القلم ٨: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
__TOC__ | __TOC__ | ||
== نزول == | |||
'''شأن نزول آیات ۸ تا ۱۶:''' | |||
«شیخ طوسى» گویند: این آیات درباره ولید بن مغیرة المخزومى نازل شده و نیز گویند: درباره اخنس بن شریق الثقفى نازل گردیده است چنان که از ابن عباس نقل شده است.<ref> ابن ابى حاتم در تفسیر خود از سدى نقل نماید که آیه ۱. درباره اخنس بن شریق نازل شده و نیز ابن المنذر در تفسیر خود از کلبى مانند آن را روایت کرده است و نیز ابن ابى حاتم در تفسیر خود از مجاهد نقل کند که این آیه درباره اسود بن عبد یغوث نازل گردیده است.</ref> | |||
== تفسیر == | == تفسیر == | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۷#link418 | آيات ۱ - ۳۳، سوره قلم]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۷#link418 | آيات ۱ - ۳۳، سوره قلم]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۷#link419 | محتويات سوره مباركه قلم و محل نزول آن]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۷#link419 | محتويات سوره مباركه قلم و محل نزول آن]] | ||
خط ۳۸: | خط ۴۵: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۹#link428 | ماجراى صاحبان باغى كه به عذاب الهى نابود گشت]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۹#link428 | ماجراى صاحبان باغى كه به عذاب الهى نابود گشت]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۴_بخش۱۸#link179 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۲۴_بخش۱۸#link179 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ «8» وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ «9» وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ «10» هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ «11» مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ «12» عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ «13» أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنِينَ «14» إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ «15» سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ «16» | |||
پس، از تكذيب كنندگان اطاعت نكن. آنان دوست دارند كه تو سازش كنى و آنان نيز با تو سازش كنند. و از هر فرومايه كه بسيار سوگند ياد مىكند، پيروى نكن. | |||
(آن كه) عيب جوست و براى سخن چينى در جنب و جوش است. براى جلوگيرى از كارهاى خير اصرار مىورزد، متجاوز و گنهپيشه است. خشن و بى اساس و تبار است. (تمام اين زشتى هابه خاطر آن است كه او داراى مال فراوان و فرزندان نيرومند است. هرگاه آيات ما بر آنان تلاوت شود، گويند: افسانههاى پيشينيان است. به زودى بر بينىاش مهر ذلت مىنهيم. | |||
===نکته ها=== | |||
«تُدْهِنُ» از «دهن» به معناى روغن و مراد، روغن مالى و سازش و انعطافپذيرى است. | |||
«هَمَّازٍ» از «همز» به معناى عيبجو و مرادف كلمه «عياب» است. | |||
«مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ» يعنى براى سخنچينى و نمّامى، بسيار تكاپو مىكند. مراد از «مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ» شايد بخل در مال باشد. چون قرآن درباره مال، كلمه خير را به كار برده است. «1» | |||
«زَنِيمٍ» به كسى گويند كه اصل و نسب روشنى ندارد و به قومى نسبت داده نمىشود (زنازاده). امام صادق عليه السلام فرمود: «عُتُلٍّ» كفر بزرگ و «زَنِيمٍ» كسى است كه در كفر خود حرص و ولع دارد. «2» | |||
---- | |||
«1». «ان ترك خيراً الوصية» اگر مالى را به جاى گذاشت، وصيّت كند. | |||
«2». تفسير نورالثقلين. | |||
جلد 10 - صفحه 176 | |||
قرآن، بارها رسول خدا را از پيروى منحرفان با جمله «لا تُطِعْ» «1»* و «لا تَتَّبِعْ» «2»* نهى فرموده است. | |||
براى نجات مردم، دشمن را با تمام ابعادش معرفى كنيد. در اين آيات حدود ده خصلت نقل مىكند كه به خاطر يكى از آنها پرهيز از آنان لازم است، تا چه رسد به اينكه تمام اين خصلت ها در گروه يا فردى باشد. | |||
رهبر جامعه كه مورد اطاعت و پذيرش مردم است بايد سرچشمه نشاط و اميد و وحدت و تقوا باشد و صفاتى همچون عيبجويى، سخن چينى، بخل، تجاوز، خشونت كه هريك عامل دلسردى و تفرقه است در رهبر ممنوع است و در اين آيات، فرمانبرى از صاحبان اين خصلتها نهى شده است. | |||
آيات قران، بارها مورد انواع تهمتها قرار گرفته است؛ با تعبيراتى از قبيل «أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ» افسانههاى پيشينيان، «أَضْغاثُ أَحْلامٍ» «3»* خوابهاى پريشان، «أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ» «4»* دروغ هايى كه به خدا نسبت داده شده، «لَقُلْنا مِثْلَ هذا» «5» سخنانى كه ما نيز مثل آن را مىتوانيم بگوئيم، «يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» «6» انسانى اين حرف ها را به او ياد داده، «أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ» «7» گروهى پشت پرده به او كمك مىكنند. | |||
در روايات مىخوانيم: خداوند به حضرت شعيب فرمود: من جمعيّت صد هزار نفرى را گرفتار قهر خود مىكنم با اينكه چهل هزار نفرشان بد و شصت هزار نفرشان خوبند و اين به خاطر آن است كه خوبان غيرت دينى ندارند و با گناهكاران مداهنه مىكنند. «8» | |||
مخفى نماند آنچه مورد انتقاد است سازش از موضع ضعف است كه نامش مداهنه است ولى كوتاه آمدن از موضع قدرت كه نامش مداراست مانعى ندارد، نظير پدرى كه به خاطر رعايت حال كودكش آهسته راه مىرود. | |||
---- | |||
«1». كهف، 26؛ فرقان، 52؛ احزاب، 1 و 48؛ قلم، 8 و 10؛ انسان، 24. | |||
«2». مائده، 48 و 49؛ انعام، 150؛ اعراف، 142؛ ص، 26؛ شورى، 15؛ جاثيه، 18. | |||
«3». انبياء، 5. | |||
«4». احقاف، 8. | |||
«5». انفال، 31. | |||
«6». نحل، 103. | |||
«7». فرقان، 4. | |||
«8». تفسير اطيب البيان. | |||
جلد 10 - صفحه 177 | |||
«هَمَّازٍ، مَنَّاعٍ، مُعْتَدٍ أَثِيمٍ» از صفات كفّار است و هرگاه مسلمانى داراى اين صفات شد به كفّار نزديك شده است. | |||
===پیام ها=== | |||
1- به شكرانه نعمتهاى الهى، از منحرفان پرهيز كنيد. «إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ» | |||
2- اخلاق نيكو همراه با دافعه و پرهيز از منحرفان است. «لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ» (آرى معناى حُسن خلق، سازش با افراد فاسد نيست.) | |||
3- انبيا نيز به تذكّر الهى نيازمندند. «فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ» | |||
4- به سوگند مخالفان اعتبارى نيست و هر چه بيشتر سوگند خورند بى اعتبارتر است. «لا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ» | |||
5- در جامعه اسلامى، افراد بىنسب و فرومايه «مَهِينٍ»، عيبجو «نميم»، و كسانى كه بخل، تجاوز، گناه و خشونت جزء ذاتشان شده است، جايگاه اجتماعى، سياسى، مديريّتى ندارند. فَلا تُطِعِ ... | |||
6- از نقشههاى دشمن غافل نشويد. دشمنان تلاش مىكنند تا شما را به سازش بكشانند. وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ ... | |||
7- به دشمن امتياز ندهيد، حتّى اگر آنان با دادن امتياز، چراغ سبز سازش را روشن كردند. وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ ... | |||
8- عقب نشينى از اصول، خواسته دشمن است. «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ» (تسامح و تساهل نسبت به اصول ممنوع) | |||
9- سازش با دشمن، به منزله اطاعت از اوست. و مراد از اطاعت نكردن، همان سازش نكردن است. فَلا تُطِعِ ... وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ | |||
10- فرومايگى درونى و برخوردارى از امكانات بيرونى، دو عامل فتنه و فساد است. مَهِينٍ ... ذا مالٍ وَ بَنِينَ | |||
11- دارا بودن ثروت و نيرو كفّار نمىتواند دليل سازش باشد. لَوْ تُدْهِنُ ... أَنْ كانَ ذا | |||
جلد 10 - صفحه 178 | |||
مالٍ وَ بَنِينَ» | |||
12- خط اول مخالفان انبيا، سرمايه داران بى درد هستند. ذا مالٍ وَ بَنِينَ ... قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ | |||
13- خداوند كيفر متكبران را به گونهاى مىدهد كه آثارش در بدنشان باقى مىماند. «سَنَسِمُهُ» | |||
14- كيفر تحقير كننده، تحقير شدن است. «سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ» | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ «8» | |||
فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ: پس پيروى مكن تكذيب كنندگان را، يعنى مشركان كه مكذب توحيد و منكر نبوتند. | |||
---- | |||
«1» به نقل از تفسير برهان، جلد 4، صفحه 370. | |||
جلد 13 - صفحه 265 | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ | |||
ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ «1» ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ «2» وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ «3» وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ «4» | |||
فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ «5» بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ «6» إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ «7» فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ «8» وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ «9» | |||
وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِينٍ «10» هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ «11» مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ «12» عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ «13» أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنِينَ «14» | |||
إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ «15» سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ «16» | |||
ترجمه | |||
سوگند بقلم و آنچه مينويسند | |||
نيستى تو ببركت انعام پروردگارت ديوانه | |||
و همانا براى تو مزدى است بدون منّت | |||
و همانا تو ثابتى بر خلقى بزرگ | |||
پس زود باشد كه بهبينى و بهبينند | |||
كدام يك از شما در آزار جنون افكنده شدهايد | |||
همانا پروردگار تو او داناتر است بآنكه گمراه شد از راه او و او داناتر است به هدايت شدگان | |||
پس فرمانبرى مكن تكذيب كنندگانرا | |||
دوست دارند اگر مسامحه كنى پس مسامحه كنند | |||
و اطاعت مكن هر بسيار سوگند خورنده پستى را | |||
كه بدگو و عيبجو و سخنچين ميان مردم است | |||
بسيار بازدارنده از نيكى از حدّ گذرنده در ستم بسيار گناهكار است | |||
بدخلق جفاكار علاوه بر اين حرامزاده است | |||
براى آنكه بوده صاحب مال و فرزندان | |||
چون خوانده شود بر او آيات ما گويد افسانههاى پيشينيان است | |||
زود باشد كه نشانه گذاريم براى او بر بينى درشتش. | |||
تفسير | |||
در اوائل كتاب و بعد از آن راجع بفواتح السّور بياناتى شده و اينجا ن از امام صادق عليه السّلام بنهرى كه در بهشت است از نور و بامر خداوند مداد شده براى قلمى | |||
---- | |||
جلد 5 صفحه 247 | |||
كه آنهم از نور است تا نوشته شود بآن دو در لوحى كه آنهم از نور است مقدّرات تا روز قيامت تفسير شده و از امام باقر عليه السّلام هم اينمعنى تأييد گرديده بعلاوه آنكه يكى از اسماء شريفه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه در قرآن ذكر شده و جمعى از مفسّرين آنرا بدوات تفسير نمودهاند و بنابراين شايد اشاره بحقيقت محمّديّه نوريّه باشد كه اصل هر وجود و منشأ بروز هر موجود بقلم اعلاى الهى است و بمنزله مداد است براى آن كه اوّل مخلوق خدا است چنانچه قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه اوّل ما خلق اللّه قلم است پس بآن فرمود بنويس پس نوشت ما كان و ما يكون را تا روز قيامت و باين لحاظ خداوند قسم ياد فرموده بآن و آنچه را ملائكه كرام الكاتبين مينويسند در لوح محفوظ از مقدّرات الهى كه همه در نهايت شرافتند كه نيستى تو اى پيغمبر خاتم براى نعمت نبوّت كه بتو انعام شده از طرف پروردگارت ديوانه يا نيستى بفضل او ديوانه مانند آنكه ميگويند بفضل خدا تو مريض نيستى در مقابل كفّاريكه اين نسبت را بآنحضرت داده بودند و از براى تو در مقابل زحمات رسالت مزدى است نزد خدا كه مقطوع نميشود بلكه ابدى و دائمى است در دنيا و آخرت يا اجرى است كه مشوب بمنّت نهادن بر تو نيست و همانا تو هر آينه ثابت و مستقرّى بر خلق خوشى كه از بزرگى بوصف در نيايد چون تحمّل مينمائى از قومت آنچه را كه غير تو قادر بر تحمّل آن نيست در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند عز و جلّ ادب فرمود پيغمبر خود را ببهترين آداب پس چون كامل فرمود براى او ادب را فرمود انّك لعلى خلق عظيم و در بصائر نقل شده كه خداوند پيغمبر خود را ادب فرمود بخوبى پس فرمود عفو را شيوه خود قرار ده و امر كن بپسنديده و رو گردان از نادانان پس چون آنحضرت عمل نمود بدستور الهى خداوند نازل فرمود انّك لعلى خلق عظيم و در چند روايت خلق عظيم بدين عظيم كه اسلام است تفسير شده چون معلوم است كمال خلق و حسن آن بعمل نمودن بآداب دين اسلام است و بر اهل ايمانى كه طالب تحصيل خلق خوب هستند لازم است اقلّا يكدور بمعراج السّعاده مرحوم نراقى قدّس سره مراجعه نمايند و بآن عمل كنند تا در دنيا و آخرت عزيز و ارجمند گردند پس خداوند ميفرمايد در آتيه بر تو | |||
---- | |||
جلد 5 صفحه 248 | |||
و آنها مشهود خواهد شد كه كدام يك از شما كه با هم طرفيد تو يا آنها بآسيبى مجنون شدهايد يا بكدام يك از شما جنون عارض شده و بنابر اوّل با زائده و بنابر دوم مفتون مصدر است و محتمل است مراد آن باشد كه پس بعد از اين معلوم خواهد شد كه كدام يك از شما بنام مفتون سزاوار است چون مفتون بر مبتلا بعشق و عوارض جنون اطلاق ميشود و مراد از بعد از اين روز قيامت يا بعد از فتح و ظفر مسلمانان است كه معلوم ميشود كدام يك از اهل ايمان و كفر بر طبق عقل عمل نمودهاند در محاسن از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هيچ مؤمنى نيست مگر آنكه در قلبش محبّت من خالص شده و هيچ كس نيست كه در قلبش محبّت من خالص شده باشد مگر آنكه در قلبش محبّت على عليه السّلام خالص شدهاى على دروغ گفته كسيكه گمان ميكند مرا دوست دارد با آنكه با تو دشمن است پس يكى از منافقين گفت پيغمبر مفتون اين پسر شده است پس اين آيات تا آخر نازل شد و در مجمع بروايت مسندى اين معنى تأييد شده بعلاوه آنكه مراد از قول خداوند من ضلّ عن سبيله جماعتى از قريش ميباشند كه اين سخن ناروا را گفته بودند و مراد از مهتدين امير المؤمنين عليه السّلام است و بعضى گفتهاند آيات آتيه در حق وليد بن مغيره نازل شده كه منع مينمود عشيره خود را از اسلام و مرد ثروتمندى بود و ده پسر داشت و بآنها و كسانيكه در حمايت او بودند ميگفت اگر اسلام بياوريد عطاى خود را از شما باز گيرم و حرامزاده بود پدرش بعد از هجده سال از تولّدش ادّعا كرد او را اينمعنى در جوامع نقل شده و گفتهاند او اوصاف خود را بر طبق آيات تصديق نمود جز حرامزاده بودنش را كه بعدا به اقرار مادرش بر او معلوم شد و حاضر شد اموالى به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بدهد براى آنكه دست از دين خود بردارد و خداوند نهى فرموده آنحضرت را از اطاعت كسانيكه تكذيب نمودند توحيد خدا و نبوّت او را و فرموده آنها دوست دارند كه تو در امر دين مداهنه و سهلانگارى با آنها نمائى يعنى بگذارى آنان بآداب و رسوم خودشان باقى باشند آنها هم با تو همين معامله را نمايند پس اطاعت منما هر كسى را كه قسم دروغ و راست زياد ميخورد و در انظار خوار و حقير شده و عيّاب و غيّاب و طعّان يعنى عيبجو | |||
---- | |||
جلد 5 صفحه 249 | |||
و غيبت كن و طعنه زن بمردم است و كارش دو بهم زنى و نمّامى است باز ميدارد مردم و كسان خود را از قبول اسلام و انفاق در راه خدا و هر عمل خيرى و متعدّى و متجاوز و ستمكار است و بسيار گناهكار و بد خلق بد رفتار با خشونت جفاكار است علاوه بر همه اين اوصاف حرامزاده است و در روايات عتلّ بعظيم الكفر و بد خلق و پرخور و زنيم بولوع در كفر و ستمكار بخلق و نااصل و امثال اين اوصاف تفسير شده و مستفاد از نقل قمّى ره آنستكه تمام اين اوصاف در دومى بوده علاوه بر حرامزاده بودن كه ظاهرا خلافى در آن نيست و شايد اختلاف اخبار براى اتّصاف حرامزاده نوعا باين اوصاف باشد در هر حال قول خداوند أن كان ذا مال و بنين يا متعلّق است بلا تطع يعنى اطاعت مكن چنين شخصى را براى آنكه صاحب ثروت و قوّت است يا متعلق است بآيه بعد از اين يعنى براى آنكه صاحب مال و اولاد است چون قرآن براى او خوانده شود ميگويد افسانه پيشينيان از قبيل اسكندر نامه و حسين كرد است از فرط جهالت و غرور لذا خدا فرموده در آتيه نشانه مخصوصى و داغى بر دماغ چون خرطوم فيل او خواهيم نهاد و گفتهاند در جنگ بدر آسيبى بر دماغ او وارد شد كه اثرش باقى بود و نيز گفتهاند مراد بدنامى است كه براى او در اسلام باقى ماند و موجب رغم انف او شد و اختصاص بينى در بين اجزاء بنشانه و داغ و رغم نمايش و برآمدگى آن در صورت است و قمّى ره اينمعنى را هم براى دومى اثبات نموده بدست امير المؤمنين عليه السّلام كه در رجعت مانند بهائم بر بينى دشمنان خود داغ ميگذارد و اللّه اعلم. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَلا تُطِعِ المُكَذِّبِينَ «8» | |||
پس اطاعت نكن كساني را که شما را تكذيب ميكنند و رسالت شما را منكر هستند. | |||
معلوم است که البته پيغمبر اكرم اطاعت آنها را نميكند نتيجه اينکه نهي چيست!. | |||
دو فائده در اينکه نهي است: | |||
يكي- قطع طمع كفار و مشركين چون تقاضا كردند از پيغمبر که شما دست از اينکه دعوت بردار و متعرض آلهه ما نباش ما تو را محترم ميداريم و تحت رياست تو ميرويم و همه نوع خدمت و محبت ميكنيم خداوند براي رفع طمع آنها ميفرمايد: | |||
جلد 17 - صفحه 128 | |||
فَلا تُطِعِ المُكَذِّبِينَ برسالت تو که اينکه عذري باشد که بفرمايد خداوند مرا نهي فرموده از اطاعت شما و پذيرفتن تقاضاي شما. | |||
فائده دوم- اينكه فلا تطع مطلق است و دلالت دارد بر اينكه در هيچ امري نبايد متابعت و موافقت و اطاعت آنها را كرد و اينکه بدلالت التزاميه دلالت دارد بر اينكه كفار و مشركين تمام افعال و كردار و اخلاق و عقائد آنها باطل و بر خلاف حق است زيرا اگر امري بر وفق حق داشتند موافقت آنها مانعي نداشت، و مراد از المكذبين چون جمع محلي بالف و لام است افاده عموم دارد منحصر بكساني که بكلي تكذيب رسالت آن حضرت را كردند نيست تكذيب يك حكم و يك فرمايش و يك دستور آن حضرت را بكنند مكذب هستند و اينکه دامنه زيادي دارد اما عامه عمياء تكذيب يوم غدير و نصب امير المؤمنين را بخلافت كردند. فردا جلاي مكذبين هستند و بسياري از فرمايشات و احكام دينيه، و همچنين كساني که امروز حدود الهي را که صريح قرآن است و از ضروريات دين است منكر شوند دزد بايد دست او را قطع كرد زاني و زانيه را بايد صد تازيانه زد زناي محصن و محصنه را بايد رجم كرد زناي با محارم را بايد كشت شارب الخمر را هشتاد تازيانه و مفسد في الارض و مرتد را بايد كشت و ساير حدود الهيه که از ميانه جامعه برداشته شده و همچنين كساني که ربا و تنزيل را مباح ميدانند و در تمام بانگها و تجارتخانهها رواج دارد، و كساني که حجاب را منكرند، و كساني که ميراث را بنحو دستور قرآن منكرند، يا در امر نكاح که مرد ميتواند چهار زن دائمي و هزار انقطاعي ازدواج كند انكار ميكنند، يا آنكه امر طلاق بدست زوج است فقط، يا معامله كالي بكالي باطل است يا مبيع مكيل يا موزون يا معدود يا مشاهد هر كدام بجاي خود و امور ديگر که نگفتني است منكر شوند مكذب هستند. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
(آیه 8)- از آنها که دارای این صفاتند پیروی مکن بعد از ذکر اخلاق عظیم پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در اینجا به ذکر اخلاق دشمنان او میپردازد تا در یک مقایسه، فاصله میان این دو کاملا روشن شود. | |||
نخست میفرماید: «از تکذیب کنندگان (ی که خدا و پیامبر و روز رستاخیز و آئین او را تکذیب میکنند) اطاعت مکن» (فلا تطع المکذبین). | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۵۹
ترجمه
القلم ٧ | آیه ٨ | القلم ٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«لا تُطِعْ ...»: مراد تشویق و ترغیب پیغمبر و همه پیروان او است که راه خدا را با شوق و شور ادامه دهند، و با کفّار و مشرکین نرمش و سازش نکنند.
نزول
شأن نزول آیات ۸ تا ۱۶:
«شیخ طوسى» گویند: این آیات درباره ولید بن مغیرة المخزومى نازل شده و نیز گویند: درباره اخنس بن شریق الثقفى نازل گردیده است چنان که از ابن عباس نقل شده است.[۱]
تفسیر
- آيات ۱ - ۳۳، سوره قلم
- محتويات سوره مباركه قلم و محل نزول آن
- محتويات سوره مباركه قلم و محل نزول آن وجوهى كه درباره قسم به ((قلم )) و ((مايسطرون )) گفته شده است
- مراد از نعمت در آيه : ((و ما انت بنعمة ربك بمجنون ))
- معناى اينكه فرمود پيامبر اجر غير ممنون دارد و بر ((خلق عظيم )) است
- نهى خداوند پيامبر را از مداخله و مماشات با كفار و اطاعت از آنان
- تهديد تكذيب گران نبوت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه به آن حضرتتهمت جنون مى زند
- اشاره اى به يك داستان براى تشبيه برائى كه بر سر مكذبان پيامبر مى آيد
- رواياتى درباره مراد از ((ن ))، ((قلم )) و ((ما يسطرون ))
- رواياتى درباره مراد از ((خلق عظيم ))، مراد از((كل حلاف مهين ....)) و...
- ماجراى صاحبان باغى كه به عذاب الهى نابود گشت
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ «8» وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ «9» وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ «10» هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ «11» مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ «12» عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ «13» أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنِينَ «14» إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ «15» سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ «16»
پس، از تكذيب كنندگان اطاعت نكن. آنان دوست دارند كه تو سازش كنى و آنان نيز با تو سازش كنند. و از هر فرومايه كه بسيار سوگند ياد مىكند، پيروى نكن.
(آن كه) عيب جوست و براى سخن چينى در جنب و جوش است. براى جلوگيرى از كارهاى خير اصرار مىورزد، متجاوز و گنهپيشه است. خشن و بى اساس و تبار است. (تمام اين زشتى هابه خاطر آن است كه او داراى مال فراوان و فرزندان نيرومند است. هرگاه آيات ما بر آنان تلاوت شود، گويند: افسانههاى پيشينيان است. به زودى بر بينىاش مهر ذلت مىنهيم.
نکته ها
«تُدْهِنُ» از «دهن» به معناى روغن و مراد، روغن مالى و سازش و انعطافپذيرى است.
«هَمَّازٍ» از «همز» به معناى عيبجو و مرادف كلمه «عياب» است.
«مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ» يعنى براى سخنچينى و نمّامى، بسيار تكاپو مىكند. مراد از «مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ» شايد بخل در مال باشد. چون قرآن درباره مال، كلمه خير را به كار برده است. «1»
«زَنِيمٍ» به كسى گويند كه اصل و نسب روشنى ندارد و به قومى نسبت داده نمىشود (زنازاده). امام صادق عليه السلام فرمود: «عُتُلٍّ» كفر بزرگ و «زَنِيمٍ» كسى است كه در كفر خود حرص و ولع دارد. «2»
«1». «ان ترك خيراً الوصية» اگر مالى را به جاى گذاشت، وصيّت كند.
«2». تفسير نورالثقلين.
جلد 10 - صفحه 176
قرآن، بارها رسول خدا را از پيروى منحرفان با جمله «لا تُطِعْ» «1»* و «لا تَتَّبِعْ» «2»* نهى فرموده است.
براى نجات مردم، دشمن را با تمام ابعادش معرفى كنيد. در اين آيات حدود ده خصلت نقل مىكند كه به خاطر يكى از آنها پرهيز از آنان لازم است، تا چه رسد به اينكه تمام اين خصلت ها در گروه يا فردى باشد.
رهبر جامعه كه مورد اطاعت و پذيرش مردم است بايد سرچشمه نشاط و اميد و وحدت و تقوا باشد و صفاتى همچون عيبجويى، سخن چينى، بخل، تجاوز، خشونت كه هريك عامل دلسردى و تفرقه است در رهبر ممنوع است و در اين آيات، فرمانبرى از صاحبان اين خصلتها نهى شده است.
آيات قران، بارها مورد انواع تهمتها قرار گرفته است؛ با تعبيراتى از قبيل «أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ» افسانههاى پيشينيان، «أَضْغاثُ أَحْلامٍ» «3»* خوابهاى پريشان، «أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ» «4»* دروغ هايى كه به خدا نسبت داده شده، «لَقُلْنا مِثْلَ هذا» «5» سخنانى كه ما نيز مثل آن را مىتوانيم بگوئيم، «يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» «6» انسانى اين حرف ها را به او ياد داده، «أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ» «7» گروهى پشت پرده به او كمك مىكنند.
در روايات مىخوانيم: خداوند به حضرت شعيب فرمود: من جمعيّت صد هزار نفرى را گرفتار قهر خود مىكنم با اينكه چهل هزار نفرشان بد و شصت هزار نفرشان خوبند و اين به خاطر آن است كه خوبان غيرت دينى ندارند و با گناهكاران مداهنه مىكنند. «8»
مخفى نماند آنچه مورد انتقاد است سازش از موضع ضعف است كه نامش مداهنه است ولى كوتاه آمدن از موضع قدرت كه نامش مداراست مانعى ندارد، نظير پدرى كه به خاطر رعايت حال كودكش آهسته راه مىرود.
«1». كهف، 26؛ فرقان، 52؛ احزاب، 1 و 48؛ قلم، 8 و 10؛ انسان، 24.
«2». مائده، 48 و 49؛ انعام، 150؛ اعراف، 142؛ ص، 26؛ شورى، 15؛ جاثيه، 18.
«3». انبياء، 5.
«4». احقاف، 8.
«5». انفال، 31.
«6». نحل، 103.
«7». فرقان، 4.
«8». تفسير اطيب البيان.
جلد 10 - صفحه 177
«هَمَّازٍ، مَنَّاعٍ، مُعْتَدٍ أَثِيمٍ» از صفات كفّار است و هرگاه مسلمانى داراى اين صفات شد به كفّار نزديك شده است.
پیام ها
1- به شكرانه نعمتهاى الهى، از منحرفان پرهيز كنيد. «إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ»
2- اخلاق نيكو همراه با دافعه و پرهيز از منحرفان است. «لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ» (آرى معناى حُسن خلق، سازش با افراد فاسد نيست.)
3- انبيا نيز به تذكّر الهى نيازمندند. «فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ»
4- به سوگند مخالفان اعتبارى نيست و هر چه بيشتر سوگند خورند بى اعتبارتر است. «لا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ»
5- در جامعه اسلامى، افراد بىنسب و فرومايه «مَهِينٍ»، عيبجو «نميم»، و كسانى كه بخل، تجاوز، گناه و خشونت جزء ذاتشان شده است، جايگاه اجتماعى، سياسى، مديريّتى ندارند. فَلا تُطِعِ ...
6- از نقشههاى دشمن غافل نشويد. دشمنان تلاش مىكنند تا شما را به سازش بكشانند. وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ ...
7- به دشمن امتياز ندهيد، حتّى اگر آنان با دادن امتياز، چراغ سبز سازش را روشن كردند. وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ ...
8- عقب نشينى از اصول، خواسته دشمن است. «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ» (تسامح و تساهل نسبت به اصول ممنوع)
9- سازش با دشمن، به منزله اطاعت از اوست. و مراد از اطاعت نكردن، همان سازش نكردن است. فَلا تُطِعِ ... وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ
10- فرومايگى درونى و برخوردارى از امكانات بيرونى، دو عامل فتنه و فساد است. مَهِينٍ ... ذا مالٍ وَ بَنِينَ
11- دارا بودن ثروت و نيرو كفّار نمىتواند دليل سازش باشد. لَوْ تُدْهِنُ ... أَنْ كانَ ذا
جلد 10 - صفحه 178
مالٍ وَ بَنِينَ»
12- خط اول مخالفان انبيا، سرمايه داران بى درد هستند. ذا مالٍ وَ بَنِينَ ... قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ
13- خداوند كيفر متكبران را به گونهاى مىدهد كه آثارش در بدنشان باقى مىماند. «سَنَسِمُهُ»
14- كيفر تحقير كننده، تحقير شدن است. «سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ «8»
فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ: پس پيروى مكن تكذيب كنندگان را، يعنى مشركان كه مكذب توحيد و منكر نبوتند.
«1» به نقل از تفسير برهان، جلد 4، صفحه 370.
جلد 13 - صفحه 265
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ «1» ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ «2» وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ «3» وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ «4»
فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ «5» بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ «6» إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ «7» فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ «8» وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ «9»
وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِينٍ «10» هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ «11» مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ «12» عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ «13» أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنِينَ «14»
إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ «15» سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ «16»
ترجمه
سوگند بقلم و آنچه مينويسند
نيستى تو ببركت انعام پروردگارت ديوانه
و همانا براى تو مزدى است بدون منّت
و همانا تو ثابتى بر خلقى بزرگ
پس زود باشد كه بهبينى و بهبينند
كدام يك از شما در آزار جنون افكنده شدهايد
همانا پروردگار تو او داناتر است بآنكه گمراه شد از راه او و او داناتر است به هدايت شدگان
پس فرمانبرى مكن تكذيب كنندگانرا
دوست دارند اگر مسامحه كنى پس مسامحه كنند
و اطاعت مكن هر بسيار سوگند خورنده پستى را
كه بدگو و عيبجو و سخنچين ميان مردم است
بسيار بازدارنده از نيكى از حدّ گذرنده در ستم بسيار گناهكار است
بدخلق جفاكار علاوه بر اين حرامزاده است
براى آنكه بوده صاحب مال و فرزندان
چون خوانده شود بر او آيات ما گويد افسانههاى پيشينيان است
زود باشد كه نشانه گذاريم براى او بر بينى درشتش.
تفسير
در اوائل كتاب و بعد از آن راجع بفواتح السّور بياناتى شده و اينجا ن از امام صادق عليه السّلام بنهرى كه در بهشت است از نور و بامر خداوند مداد شده براى قلمى
جلد 5 صفحه 247
كه آنهم از نور است تا نوشته شود بآن دو در لوحى كه آنهم از نور است مقدّرات تا روز قيامت تفسير شده و از امام باقر عليه السّلام هم اينمعنى تأييد گرديده بعلاوه آنكه يكى از اسماء شريفه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه در قرآن ذكر شده و جمعى از مفسّرين آنرا بدوات تفسير نمودهاند و بنابراين شايد اشاره بحقيقت محمّديّه نوريّه باشد كه اصل هر وجود و منشأ بروز هر موجود بقلم اعلاى الهى است و بمنزله مداد است براى آن كه اوّل مخلوق خدا است چنانچه قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه اوّل ما خلق اللّه قلم است پس بآن فرمود بنويس پس نوشت ما كان و ما يكون را تا روز قيامت و باين لحاظ خداوند قسم ياد فرموده بآن و آنچه را ملائكه كرام الكاتبين مينويسند در لوح محفوظ از مقدّرات الهى كه همه در نهايت شرافتند كه نيستى تو اى پيغمبر خاتم براى نعمت نبوّت كه بتو انعام شده از طرف پروردگارت ديوانه يا نيستى بفضل او ديوانه مانند آنكه ميگويند بفضل خدا تو مريض نيستى در مقابل كفّاريكه اين نسبت را بآنحضرت داده بودند و از براى تو در مقابل زحمات رسالت مزدى است نزد خدا كه مقطوع نميشود بلكه ابدى و دائمى است در دنيا و آخرت يا اجرى است كه مشوب بمنّت نهادن بر تو نيست و همانا تو هر آينه ثابت و مستقرّى بر خلق خوشى كه از بزرگى بوصف در نيايد چون تحمّل مينمائى از قومت آنچه را كه غير تو قادر بر تحمّل آن نيست در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند عز و جلّ ادب فرمود پيغمبر خود را ببهترين آداب پس چون كامل فرمود براى او ادب را فرمود انّك لعلى خلق عظيم و در بصائر نقل شده كه خداوند پيغمبر خود را ادب فرمود بخوبى پس فرمود عفو را شيوه خود قرار ده و امر كن بپسنديده و رو گردان از نادانان پس چون آنحضرت عمل نمود بدستور الهى خداوند نازل فرمود انّك لعلى خلق عظيم و در چند روايت خلق عظيم بدين عظيم كه اسلام است تفسير شده چون معلوم است كمال خلق و حسن آن بعمل نمودن بآداب دين اسلام است و بر اهل ايمانى كه طالب تحصيل خلق خوب هستند لازم است اقلّا يكدور بمعراج السّعاده مرحوم نراقى قدّس سره مراجعه نمايند و بآن عمل كنند تا در دنيا و آخرت عزيز و ارجمند گردند پس خداوند ميفرمايد در آتيه بر تو
جلد 5 صفحه 248
و آنها مشهود خواهد شد كه كدام يك از شما كه با هم طرفيد تو يا آنها بآسيبى مجنون شدهايد يا بكدام يك از شما جنون عارض شده و بنابر اوّل با زائده و بنابر دوم مفتون مصدر است و محتمل است مراد آن باشد كه پس بعد از اين معلوم خواهد شد كه كدام يك از شما بنام مفتون سزاوار است چون مفتون بر مبتلا بعشق و عوارض جنون اطلاق ميشود و مراد از بعد از اين روز قيامت يا بعد از فتح و ظفر مسلمانان است كه معلوم ميشود كدام يك از اهل ايمان و كفر بر طبق عقل عمل نمودهاند در محاسن از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هيچ مؤمنى نيست مگر آنكه در قلبش محبّت من خالص شده و هيچ كس نيست كه در قلبش محبّت من خالص شده باشد مگر آنكه در قلبش محبّت على عليه السّلام خالص شدهاى على دروغ گفته كسيكه گمان ميكند مرا دوست دارد با آنكه با تو دشمن است پس يكى از منافقين گفت پيغمبر مفتون اين پسر شده است پس اين آيات تا آخر نازل شد و در مجمع بروايت مسندى اين معنى تأييد شده بعلاوه آنكه مراد از قول خداوند من ضلّ عن سبيله جماعتى از قريش ميباشند كه اين سخن ناروا را گفته بودند و مراد از مهتدين امير المؤمنين عليه السّلام است و بعضى گفتهاند آيات آتيه در حق وليد بن مغيره نازل شده كه منع مينمود عشيره خود را از اسلام و مرد ثروتمندى بود و ده پسر داشت و بآنها و كسانيكه در حمايت او بودند ميگفت اگر اسلام بياوريد عطاى خود را از شما باز گيرم و حرامزاده بود پدرش بعد از هجده سال از تولّدش ادّعا كرد او را اينمعنى در جوامع نقل شده و گفتهاند او اوصاف خود را بر طبق آيات تصديق نمود جز حرامزاده بودنش را كه بعدا به اقرار مادرش بر او معلوم شد و حاضر شد اموالى به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بدهد براى آنكه دست از دين خود بردارد و خداوند نهى فرموده آنحضرت را از اطاعت كسانيكه تكذيب نمودند توحيد خدا و نبوّت او را و فرموده آنها دوست دارند كه تو در امر دين مداهنه و سهلانگارى با آنها نمائى يعنى بگذارى آنان بآداب و رسوم خودشان باقى باشند آنها هم با تو همين معامله را نمايند پس اطاعت منما هر كسى را كه قسم دروغ و راست زياد ميخورد و در انظار خوار و حقير شده و عيّاب و غيّاب و طعّان يعنى عيبجو
جلد 5 صفحه 249
و غيبت كن و طعنه زن بمردم است و كارش دو بهم زنى و نمّامى است باز ميدارد مردم و كسان خود را از قبول اسلام و انفاق در راه خدا و هر عمل خيرى و متعدّى و متجاوز و ستمكار است و بسيار گناهكار و بد خلق بد رفتار با خشونت جفاكار است علاوه بر همه اين اوصاف حرامزاده است و در روايات عتلّ بعظيم الكفر و بد خلق و پرخور و زنيم بولوع در كفر و ستمكار بخلق و نااصل و امثال اين اوصاف تفسير شده و مستفاد از نقل قمّى ره آنستكه تمام اين اوصاف در دومى بوده علاوه بر حرامزاده بودن كه ظاهرا خلافى در آن نيست و شايد اختلاف اخبار براى اتّصاف حرامزاده نوعا باين اوصاف باشد در هر حال قول خداوند أن كان ذا مال و بنين يا متعلّق است بلا تطع يعنى اطاعت مكن چنين شخصى را براى آنكه صاحب ثروت و قوّت است يا متعلق است بآيه بعد از اين يعنى براى آنكه صاحب مال و اولاد است چون قرآن براى او خوانده شود ميگويد افسانه پيشينيان از قبيل اسكندر نامه و حسين كرد است از فرط جهالت و غرور لذا خدا فرموده در آتيه نشانه مخصوصى و داغى بر دماغ چون خرطوم فيل او خواهيم نهاد و گفتهاند در جنگ بدر آسيبى بر دماغ او وارد شد كه اثرش باقى بود و نيز گفتهاند مراد بدنامى است كه براى او در اسلام باقى ماند و موجب رغم انف او شد و اختصاص بينى در بين اجزاء بنشانه و داغ و رغم نمايش و برآمدگى آن در صورت است و قمّى ره اينمعنى را هم براى دومى اثبات نموده بدست امير المؤمنين عليه السّلام كه در رجعت مانند بهائم بر بينى دشمنان خود داغ ميگذارد و اللّه اعلم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَلا تُطِعِ المُكَذِّبِينَ «8»
پس اطاعت نكن كساني را که شما را تكذيب ميكنند و رسالت شما را منكر هستند.
معلوم است که البته پيغمبر اكرم اطاعت آنها را نميكند نتيجه اينکه نهي چيست!.
دو فائده در اينکه نهي است:
يكي- قطع طمع كفار و مشركين چون تقاضا كردند از پيغمبر که شما دست از اينکه دعوت بردار و متعرض آلهه ما نباش ما تو را محترم ميداريم و تحت رياست تو ميرويم و همه نوع خدمت و محبت ميكنيم خداوند براي رفع طمع آنها ميفرمايد:
جلد 17 - صفحه 128
فَلا تُطِعِ المُكَذِّبِينَ برسالت تو که اينکه عذري باشد که بفرمايد خداوند مرا نهي فرموده از اطاعت شما و پذيرفتن تقاضاي شما.
فائده دوم- اينكه فلا تطع مطلق است و دلالت دارد بر اينكه در هيچ امري نبايد متابعت و موافقت و اطاعت آنها را كرد و اينکه بدلالت التزاميه دلالت دارد بر اينكه كفار و مشركين تمام افعال و كردار و اخلاق و عقائد آنها باطل و بر خلاف حق است زيرا اگر امري بر وفق حق داشتند موافقت آنها مانعي نداشت، و مراد از المكذبين چون جمع محلي بالف و لام است افاده عموم دارد منحصر بكساني که بكلي تكذيب رسالت آن حضرت را كردند نيست تكذيب يك حكم و يك فرمايش و يك دستور آن حضرت را بكنند مكذب هستند و اينکه دامنه زيادي دارد اما عامه عمياء تكذيب يوم غدير و نصب امير المؤمنين را بخلافت كردند. فردا جلاي مكذبين هستند و بسياري از فرمايشات و احكام دينيه، و همچنين كساني که امروز حدود الهي را که صريح قرآن است و از ضروريات دين است منكر شوند دزد بايد دست او را قطع كرد زاني و زانيه را بايد صد تازيانه زد زناي محصن و محصنه را بايد رجم كرد زناي با محارم را بايد كشت شارب الخمر را هشتاد تازيانه و مفسد في الارض و مرتد را بايد كشت و ساير حدود الهيه که از ميانه جامعه برداشته شده و همچنين كساني که ربا و تنزيل را مباح ميدانند و در تمام بانگها و تجارتخانهها رواج دارد، و كساني که حجاب را منكرند، و كساني که ميراث را بنحو دستور قرآن منكرند، يا در امر نكاح که مرد ميتواند چهار زن دائمي و هزار انقطاعي ازدواج كند انكار ميكنند، يا آنكه امر طلاق بدست زوج است فقط، يا معامله كالي بكالي باطل است يا مبيع مكيل يا موزون يا معدود يا مشاهد هر كدام بجاي خود و امور ديگر که نگفتني است منكر شوند مكذب هستند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 8)- از آنها که دارای این صفاتند پیروی مکن بعد از ذکر اخلاق عظیم پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در اینجا به ذکر اخلاق دشمنان او میپردازد تا در یک مقایسه، فاصله میان این دو کاملا روشن شود.
نخست میفرماید: «از تکذیب کنندگان (ی که خدا و پیامبر و روز رستاخیز و آئین او را تکذیب میکنند) اطاعت مکن» (فلا تطع المکذبین).
نکات آیه
۱ - توصیه خداوند به پیامبر(ص)، بر ایستادگى و انعطاف ناپذیرى در برابر خواسته هاى تکذیب گران (فلاتطع المکذّبین) مقصود از اطاعت در این آیه - به قرینه آیه بعد (ودّوا لوتدهن...) - اجابت خواسته کافران است; نه فرمانبرى از آنان.
۲ - اطاعت از عناصر گمراه و اجابت خواسته هاى آنان، ممنوع است. (إنّ ربّک هو أعلم بمن ضلّ عن سبیله ... فلاتطع المکذّبین) مطلب یاد شده، از تفریع «فلاتطع» بر «إنّ ربّک هو أعلم بمن ضلّ عن سبیله» استفاده مى شود.
۳ - سازش و دست برداشتن از مواضع عقیدتى، درخواست کافران تکذیب گر از پیامبر(ص) بود. (فلاتطع المکذّبین) آیه بعد، قرینه است که مورد اطاعت، سازش بر سر مواضع عقیدتى است.
۴ - اطاعت از کافران تکذیب گر و اجابت خواسته هاى آنان، ممنوع و حرام است. (فلاتطع المکذّبین)
موضوعات مرتبط
- احکام :۲، ۴
- استقامت: توصیه به استقامت ۱
- اطاعت: حرمت اطاعت از کافران ۴; ممنوعیت اطاعت از گمراهان ۲
- خدا: توصیه هاى خدا ۱
- سازش: درخواست سازش ۳
- عقیده: درخواست تغییر عقیده ۳
- کافران: خواسته هاى کافران ۳
- محرمات :۴
- محمد(ص): توصیه به محمد(ص) ۱; خواسته هاى مکذبان محمد(ص) ۳; درخواست از محمد(ص) ۳
منابع
- ↑ ابن ابى حاتم در تفسیر خود از سدى نقل نماید که آیه ۱. درباره اخنس بن شریق نازل شده و نیز ابن المنذر در تفسیر خود از کلبى مانند آن را روایت کرده است و نیز ابن ابى حاتم در تفسیر خود از مجاهد نقل کند که این آیه درباره اسود بن عبد یغوث نازل گردیده است.