الحجر ٢٩: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۷#link143 | آيات ۲۶ - ۴۸،سوره حجر]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۷#link143 | آيات ۲۶ - ۴۸،سوره حجر]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۷#link144 | معناى خلقت انسان از ((صلصال من حماء مسنون ))]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۷#link144 | معناى خلقت انسان از ((صلصال من حماء مسنون ))]] | ||
خط ۶۶: | خط ۶۷: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۰#link175 | چند روايت در تفسير و بيان مراد جمله : ((اخوانا على سرر متقابلين ))]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۰#link175 | چند روايت در تفسير و بيان مراد جمله : ((اخوانا على سرر متقابلين ))]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۱_بخش۴۷#link9 | آيه ۲۶ - ۴۴]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۱_بخش۴۷#link9 | آيه ۲۶ - ۴۴]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۱_بخش۴۷#link10 | تفسير :]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۱_بخش۴۷#link10 | تفسير :]] | ||
خط ۷۶: | خط ۷۹: | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۱_بخش۴۷#link16 | ۵ - جان چيست ؟]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۱_بخش۴۷#link16 | ۵ - جان چيست ؟]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۱_بخش۴۷#link17 | ۶ - قرآن و خلقت انسان .]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۱_بخش۴۷#link17 | ۶ - قرآن و خلقت انسان .]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «29» | |||
پس هرگاه معتدل و استوارش ساختم و از روح خود در او دميدم، پس سجدهكنان پيش او بيافتيد. | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «29» | |||
فَإِذا سَوَّيْتُهُ: پس زمانى كه تسويه نمودم او را به تمامى خلقت و كمالى خلق. وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي: و جارى ساختم در اجزاى او روحى را كه منتسب به من است از جهت شرافت و كرامت (اين اضافه را در اصطلاح اضافه تشريفيه و ملكى نامند) كاشف است از آنكه مالك و قادر بر ايجاد آن، ذات پاك سبحانى باشد نه غير، بلكه هيچ كس را قدرت آفريدن آن نخواهد بود. | |||
تفسير برهان: «1» محمد بن مسلم روايت نموده كه از حضرت صادق عليه السّلام سؤال نمودم فرمايش خداوند عزّ و جلّ (وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي) كيفيت اين نفخ را؟ فرمود: روح مانند ريح متحرك، به سبب اشتقاقش از ريح روح ناميده شده، و استعمالش بر لفظ ريح براى مناسبت ارواح باشد با رياح، و اضافه فرموده به ذات خود به واسطه آنكه ذات احديت برگزيده آن را بر ساير ارواح، چنانچه خانهاى از ميان خانهها را به خود نسبت داده فرموده خانه من، و رسولى از انبياء را به خود نسبت داده فرموده رسول من، و امثال آن، و تمام آنها | |||
---- | |||
«1» تفسير برهان، جلد 2، صفحه 341. | |||
جلد 7 - صفحه 102 | |||
خلق شده، ساخته شده، حادث شده، تربيت شده، تدبير گرديده شدهاند. | |||
فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ: پس برو درآييد پيش او سجده كنندگان به امر من. | |||
تبصره: ظاهر آيه شريفه مقتضى است كه امر سجده به تمام ملائكه بوده حتى جبرئيل و ميكائيل. و نزد بعضى امر مختص به طائفهاى از ملائكه بوده. | |||
مفسرين اختلاف نمودهاند در سجود ملائكه به آدم. نزد بعضى سجده آنها براى خداى عز و جل و آدم عليه السّلام به منزله قبله ايشان بود مانند كعبه معظمه. و روايتى هم در تفسير برهان وارد است و جايز نيست سجده عبادت براى غير خداى تعالى، و اين سجده اطاعت بوده، چون امر الهى به آن صادر شد تعظيم بوده به امر خداوند سبحان «1». و اين سجده تعظيم ملائكه نسبت به آدم عليه السّلام به سبب آن بود كه انوار مقدسه حضرت ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل عصمت عليهم السّلام در صلب او بود. | |||
و آدم مشكوة لمصباح نورهم | |||
فلمّا تجلّى للملائكة خرّت | |||
چنانكه حديث شريف تفسير برهان «2»- كه حضرت على بن الحسين عليه السّلام از حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده فرمود: بدرستى كه نقل فرمود خدا اشباح ما را از ذروه عرش به پشت آدم عليه السّلام، پس پرسيد: پروردگارا چيست اين انوار؟ فرمود: اشباحى است، نقل نمودم آنها را از اشراف بقاع عرش خود به صلب تو، بدين جهت امر فرمودم ملائكه را به سجده. چون محل اشباح واقع شدى، آدم عليه السّلام گفت: | |||
آشكار فرما ايشان را. خطاب شد: نظر نما به ساق عرش. پس نظر نمود، منطبع در عرش، صورت انوار اشباح ما، چنانچه منطبع شود صورت در آئينه، خطاب شد: | |||
---- | |||
«1» بحار الانوار، جلد 11، صفحه 139، حديث 3 و 4 و 5 و 6. | |||
«2» مدرك پيشين، صفحه 150، فرازى از حديث 25. | |||
جلد 7 - صفحه 103 | |||
اى آدم، اين اشباح، افضل خلايق من باشند، اين محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و من حميد در افعالم مشتق ساختم نام او را از اسم خود. و اين على عليه السّلام و من هم على العظيم، مشتق نمودم نام او را از نام خود و اين فاطمه عليها السّلام و من فاطر آسمان و زمين، باز دارم دشمنان را از رحمت خود روزى كه حكم فرمايم، و باز دارم دوستان را از آنچه ناگوار باشد ايشان را. و اين حسن عليه السّلام و حسين عليه السّلام مشتق ساختم نام اين دو را از نام خود، ايشانند بهترين مخلوقات، به سبب ايشان اخذ و عطا نمايم، و بواسطه ايشان ثواب و عقاب دهم، پس توسل نما به ايشان در درگاه من، و هرگاه داهيهاى به تو رسيد آنها را شفيع قرار ده. پس به ذات خود قسم حق كه مأيوس نسازم به سبب ايشان آرزومندى را، و رد ننمايم سائلى را. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «26» وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ «27» وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «28» فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «29» فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (30) | |||
إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (31) قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (32) قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33) قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (34) وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى يَوْمِ الدِّينِ (35) | |||
ترجمه | |||
و بتحقيق آفريديم آدم را از گل خشكى از لاى ريخته شده | |||
و جن را آفريديمش پيش از آن از آتش سوزان | |||
و هنگاميكه گفت پروردگار تو مر فرشتگان را كه من آفرينندهام آدمى را از گل خشكى از لاى ريخته شده | |||
پس چون درست كردم آنرا و دميدم در آن از روحم پس بيفتيد مر او را سجده كنندگان | |||
پس سجده كردند فرشتگان همگى بتمامى | |||
مگر شيطان كه ابا نمود از آنكه باشد با سجده كنندگان | |||
گفت اى شيطان چيست مر تو را كه نميباشى با سجده كنندگان | |||
گفت نباشم كه سجده كنم مر آدمى را كه آفريدى او را از گل خشك از لاى ريخته شده | |||
گفت پس بيرون رو از آن پس همانا توئى رانده شده | |||
و بدرستيكه بر تو است دورى از رحمت تا روز جزا. | |||
تفسير | |||
خداوند حضرت آدم را خلق فرمود از گل خشك شدهاى ميان تهى كه | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 251 | |||
اگر چيزى يا باد بآن ميخورد صدا ميكرد و باين مناسبت از آن بصلصال كه مأخوذ از صلصله بمعناى قعقعه سلاح است تعبير شده و بعضى گفتهاند چهل سال اين قالب بىروح در آفتاب بود و ملائكه چنين صورتى را نديده بودند و نميدانستند خداوند از آن چه اراده فرموده و اين كالبد ساخته شده بود از لاى ريخته شده بصورت آدمى يا لجن بد بو چون حمأ بمعناى لاى و لجن است و مسنون بمعناى مصوّر يا ريخته شده يا بوى بد گرفته است و در اين باب حديثى در سوره بقره ذيل آيه و علّم آدم الاسماء ذكر شد و جانّ پدر اجنّه را كه قمّى فرموده او پدر ابليس است خداوند قبلا خلق فرموده بود از آتش سوزان نافذ در مسامّ ابدان و بعضى گفتهاند جانّ همان ابليس، شيطان معروف است ولى از بعضى روايات استفاده ميشود كه اجنّه و شياطين دو نوعند اجنّه مؤمن و كافر دارند و شياطين همگى كفّارند از نسل ابليس و زاد و ولد ندارند تخم ميگذارند مانند پرندگان و اولادشان تمامى ذكورند اناث ندارند در هر حال خداوند قبلا بملائكه فرمود من ميخواهم آدمى را از چنين مادّهاى خلق كنم و چون اعضاء و جوارح آنرا راست و درست نمودم و از روح خود در آن دميدم در برابر آن سجده كنيد و ظاهرا مراد آنست كه او را قبله خود قرار دهيد و براى خدا سجده كنيد و اين نهايت خضوع و احترام ملائكه بود از او چون سجده براى غير خدا جائز نيست و از چند روايت معتبره استفاده ميشود كه آن روح مطهر و مقدّس و برگزيدهاى بود كه خداوند خلق فرموده بود آنرا بيد قدرت خود و نسبت داد آنرا بخود تشريفا مانند خانه كعبه كه آنرا خانه خود خوانده و مأخوذ از ريح بمعناى باد است چون شبيه بآنست در لطافت و در علم حكمت ثابت شده كه روح انسانى از عالم امر و مجرّد است از مادّه و تعلّق ميگيرد از عالم غيب اولا به بخار لطيف منبعث از قلب و افاضه ميكند بآن قوّه حيات را پس سرايت ميكند با آن قوّه در شرائين و اعماق بدن ولى تعلّق آن تدبيرى است نه حلولى يعنى حاكم در آن است نه ممزوج بآن و بر اين معنى شواهدى هم در اخبار ائمه اطهار موجود است و بنابراين تعبير بنفخ كه بمعناى دميدن است از باب تمثيل و تشبيه معقول بمحسوس است نه بطور حقيقت مگر آنكه گفته شود نفخ هر چيزى بحسب حال آنچيز است نفخ موجود مجرد، عبارت از تعلّق دادن آنست چون حكما گفتهاند الفاظ موضوع است براى معانى عامّه نه | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 252 | |||
معانى متبادره و در اين باب اخبارى در سوره بقره ذيل آيات راجع بقصه حضرت آدم گذشت و پس از امر الهى بسجده در مقابل حضرت آدم كليّه و تمام ملائكه كه اصناف متعدده بودند و هر صنفى بعبادت مخصوصى اشتغال داشتند در پيشگاه او خاضع و ساجد شدند جز ابليس عليه اللعنة كه تكبر و خود سرى نمود و اباء و امتناع كرد كه با ملائكه سجده نمايد چون از جنس آنها نبود و از بنى جانّ بود نهايت آنكه چندى با آنها در آسمان مشغول بعبادت بود و مأمور بسجود شد و باين مناسبت بكلمه الا استثناء از آنها شده است مانند آنكه پادشاه حكم كند اهل تهران بيرون روند از شهر و همه بروند جز يكنفر كه از اهل تهران نباشد و مقصر شود كه معلوم ميشود مراد ساكنان در تهران بوده اينجا هم معلوم ميشود مراد از ملائكه ساكنان ملأ اعلى بودند كه اشتغال بعبادت خدا داشتند و محتمل است استثناء منقطع باشد كه در كلام عرب و قرآن رائج است و بعضى گفتهاند ابليس هم از ملائكه بوده ولى خلاف تحقيق است در هر حال خداوند باو فرمود چه موجب شد تو را كه با ملائكه سجده نكردى آن ملعون با كمال تكبّر و غرور جواب داد نباشد و نشايد مرا كه مخلوقم از نار كه جسم لطيف نورانى است كه سجده كنم در برابر آدمى كه آفريدى آنرا از گل و لاى كه جسم كثيف ظلمانى است و افتخار نمود باصل و نسب و غفلت كرد از علم و ادب لذا خطاب پر عتاب از مصدر جلال باو صادر گرديد كه بيرون شو از منزلت و مكانت خود در آسمان و خارج شو از زمره ملائكه همانا توئى مطرود و مردود و محروم از هر خير و كرامت و رحمت و سعادت تا روز قيامت كه روز جزاى متمردان و متكبّران و گنهكاران است و اين دليل است بر آنكه آن ملعون هيچگاه مشمول رحمت نخواهد شد .. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَإِذا سَوَّيتُهُ وَ نَفَختُ فِيهِ مِن رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «29» | |||
پس موقعي که اسكلت آدم تمام شد و دميدم در او از روح خود، پس بيفتيد در مقابل او سجده كنيد (فَإِذا سَوَّيتُهُ) تسويه صورت بنديست که تمام اعضاء و جوارح و لوازم آن درست شود و حد وسط است بين زياده و نقصان نه زياده از مقدار لازم در او قرار دهد و نه چيزي از مقدار لازم كسر گذارد مطابق با حكمت و مصلحت که معناي عدل است و تمام افعال الهي اينکه نحوه است. | |||
وَ نَفَختُ فِيهِ نفخ الهي دميدن نيست زيرا منزّه از تنفس و جسم است بلكه تعلق روح ببدن است که يك قدرة كامله است ارتباط امر مجرد از ماده و صورت با امر مركب از ماده و صورت که تمام عقلاء را حيران كرده، زيرا مجرد مكان ندارد جسم محتاج بمكانست بعضي گفتند تعلق مثل تعلق آبست بگل و نور بجسم شمس و اشباه اينها و تمام باطل است، بلكه تعلق تدبير است که جسم در تحت تدبير روح قرار گيرد بلا تشبيه نظير تعلق خداوند بمخلوقات که تمام در تحت تدبير او هستند مِن رُوحِي مراد روح مخلوق خداوند است که در خبر دارد | |||
خلقت الأرواح قبل الأجساد بالفي عام | |||
و نيز دارد الأرواح جنود مجندة فما تآلف منها ائتلف و ما تناكر منها اختلف فَقَعُوا لَهُ پس بخاك بيفتيد که گفتند فقعوا بمعني فخروا است ساجِدِينَ بعضي نظر به اينكه سجده بر غير خدا جائز نيست گفتند مراد اينست که آدم را قبله قرار دهيد مثل كعبه معظمه و بعضي گفتند سجده شكر بر اينکه نعمت عظمي که جعل خليفه باشد در زمين که فرمود: | |||
وَ إِذ قالَ رَبُّكَ لِلمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الأَرضِ خَلِيفَةً بقره آيه 28. | |||
لكن سجده که مختص بخداوند است سجده عبوديت است مثل غير سجده از ساير عبادات و امّا سجده تعظيم دائر مدار جواز تعظيم يا وجوب تعظيم يا حرمت | |||
جلد 12 - صفحه 30 | |||
تعظيم است سجده ملائكه بآدم واجب بود که اينکه نحو تعظيم بآدم كنند و سجده يعقوب و پسران بيوسف جائز بود که ميفرمايد: وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً يوسف آيه 101. | |||
و در شريعت اسلام اينکه نحو تعظيم بر احدي جائز نيست حتي بر نبي صلّي اللّه عليه و اله و الأئمة عليهم السّلام، چون شبيه عبده شمس و آتش و اصنام بود و سجده ملائكه تعظيم بآدم بود و عبادت خداوند که امر فرمود و اطاعت امر او كردند و لذا شيطان تمرّد كرد که مثل من که از آتش خلق شده أشرف از آدم هستم که از خاك خلق شده و غافل از اينكه شرافت آدم نه بر جسم خاكي او بود، بلكه براي روح او که أشرف از تمام ملائكه است مخالفت امر الهي نمود چنانچه بيايد. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
(آیه 29)- «و هنگامی که خلقت آن را به پایان و کمال رساندم و از روح خود (یک روح شریف و پاک و با عظمت) در آن دمیدم همگی به خاطر آن سجده کنید» (فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ). | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۸
ترجمه
الحجر ٢٨ | آیه ٢٩ | الحجر ٣٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«سَوَّیْتُهُ»: او را آراسته کمال و پذیرای روان کردم. او را به شکل انسان درآوردم و صورت خِلقت بشری بخشیدم. «رُوحِی»: روح متعلّق به خود. روح آفریدهای از آفریدههای خدا است و اضافه آن به خدا برای تعظیم و تشریف است، همان گونه که گفته میشود: بَیْتُ الله. ناقَةُ الله. شَهْرُ الله. «قَعُوا»: بر زمین بیفتید. فعل امر (وَقَعَ) است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۲۶ - ۴۸،سوره حجر
- معناى خلقت انسان از ((صلصال من حماء مسنون ))
- توضيحاتى درباره معناى لغوى ((جن ))
- آيا ((جان )) همان جن است ؟!
- بحث در مبداء خلقت جن و تناسل و ذيريه داشتن او
- معناى كلمه ((بشر)) و نكته اى كه در التفات از تكلم به غيب در آيه : ((و اذاقال ربك )) هست
- معناى ((سويته )) و ((نفخت فيه من روحى )) و توضيحى در رابطه بين روح و بدن
- اشاره به وجه استثناء ابليس از ملائكه با اينكه او از جن است و نه از ملائكه
- وجه تقييد و تحديد لعنت بر شيطان تا روز جزا در: ((ان عليك اللعنة الى يوم الدين ))
- وجه اينكه خداوند لعنت خود را به ابليس اختصاص داد ((عليك لعنتى ))
- وجه تقيد و تحديد لعنت بر شيطان تا روز جزا در: ((ان عليك اللعنة الى يوم الدين ))
- ابليس ماءمور به سجده بر نوع بشر بودند نه تنها آدم
- روزى كه تا آن به شيطان مهلت داده شده روز قيامت نيست !
- ((وقت معلوم )) به چه معناست و براى چه كسى معلوم است ؟!
- توضيح در مورد نسبت اغواء به خدا در ((رب بما اعوتينى ...))
- وجوهى كه مفسران براى توجيه حمل جمله : ((بما اغويتنى )) براضلال ابتدائى خدا ذكر كرده اند
- جواب كلى به مفسران مزبور
- معناى جمله : ((لا زينن لهم فى الارض )) و دلالت آن بر اينكه زمين ظرف اغواى شيطاناست
- مراد از ((عبادت مخلصين )) كه از اغواى شيطان مصون هستند
- معناى بر خدا بودن راه شيطان ((هذا صراط على مستقيم )
- آيه : ((ان عبادى ليس لك عليهم سلطان ...)) متضمن سه جواب به ابليس است
- رواياتى چند درباره نفخ روح در كالبد آدم عليه السلام
- مقصود از ((عبادى )) و استثناء در آيه شريفه و نقد نظر مفسران در اين خصوص
- اثبات سلطنت و ولايت براى ابليس ، با سلطنت مطلقه خدا منافات ندارد
- معناى اينكه جهنم هفت در دارد: ((لها سبعة الواب ...))
- ((متقين )) در آيه : ((ان متقين فى جنات ...)) اعم از ((مخلصين )) در آيه : ((الا عبادكمنهم المخلصين )) است
- نقد و ابطال سخن ((فخر رازى )) كه گفته است مراد از ((متقين )) كسانى است كه ازشرك بپرهيزند
- بيان حال متقين در ورودشان به بهشت
- قضاهاى رانده شده اى كه در قرآن حكايت شده است
- رواياتى درباره نفخ روح در كالبد آدم عليه السلام
- چند روايت درباره وقت يوم معلوم در آيه ((فانك من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم ))
- روايتى در بيان مراد از درهاى جهنم در ذيل جمله : ((لها سبعة ابواب ...))
- چند روايت در تفسير و بيان مراد جمله : ((اخوانا على سرر متقابلين ))
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «29»
پس هرگاه معتدل و استوارش ساختم و از روح خود در او دميدم، پس سجدهكنان پيش او بيافتيد.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «29»
فَإِذا سَوَّيْتُهُ: پس زمانى كه تسويه نمودم او را به تمامى خلقت و كمالى خلق. وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي: و جارى ساختم در اجزاى او روحى را كه منتسب به من است از جهت شرافت و كرامت (اين اضافه را در اصطلاح اضافه تشريفيه و ملكى نامند) كاشف است از آنكه مالك و قادر بر ايجاد آن، ذات پاك سبحانى باشد نه غير، بلكه هيچ كس را قدرت آفريدن آن نخواهد بود.
تفسير برهان: «1» محمد بن مسلم روايت نموده كه از حضرت صادق عليه السّلام سؤال نمودم فرمايش خداوند عزّ و جلّ (وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي) كيفيت اين نفخ را؟ فرمود: روح مانند ريح متحرك، به سبب اشتقاقش از ريح روح ناميده شده، و استعمالش بر لفظ ريح براى مناسبت ارواح باشد با رياح، و اضافه فرموده به ذات خود به واسطه آنكه ذات احديت برگزيده آن را بر ساير ارواح، چنانچه خانهاى از ميان خانهها را به خود نسبت داده فرموده خانه من، و رسولى از انبياء را به خود نسبت داده فرموده رسول من، و امثال آن، و تمام آنها
«1» تفسير برهان، جلد 2، صفحه 341.
جلد 7 - صفحه 102
خلق شده، ساخته شده، حادث شده، تربيت شده، تدبير گرديده شدهاند.
فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ: پس برو درآييد پيش او سجده كنندگان به امر من.
تبصره: ظاهر آيه شريفه مقتضى است كه امر سجده به تمام ملائكه بوده حتى جبرئيل و ميكائيل. و نزد بعضى امر مختص به طائفهاى از ملائكه بوده.
مفسرين اختلاف نمودهاند در سجود ملائكه به آدم. نزد بعضى سجده آنها براى خداى عز و جل و آدم عليه السّلام به منزله قبله ايشان بود مانند كعبه معظمه. و روايتى هم در تفسير برهان وارد است و جايز نيست سجده عبادت براى غير خداى تعالى، و اين سجده اطاعت بوده، چون امر الهى به آن صادر شد تعظيم بوده به امر خداوند سبحان «1». و اين سجده تعظيم ملائكه نسبت به آدم عليه السّلام به سبب آن بود كه انوار مقدسه حضرت ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل عصمت عليهم السّلام در صلب او بود.
و آدم مشكوة لمصباح نورهم
فلمّا تجلّى للملائكة خرّت
چنانكه حديث شريف تفسير برهان «2»- كه حضرت على بن الحسين عليه السّلام از حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده فرمود: بدرستى كه نقل فرمود خدا اشباح ما را از ذروه عرش به پشت آدم عليه السّلام، پس پرسيد: پروردگارا چيست اين انوار؟ فرمود: اشباحى است، نقل نمودم آنها را از اشراف بقاع عرش خود به صلب تو، بدين جهت امر فرمودم ملائكه را به سجده. چون محل اشباح واقع شدى، آدم عليه السّلام گفت:
آشكار فرما ايشان را. خطاب شد: نظر نما به ساق عرش. پس نظر نمود، منطبع در عرش، صورت انوار اشباح ما، چنانچه منطبع شود صورت در آئينه، خطاب شد:
«1» بحار الانوار، جلد 11، صفحه 139، حديث 3 و 4 و 5 و 6.
«2» مدرك پيشين، صفحه 150، فرازى از حديث 25.
جلد 7 - صفحه 103
اى آدم، اين اشباح، افضل خلايق من باشند، اين محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و من حميد در افعالم مشتق ساختم نام او را از اسم خود. و اين على عليه السّلام و من هم على العظيم، مشتق نمودم نام او را از نام خود و اين فاطمه عليها السّلام و من فاطر آسمان و زمين، باز دارم دشمنان را از رحمت خود روزى كه حكم فرمايم، و باز دارم دوستان را از آنچه ناگوار باشد ايشان را. و اين حسن عليه السّلام و حسين عليه السّلام مشتق ساختم نام اين دو را از نام خود، ايشانند بهترين مخلوقات، به سبب ايشان اخذ و عطا نمايم، و بواسطه ايشان ثواب و عقاب دهم، پس توسل نما به ايشان در درگاه من، و هرگاه داهيهاى به تو رسيد آنها را شفيع قرار ده. پس به ذات خود قسم حق كه مأيوس نسازم به سبب ايشان آرزومندى را، و رد ننمايم سائلى را.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «26» وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ «27» وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «28» فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «29» فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (30)
إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (31) قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (32) قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33) قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (34) وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى يَوْمِ الدِّينِ (35)
ترجمه
و بتحقيق آفريديم آدم را از گل خشكى از لاى ريخته شده
و جن را آفريديمش پيش از آن از آتش سوزان
و هنگاميكه گفت پروردگار تو مر فرشتگان را كه من آفرينندهام آدمى را از گل خشكى از لاى ريخته شده
پس چون درست كردم آنرا و دميدم در آن از روحم پس بيفتيد مر او را سجده كنندگان
پس سجده كردند فرشتگان همگى بتمامى
مگر شيطان كه ابا نمود از آنكه باشد با سجده كنندگان
گفت اى شيطان چيست مر تو را كه نميباشى با سجده كنندگان
گفت نباشم كه سجده كنم مر آدمى را كه آفريدى او را از گل خشك از لاى ريخته شده
گفت پس بيرون رو از آن پس همانا توئى رانده شده
و بدرستيكه بر تو است دورى از رحمت تا روز جزا.
تفسير
خداوند حضرت آدم را خلق فرمود از گل خشك شدهاى ميان تهى كه
جلد 3 صفحه 251
اگر چيزى يا باد بآن ميخورد صدا ميكرد و باين مناسبت از آن بصلصال كه مأخوذ از صلصله بمعناى قعقعه سلاح است تعبير شده و بعضى گفتهاند چهل سال اين قالب بىروح در آفتاب بود و ملائكه چنين صورتى را نديده بودند و نميدانستند خداوند از آن چه اراده فرموده و اين كالبد ساخته شده بود از لاى ريخته شده بصورت آدمى يا لجن بد بو چون حمأ بمعناى لاى و لجن است و مسنون بمعناى مصوّر يا ريخته شده يا بوى بد گرفته است و در اين باب حديثى در سوره بقره ذيل آيه و علّم آدم الاسماء ذكر شد و جانّ پدر اجنّه را كه قمّى فرموده او پدر ابليس است خداوند قبلا خلق فرموده بود از آتش سوزان نافذ در مسامّ ابدان و بعضى گفتهاند جانّ همان ابليس، شيطان معروف است ولى از بعضى روايات استفاده ميشود كه اجنّه و شياطين دو نوعند اجنّه مؤمن و كافر دارند و شياطين همگى كفّارند از نسل ابليس و زاد و ولد ندارند تخم ميگذارند مانند پرندگان و اولادشان تمامى ذكورند اناث ندارند در هر حال خداوند قبلا بملائكه فرمود من ميخواهم آدمى را از چنين مادّهاى خلق كنم و چون اعضاء و جوارح آنرا راست و درست نمودم و از روح خود در آن دميدم در برابر آن سجده كنيد و ظاهرا مراد آنست كه او را قبله خود قرار دهيد و براى خدا سجده كنيد و اين نهايت خضوع و احترام ملائكه بود از او چون سجده براى غير خدا جائز نيست و از چند روايت معتبره استفاده ميشود كه آن روح مطهر و مقدّس و برگزيدهاى بود كه خداوند خلق فرموده بود آنرا بيد قدرت خود و نسبت داد آنرا بخود تشريفا مانند خانه كعبه كه آنرا خانه خود خوانده و مأخوذ از ريح بمعناى باد است چون شبيه بآنست در لطافت و در علم حكمت ثابت شده كه روح انسانى از عالم امر و مجرّد است از مادّه و تعلّق ميگيرد از عالم غيب اولا به بخار لطيف منبعث از قلب و افاضه ميكند بآن قوّه حيات را پس سرايت ميكند با آن قوّه در شرائين و اعماق بدن ولى تعلّق آن تدبيرى است نه حلولى يعنى حاكم در آن است نه ممزوج بآن و بر اين معنى شواهدى هم در اخبار ائمه اطهار موجود است و بنابراين تعبير بنفخ كه بمعناى دميدن است از باب تمثيل و تشبيه معقول بمحسوس است نه بطور حقيقت مگر آنكه گفته شود نفخ هر چيزى بحسب حال آنچيز است نفخ موجود مجرد، عبارت از تعلّق دادن آنست چون حكما گفتهاند الفاظ موضوع است براى معانى عامّه نه
جلد 3 صفحه 252
معانى متبادره و در اين باب اخبارى در سوره بقره ذيل آيات راجع بقصه حضرت آدم گذشت و پس از امر الهى بسجده در مقابل حضرت آدم كليّه و تمام ملائكه كه اصناف متعدده بودند و هر صنفى بعبادت مخصوصى اشتغال داشتند در پيشگاه او خاضع و ساجد شدند جز ابليس عليه اللعنة كه تكبر و خود سرى نمود و اباء و امتناع كرد كه با ملائكه سجده نمايد چون از جنس آنها نبود و از بنى جانّ بود نهايت آنكه چندى با آنها در آسمان مشغول بعبادت بود و مأمور بسجود شد و باين مناسبت بكلمه الا استثناء از آنها شده است مانند آنكه پادشاه حكم كند اهل تهران بيرون روند از شهر و همه بروند جز يكنفر كه از اهل تهران نباشد و مقصر شود كه معلوم ميشود مراد ساكنان در تهران بوده اينجا هم معلوم ميشود مراد از ملائكه ساكنان ملأ اعلى بودند كه اشتغال بعبادت خدا داشتند و محتمل است استثناء منقطع باشد كه در كلام عرب و قرآن رائج است و بعضى گفتهاند ابليس هم از ملائكه بوده ولى خلاف تحقيق است در هر حال خداوند باو فرمود چه موجب شد تو را كه با ملائكه سجده نكردى آن ملعون با كمال تكبّر و غرور جواب داد نباشد و نشايد مرا كه مخلوقم از نار كه جسم لطيف نورانى است كه سجده كنم در برابر آدمى كه آفريدى آنرا از گل و لاى كه جسم كثيف ظلمانى است و افتخار نمود باصل و نسب و غفلت كرد از علم و ادب لذا خطاب پر عتاب از مصدر جلال باو صادر گرديد كه بيرون شو از منزلت و مكانت خود در آسمان و خارج شو از زمره ملائكه همانا توئى مطرود و مردود و محروم از هر خير و كرامت و رحمت و سعادت تا روز قيامت كه روز جزاى متمردان و متكبّران و گنهكاران است و اين دليل است بر آنكه آن ملعون هيچگاه مشمول رحمت نخواهد شد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَإِذا سَوَّيتُهُ وَ نَفَختُ فِيهِ مِن رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «29»
پس موقعي که اسكلت آدم تمام شد و دميدم در او از روح خود، پس بيفتيد در مقابل او سجده كنيد (فَإِذا سَوَّيتُهُ) تسويه صورت بنديست که تمام اعضاء و جوارح و لوازم آن درست شود و حد وسط است بين زياده و نقصان نه زياده از مقدار لازم در او قرار دهد و نه چيزي از مقدار لازم كسر گذارد مطابق با حكمت و مصلحت که معناي عدل است و تمام افعال الهي اينکه نحوه است.
وَ نَفَختُ فِيهِ نفخ الهي دميدن نيست زيرا منزّه از تنفس و جسم است بلكه تعلق روح ببدن است که يك قدرة كامله است ارتباط امر مجرد از ماده و صورت با امر مركب از ماده و صورت که تمام عقلاء را حيران كرده، زيرا مجرد مكان ندارد جسم محتاج بمكانست بعضي گفتند تعلق مثل تعلق آبست بگل و نور بجسم شمس و اشباه اينها و تمام باطل است، بلكه تعلق تدبير است که جسم در تحت تدبير روح قرار گيرد بلا تشبيه نظير تعلق خداوند بمخلوقات که تمام در تحت تدبير او هستند مِن رُوحِي مراد روح مخلوق خداوند است که در خبر دارد
خلقت الأرواح قبل الأجساد بالفي عام
و نيز دارد الأرواح جنود مجندة فما تآلف منها ائتلف و ما تناكر منها اختلف فَقَعُوا لَهُ پس بخاك بيفتيد که گفتند فقعوا بمعني فخروا است ساجِدِينَ بعضي نظر به اينكه سجده بر غير خدا جائز نيست گفتند مراد اينست که آدم را قبله قرار دهيد مثل كعبه معظمه و بعضي گفتند سجده شكر بر اينکه نعمت عظمي که جعل خليفه باشد در زمين که فرمود:
وَ إِذ قالَ رَبُّكَ لِلمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الأَرضِ خَلِيفَةً بقره آيه 28.
لكن سجده که مختص بخداوند است سجده عبوديت است مثل غير سجده از ساير عبادات و امّا سجده تعظيم دائر مدار جواز تعظيم يا وجوب تعظيم يا حرمت
جلد 12 - صفحه 30
تعظيم است سجده ملائكه بآدم واجب بود که اينکه نحو تعظيم بآدم كنند و سجده يعقوب و پسران بيوسف جائز بود که ميفرمايد: وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً يوسف آيه 101.
و در شريعت اسلام اينکه نحو تعظيم بر احدي جائز نيست حتي بر نبي صلّي اللّه عليه و اله و الأئمة عليهم السّلام، چون شبيه عبده شمس و آتش و اصنام بود و سجده ملائكه تعظيم بآدم بود و عبادت خداوند که امر فرمود و اطاعت امر او كردند و لذا شيطان تمرّد كرد که مثل من که از آتش خلق شده أشرف از آدم هستم که از خاك خلق شده و غافل از اينكه شرافت آدم نه بر جسم خاكي او بود، بلكه براي روح او که أشرف از تمام ملائكه است مخالفت امر الهي نمود چنانچه بيايد.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 29)- «و هنگامی که خلقت آن را به پایان و کمال رساندم و از روح خود (یک روح شریف و پاک و با عظمت) در آن دمیدم همگی به خاطر آن سجده کنید» (فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ).
نکات آیه
۱- خداوند، اجزاى انسان را متناسب و آن گونه که شایسته و سزاوار اوست، آفریده است. (إنى خلق بشرًا ... فإذا سوّیته) «تسویة» به معناى قرار دادن شىء به گونه اى است که هر جزئى از آن، در جایگاه شایسته خود قرار گرفته باشد.
۲- خداوند، پس از پدید آوردن بدن انسان با اجزاى متناسب از گِل خشکیده، در او روح دمید و او را حیات بخشید. (فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحى)
۳- خلقت اوّلیه انسان، به تدریج انجام گرفته است. (إنى خلق بشرًا من صلصل من حمإ مسنون . فإذا سوژیته و نفخت فیه من روحى)
۴- پدید آمدن روح و حیات در انسانها، به امر ویژه خداوند است. (و نفخت فیه من روحى) از اینکه خداوند، افاضه حیات به بشر را به خود اسناد داده است، مى تواند گویاى نکته فوق باشد.
۵- خلقت بدن انسان، مقدم بر روح اوست. (إنى خلق بشرًا من صلصل من حمإ مسنون . فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحى) برداشت فوق، مبتنى بر این احتمال است که ذکر «نفخت» پس از ذکر تسویه بدن، ممکن است اشاره به تقدم خلقت بدن بر روح داشته باشد.
۶- گِل بد بو، سیاه و خشکیده به انضمام روح الهى، آغاز پیدایش نخستین انسان (إنى خلق بشرًا من صلصل من حمإ مسنون . فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحى)
۷- انسان، موجودى مرکب از جسم و روح (إنى خلق بشرًا من صلصل ... فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحى)
۸- انسان، برخوردار از مقام و شرافتى خاص (فإذا سوژیته و نفخت فیه من روحى) اضافه «روح» به «یاى» متکلم، براى تشریف و تکریم است.
۹- شرافت و کرامت انسان، به روح الهى اوست. (إنى خلق بشرًا من صلصل ... فإذا ... نفخت فیه من روحى) خداوند، در توصیف مایه جسمانى انسان، آن را گِلى بد بو و متغیر ذکر کرد و در القاى روح به او، روح را به خود نسبت داد و چنین نسبتى، حاکى از نکته فوق است.
۱۰- روح، پدیده اى لطیف است. (نفخت فیه من روحى) تعبیر از القاى روح در جسم انسان با کلمه «نفخ» - که به معناى ادخال هوا در داخل اجسام است - مى تواند حاکى از نکته یاد شده باشد.
۱۱- دستور خداوند به فرشتگان براى سجده بر آدم(ع) پس از آفرینش او (و إذ قال ربّک للملئکة ... فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحى فقعوا له سجدین)
۱۲- دمیده شدنِ روحى الهى در انسان، موجب شایستگى او براى مسجود فرشتگان شدن (و نفخت فیه من روحى فقعوا له سجدین) دستور خداوند به سجده ملائکه در برابر آدم(ع)، پس از خلقت کامل با دمیده شدن روح در او، مى تواند حاکى از نکته یاد شده باشد.
۱۳- انسان، داراى مقامى برتر از فرشتگان (إذ قال ربّک للملئکة ... فقعوا له سجدین)
۱۴- جواز سجده و خضوع در برابر غیر خدا با اذن الهى (فقعوا له سجدین)
۱۵- سجده، مظهر بزرگداشت و تعظیم (فقعوا له سجدین) از اینکه خداوند، براى بزرگداشت انسان و تبیین موقعیت برتر او در میان سایر موجودات، به فرشتگان فرمان داد تا در برابر او به سجده بیفتند - با اینکه امکان تکریم به صورت دیگرى وجود داشت - حکایت از این نکته مى کند که سجده، رمز و مظهر تعظیم است.
روایات و احادیث
۱۶- «عن محمدبن مسلم قال: سألت أباجعفر(ع) عن قول الله عزّوجلّ: «و نفخت فیه من روحى» کیف هذا النفخ؟ فقال: إن الروح متحرک کالریح و إنما سمّى روحاً لأنه اشتق اسمه من الریح ... لأن الروح مجانس للریح و إنما اضافه إلى نفسه لأنه اصطفاه على سائر الأرواح کما اصطفى بیتاً من البیوت . فقال: بیتى ... و کل ذلک مخلوق مصنوع محدث مربوب مدبر;[۱] محمدبن مسلم گوید: از امام باقر(ع) در باره سخن خداوند عزّوجلّ «و نفخت فیه من روحى» پرسیدم که این نفخ (دمیدن) چگونه است؟ فرمود: همانا روح مانند باد متحرک است و به درستى روح نامیده شده; چون نام او از ریح (باد) اشتقاق یافته...; زیرا روح با ریح (باد) هم جنس است و علت اینکه این روح را به خود نسبت داده، این است که آن را از بین سایر ارواح برگزیده است; چنان که خانه اى را از بین خانه ها برگزید و فرمود: بیتى (خانه ام) ... و تمام اینها مخلوق، ساخته شده، حادث، پرورش یافته و تحت تدبیرند».
۱۷- «عن أبى عبدالله(ع) فى قوله عزّوجلّ: «فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحى» قال: إن الله عزّوجلّ خلق خلقاً و خلق روحاً ثم أمر ملکاً فنفخ فیه...;[۲] از امام صادق(ع) در باره سخن خداوند عزّوجلّ «فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحى» روایت شده است که فرمود: همانا خداى عزّوجلّ بدنى و روحى را آفرید و به فرشته اى امر کرد تا روح را در آن بدن دمید...».
۱۸- «سماعة عنه (الصادق(ع)) ... و سألته عن الروح قال: هى من قدرته من الملکوت;[۳] سماعه گوید از امام صادق(ع) درباره روح سؤال کردم، فرمود: آن روح نشأت گرفته از قدرت خدا از ملکوت است».
۱۹- «جعفربن محمد عن أبیه: إن روح آدم لمّا أمرت أن تدخل فیه فکرهته فأمرها أن تدخل کرهاً...;[۴] از امام باقر(ع) روایت شده است: روح آدم وقتى مأمور شد که داخل در [بدن] او شود، آن را ناخوش داشت. پس خدا امر کرد به روح که داخل شود با اینکه آن را خوش نداشت...».
موضوعات مرتبط
- آدم(ع): خلقت آدم(ع) ۱۱; سجده ملائکه بر آدم(ع) ۱۱; نفخ روح در آدم(ع) ۱۹
- انسان: آثار نفخ روح در انسان ۱۲; ابعاد انسان ۷; بدن انسان ۷; برترى انسان بر ملائکه ۱۳ ; تناسب اعضاى انسان ۱; خلقت انسان ۱، ۲; خلقت بدن انسان ۵; خلقت تدریجى انسان ۳; خلقت روح انسان ۵; روح انسان ۷; سجده ملائکه بر انسان ۱۲; عنصر خلقت انسان ۲ ، ۶; فضایل انسان ۱۳; کیفیت خلقت انسان ۳، ۵; مقامات انسان ۸، ۱۳; منشأ حیات انسان ۴; منشأ عظمت انسان ۱۲; منشأ کرامت انسان ۹; منشأ نفخ روح در انسان ۴; نفخ روح در انسان ۲، ۱۷; ویژگیهاى انسان ۸
- تعظیم: نشانه هاى تعظیم ۱۵
- خدا: اذن خدا ۱۴; اوامر خدا ۴، ۱۱; خالقیت خدا ۱، ۲، ۱۷
- خلقت: خلقت از گل خشک ۶
- روح: اهمیت روح ۹; کیفیت نفخ روح ۱۶; لطافت روح ۱۰; مراد از روح ۱۸
- سجده: احکام سجده ۱۴; سجده بر غیرخدا ۱۴; حقیقت سجده ۱۵; سجده جایز ۱۴
- ملائکه: تکلیف ملائکه ۱۱