فاطر ١٥: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن سال نزول)
(QRobot edit)
خط ۳۱: خط ۳۱:
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۴#link32 | آيات ۱۵ - ۲۶ سوره فاطر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۴#link32 | آيات ۱۵ - ۲۶ سوره فاطر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۴#link33 | توضيح اينكه فقر و نياز منحصر در انسان و غنا و بى نيازى منحصر در خداى تعالىاست انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحميد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۴#link33 | توضيح اينكه فقر و نياز منحصر در انسان و غنا و بى نيازى منحصر در خداى تعالىاست انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحميد]]
خط ۳۹: خط ۴۰:
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۴#link38 | رواياتى در ذيل جمله : و لا تزروازرة وزراخرى و آيه : و ما انت بمسمع من فى القبور]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۴#link38 | رواياتى در ذيل جمله : و لا تزروازرة وزراخرى و آيه : و ما انت بمسمع من فى القبور]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۸_بخش۵۸#link88 | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۸_بخش۵۸#link88 | تفسیر آیات]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ «15»
اى مردم! اين شماييد كه به خداوند نياز داريد و (تنها) خداوند، بى‌نياز و ستوده است.
===نکته ها===
دعوت خدا از مردم، نشانه‌ى نياز او به مردم نيست. همان گونه كه اگر گفتيم مردم خانه‌هاى خود را رو به خورشيد بسازند، اين دعوت نشانه‌ى نياز خورشيد به ما نيست، بلكه نشانه‌ى نياز ما به نور است. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ»
يكى از راه‌هاى مبارزه با غرور و تكبّر، دعوت انسان به درگاه خداست تا انسان به ضعف و جهل و فقر و نياز خود پى ببرد. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ»
===پیام ها===
1- هيچ كس از خدا بى نياز نيست. «يا أَيُّهَا النَّاسُ»
2- همه‌ى موجودات فقيرند، ليكن چون انسان ادّعا و سركشى مى‌كند بايد مهار شود. «يا أَيُّهَا النَّاسُ»
3- نقش واسطه‌ها و وسايل و علل را قبول داريم، امّا تمام اسباب و علل نيز در تأثيرگذارى به او محتاجند. «هُوَ الْغَنِيُّ»
4- غنّى واقعى و مطلق و كامل، تنها اوست. «وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ»
5- معمولًا اغنيا، محبوب نيستند و در تيررس جسارت‌ها، حسادت‌ها، رقابت‌ها و سرقت‌ها هستند امّا خداوند، غنى حميد است. «وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»
6- خداوند غناى خود را در راه رفع نياز و نفع مخلوقات به كار مى‌برد و لذا مورد ستايش است. «الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»
تفسير نور(10جلدى)، ج‌7، ص: 487
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ «15»
بعد از آن بيان غناى ذاتى خود را فرمايد:
يا أَيُّهَا النَّاسُ‌: اى گروه مردمان در هر عصر و زمان، أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ‌: شما محتاجانيد به خدا در وجود و بقا و رزق و غفران و حفظ و رضوان و تمام شئون حيات محتاج به او هستيد، زيرا فقر ذاتى داريد و از خود هيچ نداريد، و هستى شما از الطاف خاصه الهى است و بايد آنا فآنا افاضه فيض از فيّاض على الاطلاق بشود تا بقا و دوام و ثبات يابيد. وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُ‌: و خدا اوست بى‌نياز است و به غناى مطلق خود، منعم بر جميع موجودات. الْحَمِيدُ: ستوده شده بر نعمت علم و فضل شامل كه تابع غناى مطلق است.
نكته:
ذكر «حميد» بعد از «غنا» جهت دلالت است بر آنكه حق تعالى غنى است؛ به غناى ذاتى خود نفع رساننده به خلقان به انعام و افضال و احسان، و بدين جهت مستحق حمد باشد بر السنه بندگان؛ بلكه چون ذات سبحانى مستجمع تمام صفات كماليه و منزه از كليّه نقايص و سزاوار پرستش و ستايش‌
----
«1» سوره يونس، آيه 28.
جلد 11 - صفحه 25
باشد ذاتا، اگرچه حمد كننده‌اى نباشد.
كاشفى- بيان نموده كه ماهيات ممكنه در وجود محتاجند به فاعل، و «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ» اشاره به آنست. و حق تعالى به حسب كمال ذاتى، از وجود عالم و عالميان مستغنى باشد، و «اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ» عبارت از آنست. و چون ظهور كمال غنا موقوف است بر وجود اعيان ممكنات، پس در ايجاد آن كه نعمتى كبرى است مستحق حمد و ثناى كلى باشد، و كلمه‌ «الْحَمِيدُ» اشاره به آنست. «1»
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ «15» إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ «16» وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ «17» وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‌ وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى‌ حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى‌ إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَنْ تَزَكَّى فَإِنَّما يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ «18» وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى‌ وَ الْبَصِيرُ «19»
وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّورُ «20» وَ لا الظِّلُّ وَ لا الْحَرُورُ «21» وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لا الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ «22» إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذِيرٌ «23» إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فِيها نَذِيرٌ «24»
وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْكِتابِ الْمُنِيرِ «25» ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ «26»
ترجمه‌
اى مردمان شما محتاجان بسوى خدائيد و خداوند او بى‌نياز ستوده است‌
اگر بخواهد ميبرد شما را و ميآورد خلقى نو پديد
و نيست اين بر خدا دشوار
و برنميدارد شخص گناهكارى گناه ديگرى را و اگر بخواند شخص گرانبار براى برداشتن بارش برداشته نشود از آن چيزى اگر چه باشد صاحب قرابت جز اين نيست كه بيم ميدهى آنانرا كه ميترسند از پروردگارشان با پنهان بودن و برپا دارند نماز را و هر كه پاكيزه شد پس جز اين نيست كه پاكيزه ميشود براى خودش و بسوى خدا است بازگشت‌
و يكسان نيستند نابينا و بينا
و نه تاريكيها و نه روشنائى‌
و نه سايه خنك و نه باد بسيار گرم‌
و يكسان نيستند زندگان و نه مردگان همانا خدا مى‌شنواند آنانرا كه ميخواهد و نيستى تو شنواننده آنها را كه در قبرهايند
نيستى تو مگر بيم‌دهنده‌
همانا ما فرستاديم تو را بدين حقّ با آنكه مژده دهنده و بيم دهنده‌اى و نيست هيچ جماعتى مگر آنكه گذشت در ميان آنها بيم‌دهنده‌ئى‌
اگر تكذيب ميكنند تو را پس بتحقيق تكذيب كردند آنانكه بودند پيش از آنها آمد آنها را پيغمبرانشان با دليلهاى روشن و با صحف آسمانى و با كتاب روشن‌كننده‌
پس گرفتم آنانرا كه كافر شدند پس چگونه بود ناپسند داشتن من.
تفسير
خداوند متعال بعد از بيان بى‌فائده بودن عبادت بتها بيان فرموده احتياج مردم را در وجود و بقاء و خوراك و پوشاك و سعادت در دنيا و آخرت و همه‌
----
جلد 4 صفحه 383
چيز بخدا و بى‌نياز بودن خود را از هر جهت از آنها و استحقاق او براى ستايش و پرستش تا كسى تصوّر نكند كه منع او از عبادت بتها و بعث آنها بر عبادت و اطاعت خود براى نفعى است كه از اعمال آنها باو ميرسد و بدانند براى مصلحت خودشان است و اگر خدا بخواهد ميتواند همه مردم را در يك آن نيست و نابود كند و مردم ديگرى را بوجود آورد كه فقط عبادت و اطاعت او را نمايند و اين براى خدا مشكل نيست بلكه خيلى آسان است و پس از آن بيان فرموده است عدالت خود را باين تقريب كه برنميدارد هيچ نفس گناهكارى گناه ديگرى را اگرچه موجب گمراهى او شده باشد چون در اينصورت خودش گناه كرده كه موجب گمراهى غير شده مربوط بگناه غير نيست آن بجاى خود محفوظ است و اگر بخواند نفسيكه سنگين شده از بار گناه كسيرا براى برداشتن قدرى از بار گناه خود بعنوان كمك نمودن برداشته نشود بوسيله آنكس از أنبار چيزى اگرچه آنكس از اقارب و ارحام خواننده باشد و خطاب فرموده به پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كه از ايمان نياوردن اينقوم عنود ملول مباش چون انذار و تخويف تو از معاصى فقط در كسانى مؤثّر است كه از خداى پنهان از انظار ميترسند و نمازى كه اهمّ عبادات است بجا ميآورند نه كسانيكه اصلا اعتقاد بمبدء و معاد ندارند و كسيكه عبادت و اطاعت خدا را كه موجب تزكيه و تطهير نفس از پليديهاى معاصى است بنمايد بر نفع خود كار كرده و بازگشت همه بمحضر عدل الهى است و جزاى اعمال بد و خوب را كاملا بصاحبانش ميرساند و مساوى نيست كافر كه كور است با مؤمن كه بينا است و باطل كه ظلمات عقائد فاسده و آراء گوناگون كاسده است با حق كه يكى است و نور و روشنائى است و بهشت كه مانند سايه معتدل است با جهنّم كه مانند باد گرم سوزان است و كلمه لا فيضى ره فرموده براى تأكيد نفى استواء است و تكرار آن در دو طرف براى زيادتى تأكيد است و بنظر حقير كلمه لا در صدر دو جمله اخيره براى نفى استواء است كه معمولا در كلام عرب بعد از حرف عطف آورده ميشود و ميگويند براى تأكيد معناى نفى است و تكرار آن در وسط براى اشاره ببودن حق و بهشت از لوازم و توابع ايمان و بودن باطل و جهنم از لوازم و توابع كفر است چون گوينده چنانچه دو جمله اخيره را بر اولى عطف نموده مفردات آندو را هم عطف بما سبق‌
----
جلد 4 صفحه 384
كرده است و اين نكته دقيقى است كه بايد بذوق ادراك شود و براى اين است كه لا در وسط جمله اولى آورده نشده اگر چه محتمل است براى قرب بنفى محتاج بتأكيد نشده باشد و بعدا فعل را مكرّر فرموده براى عدول بمثال ديگرى براى مؤمن و كافر و فرموده و مساوى نيستند اهل ايمان كه زنده دلانند بعلم و معرفت با كفاريكه مانند مردگانند در بى‌ادراكى و بى‌حسّى و براى تأكيد اينمعنى فرموده كه تو نميتوانى بحول و قوّه خودت مطلب حقّى را بمردگانى كه در قبرستان جاى دارند بفهمانى مگر آنكه خدا بخواهد و خدا نخواسته جز آنكه ابلاغ نمائى تو بآنها وعده عذاب الهى را براى اتمام حجّت چون اگر خدا خواسته بود زنگ غفلت را از دل آنها ميزدود و توفيق تحصيل علم و معرفت بآنها عطا ميفرمود كه اصرار بر كفر نداشته باشند و براى دفع توهّم اختصاص منصب نبوّت بانذار و تصريح بآنكه حصر اضافى بوده در مقابل اسماع كه بمعناى افهام ميباشد فرموده است ما تو را فرستاديم براى نشر دين حقّ اسلام كه بشارت دهى مردم را ببهشت در صورت ايمان و بترسانى از جهنّم در صورت كفر و هيچ يك از امم سابقه و اهل اعصار گذشته نبودند مگر آنكه آمد و گذشت در ميان آنها پيغمبرى يا امامى كه بيم ميداد آنها را از خدا و اين دليل است بر آنكه در هيچ عصر و زمان زمين خالى از حجّت نبوده و نخواهد بود چنانچه اماميّه قائلند و قمّى ره نقل فرموده و در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و اله از دنيا نرفت مگر آنكه مبعوث فرمود براى مردم نذيرى و كسيكه منكر اين معنى شود لازمه‌اش آنستكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم تضييع نموده باشد امّت خود را كه در اصلاب مردانند گفته شد قرآن كفايت آنها را نميكند فرمود چرا اگر يافت شود براى آن مفسّرى گفته شد پيغمبر صلى اللّه عليه و اله تفسير نفرموده است آنرا فرمود چرا تفسير فرمود آنرا براى يكمرد و تفسير فرمود شأن او را براى امّت و او على ابن ابى طالب عليه السّلام بود و از اينجا معلوم ميشود كه تفسير قرآن مخصوص بخاندان عصمت و طهارت است و هر چه از غير ايشان صادر شود خالى از اعتبار بلكه باطل است چنانچه در روايات معتبره تصريح بآن شده و در خاتمه براى تسليت خاطر پيغمبر صلى اللّه عليه و اله فرموده كه تكذيب كفّار اختصاص بتو ندارد اگر اينها تو را تكذيب ميكنند ملول مباش پيشينيان اينها هم پيغمبران خودشان را كه با معجزات‌
----
جلد 4 صفحه 385
و نوشته‌هاى آسمانى در الواح و كتاب مبيّن حلال و حرام آمدند نزد آنها تكذيب نمودند و من آنها را بجرمشان گرفتم و بعذابهاى گوناگون نابود نمودم و براى تو نقل كردم شرح حالشانرا پس آيا چگونه بود نمايش خشم و انكار من گفتار و كردار آنها را و در مجمع فرموده زبور ثابت‌تر است در كتابت از كتاب چون آن كنده شده است مانند كندن سنگ و محتمل است زبر بر دفاتر كوچكتر از كتاب اطلاق شود لذا بعد از آن كتاب منير كه بمعناى مبيّن و مفصّل حقايق است ذكر شده و ممكن است زبر اشاره بصحف ابراهيم و زبور داود عليهما السلام باشد و كتاب منير اشاره بتورية و انجيل و اللّه اعلم‌
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
يا أَيُّهَا النّاس‌ُ أَنتُم‌ُ الفُقَراءُ إِلَي‌ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ هُوَ الغَنِي‌ُّ الحَمِيدُ «15»
اي‌ گروه‌ ناس‌ ‌شما‌ محتاج‌ و فقير ‌الي‌ اللّه‌ هستيد و خداوند متعال‌ غني‌ بالذات‌ ‌است‌ و خردلي‌ احتياج‌ ‌در‌ ساحت‌ قدسش‌ روا نيست‌ و حميد ‌است‌ ذاتا و صفة و افعالا بلكه‌ حمد مختص‌ باو ‌است‌.
‌أن‌‌که‌يا أَيُّهَا النّاس‌ُ خطاب‌ بجميع‌ افراد بشر ‌است‌ ‌از‌ سلاطين‌ و متمكنين‌ و متمولين‌ ‌تا‌ گداي‌ سر راه‌.
‌أن‌‌که‌أَنتُم‌ُ الفُقَراءُ إِلَي‌ اللّه‌ِ جميع‌ ممكنات‌ احتياج‌ بواجب‌ الوجود دارند ‌که‌ گفتند: الممكن‌ ‌في‌ حد ذاته‌ ‌ان‌ ‌يکون‌ ليس‌ و ‌له‌ ‌من‌ علته‌ ‌ان‌ ‌يکون‌ أيس‌ ‌در‌ ايجاد و ابقاء و لكن‌ ‌در‌ جميع‌ ممكنات‌ انسان‌ احتياج‌ ‌او‌ بيشتر و بالاتر ‌است‌ يك‌ قسمت‌ احتياجاتش‌ وجود ‌او‌ بسته‌ ‌به‌ وجود آباء و امهات‌ ‌از‌ آدم‌ و حوا و ‌ما دونهما و ‌به‌ خورشيد و ماه‌ و آسمان‌ و زمين‌ و آبها و فواكه‌ و حبوب‌ و بقول‌ و آنچه‌ ‌از‌ آسمان‌ نازل‌ شود و آنچه‌ ‌از‌ زمين‌ خارج‌ شود و احتياج‌ ‌به‌ همنوع‌ ‌خود‌ دارد ‌که‌ گفتند الانسان‌ مدني‌ بالطبع‌ اجتماعيست‌ تاجر كاسب‌ صانع‌ ميخواهد نانوا، قصاب‌ بقال‌، عطار، بناء، نجار و هكذا چه‌ بسيار يك‌ شهر و يك‌ مملكت‌ كافي‌ ‌بر‌ رفع‌ احتياجات‌ ‌او‌ نيست‌ احتياج‌ ‌به‌ ممالك‌ ديگر ‌هم‌ دارد احتياج‌ بجميع‌ اعضاء بدن‌ و كارخانه‌هايي‌ ‌در‌ داخل‌ بدن‌ هستند ‌که‌ ‌اگر‌ يك‌ جزء ‌از‌ ‌آنها‌ تعطيل‌ شد و ‌از‌ ‌بين‌ رفت‌ انسان‌ ‌را‌ بيچاره‌ ميكند ‌به‌ بسياري‌ ‌از‌ حيوانات‌ و معادن‌ و فلزات‌ محتاج‌ ‌است‌ و ‌در‌ امر دين‌ محتاج‌ بارسال‌ رسل‌ و انزال‌ كتب‌ و جعل‌ احكام‌ و هدايت‌ حق‌ و توفيق‌ و تأييد و سعادت‌ و دار خلود و هزار نوع‌ ديگر و بالجمله‌:
سيه‌ رويي‌ ز ممكن‌ ‌در‌ دو عالم‌ ||  نشد هرگز جدا و اللّه‌ اعلم‌
جلد 15 - صفحه 18
و آنچه‌ انسان‌ ‌در‌ دست‌ دارد عاريت‌ ‌است‌ يك‌ روز ميدهند و يك‌ روز ميگيرند
‌اينکه‌ جان‌ عاريت‌ ‌که‌ بحافظ سپرده‌ دوست‌ ||  روزي‌ رخش‌ ‌به‌ بينم‌ و تسليم‌ وي‌ كنم‌
الآن‌ ‌که‌ مشغول‌ نوشتن‌ ‌اينکه‌ جمله‌ بودم‌ خبر رسيد ‌که‌ حضرت‌ امام‌ جمعه‌ رحلت‌ فرمودند ديشب‌ بسكته‌ ‌که‌ عارض‌ ‌شده‌ چه‌ بايد كرد!
‌أن‌‌که‌وَ اللّه‌ُ هُوَ الغَنِي‌ُّ الحَمِيدُ گفتيم‌ ‌از‌ ‌براي‌ غني‌ دو معني‌ ‌است‌ يكي‌ بمعني‌ عدم‌ احتياج‌ چون‌ احتياج‌ ‌از‌ لوازم‌ امكان‌ ‌است‌ ساحت‌ قدس‌ واجب‌ الوجود عري‌ و بريست‌ ‌از‌ جميع‌ احتياجات‌ و باين‌ معني‌ سلب‌ جميع‌ عيوب‌ و نواقص‌ ‌که‌ تعبير بصفات‌ سلبيه‌ ميكنيم‌ ميشود و ديگر بمعني‌ داراييست‌ تمام‌ عوالم‌ امكاني‌ ‌در‌ تحت‌ قدرت‌ ‌او‌ ‌است‌ و مالك‌ الملك‌ تمام‌ ‌آنها‌ ‌است‌ ‌حتي‌ صفات‌ ذاتيه‌ منتزع‌ ‌از‌ ذات‌ ‌است‌ صفات‌ زائده‌ ‌بر‌ ذات‌ نيست‌ ‌که‌ احتياج‌ بآنها داشته‌ ‌باشد‌:
نه‌ مركب‌ ‌بود‌ و جسم‌ نه‌ مرئي‌ نه‌ محل‌ ||  بي‌ شريك‌ ‌است‌ و معاني‌ تو غني‌ دان‌ خالق‌
و معناي‌ حميد اينست‌ ‌که‌ ذاتا و صفة و افعالا تمام‌ پسنديده‌ و صحيح‌ و بجا و بموقعست‌
اي‌ همه‌ هستي‌ ز تو پيدا ‌شده‌ ||  خاك‌ ضعيف‌ ‌از‌ تو توانا ‌شده‌
هستي‌ تو هستي‌ پيوند نه‌ ||  تو بكس‌ و كس‌ بتو مانند نه‌
زيرنشين‌ علمت‌ كائنات‌ ||  ‌ما ‌به‌ تو قائم‌ چه‌ تو قائم‌ بذات‌
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
(آیه 15)- در تعقیب دعوت مؤکدی که در آیات گذشته به سوی توحید و مبارزه با هر گونه شرک و بت پرستی آمده بود ممکن است این توهّم برای بعضی پیش آید که خداوند چه نیازی به پرستش ما دارد؟
در این آیه می‌فرماید: «ای مردم! شما نیازمند به خدا هستید و خداوند از هر نظر بی‌نیاز و شایسته حمد و ستایش است» (یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).
آری! بی‌نیاز حقیقی و قائم بالذات در تمام عالم هستی یکی است و او خدا است، همه انسانها بلکه همه موجودات سر تا پا نیازمند و فقر و وابسته به آن وجود مستقل که اگر لحظه‌ای ارتباطشان قطع شود هیچند و پوچ.
این ما هستیم که از طریق عبادت و اطاعت او، راه تکامل را می‌پیماییم و به آن مبدأ بی‌پایان فیض در پرتو عبودیتش لحظه به لحظه نزدیکتر می‌شویم.
بنابر این او هم «غنی» است و هم «حمید» یعنی در عین بی‌نیازی آنقدر بخشنده و مهربان است که شایسته هر گونه حمد و سپاسگزاری است.
}}
|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>



نسخهٔ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۰۳


ترجمه

ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بی‌نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است!

|اى مردم! شما به خدا نيازمنديد، و خداست كه بى‌نياز و ستوده است
اى مردم، شما به خدا نيازمنديد، و خداست كه بى‌نياز ستوده است.
ای مردم، شما همه به خدا فقیر و محتاجید و تنها خداست که بی‌نیاز و غنیّ بالذّات و ستوده صفات است.
ای مردم! شمایید نیازمندان به خدا، و فقط خدا بی نیاز و ستوده است.
اى مردم، همه شما به خدا نيازمنديد. اوست بى‌نياز و ستودنى.
هان ای مردم، شما [نادار و] نیازمند به خداوند هستید، و خداوند است که بی‌نیاز ستوده است‌
اى مردم، شماييد نيازمندان به خدا، و خداست بى‌نياز و ستوده.
ای مردم! شما (در هر چیزی، محتاج و) نیازمند خدائید، و خدا بی‌نیاز (از عبادت شما است) و ستوده است.
هان ای مردمان! شما همه به خدا نیازمندید و خداست (که) او بی‌نیازِ ستوده است.
ای مردم شمائید نیازمندان به خدا و خدا است بی‌نیاز ستوده‌


فاطر ١٤ آیه ١٥ فاطر ١٦
سوره : سوره فاطر
نزول : ١ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٢
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«الْحَمِیدُ»: شایسته سپاس و ستایش در همه حال. ذاتاً ستوده.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ «15»

اى مردم! اين شماييد كه به خداوند نياز داريد و (تنها) خداوند، بى‌نياز و ستوده است.

نکته ها

دعوت خدا از مردم، نشانه‌ى نياز او به مردم نيست. همان گونه كه اگر گفتيم مردم خانه‌هاى خود را رو به خورشيد بسازند، اين دعوت نشانه‌ى نياز خورشيد به ما نيست، بلكه نشانه‌ى نياز ما به نور است. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ»

يكى از راه‌هاى مبارزه با غرور و تكبّر، دعوت انسان به درگاه خداست تا انسان به ضعف و جهل و فقر و نياز خود پى ببرد. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ»

پیام ها

1- هيچ كس از خدا بى نياز نيست. «يا أَيُّهَا النَّاسُ»

2- همه‌ى موجودات فقيرند، ليكن چون انسان ادّعا و سركشى مى‌كند بايد مهار شود. «يا أَيُّهَا النَّاسُ»

3- نقش واسطه‌ها و وسايل و علل را قبول داريم، امّا تمام اسباب و علل نيز در تأثيرگذارى به او محتاجند. «هُوَ الْغَنِيُّ»

4- غنّى واقعى و مطلق و كامل، تنها اوست. «وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ»

5- معمولًا اغنيا، محبوب نيستند و در تيررس جسارت‌ها، حسادت‌ها، رقابت‌ها و سرقت‌ها هستند امّا خداوند، غنى حميد است. «وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»

6- خداوند غناى خود را در راه رفع نياز و نفع مخلوقات به كار مى‌برد و لذا مورد ستايش است. «الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»

تفسير نور(10جلدى)، ج‌7، ص: 487

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ «15»

بعد از آن بيان غناى ذاتى خود را فرمايد:

يا أَيُّهَا النَّاسُ‌: اى گروه مردمان در هر عصر و زمان، أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ‌: شما محتاجانيد به خدا در وجود و بقا و رزق و غفران و حفظ و رضوان و تمام شئون حيات محتاج به او هستيد، زيرا فقر ذاتى داريد و از خود هيچ نداريد، و هستى شما از الطاف خاصه الهى است و بايد آنا فآنا افاضه فيض از فيّاض على الاطلاق بشود تا بقا و دوام و ثبات يابيد. وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُ‌: و خدا اوست بى‌نياز است و به غناى مطلق خود، منعم بر جميع موجودات. الْحَمِيدُ: ستوده شده بر نعمت علم و فضل شامل كه تابع غناى مطلق است.

نكته:

ذكر «حميد» بعد از «غنا» جهت دلالت است بر آنكه حق تعالى غنى است؛ به غناى ذاتى خود نفع رساننده به خلقان به انعام و افضال و احسان، و بدين جهت مستحق حمد باشد بر السنه بندگان؛ بلكه چون ذات سبحانى مستجمع تمام صفات كماليه و منزه از كليّه نقايص و سزاوار پرستش و ستايش‌


«1» سوره يونس، آيه 28.

جلد 11 - صفحه 25

باشد ذاتا، اگرچه حمد كننده‌اى نباشد.

كاشفى- بيان نموده كه ماهيات ممكنه در وجود محتاجند به فاعل، و «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ» اشاره به آنست. و حق تعالى به حسب كمال ذاتى، از وجود عالم و عالميان مستغنى باشد، و «اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ» عبارت از آنست. و چون ظهور كمال غنا موقوف است بر وجود اعيان ممكنات، پس در ايجاد آن كه نعمتى كبرى است مستحق حمد و ثناى كلى باشد، و كلمه‌ «الْحَمِيدُ» اشاره به آنست. «1»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ «15» إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ «16» وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ «17» وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‌ وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى‌ حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى‌ إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَنْ تَزَكَّى فَإِنَّما يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ «18» وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى‌ وَ الْبَصِيرُ «19»

وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّورُ «20» وَ لا الظِّلُّ وَ لا الْحَرُورُ «21» وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لا الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ «22» إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذِيرٌ «23» إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فِيها نَذِيرٌ «24»

وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْكِتابِ الْمُنِيرِ «25» ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ «26»

ترجمه‌

اى مردمان شما محتاجان بسوى خدائيد و خداوند او بى‌نياز ستوده است‌

اگر بخواهد ميبرد شما را و ميآورد خلقى نو پديد

و نيست اين بر خدا دشوار

و برنميدارد شخص گناهكارى گناه ديگرى را و اگر بخواند شخص گرانبار براى برداشتن بارش برداشته نشود از آن چيزى اگر چه باشد صاحب قرابت جز اين نيست كه بيم ميدهى آنانرا كه ميترسند از پروردگارشان با پنهان بودن و برپا دارند نماز را و هر كه پاكيزه شد پس جز اين نيست كه پاكيزه ميشود براى خودش و بسوى خدا است بازگشت‌

و يكسان نيستند نابينا و بينا

و نه تاريكيها و نه روشنائى‌

و نه سايه خنك و نه باد بسيار گرم‌

و يكسان نيستند زندگان و نه مردگان همانا خدا مى‌شنواند آنانرا كه ميخواهد و نيستى تو شنواننده آنها را كه در قبرهايند

نيستى تو مگر بيم‌دهنده‌

همانا ما فرستاديم تو را بدين حقّ با آنكه مژده دهنده و بيم دهنده‌اى و نيست هيچ جماعتى مگر آنكه گذشت در ميان آنها بيم‌دهنده‌ئى‌

اگر تكذيب ميكنند تو را پس بتحقيق تكذيب كردند آنانكه بودند پيش از آنها آمد آنها را پيغمبرانشان با دليلهاى روشن و با صحف آسمانى و با كتاب روشن‌كننده‌

پس گرفتم آنانرا كه كافر شدند پس چگونه بود ناپسند داشتن من.

تفسير

خداوند متعال بعد از بيان بى‌فائده بودن عبادت بتها بيان فرموده احتياج مردم را در وجود و بقاء و خوراك و پوشاك و سعادت در دنيا و آخرت و همه‌


جلد 4 صفحه 383

چيز بخدا و بى‌نياز بودن خود را از هر جهت از آنها و استحقاق او براى ستايش و پرستش تا كسى تصوّر نكند كه منع او از عبادت بتها و بعث آنها بر عبادت و اطاعت خود براى نفعى است كه از اعمال آنها باو ميرسد و بدانند براى مصلحت خودشان است و اگر خدا بخواهد ميتواند همه مردم را در يك آن نيست و نابود كند و مردم ديگرى را بوجود آورد كه فقط عبادت و اطاعت او را نمايند و اين براى خدا مشكل نيست بلكه خيلى آسان است و پس از آن بيان فرموده است عدالت خود را باين تقريب كه برنميدارد هيچ نفس گناهكارى گناه ديگرى را اگرچه موجب گمراهى او شده باشد چون در اينصورت خودش گناه كرده كه موجب گمراهى غير شده مربوط بگناه غير نيست آن بجاى خود محفوظ است و اگر بخواند نفسيكه سنگين شده از بار گناه كسيرا براى برداشتن قدرى از بار گناه خود بعنوان كمك نمودن برداشته نشود بوسيله آنكس از أنبار چيزى اگرچه آنكس از اقارب و ارحام خواننده باشد و خطاب فرموده به پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كه از ايمان نياوردن اينقوم عنود ملول مباش چون انذار و تخويف تو از معاصى فقط در كسانى مؤثّر است كه از خداى پنهان از انظار ميترسند و نمازى كه اهمّ عبادات است بجا ميآورند نه كسانيكه اصلا اعتقاد بمبدء و معاد ندارند و كسيكه عبادت و اطاعت خدا را كه موجب تزكيه و تطهير نفس از پليديهاى معاصى است بنمايد بر نفع خود كار كرده و بازگشت همه بمحضر عدل الهى است و جزاى اعمال بد و خوب را كاملا بصاحبانش ميرساند و مساوى نيست كافر كه كور است با مؤمن كه بينا است و باطل كه ظلمات عقائد فاسده و آراء گوناگون كاسده است با حق كه يكى است و نور و روشنائى است و بهشت كه مانند سايه معتدل است با جهنّم كه مانند باد گرم سوزان است و كلمه لا فيضى ره فرموده براى تأكيد نفى استواء است و تكرار آن در دو طرف براى زيادتى تأكيد است و بنظر حقير كلمه لا در صدر دو جمله اخيره براى نفى استواء است كه معمولا در كلام عرب بعد از حرف عطف آورده ميشود و ميگويند براى تأكيد معناى نفى است و تكرار آن در وسط براى اشاره ببودن حق و بهشت از لوازم و توابع ايمان و بودن باطل و جهنم از لوازم و توابع كفر است چون گوينده چنانچه دو جمله اخيره را بر اولى عطف نموده مفردات آندو را هم عطف بما سبق‌


جلد 4 صفحه 384

كرده است و اين نكته دقيقى است كه بايد بذوق ادراك شود و براى اين است كه لا در وسط جمله اولى آورده نشده اگر چه محتمل است براى قرب بنفى محتاج بتأكيد نشده باشد و بعدا فعل را مكرّر فرموده براى عدول بمثال ديگرى براى مؤمن و كافر و فرموده و مساوى نيستند اهل ايمان كه زنده دلانند بعلم و معرفت با كفاريكه مانند مردگانند در بى‌ادراكى و بى‌حسّى و براى تأكيد اينمعنى فرموده كه تو نميتوانى بحول و قوّه خودت مطلب حقّى را بمردگانى كه در قبرستان جاى دارند بفهمانى مگر آنكه خدا بخواهد و خدا نخواسته جز آنكه ابلاغ نمائى تو بآنها وعده عذاب الهى را براى اتمام حجّت چون اگر خدا خواسته بود زنگ غفلت را از دل آنها ميزدود و توفيق تحصيل علم و معرفت بآنها عطا ميفرمود كه اصرار بر كفر نداشته باشند و براى دفع توهّم اختصاص منصب نبوّت بانذار و تصريح بآنكه حصر اضافى بوده در مقابل اسماع كه بمعناى افهام ميباشد فرموده است ما تو را فرستاديم براى نشر دين حقّ اسلام كه بشارت دهى مردم را ببهشت در صورت ايمان و بترسانى از جهنّم در صورت كفر و هيچ يك از امم سابقه و اهل اعصار گذشته نبودند مگر آنكه آمد و گذشت در ميان آنها پيغمبرى يا امامى كه بيم ميداد آنها را از خدا و اين دليل است بر آنكه در هيچ عصر و زمان زمين خالى از حجّت نبوده و نخواهد بود چنانچه اماميّه قائلند و قمّى ره نقل فرموده و در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و اله از دنيا نرفت مگر آنكه مبعوث فرمود براى مردم نذيرى و كسيكه منكر اين معنى شود لازمه‌اش آنستكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم تضييع نموده باشد امّت خود را كه در اصلاب مردانند گفته شد قرآن كفايت آنها را نميكند فرمود چرا اگر يافت شود براى آن مفسّرى گفته شد پيغمبر صلى اللّه عليه و اله تفسير نفرموده است آنرا فرمود چرا تفسير فرمود آنرا براى يكمرد و تفسير فرمود شأن او را براى امّت و او على ابن ابى طالب عليه السّلام بود و از اينجا معلوم ميشود كه تفسير قرآن مخصوص بخاندان عصمت و طهارت است و هر چه از غير ايشان صادر شود خالى از اعتبار بلكه باطل است چنانچه در روايات معتبره تصريح بآن شده و در خاتمه براى تسليت خاطر پيغمبر صلى اللّه عليه و اله فرموده كه تكذيب كفّار اختصاص بتو ندارد اگر اينها تو را تكذيب ميكنند ملول مباش پيشينيان اينها هم پيغمبران خودشان را كه با معجزات‌


جلد 4 صفحه 385

و نوشته‌هاى آسمانى در الواح و كتاب مبيّن حلال و حرام آمدند نزد آنها تكذيب نمودند و من آنها را بجرمشان گرفتم و بعذابهاى گوناگون نابود نمودم و براى تو نقل كردم شرح حالشانرا پس آيا چگونه بود نمايش خشم و انكار من گفتار و كردار آنها را و در مجمع فرموده زبور ثابت‌تر است در كتابت از كتاب چون آن كنده شده است مانند كندن سنگ و محتمل است زبر بر دفاتر كوچكتر از كتاب اطلاق شود لذا بعد از آن كتاب منير كه بمعناى مبيّن و مفصّل حقايق است ذكر شده و ممكن است زبر اشاره بصحف ابراهيم و زبور داود عليهما السلام باشد و كتاب منير اشاره بتورية و انجيل و اللّه اعلم‌

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


يا أَيُّهَا النّاس‌ُ أَنتُم‌ُ الفُقَراءُ إِلَي‌ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ هُوَ الغَنِي‌ُّ الحَمِيدُ «15»

اي‌ گروه‌ ناس‌ ‌شما‌ محتاج‌ و فقير ‌الي‌ اللّه‌ هستيد و خداوند متعال‌ غني‌ بالذات‌ ‌است‌ و خردلي‌ احتياج‌ ‌در‌ ساحت‌ قدسش‌ روا نيست‌ و حميد ‌است‌ ذاتا و صفة و افعالا بلكه‌ حمد مختص‌ باو ‌است‌.

‌أن‌‌که‌يا أَيُّهَا النّاس‌ُ خطاب‌ بجميع‌ افراد بشر ‌است‌ ‌از‌ سلاطين‌ و متمكنين‌ و متمولين‌ ‌تا‌ گداي‌ سر راه‌.

‌أن‌‌که‌أَنتُم‌ُ الفُقَراءُ إِلَي‌ اللّه‌ِ جميع‌ ممكنات‌ احتياج‌ بواجب‌ الوجود دارند ‌که‌ گفتند: الممكن‌ ‌في‌ حد ذاته‌ ‌ان‌ ‌يکون‌ ليس‌ و ‌له‌ ‌من‌ علته‌ ‌ان‌ ‌يکون‌ أيس‌ ‌در‌ ايجاد و ابقاء و لكن‌ ‌در‌ جميع‌ ممكنات‌ انسان‌ احتياج‌ ‌او‌ بيشتر و بالاتر ‌است‌ يك‌ قسمت‌ احتياجاتش‌ وجود ‌او‌ بسته‌ ‌به‌ وجود آباء و امهات‌ ‌از‌ آدم‌ و حوا و ‌ما دونهما و ‌به‌ خورشيد و ماه‌ و آسمان‌ و زمين‌ و آبها و فواكه‌ و حبوب‌ و بقول‌ و آنچه‌ ‌از‌ آسمان‌ نازل‌ شود و آنچه‌ ‌از‌ زمين‌ خارج‌ شود و احتياج‌ ‌به‌ همنوع‌ ‌خود‌ دارد ‌که‌ گفتند الانسان‌ مدني‌ بالطبع‌ اجتماعيست‌ تاجر كاسب‌ صانع‌ ميخواهد نانوا، قصاب‌ بقال‌، عطار، بناء، نجار و هكذا چه‌ بسيار يك‌ شهر و يك‌ مملكت‌ كافي‌ ‌بر‌ رفع‌ احتياجات‌ ‌او‌ نيست‌ احتياج‌ ‌به‌ ممالك‌ ديگر ‌هم‌ دارد احتياج‌ بجميع‌ اعضاء بدن‌ و كارخانه‌هايي‌ ‌در‌ داخل‌ بدن‌ هستند ‌که‌ ‌اگر‌ يك‌ جزء ‌از‌ ‌آنها‌ تعطيل‌ شد و ‌از‌ ‌بين‌ رفت‌ انسان‌ ‌را‌ بيچاره‌ ميكند ‌به‌ بسياري‌ ‌از‌ حيوانات‌ و معادن‌ و فلزات‌ محتاج‌ ‌است‌ و ‌در‌ امر دين‌ محتاج‌ بارسال‌ رسل‌ و انزال‌ كتب‌ و جعل‌ احكام‌ و هدايت‌ حق‌ و توفيق‌ و تأييد و سعادت‌ و دار خلود و هزار نوع‌ ديگر و بالجمله‌:

سيه‌ رويي‌ ز ممكن‌ ‌در‌ دو عالم‌

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 15)- در تعقیب دعوت مؤکدی که در آیات گذشته به سوی توحید و مبارزه با هر گونه شرک و بت پرستی آمده بود ممکن است این توهّم برای بعضی پیش آید که خداوند چه نیازی به پرستش ما دارد؟

در این آیه می‌فرماید: «ای مردم! شما نیازمند به خدا هستید و خداوند از هر نظر بی‌نیاز و شایسته حمد و ستایش است» (یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).

آری! بی‌نیاز حقیقی و قائم بالذات در تمام عالم هستی یکی است و او خدا است، همه انسانها بلکه همه موجودات سر تا پا نیازمند و فقر و وابسته به آن وجود مستقل که اگر لحظه‌ای ارتباطشان قطع شود هیچند و پوچ.

این ما هستیم که از طریق عبادت و اطاعت او، راه تکامل را می‌پیماییم و به آن مبدأ بی‌پایان فیض در پرتو عبودیتش لحظه به لحظه نزدیکتر می‌شویم.

بنابر این او هم «غنی» است و هم «حمید» یعنی در عین بی‌نیازی آنقدر بخشنده و مهربان است که شایسته هر گونه حمد و سپاسگزاری است.

نکات آیه

۱ - فقر و نیاز شدید و همه جانبه انسان ها به خداوند (یأیّها الناس أنتم الفقراء إلى اللّه) معرفه بودن «الفقراء» براى جنس و یا استغراق است که دلالت بر شدت فقر و نیاز مى کند. هم چنین اطلاق فقر و مقید نشدن آن به جهتى خاص، بیانگر همه جانبه بودن فقر و نیاز است.

۲ - غنا و بى نیازى مطلق، حقیقى و کامل، تنها از آنِ خداوند است. (أنتم الفقراء إلى اللّه و اللّه هو الغنىّ)

۳ - نیاز بشر به عبادت خدا و حاجت خواهى از درگاه او (و الذین تدعون من دونه ... و لو سمعوا ما استجابوا لکم ... أنتم الفقراء إلى اللّه) با توجه به آیه قبل - که درباره عبادت و حاجت خواهى مشرکان بود - مى توان استفاده کرد که از مصادیق مورد نظر براى فقر و غنا در این آیه، مسأله نیاز بشر به عبادت و بى نیازى خداوند از این عبادت است.

۴ - بى نیازى خداوند، از عبادت، ستایش و حاجت خواهى بندگان (إن تدعوهم لایسمعوا دعاءکم ... أنتم الفقراء إلى اللّه و اللّه هو الغنىّ)

۵ - نیاز همه جانبه انسان به خدا و بى نیازى مطلق خداوند، نشانه قدرت و یکتایى او (أنتم الفقراء إلى اللّه و اللّه هو الغنىّ) برداشت یاد شده، با توجه به این نکته است که این آیه در سلسله آیاتى قرار دارد که در صدد اثبات قدرت و یکتایى خداوند مى باشد. گفتنى است برخى از مفسران از این آیه، براى یکى از براهین اثبات وجود خدا (برهان امکان و وجوب و فقر و غنا) استفاده کرده اند.

۶ - نیاز بشر به خدا، بیش از هر موجود دیگرى است. (أنتم الفقراء إلى اللّه) برخى از مفسران بر این باورند که تأکید خداوند بر فقر و نیاز انسان ها به خداوند - با آن که همه موجودات عالم به او نیازمند هستند - گویاى حقیقت یاد شده است.

۷ - خداوند، غنى (بى نیاز) و حمید (ستوده) است. (و اللّه هو الغنىّ الحمید)

۸ - غنا و بى نیازى هیچ کس جز خداوند، قابل ستایش و مدح نیست. (و اللّه هو الغنّى الحمید) برداشت یاد شده از آمدن صفت حمید، به دنبال صفت غنى به دست مى آید.

۹ - خداوند، داراى جود و بخشش ستایش آفرین (و اللّه هو الغنّى الحمید) برداشت یاد شده، به خاطر این نکته است که فرد غنى آن گاه ستایش مى شود که جود و بخشش داشته باشد; و گرنه شایسته ستایش نخواهد بود و خداوند این چنین است.

۱۰ - غنا و ثروت همراه با جود و بخشش، شایسته ستایش و مدح است. (و اللّه هو الغنىّ الحمید)

۱۱ - غنا و بى نیازى مطلق و ستودنى خداوند، دلیل شایستگى او براى عبادت و حاجت خواهى از او (إن تدعوهم لایسمعوا دعاءکم ... و اللّه هو الغنىّ الحمید) برداشت یاد شده، با توجه به این نکته است که این آیه در ردیف آیاتى قرار گرفته که درباره عبادت و حاجت خواهى مشرکان از معبودهاى ادعایى خود، بحث مى کنند.

موضوعات مرتبط

  • اسماء و صفات: حمید ۷; غنى ۷
  • انسان: نیازهاى انسان ۵; نیازهاى معنوى انسان ۱، ۳، ۶
  • توحید: دلایل توحید ۵
  • ثروت: ملاک ارزش ثروت ۱۰
  • حمد: زمینه حمد خدا ۸، ۹
  • خدا: آثار بى نیازى خدا ۸; آثار سخاوت خدا ۹; اختصاصات خدا ۲; بى نیازى خدا ۲، ۴، ۵، ۱۱; خدا و حمد ۴; خدا و دعا ۴; خدا و عبادت ۴; درخواست از خدا ۱۱; نشانه هاى قدرت خدا ۵
  • سخاوت: آثار سخاوت ۱۰
  • عبادت: دلایل عبادت خدا ۱۱
  • موجودات: نیازهاى موجودات ۶
  • نیازهاى: نیاز به خدا ۱، ۶; نیاز به عبادت خدا ۳

منابع