تفسیر:نمونه جلد۱۵ بخش۶۵
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۲۲۱ - ۲۲۷
آيه و ترجمه
هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى مَن تَنزَّلُ الشيَطِينُ(۲۲۱) تَنزَّلُ عَلى كلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ(۲۲۲) يُلْقُونَ السمْعَ وَ أَكثرُهُمْ كَذِبُونَ(۲۲۳) وَ الشعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُنَ(۲۲۴) أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فى كلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ(۲۲۵) وَ أَنهُمْ يَقُولُونَ مَا لا يَفْعَلُونَ(۲۲۶) إِلا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَ انتَصرُوا مِن بَعْدِ مَا ظلِمُوا وَ سيَعْلَمُ الَّذِينَ ظلَمُوا أَى مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ(۲۲۷) ترجمه : ۲۲۱ - آيا به شما خبر بدهم ، شياطين بر چه كسى نازل مى شوند؟ ۲۲۲ - بر هر دروغگوى گنهكار نازل مى گردند. ۲۲۳ - آنها آنچه را مى شنوند (به ديگران ) القا مى كنند و اكثرشان دروغگو هستند. ۲۲۴ - (پيامبر شاعر نيست ) شعرا كسانى هستند كه گمراهان از آنان پيروى مى كنند! ۲۲۵ - آيا نمى بينى آنها در هر وادى سر گردانند.
۲۲۶ - و سخنانى مى گويند كه عمل نمى كنند! ۲۲۷ - مگر كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند و ياد خدا بسيار مى كنند و به هنگامى كه مورد ستم واقع مى شوند به دفاع از خويشتن (و مؤ منان ) بر مى خيزند (و از ذوق شعرى خود كمك مى گيرند) و بزودى آنها كه ستم كردند مى دانند كه بازگشتشان به كجاست . تفسير: پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شاعر نيست آيات فوق كه آخرين آيات سوره شعراء است ، بار ديگر به بحث آيات قبل پيرامون تهمت دشمنان به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) درباره اينكه قرآن القائات شياطين است باز مى گردد و با بيانى رسا و كوبنده مجددا به آنها پاسخ مى دهد. مى گويد: آيا به شما خبر بدهم شياطين بر چه كسى نازل مى شوند؟! (هل انبئكم على من تنزل الشياطين ). آنها بر هر دروغگوى گنهكار نازل مى گردند؟ (تنزل على كل افاك اثيم ). شياطين آنچه را مى شنوند توأ م با دروغهاى بسيار به دوستان خود القاء مى كردند، و اكثرشان دروغگو هستند (يلقون السمع و اكثرهم كاذبون ). كوتاه سخن اينكه القائات شيطانى ، نشانه هاى روشنى دارد كه با آن نشانه ها مى توان آن را بازشناخت ، شيطان وجودى است ويرانگر و موذى و مخرب
و القائات او در مسير فساد و تخريب است و مشتريان او دروغگويان گنهكارند، هيچيك از اين امور بر قرآن و آورنده آن تطبيق نمى كند، و كمترين شباهتى با آن ندارد. مردم آن محيط راه و رسم محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در صدق و امانت و صلاح شناخته بودند محتواى قرآن نيز چيزى جز دعوت به توحيد و حق و عدالت ، و اصلاح در تمام زمينه ها ندارد، بنابراين شما چگونه آن را متهم به القائات شيطان مى كنيد. منظور از افاك اثيم همان كاهنانى بودند كه با شياطين ارتباط داشتند و شياطين گاه از طريق استراق سمع سخنان حقى از فرشتگان مى شنيدند، و با اباطيل فراوانى مى آميختند، و به كاهنان منتقل مى ساختند، آنها نيز دروغهائى بر آن نهاده و به مردم مى گفتند و در كنار يك سخن راست ، دهها دروغ مى بافتند! مخصوصا بعد از نزول وحى و محروم گشتن ، شياطين از صعود به آسمانها و استراق سمع ، آنچه را به كاهنان القاء مى كردند، مشتى دروغ و اراجيف بود، با اين حال چگونه مى شد محتواى قرآن را با آن مقايسه كرد؟، و پيامبر امين راستگو را با مشتى كاهنان كذاب افاك سنجيد؟! براى جمله يلقون السمع تفسيرهاى گوناگونى كرده اند: نخست اينكه ضميرى كه در آن است به شياطين باز مى گردد، و سمع به معنى مسموعات است يعنى شياطين ، مسموعات خود را به دوستان خويش القا مى كردند و اكثر آنها كاذبند (و دروغ فراوانى بر آن مى نهند). ديگر اينكه ضمير آن به دروغگويان گنهكارى باز مى گردد كه گوش به سخنان شياطين مى دادند و يا آنچه را از شياطين شنيده بودند به توده مردم القا مى كردند.
ولى تفسير اول صحيحتر به نظر مى رسد. در چهارمين آيه مورد بحث به پاسخ يكى ديگر از تهمتهاى كفار به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه او را شاعر مى خواندند مى پردازد، زيرا همانگونه كه در آيه ۵ سوره انبياء آمده است ، گاه مى گفتند: بل هو شاعر (او شاعر است ) و حتى گاهى شاعر مجنونش مى خواندند، چنانكه در آيه ۳۶ سوره صافات آمده : و يقولون ء انا لتاركوا الهتنا لشاعر مجنون : آنها مى گويند آيا ما خدايان خود را به خاطر شاعر ديوانه اى رها كنيم ؟! قرآن در آيه مورد بحث با بيانى بسيار منطقى مى گويد: خط مشى پيامبر از خط شعرا جدا است ، شعرا در عالم خيال و پندار حركت مى كنند و او در عالمى مملو از واقع بينى براى نظام بخشيدن به جهان انسانى . شعراء غالبا طالب عيش و نوشند، و در بند زلف و خال يار (مخصوصا شاعرانى كه در آن عصر و در محيط حجاز مى زيستند چنانكه از نمونه اشعارشان پيدا است ). به همين دليل شعرا كسانى هستند كه گمراهان از آنها پيروى مى كنند (و الشعراء يتبهم الغاوون ). سپس به دنبال آن اين جمله را اضافه مى كنند آيا نديدى كه آنها در هر وادى سرگردانند؟! (الم تر انهم فى كل واد يهيمون ). آنها غرق پندارها و تشبيهات شاعرانه خويشند حتى هنگامى كه قافيه ها
آنها را به اين سمت و آن سمت بكشاند، در هر وادى سرگردان مى شوند آنها غالبا در بند منطق و استدلال نيستند، و اشعارشان از هيجاناتشان تراوش مى كند، و اين هيجانات و جهشهاى خيالى هر زمان ، آنان را به وادى ديگرى سوق مى دهد. هنگامى كه از كسى راضى و خشنود شوند او را با مدائح خود به اوج آسمانها مى برند، هر چند مستحق قعر زمين باشد، و از او فرشته زيبائى مى سازند هر چند شيطان لعينى باشد! و هنگامى كه از كسى برنجند چنان به هجو او مى پردازند كه گوئى مى خواهند به اسفل السافلينش بكشانند، هر چند موجودى آسمانى و پاك باشد. آيا محتواى حساب شده قرآن با زمينه هاى فكرى شاعران مخصوصا با شاعران آن محيط كه كارى جز وصف شراب و جمال معشوق و خط يار و مدح قبيله هاى مورد نظر و ذم و هجو دشمنان نداشتند، هيچ شباهتى دارد. بعلاوه شاعران معمولا مردان بزمند نه جنگاوران رزم ، اهل سخنند نه عمل ، لذا در آيه بعد اضافه مى كند: آيا نمى بينى كه آنها سخنانى مى گويند كه عمل نمى كنند (و انهم يقولون ما لا يفعلون ). اما پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سر تا پا عمل است ، و حتى دشمنان او وى را به عزم راسخ و استقامت عجيبش و اهميت دادن به جنبه هاى عملى مسائل مى ستايند شاعر كجا و پيامبر اسلام كجا؟ از جمع بندى بيانات فوق چنين استفاده مى شود كه قرآن سه نشانه براى اين گروه از شعراء بيان كرده است : نخست اينكه پيروان آنها گروه گمراهانند، و با الگوهاى پندارى و خيالى از واقعيتها مى گريزند.
ديگر آنكه آنها مردمى بى هدفند و خط فكرى آنها به زودى دگرگون مى شود، و تحت تاثير هيجانها به آسانى تغيير مى پذيرند. سوم اينكه آنها سخنانى مى گويند كه به آن عمل نمى كنند، حتى در آنجا كه واقعيتى را بيان مى دارند خود مرد عمل نيستند. اما هيچيك از اين اوصاف سه گانه بر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تطبيق نمى كند، او درست نقطه مقابل اين حرفها است . ولى از آنجا كه در ميان شاعران افراد پاك و هدفدارى پيدا مى شوند كه اهل عمل و حقيقتند، و دعوت كننده به راستى و پاكى (هر چند از اين قماش شاعران در آن محيط كمتر يافت مى شد) قرآن براى اينكه حق اين هنرمندان با ايمان و تلاشگران صادق ، ضايع نگردد، با يك استثناء صف آنها را از ديگران جدا كرده ، مى گويد: مگر كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند (الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات ). شاعرانى كه هدف آنها تنها شعر نيست ، بلكه در شعر، هدفهاى الهى انسانى مى جويند، شاعرانى كه غرق در اشعار نمى شوند و غافل از خدا، بلكه خدا را بسيار ياد مى كنند و اشعارشان مردم را به ياد خدا وا مى دارد (و ذكروا الله كثيرا). و به هنگامى كه مورد ستم قرار مى گيرند، از اين ذوق خويش ، براى دفاع از خويشتن و مؤ منان به پا مى خيزند (و انتصروا من بعد ما ظلموا). و اگر به هجو و ذم گروهى با اشعارشان مى پردازند، به خاطر اين است كه از حق در برابر حمله و هجوم شعرى آنان دفاع مى كنند. و به اين ترتيب چهار صفت براى اين شاعران با هدف بيان كرده : ايمان ، عمل صالح بسيار به ياد خدا بودن و در برابر ستمها بپا خواستن و از نيروى شعر براى دفع آن كمك گرفتن است .
و از آنجا كه بيشتر آيات اين سوره دلدارى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان اندك آن روز در برابر انبوه دشمنان است ، و نيز از آنجا كه بسيارى از آيات اين سوره در مقام دفاع از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در برابر تهمتهاى ناروا نازل شده ، سوره را با يك جمله پر معنى تهديدآميز به اين دشمنان لجوج پايان داده ، مى گويد: به زودى آنها كه ستم كردند مى دانند كه بازگشتشان به كجا است و سرنوشتشان چگونه است ؟! (و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون ). گر چه بعضى از مفسران ، خواسته اند اين بازگشت و سرنوشت را منحصرا همان آتش دوزخ ، معرفى كنند، ولى هيچگونه دليلى براى محدود ساختن آن نداريم ، بلكه ممكن است شكستهاى پى در پى كه در جنگهاى بدر و مانند آن دامن آنها را گرفت و ضعف و ذلتى كه سرانجام در اين دنيا نصيبشان شد علاوه بر شكست آخرت در مفهوم اين تهديد جمع باشد.
نكته ها:
چرا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را متهم به شعر مى كردند؟
چنانكه گفتيم از آيات مختلف قرآن استفاده مى شود كه يكى از تهمتهاى رايج كه به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى بستند، شعر و شاعرى بود و آيات فوق نيز پاسخى بود به چنين اتهامى . آنها به خوبى مى دانستند كه قرآن كمترين شباهت به شعر ندارد، نه از نظر ظاهر يعنى نظم و وزن و قافيه شعرى ، و نه از نظر محتوا، تشبيهات و تخيلات و تغزلات شاعرانه . ولى آنها چون جاذبه فوق العاده قرآن را در افكار مردم مى ديدند، و آهنگ دلنشين آن را در درون جان خويش احساس مى كردند، براى پرده افكندن بر اين
نور الهى گاه آن را سحر مى ناميدند، چرا كه نفوذ مرموز در افكار داشت و گاه شعر مى خواندند، چرا كه دلها را تكان مى داد و به همراه خود مى برد آنها در حقيقت مى خواستند مذمت كنند، اما با اين سخن مدح مى كردند و اين گفتارشان سند زنده اى بود بر نفوذ خارق العاده قرآن در افكار و دلها. قرآن درباره پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فرمايد: و ما علمناه الشعر و ما ينبغى له ان هو الا ذكر و قرآن مبين لينذر من كان حيا: ما شعر به او نياموختيم و شعر و شاعرى شايسته او نيست ، بلكه اين ذكر و بيدارى است و قرآنى است آشكار تا افرادى كه روح حيات در كالبدشان است انذار كند (يس - ۶۹).
شعر و شاعرى در اسلام
بدون شك ذوق شعر، و هنر شاعرى مانند همه سرمايه هاى وجودى انسان در صورتى ارزشمند است كه در يك مسير صحيح به كار افتد و از آن بهره گيرى مثبت و سازنده شود، اما اگر به عنوان يك وسيله مخرب براى ويران كردن بنيان اعتقاد و اخلاق جامعه و تشويق به فساد و بى بند و بارى مورد استفاده واقع شود، و يا انسانها را به پوچى و بيهودگى و خيال پرورى سوق دهد، يا تنها يك سرگرمى بى محتوى تلقى گردد، بى ارزش و حتى زيانبار است . و با اين جمله پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود كه بالاخره از آيات فوق چنين مى فهميم كه شاعر بودن خوبست يا بد؟ زشت است يا زيبا؟ و اسلام با شعر موافق است يا مخالف ؟. پاسخ اين سخن آن است كه ارزيابى اسلام در اين زمينه روى هدفها و جهتگيريها و نتيجه ها است ، به گفته امير مؤ منان على (عليه السلام ) هنگامى كه گروهى از يارانش در يكى از شبهاى ماه مبارك رمضان به هنگام افطار، سخن به شعر و شاعران كشيدند، آنها را مخاطب ساخته فرمود: اعلموا ان ملاك امركم
الدين ، و عصمتكم التقوى ، و زينتكم الادب ، و حصون اعراضكم الحلم : بدانيد ملاك كار شما دين است ، و مايه حفظ شما تقوى است زينت شما ادب و دژهاى محكم آبروى شما، حلم و بردبارى است . اشاره به اينكه شعر وسيله اى است و معيار ارزيابى آن هدفى است كه شعر در راه آن به كار گرفته مى شود. اما متاسفانه در طول تاريخ ادبيات اقوام و ملل جهان ، از شعر سوء استفاده فراوان شده است ، و اين ذوق لطيف الهى در محيطهاى آلوده آنچنان به ننگ كشيده شده است كه گاه از مؤ ثرترين عوامل فساد و تخريب بوده است ، مخصوصا در عصر جاهليت كه دوران انحطاط فكرى و اخلاقى قوم عرب بود، شعر و شراب و غارت همواره در كنار هم قرار داشتند! ولى چه كسى مى تواند اين حقيقت را انكار كند كه اشعار سازنده و هدفدار در طول تاريخ حماسه هاى فراوان آفريده است ، و گاه قوم و ملتى را در برابر دشمنان خونخوار و ستمگر آنچنان بسيج كرده كه بى پروا از همه چيز بر صف دشمن زده و قلب او را شكافته اند. در دورانى كه شاهد و ناظر بارور شدن انقلاب اسلامى بوديم با چشم خود ديديم كه اشعار موزون و شعارهائى كه در قالب شعر ريخته مى شد چه شور و هيجان و جنبشى مى آفريد و چگونه خونها را در رگها به جوش مى آورد، و صفوف انسانها را به خروش وا مى داشت ، و چگونه اين اشعار كوتاه و ساده ، اما حماسى و هيجان انگيز لرزه بر اندام دشمن مى انداخت ، و پايه هاى كاخشان را متزلزل مى ساخت . و نيز چه كسى مى تواند انكار كند كه گاه يك شعر اخلاقى آنچنان در اعماق جان انسان نفوذ مى كند كه يك كتاب بزرگ و پر محتوا كار آنرا انجام نمى دهد. آرى همانگونه كه در حديث معروف از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده :
ان من الشعر لحكمة ، و ان من البيان لسحرا: بعضى از اشعار، حكمت است ، و پاره اى از سخنان ، سحر! گاهى اشعار غوغا به پا مى كند. گاه كلمات موزون شاعرانه ، برندگى شمشير، و نفوذ تير را در قلب دشمن دارد، چنانكه در حديثى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم در مورد چنين اشعارى فرمود: و الذى نفس محمد بيده فكانما تنضهونهم بالنيل !: به آن كسى كه جان محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در دست قدرت او است ، با اين اشعار گوئى تيرهائى به سوى آنها پرتاب مى كنيد!. اين سخن را آنجا فرمود: كه دشمن با اشعار هجوآميزش براى تضعيف روحيه مسلمانان تلاش مى كرد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور داد كه در مذمت آنان و تقويت روحيه مؤ منين ، شعر بسرايند. و در مورد يكى از شعراى مدافع اسلام فرمود: اهجهم فان جبرئيل معك !: آنها را هجو كن كه جبرئيل با تو است مخصوصا هنگامى كه كعب بن مالك شاعر با ايمانى كه در تقويت اسلام شعر مى سرود از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پرسيد يا رسول الله درباره شعر، اين آيات مذمت آميز نازل شده ، چه كنم ؟ فرمود: ان المؤ من يجاهد بنفسه و سيفه و لسانه : مؤ من با جان و شمشير و زبانش در راه خدا جهاد مى كند. از ائمه اهلبيت (عليهم السلام ) نيز توصيف فراوانى درباره اشعار و شعراى با هدف ، و دعا در حق آنان ، و جايزه فراوان به آنها، رسيده است كه اگر بخواهيم به نقل
آنها بپردازيم سخن به درازا مى كشد. ولى افسوس كه در طول تاريخ گروهى اين هنر بزرگ و ذوق لطيف ملكوتى را كه از زيباترين مظاهر آفرينش است آلوده كرده اند، و از اوج آسمان به حضيض ماديگرى سقوطش دادند، آنقدر دروغ گفتند كه ضرب المثل معروف احسنه اكذبه (بهترين شعر دروغترين آن است ) به وجود آمد. گاه آن را در خدمت ظالمان و جباران درآوردند و به خاطر صله ناچيزى آنچنان تملق و چاپلوسى كردند كه نه كرسى فلك را انديشه آنان به زير پاى نهاد تا بوسه بر ركاب قزل ارسلان زند! و گاه در وصف عيش و شراب و رسوائى و ننگ آنقدر پيش رفتند كه قلم از ذكر آن شرم دارد. گاه آتش جنگهائى با اشعار خود برافروختند، و انسانها را براى غارت و كشتار به جان هم انداختند و صفحه زمين را از خون بى گناهان رنگين ساختند ولى در مقابل ، شعراى با ايمان و پر همتى بودند كه باج به فلك نمى دادند، و اين قريحه ملكوتى را در طريق آزادگى انسانها و پاكى و تقوا، و مبارزه با دزدان و غارتگران و جباران به كار گرفتند و به اوج افتخار رسيدند. گاهى در دفاع از حق ، اشعارى گفتند كه با هر بيتى ، بيتى در جنت براى خود خريدند و گاه در دورانهاى خفقان بارى كه حكام بيدادگر همچون بنى اميه و بنى عباس ، نفسها را در سينه ها حبس كرده بودند با گفتن قصيده اى همچون قصيده مدارس آيات قلبها را جلا دادند، و پرده هاى دروغ و تزوير را كنار
زدند، گوئى روح القدس اين اشعار را بر زبان آنها جارى مى ساخت . و گاه براى ايجاد حركت در توده هاى رنجديده كه احساس حقارت مى كردند اشعارى مى سرودند و شور و حماسه و هيجان مى آفريدند. و قرآن درباره اينها مى گويد: الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و ذكروا الله كثيرا و انتصروا من بعد ما ظلموا. جالب اينكه اين گروه از شاعران ، گاهى چنان آثار جاودانه اى از خود به يادگار گذاشتند كه پيشوايان بزرگ اسلام طبق بعضى از روايات ، مردم را به حفظ اشعار آنها توصيه ميفرمودندچنانكه درباره اشعار عبدى از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: يا معشر الشيعة علموا اولادكم شعر العبدى ، فانه على دين الله : به فرزندان خود، اشعار عبدى را بياموزيد كه او بر دين خدا است . اين بحث را با يكى از اشعار معروف عبدى كه در زمينه خلافت و جانشينى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سروده پايان مى دهيم : و قالوا رسول الله ما اختار بعده اماما و لكنا لا نفسنا اخترنا! اقمنا اماما ان اقام على الهدى اطعنا، و ان ضل الهداية قومنا! فقلنا اذا انتم امام امامكم بحمد من الرحمن تهتم و لا تهمنا و لكننا اخترنا الذى اختار ربنا لنا يوم خم ما اعتدينا و لا حلنا! و نحن على نور من الله واضح فيارب زدنا منك نورا و ثبتنا!
- آنها گفتند رسولخدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى بعد از خود كسى را به عنوان امام انتخاب نكرده است ولى ما خود انتخاب مى كنيم .
ما امامى بر مى گزينيم اگر بر طريق هدايت بود اطاعتش مى كنيم ، و اگر از طريق گمراهى رفت او را صاف مى كنيم ! (و يا كنار مى گذاريم ). ما به آنها گفتيم در اين صورت شما امام خود هستيد، شما سرگردان شديد و ما سرگردان نيستيم . ولى ما همان را برگزيديم كه پروردگار ما براى ما روز غدير خم برگزيده و از آن كمترين انحراف و عدولى نخواهيم داشت . ما بر نور واضح الهى هستيم ، پروردگارا بر نورانيت ما بيفزا و ما را ثابت قدم بدار.
ذكر خدا
در آيات فوق خوانديم كه يكى از ويژگيهاى شاعران با هدف اين است كه خدا را بسيار ياد مى كنند. در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: مراد از ذكر كثير تسبيح فاطمه زهرا (سلام الله عليها) است (كه مشتمل بر تكبير و حمد و تسبيح است ). و در حديث ديگرى از همان امام (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: يكى از سختترين و مهمترين امورى كه خدا بر خلق ، فرض كرده است ، ذكر كثير خدا است ، سپس فرمود: منظورم اين نيست كه سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر بگويند، اگر چه اين هم جزئى از آن است ، و لكن : ذكر الله عند ما احل و حرم ، فان كان طاعة عمل بها، و ان كان معصية تركها: منظور ياد كردن خدا است به هنگامى كه انسان با حلال و حرام مواجه مى شود، اگر اطاعت خدا باشد آن را انجام دهد و اگر معصيت باشد ترك گويد.
پروردگارا! قلب ما را از ياد خودت سرشار كن تا در هر جريانى آنچه رضاى تو است برگزينيم و از آنچه موجب خشم و غضب تو است چشم بپوشيم . خداوندا: زبان ما را گويا، قلم ما را توانا، و قلب ما را پر اخلاص گردان ، تا همه را در راه تو، و براى رضاى تو به كار گيريم - آمين رب العالمين .
َسوره نمل
مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده ، و عدد آيات آن ۹۳ است
محتواى سوره نمل اين سوره - چنانكه گفتيم - در مكه نازل شده ، و معروف اين است بعد از سوره شعراء بوده است . محتواى اين سوره از نظر كلى همان محتواى سوره هاى مكى است ، از نظر اعتقادى بيشتر روى مبدء و معاد تكيه مى كند، و از قرآن و وحى و نشانه هاى خدا در عالم آفرينش و چگونگى معاد و رستاخيز، سخن مى گويد و از نظر مسائل عملى و اخلاقى ، بخش قابل ملاحظه اى از سرگذشت پنج پيامبر بزرگ الهى ، و مبارزات آنها با اقوام منحرف بحث مى كند، تا هم دلدارى و تسلى خاطر براى مؤ منانى باشد كه مخصوصا در آن روز در مكه در اقليت شديد قرار داشتند، و هم هشدارى باشد براى مشركان لجوج و بيدادگر كه سرانجام كار خويش را در صفحه تاريخ طاغيان گذشته ببينند، شايد بيدار شوند و به خود آيند. يكى از امتيازات اين سوره بيان بخش مهمى از داستان سليمان و ملكه سباء و چگونگى ايمان آوردن او به توحيد، و سخن گفتن پرندگانى ، همچون هدهد، و حشراتى همچون مورچه ، با سليمان است . اين سوره به خاطر همين معنى ، سوره نمل (مورچه ) ناميده شده ، و عجب اينكه در بعضى از روايات به نام سوره سليمان آمده است ، (گاه سوره سليمان و گاه مورچه !) و چنانكه خواهيم ديد اين نامگذاريها بسيار حساب شده است ، اين نامگذاريها كه از تعليمات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سرچشمه مى گرفته ، گاهى بيانگر واقعيات مهمى است كه در شرايط عادى ، مردم از آن غافلند.
ضمنا اين سوره از علم بى پايان پروردگار، و نظارت او بر همه چيز در عالم هستى ، و حاكميت او در ميان بندگان كه توجه به آن ، اثر تربيتى فوق العاده اى در انسان دارد سخن مى گويد. اين سوره با بشارت شروع مى شود، و با تهديد پايان مى يابد، بشارتى كه قرآن براى مؤ منان آورده ، و تهديد به اينكه خداوند از اعمال شما بندگان غافل نيست .
فضيلت سوره نمل در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين آمده است : من قرء طس سليمان كان له من الاجر عشر حسنات ، بعدد من صدق سليمان ، و كذب به ، و هود و شعيب و صالح و ابراهيم و يخرج من قبره و هو ينادى لا اله الا الله : هر كس سوره طس سليمان (سوره نمل ) را بخواند خداوند به تعداد كسانى كه سليمان را تصديق و يا تكذيب كردند، و همچنين هود و شعيب و صالح و ابراهيم را، ده حسنه به او مى دهد، و به هنگام رستاخيز كه از قبرش بيرون مى آيد نداى لا اله الا الله سر مى دهد. هر چند در اين سوره ، سخن از موسى و سليمان و داود و صالح و لوط است و سخنى از هود و شعيب و ابراهيم به ميان نيامده ، ولى از اين جهت كه همه انبياء از نظر دعوت يكسانند، اين تعبير جاى تعجب نيست . در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : هر كس طواسين ثلاث (سوره شعراء و نمل و قصص كه همه با طس شروع شده اند) را در شب جمعه بخواند از اولياء الله خواهد بود، و در جوار او و سايه لطف و حمايتش قرار مى گيرد.
آيه ۱ - ۶
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ طس تِلْك ءَايَت الْقُرْءَانِ وَ كتَابٍ مُّبِينٍ(۱) هُدًى وَ بُشرَى لِلْمُؤْمِنِينَ(۲) الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ(۳) إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ زَيَّنَّا لهَُمْ أَعْمَلَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ(۴) أُولَئك الَّذِينَ لهَُمْ سوءُ الْعَذَابِ وَ هُمْ فى الاَخِرَةِ هُمُ الاَخْسرُونَ(۵) وَ إِنَّك لَتُلَقَّى الْقُرْءَانَ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ(۶)
ترجمه : بنام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - طس ، اين آيات قرآن ، و كتاب مبين است . ۲ - وسيله هدايت و بشارت براى مؤ منان است . ۳ - همان كسانى كه نماز را بر پا مى دارند و زكات را ادا مى كنند و به آخرت يقين دارند. ۴ - كسانى كه ايمان به آخرت ندارند اعمال (سوء) آنها را براى آنان زينت مى دهيم به طورى كه آنها سرگردان مى شوند. ۵ - آنها كسانى هستند كه عذاب بد (و دردناك ) براى آنها است و آنها در آخرت زيانكارترين مردمند. ۶ - و بطور مسلم اين قرآن از سوى حكيم و دانائى بر تو القا مى شود. تفسير: قرآن از سوى حكيم دانائى است باز در آغاز اين سوره به حروف مقطعه قرآن برخورد مى كنيم ، و با توجه به اينكه بلافاصله بعد از آن از عظمت قرآن سخن مى گويد به نظر مى رسد كه يكى از اسرار آن اين باشد كه اين كتاب بزرگ و آيات مبين از حروف ساده الفباء تشكيل يافته ، و زيبنده ستايش آن آفريدگارى است كه چنين اثر بديعى را از چنان مواد ساده اى به وجود آورده ، و ما در اين زمينه بحثهاى مشروحى در آغاز سوره بقره و آل عمران و اعراف داشته ايم ، (به جلد اول و دوم و ششم تفسير نمونه مراجعه كنيد). سپس مى افزايد: اين آيات قرآن و كتاب مبين است (تلك آيات القرآن و كتاب مبين ). اشاره به دور (با لفظ تلك ) براى بيان عظمت اين آيات آسمانى است و تعبير به مبين تاكيدى است بر اينكه قرآن ، هم آشكار است و هم آشكار
كننده حقايق . گر چه بعضى از مفسران احتمال داده اند كه تعبير به قرآن و كتاب مبين اشاره به دو معنى جداگانه باشد، و دومى لوح محفوظ را بيان مى كند ولى ظاهر آيه نشان مى دهد كه هر دو بيان يك واقعيت است يكى در لباس الفاظ و تلاوت ، و ديگرى در لباس نوشتن و كتابت . در دومين آيه مورد بحث ، دو توصيف ديگر براى قرآن بيان شده قرآنى كه مايه هدايت ، و وسيله بشارت براى مؤ منان است (هدى و بشرى للمؤ منين ). همان كسانى كه نماز را بر پا مى دارند و زكات را ادا مى كنند و به آخرت يقين دارند (الذين يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكوة و بالاخرة هم يوقنون ). و به اين ترتيب ، هم اعتقاد آنها به مبدء و معاد محكم است ، و هم پيوندشان با خدا و خلق ، بنابراين اوصاف فوق اشاره اى به اعتقاد كامل و برنامه عملى جامع آنها است . در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه اگر اين گروه از مؤ منان ، هم از نظر مبانى اعتقادى و هم عملى راه صاف را برگزيده اند ديگر چه نيازى است كه قرآن براى هدايت آنها بيايد. ولى با توجه به اينكه هدايت داراى مراحل مختلف است كه هر مرحله اى مقدمه اى است براى بالاتر، و بالاتر، پاسخ اين سؤ ال ، روشن مى شود. بعلاوه تداوم هدايت خود مساله مهمى است و همان چيزى است كه ما شب
و روز در نمازهاى خود با گفتن اهدنا الصراط المستقيم از خدا مى خواهيم كه ما را در اين مسير ثابت دارد و تداوم بخشد كه بى لطف او اين تداوم ممكن نيست . از اين گذشته ، استفاده از آيات قرآن و كتاب مبين ، تنها براى كسانى ميسر است كه روح حقيقت طلبى و حق جوئى در آنها باشد، هر چند هنوز به هدايت كامل نرسيده باشند، و اگر مى بينيم در يكجا قرآن مايه هدايت پرهيزگاران معرفى شده (بقره آيه ۲) و در جاى ديگر مايه هدايت مسلمين (سوره نحل آيه ۱۰۲) و در اينجا مايه هدايت مؤ منين ، يك دليلش همين است كه لااقل تا مرحله اى از تقوى و تسليم و ايمان به واقعيتها در دل انسان نباشد به دنبال حق نمى رود، و از نور اين كتاب مبين ، بهره نمى گيرد كه قابليت محل نيز شرط است . از همه اينها گذشته ، هدايت و بشارت توأ م با يكديگر تنها براى مؤ منان است و ديگران را چنين بشارتى نيست . و از اينجا روشن مى شود كه اگر در بعضى از آيات قرآن ، هدايت به طور وسيع و گسترده براى عموم مردم شمرده است (هدى للناس ) (بقره - ۱۸۵) منظور همه كسانى است كه زمينه مساعدى براى پذيرش حق دارند، و گرنه لجوجان متعصب و سرسخت ، كوردلانى هستند كه اگر بجاى يك خورشيد هزاران آفتاب بر آنها بتابد، كمترين بهره اى از آن نمى گيرند. سپس به بيان حال گروهى كه در نقطه مقابل مؤ منان قرار دارند پرداخته و يكى از خطرناكترين حالاتشان را چنين بازگو مى كند: كسانى كه ايمان به آخرت ندارند اعمال سوئشان را براى آنها زينت مى دهيم و در طريق زندگى حيران و سرگردان مى شوند (ان الذين لا يؤ منون بالاخرة زينا لهم اعمالهم فهم يعمهون ).
آلودگى در نظر آنها پاكى ، زشتيها نزد آنها زيبا، پستيها افتخار، و بدبختيها و سيه روزيها سعادت و پيروزى محسوب مى شود. آرى چنين است حال كسانى كه در طريق غلط گام مى نهند و بر آن ادامه مى دهند، واضح است وقتى انسان كار زشت و نادرستى را انجام داد تدريجا قبح و زشتيش در نظر او كم مى شود، و به آن عادت مى كند، پس از مدتى كه به آن خو گرفت توجيهاتى براى آن مى تراشد، كم كم به صورت زيبا و حتى به عنوان يك وظيفه در نظرش جلوه مى كند، و چه بسيارند افراد جنايتكار و آلوده اى كه به راستى به اعمال خود افتخار مى كنند و آن را نقطه مثبتى مى شمرند. اين دگرگونى ارزشها، و بهم ريختن معيارها در نظر انسان ، كه نتيجه اش سرگردان شدن در بيراهه هاى زندگى است از بدترين حالاتى است كه به يك انسان دست مى دهد. جالب اينكه در آيه مورد بحث و يكى ديگر از آيات قرآن (انعام - ۱۰۸) اين تزيين به خدا نسبت داده شده است ، در حالى كه در هشت مورد به شيطان ، و در ده مورد به صورت فعل مجهول (زين ) آمده است ، و اگر درست بينديشيم همه بيانگر يك واقعيت است . اما اينكه به خدا نسبت داده شده است به خاطر آنست كه او مسبب الاسباب در عالم هستى است ، و هر موجودى تاثيرى دارد به خدا منتهى مى شود، آرى اين خاصيت را خداوند در تكرار عمل قرار داده كه انسان تدريجا به آن خو مى گيرد، و حس تشخيص او دگرگون مى شود، بى آنكه مسئوليت انسان از بين برود و يا براى خدا ايراد و نقصى باشد (دقت كنيد). و اگر به شيطان يا هواى نفس نسبت داده شود به خاطر اين است كه عامل نزديك و بدون واسطه ، آنها هستند. و اگر گاه به صورت فعل مجهول آمده اشاره به اين است كه طبيعت عمل
چنين اقتضا مى كند كه بر اثر تكرار، ايجاد حالت و ملكه و عشق و علاقه مى كند. سپس به نتيجه تزيين اعمال پرداخته و سرانجام كار چنين كسانى را اين گونه بيان مى كند: آنها كسانى هستند كه عذابى بد و شديد و دردناك دارند (اولئك لهم سوء العذاب ). در دنيا سرگردان و مايوس و پريشان خواهند بود، و در آخرت گرفتار مجازاتى هولناك . و آنها در آخرت زيانكارترين مردمند (و هم فى الاخرة هم الاخسرون ). دليل بر اينكه آنها از همه زيانكارترند همان است كه در سوره كهف آيه ۱۰۳ آمده است : قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا: بگو آيا زيانكارترين مردم را به شما معرفى كنم ؟ آنها هستند كه تلاشها و كوششهايشان در زندگى دنيا نابود شده در عين حال گمان مى كنند عمل نيك انجام مى دهند! چه زيانى از اين بالاتر كه انسان اعمال زشتش را زيبا ببيند و تمام نيروى خود را براى آن به كار گيرد به گمان اينكه كار مثبتى انجام مى دهد، اما سرانجام ببيند جز بدبختى و سيه روزى ببار نياورده است . و در آخرين آيه مورد بحث به عنوان تكميلى بر اشارات گذشته در زمينه عظمت محتواى قرآن ، و مقدمه اى براى داستانهاى انبياء كه بلافاصله بعد از آن شروع مى شود مى فرمايد: بطور مسلم اين قرآن از سوى حكيم و دانائى بر تو القا مى شود (و انك لتلقى القرآن من لدن حكيم عليم ) گر چه حكيم و عليم هر دو اشاره به دانائى پروردگار است ، ولى حكمت
معمولا جنبه هاى عملى را بيان مى كند، و علم جنبه هاى نظرى را، به تعبير ديگر عليم از آگاهى بى پايان خدا خبر مى دهد، و حكيم از نظر و حساب و هدفى كه در ايجاد اين عالم و نازل كردن قرآن به كار رفته است و چنين قرآنى كه از ناحيه چنان پروردگارى نازل مى شود، بايد كتاب مبين و روشنگر باشد، و مايه هدايت و بشارت مؤ منان ، و داستانهايش خالى از هر گونه خرافه و تحريف .
نكته :
واقع نگرى و ايمان مساله مهم در زندگى انسان اين است كه واقعيات را آنچنان كه هست درك كند، و در برابر آن موضع گيرى صريح داشته باشد، پندارها، پيشداوريها، و تمايلات انحرافى ، حب و بغضها، مانع از درك و ديد واقعيات آنچنان كه هست نگردد، و مهمترين تعريفى كه براى فلسفه شده است همين است ، درك حقايق اشياء آنچنان كه هست . به همين دليل يكى از مهمترين تقاضاهائى كه معصومين از خدا داشتند اين بود اللهم ارنى الاشياء كما هى : خداوندا واقعيتها و موجودات را آن گونه كه هست به من نشان ده (تا ارزشها را به درستى بشناسم و حق آن را ادا كنم ).
و اين حالت بدون ايمان ميسر نيست ، چرا كه هوا و هوسهاى سركش ، و تمايلات نفسانى بزرگترين حجاب و سد اين راه است ، و رفع اين حجاب جز در پرتو تقوى و كنترل هواى نفس ، امكان پذير نيست . لذا در آيات فوق خوانديم : كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، اعمال زشتشان را براى آنها زينت مى دهيم ، و سرگردان مى شوند. نمونه آشكار و عينى اين معنى را در زندگى گروهى از دنيا پرستان زمان خود به روشنى مى بينيم آنها به مسائلى افتخار مى كنند، و جزء تمدنش مى شمارند كه در واقع چيزى جز ننگ و آلودگى و رسوائى نيست . لجام گسيختگى و بى بند و بارى را نشانه آزادى . برهنگى و آلودگى زنان را دليل بر تمدن مسابقه در تجمل پرستى را نشانه شخصيت . غرق شدن در انواع فساد را، مظهر حريت . آدم كشى و جنايت و ويرانگرى را دليل بر قدرت . خرابكارى و غصب سرمايه هاى ديگران را، استعمار (آبادسازى !). به كار گرفتن وسائل ارتباط جمعى را در مسير زننده ترين برنامه هاى ضد اخلاقى دليل بر احترام به خواست انسانها. زير پا گذاردن حقوق محرومان را، نشانه احترام به حقوق بشر! اسارت در چنگال اعتيادها هوسها، ننگها و رسوائيها را، شكلى از آزادى تقلب و تزوير و بدست آوردن اموال و ثروت از هر طريقى كه باشد دليل بر استعداد و لياقت ! رعايت اصول عدل و داد و احترام به حق ديگران نشانه بى عرضگى و عدم لياقت .
دروغ و پيمان شكنى دو روئى و تزوير را نشان سياست . خلاصه اعمال سوء و ننگينشان آنچنان در نظرشان زينت داده شده است كه نه تنها از آن احساس شرم نمى كنند بلكه به آن افتخار و مباهات نيز مى كنند، و پيدا است چهره چنين جهانى چگونه خواهد بود، و راهى را كه به سوى آن مى رود كدام سو است ؟!
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |