الأنبياء ٥٥: تفاوت میان نسخهها
(افزودن جزییات آیه) |
(←تفسیر) |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | {{ نمایش فشرده تفسیر| | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۳#link295 | آيات ۴۸ - ۷۷ سوره انبياء]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۳#link295 | آيات ۴۸ - ۷۷ سوره انبياء]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۳#link296 | اشاره به وجه | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۳#link296 | اشاره به وجه نامگذاری «تورات» به «فرقان»، «ضياء» و «ذكر»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۴#link297 | مقصود از | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۴#link297 | مقصود از اين كه فرمود: «قرآن، ذكر مبارك» است]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۴#link298 | مقصود از | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۴#link298 | مقصود از اين كه فرمود: ما به ابراهيم، رشد او را داديم]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۴#link299 | گفتگوى ابراهيم | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۴#link299 | گفتگوى ابراهيم «ع»، با قوم بت پرست خود]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۴#link300 | ابراهيم | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۴#link300 | ابراهيم «ع»، بت ها را قطعه قطعه كرد، مگر بزرگترين آن ها را]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۴#link301 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۴#link301 | محاجّه ابراهیم «ع» با قوم خود، بعد از شكستن بت ها]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۴#link302 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۴#link302 | تنبّه مردم بعد از شنيدن كلام ابراهيم «ع»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۴#link303 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۴#link303 | سرد و سالم شدن آتش براى ابراهيم «ع»، به امرتكوينى خداى تعالى]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۴#link304 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۴#link304 | مراد از هدايت در آیه: «وَ جَعَلنَاهم أئمّةً یَهدُونَ بِأمرنا»، رساندن به مقصد است]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۵#link306 | بحث روايتى: (روایاتی در باره به آتش افکندن ابراهیم«ع»)]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۵#link306 | بحث روايتى]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۵#link307 | چند روايت راجع به اين كه خداوند امامت را در ابراهيم «ع» و ذرّيه او قرار داد]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۵#link307 | چند روايت راجع به | |||
}} | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۵۶
کپی متن آیه |
---|
قَالُوا أَ جِئْتَنَا بِالْحَقِ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاَّعِبِينَ |
ترجمه
الأنبياء ٥٤ | آیه ٥٥ | الأنبياء ٥٦ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«اللاّعِبِینَ»: شوخی و مزاحکنندگان.
تفسیر
- آيات ۴۸ - ۷۷ سوره انبياء
- اشاره به وجه نامگذاری «تورات» به «فرقان»، «ضياء» و «ذكر»
- مقصود از اين كه فرمود: «قرآن، ذكر مبارك» است
- مقصود از اين كه فرمود: ما به ابراهيم، رشد او را داديم
- گفتگوى ابراهيم «ع»، با قوم بت پرست خود
- ابراهيم «ع»، بت ها را قطعه قطعه كرد، مگر بزرگترين آن ها را
- محاجّه ابراهیم «ع» با قوم خود، بعد از شكستن بت ها
- تنبّه مردم بعد از شنيدن كلام ابراهيم «ع»
- سرد و سالم شدن آتش براى ابراهيم «ع»، به امرتكوينى خداى تعالى
- مراد از هدايت در آیه: «وَ جَعَلنَاهم أئمّةً یَهدُونَ بِأمرنا»، رساندن به مقصد است
- بحث روايتى: (روایاتی در باره به آتش افکندن ابراهیم«ع»)
- چند روايت راجع به اين كه خداوند امامت را در ابراهيم «ع» و ذرّيه او قرار داد
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ «55»
(مشركين به ابراهيم) گفتند: آيا تو سخن حقّى براى ما آوردهاى يا اينكه شوخى مىكنى؟!
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاَّعِبِينَ (55)
قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِ: گفتند آيا آوردهاى ما را به حق و اينكه مىگوئى به جد و راستى است. أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ: يا تو از بازى كنندگانى، يعنى اينكه مىگوئى بر وجه حق و صدق گوئى، يا ملاعبه و شوخى. اين كلام كاشف است از عظمت انكار و شدت كفر آنان، لذا حضرت اضراب فرمايد و اخبار نمايد به
جلد 8 - صفحه 405
اينكه جدى باشد در آنچه گويد، مثبت ربوبيت خداوند قديم و مبطل الهيت اصنام حادث.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عالِمِينَ (51) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ (52) قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِينَ (53) قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (54) قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاَّعِبِينَ (55)
قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى ذلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ (56) وَ تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ (57) فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ كَبِيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ (58) قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ (59) قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ (60)
قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ (61)
ترجمه
- و بتحقيق داديم به ابراهيم رشادتش را از پيش و بوديم باو دانايان
چون گفت بپدر و كسانش چيست اين تمثالهائى كه شمائيد مر آنها را براى عبادت اقامت كنندگان
گفتند يافتيم پدرانمان را براى آنها عبادت كنندگان
گفت بتحقيق باشيد شما و پدرانتان در گمراهى آشكار
گفتند آيا آمدى نزد ما براستى يا توئى از شوخى كنندگان
گفت بلى پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمين است كه آفريد آنها را و منم بر آن از گواهان
و بخدا هر آينه چاره جوئى كنم البتّه
جلد 3 صفحه 558
براى بتهاى شما بعد از آنكه روى گردانيد از آنها پشت كنندگان
پس گردانيد آنها را پاره پاره مگر بت بزرگى را كه بود از براى آنها، باشد كه آنها باو رجوع كنند
گفتند كه كرد اين عمل را بخدايان ما همانا او باشد هر آينه از ستمكاران
گفتند شنيديم جوانى را كه ببدى ياد ميكرد آنها را كه گفته ميشود باو ابراهيم
گفتند پس بياوريد او را در برابر چشمهاى مردم شايد كه آنها گواهى دهند.
تفسير
- خداوند متعال بعد از ذكر حضرت موسى و هارون شروع بقصّه حضرت ابراهيم عليه السّلام فرمود باين تقريب كه ما به ابراهيم عطا نموديم رشد و صلاح و كفايت و فلاح و كليّه استعدادات لازمه مقام رسالت را كه در خور او بود و قابليّت آنرا داشت پيش از موسى و هارون و پيش از بروز كمالات حضرت ختمى مرتبت در عالم شهود با آنكه ميدانستيم او قابل و لايق اين خلعت است و بايد علم توحيد را در جهان افراشته نمايد در وقتى كه بعمو يا جدّ مادرى خود آزر و اقوام خويش بعنوان توبيخ و تحقير فرمود اين مجسمههاى بىشعور چيست كه شما معتكف در گاه و خاضع در پيشگاه آنها شديد و در برابرشان بخاك مىافتيد و سجده ميكنيد گفتند ما تقليد از رويّه و طريقه آباء و اجدادمان مينمائيم كه بعبادت آنها قيام داشتند فرمود تحقيقا شما و پدرانتان در گمراهى و ضلالت واضح و آشكارى بوده و ميباشيد چون دليلى بر ادّعاء خودتان كه اينها مستحق پرستش و ستايشند نداشته و نداريد حضرات چون گمان نميكردند كسى از رويّه آنها جدّا تكذيب نمايد و نسبت گمراهى بآنها دهد تصوّر كردند حضرت ابراهيم با آنها شوخى و ملاعبه مينمايد لذا پرسيدند كه آيا براستى و از روى جد اين سخنان را ميگوئى يا مقصودت شوخى و ملعبه است حضرت فرمود اين چه تصوّر باطلى است شما ميكنيد كه من ملاعبه ميكنم و اينها خدايان شما هستند پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمين است كه تمام آنها و موجوداتشان را از مكمن غيب بىسابقه بعرصه شهود آورده و من بگفته خود يقين دارم بحجّت و برهان بلكه بمشاهده و عيان و قسم بخدا فكر اساسى و تدبير مفيدى براى از بين بردن بتهاى شما خواهم نمود بعد از آنكه شما از آنها رو گردان شويد و پشت به بتها كنيد و بجانب صحرا براى مراسم عيد متوجّه گرديد چون گفتهاند حضرات عيدى داشتند كه سالى يكروز براى تفريح و
جلد 3 صفحه 559
گردش بيرون ميرفتند و در مراجعت بحضور در معابد و سجده بتها ميپرداختند و اين فرمايش بعد از قسم را حضرت ابراهيم محرمانه ببعضى از آنها فرموده بود و در آنروز با آنها بيرون نرفت و عذرى آورد يا او را نمرود مستحفظ بتها قرار داده بود و او تمام بتها را با تبر خرد و پاره پاره كرد و بت بزرگ آنها را بحال خود باقى گذارد و تبر را بگردن او آويخت براى آنكه در مراجعت آنها از گردشگاه و مراجعه بآنحضرت بفرمايد اين كار را او كرده و نتيجه بگيرد كه بعدا ذكر خواهد شد و بنابر اين ضمير در اليه ممكن است بآنحضرت عود نمايد و ممكن است به بت بزرگ بعد از ارجاع آنحضرت آنان را بآن و مراجعه آنها باو و توجّه بحالش كه قابل پرسش نيست چه رسد بپرستش و گفتهاند تاء قسم كه براى افاده تعجب است اينجا از آسان شدن اين كار بزرگ است بخواست خدا براى او و كلمه جذاذ بر وزن و بمعناى حطام است و بكسر نيز قرائت شده و چون قوم از صحرا مراجعت نمودند و اوضاع را دگرگون مشاهده كردند گفتند كه اين عمل ناروا را با خدايان ما نموده مسلّما چنين كسى ظلم بخود كرده كه مستوجب عقوبت شده و همان بعض كه شنيده بودند از حضرت ابراهيم آن جمله محرمانه را يا كسانيكه حضرت آنها را ملامت فرموده بود بر ستايش و پرستش بتها گفتند ما از جوانيكه باو ابراهيم ميگفتند شنيديم كه ميگفت من چنين قصدى دارم يا ملامت ميكرد ما و مردم را بر ستايش و پرستش بتها و ميگفت اينها مجسمههاى بىروحى بيش نيستند و نميتوانند نفع و ضررى بكسى برسانند و نبايد در برابر آنها سجده نمود خلاصه آنكه صحبت بتها را ميكرد و در مقام عيب گيرى و چارهجوئى براى آنها بود و در نتيجه رأى دادند بأحضار حضرت و گفتند برويد او را بياوريد در حضور مردم استنطاق كنيد تا اقرارى كه ميكند مردم بشنوند و شهادت بدهند و حجّت بر تقصير او تمام شود يا مشاهده نمايند عقوبتى را كه ما بر او وارد مينمائيم و موجب عبرت شود.
جلد 3 صفحه 560
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالُوا أَ جِئتَنا بِالحَقِّ أَم أَنتَ مِنَ اللاّعِبِينَ (55)
گفتند مشركين: آيا تو آمدهاي ما را به هدايت حق يا آنكه تو از لعب كنندهگاني!
سه عنوان داريم: لعب و لغو و لهو، و اينها قريب المعني هستند و در مذمت آنها و قبح آنها بلكه حرمت بسياري از مصاديق آنها آيات و اخبار بسياري داريم مثل ساز و آواز و رقص و ضرب و تار حتّي بر دائره و طشت و تصفيق (كف بر كف زدن) و قمار و لو بدون مراهنه چه به آلات معدّه باشد مثل نرد و شطرنج و عاس، و چه بغير معدّه که چهار قسم قمار است: «ثُمَّ ذَرهُم فِي خَوضِهِم يَلعَبُونَ» انعام آيه 91.
«فَذَرهُم يَخُوضُوا وَ يَلعَبُوا حَتّي يُلاقُوا يَومَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ» زخرف آيه 83.
«وَ الَّذِينَ هُم عَنِ اللَّغوِ مُعرِضُونَ» مؤمنون آيه 3. «وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغوَ أَعرَضُوا عَنهُ» قصص آيه 55. «وَ يُلهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوفَ يَعلَمُونَ» حجر آيه 3. و بسياري ديگر از آيات.
جلد 13 - صفحه 196
و اما الأخبار: در روايت تحف العقول:
«ما يکون منه و فيه الفساد محضا و لا يکون فيه شيء من وجوه الصلاح فحرام تعليمه و تعلمه و العمل به و اخذ الاجرة عليه».
و در روايت اعمش و روايت عيون گفتند: حسنة كالصحيحة بل صحيحه است اشتغال به ملاهي را از كبائر شمرده، و در روايات قمار فرموده:
«كلما الهي عن ذكر اللّه فهو ميسر».
و در بعضي روايات:
«کل لهو المؤمن من الباطل ما خلا ثلاثة المسابقة و ملاعبة الرجل اهله.
.. الخ» و مرحوم شيخ انصاري ميفرمايد:
آنچه موجب شدة فرح ميشود که بطرش ميگويند اقوي حرمت او است بعد ميفرمايد: «و يدخل فيه الرقص و التصفيق و الضرب بالطست بدل الدف و كلما يفيد فايدة آلات اللهو». و معناي تصفيق كف بر كف زدن است. و بالجمله اقسام اينها مختلف است بعضي حرام، بعضي قبيح، بعضي مكروه و تفصيل آن در فقه ميباشد.
(قالُوا) مشركين به ابراهيم: (أَ جِئتَنا بِالحَقِّ): که دعوت به توحيد و نفي شرك ميكني حق است و صحيح و مطابق با واقع است.
(أَم أَنتَ مِنَ اللّاعِبِينَ): يا آنكه ملعبه است و بازيگري است اراده داري ما را از خدايان خود برگرداني و سرگرم كني و به اصطلاح سر بسر ما ميگذاري و فريب ميدهي و خدايان ما را از ما ميرنجاني و به ضلالت مياندازي.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 55)- این تعبیر که توأم با انواع تأکیدها و حاکی از قاطعیت تمام است، سبب شد که بت پرستان کمی به خود آمده در صدد تحقیق بر آیند، رو به سوی ابراهیم کرده: «گفتند: آیا مطلب حقّی برای ما آوردهای یا شوخی میکنی»! (قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِینَ).
نکات آیه
۱- قوم ابراهیم نسبت به حق بودن سخن ابراهیم(ع) و جدى بودن او در نفى شرک و بت پرستى، تردید داشته و آن را بعید مى دانستند. (قالوا أجئتنا بالحقّ أم أنت من اللّ-عبین )
۲- دعوت حضرت ابراهیم(ع) به توحید و ردّ اندیشه شرک و بت پرستى، موجب تردید مردم بت پرست در عقیده خود شد. (ما هذه التماثیل ... أنتم و ءاباؤکم فى ضلل مبین . قالوا أجئتنا بالحقّ أم أنت من اللّ-عبین)
۳- بت پرستى در جان و روان قوم ابراهیم، رسوخ داشته است. (قالوا أجئتنا بالحقّ ) از این که مردم بت پرست، دعوت ابراهیم(ع) را جدى ندانسته و از دعوت به توحید تعجب کردند، مطلب یاد شده به دست مى آید.
۴- حق جویى و حقیقت پذیرى، طبیعت و فطرت انسانى است. (أجئتنا بالحقّ ) از این که مشرکان و بت پرستان، پذیرش «حق» را اصلى مفروض مى دانستند و تردید آنان تنها در حقانیت دعوت ابراهیم(ع) بود، برداشت یاد شده به دست مى آید.
۵- مردم بت پرست، حضرت ابراهیم(ع) را فردى بازیگر که عقیده آنان رابه شوخى و بازى گرفته است، مى پنداشتند. (أجئتنا بالحقّ أم أنت من اللّ-عبین )
موضوعات مرتبط
- ابراهیم(ع): آثار دعوت ابراهیم(ع) ۲; آثار شرک ستیزى ابراهیم(ع) ۲; ابراهیم(ع) و بازى ۵; شک در حقانیت ابراهیم(ع) ۱; قصه ابراهیم(ع) ۱
- انسان: فطریات انسان ۴
- توحید: دعوت به توحید ۲
- حق: فطریت حق طلبى ۴
- قوم ابراهیم: بازى با عقیده قوم ابراهیم ۵; بت پرستى قوم ابراهیم ۳; بینش قوم ابراهیم ۱، ۵; تاریخ قوم ابراهیم ۱، ۳، ۵; زمینه شک قوم ابراهیم ۲; شک قوم ابراهیم ۱
منابع