روایت:الکافی جلد ۸ ش ۵۸۶: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جز (Move page script صفحهٔ الکافی جلد ۸ ش ۵۸۶ را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به روایت:الکافی جلد ۸ ش ۵۸۶ منتقل کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۴
آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة
احمد بن محمد عن سعد بن المنذر بن محمد عن ابيه عن جده عن محمد بن الحسين عن ابيه عن جده عن ابيه قال :
الکافی جلد ۸ ش ۵۸۵ | حدیث | الکافی جلد ۸ ش ۵۸۷ | |||||||||||||
|
ترجمه
هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۲ ترجمه رسولى محلاتى, ۲۴۵
محمد بن حسين از اجداد خود از امير مؤمنان عليه السّلام روايت كند كه اين خطبه را ايراد فرمود- و ديگران بسند ديگرى روايت كردهاند كه آن را در ذى قار (كه جايى ما بين كوفه و واسط بوده) ايراد كرد:- كه پس از حمد و ثناى پروردگار- فرمود: اما بعد همانا خداى تبارك و تعالى محمد (ص) را بحق مبعوث فرمود تا بندگان خود را از پرستش بندگانش بپرستش خود درآورد و از تعهدهاى بندگانش بتعهدهاى خود برآرد و از فرمانبردارى بندگانش بفرمانبردارى خود كشاند و از تحت سرپرستى بندگانش در تحت سرپرستى خود آورد، و آن پيغمبر را مژده ده و بيم دهنده و خواننده بسوى خدا باذنش و چراغى تابان قرار داد، از آغاز تا انجام (و بعثت آن حضرت) بخاطر برقرارى عذر (براى فرمانبرداران) و بيم (براى نافرمانان) بود، (او را) بهمراه احكامى (برانگيخت) كه بخوبى بيان كرد، و شرحى كه بخوبى پابرجا ساخت، و فرقانى (جداكننده حق و باطلى) كه آن را (از نظر نزول) پراكنده نازل فرمود (تا بهتر بتوانند فرا گيرند) و قرآنى كه (تمام خصوصيات آن را از محكم و متشابه و غيره همه را) بخوبى بيان نمود. تا بندگان خدا پروردگار خود را كه معرفت در حقش نداشتند بشناسند و بآن خدائى كه منكرش بودند اعتراف كنند، و پس از انكار او را اثبات كنند، و خداى سبحان در كتاب خويش بر آنها تجلى كرد بىآنكه بچشم سر او را ببينند، بردبارى خويش را بدانها نمود كه چگونه بردبار است و گذشت خود را نشانشان داد كه چگونه گذشت دارد، و قدرتش را بآنها نشان داد كه چگونه قدرت دارد و از سطوت خويش بيمشان داد و بآنها فهماند كه چگونه آيات و نشانههاى توحيد را آفريده و چگونه نابودشدگان نافرمان را بشكنجههاى سخت نابود كرد، و دورشدگان بداس كيفرهاى سخت را درو كرده، و چسان بندگان را روزى داده و راهنمائى كرده و عطا بخشيده. و حكم خود را بدانها نشان داد كه چگونه (در هر چيز نافذ) است، و چگونه (پس از آن) صبر ورزد تا سخنان ناهنجار بندگان نادان و مفسدهجوهاى خود را بشنود و (رفتار و كردارشان را) بنگرد. پس خداى عز و جل محمد (ص) را بدين منظور برانگيخت، ولى بدانيد كه بزودى پس از من زمانى بر شما بيايد كه در آن زمان چيزى پوشيدهتر از حق و آشكارتر از باطل و زيادتر از دروغ بر خداى تعالى و رسولش (ص) نيست. و در نزد مردم آن زمان بىارزشترين متاع كتاب خدا است در صورتى كه آن طور كه بايد و شايد خوانده شود (و بهمان گونه كه منظور خدا است تفسير گردد) و هيچ متاعى هم باز پرمشترىتر و گرانقيمتتر از همان كتاب خدا نيست در صورتى كه آياتش از جاهاى خود تحريف و تغيير يابد (و بسود دنيا داران و بر طبق ميل زمامداران بناحق تفسير گردد) و در ميان بندگان و هم در ميان شهرها در آن زمان چيزى از معروف (و كار خير) بيشتر مورد تنفر و انكار نيست، و چيزى هم از منكر (و كار زشت) بيشتر مرغوب نيست، در آن زمان هيچ كار هرزهاى بدتر و هيچ كيفرى جان فرساتر از راهيابى در وقت گمراهى (يا در نظر گمراهان آن زمان) نيست، چون كه خود قرآندانان قرآن را پشت سر اندازند، و حافظانش آن را بدست فراموشى سپارند تا آنكه خواهشهاى نفسانى آنها را بدنبال خود كشاند، و اين شيوه را (پشت در پشت) از پدران خود به ارث برند، و بدروغ و تكذيب دست بتحريف و تفسير قرآن زنند و آن را ببهاى ناچيزى بفروشند و بدان بىرغبت باشند. در اين زمان است كه قرآن و اهل آن مطرود و رانده از اجتماع گردند و هر دوى آنها رفيقان يك راهند كه كسى پناهشان ندهد، وه كه چه رفيقان وفادار و پسنديدهاى هستند، و خوشا بحال آن دو و آنچه؟؟؟ كار ميكنند. در آن زمان قرآن و اهل قرآن (بظاهر) در ميان مردمند و (در باطن) در آنان نيستند و با آنها هم (موافق) نيستند، و همراه آنان نيستند، اين مردم بر جدائى (و دورى از حق و حقپرستان) گرد هم آيند (و جمع شوند) و از جماعت (مسلمانان) پراكنده گردند (و هر يك براهى رود و براى خود مرامى تأسيس كنند). سرپرستى كار اين مردم و كار دينشان را كسانى بدست گرفتهاند كه به نيرنگ و زشت كارى و رشوه و آدمكشى در ميان آنها رفتار كنند، گويا خود را پيشوايان و راهنمايان قرآن مىپندارند در صورتى كه قرآن پيشوا و رهبر آنان نيست. از حق (و حقيقت) در ميانشان جز نامى نمانده و از آن جز خط و نوشته در ميان ايشان بجاى نماند، كسى است كه آوازه حكمتهاى قرآن بگوشش خورده و به پيروى آن (و بدين اسلام) درآيد ولى هنوز از آن مجلس برنخاسته كه از دين (و پيروى قرآن) بيرون رود، و از دين و روش پادشاهى بآئين پادشاهى ديگر درآيد (و خلاصه دين او تابع آراء حكمرانان و پادشاهان گردد) و از تحت سرپرستى پادشاهى بسرپرستى پادشاهى ديگر برآيد، و از پيروى زمامدارى به پيروى زمامدار ديگرى درآيد، و از تعهدات سلطانى بزير بار تعهدات سلطان ديگرى برود، و بتدريج از آنجائى كه خود خبر ندارند خداى تعالى آنان را بوسيله آرزو و اميد (بمتاع پست دنيا و دلبستگى بآنچه نزد دنياداران است) بنابودى كشاند، و براستى كه دام خدا بسيار محكم و سخت است، تا بدان جا كه در گناه و نافرمانى متولد شوند، و بجور و ستم ديندارى كنند (يا معتاد گردند) در صورتى كه قرآن كريم از جور و ستم بهيچ نحو نگذرد (و ناديده نگيرد) گمراهانى هستند سرگردان كه بغير دين خداى عز و جل ديندارى كنند، و براى غير خدا سر تعظيم فرود آرند. مساجد ايشان در آن زمان از گمراهى آباد و از هدايت ويران است، [حق و هدايت در آنها دگرگون گشته] قاريان قرآن و آبادكنندگان مساجد در آن زمان نوميدترين خلق خدا و آفريدگان آنند (زيرا نه دنياى آبادى دارند و نه ايمان محكمى بآخرت) گمراهى از آنان سرچشمه گيرد و بدانها باز گردد، و از اين رو حضور در مساجد ايشان و رفتن بسوى آنها كفر بخداى بزرگ است مگر آن كس كه بمساجد آنان برود و گمراهى آنان را بداند. و در نتيجه رفتار و كردارى كه بدان منوال دارند مساجد آنها از هدايت ويران و از گمراهى آباد است، سنت خدا دگرگون شده و حدود و مقرراتش مورد تجاوز قرار گرفته، و بهدايت دعوت نكنند، و غنائم را به اهلش تقسيم نكنند و بعهد و پيمان وفادار نيستند، كشتههاى خود را كه بدينسان (و بدستور چنين زمامداران ناحقى) در جنگها كشته شوند (نابجا) شهيد خوانند و با افتراء و انكار بنزد خدا روند، بوسيله جهل و نادانى از علم بىنيازى جويند، و اينها (كه پس از اين چنين رفتار ناشايستى كنند بپدران گذشته خويش اقتداء كنند كه) پيش از اين مردان نيك و شايسته را (مانند عمار و ابو ذر و مقداد) بانواع شكنجهها زجر دادند، و سخن راست آنها را افتراء بر خدا ناميدند، و كار نيك آنها را ببدى پاداش دادند. و براستى خداى عز و جل پيامبرى از جنس خودتان براى شما فرستاد كه رنج بردن شما بر او گران است و بخوشى شما علاقهمند و حريص است، و نسبت بمؤمنان مهربان و رحيم است؛ و كتابى بر آن حضرت نازل فرمود كه باطل بدان راه ندارد نه از پيش روى آن و نه از دنبال، فرود آمده است از نزد خداى حكيم و ستوده، قرآنى عربى كه كجى در آن نيست تا بيم دهد هر كه را زنده (و زنده دل) باشد و فرمان عذاب را بر كافران مسلم كند، پس آرزو شما را سرگرم نسازد، و عمر خود را دراز نشماريد (كه در توبه و كارهاى خير دست بدست كنيد) زيرا آرزوى دراز و سرپوش نهادن بر روى عمرها (و رسيدن مرگ) بود كه مردمان پيش از شما را نابود و هلاك ساخت تا مرگ موعود ايشان در رسيد، همان مرگى كه عذرخواهى و پوزش در آن هنگام پذيرفته نگردد، و توبه در آنجا برداشته شود، و با رسيدن آن بلاهاى كوبنده و شكنجه در رسد، و خداى عز و جل وعده خود را بشما ابلاغ كرد و گفتار حق را برايتان شرح داد و سنت و روش دين و آئين را بشما ياد داد، و راهها را براى شما آشكار ساخت تا عذر شما را برطرف سازد و بر ذكر (و ياد خدا بودن در همه جا) تشويقتان كرد، و براه نجات و رستگارى راهنمائى كرد. و براستى هر كه اندرز خدا را پذيرفت و گفتار خداى را دليل راه خويش قرار داد خدا هم او را براستترين راهها راهنمائى كند و براه صواب و هدايت موفق و ثابتش دارد، و براى كارهاى نيك آماده و مهيايش سازد، چون كه پناهنده بخدا (از گمراهى) در امان و (از اغواء شدن) محفوظ است، و دشمن خدا ترسان و مغرور (بدنيا و زر و زيور آن) است. پس از خداى عز و جل (و عذاب او) خود را نگاه داريد (و حفظ كنيد) بوسيله ذكر بسيار او، و از او بترسيد بوسيله تقوى و پرهيزكارى، و بدرگاهش تقرب جوئيد بوسيله فرمانبردارى و اطاعت زيرا او (ببندگان) نزديك و اجابتكننده است. و خداى عز و جل فرموده: «و اگر بندگانم مرا از تو پرسند همانا من نزديكم و چون دعاكننده مرا بخواند دعايش را اجابت كنم، بايد مرا اجابت كنند و بمن ايمان آرند شايد بكمال هدايت رسند» (سوره بقرة آيه ۱۸۶). پس خداى را اجابت كنيد و بدو مؤمن باشيد و خداى را بزرگ شماريد، براى كسى كه بزرگى خدا را شناخت سزاوار نيست كه خود را بزرگ شمارد و بلندى كسانى كه ميدانند عظمت خدا چيست همان است كه براى او فروتنى كنند، و عزت آن كسانى كه جلال خدا را ميدانند كه چيست همانست كه خود را در برابرش خوار و زبون دانند، و سلامت و تندرستى كسانى كه ميدانند قدرت خدا چيست همانست كه در پيشگاهش تسليم گردند، و پس از آنكه اين معنى را دانستند خود را گم نكنند (و معايب خود را ناديده نگيرند) و پس از هدايت گمراه نشوند، پس از حق نگريزند هم چنان كه شخص سالم از بيمار مبتلا بجرب ميگريزد و آدم تندرست از شخص دردمند فرار ميكند. و بدانيد كه شما رشد (يعنى راه درست و حق) را نمىشناسيد مگر پس از آنكه تارك و رهاكننده آن را بشناسيد (چنانچه در مثل است كه گويند ادب را از بىادبان آموختم) و نتوانيد بعهد و پيمان كتاب چنگ زنيد جز آنكه پيمان شكن قرآن را بشناسيد، و نتوانيد بدان تمسك جوئيد مگر آنكه پشت پا زن بقرآن را بشناسيد، و نتوانيد قرآن را آن طور كه بايد بخوانيد مگر آنكه تحريفكننده (و تغيير دهنده) آن را بشناسيد و گمراهى را نشناسيد تا وقتى كه هدايت را بشناسيد، و تقوى و پرهيزكارى را نشناسيد تا وقتى كه متجاوز (از حق و حدود خدا) را نشناسيد. و چون اينها را شناختيد بدعتها و زورگوئيها را خواهيد شناخت، و افتراى بر خدا و رسولش و تحريف (و تغيير آيات) قرآن او را خواهيد ديد، و مىبينيد كه خداوند هدايت يافتگان را چگونه هدايت كرده، مبادا كسانى كه (معارف كتاب و سنت) را نميدانند شما را بنادانى و (گمراهى) اندازند، چون كه براستى علم قرآن را نداند كه چيست جز آن كس كه طعم آن را چشيده باشد، و بوسيله علم آن نادانى خود را بدانائى و كوريش را به بينائى و كريش را بشنوائى مبدل سازد و كارهاى نيك خود را در نزد خداى عزه ذكره ثبت كرده و كارهاى بد را محو و نابود كرده است، و بمقام رضوان (و خوشنودى) خداى تبارك و تعالى نائل گشته. پس علم قرآن را تنها از اهل آن بجوئيد كه تنها همانهايند آن نورى كه از آن بايد پرتو گرفت و آن پيشوايانى كه بدانها بايد اقتداء كرد، و آنهايند مايه زندگى علم و دانش و وسيله مرگ جهل و نادانى. و هم آنهايند كه حكمهاى آنان (و داوريهايشان) شما را از (كمال) علم و دانششان آگاه سازد، و همان خموشى آنها از منطق (صواب) آنان باخبر سازد، و ظاهرشان دليل باطن آنها است، با دين و آئين مخالفت نكنند و اختلافى هم در آن ندارند، و همان دين (يا قرآن) در ميان آنان گواهى است صادق، و خموشى است گويا (بظاهر خموش است ولى براى اهلش گويا است) پس آنانند كه بخاطر مقام و عظمتى كه دارند گواهان (خداى تعالى) هستند بدان حقى كه نازل فرموده، و خبر دهندگانى هستند راستگو، نه با حق مخالفت دارند و نه در آن اختلاف كنند، سابقه آنها در علم ازلى خدا نيك است، و قضاوت درست خداى عز و جل در باره آنها صادر گشته، و در همين عبرتى است براى پند گيران، پس هر گاه حق بگوشتان خورد آن را بخوبى درك كنيد يعنى آن را مورد عمل و اعتقاد خويش قرار دهيد نه اينكه تنها براى نقل كردن و روايت بذهن خود بسپاريد زيرا روايتكنندگان و ناقلان كتابها بسيارند ولى مراعاتكنندگان و عملكنندگان بدان اندكند. و اللَّه المستعان.
حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى, ۴۳۹
محمّد بن حسين از اجداد خود از امير مؤمنان عليه السّلام روايت كند كه اين خطبه را ايراد فرمود، و ديگران به سند ديگرى روايت كردهاند كه آن را در ذى قار بيان فرمود. امام پس از حمد و ثناى پروردگار فرمود: امّا بعد، همانا خداى تبارك و تعالى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را بحق مبعوث فرمود، تا بندگان خود را از پرستش بندگان به پرستش خود درآورد و از پيمان بندگانش به پيمان خود برآرد و از فرمانبردارى بندگانش به فرمانبردارى خود كشاند و از تحت سرپرستى بندگانش در تحت سرپرستى خود آورد، و آن پيامبر را مژده رسان و هشداردهنده، دعوتكننده به سوى خدا، به اذنش چراغى فروزان قرار داد از آغاز تا انجام، كه به سبب برقرارى عذر و بيم بود. با احكامى كه آنها را خوب بيان كرد و شرح و تفصيل آنها را استوار نمود و با فرقانى كه آن را از سخنان ديگران جدا ساخت و با قرآنى كه آن را عيان و بيان نمود تا بندهها پروردگار ناشناخته خويش را بشناسند و به آن خدايى كه منكرش بودند اعتراف كنند و پس از انكار، در صدد اثبات او برآيند. خداوند سبحان در كتاب خود بر آنها تجلّى كرد بىآنكه به چشم سر او را ببينند. بردبارى خويش را بدانها نشان داد كه چگونه با شكيب است و گذشت خود را بديشان نمود كه چگونه گذشت دارد، و قدرتش را به آنها نشان داد كه چگونه قدرت دارد و از هيبت خويش هشدارشان داد، و به آنها فهماند كه چگونه آيات و نشانههاى توحيد را هستى بخشيده و چگونه از ميان رفتگان نافرمان را، با شكنجههاى گران از ميان برد، و دورشدگان را به داس كيفرهاى سخت درو كرد، و چسان بندگان را روزى داده و راهنمايى كرده و عطايشان بخشيده، و حكم خود را بديشان نمود كه چگونه حكم كنند و چگونه شكيب ورزند تا بشنوند آنچه شنيدنى است و ببينند. پس خداى عزّ و جل، محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را بدين منظور برانگيخت، پس بدانيد كه بزودىپس از من زمانى بر شما بيايد كه در آن روزگار چيزى پوشيدهتر از حق و آشكارتر از باطل و فزونتر از دروغ بر خداى تعالى و رسولش صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نيست، و در ميان مردم آن روزگار بىارزشترين كالا كتاب خداست اگر آن گونه كه بايد خوانده شود، و هيچ كالايى پر مشترىتر از همان كتاب خدا نيست اگر آياتش از جاى خود تحريف و تغيير يابد. در ميان بندگان و هم در ميان شهرها در آن روزگار چيزى از معروف بيشتر مورد انكار نمىباشد، و چيزى هم از منكر، بيشتر مطلوب نيست. در آن زمان هيچ كار هرزهاى بدتر و هيچ كيفرى جانگيرتر، از راهيابى به وقت گمراهى نيست، زيرا قرآندانان، قرآن را پشت سر اندازند و حافظانش، آن را در طاق نسيان نهند تا آنكه تمنّيات نفسانى ايشان را در پى خود كشاند، و اين شيوه را از پدران خود به ارث برند و به دروغ دست به تفسير و تحريف قرآن زنند و آن را به بهاى كمى بفروشند و بدان تمايلى نداشته باشند. در اين زمان است كه قرآن و اهل آن مطرود از جامعه مىگردند، و هر دوى آنها همراهان يك راهند، و كسى پناهشان ندهد. وه كه چه همراهان پسنديدهاى! خوشا به حال آن دو و آنچه كه به خاطرش مىكوشند. در آن روزگار قرآن و اهل قرآن در ميان مردمند، ولى در حقيقت همراه با ايشان نيستند. اين مردم بر اساس جدايى گرد هم جمع شوند و از جماعت جدا گردند. سرپرستى كار اين مردم و كار دينشان را كسانى عهده دارند كه به نيرنگ و زشتكارى و رشوه و آدمكشى در ميان آنها رفتار كنند، گويا خود را جلوداران قرآن مىانگارند، و حال آنكه قرآن، جلودار آنها نيست. جز نامى از حق در ميان آنها ديده نمىشود و از قرآن جز خط و نوشتهاى در ميان ايشان بر جاى نمانده است. كسى است كه آوازه حكمتهاى قرآن به گوشش خورده و به پيروى آن درآيد، ولى هنوز از آن مجلس برنخاسته كه از دين بيرون رود و از روش پادشاهى به آيين پادشاهى ديگر درآيد و از تحت سرپرستى پادشاهى به سرپرستى پادشاهى، ديگر برآيد و از پيروى زمامدارى به پيروى زمامدارى، ديگر درآيد و از تعهّدات سلطانى، به زير بار تعهّدات سلطانى ديگر برود، و بتدريج آن گونه كه خود خبر ندارند خداى تعالى آنان را با آرزوو اميد به نابودى كشاند، و براستى كه دام خدا بسيار استوار است تا بدان جا كه در گناه و نافرمانى زاده شوند و به ستم، ديندارى كنند، و حال آنكه قرآن كريم از جور و ستم هرگز نگذرد. گمراهانى هستند سرگردان كه به غير دين خداى عزّ و جلّ، ديندارى كنند و براى غير خدا سر تعظيم فرود آرند. مساجد ايشان در آن روزگار از گمراهى آباد و از هدايت ويران است، [حق هدايت در آنها دگرگون گشته] قاريان قرآن و آبادكنندگان مساجد در آن زمان نوميدترين خلق خدا و آفريدگان آنند. گمراهى از آنان سرچشمه گيرد و بدانان باز گردد، و لذا حضور در مساجد آنها و رفتن به سوى ايشان، كفر است بخداى بزرگ، مگر كسى كه به مساجد آنان برود در حالى كه از گمراهى آنان آگاه باشد. در نتيجه رفتار و كردار آنها بر اين شيوه، مساجدشان از هدايت ويران و از گمراهى آباد است. سنّت خدا دگرگون گشته و به حدود و مقرّراتش تجاوز شده، و به سوى رهنمايى دعوت نكنند و غنايم را ميان اهلش تقسيم نكنند و به عهد و پيمان، وفادار نيستند. كشتههاى خود را كه بدينسان [به دستور اين گونه زمامداران نابحق] در جنگها كشته شوند [نابجا] شهيد خوانند. با افترا و انكار سوى خداوند آمدهاند. و با جهل و نادانى از دانش بىنيازى مىجويند، و اينها بيشتر مردان نيك و شايسته را به انواع شكنجهها عذاب دادند، سخن راست آنها را افتراء بر خدا ناميدند، و كار نيك آنها را به بدى پاداش دادند. براستى خداوند عزّ و جل پيامبرى از جنس خودتان براى شما فرستاد. بر او ناگوار است كه شما در رنج باشيد و نسبت به خوشى و رفاه شما آزمند است، و بويژه نسبت به مؤمنان بسيار مهر ورز و مهربان است، و براى آن پيامبر، كتابى بىمانند فرستاد، كه نه از قبل و نه از بعد باطلى بدان راه ندارد. تنزيلى است از خداوند حكيم و حميد، قرآنى است به زبان عربى، بدور از كژى تا بيم دهد هر آن كس را كه زنده باشد و فرمان عذاب را بر كافران ثابت كند. چنين مباد كه آرزوى بيجا، شما را از توجّه به حق بركنار دارد و مبادا عمر خويش را دراز بپنداريد، چه، آنان را كه پيش از شما بودند، آرزوى دراز و سرپوش نهادن بر موقع مرگ،به نابودى كشانيد تا آنكه مرگشان در رسيد، همان مرگى كه هنگام آن پوزشى پذيرفته نگردد، و توبه برداشته شود و سختى كوبنده و نقمت در رسد، و هر آينه خداوند عزّ و جل وعده خود را به شما رسانيده و گفتار حق را براى شما شرح داده و سنّت و شيوه مسلمان بودن را به شما آموخته و راهها را براى شما روشن ساخته تا عذر را از شما برطرف كند و بر يادآورى تشويقتان كرده، راه نجاتتان بنمايد. همانا هر كه پند خدا را پذيرفت و سخن او را راهنماى خود گرفت خدايش به راستترين راهها رهش نمايد و او را براى راست رفتارى توفيق دهد و به او يارى رساند و براى كارها آمادهاش سازد. هر آينه، پناهنده بخدا آسوده و محفوظ است و دشمنش ترسان و فريب خورده. با ذكر فراوان، خود را از خداوند عزّ و جلّ نگاه داريد و با پرهيزكارى، از او بترسيد و با فرمانبرى، به او تقرّب جوييد كه اوست نزديك و اجابتكننده. خداوند عزّ و جلّ فرموده است: وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ «۱». از خدا جوياى اجابت شويد و به او بگرويد و خدا را بزرگ شماريد كه هر كس خدا را به بزرگى شناخت روا نيست كه خود را بزرگ قلمداد كند، چه، سربلندى كسانى كه به عظمت خدا پى بردند همين است كه در برابر او فروتنى ورزند، و عزّت كسانى كه به جلال خدا پى بردند، همين است كه در برابر او خود را خوار و ناچيز دانند، و سلامت كسانى كه با قدرت خدا آشنايى دارند، اين است كه تسليم درگاهش باشند و آگاهانه خود را ناسپاس درگاه حق نسازند و پس از رهيافتن به حق گمراه نشوند. از حق كناره مگيريد آن گونه كه انسان تندرست از بيمار جربدار كناره مىگيرد و سالم از بيمار مىگريزد. بدانيد كه شما راه حق را نمىشناسيد مگر پس از آنكه رهانيده آن را بازشناسيد، نمىتوانيد به پيمان كتاب توسّل جوييد مگر آنكه پيمان شكن قرآن را شناسايى كنيد، و نخواهيد توانست بدان تمسّك جوييد مگر آنكه طردكننده قرآن را بشناسيد، __________________________________________________
(۱) «چون بندگان من در باره من از تو بپرسند، بگو كه من نزديكم و به نداى كسى كه مرا بخواند پاسخ مىدهم. پس به نداى من پاسخ دهند و به من ايمان آورند تا راه راست يابند» (سوره بقره/ آيه ۱۸۶).
و نخواهيد توانست قرآن را آن گونه كه شايسته است بخوانيد مگر آنكه تحريفكننده آن را بشناسيد، و گمراهى را نخواهيد شناخت مگر آن گاه كه هدايت را بازشناسيد، و تقوا را نشناسيد مگر هنگامى كه مرز گذر از آن را، بشناسيد. هنگامى كه اينها را شناختيد بدعتها و زورگوييها را خواهيد شناخت و افترا بر خدا رسول و تحريف قرآن را درخواهيد يافت، و خواهيد ديد كه چگونه خداوند، هدايت يافتگان را ره نموده. مبادا كسانى كه [معارف قرآن] را نمىدانند شما را به گمراهى و جهل كشانند، زيرا علم قرآن را نداند مگر كسى كه طعم آن را چشيده باشد، در پرتو علم آن، نادانى خود را به دانايى و نابيناييش را به بينايى و ناشنواييش را به شنوايى مبدّل سازد و كارهاى شايسته خود را در بارگاه خداوند والانام، ثبت كرده كارهاى بد را، محو و نابود ساخته باشد و به مقام رضوان و خشنودى خداوندى نايل گشته باشد. پس علم قرآن را بويژه از اهلش طلب كنيد كه تنها ايشان هستند همان نورى كه بايد از آن پرتو گرفت، و جلودارانى كه بايد بديشان اقتدا كرد، و آنهايند جانمايه زندگى علم و دانش و وسيله نابودى جهل و نادانى. آنهايند كه حكمتهاى ايشان شما را از علم و دانششان آگاه سازد و خاموشيشان از منطق [درست] آنان حكايت دارد. برونشان بر درونشان دليل است. با دين به مخالفت برنخيزند و در آن اختلافى با هم ندارند. قرآن در ميان ايشان گواهى است صادق و خاموشى است گويا. پس آنان به سبب جايگاه و شأنشان گواهان حقّ هستند و خبر دهندگانى راستگو، نه با حق مخالفت دارند و نه در آن اختلاف كنند. پيشينه آنها در نزد خداوند خوب و روشن است، و داورى درست خداوندى در باره آنها صادر گشته، و در همين، پندى نهفته است براى پندگيران. پس هر گاه حقّى شنيديد آن را به گوش جان بشنويد و آن را مورد عمل و اعتقاد خويش قرار دهيد، نه آنكه تنها براى نقل و روايت به خاطر بسپريد، چه، فراوانند ناقلان و راويان كتابها، در حالى كه مراعاتكنندگان و پردازندگان بدان نادرند، و يارى از خدا بايد جست.