روایت:الکافی جلد ۸ ش ۳۷۶: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جز (Move page script صفحهٔ الکافی جلد ۸ ش ۳۷۶ را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به روایت:الکافی جلد ۸ ش ۳۷۶ منتقل کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۱
آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة
علي بن ابراهيم عن ابيه عن احمد بن محمد بن ابي نصر عن ابان بن عثمان عن حديد عن ابي عبد الله ع قال :
الکافی جلد ۸ ش ۳۷۵ | حدیث | الکافی جلد ۸ ش ۳۷۷ | |||||||||||||
|
ترجمه
هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۲ ترجمه رسولى محلاتى, ۷۶
حديد از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: هنگامى كه رسول خدا (ص) بمعراج رفت روز بعد نشست و جريان معراج را براى مردم باز گفت، آنها بدو گفتند: بيت المقدس را براى ما توصيف كن، حضرت شروع كرد بتوصيف آن و چون شب بدان جا رفته بود وصف آن بر او مشتبه شد، پس جبرئيل بنزد آن حضرت آمده عرضكرد: بدين سو بنگر، حضرت بدان سو (كه جبرئيل گفته بود) نظر كرده و بيت المقدس در نظرش ظاهر گشت و هم چنان بدان نگاه ميكرد و براى مردم توصيف مينمود، سپس مشخصات كاروان آنها را كه در راه شام ديده بود براى ايشان توصيف كرد آنگاه فرمود: اين كاروان فلان قبيله است كه هنگام برآمدن آفتاب در رسد و جلوى آنها شترى خاكسترى- يا قرمزى- است، قريش (كه اين سخن را شنيدند) سوارى را فرستادند، تا آن كاروان را برگرداند ولى همان هنگام برآمدن آفتاب كاروان در رسيد، قرطة بن عبد عمرو گفت: افسوس كه من براى تو جوانى نيرومند نيستم، توئى كه پندارى دو شب به بيت المقدس رفته و همان شب بازگشتى.
حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى, ۳۰۷
حديد از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: آن هنگام كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به معراج رفت، روز پس از آن بنشست و جريان معراج را براى مردم باز گفت. آنها به ايشان گفتند: بيت المقدس را براى ما توصيف كن. حضرت توصيف بيت المقدس را براى ايشان آغازيد. و چون شب بدان جا رفته بود توصيف آن بر او مشتبه شد، پس جبرئيل نزد آن حضرت آمد و عرض كرد: بدينسو نگر. حضرت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بدان سو نگريست و بيت المقدس در نظرش هويدا گشت و همچنان نگاه مىكرد و براى مردم توصيف مىكرد و سپس مشخصات كاروان آنها را كه در راه شام ديده بود براى ايشان توصيف كرد و آن گاه فرمود: اين كاروان فلان قبيله است كه هنگام طلوع خورشيد درخواهد رسيد و در پيشاپيش آنها شترى خاكسترى- يا قرمز- قرار دارد. قريش سوارى فرستادند تا آن كاروان را برگرداند ولى همان هنگام برآمدن آفتاب، كاروان در رسيد. قرطة بن عبد عمرو گفت: افسوس كه من اينك براى تو جوانى قوىنيستم كه پندارى در يك شب تا بيت المقدس رفتم و برگشتم.