الشعراء ٢٢١: تفاوت میان نسخهها
(افزودن جزییات آیه) |
(←تفسیر) |
||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | {{ نمایش فشرده تفسیر| | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۵#link301 | آيات ۱۹۲ - | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۵#link301 | آيات ۱۹۲ - ۲۲۷ سوره شعراء]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۵#link302 | معناى | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۵#link302 | معناى «إنزال» و «تنزيل»، و موارد استعمال آن دو، در قرآن كريم]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link304 | مراد از «قلب»، و چگونگى دريافت وحى، به وسيله قلب]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link304 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link305 | بررسی وجوه گفته شده در باره «إنزال وحى»، بر قلب پيامبر«ص»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link305 | وجوه | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link307 | معناى اين كه فرمود: قرآن، در كتب انبياى گذشته آمده بود]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link308 | تفسير آیه: «و اگر قرآن را بر بعضی از اعجمین نازل می کردیم»]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link307 | معناى | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link309 | معناى آيه شريفه: «كَذَلِكَ سَلَكنَاهُ فِى قُلُوبِ المُجرِمِين»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link308 | تفسير | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link310 | هلاكت هر قومى، بعد از اتمام حجت با آنان بوده است]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link309 | معناى آيه شريفه : | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link311 | ظالم نبودن خدا، به چه معنا است؟]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link310 | هلاكت هر | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link312 | شیاطین در نازل کردن قرآن، هیچ دخالتی ندارند]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link311 | ظالم نبودن | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link313 | عصمت انبياء «ع»، با مكلف بودن ايشان، منافات ندارد]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link312 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link314 | در دعوت به اسلام، فرقی میان نزدیکان و بیگانگان نیست]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link313 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link315 | توضيح اين كه شياطين نازل نمی شوند، مگر بر هر کذّاب فاجر]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link314 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link316 | پاسخ به تهمت ديگر مشركان که پيامبر «ص» را، شاعر مى خواندند]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link315 | توضيح | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link317 | بحث روايتی]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link316 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link318 | نگرانى پيامبر «ص»، از سرنوشت امت پس از خود]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link317 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link319 | رواياتی درباره دعوت پیامبر«ص»، از عشیره و نزدیکان خویش]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link318 | نگرانى پيامبر | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۸#link320 | حدیث «یوم الدار» و پيمان برادرى على «ع» با رسول خدا «ص»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link319 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۸#link322 | روايتى در باره شعر و شُعَراء، و نزول آيه: «و الشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الغَاوُون»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۸#link320 | پيمان برادرى | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۸#link322 | روايتى | |||
}} | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۲۵
کپی متن آیه |
---|
هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ |
ترجمه
الشعراء ٢٢٠ | آیه ٢٢١ | الشعراء ٢٢٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«هَلْ أُنَبِّئُکُمْ ...»: این آیه پاسخ به تهمت کافران است که میگفتند قرآن را شیاطین به محمّد القاء میکنند.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۱۹۲ - ۲۲۷ سوره شعراء
- معناى «إنزال» و «تنزيل»، و موارد استعمال آن دو، در قرآن كريم
- مراد از «قلب»، و چگونگى دريافت وحى، به وسيله قلب
- بررسی وجوه گفته شده در باره «إنزال وحى»، بر قلب پيامبر«ص»
- معناى اين كه فرمود: قرآن، در كتب انبياى گذشته آمده بود
- تفسير آیه: «و اگر قرآن را بر بعضی از اعجمین نازل می کردیم»
- معناى آيه شريفه: «كَذَلِكَ سَلَكنَاهُ فِى قُلُوبِ المُجرِمِين»
- هلاكت هر قومى، بعد از اتمام حجت با آنان بوده است
- ظالم نبودن خدا، به چه معنا است؟
- شیاطین در نازل کردن قرآن، هیچ دخالتی ندارند
- عصمت انبياء «ع»، با مكلف بودن ايشان، منافات ندارد
- در دعوت به اسلام، فرقی میان نزدیکان و بیگانگان نیست
- توضيح اين كه شياطين نازل نمی شوند، مگر بر هر کذّاب فاجر
- پاسخ به تهمت ديگر مشركان که پيامبر «ص» را، شاعر مى خواندند
- بحث روايتی
- نگرانى پيامبر «ص»، از سرنوشت امت پس از خود
- رواياتی درباره دعوت پیامبر«ص»، از عشیره و نزدیکان خویش
- حدیث «یوم الدار» و پيمان برادرى على «ع» با رسول خدا «ص»
- روايتى در باره شعر و شُعَراء، و نزول آيه: «و الشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الغَاوُون»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ «221»
آيا شما را خبر دهم كه شياطين بر چه كسى فرود مىآيند؟
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ (221)
بعد از آن در رد كسانى كه مىگويند شياطين اين قرآن را بر پيغمبر القاء مىكنند مىفرمايد:
هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ: آيا خبر دهم شما را بر كه فرود مىآيند شياطين.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ (213) وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ (214) وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (215) فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (216) وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ (217)
الَّذِي يَراكَ حِينَ تَقُومُ (218) وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ (219) إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (220) هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ (221) تَنَزَّلُ عَلى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (222)
يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ (223) وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ (224) أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ (225) وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ (226) إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ (227)
جلد 4 صفحه 130
ترجمه
پس مخوان با خداوند خداى ديگرى را پس باشى از عذاب كرده شدگان
و بيم ده خويشان نزديكتر خود را
و فروتن باش براى آنكه پيروى كرده است تو را از گروندگان
پس اگر نافرمانى كنند تو را پس بگوى همانا من بيزارم از آنچه ميكنيد
و توكّل كن بر تواناى مهربان
آنكه ميبيند تو را وقتى كه برميخيزى
و تغيير احوال تو را در سجدهكنان
همانا او است شنواى دانا
آيا خبر دهم شما را كه بر چه كس فرود ميآورند شيطانها
فرود ميآورند بر هر بسيار دروغگوى گناهكار
كه بآن مىاندازند گوش را و بيشترشان دروغگويانند
و شاعران پيروى ميكنند آنها را گمراهان
آيا نديدى كه آنها در هر وادى از كلام سرگشته راه مىپيمايند
و آنكه آنها ميگويند چيزى را كه نميكنند
مگر آنانكه گرويدند و بجا آوردند كارهاى شايسته را و ياد كردند خدا را بسيار و دادستانى كردند بعد از آنكه ظلم كرده شدند و زود است كه بدانند آنانكه ستم كردند كه بكدام جاى بازگشت بازميگردند.
تفسير
خداوند متعال براى آنكه اهل شرك را كاملا مطمئن بوعده عذاب فرمايد بزرگترين موحّد عالم را نهى از شرك فرموده و وعده عذاب داده بر آن تا تكليف سايرين معلوم گردد و دستور فرموده كه قبل از هر قوم و قبيلهئى بايد خويشان نزديك خود را دعوت بتوحيد و اسلام و انذار از شرك و كفر نمائى چون اهتمام بشأن آنها بيش از سايرين است و حسن ترتيب اقتضاء تقديم ايشانرا دارد و در اين مقام روايات متعدّده از عامّه و خاصّه نقل شده كه حاصل مضمون آنها اين است كه چون اين آيه نازل شد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم از اولاد حضرت عبد المطّلب كه ايشان همگى چهل مرد بودند در خانه حضرت ابو طالب دعوت فرمود پس بامير المؤمنين امر فرمود كه يك ران گوسفند بپزد و يك چارك گندم نان كند و آن دو را با
جلد 4 صفحه 131
تقريبا يك من شير نزد آنها بياورد و آنحضرت امتثال نمود و آنها چون آن غذا را ديدند خنديدند و گفتند اين خوراك يكنفر ما را بس نيست پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود بنام خدا بخوريد كفايت ميكند و آنها ده نفر ده نفر سر غذا آمده خوردند تا همه سير شدند بعد حضرت فرمود بنام خدا شير بياشاميد همه آشاميدند و از آن سير شدند و ابو لهب چون اين امر عجيب را ديد گفت محمد جادو كرد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم چيزى نفرمود و همه برخاستند و رفتند و روز ديگرى از آن عدّه دعوت كرد و امر باين منوال خاتمه يافت و متفرّق شدند و حضرت روز سوم از آنها دعوت فرمود و بعد از صرف غذا و شير بهمان كيفيّت حضرت از جا برخاست و فرمود خدا مرا به نبوّت بر تمام خلق عموما و بر عرب خصوصا مبعوث فرموده و من از شما خواهانم كه دو كلمه را كه بر زبان سبك و در ترازوى عمل سنگين است بگوئيد و از عذاب خدا ايمن شويد و بر عرب و عجم استيلا يابيد و تمام طبقات مردم مطيع شما شوند و همه وارد بهشت گرديد و آن دو كلمه شهادت بوحدانيّت خدا و نبوت من است و كسيكه خواهش مرا بپذيرد و اين دو كلمه را بگويد و مرا كمك كند در ترويج آن برادر من و وزير و وارث و جانشين من بعد از من خواهد بود و هيچكس جواب آنحضرت را نداد جز على عليه السّلام كه برخاست و عرض كرد اى پيغمبر خدا من يارى ميكنم تو را در اين امر با آنكه سنّش از همه كمتر و ساق پايش از همه باريكتر و مالش از همه كمتر بود و پيغمبر صلى اللّه عليه و اله فرمود بنشين و همان فرمايش را اعاده فرمود و كسى جواب نداد جز على عليه السّلام كه همان عرض را اعاده داد و حضرت فرمود بنشين تو برادر و وصى و وارث و جانشين منى بعد از من پس آن جماعت برخاستند و از روى استهزاء بحضرت ابو طالب گفتند از اين ببعد فرمان بردار پسرت على باش و او فرمانفرماى تو باشد و در بعضى از روايات مهمانى دو مرتبه ذكر شده و فرمايشات پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و جواب امير المؤمنين عليه السّلام را در مرتبه دوم نقل نمودهاند و طلب نمودن پيغمبر چنين كسيرا و قيام نمودن امير المؤمنين براى آن سه مرتبه ذكر شده و نصب او را در مرتبه سوم قرار دادهاند و ظاهرا اين معنى از مسلّمات تاريخى و مشهور ميان سنّى و شيعه است و بنابر اين اسلام از بدو ظهور با تشيّع توأم بوده و با ولايت در عرض هم بمردم ابلاغ شده و اختصاص بغدير خم
جلد 4 صفحه 132
ندارد نهايت آنكه بعد از غلبه اسلام و مسخّر شدن جزيرة العرب و نزديك شدن وفات پيغمبر براى ابلاغ عام و تسجيل مقام در آنروز تأكيد و تقرير گرديده و بر سميت شناخته شده است و در عيون و مجالس از امام رضا عليه السّلام و ابى بن كعب و عبد اللّه بن مسعود نقل نموده كه و رهطك المخلصين بعد از عشير تك الاقربين قرائت نمودهاند و قمى ره و رهطك منهم المخلصين نقل نموده و در مجمع اين قرائت را بحضرت صادق عليه السّلام و عبد اللّه بن مسعود نسبت داده و قمى ره مخلصون را بامير المؤمنين و حمزه و جعفر و حسنين و ائمه از آل محمد عليهم السلام تفسير نموده و ظاهرا منقول از امام صادق عليه السّلام است و نيز خداوند امر فرموده حبيب خود را بتواضع و فروتنى با اهل ايمان چون خفض جناح كه معمولا در انداختن پرنده بال خود را بزير در وقت فرود آمدن استعمال ميشود كنايه از اين معنى قرار داده شده و در پيشرفت دعوت و جلب محبّت زير دستان بسيار مؤثر است و در پيشگاه الهى ملازم با خضوع و خشوع است و آنكه اگر عصيان نمودند و ايمان نياوردند و قبول ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه معصومين را ننمودند اگر چه بعد از رحلت آنحضرت از دنيا باشد از عمل آنها تبرّى و بيزارى جويد و اتّكال و اعتماد نمايد بخداوندى كه قادر است مقهور كند دشمنان او را و منصور فرمايد دوستان او را و رحمت فرمايد ايشان را و بعضى فتوكّل بفاء قرائت نمودهاند آنخداوندى كه مىبيند او را در وقت قيام بامر دعوت و در وقت انتقال در اصلاب انبياء عظام و سجدهكنان كرام از صلبى بصلبى از حضرت آدم تا حضرت عبد اللّه از نكاح نه سفاح چنانچه قمى ره و در مجمع از صادقين عليهما السلام نقل نموده و نيز از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود بر نداريد سر خود را پيش از من و نگذاريد آنرا پيش از من كه من مىبينم شما را از پشت سرم چنانچه مىبينم شما را از جلو رويم و اين آيه را تلاوت فرمود كه ظاهر در آنستكه مراد حال نماز آنحضرت است از قيام و ركوع و سجود پى در پى كه موجب تغيير وضع است و منافات ندارد كه هر دو معنى مراد باشد چنانچه مكرر بيان شده است و خداوند ميشنود اقوال و اذكار مردم را و ميداند اعمال و اسرار ايشانرا و چون در آيات سابقه ذكر شد كه ممكن نيست قرآن را شياطين بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نازل نموده باشند در تعقيب آن فرموده
جلد 4 صفحه 133
كه آيا خبر دهم شما را بكسانيكه شياطين براى آنها خبر ميآورند، خبر ميآورند شياطين و نازل ميكنند آنرا بر مردمان دروغگوى پر گناهى كه گوش ميدهند اين مردم بخبر آنها كه مبنى بر امارات و ظنون است و از خودشان هم بر آن اخبار موهوماتى كه غالبا واقعيّت ندارد مىافزايند و بمردم ميگويند ما از غيب خبر ميدهيم و بيشتر آنها دروغ ميگويند كه ابدا از عالم غيب خبرى ندارند بلى بعضى از كاهنان قبل از بعثت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم با شياطين رابطه داشتند كه آنها از ملائكه استراق سمع مينمودند و بر بعضى از اخبار سماوى مطلع ميشدند و برفقاى خودشان خبر ميدادند و براى حفظ احترام وحى الهى از اين عمل بكلى جلوگيرى شد و در ذيل آيات سابقه ذكرى از آن بعمل آمد و گفتهاند سطيح كاهن و سواد بن غارب از اين بعض بودهاند كه بظهور خاتم انبيا خبر دادند و تصديق نبوّتش را نمودند و در خصال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از آن مردم افّاك مغيره و بنان و صائد و حمزة بن عماره بريرى و حارث شامى و عبد اللّه بن حارث و ابو الخطاب است كه هفت نفر بودند و چنانچه خداوند در آيات سابقه مقام مقدس نبوى را از شبهه كهانت مبرّى فرمود در اين آيات خواسته آن مقام منيع را از شبهه شاعريت تنزيه فرمايد باين تقريب كه شعراء پيروانشان اهل ضلالت و غوايتند چون شعر كلام منظومى است كه مبناى آن بر حق و حقيقت نيست بلكه بناى آن بر مبالغه و اغراق و غلوّ و تخيّل و تمويه و تزيين و چيزهائى است كه جلب توجه مستمع را نمايد و موجب انبساط و انقباض و التذاد و اشمئزاز طرف گردد و مقبول طبع و پسند ذوق باشد اگر چه عقل آنرا قبول ننمايد و شعراء نوعا كسانى هستند كه اشعارشان از اين قبيل است لذا غالبا بتغزّل و تشبيب و مدح ناروا و هجو ناسزا و تعريف و توصيف بيجا ميپردازند و آن را مايه ارتزاق و افتخار خود قرار ميدهند و خريدار اين مقالات و هو اخواه اين اشخاص مردمان هوا- پرست خودخواه و اهل لهو و لعب و عيش و طربند و گاهى اين فرومايگان براى مقاصد خودشان باين اشعار تمسك مينمايند و آنرا مانند وحى منزل تلقّى بقبول ميكنند چون موافق با هواى نفس آنها است پس اينها پيروان آنها هستند آيا نمىبينى اى كسيكه ديده بصيرت دارى كه شعراء گاهى در وادى توصيف شاهد
جلد 4 صفحه 134
و شراب و ساز و آواز متحيّرانه قدم ميزنند و گاهى در محيط علم و حكمت و معرفت بيخردانه خوض ميكنند و گاهى در مقام مدح و ذم اشخاص مغرضانه وارد و خارج ميشوند و يكروز كسيرا مدح و روز ديگر او را هجو ميكنند و يكروز كمالاتى براى خود اثبات ميكنند كه ابدا در آنها نبوده و نيست و يكروز اقرار بفسق و فجورى ميكنند كه بهيچ وجه مرتكب آن نشدهاند و روزى امر بمعروف ميكنند با آنكه خود عامل بآن نيستند و روزى نهى از منكر مينمايند با آنكه خود تارك آن نميباشند پس آنها در هر وادى چون حيوان گمشده سير ميكنند و ميگويند چيزيرا كه نميكنند و اين اختصاص بكلام منظوم ندارد بلكه هر كلام خالى از حق و حقيقت و مبنى بر وهم و خيال را شعر ميگويند لذا اهل منطق قياسى را كه مبنى بر خياليّات باشد شعر ناميدهاند و در رواياتى از ائمه اطهار شعراء در آيه شريفه باهل بدعت و ضلالت و متفقّهين بى علم و معرفت و افسانه گويان بى درايت تفسير شده و فرمودهاند شعراء كه پيروانى ندارند مقصود اين قبيل افرادند كه مردم را گمراه نمودند و ظاهرا مقصودشان بيان افراد خفيّه از شعراء باشد و آنكه اينها هستند كه پيروان حقيقى دارند و آيه اختصاص بشعراء بمعناى معروف ندارد چون از امام صادق عليه السّلام نيز روايت شده كه مراد شاعران كفارند مانند عبد اللّه بن زبعرى و ابو سفيان بن حرث و اميّة بن ابى الصّلت و امثال آنها كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله را هجو نمودند و مردم نادان تبعيّت از آنها كردند و اشعارشانرا خواندند و اين مسلّم است كه در صدر اسلام شعراء زبر دستى بودند كه نام آنها در تواريخ ذكر شده و در هجو پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و مذمّت اسلام سخن رانى و ياوه سرائى ميكردند و بگمان خودشان ميخواستند در مقابل قرآن قيام نمايند و مردمان بزهكارى هم بودند كه با آنها كمك و مساعدت مينمودند و خداوند تار و پود آنها و پيروانشان را بباد داد و در مقابل فصحاء و بلغاء و شعراء دانشمندى هم بودند كه ايمان بقرآن و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و خداى يگانه آوردند و خدمات بر جستهئى از آنها بعمل آمد و اشتغال بذكر خدا و اشعار توحيد و تمجيد و تحميد و تقديس او و دعوت باسلام و بعث بر طاعت و ردع از معصيت و مدح پيغمبر و اهل بيت آن سرور داشتند و اگر گاهى هجوى ميگفتند مقصودشان انتصار و
جلد 4 صفحه 135
دادستانى از كفارى بود كه در هجو مسلمانان سخن سرائى نموده بودند مانند حسّان بن ثابت و كعب بن مالك و عبد اللّه بن رواحه و امثال اين اكابر كه خداوند ايشانرا استثناء فرموده و از شيعيان محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و آل اطهار او بشمار آمدهاند و بنابر آنچه تاكنون ذكر شد مقصود بذم در كلام الهى شعر است ولى نه باعتبار منظورم بودنش بلكه باعتبار باطل بودنش لذا اگر شعر حق باشد بسيار مستحسن است چنانچه فرمودهاند كه همانا بعضى از شعر حكمت است و مراد كلام منظوم است چنانچه بعضى از آن نصيحت و موعظه و پنداست و بعضى از آن مدح اولياء خدا و ذم اعداء او است و معلوم است كه اين قبيل اشعار بسيار ممدوح و گوينده آن مثاب و مأجور است ولى اطلاق شعراء منصرف بهمان دسته اول است مانند علماء كه اطلاق آن منصرف بفقهاء است لذا خداوند ساحت مقدس نبوى را از توهّم شاعريّت مبرّى فرموده بدليل آنكه پيروانش كه اول ايشان امير المؤمنين عليه السّلام است و بعد حمزه و جعفر و سلمان و أبو ذر و حذيفه و مقداد و عمّار و ساير اخيار با پيروان شعرا خيلى تفاوت دارند در عيون از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه فرمود هر كس در باره ما بيتى از شعر بگويد خداوند براى او بيتى در بهشت بنا ميفرمايد و نيز فرمود كه هيچ گويندهئى راجع بما شعرى نميگويد مگر آنكه مؤيّد بروح القدس ميشود و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت شده كه كعب بن مالك را امر فرمود بهجو كفار و قسم ياد فرمود كه آن ناگوارتر است بر آنها از تير و عبد اللّه بن رواحه و حسّان بن ثابت را مأمور بهجو آنها فرمود و فرمود روح القدس با شما است و بكليّه اصحاب فرمود چه مانع ميشود كسانيرا كه با شمشيرها يارى نمودند پيغمبر خدا را از آنكه بزبانهاشان يارى كنند او را و از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود اى گروه شيعه بياموزيد باولادتان شعر عبدى را كه او بر دين خدا است و ديوان حضرت امير المؤمنين عليه السّلام و اشعار آبدار آن معروف و مشهور است و زود باشد كه بدانند كسانيكه ظلم نمودند بر پيغمبر و مسلمانان به ايذاء و آزار و هجو و ذم ناروا كه بكدام مرجع و مئالى رجوع و بازگشت مينمايند كه آن آتش جهنم است و قمى ره فرموده كه مراد اعداء آل محمد عليهم السلامند و قسم بخدا نازل شده و سيعلم الّذين ظلموا آل محمد حقّهم اى منقلب ينقلبون و در جوامع اين
جلد 4 صفحه 136
قرائت را بامام صادق عليه السّلام نسبت داده و در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه بخواند در شب جمعه اين سوره و دو سوره بعد از اين را كه اول آنها طاوسين است از دوستان خدا و در حفظ و حمايت او خواهد بود و هرگز در دنيا باو آسيبى نرسد و در آخرت بقدرى از بهشت باو داده شود كه فوق مرادش باشد و يكصد زن از حوريان، خدا براى او تزويج نمايد و در مجمع علاوه فرموده كه در وسط بهشت با انبياء و اوصياء مجالس و محشور گردد و الحمد للّه على نعمه و آلائه.
جلد 4 صفحه 137
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
هَل أُنَبِّئُكُم عَلي مَن تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ (221) تَنَزَّلُ عَلي كُلِّ أَفّاكٍ أَثِيمٍ (222) يُلقُونَ السَّمعَ وَ أَكثَرُهُم كاذِبُونَ (223)
آيا خبر بدهم شما را بر كساني که شياطين بر آنها نازل
جلد 14 - صفحه 100
ميشوند بر هر افتراء زننده گناه كار القاء سمع ميكنند و اكثر آنها دروغ ميگويند.
نظر به اينكه در چند آيه قبل آيه 210 فرمود وَ ما تَنَزَّلَت بِهِ الشَّياطِينُ ميفرمايد که شياطين بر چه كساني نازل ميشوند.
(هَل أُنَبِّئُكُم) انباء خبر دادن است چنانچه نبي خبر داشتن است انبياء كساني هستند که از جانب الهي بآنها خبر ميرسد بوحي الهي يا بايجاد كلام مثل تكلم با موسي يا در ليلة المعراج با رسول اكرم يا بتوسط ملك مثل نزول ملائكه بر ابراهيم و لوط يا بالقاء وحي بر قلوب آنها چنانچه ميفرمايد وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللّهُ إِلّا وَحياً أَو مِن وَراءِ حِجابٍ أَو يُرسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذنِهِ (شوري آيه 51).
(عَلي مَن تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ) كساني که با اجنه و شياطين رابطه داشتند که قبل از ميلاد رسول اللّه شياطين ميرفتند و استراق سمع ميكردند و بآنها خبر ميدادند و آنها كهنه و جادوگران بودند.
(تَنَزَّلُ عَلي كُلِّ أَفّاكٍ أَثِيمٍ) که اينکه كهنه و جادوگران ميگفتند ما از جانب خدا خبر داريم که دعوي نبوت ميكردند متنبي مثل مسيلمه و در خبر از حضرت صادق (ع) است فرمود آنها هفت نفر بودند: مغيره، بنان، صائد، حمزة بن عماره بريري، حارث شامي، عبد اللّه بن حارث إبن الخطاب و اينها از باب مصداق است و الا كهنه بالاخص در يهود بسيار بودند.
(يُلقُونَ السَّمعَ) يعني استراق سمع ميكردند.
(وَ أَكثَرُهُم كاذِبُونَ) ممكن است ضمير هم بشياطين برگردد و ممكن است به كُلِّ أَفّاكٍ أَثِيمٍ و ممكن است بهر دو برگردد چنانچه بعيد نيست.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 221)- در اینجا بار دیگر به بحث آیات قبل پیرامون تهمت دشمنان به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در باره این که قرآن القائات شیاطین است باز میگردد و با بیانی رسا و کوبنده مجددا به آنها پاسخ میدهد.
میگوید: «آیا به شما خبر بدهم شیاطین بر چه کسی نازل میشوند»؟! (هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلی مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ).
نکات آیه
۱ - پاسخ کوبنده و موضع گیرى سخت خداوند، در برابر مدعیان دخالت شیاطین در نزول قرآن (هل أُنبّئکم على من تنزّل الشیطین) اصرار و تأکید خداوند بر ردّ گفتار و اتهام هاى مشرکان به قرآن و پیامبر(ص)، بیانگر مطلب یاد شده است.
۲ - خداوند، آشکارکننده چهره دریافت گران پیام شیاطین (هل أُنبّئکم على من تنزّل الشیطین)
۳ - دفاع خداوند از حریم پاکِ وحى و پیامبر(ص) (هل أءنبّئکم على من تنزّل الشیطین)
موضوعات مرتبط
- حمایتهاى خدا: مشمولان حمایتهاى خدا ۳
- خدا: افشاگریهاى خدا ۲
- شیاطین: افشاى پیروان شیاطین ۲; نقش شیاطین ۱
- قرآن: رد تهمت به قرآن ۱; واسطه نزول قرآن ۱
- محمد(ص): حامى محمد(ص) ۳
منابع