يوسف ٥٤: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
(افزودن سال نزول)
خط ۱۶: خط ۱۶:
|-|معزی=گفت شاه بر من درآریدش تا مخصوصش به خود سازم سپس گاهی که سخن گفت با او گفت همانا توئی امروز نزد ما فرمانروای امین‌
|-|معزی=گفت شاه بر من درآریدش تا مخصوصش به خود سازم سپس گاهی که سخن گفت با او گفت همانا توئی امروز نزد ما فرمانروای امین‌
|-|</tabber><br />
|-|</tabber><br />
{{آيه | سوره = سوره يوسف | نزول = | نام = [[شماره آیه در سوره::54|٥٤]] | قبلی = يوسف ٥٣ | بعدی = يوسف ٥٥  | کلمه = [[تعداد کلمات::15|١٥]] | حرف =  }}
{{آيه | سوره = سوره يوسف | نزول = [[نازل شده در سال::11|١١ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::54|٥٤]] | قبلی = يوسف ٥٣ | بعدی = يوسف ٥٥  | کلمه = [[تعداد کلمات::15|١٥]] | حرف =  }}
===معنی کلمات و عبارات===
===معنی کلمات و عبارات===
«اَسْتَخْلِصْهُ»: او را از مقرّبان و خاصّان کنم. «کَلَّمَهُ»: با یوسف سخن گفت. با شاه سخن گفت. فاعل (کَلَّمَ) می‌تواند شاه یا یوسف باشد. «لَدَیْنَا»: نزد ما. در پیش ما. «مَکِینٌ»: دارای مکانت و منزلت. محترم و ارجمند.
«اَسْتَخْلِصْهُ»: او را از مقرّبان و خاصّان کنم. «کَلَّمَهُ»: با یوسف سخن گفت. با شاه سخن گفت. فاعل (کَلَّمَ) می‌تواند شاه یا یوسف باشد. «لَدَیْنَا»: نزد ما. در پیش ما. «مَکِینٌ»: دارای مکانت و منزلت. محترم و ارجمند.

نسخهٔ ‏۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۴


ترجمه

پادشاه گفت: «او [= یوسف‌] را نزد من آورید، تا وی را مخصوص خود گردانم!» هنگامی که (یوسف نزد وی آمد و) با او صحبت کرد، (پادشاه به عقل و درایت او پی برد؛ و) گفت: «تو امروز نزد ما جایگاهی والا داری، و مورد اعتماد هستی!»

|و شاه گفت: او را نزد من آوريد تا وى را [نديم‌] ويژه‌ى خود سازم. پس چون با وى به سخن پرداخت گفت: تو امروز نزد ما صاحب مقام و مورد اعتمادى
و پادشاه گفت: «او را نزد من آوريد، تا وى را خاص خود كنم.» پس چون با او سخن راند، گفت: «تو امروز نزد ما با منزلت و امين هستى.»
شاه گفت: او را نزد من آرید تا او را از خاصان خود گردانم. چون با او هرگونه سخن به میان آورد به او گفت: تو امروز نزد ما صاحب منزلت و امین هستی.
و پادشاه گفت: یوسف را نزد من آورید تا او را برای کارهای خود برگزینم. پس هنگامی که با یوسف سخن گفت به او اعلام کرد: تو امروز نزد ما دارای منزلت ومقامی و [در همه امور] امینی.
پادشاه گفت: او را نزد من بياوريد تا همنشين خاص خود گردانم. و چون با او سخن گفت، گفت: تو از امروز نزد ما صاحب‌مكانت و امين هستى.
و پادشاه گفت او [یوسف‌] را به نزد من آورید که ندیم ویژه خود گردانمش، و چون با او گفت و گو کرد [به او] گفت تو امروز نزد ما صاحب جاه و امین هستی‌
و شاه گفت: او را نزد من آوريد تا وى را ويژه خود سازم. پس چون با او به سخن پرداخت، گفت: تو امروز به نزد ما ارجمند و امينى.
(هنگامی که پاکی یوسف در پیش شاه مسلّم گردید) شاه گفت: او را به نزد من بیاورید تا وی را (از افراد مقرّب و) خاصّ خود کنم. وقتی که (یوسف را آوردند و شاه) با او صحبت نمود (بر محبّتش افزود و بدو) گفت: از امروز تو در پیش ما بزرگوار و مورد اطمینان و اعتمادی.
و پادشاه گفت: «او را نزد من آورید، تا وی را برای خود برگزینم.» پس چون با او سخن به میان آورد گفت: «تو امروز به‌درستی نزد ما دارای منزلت و مکانت و امانتی بزرگ هستی.»
گفت شاه بر من درآریدش تا مخصوصش به خود سازم سپس گاهی که سخن گفت با او گفت همانا توئی امروز نزد ما فرمانروای امین‌


يوسف ٥٣ آیه ٥٤ يوسف ٥٥
سوره : سوره يوسف
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٥
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«اَسْتَخْلِصْهُ»: او را از مقرّبان و خاصّان کنم. «کَلَّمَهُ»: با یوسف سخن گفت. با شاه سخن گفت. فاعل (کَلَّمَ) می‌تواند شاه یا یوسف باشد. «لَدَیْنَا»: نزد ما. در پیش ما. «مَکِینٌ»: دارای مکانت و منزلت. محترم و ارجمند.


تفسیر

نکات آیه

۱- پادشاه مصر پس از آشکار شدن بى گناهى و کمال عفت و پاکدامنى یوسف(ع) ، به دیدار او دل بست و با فرمانى مجدد او را به دربار خویش فراخواند. (ذلک لیعلم أنى لم أخنه ... و قال الملک ائتونى به أستخلصه لنفسى)

۲- پادشاه مصر در فراخوانى یوسف(ع) به دربار ، یادآور شد که وى را مشاور ویژه خویش خواهد ساخت. (قال الملک ائتونى به أستخلصه لنفسى) آن گاه که آدمى کسى را محرم اسرار خود قرار دهد و در امور خویش وى را مداخله دهد، گفته مى شود: «أستخلصه» (برگرفته شده از لسان العرب). بنابراین «أستخلصه لنفسى» ; یعنى، تا یوسف(ع) را محرم اسرار خویش سازم و در اداره امور مملکتى او را مداخله دهم. از این معنا مى توان به مشاور مخصوص تعبیر کرد.

۳- یوسف(ع) پس از آشکار شدن بى گناهیش بر پادشاه و درباریان ، دعوت او را پذیرفت و بى درنگ از زندان به دربار رفت. (قال الملک ائتونى به ... فلما کلّمه) اتصال جمله «فلما کلّمه» به «ائتونى به» و نیاوردن مطالبى نظیر رساندن فرمان پادشاه به یوسف(ع) ، اعلام نتیجه محاکمه زنان به وى و... براى رساندن این معناست که میان فرمان پادشاه و گفت و گو با یوسف(ع) فاصله اى نبود.

۴- یوسف(ع) و پادشاه در نخستین ملاقاتشان با یکدیگر ، درباره رؤیاى پادشاه ، تعبیر یوسف(ع) و گزینش او به سمت مشاور ، به گفت و گو پرداختند. (و قال الملک ائتونى به أستخلصه لنفسى فلما کلّمه) اگرچه در آیه شریفه تصریح نشده که پادشاه و یوسف(ع) درباره چه موضوعى گفت و گو کردند ; ولى قراین حالیه و مقالیه حاکى است که موضوع سخن درباره رؤیاى پادشاه و تعبیر یوسف(ع) و نیز دعوت از یوسف(ع) به همکارى و مشاوره و... بوده است.

۵- گفت و گوى یوسف(ع) با پادشاه در نخستین ملاقات ، موجب توجه بیشتر و اعتماد افزون تر پادشاه به او شد. (فلما کلّمه قال إنک الیوم لدینا مکین أمین) ظاهر این است که ضمیر فاعلى در «کلّمه» به یوسف(ع) و ضمیر مفعولى آن به پادشاه برگردد. ترتب جمله «قال إنک...» مؤید این نظر است و چون پادشاه پس از گفت وگوى یوسف(ع) با وى اظهار داشت: «إنک الیوم ...»، معلوم مى شود سخنان یوسف(ع) باعث توجه افزون تر پادشاه به او شد.

۶- سخن آدمى مى تواند نشان دهنده مرتبت و شخصیت او باشد. (فلما کلّمه قال إنک الیوم لدینا مکین أمین)

۷- یوسف(ع) انسانى مقتدر و امین و شایسته اعتماد بود. (إنک الیوم لدینا مکین أمین)

۸- پادشاه مصر در پى ملاقاتش با یوسف(ع) و احراز شخصیت و دانش او ، به وى اعلام کرد که در دستگاه حکومتى ، رأیى نافذ و فرمانى مطاع خواهد داشت. (فلما کلّمه قال إنک الیوم لدینا مکین أمین) به کسى که داراى منزلتى والا و شأنى رفیع باشد «مکین» گفته مى شود. «أمین» نیز به کسى گفته مى شود که از خیانت بپرهیزد و به صداقت گفتارش و درستى رفتارش اطمینان باشد. سخن پادشاه (تو نزد ما منزلتى والا دارى) کنایه از این است که: دستوراتت نافذ است و آنچه در امر حکومت پیشنهاد کنى مورد قبول است.

۹- پادشاه مصر در عصر یوسف، فردى با فراست و از حکمت و تدبیر برخوردار بود. (و قال الملک ائتونى به أستخلصه لنفسى فلما کلّمه قال إنک الیوم لدینا مکین أمین)

۱۰- پادشاه مصر در عصر یوسف ، دوستدار پاکدامنان ، دانشمندان و درستکاران امین بود. (فلما کلّمه قال إنک الیوم لدینا مکین أمین)

۱۱- واگذار کننده منصب، باید توانمندى و امانت دارىِ منصب پذیر را احراز کند. (قال الملک ائتونى به أستخلصه لنفسى ... مکین أمین)

۱۲- الغاى حکم بردگى یوسف(ع) به دست پادشاه مصر * (ائتونى به أستخلصه ... قال إنک الیوم لدینا مکین أمین) جمله «أستخلصه لنفسى» و نیز متروک شدن قصه بردگى یوسف(ع) در ادامه داستان او ، مى تواند گویاى برداشت فوق باشد.

موضوعات مرتبط

  • پادشاه مصر: اعتماد پادشاه مصر به یوسف(ع) ۵; پادشاه مصر و امینان ۱۰; پادشاه مصر و بردگى یوسف(ع) ۱۲; پادشاه مصر و عفیفان ۱۰; پادشاه مصر و علما ۱۰; پادشاه مصر و یوسف(ع) ۱، ۲; حکمت پادشاه مصر ۹; رؤیاى پادشاه مصر ۴; فضایل پادشاه مصر ۹، ۱۰; مدیریت پادشاه مصر ۹; مشاور مخصوص پادشاه مصر ۲، ۴; ملاقات پادشاه مصر با یوسف(ع) ۸
  • حکومت: امانتدارى کارگزاران حکومت ۱۱; شرایط گزینش کارگزاران حکومت ۱۱; قدرت کارگزاران حکومت ۱۱
  • روانشناسى: ۶
  • سخن: نقش سخن ۶
  • شخصیت: زمینه شخصیت شناسى ۶
  • یوسف(ع): آثار بى گناهى یوسف(ع) ۱; آثار عفت یوسف(ع) ۱; آثار علم یوسف(ع) ۸; اقتدار یوسف(ع) ۷; امانتدارى یوسف(ع) ۷; بى گناهى یوسف(ع) ۳; دعوت از یوسف(ع) ۱، ۲، ۴; شخصیت یوسف(ع) ۸; علاقه به یوسف(ع) ۱; فضایل یوسف(ع) ۷; قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۸، ۱۲; گفتگوى یوسف(ع) با پادشاه مصر ۴، ۵; یوسف(ع) پس از زندان ۳، ۴; یوسف(ع) در دربار مصر ۳، ۵، ۸

منابع