الكهف ٦٠: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن جزییات آیه)
 
خط ۴۲: خط ۴۲:
{{ نمایش فشرده تفسیر|
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۷#link312 | آيات ۶۰ - ۸۲ سوره كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۷#link312 | آيات ۶۰ - ۸۲ سوره كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۷#link313 | داستان موسى (ع ) وعالم وآنچه از آن استفاده مى شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۷#link313 | داستان موسى «ع» و عالم و آنچه از آن استفاده مى شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۷#link314 | سخن مفسرين درباره داستان مذكور وشخصيتهاى آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۷#link314 | سخن مفسران درباره داستان مذكور و شخصيت هاى آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۷#link315 | آغاز داستان موسى وهمراه خود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۷#link315 | آغاز داستان موسى و همراه خود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۷#link316 | حكايت ماهى بريان شده كه خود را به دريا انداخته است !]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۷#link316 | حكايت ماهى بريان شده كه خود را به دريا انداخته است!]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۷#link317 | اشاره به اينكه انبياء (عليهم السلام ) از مطلق آزار وايذاء شيطان مصون نيستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۷#link317 | مصون نبودن انبياء «ع»، از مطلق آزار و ايذاء شيطان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۷#link318 | ملاقات موسى (عليه السلام ) با بنده اى از بندگان خدا خضر (ع ) كه به اورحمت وعلم داده شده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۷#link318 | ملاقات موسى «ع»، با بنده اى از بندگان خدا]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۸#link319 | تقاضاى تعليم از طرف موسى (ع ) وپاسخ حضرت حضر (ع )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۸#link319 | تقاضاى تعليم از طرف موسى «ع» و پاسخ حضرت خضر «ع»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۸#link320 | ادب وتواضع فراوان موسى (ع ) در برابر استاد (خضر عليه السلام )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۸#link320 | ادب و تواضع فراوان موسى «ع» در برابر استاد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۸#link321 | صبر نياوردن موسى (ع ) به سكوت در برابراعمال خضر (ع )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۸#link321 | صبر نياوردن موسى «ع» به سكوت، در برابر اعمال خضر «ع»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۸#link322 | غرض اصلى آيات بيان يك داستان وسه اعتراض است نه بيان سه داستان !]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۸#link324 | جدا شدن خضر و موسى از یکدیگر، و تأويل اعمال خضر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۸#link323 | بخش سوم داستان موسى وخصر (ع ): بناى ديوار مشرف به سقوط]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۸#link325 | بحثى تاريخى در دو فصل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۸#link324 | جدا شدن موسى وخضر (ع ) موسى (ع ) را بهتاءويل اعمال خود (سوراخ كردن كشتى ، قتل نوجوان وبناى ديوار)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۸#link326 | ۱ - داستان موسى و خضر، در قرآن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۸#link325 | بحثى تاريخى در دوفصل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۸#link326 | ۱ - داستان موسى وخضر در قرآن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link327 | ۲ - شخصيت خضر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link327 | ۲ - شخصيت خضر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link328 | بحث روايتى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link328 | بحث روايتى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link329 | اختلاف فراوان روايات در جهات وجزئيات اين داستان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link329 | اختلاف فراوان روايات در جزئيات داستان موسی و خضر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link330 | روايات ديگرى درباره داستان موسى وخضر عليهماالسلام]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link331 | دو روايت درباره تأثیر حال مرد مؤمن، در اصلاح امر فرزندان او]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link331 | رواياتى درباره اينكه خداوند به خاطر اصلاح مردى مؤ من امر فرزندان اورا اصلاح مىكند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link332 | رواياتى درباره گنج مدفون در زير ديوار درذيل ((واما الجدار فكان لغلامين ...((]]


}}
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۴۸

کپی متن آیه
وَ إِذْ قَالَ‌ مُوسَى‌ لِفَتَاهُ‌ لاَ أَبْرَحُ‌ حَتَّى‌ أَبْلُغَ‌ مَجْمَعَ‌ الْبَحْرَيْنِ‌ أَوْ أَمْضِيَ‌ حُقُباً

ترجمه

به خاطر بیاور هنگامی را که موسی به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمی‌دارم تا به محل تلاقی دو دریا برسم؛ هر چند مدت طولانی به راه خود ادامه دهم!

|و هنگامى كه موسى به جوان [همراه‌] خود گفت: همچنان خواهم رفت تا به محل تلاقى دو دريا برسم، هر چند مدتى طولانى به راه خود ادامه دهم
و [ياد كن‌] هنگامى را كه موسى به جوانِ [همراه‌] خود گفت: «دست بردار نيستم تا به محل برخورد دو دريا برسم، هر چند سالها[ى سال‌] سير كنم.»
و (به یاد آر) وقتی که موسی به شاگردش (یوشع که وصی و خلیفه او بود) گفت: من دست از طلب برندارم تا به مجمع البحرین (به محل برخورد دو دریا) برسم یا سالها عمر در طلب بگذرانم.
و [یاد کن] هنگامی را که موسی به جوان [خدمت گزار] خود گفت: همواره می روم تا به محل برخورد آن دو دریا برسم [چه اینکه زود برسم] یا روزگاری طولانی به سفرم ادامه دهم، [در هر حال می روم تا برای تحصیل دانش بیشتر، عبد صالح حق را بیابم.]
و موسى به شاگرد خود گفت: من همچنان خواهم رفت تا آنجا كه دو دريا به هم رسيده‌اند. يا مى‌رسم، يا عمرم به سر مى‌آيد.
و چنین بود که موسی به شاگردش گفت دست از سیر و طلب برندارم تا به مجمع‌البحرین برسم، یا آنکه روزگارانی دراز راه بپیمایم‌
و [ياد كن‌] آنگاه كه موسى شاگرد خود- يوشع پسر نون- را گفت: من پيوسته خواهم رفت تا به جاى به هم آمدن دو دريا برسم، يا سالهايى دراز راه پويم.
(یادآور شو) زمانی را که موسی (پسر عمران، همراه با یوشع پسر نون، که خادم و شاگرد او بود، به امر خدا برای یافتن شخص فرزانه‌ای به نام خضر بیرون رفت تا از او چیزهائی بیاموزد. موسی برای پیدا کردن این دانشمند بزرگ نشانه‌هائی در دست داشت، همچون محلّ تلاقی دو دریا و زنده شدن ماهی بریان شده. موسی عزم خود را جزم کرد و) به جوان (خدمتگذار) خود گفت: من هرگز از پای نمی‌نشینم تا این که به محلّ برخورد دو دریا می‌رسم، و یا این که روزگاران زیادی راه می‌سپرم.
و چون موسی به جوان [:دستیار] خود گفت: «از این جا دست‌بردار نیستم تا به محل برخورد دو دریا برسم یا زمان‌هایی سیر کنم.»
و هنگامی که گفت موسی به جوان خویش نروم (دست برندارم) تا نرسم ملتقای (رسیدنگاه) دو دریا را یا راه سپرم هفتاد سال‌

Recall when Moses said to his servant, “I will not give up until I reach the junction of the two rivers, even if it takes me years.”
ترتیل:
ترجمه:
الكهف ٥٩ آیه ٦٠ الكهف ٦١
سوره : سوره الكهف
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«فَتَاهُ»: خادم خود. فَتی به معنی جوان است که محض احترام خطاب به خدمتگذار گفته می‌شود. «لآ أَبْرَحُ»: پیوسته راه می‌روم. همیشه در طلب خواهم بود (نگا: یوسف / ). «مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ»: محلّ تلاقی دو دریا. در قرآن این محلّ روشن نشده است، لیکن مفسّران گفته‌اند: مراد محلّ اتّصال خلیج عقبه و خلیج سوئز، یا محلّ پیوند اقیانوس هند با دریای احمر در بغاز باب‌المندب، و یا این که محلّ پیوستگی دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس است. «حُقُباً»: روزگاران. مدّت زیادی از زمان که آن را هفتاد و هشتاد سال تخمین زده‌اند. جمع آن أَحْقاب است (نگا: نبأ / ).


نزول

سبب نزول آیه چنین بوده چون موسى از دریا بازگشت در حالتى که فرعون با قوم خود غرق شده بودند خداى تعالى به حضرت موسى علیه‌السلام وحى فرستاد که بنى اسرائیل را از نعمت هائى که خداوند به آن‌ها داده، یادآورى کند و آن‌ها را به ایام اللَّه متذکر سازد.[۱]

و نیز گویند: چون رسول خدا صلى الله علیه و آله اخبار اصحاب کهف را که قریش از وى سؤال کرده بودند، بیان داشت. به او گفتند: یا محمد به ما خبر بده از شخص عالم و دانشمندى که موسى دستور داشت از او متابعت کند چه کسى بوده است؟ و قصه او را بیان نماید سپس این آیات نازل گردید.[۲]

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ إِذْ قالَ مُوسى‌ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً «60»

و (بيادآور) زمانى كه موسى‌به جوان (همراهش) گفت: من دست از جستجو برنمى‌دارم تا به محلّ برخورد دو دريا برسم، حتّى اگر سال‌ها (به راه خود) ادامه دهم.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ إِذْ قالَ مُوسى‌ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً (60)

وَ إِذْ قالَ مُوسى‌ لِفَتاهُ‌: و ياد بياور اى پيغمبر، زمانى را كه گفت موسى مر يوشع را. تسميه او به «فتى» به جهت آنست كه ملازم و تابع موسى بود براى كسب علم.

تفسير برهان- ابى حمزه از حضرت باقر عليه السلام فرمود: وصىّ موسى، يوشع بود، و او است فتى كه خداوند در كتاب خود ذكر فرموده‌ «1».

لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ‌: هميشه سير مى‌كنم تا برسم به مجمع البحرين كه مكان خضر عليه السلام باشد، و آن ملتقاى درياى فارس و روم است در طرف مشرق. أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً: يا مى‌روم زمان دراز كه هشتاد سال باشد، يعنى در اين سفر يا به خضر ميرسم يا آنكه مدت متمادى مسافرت مى‌كنم؛ يا مى‌روم در زمين تا زمانى كه فوات مجمع بحرين بر من متيقن شود. مراد آنست كه به هيچ وجه از اين سفر دست برنمى‌دارم تا مقصد حاصل شود. پس موسى عليه السلام به يوشع گفت: تو با من موافقت مى‌كنى در طلب اين بنده صالح.

يوشع گفت: من رفاقت تو را مغتنم شمارم، نانى چند با ماهى بريان برداشته به اتفاق موسى عليه السلام روانه شدند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِذْ قالَ مُوسى‌ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً (60) فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً (61) فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً (62) قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلاَّ الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً (63) قالَ ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلى‌ آثارِهِما قَصَصاً (64)

ترجمه‌

و هنگاميكه گفت موسى به پير و جوانش پيوسته خواهم رفت تا برسم بمحلّ تلاقى دو دريا يا بگذرانم روزگارى دراز

پس چون رسيدند بمحلّ تلاقى دو دريا فراموش كردند ماهى خودشان را پس گرفت راه خود را در دريا راهى پوشيده‌

پس چون گذشتند گفت به پير و جوانش بياور نزد ما چاشت ما را بتحقيق ديديم از اين سفرمان رنج و سختى‌

گفت خبر دارى هنگاميكه جاى گرفتيم در كنار آن سنگ پس همانا من فراموش كردم ماهى را و نبرد از ياد من آنرا مگر شيطان كه ذكر كنم آنرا و گرفت راه خود را در دريا شگفت آور

گفت اين بود آنچه كه طلب مينموديم پس برگشتند بنشانهاى پاى خودشان پى‌جويان.

تفسير

- قمّى ره فرموده چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى قريش قصه اصحاب كهف را بيان فرمود گفتند بما خبر ده از عالمى كه خداوند امر فرمود بحضرت موسى كه پيروى از او كند و چگونه بوده است حكايت آن پس اين آيات نازل شد و جهت اين مأموريّت آن بود كه چون خداوند با حضرت موسى تكلّم فرمود و الواح تورية را بر او نازل كرد و در آن نوشته شده بود موعظه از هر بابى و بيان مفصّل از هر چيزى چنانچه در قرآن ذكر فرموده آنحضرت مراجعت فرمود نزد بنى اسرائيل و بمنبر رفت و كرامتهاى الهى را كه باو شده بود نقل فرمود و در دل خود گفت خدا از من عالمترى نيافريده و خداوند بجبرئيل فرمود درياب موسى را كه هلاك شد و باو اعلام كن كه در محلّ تلاقى دو دريا كنار سنگى مردى است كه داناتر از تو است برو نزد او و از علمش تعلّم نما پس جبرئيل نازل شد بر حضرت موسى و مراتب را بعرض رسانيد و آنحضرت پيش خود كوچك شد و دانست كه خطا كرده و ترسيد و بوصى خود يوشع گفت خدا مرا امر فرموده كه پيروى كنم از مردى كه در محلّ تلاقى دو دريا است و از او تعليم گيرم پس يوشع براى توشه راه ماهى نمك زده‌اى را برداشت و بيرون آمدند و چون بآن مكان رسيدند مردى را ديدند كه به پشت خوابيده و نشناختند او را پس وصى موسى عليه السّلام ماهى را در آورد و به آب شست‌


جلد 3 صفحه 436

و روى آنسنگ گذارد و از آنجا گذشتند و ماهى را فراموش نمودند و آن آب، آب حيات بود و ماهى زنده شد و داخل آب گرديد و موسى عليه السّلام و يوشع رفتند تا خسته شدند پس آنحضرت بوصى خود گفت بياور چاشت ما را ما در اين سفر رنج برديم و او بياد ماهى افتاد و گفت من ماهى را فراموش كردم از روى سنگ بياورم و موسى عليه السّلام گفت آنمرد كه ما ديديم نزديك سنگ همان مقصود ما بود پس برگشتند از همان راهى كه آمده بودند نزد آنمرد و او مشغول نماز بود موسى عليه السّلام صبر كرد تا او از نماز فارغ شد و سلام كرد و ظاهرا اين حديث را قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و روايات ديگرى مؤيد اين مضامين هم نقل شده است و ظاهر آيات شريفه و مفاد روايات معتبره آنستكه و ياد آور اى پيغمبر وقتى را كه گفت موسى عليه السّلام بوصى جوان يا جوانمرد خود كه تابع و خدمتگذار او بود همواره سير خواهم نمود تا برسم بمحلّ تلاقى دو دريا كه يكى درياى روم و ديگرى درياى فارس است و آنمكان ميعاد ملاقات آنحضرت با حضرت خضر بود يا آنكه سير مينمايم مدّت مديدى كه قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده مراد هشتاد سال است و چون رسيدند بمحلّ تلاقى دو دريا يوشع بن نون وصى و خدمتگذار او فراموش كرد ماهى را كه براى توشه راه آورده بود و حضرت موسى هم بياد ماهى نبود پس هر دو فراموش كردند آنماهى را كه براى توشه راه برداشته بودند و ماهى چون بآب زندگانى شسته شده بود زنده شد و گرفت راه مقصود خود را در زير آب دريا راهى پوشيده از انظار و رفت و هر دو از آن مكان حركت كردند و چون مقدارى راه پيمودند حضرت موسى كه تا آنوقت خسته و گرسنه نشده بود گرسنه شد و بيوشع بن نون فرمود غذاى چاشت ما را بياور بخوريم ما در اين سفر خسته و رنجور شديم و اين بخواست خدا بود كه متذكّر ماهى شود و زياد از ميعاد دور نگردد و او در جواب عرض كرد آيا ديدى چه روى داد وقتى كه جاى گرفتيم ما در كنار آنسنگ همانا من فراموش كردم ماهى و قصه او را كه در آب شستم و زنده شد و راه خود را در دريا گرفت و رفت با آنكه اين امر عجيبى بود و نبايد فراموش شود معلوم ميشود اين كار شيطان بود كه چنين امرى را از نظر من محو نمود و مرا بفراموشى انداخت و نگذارد قضيه را عرضه دارم حضرت موسى فرمود اين زنده‌


جلد 3 صفحه 437

شدن ماهى نشانه مطلوب ما بود و آن مرد كه ديديم حضرت خضر بوده و برگشتند بجاى اوّل خودشان و بنابر اين بيان، قضيّه زنده شدن ماهى را حضرت يوشع مشاهده نموده و آنچه فراموش شده نقل آنست براى حضرت موسى و اينمعنى اگر چه با ظاهر قسمت اخير روايت قمّى ره كه نقل شد وفق ندارد ولى در روايت عيّاشى از صادقين عليهما السّلام تصريح شده و با ظاهر قرآن موافق است چون ظاهر آنستكه و اتّخذ سبيله فى البحر عجبا جزء كلام حضرت يوشع است نه كلام مستقلّى از خداوند تا تكرار مطلب سابق باشد با تفاوت مختصرى يا اخبار از تبعيّت حضرت موسى باشد از ماهى و رفتن بجزيره‌اى كه در آن حضرت خضر بوده چنانچه از بعضى از اقوال و اخبار استفاده ميشود چون اگر چنين بود بايد اينجمله مؤخر باشد از قول خداوند فارتدّا على آثار هما قصصابا آنكه مرجع ضمير مستتر در اتّخذ ظاهرا حوت است كه قريب است نه موسى عليه السّلام كه بعيد است و بعضى نسيان را در هر دو مورد بمعناى فقدان و گم كردن گرفته‌اند و اينمعنى علاوه بر آنكه بخودى خود خلاف ظاهر است چون حقيقت نسيان فراموشى است نه گم كردن، يكى از دو خلاف ظاهر مذكور را هم لازم دارد و عجب در آنستكه بعضى كلمه عجبا را كلام مستقلّى از حضرت موسى دانسته‌اند و گفته‌اند كلام يوشع در كلمه سبيله تمام شد و موسى جواب گفت عجبا يعنى تعجب ميكنم از اين امر تعجب كردنى با آنكه واضح است كه بعد از اين كلمه، خدا فرموده قال تا فاصله باشد بين كلام يوشع و جواب موسى عليه السّلام و تصوّر نشود كه چگونه ممكن است پيغمبر و وصى او چيزى را فراموش كنند چون سهو و نسيان از لوازم بشريّت است خصوصا در اين قبيل امور و با عصمت انبياء منافات ندارد علاوه بر آنكه نسيان از يوشع بوده و حضرت موسى فقط بياد ماهى نبوده و در بدو كلام نسبت نسيان از باب تغليب و همسفر بودن بهر دو داده شده و بعدا تصريح شده كه فراموشى از يوشع بوده و ممكن است هنوز بمنصب وصايت نرسيده بوده و امّا از اين اشكال كه حضرت موسى پيغمبر مرسل بلكه اولو العزم بوده و نبايد كسى در عصر او اعلم از او باشد ائمه اطهار عليهم السّلام جواب فرموده‌اند و حاصلش آنستكه اين در علوم ظاهره است و آنچه در كتب سماوى ايشان بيان شده ولى علم غيب مخصوص بخدا است بهر كس هر چه خواسته باشد


جلد 3 صفحه 438

باقتضاء مصلحت عطا ميفرمايد و حضرت خضر هم پيغمبر مرسل بوده و معجزش آن بود كه روى هر چوب خشك و زمين خشكى كه مى‌نشست سبز ميشد و باين سبب او را خضر ناميدند و اسم اوبليا بود پسر ملكا پسر عامر پسر ارفحشد پسر سام پسر نوح عليه السّلام و او در مقدّمه لشگر ذو القرنين بود كه براى پيدا كردن آب زندگانى ميرفتند خضر آنرا يافت و نوشيد و ذو القرنين نيافت و او زنده و پاينده و راهنماى خلق است و در ركاب امام زمان عليه السّلام حاضر و ظاهر ميگردد و كلمه سربا ظاهرا مفعول دوم اتّخذ است و جمله ان اذكره بدل است از هاء در ما انسانيه و دلالت دارد بر آنكه منسى، ذكر حوت است نه خود او و عجبا ظاهرا صفت است براى اتّخاذا مقدّر يعنى گرفت راه خود را در دريا گرفتن عجيبى و شايد مصدر براى فعل مقدّر باشد يعنى تعجّب ميكنم تعجّب كردنى و قصصا مصدر است براى فعل مقدريكه دلالت ميكند بر آن فارتدّا على آثارهما يعنى متابعت نمودند از جاى پاى خودشان متابعت نمودنى و اينكه يوشع عليه السّلام فراموشى خود را نسبت بشيطان داده براى آنستكه هر نقص و ضررى از ناحيه شيطان بانسان ميرسد و فراموشى نقص است و ضررش آن بود كه از مقصد دور شدند و بزحمت افتادند و مجبور بمراجعت شدند و ضمنا خواسته است عذر خواهى از اين قصور خود براى حضرت موسى كرده باشد و در بعضى از روايات ذكر شده كه ماهى كباب كرده بود و از ترشح آب حيات بآن زنده شد و بدريا رفت و اللّه اعلم ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ إِذ قال‌َ مُوسي‌ لِفَتاه‌ُ لا أَبرَح‌ُ حَتّي‌ أَبلُغ‌َ مَجمَع‌َ البَحرَين‌ِ أَو أَمضِي‌َ حُقُباً (60)

و زماني‌ ‌که‌ فرمود حضرت‌ موسي‌ ‌از‌ ‌براي‌ جوان‌ ‌خود‌ ‌که‌ گفتند يوشع‌ ‌بن‌ نون‌ وصي‌ّ موسي‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌من‌ استراحت‌ نمي‌كنم‌ ‌تا‌ برسم‌ ‌به‌ محل‌ اجتماع‌ دو دريا ‌ يا ‌ بگذرم‌ چندين‌ سال‌ شرح‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ و آيات‌ مربوطه‌ باين‌ قضيّه‌ توقّف‌ دارد ‌بر‌ بيان‌ اموري‌.

(امر اول‌) اينكه‌ انبياء مراتب‌ مختلفه‌ دارند بعضي‌ فقط علم‌ بظواهر دارند و مأمور بظاهر هستند مثل‌ حضرت‌ موسي‌ و بعضي‌ علم‌ بباطن‌ دارند و مامور بباطن‌ هستند مثل‌ حضرت‌ خضر و الياس‌ و بعضي‌ بهر دو علم‌ دارند و مامور بهر دو هستند و بسا مامور بظاهر و بسا مامور بباطن‌ مثل‌ پيغمبر اسلام‌ و همچنين‌ اوصياء ‌آن‌ حضرت‌ (امر دوم‌) ‌در‌ موضوع‌ حضرت‌ خضر ‌در‌ ميان‌ مفسّرين‌ ‌از‌ حيث‌ نسب‌ و اسم‌ و وجه‌ تسميه‌ بخضر اختلاف‌ شديديست‌ و اخبار بسيار مبسوطي‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ باب‌ ذكر ‌شده‌ ‌که‌ ‌در‌ تفسير برهان‌ نقل‌ كرده‌ و آنچه‌ بنظر اقرب‌ مي‌آيد حديث‌ مروي‌ ‌از‌ كافي‌ كليني‌ ‌است‌ و چون‌ مبسوط ‌بود‌ نقل‌ نكرديم‌ مراجعه‌ ببرهان‌ كنيد.

(امر سيم‌) غرض‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ حكايت‌ اينست‌ ‌که‌ انسان‌ ‌در‌ ‌هر‌ مرتبه‌ و مقامي‌ ‌باشد‌ ‌خود‌ ‌را‌ كوچك‌ و حقير بشمارد و ناچيز مثل‌ حضرت‌ زين‌ العابدين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌که‌ ‌در‌ دعا و مناجاتش‌ بفرمايد:

انا اقل‌ الاقلين‌ و اذل‌ الاذلين‌ مثل‌ الذرة بل‌ دونها

و مثل‌ اشرف‌ مخلوقات‌ ‌در‌ پيشگاه‌ احديت‌ عرض‌ كند

‌ما عرفناك‌ حق‌ معرفتك‌ و ‌ما عبدناك‌ حق‌ عبادتك‌

جلد 12 - صفحه 378

و امثال‌ اينها بپردازيم‌ بتفسير آيات‌ وَ إِذ قال‌َ مُوسي‌ لِفَتاه‌ُ يوشع‌ ‌بن‌ نون‌ وصي‌ حضرت‌ موسي‌ ‌که‌ ‌در‌ خدمت‌ موسي‌ ‌بود‌ لا أَبرَح‌ُ حَتّي‌ أَبلُغ‌َ مَجمَع‌َ البَحرَين‌ِ چون‌ حضرت‌ موسي‌ پيغمبر اولوا العزم‌ ‌بود‌ و مأمور بدعوت‌ و خداوند باو عناياتي‌ فرموده‌ ‌بود‌ مثل‌ تورية ‌که‌ ‌در‌ ‌او‌ تبيان‌ ‌کل‌ شي‌ء ‌بود‌ و مثل‌ مقام‌ كليميت‌ ‌که‌ بدون‌ واسطه‌ ‌با‌ خداوند تكلّم‌ ميكرد و معجزات‌ محيّر العقول‌ مثل‌ عصا و يد و بيضا و انفلاق‌ دريا دوازده‌ جاده‌ و انفجار حجره‌ دوازده‌ چشمه‌ و ساير معجزات‌ لكن‌ علم‌ ببواطن‌ نداشت‌ خداوند باو وحي‌ فرستاد ‌که‌ ‌در‌ مجمع‌ البحرين‌ كسيست‌ ‌که‌ عالم‌ ببواطن‌ هست‌ حضرت‌ موسي‌ اراده‌ ملاقات‌ ‌او‌ كند و ‌از‌ علم‌ ‌او‌ بهره‌ برداري‌ كند لذا بيوشع‌ فرمود ‌من‌ خودداري‌ نمي‌كنم‌ ‌تا‌ اينكه‌ بروم‌ مجمع‌ البحرين‌ ‌که‌ دو دريا بهم‌ وصل‌ مي‌شود أَو أَمضِي‌َ حُقُباً سالهاي‌ درازي‌ و ‌در‌ معناي‌ حقب‌ بعضي‌ گفتند هفتاد سال‌ بعضي‌ هشتاد سال‌ بعضي‌ سالهايي‌ ‌که‌ ‌هر‌ روز ‌او‌ هزار سال‌ ‌است‌ و ‌در‌ آيه شريفه‌ ‌در‌ حق‌ اهل‌ نار ميفرمايد:

لابِثِين‌َ فِيها أَحقاباً نبأ ‌آيه‌ 23 ‌يعني‌ روزگارهايي‌ ‌که‌ آخر ندارد و شايد ‌در‌ اينجا اشاره‌ ‌باشد‌ بمدة مديدي‌ ‌تا‌ پيدا كند آنكه‌ ‌را‌ ‌که‌ طالب‌ ‌است‌ گفتند حضرت‌ موسي‌ خطبه‌ بسيار بليغي‌ بيان‌ نمود اصحابش‌ گفتند آيا خداوند كسي‌ ‌را‌ خلق‌ فرموده‌ ‌که‌ داناتر ‌از‌ ‌شما‌ ‌باشد‌ فرمود نميدانم‌ جبرئيل‌ نازل‌ شد ‌که‌ ‌در‌ مجمع‌ البحرين‌ كسي‌ هست‌ داناتر ‌از‌ ‌شما‌ حضرت‌ موسي‌ عاشق‌ ملاقات‌ ‌او‌ شد مسئلة ممكن‌ بهر مقامي‌ نائل‌ شود محدود ‌است‌ و بالاتر ‌از‌ ‌آن‌ ممكن‌ ‌است‌ ‌حتي‌ ‌در‌ حق‌ نبي‌ّ اكرم‌ ‌که‌ افضل‌ ‌از‌ جميع‌ ممكنات‌ ‌است‌ ‌در‌ جميع‌ كمالات‌ خطاب‌ ميرسد باو وَ قُل‌ رَب‌ِّ زِدنِي‌ عِلماً طه‌ آيه 113.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 60)- سرگذشت شگفت‌انگیز خضر و موسی: جمعی از قریش خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسیدند و از عالمی که موسی علیه السّلام مأمور به پیروی از او شد سؤال کردند، این آیه و چهار آیه بعد از آن نازل شد.

اصولا سه ماجرا در این سوره آمده که هر سه از یک نظر هماهنگ است:

ماجرای اصحاب کهف که قبل از این گفته شد، داستان موسی و خضر، و داستان «ذو القرنین» که بعد از این می‌آید.

این هر سه ماجرا ما را از افق زندگی محدودمان بیرون می‌برد و نشان می‌دهد که نه عالم محدود به آن است که ما می‌بینیم، و نه چهره اصلی حوادث همیشه آن است که ما در برخورد اول در می‌یابیم.

در ماجرای موسی و خضر، یا به تعبیر دیگر عالم و دانشمند زمانش، به صحنه شگفت‌انگیزی بر خورد می‌کنیم که نشان می‌دهد: حتی یک پیغمبر اولوا العزم که آگاهترین افراد محیط خویش است باز دامنه علم و دانشش در بعضی از جهات محدود است و به سراغ معلمی می‌رود که به او درس بیاموزد.

آیه می‌گوید: «بخاطر بیاور هنگامی را که موسی به دوست خود گفت: من دست از جستجو بر نمی‌دارم تا به محل تلاقی دو دریا برسم هر چند مدت طولانی به راه خود ادامه دهم» (وَ إِذْ قالَ مُوسی لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً).

ج3، ص55

منظور از «فتیه» در اینجا «یوشع بن نون» مرد رشید و شجاع و با ایمان بنی اسرائیل است، «مجمع البحرین» به معنی محل پیوند دو دریاست و منظور محل اتصال خلیج «عقبه» با خلیج «سوئز» است که این دو خلیج به دریای احمر متصل می‌شوند.

نکات آیه

۱- موسى(ع) براى یافتن خضر، با عزمى راسخ و جدّى، سفر خود را به مجمع البحرین آغاز کرد. (لاأبرح حتّى أبلغ مجمع البحرین) «لاأبرح» صیغه متکلم از «برح» و به معناى «دست برنمى دارم» و تأکید بر پشتکار در انجام دادن کار است.

۲- موسى(ع) در جُستار تحقیقىِ خویش براى یافتن خضر، با خدمت کار خود (یوشع(ع)) همراه بود. (و إذ قال موسى لفتیه لاأبرح) «فتى» به معناى جوان است. در تعبیرات قرآن، از غلام و خدمت کار نیز با این تعبیر یاد شده است. لازم به ذکر است که بنابر برخى از روایات مأثور، همراه و همسفر موسى(ع)، «یوشع بن نون» وصى آن حضرت بوده است.

۳- حقایقى آموزنده، در سرگذشت ملاقات موسى(ع) و خضر(ع) وجود دارد. (و إذ قال موسى لفتیه لاأبرح) عالمى که موسى(ع) با او ملاقات کرده، بنابر آنچه که در روایات آمده است، حضرت خضر(ع) است و موسى(ع) نیز همان پیامبر معروف. گرچه در این موضوع آراى دیگرى نیز اِبراز شده، ولى به گفته علامه طباطبایى (ره) به دلیل یاد فراوان از موسى(ع) در قرآن، اگر غیر او مراد بود، قرینه اى در قرآن ذکر مى گردید تا رفع التباس شود.

۴- تلاش موسى(ع) براى یافتن خضر(ع)، واقعه اى درخور یادآورى و توجّه است. (و إذ قال موسى لفتیه لاأبرح) «إذ» مفعول براى «اُذکر» در تقدیر است.

۵- موسى(ع) همسفر خود را از احتمال طولانى بودن سفرشان آگاه ساخت و احتمال بازگشت از نیمه راه را منتفى دانست. (و إذ قال موسى لفتیه لاأبرح ... أو أمضى حقبًا)

۶- موسى(ع) از امکان دسترسى به خضر، در محل تلاقى دو دریا، مطلع بود. (لاأبرح حتّى أبلغ مجمع البحرین)

۷- آگاه ساختن فرمانبران و همراهان از مقصد نهایى سفر و مشکلات احتمالى راه، از آداب مسافرت است. (و إذ قال موسى لفتیه لاأبرح حتّى أبلغ) موسى(ع) براى همراهِ خویش، مقصد مورد نظر و نیز مقدار همّت و عزمى را که براى رسیدن به آن دارد، بیان کرده است و از آن جهت که نقل کار پیامبران در قرآن جملگى، براى توصیه و تذکر است، برداشت بالا به دست مى آید.

۸- حضرت موسى(ع) ملاقات با حضرت خضر(ع) را آن اندازه مهم و با ارزش مى دانست که حتى جستوجو در زمانى طولانى را براى آن روا مى دید. (لاأبرح حتّى ... أو أمضى حقبًا) «حقب» به معناى «دهر و زمانى طولانى» است اهل لغت آن را هشتاد سال نیز دانسته اند و مراد از پیمودن آن نیز، همان رسیدن به مجمع البحرین بوده است; یعنى، حتّى أبلغ مجمع البحرین بسیر قریب أو أسیر أزماناً طویلة.

۹- مجمع البحرین، در موقعیتى بسیار دور نسبت به منطقه سکونت حضرت موسى(ع) قرار داشت. (لاأبرح حتّى أبلغ مجمع البحرین أو أمضى حقبًا) تأکید حضرت موسى(ع) بر دست برنداشتن از سفر و طلب تا رسیدن به محل موعود، اگرچه عمرى را در این کار مصروف کند، دال بر آن است که موسى(ع) براى رسیدن به آن منطقه راه درازى در پیش داشته است.

۱۰- پایدارى در مسیر اهداف ارزشمند و متعالى مطلوب است. (و إذ قال موسى لفتیه لاأبرح ... أو أمضى حقبًا)

۱۱- داستان موسى و خضر(ع)، نمونه اى از مثال هاى متنوع قرآنى، در جهت هدایت مردم است. (و لقد صرّفنا فى هذا القرءان للناس من کلّ مثل ... و إذ قال موسى لفتیه لاأبرح)

روایات و احادیث

۱۲- «عن أبى جعفر(ع): کان وصىّ موسى بن عمران، یوشع بن نون و هو فتاه الذى ذکر اللّه فى کتابه ; از امام باقر(ع) روایت شده: جانشین موسى بن عمران، یوشع بن نون بود و او، همان جوان همراه موسى(ع) بود که خداوند، او را در قرآن یاد کرده است».[۳]

موضوعات مرتبط

  • استقامت: استقامت در هدف مقدس ۱۰
  • خضر(ع): تعالیم قصه خضر(ع) ۳; جستجوى خضر(ع) ۱، ۲، ۴; قصه خضر(ع) ۱، ۶، ۱۱; ملاقات با خضر(ع) ۳
  • ذکر: ذکر قصه خضر(ع) ۴; ذکر قصه موسى(ع) ۴
  • قرآن: تنوع بیانى قرآن ۱۱; مثالهاى قرآن ۱۱; هدایتگرى قرآن ۱۱
  • مجمع البحرین: موقعیت جغرافیایى مجمع البحرین ۹
  • مسافرت: آداب مسافرت ۷
  • موسى(ع): اهمیت ملاقات موسى(ع) با خضر(ع) ۸; بینش موسى(ع) ۸; تعالیم قصه موسى(ع) ۳; تلاش موسى(ع) ۴; جانشین موسى(ع) ۱۲; حتمیت مسافرت موسى(ع) ۵; خادم موسى(ع) ۲; عزم راسخ موسى(ع) ۱; قصه موسى(ع) ۱، ۲، ۵، ۶، ۱۱; مسافرت موسى(ع) ۶; مسافرت موسى(ع) به مجمع البحرین ۱; مکان ملاقات موسى(ع) و خضر(ع) ۶; ملاقات موسى(ع) با خضر(ع) ۳; موسى(ع) و یوشع(ع) ۲; همسفر موسى(ع) ۲، ۵، ۱۲
  • همسفر: اعلام مقصد به همسفر ۷
  • یوشع(ع): جانشینى یوشع(ع) ۱۲; قصه یوشع(ع) ۵

منابع

  1. تفسیر روض الجنان.
  2. تفاسیر على بن ابراهیم و مجمع البیان.
  3. تفسیر عیاشى، ج ۲، ص ۳۳۰، ح ۴۲; نورالثقلین، ج ۳، ص ۲۷۲، ح ۱۳۰.