الكهف ١٤: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن جزییات آیه)
 
خط ۳۶: خط ۳۶:
{{ نمایش فشرده تفسیر|
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link225 | آيات ۹ - ۲۶ سوره كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link225 | آيات ۹ - ۲۶ سوره كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link226 | وجه اتصال ورابطه آياتى كه داستان اصحاب كهف را حكايت مى كنند با آياتقبل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link226 | رابطه آيات داستان اصحاب كهف، با آيات قبل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link227 | بيان اينكه اصحاب رقيم نام ديگر اصحاب كهف است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link227 | بيان اين كه «اصحاب رقيم»، نام ديگر اصحاب كهف است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link228 | مقصود از ((رحمت (( و((رشد(( در دعاى اصحاب كهف : ((ربنا اتنا من لدنك رحمة وهيىلنا من امرنا رشدا((]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link228 | مقصود از «رحمت» و «رشد»، در دعاى اصحاب كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link229 | معناى جمله : ((فضربنا على اذا نهم فى الكهف سنين عددا((]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link230 | معناى اين كه فرمود: «سپس اصحاب كهف را بيدار كرديم»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link230 | معناى اينكه فرمود: سپس اصحاب كهف را بيدار كرديم ((لنعلم اى الحزبين احصى ((]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link231 | اقرار به توحيد پروردگار و نفى ربوبيت ارباب و آلهه، در گفتگوى اصحاب كهف با خود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link231 | اقرار به توحيد پروردگار ونفى ربوبيت ارباب وآلهه در گفتگوى اصحاب كهف باخود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link232 | جزئياتى از داستان اصحاب كهف، كه از آيات استفاده مى شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link232 | جزئياتى از داستان اصحاب كهف كه از آيات استفاده مى شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link234 | نظر مفسران، درباره موقعيت جغرافيایى غار اصحاب کهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link233 | وضعيت جغرافيايى غار اصحاب كهف وكيفيت قرار گرفتن اصحاب كهف در آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link235 | وجه اين كه با ديدن وضع اصحاب كهف، قلب انسان مملو از رعب و ترس مى شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link234 | نظر مفسرين درباره موقعيت جغرافيائى غار ونقد وبررسى آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link236 | بيان هدف از بعث و بيدار كردن اصحاب كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link235 | وجه اينكه با ديدن وضع اصحاب كهف قلب انسان مملواز رعب وترس مى شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link238 | معناى جمله: «لَبِثنَا يَوماً أو بَعضَ يَومٍ»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link236 | بيان غايت وهدف از بعث (بيدار كردن ) اصحاب كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link240 | گفتگوى اصحاب كهف بعد از بيدار شدن، درباره رفتن به شهر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link237 | چند وجه ديگر درباره غايت بعث اصحاب كهف (ليتسائلوا بينهم ...)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link241 | نگرانى اصحاب كهف از فاش شدن رازشان و دست يافتن كفار به آنان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link238 | معناى جمله : ((لبثنا يوما اوبعض يوم ((]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link249 | اختلاف و نزاع مشرکان و موحدان، در باره اصحاب كهف ]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link239 | جمله : ((ربكم اعلم بما لبثتم (( انحصار علم حقيقى به معناى احاطه بر عين موجوداتوحوادث ، به خداى تعالى را افاده مى كند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link250 | وجه دلالت داستان اصحاب کهف، بر حق بودن معاد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link240 | گفتگوى اصحاب كهف بعد از بيدار شدن درباره رفتن به شهر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link251 | مقصود از: «الّذینَ غَلبُوا عَلَی أمرِهِم»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link241 | نگرانى اصحاب كهف از فاش شدن رازشان ودست يافتن كفار به آنان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link252 | اختلاف مردم در عدد اصحاب کهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link242 | با اينكه تقيه وتظاهر به كفر از روى اضطرار جايز است سبب نگرانى وبيم اصحاب كهف چه بوده است ؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link252 | هر عملی از هر عاملی، موقوف به اذن و مشیت خدای تعالی است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link243 | جوابهاى ديگرى كه به اشكال فوق داده شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link253 | وجوه مفسران، در معنای استثناء در آیه شریفه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link244 | توضيح آيه : ((فقالوا ابنوا عليهم بنيانا...(( كه گفتگوومجادله مردم را درباره اصحاب كهف حكايت مى كند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link253 | معناى دستور: «فراموش نکردن ذکر خدا»، در آیه شریفه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link245 | بيان دوگروه متنازع ومسئله مورد تنازع در (اذ يتنازعون بينهم امرهم )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link255 | بيان عدد سال هاى اقامت اصحاب كهف، در غار]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link246 | وجه دلالت بيدار شدن اصحاب كهف بعد از خواب چند صد ساله ، بر حق بودن معاد وقيامت]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link256 | اختلاف مردم در مدت اقامت اصحاب كهف، در غار]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link247 | وجه ديگرى براى جمله (اذ يتنازعون بينهم امرهم )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link257 | ولايت مستقل، منحصرا از آنِ خداست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link248 | مقصود از: ((الذين غلبوا على امرهم (( در آيه :((قال الذين غلبوا على امرهم ...((]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link249 | حكايت اختلاف مردم در عدد اصحاب كهف وبيان اينكه ايشان هفت نفر بوده اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link250 | عملى از هر عاملى موقوف به اذن ومشيت خداى تعالى است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link251 | انسان بايد كار فردا را به مشيت خدا (ان شاء اللّه ) مشروط كند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link252 | وجوه ديگرى كه درباره استثناء در آيه : ((ولاتقولنّ لشى ء انىفاعل ذلك غدا الاان يشاء الله (( گفته شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link253 | معناى آيه : ((واذكر ربك اذا نسيت ...(( ووجوهى كه در معناى آن گفته شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link254 | مشار اليه به هذا در (لاقرب من هذا رشدا) وسخن مفسرين درباره آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link255 | بيان عدد سالهاى اقامت اصحاب كهف در غار]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link256 | مدت اقامت اصحاب كهف در غار هم مورد اختلاف مردم بوده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link257 | ولايت مستقل منحصرا از آن خداست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link258 | بحث روايتى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link258 | بحث روايتى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link259 | روايتى كه مى گويد ((رقيم (( نام دولوح مسى بوده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link261 | موارد اختلاف روايات، پیرامون داستان اصحاب كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link260 | روايتى در شرح داستان اصحاب كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link263 | چند روايت در بارۀ تقیه کردن اصحاب كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link261 | موارد وجهات اختلاف در روايات راجع به داستان اصحاب كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link264 | روايت مشهورى از ابن عباس، در بارۀ داستان اصحاب کهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link262 | روايات ديگرى پيرامون داستان اصحاب كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link268 | اصحاب كهف، ياران حضرت مهدى «عج» هستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link263 | چند روايت حاكى از اينكه اصحاب كهف مدتى تقيه مى كرده اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link269 | گفتارى در چند فصل پيرامون اصحاب كهف و سرگذشت ايشان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link264 | روايت مشهورى از ابن عباس در نقل داستان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link271 | ۱ - داستان اصحاب كهف، در تعدادی از روایات]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link265 | اشكالاتى كه به روايت ابن عباس (فوق الذكر) وارد است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link272 | ۲ - داستان اصحاب كهف از نظر قرآن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link266 | معناى ((رقيم (( در روايت ابن عباس وتطبيق آن با روايات ديگر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link267 | رواياتى متضمن ذكر اسماء اصحاب كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link268 | اصحاب كهف ياران حضرت مهدى (عج )اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link269 | گفتارى در چند فصل پيرامون اصحاب كهف وسر گذشت ايشان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link270 | ۱ - داستان اصحاب كهف در تعدادى از روايات :]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link271 | ۱- دوسبب عمده وجود اختلاف شديد در مضامين روايات راجع به اصحاب كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link272 | ۲ - داستان اصحاب كهف از نظر قرآن :]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link273 | ۳ - داستان از نظر غير مسلمانان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link273 | ۳ - داستان از نظر غير مسلمانان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link274 | ۴ - غار اصحاب كهف كجا است ؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link274 | ۴ - غار اصحاب كهف، كجاست؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link275 | ۱- غار ((افسوس (( در تركيه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۳#link276 | ۲- غار ((رجيب (( در اردن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۳#link277 | غارهاى ديگر كه اصحاب كهف را به آنها نسبت مى دهند]]


}}
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۰

کپی متن آیه
وَ رَبَطْنَا عَلَى‌ قُلُوبِهِمْ‌ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُ‌ السَّمَاوَاتِ‌ وَ الْأَرْضِ‌ لَنْ‌ نَدْعُوَ مِنْ‌ دُونِهِ‌ إِلٰهاً لَقَدْ قُلْنَا إِذاً شَطَطاً

ترجمه

و دلهایشان را محکم ساختیم در آن موقع که قیام کردند و گفتند: «پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است؛ هرگز غیر او معبودی را نمی‌خوانیم؛ که اگر چنین کنیم، سخنی بگزاف گفته‌ایم.

|و بر دل‌هايشان قوت بخشيديم آن‌گاه كه [در مقابل مشركان‌] قيام كردند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمان‌ها و زمين است، غير او هرگز معبودى را نخواهيم خواند كه در اين صورت حتما ناحق گفته‌ايم
و دلهايشان را استوار گردانيديم آنگاه كه [به قصد مخالفت با شرك‌] برخاستند و گفتند: «پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است. جز او هرگز معبودى را نخواهيم خواند، كه در اين صورت قطعاً ناصواب گفته‌ايم.»
و دلهای (پاک) آنها را سخت استوار و دلیر ساختیم آن‌گاه که آنها قیام کرده و گفتند: خدای ما پروردگار آسمانها و زمین است و ما هرگز جز خدای یکتا هیچ کس را به خدایی نمی‌خوانیم، که اگر بخوانیم سخت راه خطا و ظلم پیموده‌ایم.
و دل هایشان را [با یقین به حقایق،] محکم و استوار ساختیم؛ آن گاه [که در برابر شرک و بت پرستی] به پا خاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمان ها و زمین است، هرگز جز او معبودی را نمی پرستیم که اگر بپرستیم سخنی گزاف و دور از حق گفته ایم: [که با خدا معبودی دیگر وجود دارد.]
بر دلهايشان نيرو بخشيديم، آنگاه كه برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است. جز او كسى را خدا نخوانيم كه هر گاه چنين كنيم، سخنى سخت كفرآميز گفته باشيم.
و دلهایشان را استوار داشتیم که برخاستند و گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است، ما جز او خدایی نمی‌پرستیم که در غیر این صورت هر چه بگوییم باطل است‌
و دلهاى آنان را بربستيم- نيرومند و استوار ساختيم- آنگاه كه به پا خاستند و گفتند: پروردگار ما خداوند آسمانها و زمين است، هرگز جز او خدايى نمى‌خوانيم، كه آنگاه- اگر چنين كنيم- هر آينه سخنى ناروا و گزاف گفته باشيم
ما به دلهایشان قدرت و شهامت دادیم، آن گاه که بپا خاستند و (برای تجدید میعاد با آفریدگار خود، در میان مردم فریاد برآوردند و) گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است. ما هرگز غیر از او معبودی را نمی‌پرستیم. (اگر چنین بگوئیم و کسی را جز او معبود بدانیم) در این صورت سخنی (گزاف و) دور از حق گفته‌ایم.
و بر دل‌هایشان پیوند نهادیم (و استوارشان کردیم). چون (به قصد مخالفت با شرک) به پا خاستند، پس گفتند: «پروردگارمان، پروردگار آسمان‌ها و زمین است. جز او هرگز معبودی را نخواهیم خواند که در این صورت قطعاً ناصواب و پراکنده گفته‌ایم.»
و پیوند زدیم بر دلهای ایشان هنگامی که برخاستند پس گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است نخوانیم جز او خدائی هر آینه گوئیم در آن هنگام بیهوده را

And We strengthened their hearts, when they stood up and said, “Our Lord is the Lord of the heavens and the earth; we will not call on any god besides Him, for then we would have spoken an outrage.”
ترتیل:
ترجمه:
الكهف ١٣ آیه ١٤ الكهف ١٥
سوره : سوره الكهف
نزول : ٨ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢١
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«رَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ»: دلهایشان را قدرت و شهامت بخشیدیم. بدیشان دل و جرأت دادیم. «لَن نَّدْعُوَ»: به فریاد نمی‌خوانیم. پرستش نمی‌کنیم. در رسم‌الخطّ قرآنی الف زائدی در آخر دارد. «شَطَطاً»: سخنان دور از حق. برکنار از حقیقت.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ رَبَطْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً «14»

و ما به دلهايشان نيرو و استحكام بخشيديم، آنگاه كه آنان بپاخاستند و (برخلاف عموم مردم) گفتند: پروردگار ما همان پروردگار آسمان‌ها و زمين است، هرگز جز او (كسى را به) خدايى نخواهيم خواند، چرا كه در اين صورت حرف خطايى گفته‌ايم.

نکته ها

«شَطَط»، به معناى افراط در دورى از حقّ و گفتنِ حرف باطلى است كه به هيچ وجه قابل قبول نباشد.

پیام ها

1- آرامش و پايدارى دلها به دست خداست. «رَبَطْنا»

در برابر انحرافات جامعه، نشستن جايز نيست، بايد قيام كرد. «إِذْ قامُوا»

3- امدادهاى الهى، در سايه‌ى ايمان، وحدت، قيام و توكّل بر اوست. «رَبَطْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا»

4- قيام در برابر ستمگر، نياز به ايمانى استوار و دلى مطمئن دارد. «رَبَطْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا»

5- ايمان واقعى همراه با قيام است. «رَبَطْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا»

6- موحّد واقعى، هرگز سراغ شرك نمى‌رود. «لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً»

7- ثمره‌ى توحيد در ربوبيّت، «رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» توحيد در بندگى‌

جلد 5 - صفحه 148

است. «لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً»

8- شرك، انحراف بعيد و فاحشى است كه هرگز قابل عفو نيست. «شَطَطاً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ رَبَطْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً «14»

وَ رَبَطْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ‌: و ببستيم بر قلبهاى ايشان، يعنى محكم ساختيم قلوب آنان را به الطاف، و قوت داديم تا مطمئن شد نفوس ايشان را بر اظهار حق و ثبات در دين و صبر بر هجرت وطن و اهل و مال، و جرئت بر تمرد از فرمان دقيانوس. إِذْ قامُوا: وقتى كه ايستادند در پيش روى او، و ايشان را به پرستش خود دعوت نمود. فَقالُوا رَبُّنا: پس گفتند پروردگار ما، رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‌: پروردگار آسمانها و زمينها است. لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً: هرگز نخواهيم پرستيد به غير او سبحانه معبودى را. لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً: هر آينه بتحقيق به خدا قسم كه گفته باشيم آن هنگام كه ديگرى پرستيم، سخنى دور از حق و نهايت ظلم. يعنى محض خطا و دروغ. حاصل آنكه: هر گاه پرستش و ستايش غير معبود حقيقى را پيش گيريم، هر آينه غايت گمراهى و كمال دورى از حق است، و چگونه عاقل، ضلالت را بر هدايت اختيار كند.

جلد 8 - صفحه 22

شيخ أبو الفتوح رازى (رحمه اللّه) نقل نموده كه: اين جماعت بگريختند، و در بيرون شهر نماز گاهى بود آنجا رفتند و به عبادت و تضرع مشغول شدند، و مى‌گفتند: بار خدايا، شرّ اين طاغى را كفايت كن. جمعى از شرطه دقيانوس كه آنها را بر اين كار گماشته بود، مطلع گرديدند، ايشان را گفتند: شما چرا از شاه گريخته و از دين او اعراض كرده‌ايد. دقيانوس را خبر داده، كس فرستاد ايشان را بر آن هيأت كه بودند با جامه عبادت و روى در خاك ماليده و چشمهاى پر آب، حاضر نمودند. ايشان را تهديد و گفت: چرا به خدمت من نيامديد و براى اصنام، فرمان بردارى نكرديد، اكنون مخيريد خواهيد به دين من درآييد و خواهيد اختيار كشتن كنيد.

مهتر ايشان «مكسلمينا» «1» گفت: بدان كه ما خدائى را مى‌پرستيم كه خداى آسمانها و زمينها، و ما جز او را عبادت نكنيم، حال ديگر تو دانى، هر چه خواهى كن كه ما از دين خود برنمى‌گرديم. باقى همه اين قول گفتند كه او گفت.

دقيانوس امر كرد تا جامه‌هاى آنها را كندند و جامه ديگر پوشانيدند و گفت:

مرا دل نمى‌آيد شما را بكشم، مهلت دادم چند روزى شما را تا انديشه كنيد و صلاح خود ببينيد و به دين من آئيد، اگر نيائيد شما در دست من و خون شما ريختن بر من آسان است. آنگه برخاست از آن شهر به شهر ديگر رفت، و ايشان را رها گذاشت. چون دقيانوس رفت، ايشان را در مهلت گذاشت. به يكديگر گفتند: تدبير آنست كه تا اين طاغى غائب است هر كس از ما توشه‌اى از خانه پدران برداريم و بگريزيم. ايشان توشه‌اى برداشته از شهر بيرون، و به غار رفتند «2».

تنبيه: آيات شريفه عزم راسخ و يقين ثابت ايشان را در ايمان و تحمل شدائد، و قوت قلب آنان را به عالميان معرفى نمايد.


«1» در بعضى روايات تاريخى «مكسلينا» آمده است.

«2» تفسير ابو الفتوح رازى، چاپ اسلاميه 1398، ج 7 ص 304- 303.

جلد 8 - صفحه 23


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً «13» وَ رَبَطْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً «14» هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‌ عَلَى اللَّهِ كَذِباً «15» وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقاً «16»

ترجمه‌

ما حكايت ميكنيم براى تو خبر ايشانرا براستى همانا آنها جوانمردانى بودند كه ايمان آوردند بپروردگارشان و زياد نموديم هدايت ايشانرا

و محكم نموديم دلهاشان را وقتى كه قيام نمودند پس گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است هرگز نميخوانيم غير از او خدائى را هر آينه گفته باشيم آنگاه سخنى ناحقّ‌

اينجماعت كه خويشان مايند گرفتند جز او را خدايان چرا نمى‌آورند بر


جلد 3 صفحه 411

ادّعائشان دليل روشنى پس كيست ستمكارتر از آنكه افترا بست بخدا دروغ را

چون كناره گيريد از آنها و آنچه ميپرستند جز خدا پس جاى گيريد در غار ميگستراند براى شما پروردگارتان از بخشايشش و آماده ميگرداند از براى شما در كارتان بهره‌مندى را.

تفسير

يكى از الطاف خاصه خداوند تعالى بر بندگان آنستكه چون كسى خدا شناس و مؤمن بمبدء و معاد شد حضرت احديّت باب سعادت و سلامت و رستگارى و هدايت را بروى او باز ميفرمايد بتوفيق و تأييد و استقامت در دين و دنيا تا برساند او را بمقام قرب و نعيم جاويد عقبى چنانچه اين معامله را با اصحاب كهف فرمود كه جوانمردانى بودند در ديندارى و استقامت در طريق حقّ و حقيقت چون مؤمن شدند بخداوند قادر كريم كارساز كه آماده فرمود براى آنها موجبات مزيد هدايت را بتقويت قلب و بستگى آن بدوستى خدا و صبر بر مفارقت وطن و ترك لذائذ و تحمّل مشاقّ و زندگانى در غار براى حفظ دين و فرار از تظاهر بشرك وقتى كه قيام نمودند بوظيفه خودشان كه هجرت از وطن بود براى آنكه نتوانستند باحكام دين در آن عمل نمايند و با خود گفتند پروردگار ما خداوند يكتاى آسمانها و زمين است ما نبايد جز او را بخدائى بخوانيم چون در اينصورت كلامى دور از حقّ و حقيقت گفته‌ايم و جور نموده‌ايم كه براى خدا شريك قرار داده‌ايم اينها كه از خويشان ما در شهرند و بت پرست شدند دليل واضحى بر جواز عملشان اقامه ننمودند و هيچكس ستمكارتر نيست از كسيكه نسبت دروغ بخدا دهد و بگويد خدا شريك براى خود قرار داده و پس از اين گفتگو يكى از آنها كه گفته‌اند سمت رياست بر سايرين داشت و نامش تلميخا بود گفت و چون كناره‌گيرى كرديد و اعتزال جستيد از اين قوم و آنچه را پرستش ميكنند از خدايان باطل مگر خداوند بر حق كه يكتا و بى‌همتا است پس جاى گيريد در اين غار خداوند خوان نعمت خود را بر شما ميگستراند و وسائل آسايش و بهره‌مندى شما را آماده و مهيّا خواهد فرمود و گفته‌اند اين پيشنهاد را او وقتى كرد كه از شهر خارج شده بودند و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه اصحاب كهف بى‌شناسائى و اطلاع از يكديگر از شهر بيرون رفتند و چون در صحرا بهم رسيدند و با يكديگر معاهده نمودند كه‌


جلد 3 صفحه 412

مقصودشان را بكسى نگويند مطلب را اظهار كردند و معلوم شد همگى يك مقصود دارند در هر حال اين عمل را براى كمال وثوق و اطمينان بفضل و رحمت و رحمانيّت و رازقيّت و حافظيت خداوند منّان نمودند و براى تحصيل جاى امن و محل مخلّى بطبعى براى عبادت بدون تقيّه از دشمن خدا نه براى ترس تعرّض دقيانوس بجان و مال آنها در نتيجه قيام ايشان در برابر او و اظهار اعتقاد بوحدانيّت خدا و نفى شرك صريحا و علنا بدون مراعات تقيّه چنانچه مفسرين گفته‌اند چون در روايات عديده از اين معنى تكذيب شده و امام صادق عليه السّلام حال حضرت ابو طالب عليه السّلام را تشبيه بايشان فرموده و فرموده تقيه احدى بپاى تقيّه آنها نرسيده و خداوند دو مرتبه اجرشان را عطا فرموده و اجر ايشان بر اظهار كفر بيشتر از اسرار ايمان بوده علاوه بر آنكه آيه سوّم و چهارم ظاهر است در آنكه اين مكالمات را با يكديگر ميكردند و بقرينه اتّحاد سياق آيات ميتوان حكم نمود كه بعد از قيام، قولشان ربّنا رب السّموات و الارض هم با خودشان بوده نه خطاب بدقيانوس كه حضرات گفته‌اند در نتيجه اعراض يا عدم توجّه باخبار ائمه اطهار و مراد از قيام ايستادن در مقابل سلطان جائر و بى‌پروا سخن گفتن نيست چون اين عمل مخالف با حكم عقل و دستور شرع است بلكه مراد قيام بوظيفه عقلى و شرعى است اعمّ از تقيه و طلب مندوحه با توكل بخدا و وثوق بفضل و رحمت او كه بندگان را در مانده و مستأصل نخواهد گذاشت و كلمه مرفق كه بكسر ميم و فتح فاء است و بعكس نيز قرائت شده كارى را گويند كه مورد نفع و ارفاق و بهره‌مندى باشد و شطط در ظلم و جور و تجاوز از حقّ و حقيقت استعمال ميشود و در مذمّت اصحاب كهف از قومشان براى قبول شرك بدون دليل واضح دلالت واضحه‌اى است بر آنكه در اصول دين تقليد جائز نيست و بايد بدليل قطعى تمسّك نمود چنانچه در عملشان دلالت است بر حسن هجرت از بلدى كه انسان نميتواند كاملا بوظائف دينى خود در آنجا عمل نمايد و قبح عكس آن مانند هجرت نمودن براى اغراض دنيوى به بلدى كه نتواند در آنجا بوظائف دينى خود عمل نمايد.


جلد 3 صفحه 413

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ رَبَطنا عَلي‌ قُلُوبِهِم‌ إِذ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ لَن‌ نَدعُوَا مِن‌ دُونِه‌ِ إِلهاً لَقَد قُلنا إِذاً شَطَطاً «14»

و ‌ما محكم‌ كرديم‌ دل‌هاي‌ ‌آنها‌ ‌را‌ زماني‌ ‌که‌ قيام‌ كردند ‌بر‌ رفتن‌ بكهف‌ ‌پس‌ گفتند پروردگار ‌ما همان‌ پروردگار آسمانها و زمين‌ ‌است‌ و ‌ما ‌غير‌ ‌او‌ ‌را‌ نمي‌خوانيم‌ بالوهيّت‌ ‌هر‌ آينه‌ بتحقيق‌ ‌اگر‌ ‌غير‌ ‌او‌ ‌را‌ اله‌ بگوئيم‌ ‌اينکه‌ گفته‌ بسيار غلط و باطل‌ و تجاوز ‌از‌ حق‌ ‌است‌.

وَ رَبَطنا عَلي‌ قُلُوبِهِم‌ مؤمن‌ ‌که‌ توكل‌ بحق‌ داشته‌ ‌باشد‌ قلبش‌ محكم‌ ميشود ‌از‌ ميدان‌ ‌در‌ نميرود ‌بر‌ تمام‌ واردات‌ صبر دارد ‌از‌ كسي‌ خوف‌ ندارد حق‌ ميگويد حق‌

جلد 12 - صفحه 334

ميجويد ‌بر‌ طبق‌ حق‌ عمل‌ مي‌كند قلبش‌ آرام‌ ‌است‌ اذ قاموا قيام‌ ‌بر‌ كناره‌ گيري‌ ‌از‌ قوم‌ و وطن‌ و زخارف‌ دنيوي‌ و حشر ‌با‌ كفّار و مشركين‌ فقالوا علنا ‌با‌ كمال‌ شجاعت‌ ‌در‌ مقابل‌ مشركين‌ رَبُّنا رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ خداي‌ ‌ما و مربي‌ ‌ما همان‌ خالق‌ آسمانها و زمين‌ ‌است‌ ‌که‌ جميع‌ عوالم‌ ‌در‌ تحت‌ قدرت‌ و تربيت‌ ‌او‌ ‌است‌ لَن‌ نَدعُوَا مِن‌ دُونِه‌ِ إِلهاً نه‌ شمس‌ و ستارگان‌ نه‌ ملك‌ و جن‌ و انس‌ نه‌ بت‌ و گاو و گوساله‌ تمام‌ اينها شرك‌ و كفر و باطل‌ ‌است‌ لَقَد قُلنا إِذاً شَطَطاً ‌که‌ ‌اگر‌ الهي‌ ‌غير‌ ‌از‌ ‌آن‌ بخوانيم‌ قول‌ بسيار فاسد و باطلي‌ گفته‌ايم‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 14)- لذا قرآن به دنبال بحث گذشته می‌گوید: «و دلهایشان را محکم ساختیم، در آن هنگام که قیام کردند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است» (وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

«هرگز غیر او معبودی را نمی‌خوانیم» (لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً).

که «اگر چنین کنیم سخنی به گزاف گفته‌ایم» (لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً).

در واقع این جوانمردان با ایمان برای اثبات توحید و نفی (آلهه) به دلیل روشنی دست زدند، و آن این که ما به وضوح می‌بینیم که این آسمان و زمین پروردگاری دارد که وجود نظام آفرینش دلیل بر هستی اوست، ما هم بخشی از این مجموعه هستی می‌باشیم، بنابراین پروردگار ما نیز همان پروردگار آسمانها و زمین است.

نکات آیه

۱- خداوند، در پى قیام و حرکت اصحاب کهف، قلب هاى آنان را استوار و سرشار از اطمینان ساخت. (و ربطنا على قلوبهم إذ قاموا) جمله «ربطنا على قلوبهم» - (بر قلب هایشان بند زدیم) - تمثیل است و مراد از آن، اطمینان بخشیدن و استوار ساختن قلب ها است.

۲- قیام در راه توحید و اعلان اندیشه توحیدى، داراى ارزشى والا و گرانْ سنگ است. (و ربطنا على قلوبهم إذ قاموا فقالوا ربّنا ربّ السموت و الأرض) از جمله معانى «قیام»، «عزم و تصمیم» است. لذا «قاموا» یعنى بر اندیشه توحیدى خود مصمّم شدند. «فقالوا» نیز گویاى اعلان آن اندیشه است.

۳- قیام براى خدا و دفاع از ارزش ها، نیازمند قدرت روحى و قلبى نیرومند است. (و ربطنا على قلوبهم إذ قاموا)

۴- قدرت روحى و نیروى قلبى براى مبارزه در راه خدا، موهبتى از جانب او براى قیام کنندگان یکتاپرست (ءامنوا بربّهم ... و ربطنا على قلوبهم إذ قاموا)

۵- قیام براى خدا و در مسیر توحید، در پى دارنده تأییدات الهى و موهبت هاى معنوى او (و ربطنا على قلوبهم إذ قاموا)

۶- ایمان واقعى، مستلزم تلاش در راه تداوم بخشیدن به اندیشه توحیدى (ءامنوا بربّهم ... إذ قاموا فقالوا ربّنا)

۷- اعلام ربوبیّت یگانه خدا بر کلّ هستى و بیزارى از پرستش غیر او، شعار و محور قیام اصحاب کهف بود. (فقالوا ربّنا ربّ السموت و الأرض لن ندعوا من دونه إلهًا)

۸- محیط اجتماعىِ اصحاب کهف، محیطى شرک آلود و نامساعد براى ابراز توحید بود. (و ربطنا على قلوبهم إذ قاموا فقالوا) چنان چه محیط براى اظهار نظر اصحاب کهف مساعد بود، نیازى به قیام نبود و امدادهاى ویژه الهى (ربطنا ...) ضرورتى نداشت.

۹- تنها، پروردگار انسان ها و جهان هستى، صلاحیت پرستش را دارد. (ربّنا ربّ السموت و الأرض)

۱۰- ربوبیّت بر انسان ها و جهان آفرینش، به هم پیوسته و تفکیک ناپذیر است. (ربّنا ربّ السموت و الأرض لن ندعوا من دونه) اصحاب کهف، با مفروض دانستن ربوبیّت خداوند بر آفرینش، ربّ خود را نیز با بیان «ربّنا...» همان «ربّ» آسمان ها و زمین دانسته و تفکیک بین این دو را مردود شمرده و با جمله «لقد قلنا إذاً شططاً» بر آن تأکید کرده اند.

۱۱- توحید در ربوبیّت، مقتضى توحید در عبادت و یک تاپرستى است . (ربّنا ربّ السموت و الأرض لن ندعوا من دونه إلهًا) در استدلال اصحاب کهف میان وحدت «إله» (معبود) با یگانگى «ربّ» تلازمى انفکاک ناپذیر مشهود است. آنه، با آوردن حرف «لن» - که براى نفى ابد است - إله بودن هر چیزى به جز «ربّ السموات و الأرض» را منتفى دانسته اند.

۱۲- جهان آفرینش، متشکّل از آسمان هایى متعدّد است. (ربّ السموت و الأرض)

۱۳- تدبیر امور آسمان ها و زمین (جهان هستى)، به دست خداوند است. (ربّ السموت و الأرض)

۱۴- بینش عمیق و نهضت توحیدى اصحاب کهف، بازتاب هدایت افزون الهى براى آنان بود. (زدنهم هدًى . و ربطنا على قلوبهم إذ قاموا فقالوا ربّنا ربّ السموت و الأرض) «إذ قاموا» ظرف براى جمله هاى «زدناهم هدى و ربطنا...» است.

۱۵- اعتقاد به ربوبیّت و الوهیت براى غیرخدا، پندارى بسیار دور از حقّ و واقعیت (لن ندعوا من دونه إلهًا لقد قلنا إذًا شططًا) «شطط» به معناى دورى از حق و افراط و زیاده روى است.

۱۶- لزوم استوار سازى عقاید، بر میزان حق و عدل و پرهیز از هرگونه گرایش به باطل (لن ندعوا من دونه إلهًا لقد قلنا إذًا شططًا) در آیه شریف و در گفتار اصحاب کهف، سخنى که متمایل به باطل و دور از حق باشد، محکوم و مردود شمرده شده است. این بیان، در حقیقت، براى گزینش عقاید ملاکى را ارائه کرده است.

روایات و احادیث

۱۷- «عن أبى جعفر(ع) فى قوله عزّوجلّ: «لن ندعوا من دونه إلهاً لقد قلنا إذاً شططاً» یعنى: جوراً على اللّه إنْ قلنا إنّ له شریکاً ; از امام باقر(ع) درباره سخن خدا «لن ندعوا من دونه إلهاً لقد قلنا إذاً شططاً» روایت شده: مقصود آیه، این است که اگر بگوییم براى او شریکى هست، ستم بر خدا است».[۱]

موضوعات مرتبط

  • آسمان: تعدد آسمان ها ۱۲; مربى آسمان ها ۱۳
  • آفرینش: مربى آفرینش ۱۰
  • ارزشها ۲: زمینه دفاع از ارزشها ۲ ۳
  • اصحاب کهف: آثار توحید اصحاب کهف ۱۴; آثار نهضت اصحاب کهف ۱; آثار هدایت اصحاب کهف ۱۴; توحید ربوبى اصحاب کهف ۷; جامعه دوران اصحاب کهف ۸; شرک در دوران اصحاب کهف ۸; شرک ستیزى اصحاب کهف ۷; شعار اصحاب کهف ۷; عوامل نهضت اصحاب کهف ۱۴; قصه اصحاب کهف ۸; منشأ اطمینان قلب اصحاب کهف ۱
  • انسان: مربى انسان ها ۱۰
  • ایمان: آثار ایمان ۶
  • باطل: اهمیت اعراض از باطل ۱۶
  • توحید: آثار توحید ربوبى ۱۱; ارزش تبلیغ توحید ۲; توحید ربوبى ۱۰; توحید عبادى ۹; زمینه توحید ۶; عوامل توحید ربوبى ۱۱
  • خدا: افعال خدا ۱; ربوبیت خدا ۱۳; زمینه حمایتهاى خدا ۵; ظلم به خدا ۱۷; نعمتهاى خدا ۴
  • زمین: مربى زمین ۱۳
  • شرک: رد شرک ۱۵; ظلم شرک ۱۷
  • عقیده: حقانیت عقیده ۱۶; عقیده باطل ۱۵; عقیده به ربوبیت غیرخدا ۱۵; مبانى عقیده ۱۶
  • مجاهدان: تقویت روحیه مجاهدان ۴; نعمتهاى مجاهدان ۴
  • معبودیت: ملاک معبودیت ۹
  • موحدان: تقویت روحیه موحدان ۴; نعمتهاى موحدان ۴
  • نعمت: زمینه نعمت ۵; نعمت اطمینان قلب ۴
  • نهضت در راه خدا: آثار نهضت در راه خدا ۵; ارزش نهضت در راه خدا ۲; شرایط نهضت در راه خدا ۳
  • نیازها: نیاز به اطمینان قلب ۳

منابع

  1. تفسیر قمى، ج ۲، ص ۳۴; نورالثقلین، ج ۳، ص ۲۵۱- ، ح ۳۴.