گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۱ </center>
<span id='link30'><span>
<span id='link30'><span>
==معناى اجتباء و مرجع ضمير در سه كلمه اليه ==
«'''اللّهُ يَجتَبِى إلَيهِ مَن يَشَاءُ وَ يَهدِى إلَيهِ مَن يُنِيبُ'''»: كلمه «إجتباء»، به معناى جمع كردن و به سوى خود جلب نمودن است. و مقتضاى وحدت سياق اين است كه ضمير در هر سه كلمۀ «إليه» به يك جا برگردد. در نتيجه معناى آيه چنين مى شود:  
((اللّه يجتبى اليه من يشاء و يهدى اليه من ينيب (( كلمه ((اجتباء(( به معناى جمع كردن و به سوى خود جلب نمودن است ، و مقتضاى وحدت سياق اين است كه ضمير در هر سه كلمه ((اليه (( به يك جا برگردد، در نتيجه معناى آيه چنين مى شود: خداى تعالى از بندگانش هر كه را بخواهد به دين توحيد - كه تو بدان دعوت مى كنى - جمع و جلب مى كند، و هر كه را بخواهد به سوى آن هدايت مى كند. در نتيجه مجموع چند جمله ((كبر على المشركين ما تدعوهم اليه ، اللّه يجتبى اليه من يشاء(( در معناى آيه شريفه ((هو اجتبيكم و ما جعل عليكم فى الدين من حرج مله ابيكم ابراهيم (( خواهد بود.
 
اين بود نظر ما؛ ولى بعضى از مفسرين گفته اند: ضمير در كلمه ((اليه (( دومى و سومى به خداى تعالى برمى گردد. اين نظريه هم بد نيست ، ولى نظريه ما مناسب تر است . به هر حال جمله ((اللّه يجتبى اليه - تا آخر آيه (( در اين صدد است كه اشاره كند به اينكه خداى تعالى بى نياز از ايمان مشركين است كه اين قدر از ايمان آوردن استكبار مى ورزند. و اين آيه نظير آيه شريفه ((فان استكبروا فالذين عند ربك يسبحون له بالليل و النهار و هم لا يسئمون (( مى باشد بعضى ديگر گفته اند: مراد از جمله ما ((تدعوهم اليه ((، ما تدعوهم الى الايمان به آنچه كه مردم را مى خوانى تا بدان ايمان آورند است ، كه همان مساءله رسالت مى باشد، در نتيجه معنا چنين مى شود كه : مشركين از ايمان آوردن به رسالت تو استكبار مى ورزند. و آن وقت جمله ((اللّه يجتبى ...(( در معناى آيه ((شريفه اللّه اعلم حيث يجعل رسالته (( خواهد بود، و حال آنكه اين معنا خلاف ظاهر آيه است .
خداى تعالى، از بندگانش هر كه را بخواهد، به دين توحيد - كه تو بدان دعوت مى كنى - جمع و جلب مى كند، و هر كه را بخواهد، به سوى آن هدايت مى كند. در نتيجه، مجموع چند جملۀ «كَبُرَ عَلَى المُشرِكِينَ مَا تَدعُوهُم إلَيهِ اللّهُ يَجتَبِى إلَيهِ مَن يَشَاءُ» در معناى آيه شريفه «هُوَ اجتَبَاكُم وَ مَا جَعَلَ عَلَيكُم فِى الدّينِ مِن حَرَجٍ مِلّة أبِيكُم إبرَاهِيم» خواهد بود.
وَ مَا تَفَرَّقُوا إِلا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيَا بَيْنهُمْ ...
 
ضمير در ((تفرقوا(( به ((ناس (( كه از سياق مفهوم است برمى گردد. و كلمه ((بغى (( به معناى ظلم و يا حسد است . و اگر ((بغى (( را مقيد كرد به كلمه ((بينهم (( براى اين است كه بفهماند ظلم و يا حسد در بينشان متداول بود. و معناى آيه اين است كه :
اين بود نظر ما؛ ولى بعضى از مفسران گفته اند: ضمير در كلمه «إلَيه» دومى و سومى به خداى تعالى بر مى گردد. اين نظريه هم بد نيست، ولى نظريه ما مناسب تر است.  
توضيح معناى آيه : ((و ما تفرقوا الا من بعد ما جائهم العلم بغيا بينهم ....((
 
همين مردمى كه شريعت بر ايشان تشريع شده بود، از شريعت متفرق نشدند، و در آن اختلاف نكردند، و وحدت كلمه را از دست ندادند، مگر در حالى كه اين تفرقه آنها وقتى شروع شد - و يا اين تفرقه شان وقتى بالا گرفت كه قبلا علم به آنچه حق است داشتند، ولى ظلم و يا حسدى كه در بين خود معمول كرده بودند نگذاشت بر طبق علم خود عمل كنند، و در نتيجه در دين خدا اختلاف به راه انداختند.
به هر حال، جملۀ «اللّهُ يَجتَبِى إلَيه» - تا آخر آيه، در اين صدد است كه اشاره كند به اين كه خداى تعالى بى نياز از ايمان مشركان است كه اين قدر از ايمان آوردن استكبار مى ورزند. و اين آيه نظير آيه شريفه «فَإنِ استَكبَرُوا فَالّذِينَ عِندَ رَبّكَ يُسَبّحُونَ لَهُ بِالّليلِ وَ النّهَارِ وَ هُم لا يَسئَمُون» مى باشد.
 
بعضى ديگر گفته اند: مراد از جملۀ «مَا تَدعُوهُم إلَيهِ»، «مَا تَدعُوهُم إلَى الإيمَان = به آنچه كه مردم را مى خوانى تا بدان ايمان آورند» است، كه همان مسأله رسالت مى باشد. در نتيجه معنا چنين مى شود كه: مشركان از ايمان آوردن به رسالت تو استكبار مى ورزند. و آن وقت جملۀ «اللّهُ يَجتَبِى...»، در معناى آيه شريفه «اللّهُ أعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسَالَتَهُ» خواهد بود، و حال آن كه اين معنا خلاف ظاهر آيه است.
 
«'''وَ مَا تَفَرَّقُوا إِلّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ ...'''»:
 
ضمير در «تَفَرّقُوا» به «ناس» - كه از سياق مفهوم است - بر مى گردد. و كلمه «بَغى»، به معناى ظلم و يا حسد است. و اگر «بَغى» را مقيد كرد به كلمه «بَينَهُم»، براى اين است كه بفهماند ظلم و يا حسد در بينشان متداول بود. و معناى آيه اين است كه:
 
همين مردمى كه شريعت برايشان تشريع شده بود، از شريعت متفرق نشدند، و در آن اختلاف نكردند، و وحدت كلمه را از دست ندادند، مگر در حالى كه اين تفرقۀ آن ها وقتى شروع شد - و يا اين تفرقه شان وقتى بالا گرفت كه قبلا علم به آنچه حق است، داشتند، ولى ظلم و يا حسدى كه در بين خود معمول كرده بودند، نگذاشت بر طبق علم خود عمل كنند، و در نتيجه، در دين خدا اختلاف به راه انداختند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۲ </center>
پس منظور از اختلاف در اينجا اختلاف در دين است كه باعث شد انشعابها و چند دستگيها در بشر پيدا شود. و خداى سبحان آن را در مواردى از كلام خود مستند به بغى كرده . و اما اختلافى كه بشر قبل از نازل شدن شريعت داشت ، و باعث شد كه خدا شريعت را تشريع كند، اختلاف در شؤ ون زندگى و تفرقه در امور معاش بود كه منشاءش ‍ اختلافى بود كه بشر در طبيعت و سليقه و هدف داشت ، و وسيله شد براى نزول وحى و تشريع شرع تا آن اختلافات برداشته شود، و آيه ((كان الناس امه واحده فبعث اللّه النبيين (( همانطور كه در تفسيرش گذشت ، به اين اختلاف اشاره مى كند.
پس منظور از اختلاف در اين جا، اختلاف در دين است كه باعث شد انشعاب ها و چند دستگی ها در بشر پيدا شود. و خداى سبحان، آن را در مواردى از كلام خود مستند به «بغى» كرده.  
((و لو لا كلمه سبقت من ربك الى اجل مسمى لقضى بينهم (( - مراد از كلمه اى كه در سابق گذشت يكى از فرمانهايى است كه خدا در آغاز خلقت بشر صادر كرد، نظير اينكه همان روزها فرمود: ((و لكم فى الارض مستقر و متاع الى حين ((.
 
و معناى آيه اين است : اگر نبود اين مساءله كه خدا از سابق اين قضا را رانده بود كه بنى آدم هر يك چقدر در زمين بمانند و تا چه مدت و به چه مقدار از زندگى در زمين بهره مند شوند هر آينه بين آنان حكم مى كرد، يعنى به دنبال اختلافى كه در دين خدا كرده و از راه او منحرف شدند، حكم مى نمود و همه را به مقتضاى اين جرم بزرگ هلاك مى فرمود.
و اما اختلافى كه بشر قبل از نازل شدن شريعت داشت، و باعث شد كه خدا شريعت را تشريع كند، اختلاف در شؤون زندگى و تفرقه در امور معاش بود كه منشأش، اختلافى بود كه بشر در طبيعت و سليقه و هدف داشت، و وسيله شد براى نزول وحى و تشريع شرع تا آن اختلافات برداشته شود. و آيه «كَانَ النّاسُ أمّةً وَاحِدَة فَبَعَثَ اللّهُ النّبِيّينَ» - همان طور كه در تفسيرش گذشت - به اين اختلاف اشاره مى كند.
 
«'''وَ لَولَا كَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبّكَ إلَى أجَلٍ مُسَمّى لَقُضِىَ بَينَهُم'''» - مراد از كلمه اى كه در سابق گذشت، يكى از فرمان هايى است كه خدا در آغاز خلقت بشر صادر كرد. نظير اين كه همان روزها فرمود: «وَ لَكُم فِى الأرضِ مُستَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إلى حِين».
 
و معناى آيه اين است: اگر نبود اين مسأله كه خدا از سابق اين قضا را رانده بود كه بنى آدم، هر يك چقدر در زمين بمانند و تا چه مدت و به چه مقدار از زندگى در زمين بهره مند شوند، هر آينه بين آنان حكم مى كرد. يعنى به دنبال اختلافى كه در دين خدا كرده و از راه او منحرف شدند، حكم مى نمود و همه را به مقتضاى اين جرم بزرگ هلاك مى فرمود.
<span id='link32'><span>
<span id='link32'><span>
==طرح يك سؤ ال و پاسخ آن ==
==طرح يك سؤ ال و پاسخ آن ==
در اينجا ممكن است كسى بگويد: اين وقتى درست است كه خدا اقوامى را هلاك نكرده باشد، و ما مى بينيم كه اين قضا را رانده و اقوامى را هلاك كرده ، و خود خداى تعالى داستان آنها را در كلام خود آورده . درباره هلاكت قوم نوح و هود و صالح (عليهماالسلام ) جدا جدا حكايت كرده ، و درباره همه اقوامى كه هلاك شدند فرموده : ((و لكل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضى بينهم بالقسط(( با اين حال ديگر آيه مورد بحث چه معنايى دارد؟
در اينجا ممكن است كسى بگويد: اين وقتى درست است كه خدا اقوامى را هلاك نكرده باشد، و ما مى بينيم كه اين قضا را رانده و اقوامى را هلاك كرده ، و خود خداى تعالى داستان آنها را در كلام خود آورده . درباره هلاكت قوم نوح و هود و صالح (عليهماالسلام ) جدا جدا حكايت كرده ، و درباره همه اقوامى كه هلاك شدند فرموده : ((و لكل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضى بينهم بالقسط(( با اين حال ديگر آيه مورد بحث چه معنايى دارد؟
۱۴٬۴۱۸

ویرایش