يوسف ٦٧
ترجمه
يوسف ٦٦ | آیه ٦٧ | يوسف ٦٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مَآ أُغْنَی عَنکُمْ»: شما را بینیاز نمیگردانم و قدرت دفع شر و جلب خیر برایتان ندارم. «إِنْ»: نیست.
تفسیر
- آيات ۸۲ - ۶۳، سوره يوسف
- بازگشت برادران يوسف به سوى پدر و راضى كردن او به بردن بنيامين و...
- مراد يعقوب (عليه السلام ) از جمله : ((فالله خير حافظا و هو ارحم الراحمين ))
- معناى توسل به خدا، لغو و بى اثر دانستن اسباب و وسائط نيست
- سبب اينكه يعقوب (عليه السلام ) به پسران خود سفارش كرد از يك دروازه وارد نشوند
- سه نكته درباره توكل از آيه شريفه : ((و قال يا نبىّ...)) استفاده مى شود
- معناى جمله : ((ما كان يغنى عنهم من الله من شى ء...))
- علم موهبتى به يعقوب (عليه السلام ) اكتسابى نبوده و نتيجه اخلاص در توحيد است
- توجيه ديگر مفسرين در معناى آيات مورد بحث
- گفتار يوسف جز افتراهاى مذموم عقلى و حرام شرعى نيست !
- توجيه ديگر مفسرين در مراد از آيه شريفه
- پيمانه ملك گم شده است !
- كيفر سارق معين مى شود
- پيمانه از باروبنه بنيامين برادر ابوينى يوسف (عليه السلام ) يافته مى شود!
- مراد از اينكه يوسف (عليه السلام ) نمى توانستند بر مبناى كيش مصريان برادر را نزدخود نگاه بدارد
- معناى جمله ((فوق كل ذى علم ))
- گفتگوى يوسف (عليه السلام ) با برادران پس از آنكه پيمانه گمشده از باروبنه بنيامين يافته شد
- گفتگوى برادران : چگونه بدون بنيامين نزد پدر بازگرديم ؟
- يكى از برادران : نزد پدر بازگشته بگوييد پسرت دزدى كرد و ((ما شهدنا الّا بماعلمنا... و ما كنّا
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ قالَ يا بَنِيَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ عَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ «67»
و (يعقوب) گفت: اى پسران من (چون به مصر رسيديد، همه) از يك دروازه (به شهر) وارد نشويد (تا توجّه مردم به شما جلب نشود) بلكه از دروازههاى مختلف وارد شويد و (بدانيد من با اين سفارش) نمىتوانم چيزى از (مقدّرات) خدا را از شما دور كنم. فرمان جز براى خدا نيست، تنها بر او توكّل مىكنم و همه توكّلكنندگان (نيز) بايد بر او توكّل نمايند.
جلد 4 - صفحه 247
نکته ها
حضرت يعقوب عليه السلام به هنگام سفر برادران به مصر چهار نكته توحيدى مىگويد:
اوّل: «ما أُغْنِي عَنْكُمْ»، يعنى من با اين سفارش ورود از چند در نمىتوانم چيزى از مقدّرات خدا را از شما دور كنم.
دوم: در آيه قبل فرمود: «إِلَّا أَنْ يُحاطَ بِكُمْ»، يعنى مگر آنكه همه شما به گونهاى كه تصوّر نمىكرديد گرفتار حادثهاى شويد.
سوم: در آيهى 64 فرمود: «فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً».
چهارم: در آيه 67 فرمود: «عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ».
آرى، رسول خدا سراپا توجّه به خدا و توحيد دارد، امّا فرزندان يعقوب در سفر تنها مىگفتند:
«وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» يعنى ما خودمان برادرمان را حفظ مىكنيم. در اين گفتگوها سيماى موحّد مخلص، با افراد عادّى به زيبايى نشان داده مىشود.*
پیام ها
1- عاطفه پدرى حتّى نسبت به فرزندان خطاكار، از بين نمىرود. «يا بَنِيَّ»
2- چارهانديشى وتدبير براى حفظ سلامت فرزندان، لازم است. يا بَنِيَّ لا تَدْخُلُوا ...
3- وقتى توصيه كننده عالم و آگاه است، لازم نيست فرمانبر از فلسفهى آن دستور آگاه باشد. (فرزندان يعقوب فرمان لا تَدْخُلُوا ... را عمل كردند و فلسفه و راز آن را نپرسيدند)*
4- از بهترين زمانهاى موعظه، در آستانه سفر است. يعقوب در آستانهى سفر فرزندان به آنان گفت: «يا بَنِيَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ»
5- جلو حساسيّتها، سوءظنها و چشمزخمها را بگيريد، ورود گروهى جوان به منطقهى بيگانه، عامل سوءظن و سعايت است. «لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ»
6- لطف و قدرت خداوند را منحصر در يك راه نپنداريد، دست او باز است و مىتواند از هر طريقى شما را مدد رساند. «لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ»
جلد 4 - صفحه 248
7- فقط بازدارنده و نهى كننده نباشيد، بلكه راه حل نيز ارائه دهيد. لا تَدْخُلُوا ... وَ ادْخُلُوا*
8- براى رسيدن به مقصود بايستى راههاى مختلف را پيمود. «وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ»*
9- مدير خوب بايد علاوه بر برنامهريزى، حساب احتمالات را بكند، زيرا انسان در ادارهى امور خود مستقل نيست. يعنى با همه محاسبات و دقّتها باز هم دست خدا باز است و تضمينى براى انجام صددرصد محاسبات ما نيست.
«وَ ما أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ»
10- در برابر مقدّرات حتمى خداوند، چارهاى جز تسليم نيست. «ما أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ»
11- حاكم مطلق هستى، خداوند است. «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ»
12- با توكّل زانوى اشتر ببند. لا تَدْخُلُوا ... عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ*
13- هم احتياط و محاسبه لازم است؛ لا تَدْخُلُوا ... و هم توكل به خداوند ضرورى است. «عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ»
14- به غير خداوند، توكل نكنيد. «عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ» چرا كه او به تنهايى كفايت مىكند «وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا» «1» و بهترين وكيل است. «نِعْمَ الْوَكِيلُ» «2»
15- يعقوب، هم خود توكل كرد و هم ديگران را با امر به توكل تشويق نمود.
تَوَكَّلْتُ ... فَلْيَتَوَكَّلِ ...
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ قالَ يا بَنِيَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ عَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ (67)
پس يعقوب عليه السّلام بنيامين را همراه برادران روانه نمود، چون خواستند كه بيرون آيند يعقوب عليه السّلام ايشان را وصيت فرمود:
وَ قالَ يا بَنِيَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ: گفت از روى شفقت: اى فرزندان من، داخل مشويد در شهر مصر از يك در، يعنى همه برادران از يك دروازه وارد نشويد به شهر تا ناگهان چشم بد به شما نرسد چون شما را با اين جاه و جلال و شوكت و ابهت و طول قامت و فربهى بدن بينند، و معذلك دانستهاند كه شما نزد ملك مصر معزز و مكرم و محترميد. وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ: و داخل شويد هر دو سه نفر از درهاى پراكنده. و شهر مصر را چهار دروازه بود. اين فرمايش را يعقوب به جهت خوف چشم زخم مردمان گفت. نزد بعضى از جهت خوف حسد بر ايشان بود، لكن معنى اول اشهر و اقوى است.
تبصره: اختلاف است در اصل تأثير چشم: بعضى مانند جبائى، منكر شده و گفتهاند: دليلى بر آن ثابت نيست؛ لكن كثيرى از محققين قائل به آن گرديده نظر به روايات وارده در آن از جمله:
1- در مجمع از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لو كان شىء يسبق القدر لسبقه العين. «1» فرمود: اگر باشد چيزى كه پيشى بگيرد قدر را، هرآينه سبق يابد چشم.
«1» تفسير مجمع البيان ج 3 ص 249 و مكارم الاخلاق ص 414
جلد 6 - صفحه 255
2- قال صلّى اللّه عليه و آله و سلّم العين تستنزل الحالق «1» چشم، مكان مرتفع را از شدت قوت گرفتن پائين آورد.
3- در بحار: قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم العين حقّ يدخل الرّجل القبر و الجمل القدر. «2» فرمود: چشم زخم حقيقت دارد، داخل كند مرد را در قبر، و شتر را در ديگ.
و اكثر مفسرين برآنند كه آيه شريفه «وَ إِنْ يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ ...» نازل بر همين قسمت شده، و حرز آن براى چشم زخم خصوصا اطفال بسيار مفيد است. گذشته از اينها تجربيات حسيّه عديده شاهد بزرگى است در وجود تأثير آن.
كيفيت تأثير: چون طباع مردم مختلفند، ممكن است اين اثر به سبب سمّى باشد كه برسد از چشم نظر كننده در هوا به بدن ديگرى، چنانچه نقل شده از بعضى صاحب نظران كه وقتى از چيزى تعجب نمايم، مىيابم حرارتى را كه از چشم من خارج شود. نظير اين، اثرى است از زن حايض كه دست را در ظرف شير گذارد فاسد شود، و اگر بعد از پاك شدن بگذارد فاسد نشود.
تنبيه: فلاسفه قائلند به اينكه اثر چشم كمال روح است در خباثت و شيطنت، چنانچه ظهور معجزات كمال روح است در رحمانيت؛ لكن قول حق آن است كه: اين تأثير را خدا قرار داده و علاجش توكل و توسل به آيات و ادعيه وارده و ذكر الهى معين شده.
در مكارم الاخلاق از حضرت صادق عليه السّلام فرمود: «3» اگر نبش شود براى شما قبرها، هرآينه مىبينيد كه بيشتر مردگان به سبب چشم زخم بوده، زيرا عين حق است. آگاه باشيد پيغمبر فرمود: عين حق پس هر كه را تعجب آيد چيزى از برادرانش، ذكر الهى نمايد، چه وقتى ذكر خدا را كند ضرر نرساند او را.
«1» همان مصدر.
«2» بحار الانوار، جلد 63، صفحه 20، حديث 12.
«3» مدرك پيشى، صفحه 25، حديث 20.
جلد 6 - صفحه 256
بيان: چون تكليف، فرع اختيار بندگان است بر آنچه نمايند از طاعت و معصيت، و منافى الجاء و اكراه ايشان بر عدم صدور معصيت از ايشان، كه از جمله حسد بردن و چشم زخم و غير آن از اقسام اضرار و ايذاء؛ از اين جهت مشيت الهى تعلق يافته بر آنكه بندگان را به اختيار خود واگذارد در جميع افعال، و بر وجه جبر و قسر منع ايشان نكند از عصيان و تعدى و رسانيدن بدى به يكديگر.
در كشاف نقل نموده كه: «1» سيد رضى الدين موسوى رحمه الله در مصنفات خود فرمايد كه: به مذهب حق، حصول ضرر از ممر چشم زخم به اين وجه است كه حق تعالى به جهت ابتلا و امتحان مصالح بندگان نزد نظر كردن صاحبان عيون به چيزى بر وجه اعجاب، نقصى و خللى را در آن منظور اليه احداث كند تا ارباب حق از اصحاب بطلان متميز شوند؛ چه اهل حق اسناد آن به خدا، و حشويه نسبت آن را به اثر چشم خواهند داد كما قال «وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا» و فايده عوذه آن است كه حق تعالى به جهت ميمنت و بركت آن نزد نظر كردن ارباب عيون، نقصى و آفتى در منظور اليه احداث نفرمايد، و لذا اكثر انبياء و ائمه هدى عليهم السلام متعوذ به عوذه شده؛ و در كتاب مهج الدعوات عوذه آنها مذكور است. و مروى است كه حضرت در عوذه خود فرمود: (اللّهم انّى اعوذ بكلمات اللّه التّامّات من شرّ كلّ هامّة و عين لامّة) ايضا مروى است كه: «2» جبرئيل آن حضرت را رقيه نمود: (بسم اللّه ارقيك من كلّ عين حاسد اللّه يشفيك).
وَ ما أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ: و من دفع نمىكنم از شما به سبب اين نصيحت از حكم و مشيت خداى تعالى چيزى را، چه هرچه اراده الهى بوقوع آن تعلق يابد لا محاله به فعل آيد. إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ: نيست حكم و فرمانى جز آنچه خداوند سبحان در هر چه خواهد. عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ: بر ذات احديّت او توكل
«1» تفسير منهج ج 5 ص 62.
«2» تفسير مجمع البيان ج 3 ص 249.
جلد 6 - صفحه 257
نمودم نه غير، او قادر است بر آنكه حفظ شما فرمايد از چشم زخم و حسد، و به سلامت شما را به من رساند. وَ عَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ: و بر ذات سبحانى بايد توكل كنند توكلكنندگان و اعتماد بر غير او ننمايند، چه كفايت مهامّ و حصول مقاصد و مرام نتيجه توكل است.
در جامع الاخبار- از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام مروى است: من وثق باللّه اراه السّرور و من توكّل عليه كفاه الامور. «1» فرمود: هر كه اعتماد كند بر خدا، برساند او را سرور؛ و هر كه توكل نمايد بر او، كفايت شود او را امور.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ قالَ يا بَنِيَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ عَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ (67) وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما كانَ يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ حاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضاها وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (68)
ترجمه
و گفت اى پسران من داخل نشويد از يك در و داخل شويد از درهاى جداگانه و بىنياز نميكنم شما را از خدا هيچ چيز نيست حكم مگر مر خدا را بر او توكّل كردم و بر او پس بايد توكّل كنند توكّل كنندگان
و چون داخل شدند از جائيكه امر نموده بود ايشانرا پدرشان نبود كه بىنياز كند آنها را از خدا هيچ چيز ولى بود خواهشى در ضمير يعقوب كه آشكار كرد آنرا و همانا او هر آينه داراى علم است براى تعليم ما او را ولى بيشتر مردم نميدانند.
تفسير
حضرت يعقوب عليه السّلام پس از رخصت مسافرت بفرزندان خود توصيه فرمود كه تمامى از يك دروازه وارد شهر مصر نشوند بلكه از چند دروازه متفرّقه وارد شوند كه از آسيب چشم مردم محفوظ باشند چون آنها علاوه بر آنكه صاحب جمال و جلال و كمال بودند در شهر مصر معروف شده بودند بتقرّب و منزلت نزد پادشاه و آنكه در سفر قبل مورد عنايت و مرحمت خاصه او شدند لذا حضرت يعقوب ترسيد از آنكه محسود خلق و بچشم بد آنها گرفتار شوند ولى باز بآنها گوشزد كرد كه من بحسن تدبير خود نميتوانم شما را از هيچ آفتى محفوظ نمايم چون حذر جلوگير از قدر نيست و تدبير مانع از تقدير نميشود و اراده مخلوق در مقابل خواست خداوند اثرى ندارد حكومت و فرمانفرمائى در تمام عوالم وجود مخصوص بذات اقدس احديّت جلّ شأنه بوده و هست و ميباشد پس بايد بر او توكّل نمود و از او خواست دفع آفات و بليّات و خير دنيا و آخرت را تا بعقل خود و فكر پدرشان مغرور نشوند و از توجّه بخدا باز نمانند و اثر چشم زدن بادلّه عقليّه و نقليّه ثابت شده و جاى انكار نيست و ايشان بر حسب دستور متفرّقا از چهار دروازه مصر وارد شدند ولى فكر حضرت يعقوب و دستور او در مقابل اراده الهى بهيچ وجه براى آنها مفيد نشد چنانچه او گوشزد فرموده بود چون در اين سفر متّهم بدزدى و بدنام شدند و موفق بآوردن ابن يامين
جلد 3 صفحه 163
كه مورد اهتمام آنها بود نشدند و با كمال شرمسارى مجبور بمراجعت نزد پدر گشتند چنانچه شرح آن بيايد انشاء اللّه تعالى فقط دستور حضرت يعقوب مكنون قلبى و خواهش نفسى و محبّت باطنى بود كه از خود بفرزندان ابراز و اظهار نمود و ديگر اثرى نداشت با آنكه خودش هم ميدانست كه مؤثر نيست و بآنها گوشزد فرمود و مغرور بتدبير خود نشد چون عالم بود باسرار قضاء و قدر بتعليم الهى ولى بيشتر مردم مخصوصا اهل اين زمان نميدانند كه امور بتقدير الهى است و گمان ميكنند هر امرى را بتدبير ميشود انجام داد با آنكه بنظر حقير هيچ امرى را بتدبير نميشود انجام داد مگر موافق تدبير ما شود تقدير و در عين حال ما بايد بوظائف خودمان عمل كنيم و از خدا بخواهيم كه امور را بر وفق صلاح ما انجام دهد و شايد اشاره بهمين معنى باشد استثناء منقطع در كلام الهى يعنى نبود دستور حضرت يعقوب مگر توصيه مورد حاجتى از او كه انجام داد و بحال فرزندان نفعى نداشت ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ قالَ يا بَنِيَّ لا تَدخُلُوا مِن بابٍ واحِدٍ وَ ادخُلُوا مِن أَبوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغنِي عَنكُم مِنَ اللّهِ مِن شَيءٍ إِنِ الحُكمُ إِلاّ لِلّهِ عَلَيهِ تَوَكَّلتُ وَ عَلَيهِ فَليَتَوَكَّلِ المُتَوَكِّلُونَ (67)
و فرمود يعقوب اي فرزندان من داخل نشويد در مصر از يك دروازه و داخل شويد از دروازههاي مختلف و من بينياز نميكنم شما را از تقديرات الهي در هيچ قسمتي نيست حكم مگر مختص بخدا است بر او توكل كردم و بر او توكل كنند متوكلون.
وَ قالَ يا بَنِيَّ چون آنها مجهز شدند بر حركت و مسافرت و البته همه آنها با جمال زيبا و لباس فاخر و تمام برادر و از يك پدر بودند و اراده داشتند که نزد ملك مصر مشرف شوند حضرت يعقوب ترسيد که مبادا در نظر بعضي جلوه
جلد 11 - صفحه 231
كنند و آنها را نظر بزنند باصطلاح چشم و نظر يا حسد ببرند فرمود لا تَدخُلُوا مِن بابٍ واحِدٍ محققا بخصوص اهل مصر که در آن موقع گرفتار قحطي شده بودند و هر چه داشتند از ملك و مال و عبيد و اماء براي اخذ طعام از ملك فروخته حتي خود را عبيد و اماء او قرار دادهاند بسيار بنظرشان ميآيد همچه اجتماعي با اينکه زيبايي.
وَ ادخُلُوا مِن أَبوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ که گفتند هر دو نفر از يك باب وارد شدند وَ ما أُغنِي عَنكُم مِنَ اللّهِ مِن شَيءٍ غني بمعني بينيازي است يعني شما را بينياز نميكنم از تقديرات الهيه که البته هيچ امري در خارج تحقق پيدا نميكند مگر بمشيت او اگر تقدير شده باشد مصيبت و بلائي بر شما چشم و نظر بتنهايي تأثير ندارد و اگر مقدر شده باشد بدون نظر هم متوجه ميشود لكن ممكن است تقدير چنين باشد بنحو تعليق که اگر مورد نظر واقع شد تأثير كند و الّا فلا لذا بايد انسان خود را از نظر مردم حفظ كند.
إِنِ الحُكمُ إِلّا لِلّهِ ان نافيه است نفي حكم ميكند از غير خدا فقط اختصاص باو دارد که لام للّه لام اختصاص است تا حكم او صادر نشود امري واقع نميشود بايد توكل باو كرد.
عَلَيهِ تَوَكَّلتُ ايكال امر باو که مقام توكل تحقق پيدا نميكند مگر باعتقاد بتوحيد افعالي و مردم در باب توحيد افعالي بر چهار طائفه هستند:
طائفه اولي- نوع مردم و اكثر آنها که امور را مستند باسباب ظاهريه ميدانند و تمام نظر آنها باسباب است و بس.
طائفه ثانيه- ايمان به اينكه كارها مستند بخدا است دارند لكن رسوخ در قلب نكرده و توجه ندارند مگر باسباب.
طائفه ثالثه- متوجه هستند و ايمان راسخ دارند لكن از باب اينكه
ابي اللّه
جلد 11 - صفحه 232
ان يجري الاشياء الّا باسبابها
در مقام تهيه اسباب برميآيند و گفتند مقام توكل در اينکه مرتبه حاصل ميشود.
طائفه رابعه- بكلي نظر از اسباب منقطع است و لا يري الا اللّه که مقام تسليم است و باصطلاح علماء اخلاق و عرفاء مقام فناء في اللّه است.
وَ عَلَيهِ فَليَتَوَكَّلِ المُتَوَكِّلُونَ حتم و لازم است بر ناس که آنها هم متوكل باشند و بر او توكل كنند اشاره به اينكه شما ابناء من هم مطمئن بحفظ خود باشيد توكل كنيد بخدا که او شما را از هر گزندي و حسدي و نظري حفظ فرمايد [مسئلة مهمة] اختلاف است بين حكماء و علماء و دانشمندان که آيا چشم و نظر تأثير دارد يا نه، بعضي بكلي منكر هستند و اينکه مطلب را موهوم صرف ميدانند بالاخص محصلين امروزه که جز اسباب ظاهريه حسيه بامري معتقد نيستند بخصوص محصلين اروپا رفته و خارجه تحصيل كرده. و بسياري معتقد هستند و اينکه امر علاوه از حس و و جدان که چه بسيار مشاهده شده حتي باشجار و حيوانات بعض عيون تأثير قوي دارد درخت خشك ميشود، كشت زرد ميشود، حيوان ميميرد انسان سقوط ميكند که خود حقير چندين مورد را مشاهده كردهام. اخبار بسياري در اينکه باب داريم حضرت رسالت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم بمعوذتين حسنين را تعويذ فرمود، اولاد جعفر طيار را بواسطه تقاضاي اسماء بنت عويس تعويذ فرمود باين رقيه که جبرئيل عليه السّلام تعليم كرد
(بسم اللّه ارقيك من عين کل حاسد اللّه يشفيك)
و از آن حضرت است که فرمود
(لو کان شيئي يسبق لسبقته العين)
و نيز از آن حضرت است که فرمود
(انّ العين حق و العين يستنزل الخالق)
و خالق در اينجا مكان مرتفعي است مثل بالاي كوه.
و نيز حسنين را تعويذ فرمود باين كلمات
(اعيذ کما بكلمات التامة من)
جلد 11 - صفحه 233
(کل شيطان و هامّة و من کل عين لامّه)
و از حضرت ابراهيم عليه السّلام در روايت است که دو فرزندش اسمعيل و اسحق را تعويذ نمود بهمين عوذه، و حضرت موسي نيز تعويذ كرد اولاد هارون را بهمين كلمات، و حضرت رضا عليه السّلام تعويذ فرمود حضرت جواد را بحرز جواديه و غير اينها.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 67)- سر انجام برادران یوسف پس از جلب موافقت پدر، برادر کوچک را با خود همراه کردند و برای دومین بار آماده حرکت به سوی مصر شدند، در اینجا پدر، نصیحت و سفارشی به آنها کرد «و گفت: فرزندانم! شما از یک در وارد نشوید، بلکه از درهای مختلف وارد شوید» (وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ). تا مورد حسد و سعایت حسودان قرار نگیرید.
ج2، ص436
و اضافه کرد «من با این دستور نمیتوانم حادثهای را که از سوی خدا حتمی است از شما برطرف سازم» (وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ).
و در پایان گفت: «حکم و فرمان از آن خداست» (إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ).
«بر او توکل کردهام» (عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ).
و «همه متوکلان باید بر او توکل کنند» و از او استمداد بجویند و کار خود را به او واگذارند (وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ).
نکات آیه
۱- یعقوب(ع) در آستانه سفر فرزندانش به مصر ، آنان را با معارفى الهى آشنا ساخت و حقایقى از توحید را به آنان تذکر و تعلیم داد. (قال یبنىّ لاتدخلوا ... و علیه فلیتوکل المتوکلون)
۲- مصر در عصر یوسف(ع) ، داراى دروازه هایى متعدد بود. (لاتدخلوا من باب وحد وادخلوا من أبوب متفرقة)
۳- دربار یوسف(ع) ، داراى دربهایى متعدد براى ورود و خروج مراجعه کنندگان * (لاتدخلوا من باب وحد وادخلوا من أبوب متفرقة) در اینکه مراد از مفعول «ادخلوا» چیست ، آیا مصر است و یا بارگاه یوسف؟ دو نظر ابراز شده است. برداشت فوق ناظر به احتمال دوم است. قابل ذکر است که تکرار «لما دخلوا» در آیه ۶۹ مؤید احتمال اول مى باشد.
۴- یعقوب(ع) در سفر دوم فرزندانش به مصر ، حادثه اى را در کمین آنان احساس مى کرد و نگران پیشامدى ناگوار براى آنان بود. (لاتدخلوا من باب وحد ... ما أُغنى عنکم من الله من شىء)
۵- یعقوب(ع) منشأ خطر براى فرزندانش را در آستانه ورودشان به مصر مى پنداشت. (لاتدخلوا من باب وحد ... ما أُغنى عنکم من الله من شىء)
۶- یعقوب(ع) حادثه اى ناگوار را براى بنیامین در سفرش به مصر احساس کرده بود. (لاتدخلوا من باب وحد ... ما أُغنى عنکم من الله من شىء) از اینکه یعقوب(ع) نه در سفر اول و نه در سفر سوم فرزندان خویش (اذهبوا فتحسسوا من یوسف و أخیه در آیه ۸۷) - که بنیامین همراه آنان نبود - نگرانى خاصى را ابراز نکرد و سفارش ویژه اى نداشت، معلوم مى شود در این سفر، خطرى را براى بنیامین احساس کرده بود.
۷- یعقوب(ع) در آستانه سفر دوم فرزندانش به مصر ، به آنان توصیه کرد براى ورود به آن دیار ، دروازه هاى متعددى را برگزینند و از یک دروازه وارد نشوند. (یبنىّ لاتدخلوا من باب وحد وادخلوا من أبوب متفرقة)
۸- یعقوب(ع) ، ورود فرزندانش را به مصر از دروازه هاى متعدد ، راهى محتمل براى جلوگیرى از خطر احساس شده مى دید.* (وادخلوا من أبوب متفرقة و ما أُغنى عنکم من الله من شىء)
۹- یعقوب(ع) نگران از چشم زخم و حسادت بر فرزندان خویش در صورت ورود جملگى آنان به مصر از یک دروازه آن (لاتدخلوا من باب وحد ... و ما أُغنى عنکم من الله من شىء) آیه شریفه در این باره که یعقوب(ع) چه خطرى را براى فرزندان خویش و یا براى بنیامین احساس مى کرده، بیانى ندارد. بسیارى از مفسران گفته اند از اینکه یعقوب(ع) از آنان خواسته متفرق شوند و از دربهاى متعدد وارد گردند، مى توان حدس زد که وى از خطر چشم زخم و مانند آن هراسان بوده است.
۱۰- لزوم چاره اندیشى و تدبیر براى حفظ سلامت فرزندان (یبنىّ لاتدخلوا من باب وحد)
۱۱- هیچ کس و هیچ تدبیر و برنامه اى نمى تواند از اجراى تقدیرها ، مشیتها و فرمانهاى تکوینى خدا جلوگیرى کند. (ما أُغنى عنکم من الله من شىء إن الحکم إلاّ لله) «اغناء» (مصدر اُغنى) از غَنا و به معناى کفایت کردن و منع نمودن است (برگرفته شده از لسان العرب). «من شىء» مفعول براى «ما اُغنى» و «من الله» حال براى «شىء» مى باشد. بنابراین جمله «ما اُغنى عنکم ...» چنین معنا مى شود: من [با تدبیر خویش ]کفایت نمى کنم و باز نمى دارم چیزى (بلا و مصیبتى) را که از ناحیه خداوند [مقدّر] باشد.
۱۲- حاکمیت خدا بر هستى ، لزوم اتکا به خداوند و تنافى نداشتن توکل با تدارک اسباب و علتها ، از تعالیم یعقوب(ع) به فرزندان خویش (وادخلوا من أبوب متفرقة و ما أُغنى عنکم من الله من شىء)
۱۳- حاکمیت بر تمام هستى و علل و اسباب ، از آنِ خداوند است و جملگى مقهور حکم و تقدیر اویند. (وادخلوا من أبوب متفرقة و ما أُغنى عنکم من الله من شىء إن الحکم إلاّ لله)
۱۴- تدارک اسباب نباید موجب غفلت آدمى از حاکمیت مطلق خدا شود. (ادخلوا من أبوب متفرقة و ما أُغنى عنکم من الله من شىء إن الحکم إلاّ لله) یعقوب(ع) پس از تدبیرش در جهت جلوگیرى از حادثه ناگوار براى فرزندانش، بیان مى دارد که: با این همه نمى توانم از مقدرات الهى جلوگیرى کنم ; زیرا حکم و فرمان تنها از آنِ خداوند است ; یعنى، باید توجه داشت که اسباب و علّتها در دایره حکومت و خواست الهى عمل مى کنند.
۱۵- توکل بر خدا و اعتقاد به حاکمیت مطلق الهى نباید موجب نادیده انگاشتن اسباب و علل طبیعى شود. (ادخلوا من أبوب متفرقة ... إن الحکم إلاّ لله علیه توکلت) توکل کردن یعقوب(ع) بر خداوند (علیه توکلت) او را از چاره اندیشى و جست و جوى اسباب (لاتدخلوا من باب واحد ...) باز نداشت. و این درسى براى همگان است که نه تنها تدارک اسباب با توکل تنافى ندارد ; بلکه باید اسباب و علّتها را فراهم آورد و بر خداوند نیز توکل داشت.
۱۶- توحید یعقوب(ع) در توکل کردن بر خداوند (علیه توکلت) تقدیم «علیه» بر «توکلت» گویاى حصر است.
۱۷- باور به حاکمیت انحصارى خدا بر هستى ، موجب توکل بر خدا و اتکا نکردن به غیر اوست. (إن الحکم إلاّ لله علیه توکلت و علیه فلیتوکل المتوکلون) تفریع «علیه فلیتوکل» به وسیله «فاء» بر «إن الحکم إلاّ لله» گویاى برداشت فوق است.
۱۸- تنها خداوند شایسته اتکا و توکل کردن بر اوست. (و علیه فلیتوکل المتوکلون) مراد از «المتوکلون» اراده کنندگان توکل یا کسانى هستند که بر غیر خدا توکل کرده اند. بنابراین «و علیه فلیتوکل المتوکلون» ; یعنى، آنان که مى خواهند توکل کنند، تنها باید بر خدا توکل داشته باشند. و یا کسانى که بر غیر خدا توکل کرده اند باید [از غیر او قطع امید کنند و] تنها بر خدا توکل داشته باشند.
۱۹- ضرورت توکل بر خداوند در تمامى امور (علیه فلیتوکل المتوکلون) حذف متعلق «فلیتوکل» و بیان نکردن اینکه در چه امر و یا امورى باید به خدا توکل کنند ، گویاى این است که متعلق عام (همه امور) مى باشد.
موضوعات مرتبط
- آفرینش: حاکم آفرینش ۱۲، ۱۳، ۱۷
- انسان: عجز انسان ها ۱۱
- ایمان: آثار ایمان ۱۷; ایمان به حاکمیت خدا ۱۷
- برادران یوسف: توصیه به برادران یوسف ۷; چشم زخم به برادران یوسف ۹; حسادت بر برادران یوسف ۹; دومین مسافرت برادران یوسف به مصر ۴، ۷; ورود برادران یوسف به مصر ۸،۵
- توحید: تعلیم توحید ۱; توحید افعالى ۱۳، ۱۷
- توکل: اهمیت توکل بر خدا ۱۹; توکل بر خدا ۱۲، ۱۵، ۱۶، ۱۸; توکل و عوامل طبیعى ۱۲، ۱۵; موانع توکل بر غیر خدا ۱۷; موجبات توکل بر خدا ۱۷
- جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۱۳، ۱۸; جهان بینى و ایدئولوژى ۱۷
- خدا: اختصاصات خدا ۱۳، ۱۷، ۱۸; اهمیت حاکمیت خدا ۱۴;حاکمیت خدا ۱۳،۱۲; حتمیت اوامر خدا ۱۱; حتمیت مشیت خدا ۱۱; حتمیت مقدرات خدا ۱۱، ۱۳; قدرت خدا ۱۱
- دین: تبلیغ دین ۱
- عقیده: عقیده به حاکمیت خدا ۱۵
- عواطف: عواطف پدرى ۴
- عوامل طبیعى: اهمیت نقش عوامل طبیعى ۱۵; عوامل طبیعى و غفلت ۱۴; مقهوریت عوامل طبیعى ۱۳
- غفلت: عوامل غفلت از خدا ۱۴
- فرزند: اهمیت سلامتى فرزند ۱۰
- مصر باستان: تاریخ مصر باستان ۲; تعدد دروازه هاى مصر باستان ۲; شهرسازى در مصر باستان ۲
- یعقوب(ع): تبلیغ یعقوب(ع) ۱; تعالیم یعقوب(ع) ۱، ۱۲; توحید یعقوب(ع) ۱۶; توصیه هاى یعقوب(ع) ۷; توکل یعقوب(ع) ۱۶; دوراندیشى یعقوب(ع) ۴، ۵، ۶، ۸; فلسفه نگرانى یعقوب(ع) ۹; قصه یعقوب(ع) ۱، ۴، ۵، ۶، ۷; نگرانى یعقوب(ع) ۴، ۵، ۶، ۸; یعقوب(ع) و برادران یوسف ۱، ۱۲; یعقوب(ع) و مسافرت بنیامین ۶
- یوسف(ع): تعدد درهاى کاخ یوسف(ع) ۳; قصه یوسف(ع) ۴، ۵، ۶، ۷، ۸; ویژگیهاى کاخ یوسف(ع) ۳