الكهف ٤٠: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن جزییات آیه)
 
خط ۴۰: خط ۴۰:
{{ نمایش فشرده تفسیر|
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link287 | آيات ۳۲ - ۴۶ سوره كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link287 | آيات ۳۲ - ۴۶ سوره كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link288 | مثلى بيانگر حال دنيا طلبان كه به مالكيت كاذب خوددل بسته اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link288 | مَثَلى بيانگر حال دنيا طلبان، كه به مالكيت كاذب خود، دل بسته اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link289 | فخر فروشى وتكبر ثروتمند غافل در برابر رفيق مؤ من خود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link289 | فخرفروشى و تكبّر ثروتمند غافل، در برابر رفيق مؤمن خود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link290 | آدمى بالفطرة به چيزى كه آن را باقى وماندگار بدانددل مى بندد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link290 | دلبستگی فطری آدمى، به چيزى كه آن را ماندگار مى پندارد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link291 | توانگر غافل از خدا، را محق وشايسته برخوردارى وتنعم مى داند حتى در قيامت !]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link291 | توانگر غافل از خدا، خود را شايسته برخوردارى و تنعّم مى داند، حتى در قيامت!]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link292 | توضيح جواب رفيق مؤ من آن مرد توانگر مغرور، به او]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link292 | توضيح جواب رفيق مؤمن آن مرد توانگر مغرور، به او]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link293 | وجه اينكه مرد فقير در جمله : ((اكفرت بالذى خلقك (( رفيق توانگر خود را كافر خواند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link293 | وجه اين كه مرد فقير در جمله: «أكَفَرتَ بِالَّذِى خَلَقَك»، رفيق توانگر خود را كافر خواند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link294 | زمام همه امور بدست خدا است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link294 | زمام همۀ امور، به دست خدا است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link295 | معناى اينكه خداوند ((خير ثوابا وخير عقبا(( است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link295 | معناى اين كه فرمود: «ثواب خداوند، از همه بهتر است»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link296 | مثلى ديگر براى بيان حقيقت زندگى دنيا وزينت هاى سريعالزوال]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link296 | مَثَلى ديگر براى بيان حقيقت زندگى دنيا و زينت هاى فانی آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link297 | مراد از ((باقيات صالحات (( در آيه شريفه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link297 | مراد از «باقيات صالحات»، در آيه شريفه]]


}}
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۹

کپی متن آیه
فَعَسَى‌ رَبِّي‌ أَنْ‌ يُؤْتِيَنِ‌ خَيْراً مِنْ‌ جَنَّتِکَ‌ وَ يُرْسِلَ‌ عَلَيْهَا حُسْبَاناً مِنَ‌ السَّمَاءِ فَتُصْبِحَ‌ صَعِيداً زَلَقاً

ترجمه

شاید پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد؛ و مجازات حساب شده‌ای از آسمان بر باغ تو فروفرستد، بگونه‌ای که آن را به زمین بی‌گیاه لغزنده‌ای مبدّل کند!

|اميد است كه پروردگارم بهتر از باغ تو را به من دهد، و بر آن باغ آفتى از آسمان بفرستد تا به زمينى باير و بى‌گياه بدل شود
اميد است كه پروردگارم بهتر از باغ تو به من عطا فرمايد، و بر آن [باغ تو] آفتى از آسمان بفرستد، تا به زمينى هموار و لغزنده تبديل گردد؛
امید است خدا مرا بهتر از باغ تو (در آخرت و دنیا) بدهد و بر بوستان تو آتشی فرستد که باغت یکسره نابود و با خاک صرف یکسان گردد.
امید است پروردگارم بهتر از باغ تو را به من عطا کند و از آسمان آسیبی دقیق و حساب شده بر باغ تو فرستد تا به صورت زمینی صاف و بی گیاه و لغزنده شود؛
شايد پروردگار من مرا چيزى بهتر از باغ تو دهد. شايد بر آن باغ صاعقه‌اى بفرستد و آن را به زمينى صاف و لغزنده بدل سازد.
چه بسا پروردگارم بهتر از باغ تو به من ببخشد و بر باغ تو صاعقه‌ای از آسمان فرود فرستد و به صورت خاک و خاشاکی سترون در آید
اميد است كه پروردگارم مرا بهتر از بوستان تو دهد و بر بوستان تو از آسمان عذابى آتشبار- صاعقه- بفرستد تا زمينى هموار و بى‌گياه گردد
چه بسا پروردگارم بهتر از باغ تو را (در دنیا یا آخرت) به من بدهد، و خدا از آسمان بلای مقدّری برای باغ تو فرو بفرستد و این باغ به سرزمین لخت و همواری تبدیل شود.
«پس امید است که پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد و بر باغ تو آفتی از آسمان فرو فرستد، تا به تپه‌ای بی‌گیاه تبدیل گردد.»
امید است پروردگار من بدهدم بهتر از باغ تو و بفرستد بر آن آفتی از آسمان تا بامداد کند خشکزاری لغزنده‌

Perhaps my Lord will give me something better than your garden, and release upon it thunderbolts from the sky, so it becomes barren waste.
ترتیل:
ترجمه:
الكهف ٣٩ آیه ٤٠ الكهف ٤١
سوره : سوره الكهف
نزول : ١٢ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«حُسْبَاناً»: مصدر است و به معنی اسم مفعول، یعنی محسوب است و مراد از آن هر نوع بلا و عذاب مقدّر است. هلاک و نابودی. یا این که جمع (حُسْبَانَة) به معنی صاعِقَة است. «صَعیداً»: سرزمین. خاک روی زمین. «زَلَقاً»: مصدر است و در معنی اسم فاعل به کار رفته است، به معنی: صاف و صوف. لخت. لغزنده. گِل و لای.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَعَسى‌ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً «40»

پس اميد است كه پروردگارم بهتر از باغ تو را به من عطا كند ومجازات (صاعقه و عذابى) حساب شده بر باغ تو از آسمان فرستد تا به زمينى هموار و بى‌گياه و لغزنده تبديل شود.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَعَسى‌ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً (40)

خلاصه يهودا بر وجه اميد خود و تهديد فطرس گفت:

فَعَسى‌ رَبِّي‌: پس اميد است پروردگار من. أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ‌:

اينكه عطا فرمايد مرا بوستانى بهتر از بوستان تو در آخرت به سبب ايمان من. اين آخرين داستان محاوره دو برادر است، و عاقبت نتيجه و تأثيرى نبخشيد. و به همان غفلت و غرور باقى، تا سر انجام پشيمانى او را حاصل گرديد و سودى نداشت.

نكته: قوله‌ «ما شاءَ اللَّهُ» بنابر معنى اول مبتدائى است خبر آن محذوف، و بنابر معنى دوم خبر مبتداى محذوف. قوله‌ «أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ» دو وجه محتمل باشد يكى تاكيد ضمير متصل، و ديگر براى فصل و «اقلّ» منصوب به فعل دوم (ترن).

وَ يُرْسِلَ عَلَيْها: و فرستد خدا بر بوستان تو. حُسْباناً مِنَ السَّماءِ: صاعقه‌ها از آسمان، يعنى صاعقه از آسمان بر باغ تو نازل شود. فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً: پس گردد بوستان تو زمين هامون بى‌گياه كه پاى بر آن بلغزد، يعنى خاك ساده كه بر


«1» خصال، باب الاربعة، حديث 43- بحار الانوار، جلد 93، صفحه 184، باب 4، حديث اوّل.

جلد 8 - صفحه 58

آن نباتى نباشد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً (37) لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً (38) وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَ وَلَداً (39) فَعَسى‌ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً (40) أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً (41)

وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى‌ ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‌ عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً (42) وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً (43) هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً (44)

ترجمه‌

گفت مر او را رفيقش وقتى كه با او صحبت ميكرد آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك پس از نطفه پس درست كرد تو را مردى‌

ولى من ميگويم او است خدا پروردگار من شريك نمى‌گردانم با پروردگارم احديرا

و چرا وقتى كه داخل شدى در باغت نگفتى هر چه خدا خواهد شود نيست توانائى مگر از خدا اگر مى‌بينى كه من كمترم از تو در مال و اولاد

پس شايد پروردگارم بدهد بمن بهتر از باغ تو و بفرستد بر آن آفتى از آسمان پس گردد زمينى صاف‌

يا گردد آبش بزمين فرو رفته پس هرگز نتوانى مر او را جستن‌

و احاطه شد بآفت، ميوه‌اش پس گرديد چنانكه زير و رو ميكرد دو دستش را براى آنچه خرج كرده بود در آن و حال آنكه درختان افتاده بودند روى چوب بستهاى افتاده و ميگفت ايكاش من شريك نكرده بودم با پروردگارم احديرا

و نبود او را گروهى كه يارى كنند او را غير از خدا و نبود قادر بر دفاع از خود

در چنين جائى نصرت مخصوص خدا است كه حقّ است او بهتر است از راه پاداش و بهتر از جهت عاقبت كار.

تفسير

- پس از ختم مقالات فاسده مرد سابق الذّكر با رفيق فقيرش كه اهل ايمان بود او در جواب گفت براى توبيخ و ملامت آنمرد كه آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك براى آنكه اصل خلقت بنى آدم از خاك است پس از نطفه كه از غذا توليد ميشود و اغذيه از خاك پس معتدل نمود خلقت و قامت و اندام تو را و ساخت مردى كامل و تمام عيار مانند ساير افراد انسان چون شك در معاد موجب كفر است ولى من ميگويم چون كلمه لكنّا مركب است از لكن و انا با اسقاط همزه و اثبات الف و حذف اقول او است خداوند پروردگار و روزى دهنده من و شريك قرار


جلد 3 صفحه 427

نميدهم براى پروردگارم احدى از مخلوقات او را و اين اعتقاد جازم، كافى است براى افتخار من بر تو كه شاك و متزلزلى و چرا وقتى داخل باغت شدى براى اداء شكر و اقرار بعجز خود در برابر قدرت خداوند نگفتى آنچه خدا خواهد ميشود و آنچه نخواهد نميشود نيست توانائى و قوه و قدرتى براى احدى مگر از جانب خدا تا دلالت داشته باشد بر آنكه امور منوط بمشيت الهى است و آنچه نصيب تو شده از منافع و اموال بخواست خدا بوده نه بسعى و كوشش خودت و اگر مى‌بينى مرا كه مال و او لآدم كمتر از تو است از فضل خداوند بعيد نيست كه در آتيه نزديكى يا در آخرت عطا فرمايد بمن چيزهائى كه بهتر باشد از باغ تو و از قهر خدا دور نيست كه بفرستد براى كفر و كفران نعمت تو و ويران نمودن باغت آفات آسمانى را از قبيل باد سام و صاعقه و تگرگ و امثال اينها چون حسبان بمعناى چيز انداخته شده مانند تير و سنگ و بلا و عذاب است و بعضى آنرا جمع حساب و مأخوذ از آن دانسته‌اند يعنى چيزيرا كه مقدّر شده براى تصفيه حساب اعمالت و در نتيجه باغت خالى شود از اشجار و زراعات و بگردد زمين صاف و ساده و همواريكه پاى در آن بلغزد و رونده از رفتار بماند براى نرمى آن يا فرو رود آب آن باغ در زمين بطوريكه نتوانى ديگر تهيّه و تدارك آنرا بنمائى و خداوند با آنمرد بعد از اين گفتار بر طبق آن رفتار فرمود و يكى از آفات سماوى احاطه نمود بر كليّه ميوجات آن باغ و درختان آن بطوريكه صبح كه وارد باغ شد ديد چفته‌هاى موها افتاده روى زمين و درختها خوابيده روى آنها و از ميوه‌ها اثرى نيست لذا دو دست را بيكديگر ميماليد و زير و رو ميكرد از اندوه و تأسف بر خرجى كه براى آبادى آن باغ كرده بود و از روى ندامت و پشيمانى بر اعمال و اقوال خود ميگفت ايكاش من براى خدا شريك قرار نميدادم احديرا و مانند رفيقم خداشناس و موحّد بودم و در مجمع فرموده كه در خبر است خداوند آتشى فرستاد كه آن باغ را سوزاند و آبش بزمين فرو رفت و با آنكه مغرور بمال و اولاد و اعوان خود بود در آنحال كسانى نبودند كه بتوانند يارى كنند او را جز خدا و خود او هم نتوانست جلوگيرى كند از بلاى الهى يا استرداد نمايد عوض اموال تلف شده خود را چون منتصر بمعناى دادستان است و در چنين روز و جائيكه روز و جاى انتقام از كافر و ظالم است خواه در دنيا باشد خواه در آخرت نصرت و


جلد 3 صفحه 428

يارى مخصوص بخدا است كه حقّ و ثابت است يا اختيار دارى و پادشاهى مخصوص باو است چون ولايت بكسر كه به اين معنى است نيز قرائت شده در هر حال پاداش الهى بهترين پاداشها و عاقبت اطاعتش بهترين عواقب است و گفته‌اند چون فهميده بود ويرانى باغش در اثر كفر و كفران بوده پشيمان شده بود براى آنكه باغش خراب شده نه براى آنكه كار بدى كرده لذا توبه‌اش قبول نشد ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَعَسي‌ رَبِّي‌ أَن‌ يُؤتِيَن‌ِ خَيراً مِن‌ جَنَّتِك‌َ وَ يُرسِل‌َ عَلَيها حُسباناً مِن‌َ السَّماءِ فَتُصبِح‌َ صَعِيداً زَلَقاً (40)

‌پس‌ اميدوارم‌ ‌که‌ پروردگار ‌من‌ بمن‌ عنايت‌ فرمايد بهتر ‌از‌ بستان‌ تو و بفرستد ‌بر‌ بستان‌ تو تيرهاي‌ آتشي‌ صاعقه‌ ‌که‌ بسوزاند تمام‌ اشجار و كشت‌ و زراعت‌ ترا ‌که‌ صبحگاه‌ ‌بر‌ وي‌ و نظر كني‌ زمين‌ ساده‌ خشك‌ و پست‌ و بلند ‌که‌ انسان‌ ‌بر‌ ‌او‌ لغزش‌ پيدا مي‌كند فعسي‌ رجاء و اميدواري‌ بخداوند عالم‌ ربّي‌ ‌که‌ پروردگار ‌من‌ ‌است‌.

أَن‌ يُؤتِيَن‌ِ اينكه‌ بمن‌ بدهد خَيراً مِن‌ جَنَّتِك‌َ بهتر و بالاتر و خوبتر ‌از‌ بستان‌ تو و زرع‌ تو وَ يُرسِل‌َ عَلَيها و بفرستد ‌به‌ بستان‌ و كشت‌ زار تو حُسباناً مِن‌َ السَّماءِ حسبان‌ تيرهاي‌ زياديست‌ ‌که‌ يك‌ مرتبه‌ متوجه‌ شود و طرف‌ و هدف‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌بين‌ ببرد و مراد ‌در‌ اينجا صاعقه‌ و تير شهاب‌ ‌است‌ ‌که‌ بكلي‌ مي‌سوزاند ‌هر‌ چه‌ هست‌ روي‌ زمين‌ ‌از‌ اشجار و زرع‌ و ‌غير‌ اينها فتصبح‌ صبح‌ كني‌ و نظر كني‌ ‌که‌ تمام‌ بستان‌ و زرع‌ تو صعيدا زمين‌ ساده‌ زلقا پست‌ و بلند ‌که‌ ذهاب‌ ‌بر‌ روي‌ ‌او‌ باعث‌ لغزش‌ ‌باشد‌ نه‌ شجري‌ و نه‌ نهري‌ و نه‌ كشتي‌ داشته‌ باشي‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 40)- «شاید پروردگارم بهتر از باغ تو، به من بدهد» (فَعَسی رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ).

نه تنها بهتر از آن چه تو داری به من بدهد بلکه: «و مجازات حساب شده‌ای (صاعقه) از آسمان بر باغ تو فرو فرستد، به گونه‌ای که آن را به زمین بی‌گیاه لغزنده‌ای مبدّل کند» (وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً).

نکات آیه

۱- مرد مؤمن، با اظهار امیدبه پروردگار خویش، نعمتى برتر از بوستان ثروت مند مغرور را آرزو کرد. (فعسى ربّى أن یؤتین خیرًا من جنّتک)

۲- مؤمن، به آینده و پایانى بهتر از امکانات مادّى دنیاداران، امیدوار است. (فعسى ربّى أن یؤتین خیرًا) منظور مرد مؤمن از «عسى ربّى...» ممکن است انتظار ثواب آخرت باشد. ترک آرزوى اولاد بیشتر و نیز جمله «هنالک الولایة للّه» و عبارت «خیر عقباً» در آیه چهل و چهارم، این معنا را محتمل مى سازد.

۳- ربوبیّت پروردگار، مقتضى سلب نعمت از فخر فروشان و مشرکان دل بسته به دنیا واعطاى نعمتى افزون تر به موحدان است، (فعسى ربّى أن یؤتین خیرًا من جنّتک و یرسل علیها حسبانًا من السماء)

۴- خواست خداوند و نه استحقاق شحص، اساس برخوردارى انسان از نعمت هاى الهى است. (فعسى ربّى أن یؤتین خیرًا من جنّتک) واژه «عسى» نشان دهنده امیدوارى است و این اظهار امیدوارى، در قبال قاطعیت ثروت مند مغرور به شایستگى و استحقاق خویش است که گفت: «لئن رُددت إلى ربّى لأجدنّ خیراً».

۵- امکانات مادّى دنیا، ناپایدار و در معرض زوال و نابودى است. (فعسى ربّى أن ... یرسل علیها حسبانًا من السماء)

۶- تبدیل شدن بوستان هاى زیبا و حاصل خیز، به کویرى خشک و بى حاصل، با عذاب الهى، در نتیجه کفر و فخر و مباهات به دیگران، امرى ممکن است. (فعسى ربّى ... یرسل علیها حسبانًا من السماء فتصبح صعیدًا زلقًا) «صعید» یعنى، روى زمین و «زلق» یعنى، بدون گیاه.

۷- امکان زوال نعمت هاى مادّى، هشدارى به دنیاگرایان مغرور است. (یرسل علیها حسبانًا من السماء فتصبح صعیدًا زلقًا)

۸- نزول عذاب الهى، مبتنى بر محاسبه و سنجش است. (یرسل علیها حسبانًا من السماء) «حسبان» به معناى «حساب» و نیز به معناى «آتش و عذاب» آمده است. اگر به معناى حساب باشد، در آیه شریف، کنایه از عذاب است. استعمال کلمه «حسبان» در کنایه از عذاب، مى تواند به جهت سنجیده و دقیق بودن عذاب و تقدیر آن از جانب خداوند باشد.

۹- آرزوى سلب نعمت از کافرانى که بر مؤمنان فخرفروشى مى کنند، آرزویى شایسته و مطلوب است. (فعسى ربّى أن ... یرسل علیها حسبانًا)

۱۰- سرسبزى یا بى حاصلى زمین، به خواست خدا و اراده او است. (فعسى ربّى أن ... یرسل علیها حسبانًا)

موضوعات مرتبط

  • آرزو: آرزوى پسندیده ۹; آرزوى سلب نعمت از فخرفروشان ۹; آرزوى سلب نعمت از کافران ۹; آرزوى نعمت ۱
  • امیدوارى: امیدوارى به حُسن فرجام ۲
  • باغدار متکبر: امیدوارى همنشین باغدار متکبر ۱; قصه باغدار متکبر ۱
  • باغها: تبدیل باغها به بیابان ۶
  • تفاخر: آثار تفاخر ۶
  • خدا: آثار اراده خدا ۱۰; آثار ربوبیت خدا ۳; آثار مشیت خدا ۴، ۱۰; عذابهاى خدا ۶; قانونمندى عذابهاى خدا ۸
  • دنیاطلبان: هشدار به دنیاطلبان ۷
  • زمین: منشأ بى حاصلى زمین ۱۰; منشأ سرسبزى زمین ۱۰
  • فخرفروشان: محرومیت فخرفروشان ۳
  • کفر: آثار کفر ۶
  • مؤمنان: امیدوارى مؤمنان ۲
  • متکبران: هشدار به متکبران ۷
  • مشرکان: دنیاطلبى مشرکان ۳; محرومیت مشرکان ۳
  • موحدان: ازدیاد نعمت بر موحدان ۳
  • نعمت: امکان سلب نعمت ۶، ۷; محرومان از نعمت ۳; مشمولان نعمت ۳; ملاک نعمت ۴; ناپایدارى نعمت هاى دنیوى ۵

منابع