النساء ٥٣
ترجمه
النساء ٥٢ | آیه ٥٣ | النساء ٥٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أَمْ»: آیا. بلکه آیا. «مُلْک»: حکومت و سلطنت. سلطه و قدرت. «نَقِیراً»: نقطهای در پشت هسته خرما. گودی سوراخگونهای در پشت هسته خرما. چیز کم و بیارزش را بدان مثل میزنند، همان گونه که در فارسی به پشیز و سرسوزن مثل میزنند.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ قَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ... (۰) قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ... (۲) وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُ... (۱) أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَةِ... (۰)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيراً «53»
آيا براى آنان (يهوديان) بهرهاى از حكومت است؟ كه در آن هنگام ذرّهاى به مردم نمىدادند.
نکته ها
«نَقير» يا گودى پشت هستهى خرماست، و يا آن چيزى است كه پرندگان با منقار خود برمىدارند و كنايه از امر ناچيز و اندك است.
امام باقر عليه السلام دربارهى «نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ» فرمود: مقصود امامت و خلافت است و مقصود از «الناس» ما اهلبيت هستيم. «1» يعنى اگر كسانى به قدرت برسند به اندازه نخ هستهى خرمايى به اهلبيت عليهم السلام قدرت نخواهند داد.
در تفسير مجمعالبيان آمده كه يهود به قدرى انحصار طلبند كه اگر قدرتى به دست آورند، به ديگران نمىدهند. اين معنى، با روحيّهى بخل و تنگ نظرى يهود، سازگارتر است.
«1». كافى، ج 1، ص 205.
جلد 2 - صفحه 84
پیام ها
1- از قضاوتهاى نابجاى ديگران دربارهى دينتان نگران نباشيد. «أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ»
2- حكومتِ نامحدود، مخصوص خداوند است. هر فرد و قومى گوشهاى از حكومت را آن هم براى چند روزى بدست مىگيرد. «نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ»
3- دشمنان خود را بشناسيد، كه اگر به قدرت برسند، شمارا به كلّى ناديده مىگيرند. لا يُؤْتُونَ النَّاسَ ...
4- كسى كه حكومت و قدرت را بدست مىگيرد بايد به فكر رفاه مردم باشد.
نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ ... لا يُؤْتُونَ
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيراً (53)
پس بيان بخل و حسد ايشان را مىفرمايد:
أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ: نيست براى ايشان بهرهاى از پادشاهى، تا آنكه مردمان تابع ايشان شوند در آنچه امر نمايند. و لازم باشد اطاعت آنها در اين حكم كه: هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا. چون زعم يهود آن بود كه
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 466
ايشان به ملك و نبوت از غير خود سزاوارترند، بدين سبب از متابعت عرب ننگ داشتند و مىگفتند آخر منصب ملك دارى و حكم گزارى و پيغمبرى به ما خواهد رسيد. حق تعالى فرمود: ايشان را از ملك بهرهاى نيست، و اگر فرضا از ملك و مال بهرهمند شوند، فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيراً: پس آن هنگام ندهند مردمان يا پيغمبر و اصحاب او را مگر به مقدار خطى كه در پشت هسته خرماست. اين مبالغه است در شدت شح و بخل ايشان كه در وقت پادشاهى، به فقير نقيرى را مضايقه كنند. پس به هنگام فقر و فاقه و مذلت و خوارى، پيداست كه چه چيز به كسى دهند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيراً (53)
ترجمه
آيا مر ايشانرا بهره است از پادشاهى پس آنهنگام نميدهند مردمانرا چيز كمى.
تفسير
يعنى اگر نصيبى از پادشاهى دنيا داشتند كمتر چيزى از آنرا باهلش نميدادند در كافى از حضرت باقر (ع) روايت نموده است كه مراد بملك امامت و خلافت است و مراد از مردم مائيم و نقير نقطه است كه در وسط هسته است فيض ره فرموده تخصيص ناس بآنها شايد براى آن باشد كه دنيا براى ايشان خلق شده و خلافت حق آنانست و اگر اموال در دست آنها بود مردم منتفع ميشدند و چون ايشان از حقوقشان محروم شدند مردم هم از حقوق و منافعشان باز ماندند پس آنها بمنزله تمام مردمند و وارد شده است كه مائيم ناس و شيعيان مايند اشباه الناس و ساير ناسند نسناس حقير عرض ميكنم بيان ايشان براى روايت اخير مناسب است ولى روايت اولى كه مفسر آيه است
جلد 2 صفحه 67
احتياج باين بيان ندارد زيرا كه در آنروايت بيان مصداق و مراد واقعى از لفظ ناس شده است نه بيان مفهوم تا اختصاص مدلول لفظى بآنها فهميده شود و اللّه اعلم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
أَم لَهُم نَصِيبٌ مِنَ المُلكِ فَإِذاً لا يُؤتُونَ النّاسَ نَقِيراً (53)
آيا از براي اينکه كفار و مشركين نصيبي از سلطنت و مملكت است که يهود بطمع آن گرويدند بآنها و چنانچه براي آنها اگر بود مسلما بيهود و غير يهود نقيري نميدادند.
أَم لَهُم نَصِيبٌ مِنَ المُلكِ استفهام انكاري است ديگر بعد از فتح اسلام مشركين روي خوشي نخواهند ديد تا دامنه قيامت بلكه محتاج شدند بتبعيت اسلام و اظهار اسلام تا آزاد شوند.
(فاذا) يعني بر فرض که اگر رياستي يا سلطنتي موقتا پيدا كنند نفعي از آنها بغير نخواهد رسيد بلكه دارند مردم را ميدوشند و روغن آنها را ميگيرند و بار خود را سنگين ميكنند چنانچه مشاهده ميشود در دعات باطله و رؤساء جور و ارباب ضلالت.
لا يُؤتُونَ النّاسَ نَقِيراً نقير شيئي قليل و ناچيزي است که بحساب نميآيد يعني حتي خردلي نم پس نميدهند و كساني که بطمع اطراف آنها ميچرخند نااميد و مأيوس ميشوند جز ضلالت و گمراهي بهرهاي ندارند.
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- یهود، نقشى در نظام هستى ندارند. (ام لهم نصیب من الملک)
۲- کارساز نبودن یارى هیچکس براى یهودیان، معلول نقش نداشتن آنان در نظام هستى است. (فلن تجد له نصیراً. ام لهم نصیب من الملک) در برداشت فوق، جمله «ام لهم»، علت براى جمله «فلن تجد ...» گرفته شده است.
۳- اگر یهودیان در حکومت بر هستى نقشى داشتند، هیچ پشیزى به مردم نمى دادند. (ام لهم نصیب من الملک فاذاً لا یؤتون النّاس نقیراً) کلمه «نقیراً» به معناى چیزى است که پرنده اى با منقار خویش برمى گیرد و کنایه از چیز حقیر و اندک است.
روایات و احادیث
۴- خطر فقر و بیچارگى براى مردم، در صورت حاکمیت یهود بر آنان (ام لهم نصیب من الملک فاذاً لا یؤتون النّاس نقیراً) کلمه «الملک» در برداشت فوق به معناى سلطنت اعتبارى گرفته شده است ; یعنى حکومت بر مردم. برداشت فوق را فرمایش امام باقر (ع) تأیید مى کند که در معناى «الملک» در آیه فوق فرمود: یعنى الامامة و الخلافة ... .[۱]
۵- بخل شدید و انحصارطلبى یهودیان (فاذاً لا یؤتون النّاس نقیراً) ظاهراً منظور از کلمه «النّاس»، غیر یهودیان هستند ; به قرینه آیه بعد: «ام یحسدون النّاس»، بنابر این معناى جمله «فاذاً ... » چنین مى شود: یهودیان منافع دنیا را از دیگر مردمان دریغ مى دارند و در انحصار خویش نگه مى دارند.
۶- نکوهش خداوند از حکومتها و حاکمان بى توجه به وضع اقتصادى مردم (فاذاً لا یؤتون النّاس نقیراً) جمله «فاذاً ... » در مقام مذمت و نکوهش چنین روشى است.
۷- بخیلان، مورد نکوهش و مذمت خداوند هستند. (فاذاً لا یؤتون النّاس نقیراً)
۸- سخاوتمندى و رسیدگى به وضع اقتصادى مردم، از وظایف حکومت و حاکمان (ام لهم نصیب ... فاذاً لا یؤتون النّاس نقیراً)
موضوعات مرتبط
- اقتصاد: اهمیّت اقتصاد ۶
- انحصارطلبان:۵
- بخیل: سرزنش بخیل ۷
- حکومت: مسؤولیّت حکومت ۶، ۸
- خدا: سرزنشهاى خدا ۶، ۷
- رهبرى: مسؤولیت رهبرى ۸
- فقر: خطر فقر ۴
- نظام اقتصادى:۸
- یهود: انحصارطلبى یهود ۵ ; بخل یهود ۵ ; بیخپناهى یهود ۲ ; حاکمیّت یهود ۴ ; سرزنش یهود ۳ ; صفات یهود ۵ ; یهود و آفرینش ۱، ۲، ۳
منابع
- ↑ کافى، ج ۱، ص ۲۰۵، ح ۱ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۴۹۰- ، ح ۲۹۹.