مخصوصا جنایات بزرگ، احساس ناراحتی میکند، تا آنجا که بسیار دیده شده دست به خودکشی میزند و یا خود را تسلیم مجازات و چوبه دار میکند، و دلیل آن را رهائی از شکنجه وجدان میداند.
با این حال انسان از خود میپرسد: چگونه ممکن است عالم کوچکی همچون وجود من دارای چنین دادگاه و محکمهای باشد، اما عالم بزرگ از چنین وجدان و دادگاهی تهی باشد؟
و به این ترتیب فطری بودن مسأله معاد و زندگی پس از مرگ از طرق مختلف بر ما روشن میشود.
از راه عشق عمومی انسانها به بقاء.
از طریق وجود این ایمان در طول تاریخ بشر.
و از راه وجود نمونه کوچک آن در درون جان انسان.
2- بازتاب معاد در زندگی انسانها
اعتقاد به عالم پس از مرگ و بقای آثار اعمال آدمی، و جاودانگی کارهای او اعم از خیر و شر، اثر بسیار نیرومندی بر فکر و اعصاب و عضلات انسانها میگذارد و به عنوان یک عامل مؤثری در تشویق به نیکیها و مبارزه با زشتیها میتواند مؤثر شود.
اثراتی که ایمان به زندگی پس از مرگ میتواند در اصلاح افراد فاسد و منحرف و تشویق افراد فداکار و مجاهد و ایثارگر بگذارد به مراتب بیش از اثرات دادگاهها و کیفرهای معمولی است چرا که مشخصات دادگاه رستاخیز با دادگاههای معمولی بسیار متفاوت است، در آن دادگاه نه تجدید نظر وجود دارد، و نه زر و زور
ج4، ص117
روی فکر ناظرانش اثر میگذارد، نه ارائه مدارک دروغین در آن فایدهای دارد، و نه تشریفات آن نیازمند به طول زمان است.
قرآن مجید میگوید: «از روزی بپرهیزید که هیچ کس بجای دیگری جزا داده نمیشود و نه شفاعتی از او پذیرفته خواهد شد و نه غرامت و بدل، و نه کسی به یاری او میآید». (بقره/ 48) و نیز میگوید: «هر کس از آنها که ظلم و ستم کرده، اگر تمامی روی زمین را در اختیار داشته باشد، در آن روز همه را برای نجات خویش میدهد، و هنگامی که عذاب الهی را میبینند پشیمانی خود را مکتوم میدارند (مبادا رسواتر شوند) و در میان آنها به عدالت داوری میشود و ستمی بر آنها نخواهد رفت». (یونس/ 54) و نیز میخوانیم: «هدف این است که خداوند هر کس را به آنچه انجام داده جزا دهد چرا که خداوند سریع الحساب است». (ابراهیم/ 51) به قدری حساب او سریع و قاطع است که طبق بعضی از روایات: «خداوند در یک چشم به هم زدن حساب همه را میرسد!» به همین دلیل در قرآن مجید سر چشمه بسیاری از گناهان فراموش کردن روز جزا ذکر شده، آنجا که میفرماید: «بچشید آتش دوزخ را به خاطر اینکه ملاقات امروز را فراموش کردید». (الم سجده/ 14) حتی از پارهای از تعبیرات استفاده میشود که انسان اگر گمانی در باره قیامت داشته باشد نیز از انجام بسیاری از اعمال خلاف خودداری میکند.
چنانکه در باره کم فروشان میفرماید: «آیا آنها گمان نمیکنند که برای روز بزرگی مبعوث میشوند». (مطففین/ 4) حماسههای جاویدانی که مجاهدان اسلام در گذشته و امروز در میدانهای جهاد میآفرینند، و گذشت و ایثار و فداکاری عظیمی که بسیاری از مردم در زمینه دفاع از کشورهای اسلامی و حمایت از محرومان و مستضعفان نشان میدهند، همه بازتاب اعتقاد به زندگی جاویدان سرای دیگر است، مطالعات دانشمندان و تجربیات مختلف نشان داده که این گونه پدیدهها در مقیاس وسیع و گسترده جز از
ج4، ص118
طریق عقیدهای که زندگی پس از مرگ در آن جای ویژهای دارد امکان پذیر نیست.
سربازی که منطقش این است: «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ» بگو:
شما دشمنان در باره ما چه میاندیشید؟ جز رسیدن به یکی از دو خیر و سعادت و افتخار» (یا پیروزی بر شما و یا رسیدن به افتخار شهادت) (توبه/ 52) قطعا سربازی است شکست ناپذیر.
چهره مرگ که برای بسیاری از مردم جهان وحشت انگیز است، و حتی از نام آن و هر چیز که آن را تداعی کند میگریزند، برای عقیدهمندان به زندگی پس از مرگ نه تنها نازیبا نیست، بلکه دریچهای به جهانی بزرگ، شکستن قفس و آزاد شدن روح انسان، گشوده شدن درهای زندان تن، و رسیدن به آزادی مطلق است.
اصولا مسأله معاد بعد از مبدأ، خط فاصل فرهنگ خداپرستان و مادیین است، چرا که دو دیدگاه مختلف در اینجا وجود دارد:
دیدگاهی که مرگ را فنا و نابودی مطلق میبیند، و با تمام وجودش از آن میگریزد، چرا که همه چیز با آن پایان میگیرد.
و دیدگاهی که مرگ را یک تولد جدید و گام نهادن به عالمی وسیع و پهناور و روشن، و پر گشودن در آسمان بیکران میشمرد.
طبیعی است که طرفداران این مکتب نه تنها از مرگ و شهادت در راه هدف ترس و وحشتی به خود راه نمیدهند، بلکه با الهام گرفتن از مکتب امیر مؤمنان علی علیه السّلام که میفرماید: «به خدا سوگند فرزند ابی طالب علاقهاش به مرگ بیشتر است از کودک شیرخوار به پستان مادر» از مرگ در راه هدف استقبال میکنند.
و به همین دلیل هنگامی که ضربه شمشیر جنایتکار روزگار «عبد الرحمن بن ملجم» بر مغز مبارکش فرو نشست فرمود: «فزت و ربّ الکعبة به خدای کعبه، پیروز و رستگار و راحت شدم!» کوتاه سخن اینکه ایمان به معاد از انسان ترسو و بیهدف، آدم شجاع و با شهامت و هدفداری میآفریند که زندگیش مملو از حماسهها و ایثارها و پاکی و تقواست.
ج4، ص119
3- دلائل عقلی معاد
اشاره
گذشته از دلائل نقلی فراوانی که برای معاد در قرآن مجید آمده است و شامل صدها آیه در این زمینه میشود دلائل عقلی روشنی نیز بر این امر وجود دارد که بطور فشرده در اینجا قسمتی از آن یادآوری میشود:
الف- برهان حکمت:
اگر زندگی این جهان را بدون جهان دیگر در نظر بگیریم پوچ و بیمعنی خواهد بود، درست به این میماند که زندگی دوران جنینی را بدون زندگی این دنیا فرض کنیم.
اگر قانون خلقت این بود که تمام جنینها در لحظه تولد خفه میشدند و میمردند چقدر دوران جنینی بیمفهوم جلوه میکرد؟ همچنین اگر زندگی این جهان بریده از جهان دیگر تصور شود این سر در گمی وجود خواهد داشت.
زیرا چه لزومی دارد که ما هفتاد سال یا کمتر و بیشتر در این دنیا در میان مشکلات دست و پا زنیم؟ مدتی خام و بیتجربه باشیم «و تا پخته شود خامی، عمر تمام است!» مدتی به دنبال تحصیل علم و دانش باشیم هنگامی که از نظر معلومات به جایی رسیدیم برف پیری بر سر ما نشسته! تازه برای چه زندگی میکنیم؟ خوردن مقداری غذا و پوشیدن چند دست لباس و خوابیدن و بیدار شدنهای مکرر و ادامه دادن این برنامه خسته کننده تکراری را دهها سال؟! آیا به راستی این آسمان گسترده، این زمین پهناور و این همه مقدمات و مؤخرات و این همه استادان و مربیان و این همه کتابخانههای بزرگ و این ریزه کاریهایی که در آفرینش ما و سایر موجودات به کار رفته، همه برای همان خوردن و نوشیدن و پوشیدن و زندگی مادی است؟
اینجاست که آنها که معاد را قبول ندارند، اعتراف به پوچی این زندگی میکنند و گروهی از آنها اقدام به خودکشی و نجات از این زندگی پوچ و بیمعنی را مجاز و یا مایه افتخار میشمرند!
ج4، ص120
چگونه ممکن است کسی به خداوند و حکمت بیپایان او ایمان داشته باشد و زندگی این جهان را بیآنکه مقدمهای برای زندگی جاویدان جهان دیگر باشد قابل توجه بشمرد؟
قرآن مجید میگوید: «آیا گمان کردید بیهوده آفریده شدهاید و به سوی ما باز نمیگردید؟» (مؤمنون/ 115) یعنی اگر بازگشت به سوی خدا نبود زندگی این جهان عبث و بیهوده بود.
آری در صورتی زندگی این دنیا مفهوم و معنی پیدا میکند و با حکمت خداوندی سازگار میشود که این جهان را مزرعهای برای جهان دیگر و گذرگاهی برای آن عالم وسیع و کلاس تهیه و دانشگاهی برای جهان دیگر و تجارتخانهای برای آن سرا بدانیم، همانگونه که امیر مؤمنان علی علیه السّلام در کلمات پرمحتوایش در نهج البلاغه فرمود: «این دنیا جایگاه صدق و راستی است برای آن کس که با آن به راستی رفتار کند و خانه تندرستی است برای آن کس که از آن چیزی بفهمد، و سرای بینیازی است برای آن کس که از آن توشه برگیرد، و محل اندرز است، برای آنکه از آن اندرز گیرد، مسجد دوستان خداست، نمازگاه فرشتگان پروردگار و محل نزول وحی الهی و تجارتخانه اولیاء حق است».
کوتاه سخن اینکه مطالعه و بررسی وضع این جهان به خوبی گواهی میدهد بر اینکه عالم دیگری پشت سر آن است: «شما نشئه اولی و آفرینش خود را در این دنیا دیدید چرا متذکر نمیشوید که از پی آن جهان دیگری است؟» (واقعه/ 62)
ب- برهان عدالت:
دقت در نظام هستی و قوانین آفرینش نشان میدهد که همه چیز آن حساب شده است.
در سازمان تن ما آنچنان نظام عادلانهای حکمفرماست که هرگاه کمترین تغییر و ناموزونی رخ میدهد سبب بیماری یا مرگ میشود، حرکات قلب ما، گردش خون ما، پردههای چشم ما و جزء جزء سلولهای تن ما مشمول همان نظام دقیق است که در کل عالم حکومت میکند. آیا انسان میتواند یک وصله ناجور در این عالم پهناور باشد؟
ج4، ص121
درست است که خداوند به انسان آزادی اراده و اختیار داده تا او را بیازماید و در سایه آن مسیر تکامل را طی کند، ولی اگر انسان از آزادی سوء استفاده کرد، چه میشود؟ اگر ظالمان و ستمگران، گمراهان و گمراه کنندگان با سوء استفاده از این موهبت الهی به راه خود ادامه دادند عدل خداوند چه اقتضا میکند؟
درست است که گروهی از بدکاران در این دنیا مجازات میشوند و به کیفر اعمال خود- یا لااقل قسمتی از آن- میرسند، اما مسلما چنان نیست که همه مجرمان، همه کیفر خود را ببینند، و همه پاکان و نیکان به پاداش اعمال خود در این جهان برسند، آیا ممکن است این دو گروه در کفّه عدالت پروردگار یکسان باشند؟
به گفته قرآن مجید: «آیا کسانی را که در برابر قانون خدا به حق و عدالت تسلیمند همچون مجرمان قرار دهیم، چگونه حکم میکنید؟» (قلم/ 35 و 36) و در جای دیگر میفرماید: «آیا ممکن است پرهیزگاران را همچون فاجران قرار دهیم؟» (ص/ 28) به هر حال تفاوت انسانها در اطاعت فرمان حق جای تردید نیست همان گونه که عدم کفایت دادگاه «مکافات این جهان» و «محکمه وجدان» و «عکس العملهای گناهان» برای برقراری عدالت نیز به تنهایی کافی به نظر نمیرسد، بنابر این باید قبول کرد که برای اجرای عدالت الهی لازم است محکمه و دادگاه عدل عامی باشد که سر سوزن کار نیک و بد در آنجا حساب شود و گر نه اصل عدالت تأمین نخواهد شد.
بنابر این باید پذیرفت که قبول عدل خدا مساوی است با قبول وجود معاد و رستاخیز، قرآن مجید میگوید: «ما ترازوهای عدالت را در روز قیامت بر پا میکنیم». (انبیاء/ 47) و نیز میفرماید: «در روز قیامت در میان آنها به عدالت حکم میشود و ظلم و ستمی بر آنها نخواهد شد». (یونس/ 54)
ج- برهان هدف:
بر خلاف پندار مادیین، در جهان بینی الهی، برای آفرینش انسان هدفی بوده است که در تعبیرات فلسفی از آن به «تکامل» و در لسان قرآن و حدیث گاهی از آن به قرب به خدا و یا عبادت و بندگی تعبیر شده است: «من جنّ
ج4، ص122
و انس را نیافریدم مگر به این منظور که مرا پرستش کنند» و در سایه عبادت و بندگی کامل شوند و به حریم قرب من راه یابند. (ذاریات/ 56) آیا اگر مرگ پایان همه چیز باشد این هدف بزرگ تأمین میگردد؟
بدون شک پاسخ این سؤال منفی است.
باید جهانی بعد از این جهان باشد و خط تکامل انسان در آن ادامه یابد، و محصول این مزرعه را در آنجا درو کند، و حتی در جهان دیگر نیز این سیر ادامه یابد تا هدف نهایی تأمین شده باشد.
خلاصه اینکه تأمین هدف آفرینش بدون پذیرش معاد ممکن نیست و اگر ارتباط این زندگی را از جهان پس از مرگ قطع کنیم همه چیز شکل معما به خود میگیرد و پاسخی برای چراها نخواهیم داشت.
د- برهان نفی اختلاف:
بیشک همه ما از اختلافاتی که در میان مکتبها و مذهبها در این جهان وجود دارد رنج میبریم، و همه آرزو میکنیم روزی این اختلافات برچیده شود در حالی که همه قرائن نشان میدهد که این اختلافات در طبیعت زندگی این دنیا حلول کرده، و حتی از دلائلی استفاده میشود که بعد از قیام حضرت مهدی- عج- آن بر پا کننده حکومت واحد جهانی هر چند بسیاری از اختلافات حل خواهد شد ولی باز اختلاف مکتبها به کلی برچیده نمیشود، و به گفته قرآن مجید: «یهود و نصارا تا دامنه قیامت به اختلافاتشان باقی خواهند ماند.» (مائده/ 14) ولی خداوندی که همه چیز را به سوی وحدت میبرد سر انجام به اختلافات پایان خواهد داد، و چون با وجود پردههای ضخیم عالم ماده این امر بطور کامل در این دنیا امکان پذیر نیست، میدانیم در جهان دیگری که عالم بروز و ظهور است سر انجام این مسأله عملی خواهد شد، و حقایق آنچنان آفتابی میگردد که اختلاف مکتب و عقیده به کلی برچیده میشود.
جالب اینکه در آیات متعددی از قرآن مجید روی این مسأله تکیه شده است، در یک جا میفرماید: «خداوند در روز قیامت در میان آنها داوری میکند در آنچه با
ج4، ص123
هم اختلاف داشتند». (بقره/ 113) و در جای دیگر میفرماید: «آنها سوگند مؤکد یاد کردند که خداوند کسانی را که میمیرند هرگز زنده نمیکند، ولی چنین نیست. این وعده قطعی خداست (که همه آنها را زنده کند) ولی اکثر مردم نمیدانند هدف این است که آنچه را در آن اختلاف داشتند برای آنها روشن سازد تا کسانی که منکر شدند بدانند دروغ میگفتند». (نحل/ 38 و 39)
4- قرآن و مسأله معاد
بعد از مسأله توحید که اساسیترین مسأله در تعلیمات انبیاء است مسأله معاد با ویژگیها و آثار تربیتی و فرهنگیش در درجه اوّل قرار دارد، لذا در بحثهای قرآنی بیشترین آیات را بعد از توحید و خداشناسی به خود اختصاص داده است.
مباحث قرآنی معاد گاه به صورت استدلالهای منطقی است و گاه به صورت بحثهای خطابی و تلقینات مؤثر و کوبنده که گاه از شنیدن آن مو بر بدن انسان راست میشود، و لحن صادقانه کلام چنان است که همچون استدلالات در اعماق جان و روح انسان نفوذ میکند.
در بخش اوّل، یعنی استدلالات منطقی، قرآن بیشتر روی موضوع امکان معاد تکیه میکند، چرا که منکران غالبا آن را محال میپنداشتند، و معتقد بودند معاد آن هم به صورت «معاد جسمانی» که مستلزم بازگشت اجسام پوسیده و خاک شده به حیات و زندگی نوین است، امکان پذیر نیست.
در این بخش، قرآن از طرق کاملا گوناگون و متنوع وارد میشود، و طرقی که همه به یک جا ختم میگردد و آن مسأله «امکان عقلی معاد» است.
گاه زندگی نخستین را در نظر انسان مجسم میکند، و در یک عبارت کوتاه و گویا و روشن میگوید:
«همان گونه که شما را از آغاز آفرید باز میگردید». (اعراف/ 29) گاه زندگی و مرگ گیاهان، و رستاخیز آنها را که همه سال با چشم میبینیم
ج4، ص124
مجسم کرده و در پایان آن میگوید: رستاخیز شما نیز همین گونه است.
«ما از آسمان آب پر برکتی فرستادیم و به وسیله آن باغهای سرسبز رویاندیم و دانههای درو شده ... و به وسیله آن سرزمین مردهای را زنده کردیم، رستاخیز (شما) نیز همین گونه است؟» (ق/ 9 تا 11) در جای دیگر میگوید: «خداوند همان کسی است که بادها را فرستاد تا ابرها را به حرکت درآورند و آن را به سوی سرزمین مرده راندیم و به وسیله آن زمین را بعد از مرگش حیات بخشیدیم، رستاخیز نیز چنین است!» (فاطر/ 9) گاه مسأله قدرت خداوند را در آفرینش آسمانها و زمین مطرح کرده، میگوید:
«آیا نمیدانند خداوندی که آسمانها و زمین را آفرید و از آفرینش آنها خسته نشد قادر است که مردگان را زنده کند؟ آری او بر هر چیز تواناست». (احقاف/ 33) و گاه رستاخیز انرژیها و بیرون پریدن آتش از درون درخت سبز را به عنوان نمونهای از قدرت او، و قرار گرفتن آتش در دل آب، مطرح کرده، میگوید:
«آن خدایی مردگان را لباس حیات میپوشاند که از درخت سبز برای شما آتش آفرید!» (یس/ 80) گاه زندگی جنینی را در نظر انسان مجسم میسازد و میگوید: «ای مردم! اگر در رستاخیز شک دارید فراموش نکنید که ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، و بعد از علقه (خون بسته شده) سپس از مضغه (پاره گوشتی همچون گوشت جویده شده) که بعضی دارای شکل و خلقت است و بعضی بیشکل. هدف این است که ما برای شما روشن سازیم (که بر هر چیز قادریم) و جنینهایی را که بخواهیم تا مدت معینی در رحم مادران نگاه میداریم، سپس شما را به صورت طفلی به عالم دنیا میفرستیم». (حجّ/ 5) و بالاخره گاه شبح رستاخیز را در خوابهای طولانی- خوابهایی که برادر مرگ است بلکه از جهاتی خود مرگ باشد- مانند خواب سیصد و نه ساله اصحاب کهف نشان میدهد، و بعد از شرح جالب و زیبایی پیرامون خواب و بیداری آنها میفرماید: «این چنین مردم را متوجه حال آنها کردیم تا بدانند وعده رستاخیز
ج4، ص125
خداوند حق است و در قیام قیامت تردیدی نیست». (کهف/ 21) این شش راه مختلف است که در لا به لای آیات قرآن برای بیان امکان معاد مطرح شده است.
علاوه بر این داستان مرغان چهار گانه ابراهیم (بقره/ 260) و سرگذشت عزیر (بقره/ 259) و داستان کشتهای از بنی اسرائیل (بقره/ 73) که هر کدام یک نمونه تاریخی برای این مسأله است شواهد و دلائل دیگری است که قرآن در این زمینه ذکر میکند.
کوتاه سخن اینکه ترسیمی که قرآن مجید از معاد و چهرههای آن و مقدمات و نتایج آن دارد، و دلائل گویایی که در این زمینه مطرح کرده است به قدری زنده و قانع کننده است که هر کس کمترین بهرهای از وجدان بیدار داشته باشد تحت تأثیر عمیق آن قرار میگیرد.
5- معاد جسمانی
منظور از معاد جسمانی این نیست که تنها جسم در جهان دیگر بازگشت میکند، بلکه هدف این است که روح و جسم تواما مبعوث میشود، و به تعبیر دیگر بازگشت روح مسلم است، گفتگو از بازگشت جسم است.
جمعی از فلاسفه پیشین تنها به معاد روحانی معتقد بودند، و جسم را مرکبی میدانستند که تنها در این جهان با انسان است، و بعد از مرگ از آن بینیاز میشود، آن را رها میسازد و به عالم ارواح میشتابد.
ولی عقیده علمای بزرگ اسلام این است که معاد در هر دو جنبه روحانی و جسمانی صورت میگیرد. در اینجا بعضی مقید به خصوص جسم سابق نیستند، و میگویند: خداوند جسمی را در اختیار روح میگذارد، و چون شخصیت انسان به روح اوست این جسم جسم او محسوب میشود! در حالی که محققین معتقدند همان جسمی که خاک و متلاشی گشته، به فرمان خدا جمعآوری میشود، و لباس حیات نوینی بر آن میپوشاند، و این
ج4، ص126
عقیدهای است که از متون آیات قرآن مجید گرفته شده است.
شواهد معاد جسمانی در قرآن مجید آن قدر زیاد است که بطور یقین میتوان گفت: آنها که معاد را منحصر در روحانی میدانند کمترین مطالعهای در آیات فراوان معاد نکردهاند و گر نه جسمانی بودن معاد در آیات قرآن به قدری روشن است که جای هیچ گونه تردید نیست.
همین آیاتی که در آخر سوره یس خواندیم به وضوح بیانگر این حقیقت است چرا که مرد عرب بیابانی تعجبش از این بود که این استخوان پوسیده را که در دست دارد چه کسی میتواند زنده کند؟
و قرآن با صراحت در پاسخ او میگوید: «بگو: همین استخوان پوسیده را خدایی که روز نخست آن را ابداع و ایجاد کرد زنده میکند».
تمام تعجب مشرکان و مخالفت آنها در مسأله معاد بر سر همین مطلب بود که: «چگونه وقتی ما خاک شدیم و خاکهای ما در زمین گم شد، دوباره لباس حیات در تن میکنیم؟» (الم سجده/ 10) آنها میگفتند: «چگونه این مرد به شما وعده میدهد وقتی که مردید و خاک شدید بار دیگر به زندگی بازمیگردید». (مؤمنون/ 35) آنها به قدری از این مسأله تعجب میکردند که اظهار آن را نشانه جنون و یا دروغ بر خدا میپنداشتند.
کافران گفتند: «مردی را به شما نشان دهیم که به شما خبر میدهد هنگامی که کاملا خاک و پراکنده شدید دیگر بار آفرینش جدیدی مییابید». (سبأ/ 7 و 8) به همین دلیل عموما استدلالات قرآن در باره امکان معاد بر محور همین معاد جسمانی دور میزند، و بیانات ششگانهای که در فصل قبل گذشت همه شاهد و گواه این مدعاست.
بعلاوه قرآن کرارا خاطر نشان میکند که شما در قیامت از قبرها خارج میشوید (یس/ 51- قمر/ 7) قبرها مربوط به معاد جسمانی است.
داستان مرغهای چهار گانه ابراهیم، و همچنین داستان عزیر و زنده شدن او
ج4، ص127
بعد از مرگ، و ماجرای مقتول بنی اسرائیل، همه با صراحت از معاد جسمانی سخن میگوید.
توصیفهای زیادی که قرآن مجید از مواهب مادی و معنوی بهشت کرده، همه نشان میدهد که معاد هم در مرحله جسم و هم در مرحله روح تحقق میپذیرد، و گر نه حور و قصور و انواع غذاهای بهشتی و لذائذ مادی در کنار مواهب معنوی معنی ندارد.
به هر حال ممکن نیست کسی کمترین آگاهی از منطق و فرهنگ قرآن داشته باشد و معاد جسمانی را انکار کند، و به تعبیر دیگر انکار معاد جسمانی از نظر قرآن مساوی است با انکار اصل معاد! علاوه بر این دلائل نقلی، شواهد عقلی نیز در این زمینه وجود دارد که اگر بخواهیم وارد آن شویم سخن به درازا میکشد.
6- بهشت و دوزخ
بسیاری چنین میپندارند که عالم پس از مرگ کاملا شبیه این جهان است، منتهی در شکلی کاملتر و جالبتر.
ولی قرائن زیادی در دست داریم که نشان میدهد فاصله زیادی از نظر کیفیت و کمیت میان این جهان و آن جهان است، حتی اینکه اگر این فاصله را به تفاوت میان عالم کوچک جنین با این دنیای وسیع تشبیه میکنیم باز مقایسه کاملی به نظر نمیرسد.
طبق صریح بعضی از روایات در آنجا چیزهایی است که چشمی ندیده و گوشی نشنیده، و حتی از فکر انسانی خطور نکرده است.
قرآن مجید میگوید: «هیچ انسانی نمیداند چه چیزهایی که مایه روشنی چشم است برای او پنهان نگهداشته شده». (سجده/ 17) نظامات حاکم بر آن جهان نیز با آنچه در این عالم حاکم است کاملا تفاوت دارد. در اینجا افراد به عنوان شهود در دادگاه حاضر میشوند ولی در آنجا دست
ج4، ص128
و پا و حتی پوست تن شهادت میدهد. (یس/ 65- فصّلت/ 21) به هر حال آنچه در باره جهان دیگر گفته شود تنها شبحی از دور در نظر ما مجسم میکند، و اصولا الفبای ما و فرهنگ فکری ما در این جهان قادر به توصیف حقیقی آن نیست و از اینجا به بسیاری از سؤالات در زمینه بهشت و دوزخ و چگونگی نعمتها و عذابهایش پاسخ داده خواهد شد.
همین قدر میدانیم بهشت کانون انواع مواهب الهی اعم از مادی و معنوی است، و دوزخ کانونی است از شدیدترین عذابها در هر دو جهت.
اما در مورد جزئیات این دو، قرآن اشاراتی دارد که ما به آن مؤمن هستیم اما تفصیل آن را تا کسی نبیند نمیداند! «پایان سوره یس»
ج4، ص129
سوره صافّات [37]
اشاره
این سوره در «مکّه» نازل شده، و 182 آیه است
محتوای سوره:]
بطور کلی محتوای این سوره در پنج بخش خلاصه میشود.
بخش اول: بحثی پیرامون گروههائی از ملائکه و فرشتگان خداوند، و در مقابل آنها گروهی از شیاطین سرکش و سرنوشت آنها را مطرح میسازد.
بخش دوم: از کفار، و انکارشان نسبت به نبوت و معاد، و عاقبت کار آنها در قیامت سخن میگوید، و گرفتاری تمام آنها در چنگال عذاب الهی، و نیز بخشی از نعمتهای مهم بهشتی و لذات و زیبائیها و شادکامیهای بهشتیان را شرح میدهد.
بخش سوم: قسمتی از تاریخ انبیای بزرگی، مانند «نوح» و «ابراهیم» و «اسحاق» و «موسی» و «هارون» و «الیاس» و «لوط» و «یونس» را به صورت فشرده و در عین حال بسیار مؤثر و نافذ بازگو میکند، ولی بحث در باره «ابراهیم» قهرمان بت شکن، مشروحتر آمده است.
بخش چهارم: از یکی از انواع شرک که میتوان آن را «بدترین نوع شرک» دانست. یعنی اعتقاد به رابطه خویشاوندی میان خداوند و جن و خداوند و فرشتگان بحث میکند.
و سر انجام بخش پنجم که آخرین بخش این سوره است، و در چند آیه کوتاه مطرح شده، پیروزی لشکر حق را بر لشکر کفر و شرک و نفاق، و گرفتار شدن آنها را در چنگال عذاب الهی، ضمن تنزیه و تقدیس پروردگار بیان میدارد.
ج4، ص130
فضیلت تلاوت سوره ]
- در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و اله آمده است:
«کسی که سوره صافات را بخواند به عدد هر جن و شیطانی ده حسنه به او داده میشود، و شیاطین متمرد از او فاصله میگیرند، و از شرک پاک میشود و دو فرشتهای که مأمور حفظ او هستند در قیامت در باره او شهادت میدهند که به رسولان خداوند ایمان داشته است».
و در حدیث دیگری از امام صادق علیه السّلام چنین میخوانیم: «کسی که سوره صافات را در هر روز جمعه بخواند از هر آفتی محفوظ میماند، و هر بلائی در زندگی دنیا از او دفع میگردد، خداوند وسیعترین روزی را در اختیارش میگذارد، و او را در مال و فرزندان و بدن، گرفتار زیانهای شیطان رجیم و گردنکشان عنود نمیسازد، و اگر در آن روز و شب از دنیا برود خداوند او را شهید مبعوث میکند، و شهید میمیراند، و او را در بهشت با شهدا هم درجه میسازد».
هدف از تلاوت، اندیشه و سپس اعتقاد و بعد از آن عمل است، و بدون شک کسی که تلاوت این سوره را با این کیفیت انجام دهد هم از شر شیاطین محفوظ خواهد ماند، هم از شرک پاک میگردد، و با داشتن اعتقاد صحیح و اعمال صالح در زمره شهیدان قرار خواهد گرفت.
ضمنا نامگذاری این سوره به نام «صافّات» به مناسبت آیه اول آن است.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
نکات آیه
۱ - ساحت مقدس خداوند، از هرگونه نقص و کاستى منزه و مبرا است. (فسبحن الذى)
۲ - حاکمیت و مالکیت همه چیز به دست خدا است. (فسبحن الذى بیده ملکوت کلّ شىء) «ملکوت» یا صیغه مبالعه از مصدر «مِلک» به معناى مالکیت است (مانند «رحموت» و «رهبوت» که مبالغه رحمت و رهبت است) و یا از مصدر «مُلک» به معناى سلطنت و حاکمیت است.
۳ - اراده قاهر و قدرت مطلق خداوند بر پدید آوردن هر چیزى، مقتضى تسبیح و تنزیه او از جانب انسان است. (و هو الخلّ-ق العلیم . إنّما أمره إذا أراد شیئًا أن یقول له کن فیکون. فسبحن الذى بیده ملکوت کلّ شىء) «فاء» در «فسبحان» فصیحه است و جمله «فسبحان الذى» جواب شرط مقدر مى باشد که تقدیر آن چنین است. «إن کان أمره کذلک فسبحه»; یعنى، حال که خداوند چنان توان مند است که با صرف اراده خویش - بدون ابزار و وسایل و بى درنگ - هر چیزى را مى تواند بیافریند، پس چنین خدایى سزاوار تسبیح و تنزیه است.
۴ - در دست داشتن حاکمیت و مالکیت همه چیز در جهان هستى، دلیل و نشان کمال خدا و مبرا بودن او از هر نقص و کاستى (فسبحن الذى بیده ملکوت کلّ شىء) برداشت یاد شده از ارتباط میان تنزیه خدا از هر نقصى و توصیف او به «در دست داشتن ملکوت هر چیزى در جهان»، به دست مى آید.
۵ - بازگشت همگان، به سوى خدا است. (و إلیه ترجعون)
۶ - حاکمیت و مالکیت خداوند بر همه چیز و بازگشت همه انسان ها به سوى او، دلیل و نشانه توانایى او بر برپا کردن قیامت و احیاى مجدد انسان ها (فسبحن الذى بیده ملکوت کلّ شىء و إلیه ترجعون) برداشت یاد شده از آن جا است که آیه شریفه در ردیف سلسله آیاتى قرار دارد که درباره اثبات قیامت و ارائه جلوه هاى قدرت خداوند است.
موضوعات مرتبط
- اسماء و صفات: صفات جلال ۱، ۴; صفات جمال ۴
- انسان: فرجام انسان ها ۵
- بازگشت به خدا :۵، ۶
- تسبیح: زمینه تسبیح خدا ۳
- توحید: توحید افعالى ۲
- جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۵
- خدا: آثار اراده خدا ۳; آثار حاکمیت خدا ۶; آثار قدرت خدا ۳، ۶; آثار مالکیت خدا ۶; اختصاصات خدا ۲; تنزیه خدا ۱، ۴; حاکمیت خدا ۲، ۴; خالقیت خدا ۳; خدا و نقص ۱، ۴; زمینه تنزیه خدا ۳; مالکیت خدا ۲، ۴
- مردگان: احیاى مردگان ۶
- معاد: دلایل معاد ۶