الأنبياء ٨٠: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۵#link308 | آيات ۷۸ - ۹۱ سوره انبياء]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۵#link308 | آيات ۷۸ - ۹۱ سوره انبياء]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۵#link309 | بيان آيه : ((و داود و سليمان اذيحكمان ...(( و شرح اينكه حكم آن دو جناب حكم واحد ومصون از خطا بوده است]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۵#link309 | بيان آيه : ((و داود و سليمان اذيحكمان ...(( و شرح اينكه حكم آن دو جناب حكم واحد ومصون از خطا بوده است]] | ||
خط ۴۲: | خط ۴۳: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۶#link317 | رواياتى ديگر در ذيل آياتى كه به ايوب ، يونس ، زكريا، و مريم (عليهم السلام )اشاره داشتند]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۶#link317 | رواياتى ديگر در ذيل آياتى كه به ايوب ، يونس ، زكريا، و مريم (عليهم السلام )اشاره داشتند]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۳_بخش۶۸#link245 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۳_بخش۶۸#link245 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ «80» | |||
و به او (داود) فن زره سازى براى شما را آموختيم تا شمارا از (خطرات) جنگتان حفظ كند، پس آيا شما شكرگزار هستيد؟! | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ (80) | |||
انعام ديگر نسبت به داود آنكه: | |||
وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ: و ياد داديم او را كيفيت ساختن زره براى شما. قتاده گويد اول كسى كه زره ساخت داود عليه السلام بود. لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ تا اينكه نگاهدارد و منع كند شما را از واقع شدن سلاح در شما. يا نگاهدارد شما را در حال حرب و قتل. فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ: پس آيا شما شاكرانيد به نعم خداوندى كه بر شما افاضه مىفرمايد، زيرا نعمت بر انبياء، انعام بر خلق مىباشد. | |||
در كافى «3»- از حضرت صادق عليه السلام كه حضرت امير المؤمنين فرمود: | |||
---- | |||
«1» همان كتاب، ص 330، باب 20، فصل 1. | |||
«2» بحار الانوار ج 14 ص 3 ذيل روايت 7 | |||
«3» تفسير برهان، ج 3، ص 67، بنقل از تهذيب شيخ. | |||
جلد 8 - صفحه 424 | |||
قال اوحى اللّه الى داود انّك تأكل من بيت المال و لا تعمل بيدك شيئا قال فبكى داود اربعين صباحا فاوحى اللّه الى الحديد ان لن لعبدى داود فالان اللّه له الحديد فكان يعمل فى كلّ يوم درعا فيبيعها بالف درهم فعمل ثلث مائة و ستّين درعا فباعها بثلث مأة و ستّين الفا و استغنى عن بيت المال. | |||
خداوند وحى فرمود به داود: بدرستى كه تو خوب بندهاى، اگر نمىخوردى از بيت المال و بجا نمىآوردى به دست خود چيزى را. پس گريه نمود او چهل روز، پس خداوند وحى فرمود به آهن اينكه نرم شو براى بنده من داود. پس خداوند نرم فرمود براى او آهن را، هر روز زرهاى مىساخت و مىفروخت به هزار درهم. پس سيصد و شصت زره ساخت، فروخت به سيصد و شصت هزار درهم، و بىنياز شد از بيت المال. | |||
روايت شده كه لقمان حكيم حاضر شد، داود عليه السلام را ديد بجا مىآورد آن را. سؤال ننمود و صبر كرد. چون داود زره را تمام كرد پوشيد، گفت: خوب سپرى است براى جنگ؛ لقمان گفت: سكوت حكمتى است كمند فاعل آن. | |||
على بن ابراهيم قمى- روايت نموده كه داود عليه السلام مىگذشت به صحراها و زبور مىخواند، سير مىكرد، يا تسبيح مىنمود با او كوهها و پرندهها و درندهها، و نرم فرمود خدا براى او آهن را مثل موم، تا آنكه هر چه مىخواست از آن مىگرفت «1». | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ نُوحاً إِذْ نادى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ (76) وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ (77) وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ (78) فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَ كُلاًّ آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنَّا فاعِلِينَ (79) وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ (80) | |||
ترجمه | |||
و نوح را هنگاميكه خواند ما را از پيش پس اجابت نموديم او را و نجات داديم او و كسانش را از اندوه بزرگ | |||
و يارى نموديم او را از ميان گروه آنچنانى كه تكذيب نمودند آيتهاى ما را همانا آنها بودند گروه بدى پس غرق كرديم آنها را تمامى | |||
و داود و سليمان را هنگامى كه حكم ميكردند در كشتزار وقتى كه چريد شب در آن گوسفند قوم و بوديم مرحكم ايشانرا دانايان | |||
پس فهمانديم آنرا بسليمان و هر يك را داديم فرمان و دانش و رام نموديم با داود كوهها را كه تسبيح ميكردند و پرندگانرا و هستيم كاركنان | |||
و آموختيم باو ساختن لباس جنگ را براى شما تا نگهدارد شما را از آسيب كارزارتان پس آيا شمائيد شكر گذاران. | |||
تفسير | |||
- خداوند متعال حضرت نوح را هم مشمول عنايات خاصه خود قرار داد وقتى كه خواند پروردگار خود را براى هلاك قوم و نجات خودش كه تفصيل آن در سوره هود گذشت و در سوره نوح بيايد انشاء اللّه تعالى و خداوند اجابت فرمود و نجات داد او و اتباعش را از اذيّت و آزار مردم و از طوفان عالمگير و او را مخصوص بنصرت خود قرار داد از ميان قومش و كشيد انتقام او را از كسانيكه تكذيب نمودند آيات الهى را و آنها بد مردمى بودند و خداوند تمامى را غرق فرمود و بنابراين كلمه من در من القوم الّذين كذّبوا بظاهر خود باقى است و بعضى من را بمعناى على دانستهاند و بنظر حقير لطفى ندارد چون نصرت او بمنع از آزار و كشيدن انتقام او از آنها بود نه بقهر و غلبه بر آنها و خداوند حضرت داود و حضرت سليمان پسرش را هم مخصوص بألطاف خود فرمود وقتى كه حكم كردند در باب | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 566 | |||
تلف زراعت و خداوند مسئله را بحضرت سليمان فهماند و خلاصه مستفاد از روايات متعدده راجع باين قضيّه كه وجه جمع بين آنها است بنظر حقير آنستكه حضرت داود ميخواست از ميان فرزندان خود وصىّ براى خويش تعيين فرمايد و منتظر وحى الهى بود چون اختيار آن با خدا است و براى آنحضرت پسرى بود از زنى كه خواهش نموده بود كه آنوصى پسر او باشد و حضرت هم بآنزن علاقهمند بود و ميخواست اجابت نمايد ملتمس او را ولى نميخواست بىاذن خدا باشد لذا بآنحضرت وحى شد كه تعجيل مكن و منتظر فرمان باش ناگاه دو نفر براى محاكمه نزد آنحضرت آمدند كه گوسفند يكى از آندو شب وارد مزرعه ديگرى شده بود و درخت انگور او را كه خوشه آن آشكار و بسته شده بود خورده بود و تا آنزمان در بين علماء بنى اسرائيل معمول بود كه در چنين موردى حكم مينمودند كه گوسفند از آن صاحب درخت باشد چون حراست زرع در روز بعهده زارع و حفاظت گوسفند در شب بعهده راعى است لذا حضرت داود هم بناء حكم حكّام را در آنمورد اعلام فرمود و حضرت سليمان بالهام الهى عرضه داشت كه اين حكم بطور كلّى عادلانه نيست بلكه در صورتى است كه اصل درخت را خورده باشد و قيمت آن برابر با قيمت گوسفند باشد ولى اينجا اصل درخت باقى است و حكم بعدل آنست كه منافع گوسفند از قبيل پشم و شير و ولد از آن صاحب درخت باشد و تربيت درخت بعهده صاحب گوسفند تا بحال اوّلش در آتيه عود نمايد و مال هر كس بمالكش مسترد گردد و حضرت داود هم تصديق نمود و بر طبق آن حكم كرد و آنزن و ساير مردم دانستند كه لايق براى وصايت حضرت سليمان است نه پسر ديگر و نه مردم اجنبى و بنابراين حكم هر دو يكى بوده نهايت آنكه قبلا بحث علمى شده براى ظهور كمال و بروز علم و لياقت حضرت سليمان براى منصب وصايت و حكومت و ديگر حاجت بقائل شدن نسخ در حكم دو پيغمبر در يك مورد يا جواز صدور حكم بر طبق نظر و اجتهاد از دو پيغمبر بر خلاف يكديگر و خطاى حضرت داود العياذ باللّه در حكم كه مفسّرين عامّه و خاصه ذكر نمودهاند نيست با آنكه در روايت قمّى ره از امام صادق عليه السّلام تصريح شده كه آندو اختلاف در حكم نداشتند حضرت داود هم حكمش همان حكم حضرت سليمان بود نهايت آنكه ميخواست وصى خود را | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 567 | |||
به بنى اسرائيل بشناساند و اگر اختلاف در حكم داشتند خدا ميفرمود كنّا لحكمهما شاهدين و در روايت فقيه از امام باقر عليه السّلام آنحضرت فرموده جز اين نبود كه آندو مباحثه نمودند و خداوند مسئله را بحضرت سليمان فهماند و در ظاهر قرآن هم ذكرى از اختلاف در حكم نيست نميدانيم اهل سنّت اين نقائص را براى انبياء از كجا پيدا ميكنند و تعجّب از مفسرين ما است كه چرندهاى اينها را ذكر مينمايند با آنكه ميدانند باطل محو ميشود بمحو ميشود ذكرش در هر حال حقير از جادّه خارج نشوم گفتهاند ضمير جمع در حكمهم راجع بدو حاكم و دو محكوم است و اضافه حكم بمحكوم عليه هم مانعى ندارد يا باعتبار آنستكه لفظ جمع برد و نفر هم اطلاق ميشود و بنظر حقير راجع بحكّام حقّ است كه انبياء باشند و بقرينه مقام استفاده ميشود و اينكه لحكمهما نفرموده شايد براى اين نكته است كه حكم خدا يكى است اگر چه حكّام كه انبيائند متعدّدند و خداوند شاهد و ناظر بأحكام ايشان است و نميگذارد خطا كنند و اختلاف در احكامشان روى دهد چنانچه در ذيل روايت قمّى ره اشاره به اين معنى شده بود و شايد لفظ حديث حكميهما بوده بصيغه تثنيه و در نسخه تصحيف روى داده باشد و بنابراين معنى واضح است و تفهيم در كلام خدا متفرّع شده بر مباحثه و مناظره و ذكر دو حكم و شهود آن در پيشگاه الهى و ضمير در ففهّمناها راجع بحكومت حقّه و حقّ مسئله است و اگر چنان بود كه حضرات گفتهاند بايد متفرّع بر حكم حضرت داود شود نه بر حكم هر دو پس ظاهر قرآن هم با وجه جمع بين روايات منطبق است و در نفحات بعد از نقل روايات باب و تصديق بصراحت عدّهئى از آنها در اتّحاد حكم قائل بلزوم طرح آنها شده براى مخالفت با ظاهر كتاب با آنكه به بيان سابق ظاهر مخالفى وجود ندارد و بر فرض وجود، اخبار در مقام تفسير و شرح كلام الهى است و آنكه گفتهاند اخبار مخالف با ظاهر كتاب را بايد قبول ننمود در صورت تعارض است و دليل مفسّر و شارح كه ناظر بمفاد دليل ديگر است حاكم است و بين حاكم و محكوم و مفسّر و مفسّر تعارضى نيست و بر فرض وقوع تعارض بين روايات ما دستور عمل نمودن بروايت مخالف با عامّه است و روايات آنها همانستكه در نفحات و غيره ذكر شده و بهتر آنستكه نقل نشود و با ملاحظه وجه جمع مذكور تعارضى بين روايات ما باقى نميماند تا محتاج بترجيح شويم و بر فرض | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 568 | |||
احتياج قول باتفاق آن دو پيغمبر در حكم متعيّن است چون روايات آنها دلالت بر تعدّد حكم و اختلاف آن دو دارد و بايد اخذ بروايات مخالفه با آنها شود و شايد براى رفع اين توهمات باشد كه خداوند با آنكه ذكر احوال اين انبيا را عطف فرموده بذكر حضرت لوط و مقتضاى عطف آنستكه باينها هم حكم و علم داده شده باشد با وجود اين بعد از ذكر اين دو پيغمبر فرموده و كلّا آتينا حكما و علما يعنى و هر يك از آن دو يا هر يك از انبياء سابق الذكر را حكومت و دانش داديم تا معلوم شود حكم آنها بوحى الهى و دانش ايشان بالهام غيبى است و خطا و جهل مركّب در آن راه ندارد و گفتهاند حضرت سليمان در وقت حكم يازده ساله بوده و يكى از الطاف بزرگ الهى نسبت بحضرت داود آن بود كه خداوند صوت و آهنگ دلربائى باو عنايت فرموده بود كه وقتى در كوهسارها بتلاوت زبور و ذكر خدا مشغول ميشد مرغان خوش الحان هوا گرد سر آنحضرت جمع ميشدند و به تبع او نغمه سرائى مينمودند و كوهها جواب گوئى ميكردند و اين منظره عجيب و بسيار فرحناك و نشاط آورى بود براى تماشائيان و چون حضرت در اينحال سير ميفرمود بر جمال و جلال آنمنظر افزوده ميشد و در نظر جلوه ميكرد كه كوهسار و احجار و اشجار و مرغان شاخسار آنها با آنحضرت متحرّك و مترنّمند و اين تسبيح و تقديس تبعى از كوهها و پرندگان تسخير الهى آنها بود براى او و شايد واقعا هم كوهها با آن حضرت سير ميكردند و اين معجزهئى براى آنحضرت بوده چنانچه بعضى گفتهاند و بنابراين يسبّحن مأخوذ از سباحت و بمعناى سير است و مؤيّد اينمعنى است روايت احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام كه يهودىاى بحضرت عرض كرد كه داود بر خطائى كه از او سرزده بود بقدرى گريست كه كوهها با او سير كردند براى ترس او و آن حضرت هم تصديق نمود ولى ظاهرا تسبيح بهمان معناى تنزيه و تقديس است و باب تفعيل از سباحت بمعناى شناورى معلوم نيست آمده باشد تا از آن سير اراده شود چنانچه در اكمال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه حضرت داود از شهر خارج ميشد و زبور ميخواند و چون مشغول تلاوت ميشد باقى نميماند كوه و سنگ و پرندهئى مگر آنكه جواب گوئى ميكردند از او و در مناقب از حضرت سجاد روايت نموده كه آنحضرت دو ركعت نماز خواند و تسبيح فرمود در سجودش پس باقى نماند درختى | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 569 | |||
و سنگ ريزهئى مگر آنكه تسبيح نمودند با او و بنظر حقير همان معناى مذكور كه مستفاد از روايت اكمال است احسن و اظهر است و آن دو روايت ديگر هم منافات با آن ندارد و مقصود اثبات معجز نيست بلكه منظور بيان صفت كمال و جلال مخصوصى است براى آنحضرت كه بمنزله معجزه است از قبيل سايه نداشتن پيغمبر ما صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در هر حال اين قبيل افعال و الطاف خاصّه از خداوند نسبت به بندگان خاص خود مورد تعجّب نبوده و نيست و تقديم يسبّحن بر طير براى دفع توهم اختصاص تسبيح بآنها است با آنكه عمده مقصود نسبت آن بجبال است كه جمادند و از آن اعجب است و نيز خداوند باو تعليم فرمود ساختن زره را كه لباس جنگ است براى مردم تا حفظ كند آنها را از آسيبهاى وارده در روز مصاف و بايد مردم شكر گذار باشند از نعم الهيّه كه واصل بآنها و انبياء شده چون انعام بر انبياء عليهم السلام انعام بر امم است در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود خداوند بداود عليه السّلام وحى فرمود كه تو خوب بندهئى بودى اگر از بيت المال ارتزاق نمينمودى و بى كسب و كار نبودى پس حضرت داود چهل روز گريه كرد تا خداوند وحى فرمود به آهن كه نرم شو در دست بنده من داود پس نرم شد براى او آهن و در هر روز يك زره ساخت و فروخت بهزار درهم تا سيصد و شصت زره ساخت و فروخت و سيصد و شصت هزار درهم كسب نمود و مستغنى شد و گفتهاند او اوّل كسى بود كه بالهام الهى اين صنعت را نمود و بيادگار از او برقرار ماند .. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ عَلَّمناهُ صَنعَةَ لَبُوسٍ لَكُم لِتُحصِنَكُم مِن بَأسِكُم فَهَل أَنتُم شاكِرُونَ (80) | |||
و تعليم كرديم او را ساختن زره براي شما تا آنكه حفظ كند شما را بأس دشمنان، پس آيا شما شكر گذار هستيد. در جاي ديگر ميفرمايد: «وَ لَقَد آتَينا داوُدَ مِنّا فَضلًا يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيرَ وَ أَلَنّا لَهُ الحَدِيدَ أَنِ اعمَل سابِغاتٍ وَ قَدِّر فِي السَّردِ». | |||
سبأ آيه 10. | |||
يكي ديگر از معجزات داود آهن در دست او نرم شد و احتياج به كوره و آتش و كارخانه آهن ذوب كني نداشت. | |||
(وَ عَلَّمناهُ صَنعَةَ لَبُوسٍ): مراد زره است که در جنگ باعث حذر ميشود مثل كلاه خود. | |||
(لَكُم) بنفع مسلمين در مقابل كفار. | |||
(لِتُحصِنَكُم): شما را از شمشير و نيزه و تير حفظ كند. | |||
(مِن بَأسِكُم): که سابقه نداشته و داود مبتكر بود. | |||
(فَهَل أَنتُم شاكِرُونَ): يك همچه نعمت بزرگي را. | |||
222 | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
(آیه 80)- در این آیه به یکی دیگر از مواهبی که خدا به این پیامبر بزرگ داده اشاره کرده، میگوید: «و ما ساختن زره را به او تعلیم دادیم، تا شما را در جنگهایتان حفظ کند پس آیا (شما خدا را بر نعمتهایش) شکر میکنید»؟ (وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ). | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۴۲
ترجمه
الأنبياء ٧٩ | آیه ٨٠ | الأنبياء ٨١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«صَنْعَةَ»: ساختن. «لَبُوسٍ»: لباس. در اینجا مراد زره است (نگا: سبأ / و ) و به تبع آن همه ادوات جنگی. «لِتُحْصِنَکُمْ»: تا شما را از آزار دشمنان در جنگ محفوظ و مصون دارد. اشاره بدین نکته نیز دارد که اسلحه برای دفاع باید باشد؛ نه برای تاخت و تاز. «بَأْسِکُمْ»: جنگ شما با دشمنانتان.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۷۸ - ۹۱ سوره انبياء
- بيان آيه : ((و داود و سليمان اذيحكمان ...(( و شرح اينكه حكم آن دو جناب حكم واحد ومصون از خطا بوده است
- بررسى عقلى احتمالات مسئله و متعين شدن اينكه حكم سليمان و داود حكم واحدى بوده است
- تاءييد مطلبه به روايات وارده
- معناى تسخير كوهها و مرغ ها با داوود (عليه السلام )
- معناى اينكه صنعت لبوس را به داود تعليم كرديم
- مقصود از جريان بادبه امر سليمان (عليه السلام ) به سوى سرزمين شام (ولسليمانالريح عاصفة ...)
- معناى اينكه ذوالفنون (يونس عليه السلام ) ((ذهب مغاضا فظن ان لن نقدر عليه (( واينكه سپس در ظلمات ندا كرد: ((ان لا اله الا انى كنت من الظالمين ((
- بحث روايتى
- رواياتى ديگر در ذيل آياتى كه به ايوب ، يونس ، زكريا، و مريم (عليهم السلام )اشاره داشتند
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ «80»
و به او (داود) فن زره سازى براى شما را آموختيم تا شمارا از (خطرات) جنگتان حفظ كند، پس آيا شما شكرگزار هستيد؟!
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ (80)
انعام ديگر نسبت به داود آنكه:
وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ: و ياد داديم او را كيفيت ساختن زره براى شما. قتاده گويد اول كسى كه زره ساخت داود عليه السلام بود. لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ تا اينكه نگاهدارد و منع كند شما را از واقع شدن سلاح در شما. يا نگاهدارد شما را در حال حرب و قتل. فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ: پس آيا شما شاكرانيد به نعم خداوندى كه بر شما افاضه مىفرمايد، زيرا نعمت بر انبياء، انعام بر خلق مىباشد.
در كافى «3»- از حضرت صادق عليه السلام كه حضرت امير المؤمنين فرمود:
«1» همان كتاب، ص 330، باب 20، فصل 1.
«2» بحار الانوار ج 14 ص 3 ذيل روايت 7
«3» تفسير برهان، ج 3، ص 67، بنقل از تهذيب شيخ.
جلد 8 - صفحه 424
قال اوحى اللّه الى داود انّك تأكل من بيت المال و لا تعمل بيدك شيئا قال فبكى داود اربعين صباحا فاوحى اللّه الى الحديد ان لن لعبدى داود فالان اللّه له الحديد فكان يعمل فى كلّ يوم درعا فيبيعها بالف درهم فعمل ثلث مائة و ستّين درعا فباعها بثلث مأة و ستّين الفا و استغنى عن بيت المال.
خداوند وحى فرمود به داود: بدرستى كه تو خوب بندهاى، اگر نمىخوردى از بيت المال و بجا نمىآوردى به دست خود چيزى را. پس گريه نمود او چهل روز، پس خداوند وحى فرمود به آهن اينكه نرم شو براى بنده من داود. پس خداوند نرم فرمود براى او آهن را، هر روز زرهاى مىساخت و مىفروخت به هزار درهم. پس سيصد و شصت زره ساخت، فروخت به سيصد و شصت هزار درهم، و بىنياز شد از بيت المال.
روايت شده كه لقمان حكيم حاضر شد، داود عليه السلام را ديد بجا مىآورد آن را. سؤال ننمود و صبر كرد. چون داود زره را تمام كرد پوشيد، گفت: خوب سپرى است براى جنگ؛ لقمان گفت: سكوت حكمتى است كمند فاعل آن.
على بن ابراهيم قمى- روايت نموده كه داود عليه السلام مىگذشت به صحراها و زبور مىخواند، سير مىكرد، يا تسبيح مىنمود با او كوهها و پرندهها و درندهها، و نرم فرمود خدا براى او آهن را مثل موم، تا آنكه هر چه مىخواست از آن مىگرفت «1».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ نُوحاً إِذْ نادى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ (76) وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ (77) وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ (78) فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَ كُلاًّ آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنَّا فاعِلِينَ (79) وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ (80)
ترجمه
و نوح را هنگاميكه خواند ما را از پيش پس اجابت نموديم او را و نجات داديم او و كسانش را از اندوه بزرگ
و يارى نموديم او را از ميان گروه آنچنانى كه تكذيب نمودند آيتهاى ما را همانا آنها بودند گروه بدى پس غرق كرديم آنها را تمامى
و داود و سليمان را هنگامى كه حكم ميكردند در كشتزار وقتى كه چريد شب در آن گوسفند قوم و بوديم مرحكم ايشانرا دانايان
پس فهمانديم آنرا بسليمان و هر يك را داديم فرمان و دانش و رام نموديم با داود كوهها را كه تسبيح ميكردند و پرندگانرا و هستيم كاركنان
و آموختيم باو ساختن لباس جنگ را براى شما تا نگهدارد شما را از آسيب كارزارتان پس آيا شمائيد شكر گذاران.
تفسير
- خداوند متعال حضرت نوح را هم مشمول عنايات خاصه خود قرار داد وقتى كه خواند پروردگار خود را براى هلاك قوم و نجات خودش كه تفصيل آن در سوره هود گذشت و در سوره نوح بيايد انشاء اللّه تعالى و خداوند اجابت فرمود و نجات داد او و اتباعش را از اذيّت و آزار مردم و از طوفان عالمگير و او را مخصوص بنصرت خود قرار داد از ميان قومش و كشيد انتقام او را از كسانيكه تكذيب نمودند آيات الهى را و آنها بد مردمى بودند و خداوند تمامى را غرق فرمود و بنابراين كلمه من در من القوم الّذين كذّبوا بظاهر خود باقى است و بعضى من را بمعناى على دانستهاند و بنظر حقير لطفى ندارد چون نصرت او بمنع از آزار و كشيدن انتقام او از آنها بود نه بقهر و غلبه بر آنها و خداوند حضرت داود و حضرت سليمان پسرش را هم مخصوص بألطاف خود فرمود وقتى كه حكم كردند در باب
جلد 3 صفحه 566
تلف زراعت و خداوند مسئله را بحضرت سليمان فهماند و خلاصه مستفاد از روايات متعدده راجع باين قضيّه كه وجه جمع بين آنها است بنظر حقير آنستكه حضرت داود ميخواست از ميان فرزندان خود وصىّ براى خويش تعيين فرمايد و منتظر وحى الهى بود چون اختيار آن با خدا است و براى آنحضرت پسرى بود از زنى كه خواهش نموده بود كه آنوصى پسر او باشد و حضرت هم بآنزن علاقهمند بود و ميخواست اجابت نمايد ملتمس او را ولى نميخواست بىاذن خدا باشد لذا بآنحضرت وحى شد كه تعجيل مكن و منتظر فرمان باش ناگاه دو نفر براى محاكمه نزد آنحضرت آمدند كه گوسفند يكى از آندو شب وارد مزرعه ديگرى شده بود و درخت انگور او را كه خوشه آن آشكار و بسته شده بود خورده بود و تا آنزمان در بين علماء بنى اسرائيل معمول بود كه در چنين موردى حكم مينمودند كه گوسفند از آن صاحب درخت باشد چون حراست زرع در روز بعهده زارع و حفاظت گوسفند در شب بعهده راعى است لذا حضرت داود هم بناء حكم حكّام را در آنمورد اعلام فرمود و حضرت سليمان بالهام الهى عرضه داشت كه اين حكم بطور كلّى عادلانه نيست بلكه در صورتى است كه اصل درخت را خورده باشد و قيمت آن برابر با قيمت گوسفند باشد ولى اينجا اصل درخت باقى است و حكم بعدل آنست كه منافع گوسفند از قبيل پشم و شير و ولد از آن صاحب درخت باشد و تربيت درخت بعهده صاحب گوسفند تا بحال اوّلش در آتيه عود نمايد و مال هر كس بمالكش مسترد گردد و حضرت داود هم تصديق نمود و بر طبق آن حكم كرد و آنزن و ساير مردم دانستند كه لايق براى وصايت حضرت سليمان است نه پسر ديگر و نه مردم اجنبى و بنابراين حكم هر دو يكى بوده نهايت آنكه قبلا بحث علمى شده براى ظهور كمال و بروز علم و لياقت حضرت سليمان براى منصب وصايت و حكومت و ديگر حاجت بقائل شدن نسخ در حكم دو پيغمبر در يك مورد يا جواز صدور حكم بر طبق نظر و اجتهاد از دو پيغمبر بر خلاف يكديگر و خطاى حضرت داود العياذ باللّه در حكم كه مفسّرين عامّه و خاصه ذكر نمودهاند نيست با آنكه در روايت قمّى ره از امام صادق عليه السّلام تصريح شده كه آندو اختلاف در حكم نداشتند حضرت داود هم حكمش همان حكم حضرت سليمان بود نهايت آنكه ميخواست وصى خود را
جلد 3 صفحه 567
به بنى اسرائيل بشناساند و اگر اختلاف در حكم داشتند خدا ميفرمود كنّا لحكمهما شاهدين و در روايت فقيه از امام باقر عليه السّلام آنحضرت فرموده جز اين نبود كه آندو مباحثه نمودند و خداوند مسئله را بحضرت سليمان فهماند و در ظاهر قرآن هم ذكرى از اختلاف در حكم نيست نميدانيم اهل سنّت اين نقائص را براى انبياء از كجا پيدا ميكنند و تعجّب از مفسرين ما است كه چرندهاى اينها را ذكر مينمايند با آنكه ميدانند باطل محو ميشود بمحو ميشود ذكرش در هر حال حقير از جادّه خارج نشوم گفتهاند ضمير جمع در حكمهم راجع بدو حاكم و دو محكوم است و اضافه حكم بمحكوم عليه هم مانعى ندارد يا باعتبار آنستكه لفظ جمع برد و نفر هم اطلاق ميشود و بنظر حقير راجع بحكّام حقّ است كه انبياء باشند و بقرينه مقام استفاده ميشود و اينكه لحكمهما نفرموده شايد براى اين نكته است كه حكم خدا يكى است اگر چه حكّام كه انبيائند متعدّدند و خداوند شاهد و ناظر بأحكام ايشان است و نميگذارد خطا كنند و اختلاف در احكامشان روى دهد چنانچه در ذيل روايت قمّى ره اشاره به اين معنى شده بود و شايد لفظ حديث حكميهما بوده بصيغه تثنيه و در نسخه تصحيف روى داده باشد و بنابراين معنى واضح است و تفهيم در كلام خدا متفرّع شده بر مباحثه و مناظره و ذكر دو حكم و شهود آن در پيشگاه الهى و ضمير در ففهّمناها راجع بحكومت حقّه و حقّ مسئله است و اگر چنان بود كه حضرات گفتهاند بايد متفرّع بر حكم حضرت داود شود نه بر حكم هر دو پس ظاهر قرآن هم با وجه جمع بين روايات منطبق است و در نفحات بعد از نقل روايات باب و تصديق بصراحت عدّهئى از آنها در اتّحاد حكم قائل بلزوم طرح آنها شده براى مخالفت با ظاهر كتاب با آنكه به بيان سابق ظاهر مخالفى وجود ندارد و بر فرض وجود، اخبار در مقام تفسير و شرح كلام الهى است و آنكه گفتهاند اخبار مخالف با ظاهر كتاب را بايد قبول ننمود در صورت تعارض است و دليل مفسّر و شارح كه ناظر بمفاد دليل ديگر است حاكم است و بين حاكم و محكوم و مفسّر و مفسّر تعارضى نيست و بر فرض وقوع تعارض بين روايات ما دستور عمل نمودن بروايت مخالف با عامّه است و روايات آنها همانستكه در نفحات و غيره ذكر شده و بهتر آنستكه نقل نشود و با ملاحظه وجه جمع مذكور تعارضى بين روايات ما باقى نميماند تا محتاج بترجيح شويم و بر فرض
جلد 3 صفحه 568
احتياج قول باتفاق آن دو پيغمبر در حكم متعيّن است چون روايات آنها دلالت بر تعدّد حكم و اختلاف آن دو دارد و بايد اخذ بروايات مخالفه با آنها شود و شايد براى رفع اين توهمات باشد كه خداوند با آنكه ذكر احوال اين انبيا را عطف فرموده بذكر حضرت لوط و مقتضاى عطف آنستكه باينها هم حكم و علم داده شده باشد با وجود اين بعد از ذكر اين دو پيغمبر فرموده و كلّا آتينا حكما و علما يعنى و هر يك از آن دو يا هر يك از انبياء سابق الذكر را حكومت و دانش داديم تا معلوم شود حكم آنها بوحى الهى و دانش ايشان بالهام غيبى است و خطا و جهل مركّب در آن راه ندارد و گفتهاند حضرت سليمان در وقت حكم يازده ساله بوده و يكى از الطاف بزرگ الهى نسبت بحضرت داود آن بود كه خداوند صوت و آهنگ دلربائى باو عنايت فرموده بود كه وقتى در كوهسارها بتلاوت زبور و ذكر خدا مشغول ميشد مرغان خوش الحان هوا گرد سر آنحضرت جمع ميشدند و به تبع او نغمه سرائى مينمودند و كوهها جواب گوئى ميكردند و اين منظره عجيب و بسيار فرحناك و نشاط آورى بود براى تماشائيان و چون حضرت در اينحال سير ميفرمود بر جمال و جلال آنمنظر افزوده ميشد و در نظر جلوه ميكرد كه كوهسار و احجار و اشجار و مرغان شاخسار آنها با آنحضرت متحرّك و مترنّمند و اين تسبيح و تقديس تبعى از كوهها و پرندگان تسخير الهى آنها بود براى او و شايد واقعا هم كوهها با آن حضرت سير ميكردند و اين معجزهئى براى آنحضرت بوده چنانچه بعضى گفتهاند و بنابراين يسبّحن مأخوذ از سباحت و بمعناى سير است و مؤيّد اينمعنى است روايت احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام كه يهودىاى بحضرت عرض كرد كه داود بر خطائى كه از او سرزده بود بقدرى گريست كه كوهها با او سير كردند براى ترس او و آن حضرت هم تصديق نمود ولى ظاهرا تسبيح بهمان معناى تنزيه و تقديس است و باب تفعيل از سباحت بمعناى شناورى معلوم نيست آمده باشد تا از آن سير اراده شود چنانچه در اكمال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه حضرت داود از شهر خارج ميشد و زبور ميخواند و چون مشغول تلاوت ميشد باقى نميماند كوه و سنگ و پرندهئى مگر آنكه جواب گوئى ميكردند از او و در مناقب از حضرت سجاد روايت نموده كه آنحضرت دو ركعت نماز خواند و تسبيح فرمود در سجودش پس باقى نماند درختى
جلد 3 صفحه 569
و سنگ ريزهئى مگر آنكه تسبيح نمودند با او و بنظر حقير همان معناى مذكور كه مستفاد از روايت اكمال است احسن و اظهر است و آن دو روايت ديگر هم منافات با آن ندارد و مقصود اثبات معجز نيست بلكه منظور بيان صفت كمال و جلال مخصوصى است براى آنحضرت كه بمنزله معجزه است از قبيل سايه نداشتن پيغمبر ما صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در هر حال اين قبيل افعال و الطاف خاصّه از خداوند نسبت به بندگان خاص خود مورد تعجّب نبوده و نيست و تقديم يسبّحن بر طير براى دفع توهم اختصاص تسبيح بآنها است با آنكه عمده مقصود نسبت آن بجبال است كه جمادند و از آن اعجب است و نيز خداوند باو تعليم فرمود ساختن زره را كه لباس جنگ است براى مردم تا حفظ كند آنها را از آسيبهاى وارده در روز مصاف و بايد مردم شكر گذار باشند از نعم الهيّه كه واصل بآنها و انبياء شده چون انعام بر انبياء عليهم السلام انعام بر امم است در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود خداوند بداود عليه السّلام وحى فرمود كه تو خوب بندهئى بودى اگر از بيت المال ارتزاق نمينمودى و بى كسب و كار نبودى پس حضرت داود چهل روز گريه كرد تا خداوند وحى فرمود به آهن كه نرم شو در دست بنده من داود پس نرم شد براى او آهن و در هر روز يك زره ساخت و فروخت بهزار درهم تا سيصد و شصت زره ساخت و فروخت و سيصد و شصت هزار درهم كسب نمود و مستغنى شد و گفتهاند او اوّل كسى بود كه بالهام الهى اين صنعت را نمود و بيادگار از او برقرار ماند ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ عَلَّمناهُ صَنعَةَ لَبُوسٍ لَكُم لِتُحصِنَكُم مِن بَأسِكُم فَهَل أَنتُم شاكِرُونَ (80)
و تعليم كرديم او را ساختن زره براي شما تا آنكه حفظ كند شما را بأس دشمنان، پس آيا شما شكر گذار هستيد. در جاي ديگر ميفرمايد: «وَ لَقَد آتَينا داوُدَ مِنّا فَضلًا يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيرَ وَ أَلَنّا لَهُ الحَدِيدَ أَنِ اعمَل سابِغاتٍ وَ قَدِّر فِي السَّردِ».
سبأ آيه 10.
يكي ديگر از معجزات داود آهن در دست او نرم شد و احتياج به كوره و آتش و كارخانه آهن ذوب كني نداشت.
(وَ عَلَّمناهُ صَنعَةَ لَبُوسٍ): مراد زره است که در جنگ باعث حذر ميشود مثل كلاه خود.
(لَكُم) بنفع مسلمين در مقابل كفار.
(لِتُحصِنَكُم): شما را از شمشير و نيزه و تير حفظ كند.
(مِن بَأسِكُم): که سابقه نداشته و داود مبتكر بود.
(فَهَل أَنتُم شاكِرُونَ): يك همچه نعمت بزرگي را.
222
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 80)- در این آیه به یکی دیگر از مواهبی که خدا به این پیامبر بزرگ داده اشاره کرده، میگوید: «و ما ساختن زره را به او تعلیم دادیم، تا شما را در جنگهایتان حفظ کند پس آیا (شما خدا را بر نعمتهایش) شکر میکنید»؟ (وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ).
نکات آیه
۱- خداوند، صنعت زره سازى را به داوود(ع) آموخت. (داود ... و علّمنه صنعة لبوس ) «لبوس» در اصل به معناى لباسى است که انسان را از هر چیز زشتى بپوشاند (مفردات راغب) و مقصود از آن در آیه شریفه به قرینه «لتحصنکم من بأسکم» (تا شما را از خطرات جنگ حفظ کند) مى تواند زره باشد. گفتنى است که برخى از اهل لغت «لبوس» را به معناى «درع» (زره) گرفته اند(قاموس).
۲- خداوند، صنعت ساختن سلاح هاى دفاعى و بازدارنده را به داوود(ع) آموخت. (داود ... و علّمنه صنعة لبوس ) یکى از موارد کاربرد واژه «لبوس»، مطلق «سلاح» است (لسان العرب); ولى با توجه به جمله «لتحصنکم من بأسکم» مقصود از آن سلاح هایى است که جنبه دفاعى دارد و انسان را از ضربه هاى دشمن حفظ کرده و از هرگونه حمله بازمى دارد.
۳- صنعت زره سازى، از دستاوردهاى داوود(ع) است. (داود ... و علّمنه صنعة لبوس ) با توجه به این که آیات در مقام بر شمردن ویژگى هاى پیامبران و نیز لطف خاص خداوند به داوود(ع) است، چنین استفاده مى شود که این صنعت سابقه نداشته است و در غیر این صورت، ذکر این مورد چندان مناسبتى نداشت.
۴- فنّ زره سازى داوود(ع)، در جهت حفظ مردم از خطرات و پى آمدهاى جنگ بود. (داود ... علّمنه صنعة لبوس لکم لتحصنکم من بأسکم)
۵- داوود(ع)، پیامبرى جنگجو و رزمنده در میدان هاى جنگ حق علیه باطل* (داود ... و علّمنه صنعة لبوس لکم لتحصنکم من بأسکم ) آموزش صنعت اسلحه سازى و ساختن زره از سوى خداوند به داوود(ع)، حاکى از این است که آن حضرت، اهل رزم بوده و در میدان هاى جنگ حضور مى یافت.
۶- صنعت اسلحه سازى و تولید سلاح، باید در اختیار افراد صالح و تحت نظارت رهبران جامعه دینى قرار گیرد. (داود ... و علّمنه صنعة لبوس لکم لتحصنکم من بأسکم ) از این که خداوند براى دفاع مردم از منافع خویش در برابر دشمن، صنعت اسلحه سازى را تنها به داوود(ع) آموخت، مى توان برداشت یاد شده را به دست آورد.
۷- مردمى که با داوود(ع) زندگى مى کردند، در معرض هجوم نظامى دشمن قرار داشتند. (داود ... و علّمنه صنعة لبوس لکم لتحصنکم من بأسکم ) آیه شریفه در مقام امتنان بر مردمى است که با داوود(ع) زندگى مى کردند; زیرا مخاطب «کم» دراین آیه آنان هستند. این امتنان آن گاه صحیح است که آنان در معرض هجوم دشمن و مبتلا شدن به خطرات آن باشند.
۸- حفظ منافع و خیر و صلاح مردم، اصلى اساسى و معیارى تعیین کننده در نوع و مقدار تولید و گسترش سلاح و سیاست کلى جامعه دینى در صنعت اسلحه سازى است. (و علّمنه صنعة لبوس لکم لتحصنکم من بأسکم ) برداشت یاد شده از «لام» انتفاع در «لکم» استفاده گردید، بدین معنا که آموزش صنعت اسلحه سازى به داوود(ع) در جهت حفظ منافع و خیر و صلاح مردم بود و همین مسأله، تعیین کننده سیاست کلى جامعه دینى در تولید و گسترش سلاح است.
۹- تولید سلاح دفاعى و بازدارنده و استفاده از آن، امرى لازم و شایسته (و علّمنه صنعة لبوس لکم لتحصنکم من بأسکم )
۱۰- لزوم به کارگیرى دانش ها و ابتکارات، در راستاى دفاع از منافع انسان هاى مظلوم و مورد تجاوز دشمن (و علّمنه صنعة لبوس لکم لتحصنکم من بأسکم ) لام در «لکم» براى انتفاع و در «لتحصنکم» براى علت است و علت، مى تواند تعمیم دهنده حکم باشد. در این صورت مى توان گفت: هر چه در جهت منافع مردم باشد و انسان را از تجاوز دیگران مصون دارد - چه تولید سلاح باشد و چه چیز دیگر - امرى لازم و بایسته است.
۱۱- نقش پیامبران در انتقال صنعت و علوم تجربى به انسان (داود ... و علّمنه صنعة لبوس لکم لتحصنکم من بأسکم )
۱۲- پیامبران، واسطه خیر رساندن به مردم از ناحیه خدا (داود ... و علّمنه صنعة لبوس لکم لتحصنکم من بأسکم )
۱۳- خداوند، مردم عصر داوود(ع) را به شکرگزارى در برابر اعطاى نعمت اسلحه سازى به ایشان، فرا خواند. (و علّمنه صنعة لبوس لکم ... فهل أنتم شکرون ) استفهام در جمله «فهل أنتم شاکرون»، متضمن معناى امر است.
۱۴- دستیابى انسان به علوم و صنایع دفاعى، نعمتى شایسته سپاس گزارى (و علّمنه صنعة لبوس لکم ... فهل أنتم شکرون )
۱۵- امنیت کشور و حفظ منافع ملت، نعمتى شایسته سپاس گزارى (علّمنه صنعة لبوس لکم ... فهل أنتم شکرون ) خداوند به خاطر آموزش صنعت اسلحه سازى به داوود(ع)، مردم را به شکرگزارى فرا خواند; ولى از آن جا که این صنعت باید در جهت منافع مردم (لکم) و حفظ آنان از تعرض دشمن باشد، به دست مى آید که منافع مردم و امنیت آنان در برابر دشمن، هدف اصلى و مطلوب نهایى است.
۱۶- ساختن اسلحه و زره، معجزه داوود(ع) و دلیل نبوت او (داود ... و علّمنه صنعة لبوس لکم ... فهل أنتم شکرون ) نوع مفسران برآنند که این آیه و آیات پیشین، در مقام بیان معجزه هاى پیامبران گذشته و شواهد نبوت آنان است.
روایات و احادیث
۱۷- «عن أبى عبداللّه(ع) إنّ أمیرالمؤمنین(ع) قال: أوحى اللّه عزّوجلّ إلى الحدید أن لِنْ لعبدى داود فألان اللّه عزّوجلّ له الحدید فکان یعمل کل یوم درعاً; از امام صادق(ع) روایت شده که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: خداى عزّوجلّ به آهن وحى کرد که براى بنده من داوود نرم شو، پس خداى عزّوجلّ آهن را براى او نرم کرد و او هر روز یک زره مى ساخت».[۱]
موضوعات مرتبط
- آهن: نرمى آهن ۱۷
- اختراعات: زمینه استفاده از اختراعات ۱۰
- انبیا: نقش انبیا ۱۱، ۱۲
- انسانها: محافظت از انسانها ۴
- جنگ: خطر جنگ در دوران داود(ع) ۷
- خدا: تعالیم خدا ۱، ۲; دعوتهاى خدا ۱۳
- خیر: منشأ خیر ۱۲; واسطه خیر ۱۲
- داود(ع): جنگجویى داود(ع) ۵; دعوت ازمردم دوران داود(ع) ۱۳; دلایل نبوت داود(ع) ۱۶; زره سازى داود(ع) ۱،۳، ۱۶، ۱۷; سلاحهاى دفاعى داود(ع) ۲; صفات داود(ع) ۵; فلسفه زره سازى داود(ع) ۴; قصه داود(ع) ۱، ۴، ۷; معجزه داود(ع) ۱۶; معلم داود(ع) ۱، ۲
- رهبران دینى: نقش رهبران دینى ۶
- زره سازى: تاریخ زره سازى ۳
- سلاح: اهمیت تولید سلاح ۶; اهمیت تولید سلاح هاى دفاعى ۹; تولید سلاح ۱۶; ملاک تولید سلاح ۸;
- شکر: دعوت به شکر نعمت ۱۳; شکر نعمت ۱۴، ۱۵
- صالحان: نقش صالحان ۶
- صنعت: تاریخ صنعت ۳; عوامل موثر در انتقال صنعت ۱۱
- علم: زمینه استفاده از علم ۱۰
- علوم تجرب: عوامل موثر در انتقال علوم تجربى ۱۱
- مصالح اجتماع : اهمیت مصالح اجتماعى ۸
- مظلوم: اهمیت دفاع از مظلوم ۱۰
- منافع: اهمیت حفظ منافع اجتماعى ۸
- نعمت: نعمت امنیت ۱۵; نعمت سلاح ۱۳; نعمت صنایع دفاعى ۱۴; نعمت علوم تجربى ۱۴
منابع
- ↑ کافى، ج ۵، ص ۷۴، ح ۵; نورالثقلین، ج ۳، ص ۴۴۶- ، ح ۱۲۲.