البقرة ١٥: تفاوت میان نسخهها
(افزودن جزییات آیه) |
(←تفسیر) برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | {{ نمایش فشرده تفسیر| | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۷#link105 | آيات ۸ ۲۰ بقره]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۷#link105 | آيات ۸ - ۲۰ بقره]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۷#link106 | دو مثل در شرح وضع و حال | *[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۷#link106 | دو مثل در شرح وضع و حال منافقان]] | ||
}} | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۸ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۰۴
کپی متن آیه |
---|
اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ |
ترجمه
البقرة ١٤ | آیه ١٥ | البقرة ١٦ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«یَسْتَهْزِئُ»: مسخره میکند. مورد استهزاء قرار میدهد. در آیههای و ، صنعت مُشاکله به کار رفته است که اتّفاق در لفظ و اختلاف در معنی است. مثلاً در شعر زیر، «ظلم»، در مصرع اوّل، به معنی ستم، و در مصرع دوم، به معنی پاداش به کار رفته است: کند گر بر تو ظلم از کین بداندیش تو هم آن ظلم کن بر وی میندیش «یَمُدُّهُمْ»: یاریشان میدهد. در اینجا به معنی: بدیشان مهلت و فرصت میدهد. «یَعْمَهُونَ»: سرگردان و حیران شوند. از ماده (عمّه) به معنی کوردلی و سرگشتگی.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ... (۰) وَ لاَ يَحْسَبَنَ الَّذِينَ کَفَرُوا... (۰) وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ... (۲) الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ... (۰) الَّذِينَ يَلْمِزُونَ... (۰) يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ... (۰)
إِنَ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ... (۰) أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ... (۰) إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاءُ... (۰) الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ... (۰) وَ جَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا... (۰)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«15» اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ
خداوند آنان را به استهزا مىگيرد و آنان را در طغيانشان مهلت مىدهد تا سرگردان شوند.
نکته ها
كلمه «يَعمهون» از «عَمَه» مثل «عَمى» مىباشد، لكن «عمى» كورى ظاهرى را گويند و «عمه» كورى باطنى است. «1»
امام رضا عليه السلام در تفسير اين آيه مىفرمايد: خداوند، اهل مكر و خدعه و استهزا نيست، لكن جزاى مكر و استهزاى آنان را مىدهد. «2» همچنان كه آنان را در طغيان و سركشى خودشان، رها مىكند تا سر درگم و غرق شوند. و چه سزايى سختتر از قساوت قلب و تسلّط شيطان و وسوسههاى او، ميل به گناه و بىرغبتى به عبادت، همراهى و همكارى با افراد نا اهل و سرگرمى به دنيا و غفلت از حقّ كه منافقان بدان گرفتار مىآيند.
منافقان، دوگانه رفتار مىكنند و لذا با آنها نيز دو گونه برخورد مىشود؛ در دنيا احكام مسلمانان را دارند و در آخرت كيفر كفّار را مىبينند.
پیام ها
1- كيفرهاى الهى، متناسب با گناهان است. در برابر «إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ»، «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» آمده است.
2- منافقان با خدا طرفند، نه با مؤمنان. (آنها مؤمنان را مسخره مىكنند، ولى خدا
«1». تفسير كشّاف.
«2». تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 30.
جلد 1 - صفحه 64
به حمايت آمده و پاسخ مسخرهى آنان را مىدهد.) «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»
3- استهزا، اگر به عنوان پاسخ باشد، مانعى ندارد. نظير تكبّر در مقابل متكبّر. «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»
4- از مهلت دادن وزياده بخشىهاى خداوند، نبايد مغرور شد. «يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ»
5- سركشى و طغيان، زمينهاى براى سر درگمىهاست. «فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»*
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ «15»
اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ: خدا جزاى سخريه و استهزاء را به آنها دهد در روز قيامت.
تبصره: اين مطلب ثابت شده كه حق تعالى از افعال قبيح منزه و مبرّى مىباشد. بنابراين آيه شريفه به يكى از وجوه مؤوّل باشد:
اول در تفسير برهان- حسن بن فضال از پدرش نقل نموده كه از حضرت رضا عليه السلام سؤال نمودم از اين آيه، فرمود: به درستى كه خدا استهزاء نفرمايد و لكن جزا دهد ايشان را جزاى استهزاء «1».
دوم آنكه از باب صنعت مقابله و مشاكله باشد كه متكلم لفظ دوم را مثل لفظ اول بيان كند، مانند آيه جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها.
سوم آنكه از باب تسميه لازم به اسم ملزوم باشد، يعنى خدا وارد مىسازد حقارت و خوارى استهزا را برايشان.
چهارم از باب تسميه سبب كه استهزاء است به اسم مسبّب كه وبال استهزاء باشد. يعنى خدا راجع سازد و بال استهزاء را بر آنها.
در تفسير ابو الفتوح رازى عدى بن حاتم روايت نموده كه حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: روز قيامت جماعت منافقان را تمكين دهد تا در عقب مؤمنان بروند و به نور ايشان عقبات صراط را روند تا به در بهشت رسند، كمال و جمال و حور و قصور و اشجار و انهار را مشاهده كنند، بوى بهشت به مشام آنها رسد، پاى برداشته تا در بهشت گذارند، مأموران زبانيه رسيده آنها را به طرف جهنم سوق دهند و در آتش اندازند.
گويند: خدايا چون مىدانستى كه اهل آتش هستيم، چرا ما را تمكين
«1» تفسير برهان، جلد اوّل صفحه 64 حديث پنجم.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 75
دادى تا به در آن آئيم و جمال آن را ببينيم؟ خداوند فرمايد: تا دانيد كجا آمدهايد و از چه واماندهايد و حسرت شما زياد شود. اين جزاى استهزائى است كه در دنيا با مؤمنان نمودهايد.
وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ: و فرو مىگذارد ايشان را در سركشى و از حد گذشتن در كفر و نفاق، يَعْمَهُونَ: در حالتى كه حيران و سرگردانند از طريق حق و منهج صواب؛ يعنى به جهت تفكر و تدبر ننمودن آنها در آيات بينه و حجج هاديه، حق تعالى آنها را در گمراهى وا مىگذارد و لطف خاصه خود را در باره آنان منظور نفرمايد، و اين نهايت خذلان و شقاوت بنده مىباشد كه پس از ارائه طريق هدايت و مذاكرات پى در پى، شخص متنبه نگردد و از گمراهى باز نايستد و بعد از اتمام حجت، خداوند او را به حال خود در گمراهى وامىگذارد كه عاقبت خسران و نكال و عذاب پاداش يابد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ «15»
ترجمه
خدا استهزاء ميكند بآنها و ميكشاند آنانرا در سركشيشان كه حيران بمانند..
تفسير
استهزاء خداوند بآنستكه جزا ميدهد آنان را بهمان نحو كه جزا ميدهند عقلا كسانيرا كه استهزاء ميكنند ايشان را چنانچه در دنيا ظاهرا اجراء احكام اسلام بر آنها نموده و پيغمبر (ص) را امر فرموده كه آنها را بمردم بصفت نفاق و كفر باطنى معرفى نمايد و در آخرت باز ميشود بروى آنها درى از بهشت و چون آنها بسرعت
جلد 1 صفحه 36
مىآيند رو بآن در و نزديك ميشوند بآن بسته ميشود و اهل بهشت بآنها ميخندند و كشاندن خداوند آنان را در طغيان خودشان بآنستكه مهلت ميدهد و مدارا ميفرمايد و دعوت بتوبه مينمايد و وعده قبول ميدهد ولى آنها دست از سركشى و تعدى خودشان برنمىدارند و از قبائح اعمال خود صرف نظر نمىكنند و بايذاء و آزار خاندان نبوت ادامه ميدهند و در نتيجه بكورى باقى ميمانند و معرفت بامام (ع) پيدا نمىكنند پس در بيابان جهل و ضلالت سرگشته و حيران و واله و سرگردان خواهند ماند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوا إِلي شَياطِينِهِم قالُوا إِنّا مَعَكُم إِنَّما نَحنُ مُستَهزِؤُنَ «14» اللّهُ يَستَهزِئُ بِهِم وَ يَمُدُّهُم فِي طُغيانِهِم يَعمَهُونَ «15»
(و هر گاه مؤمنين را ملاقات ميكنند ميگويند ايمان آورديم، و هر گاه با رؤساي شيطان صفت خود خلوت ميكنند ميگويند ما با شمائيم و همانا مؤمنين را استهزاء ميكنيم، خدا آنها را استهزاء ميكند و آنان را رها كند و مهلت دهد در سركشي و تجاوزشان در حالي که سرگردانند) مطالبي را که اينکه دو آيه متضمن است در ضمن چند امور بيان ميكنيم:
«امر اول»
در اينکه آيه خداوند حقيقت نفاق منافقين و آنچه را در باطن خود پنهان داشته و از ابراز آن خودداري مينمودند بيان ميفرمايد و آن اظهار ايمان در نزد مؤمنان و اظهار كفر در نزد همكاران خودشان ميباشد و اينکه اشدّ مراتب نفاق و حتي از كفر بدتر است چنانچه اينکه مطلب را در ذيل آيه «وَ مِنَ النّاسِ مَن يَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ» بيان نموديم
«امر دوم»
منشأ اظهار ايمان منافق يكي از سه چيز است:
يا از جهت خوف است چنانچه اكثر منافقين قريش مانند ابو سفيان و معاويه و عمرو عاص و امثال اينها در فتح مكه از ترس و قدرت و سطوت پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و مسلمين اظهار ايمان نمودند و در بحار الانوار مجلّد ششم باب پنجاه و هشتم قصّه فتح مكه و ايمان آوردن ابو سفيان و ساير كفار قريش را مفصّلا ذكر كرده و از جمله
جلد 1 - صفحه 397
فقراتش آنست
«و دخل صناديد قريش الكعبة و هم يظنّون انّ السيف لا يرفع عنهم فاتي رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم البيت و اخذ بعضادتي الباب ثم قال لا اله الّا اللّه انجز وعده و نصر عبده و غلب الاحزاب وحده ثم قال ما تظنّون و ما انتم قائلون فقال سهيل بن عمرو نقول خيرا و نظنّ خيرا، اخ كريم و إبن عمّ، قال فانّي اقول لكم کما قال اخي يوسف لا تثريب عليكم اليوم يغفر اللّه لكم و هو ارحم الراحمين، الي ان قال: فاذهبوا فانتم طلقاء، فخرج القوم كانما تنشرون من القبور، الحديث»
(بزرگان قريش داخل كعبه شدند و گمان ميكردند که شمشير از آنها برداشته نميشود، پس رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم داخل خانه شد و دو چوبه در را گرفت، سپس فرمود نيست خدايي جز ذات پروردگار، وعده خود را منجّز فرمود و بنده خود را ياري نمود و احزاب را بتنهايي مغلوب ساخت، سپس فرمود چه گمان ميبريد و چه ميگوييد نسبت بمن در باره شما! سهيل بن عمرو گفت جز خير و خوب از جانب تو درباره خود گمان نمي بريم و نميگوئيم، چه برادر و پسر عم كريمي هستي، فرمود پس من ميگويم نسبت بشما آنچه را برادرم يوسف گفت، امروز مواخذهاي بر شما نيست خداوند شما را بخشيد و او ارحم الراحمين است، تا اينكه فرمود: برويد شما آزاد شدگانيد، پس قوم قريش پراكنده شدند چنانچه از قبرها محشور ميشوند) و يا از جهت اضرار و آزار رسانيدن بمسلمانان و جاسوسي و ايجاد تفرقه و تشتت در ميان آنهاست چنانچه اينکه نوع اظهار ايمان از صدر اول تا كنون بسيار بوده و گرگهايي که بلباس ميش مبدّل شده و بجان مسلمانان افتادهاند زياد بوده بلكه ميتوان گفت اغلب واردات و مصائبي که در اعصار متماديه بر پيكر اسلام و مسلمين وارد شده از قبل اينکه نوع مردمان مزوّر و حيلهگر بوده است.
و يا از جهت طمع مال و منصب و مقام و رياست در ميان مسلمانان است چنانچه ايمان اوّلي و دومي و همكاران آنها از اينکه قبيل بوده است، در كتاب مدينة المعاجز در باب معجزات حضرت قائم عجل اللّه تعالي فرجه
جلد 1 - صفحه 398
از راوندي از سعد بن عبد اللّه اشعري روايت ميكند که گفت
«ناظرني مخالف فقال اسلم ابو بكر و عمر طوعا او كرها ففكرت في ذلک فقلت ان قلت كرها خفت، اذ لم يكن حينئذ سيف مسلول و ان قلت طوعا فالمؤمن لا يكفر بعد ايمانه فدفعته دفعا لطيفا و خرجت من ساعتي الي دار احمد بن اسحق اسئله عن ذلک فقيل انه خرج الي سرّ من رأي في هذا اليوم»
(مخالفي با من مناظره نمود و گفت ابو بكر و عمر از روي ميل اسلام آوردند يا از روي اجبار و كراهت! من در فكر فرو رفتم و پيش خود گفتم اگر بگويم از روي اجبار اسلام آوردند آن موقع شمشير كشيدهاي نبود که بترسند و اسلام بياورند و اگر بگويم از روي ميل اسلام آوردند، مؤمن که پس از ايمانش كافر نميشود، باري او را بطرز لطيفي از خود دفع نموده و همان ساعت بخانه احمد بن اسحق رفتم که اينکه سؤال را از وي بنمايم، گفتند او امروز بسامره رفته) تا اينكه ميگويد من هم عازم سامره شده و با او خدمت حضرت عسكري عليه السّلام مشرف شده و حديث بسيار مفصّل است تا آنجا که ميگويد حضرت عسكري عليه السّلام بمن فرمودند چهل مسئله تو چيست از اينکه بچه بپرس (يعني حضرت قائم عليه السّلام) تا جواب ترا بگويد، پس حضرت قائم عليه السّلام بمن فرمودند پيش از اينكه من ابتداء بسخن كنم،
«هلّا قلت للسائل لا اسلما طوعا و لا كرها و انّما اسلما طمعا فقد كانا يسمعان من اهل الكتاب منهم من يقول هو نبيّ يملك المشرق و المغرب و تبقي نبوته الي يوم القيمة و منهم من يقول يملك الدنيا ملكا عظيما و تنقاد له الارض فدخلا كلاهما في الاسلام طمعا في ان يجعل محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم کل واحد منهما و الي ولاية فلمّا آيسا من ذلک دبّرا مع جماعة في قتل محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ليلة العقبة فكمنوا له و جاء جبرئيل فاخبر محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم بذلك فوقف علي العقبة فقال يا فلان يا فلان يا فلان اخرجوا فانّي لا امرّ حتي اراكم قد خرجتم، و قد سمع حذيفة ذلک، و مثالهما طلحة و الزبير فهما بايعا عليّا عليه السّلام
جلد 1 - صفحه 399
بعد قتل عثمان طمعا في ان يجعل كليهما واليا علي ولاية لا طوعا و لا رغبة و لا كرها و لا اجبارا، فلما ايسا من ذلک من عليّ عليه السّلام نكثا العهد و خرجا عليه و فعلا ما فعلا الخبر»
ترجمه واضح است و اصحاب عقبه بنا بر آنچه در بحار الانوار از خصال صدوق از حذيفه روايت كرده که حذيفه گفت كساني که شتر پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم را در مراجعت از غزوه تبوك رم دادند چهارده نفر بودند «ابو الشرور، ابو الدواهي، ابو المعارف (معاوية)، ابوه (ابو سفيان)، طلحة، سعد بن ابي وقاص، ابو عبيده، ابو الاعور، مغيره، سالم مولي حذيفه، خالد بن وليد، عمرو بن عاص، ابو موسي اشعري، عبد الرحمن بن عوف، و آيه شريفه وَ هَمُّوا بِما لَم يَنالُوا«1» درباره اينها نازل شد و ممكن است منشأ اظهار ايمان منافق هر سه جهت از جهات فوق يا دو جهت از آنها باشد چنانچه اشخاص سياسي هميشه خود را برنك اجتماع در مي آورند و پس از آن بر خر مراد سوار ميشوند و براي اينكه نيرويي هم پشتيبان آنها باشد با دشمنان و بيگانگان هم سري و سرّي دارند
«امر سوم»
در بيان جمله «وَ إِذا خَلَوا إِلي شَياطِينِهِم»:
شيطان يا مأخوذ از شطن، و ياء آن زائد است بر وزن فيعال، و معني شطن تباعد و دوريست و شيطان را از اينجهت شيطان گفتند که رانده و دور شده از درگاه خداوند است چنانچه ميفرمايد فَاخرُج مِنها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ«2» و يا مأخوذ از شاط و الف و نون آن زائد است بر وزن فعلان، و معني شاط احتراق و شعلهور شدن از غضب و خشم است و چون شيطان بواسطه بندگي عبد خشمناك و محترق ميشود او را شيطان گفتند و شيطان بر هر شخص متمرّد و سركشي اطلاق ميشود، و مراد از شياطين در اينکه
1- سوره توبه آيه 57
2- سوره ص آيه 78
[.....]
جلد 1 - صفحه 400
آيه رؤساء و بزرگان كفار و منافقينند که در عقيده و صفات با هم موافق و در خلوت همدم و همراز يكديگرند و كلمه الي بمعني مع ميباشد يعني وقتي با رؤساء و بزرگان خود خلوت ميكنند و مجتمع ميشوند ميگويند ما با شما هستيم، و اضافه شياطين بضمير جمع که مرجع آن منافقين است كمال دلالت را دارد بر اينكه از يك جنسند و در صفات و ملكات با هم مشتركند و چون داراي صفات شيطاني هستند از اينجهت از آنها بشياطين تعبير شده و امّا كلام درباره شيطان و خلقت او و نوع او و ذريه او و كيفيت توالد و تناسلش و طرز وسوسه و ساير خصوصيات آن بحث طويل الذيل و دامنهدار است که انشاء اللّه در ذيل آيه وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِكَةِ اسجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلّا إِبلِيسَ«1» بمقداري که در خور اينکه كتاب است بيان خواهيم نمود.
«امر چهارم در بيان جمله انا معكم»:
از براي معيّت اقسامي ذكر كردهاند:
1- معيّت ذاتي مانند معيّت علّت تامه با معلول خود که انفكاك بين آنها عقلا محال است و مانند لوازم ماهيّت با ماهيّت مثل زوجيّت براي عدد چهار، بلكه مطلق متلازمين در وجود 2- معيّت قيّومي مانند معيّت حضرت باري نسبت بمخلوقات که قيام تمام موجودات منوط و مربوط باراده اوست در قرآن كريم ميفرمايد ما يَكُونُ مِن نَجوي ثَلاثَةٍ إِلّا هُوَ رابِعُهُم وَ لا خَمسَةٍ إِلّا هُوَ سادِسُهُم وَ لا أَدني مِن ذلِكَ وَ لا أَكثَرَ إِلّا هُوَ مَعَهُم«2» (سه نفر با هم راز نگويند جز اينكه خدا چهارمي آنها باشد و پنج نفر با هم نجوي نكنند جز اينكه خدا ششمي آنها باشد و كمتر از اينکه تعداد يا بيشتر از آن با هم راز نگويند جز اينكه خدا با آنها باشد)
1- سوره بقره آيه 32
2- سوره مجادله آيه 8
جلد 1 - صفحه 401
3- معيّت بمعني نصرت و اعانت، مانند آيه شريفه لا تَحزَن إِنَّ اللّهَ مَعَنا«1» و آيه شريفه إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرِينَ«2» و امثال اينها 4- معيّت بمعني مشاركت در فعل، مانند وَ أَنَا مَعَكُم مِنَ الشّاهِدِينَ«3» 5- معيّت بمعني حضور نزد شيء مانند آيه شريفه لا تَخافا إِنَّنِي مَعَكُما أَسمَعُ وَ أَري«4» 6- معيّت در صفات و اخلاق و آراء و عقائد مانند معيّت در آيه مورد بحث يعني مادر عقائد و آراء و عناد و دشمني با مسلمانان همراه و همقدم ميباشيم و بواسطه همين معيّت است که انسان در قيامت بصورت وحوش و بهائم و سباع و شياطين محشور ميشود چون متصف بصفات آنها بوده، و هر طايفه و گروهي با پيشوايان و رهبرانشان حضور مييابند يَومَ نَدعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم«5»
«امر پنجم»
در بيان جمله «إِنَّما نَحنُ مُستَهزِؤُنَ»:
اينکه جمله در مقام دفع ايراد است كانّ ساير كفار باينها اشكال ميكنند که اگر شما راست ميگوييد و با ما هستيد پس چرا اظهار اسلام ميكنيد و در حزب آنها وارد ميشويد، جواب ميدهند که ما با اينکه عمل مؤمنين را استهزاء و سخريه مينمائيم و اصل استهزاء حكايت اقوال و افعال و هيأت ديگري است بگفتار يا فعل يا اشاره بنحوي که موجب خنده حاضرين شود، و اينکه عمل خالي از ايذاء و تحقير و افشاء عيوب و نقائص اشخاص نيست و منشأ آن يا عداوت و كوچك نمودن طرف است و يا مجرّد خندانيدن حاضرين ميباشد، و در هر صورت از افعال زشت و شيمه اراذل و اوباش و كساني است که از حقيقت ديانت و انسانيت بيبهرهاند و در اينکه آيه آن را از
1- سوره توبه آيه 40
2- سوره انفال آيه 48
3- سوره آل عمران آيه 75
4- سوره طه آيه 48
5- سوره الاسراء آيه 73
جلد 1 - صفحه 402
اعمال زشت منافقين شمرده و در آيه ديگر ميفرمايد يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسخَر قَومٌ مِن قَومٍ عَسي أَن يَكُونُوا خَيراً مِنهُم وَ لا نِساءٌ مِن نِساءٍ عَسي أَن يَكُنَّ خَيراً مِنهُنَّ وَ لا تَلمِزُوا أَنفُسَكُم وَ لا تَنابَزُوا بِالأَلقابِ بِئسَ الِاسمُ الفُسُوقُ بَعدَ الإِيمانِ وَ مَن لَم يَتُب فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ«1» اي مؤمنان نبايد مسخره كنند گروهي از شما گروه ديگر را شايد آنان بهتر از ايشان باشند و نبايد زناني از زنان ديگر استهزاء كنند شايد آن زنان بهتر از اينان باشند و عيبگويي از خودتان نكنيد و بالقاب بد، يكديگر را نخوانيد، بد اسمي است اسم فسق بعد از ايمان، و كساني که توبه نكنند پس ايشان خود ستمكارانند)
«امر ششم»
در جمله «اللّهُ يَستَهزِئُ بِهِم»:
استهزاء بمعني مصطلح بر خداوند روا نيست زيرا ذات خداوند از عيوب و قبايح منزّه و مبرّاست بنا بر اينکه مراد از استهزاء ممكن است يكي از چهار چيز باشد:
1- جزاء و عقوبت عمل آنها که معني اللّه يستهزئ بهم، يجازيهم و يعاقبهم باشد و تعبير بلفظ استهزاء از باب مشابهت در لفظ است مانند وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَيرُ الماكِرِينَ«2» يعني «يجازيهم علي مكرهم» 2- استهزاء مؤمنين و ملائكه از آنها در قيامت، و اينکه عقوبتي است که خداوند براي آنها مقرر داشته چنانچه اينکه معني از آيه شريفه فَاليَومَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الكُفّارِ يَضحَكُونَ«3» (امروز مؤمنين بكفار ميخندند) استفاده ميشود و در مجمع البيان بر طبق اينکه مضمون حديثي از إبن عباس روايت كرده که گفت
«انه يفتح لهم و هم في النار باب من الجنة فيقلبون من النار اليه مسرعين حتي
1- سوره حجرات آيه 11
2- سوره آل عمران آيه 47
3- سورة المطففين آيه 34
جلد 1 - صفحه 403
اذا انتهوا اليه سد عليهم و فتح لهم باب آخر في موضع آخر فيقلبون اليه من النار مسرعين حتي اذا انتهوا اليه سد عليهم فيضحك المؤمنون منهم»
(بروي كفار در حالي که در آتشند دري از بهشت باز ميشود پس از آتش شتابان بطرف آن ميروند وقتي رسيدند بر آنان بسته ميشود، و از موضع ديگر دري از بهشت باز ميشود باز بطرف آن شتابان ميروند و وقتي رسيدند بسته ميشود، پس مؤمنان بآنان ميخندند) 3- مراد از استهزاء، استدراج باشد که خداوند آنان را مهلت دهد تا در معصيت و طغيان ازدياد كنند و اينان گمان ميكنند خدا خير آنان را خواسته و سپس بعذاب سخت گرفتار كند و بنا بر اينکه جملة «وَ يَمُدُّهُم فِي طُغيانِهِم يَعمَهُونَ» تفسير و بيان آنست 4- مراد از استهزاء الهي مكافات عمل آنها در دنيا باشد که همين طور که اينکه منافقان مؤمنانرا استهزاء ميكنند خداوند آنان را باستهزاء و سخريه ديگران مبتلا و گرفتار خواهد نمود مانند ظلم که نتيجه آن در دنيا دامنگير ظالم ميشود و بالاخره دست مكافات گلوي او را بدست ظالم ديگر ميفشارد و نسبتش بخداوند از جهت اينست که تمام امور در تحت مشيت و اراده اوست
(امر هفتم)
در بيان جمله «وَ يَمُدُّهُم فِي طُغيانِهِم يَعمَهُونَ»:
مدّ بمعني زياد نمودن چيزي است چنان که گويند «مدّ الجيش» يعني لشگر را زياد نمود براي مدد و كمك و تقويت سابقين، و از همين قبيل است مدّ دوات و مدّ سراج و مدّ نهر، و مدّ بمعني بسط است مانند آيه شريفه هُوَ الَّذِي مَدَّ الأَرضَ وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ«1» (اوست خدايي که زمين را گسترد و در آن كوهها قرار داد) و مدّ بمعني طول و كشش است مثل آيه شريفه
1- سوره رعد آيه 3
جلد 1 - صفحه 404
أَ لَم تَرَ إِلي رَبِّكَ كَيفَ مَدَّ الظِّلَّ«1» (آيا نديدي پروردگارت چگونه سايه را امتداد داد) و از اينکه قبيل است مدّ بصر و مدّ صوت و مدّ عمر و مدّ در قرائت و يمدّ در آيه بمعني يطيل و يمهل است يعني آنان را مهلت ميدهد و رها ميكند تا طغيان را بنهايت برسانند و طغيان بمعني سركشي و تجاوز از حدّ است مثل اينكه گويند دريا طغيان نمود، وقتي که آب آن از اندازه بيرون رود چنانچه در آيه شريفه است إِنّا لَمّا طَغَي الماءُ«2» و انسان را طاغي گويند وقتي از حد خود خارج شود چنانچه درباره فرعون ميفرمايد اذهَب إِلي فِرعَونَ إِنَّهُ طَغي«3» و اينکه لفظ با عتو قريب المعني است.
و مراد از طغيان در آيه شريفه تجاوز از حدّ عبوديت و خروج از تحت اطاعت مولي است چه مولي حقيقي که ذات مقدس حق جلّ و علا باشد و چه موالي که از جانب حق معيّن شدهاند مانند پيغمبر و امام بلكه هر واجب الاطاعهاي مثل زوج و پدر و مادر و امثال اينها، و از اينکه بيان ظاهر ميشود که بر هر معصيتي طغيان صادق است ولي بحسب عرف طاغي بر كسي که در معصيت و كفر و نافرماني مولي غلوّ و زيادتي نمايد اطلاق ميشود و عمه بمعني تحيّر و ترديد و سرگرداني است که نداند كجا ميرود و چه ميكند و هدف و مقصدش چيست؟ و بعضي گفتند عمه بمعني كوري باطن است و نسبتش باعمي نسبت خاص با عامّ است چه عمي اعم از كوري ظاهري و باطني است پس مفاد آيه شريفه اينست که خداوند منافقين را بحال تحيّر و سرگرداني در طغيان و سركشي آنان را رها ميكند و مهلت ميدهد تا بطغيان خود ادامه دهند و در تحيّر فرو مانند
1- سوره فرقان آيه 47
2- سوره الحاقه آيه 11
3- سوره طه آيه 25
[.....]
جلد 1 - صفحه 405
و امّا وجه نسبت اينکه فعل بخداوند مانند نسبت ختم و طبع و ازدياد مرض و امثال اينهاست که در ذيل آيه خَتَمَ اللّهُ عَلي قُلُوبِهِم، فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً و اللّهُ يَستَهزِئُ بِهِم متذكر شديم که مراد همان خذلان الهي است که تهيّأ و آماده شدن معصيت براي شخص معصيت كار است که خود آن را سبب شده و مقتضيات آن را فراهم نمود، چنانچه شخص مطيع، عبادت و اطاعت او موجب ميشود که توفيقات الهي شامل حال او شود و اسباب و مقتضيات عبادت براي او فراهم گردد و بالجمله آنچه از آيات و اخبار در ابواب متفرقه استفاده ميشود، الطاف و عنايات الهي نسبت بمؤمنين در دنيا علاوه بر مثوبات و فيوضات اخروي، بسيار است که بطور فهرست بقسمتي از آنها اشاره ميشود:
«1» نورانيت قلب «2» ورود ملائكه در قلوب آنها «3» ميل و رغبت بعبادت، «4» حلاوت مناجات با حق «5» تقويت ايمان «6» ازدياد معرفت «7» طرد شيطان و سدّ ابواب او «8» معاشرت با علماء و صلحاء و مؤمنين «9» اعراض از جلساء و همنشينان بد «10» فراغت قلب از مشاغل دنيوي «11» آمرزش گناهان «12» دفع بليّات «13» قضاء حوائج «14» اجابت دعاء «15» اصلاح امور و غير اينها از فوائد ديني و دنيوي ديگر و همچنين اهل كفر و نفاق و عصيان علاوه بر عقوبات اخروي و عذابهاي ابدي، در دنيا بعقوبات و بلاهايي مبتلا ميگردند که عبارتند از:
«1» قساوت و سياهي قلب «2» تسلط شيطان بر قلب آنان «3» ورود وساوس شيطاني «4» ضعف ايمان اگر ايماني داشته باشند «5» سد طريق سعادت «6» رغبت بمعصيت «7» بيميلي بطاعت «8» حشر با همنشينان بد «9» اشتغال بدنيا بحدّي که بزرگترين همّ آنان و مبلغ علمشان دنيا ميشود «10» فساد امور «11» نزول بلاء «12» سلب نعمت «13» مستجاب نشدن دعاء «14» سلب توفيق و همه فوائدي که براي اهل ايمان است «15» تسلّط ظالم بر آنان و غير اينها از مضرّات ديگر، و منشأ همه خود بنده است که هر چه بطرف خدا رود وسائل قرب براي او آمادهتر
جلد 1 - صفحه 406
ميگردد و هر چه از خدا اعراض كند اسباب سعادت از وي دورتر ميگردد إِن أَحسَنتُم أَحسَنتُم لِأَنفُسِكُم وَ إِن أَسَأتُم فَلَها«1» وَ ما كانَ اللّهُ لِيَظلِمَهُم وَ لكِن كانُوا أَنفُسَهُم يَظلِمُونَ«2»
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 15)- سپس قرآن با یک لحن کوبنده و قاطع میگوید: «خدا آنها را مسخره میکند» (اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ). «و خدا آنها را در طغیانشان نگه میدارد تا به کلی سرگردان شوند» (وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ).
نکات آیه
۱ - خداوند با خوار و حقیر ساختن منافقان، آنان را به استهزا خواهد گرفت. (اللّه یستهزئ بهم) «استهزاء» به معناى تمسخر کردن، است و هدف از آن خوار ساختن و حقیر کردن کسى است که مورد استهزا قرار مى گیرد.
۲ - استهزاى منافقان از سوى خدا، کیفر تمسخر آنان نسبت به اسلام و جامعه ایمانى است. (إنما نحن مستهزءون. اللّه یستهزئ) آیه مورد بحث، بیانگر سزا و کیفر منافقان استهزا کننده است.
۳ - منافقان، مردمانى متحیر و سرگردان در وادى گمراهى و طغیانگرى (یمدّهم فى طغینهم یعمهون) «عَمَه» (مصدر «یعمهون») به معناى تحیر و سرگردانى است. «یعمهون» حال براى «هم» در «یمدّهم» مى باشد. «فى طغیانهم» علاوه بر تعلقش به «یمدّهم» متعلق به «یعمهون» نیز مى تواند باشد. بنابراین جمله چنین معنا مى شود: خداوند بر طغیانگرى منافقان، در حالى که در گمراهى و طغیان سرگردانند مى افزاید.
۴ - طغیانگرى و سرگردانى اهل نفاق، همچنان رو به افزایش و فزونى است. (و یمدّهم فى طغینهم یعمهون) «مَدّ» (مصدر «یَمُدّ») به معناى افزودن و نیز به معناى مهلت دادن، آمده است. برداشت فوق با توجّه به معناى اول، استفاده شده است.
۵ - افزایش تحیّر و طغیان اهل نفاق، کیفرى است از جانب خدا براى آنان (یمدّهم فى طغینهم یعمهون)
۶ - همسانى کیفرهاى الهى با گناه گنهکاران (إنما نحن مستهزءون. اللّه یستهزئ بهم)
۷ - مهلت دادن به منافقان، گمراهان و طغیانگران از سنّتهاى الهى است. (و یمدّهم فى طغینهم یعمهون) برداشت فوق مبتنى بر این است که: «مدّ» (مصدر یمدّ) به معناى مهلت دادن باشد. در لسان العرب آمده است: «مده فى غیه یعنى، امهله (او را مهلت داد).»
۸ - مهلت دادن به منافقان در طغیانگرى و سرگردانى، استهزاى خداوند نسبت به ایشان است. (اللّه یستهزئ بهم و یمدّهم فى طغینهم یعمهون) برداشت فوق بر اساس این احتمال است که: جمله «یمدّهم ...» تفسیر وبیان جمله «اللّه یستهزئ بهم» باشد.
۹ - مؤمنان راستین در پیشگاه خدا، بسیار عزیز و محترم هستند. (إنما نحن مستهزءون. اللّه یستهزئ بهم) خداوند در مقام پاسخ، به استهزاگرى منافقان نسبت به مؤمنان خود در مقام پاسخ و دفاع برآمده و با ابتدا به نام جلاله «اللّه» خود را استهزا کننده آنان قرار داده است. این نحوه برخورد گویاى نکاتى از جمله: مقام و عزّت مؤمن در پیشگاه خداوند است.
۱۰ - استهزا و به تمسخر گرفتن آن گاه که سزاى تمسخر و استهزا باشد، ناپسند نیست. (إنما نحن مستهزءون. اللّه یستهزئ بهم)
روایات و احادیث
۱۱ - از امام رضا (ع) روایت شده که: ... «إن اللّه تبارک و تعالى ... لایسخر و لایستهزئ ... و لکنه عز و جل یجازیهم جزاء السخریة و جزاء الإستهزاء ...;[۱] ... خداى تبارک و تعالى کسى را مسخره و استهزا نمى کند ... بلکه او سزاى مسخره و استهزاى منافقان را مى دهد ...».
موضوعات مرتبط
- استهزا: استهزاى جایز ۱۰; کیفراستهزا ۱۰
- اسلام: کیفر استهزاى اسلام ۲
- جامعه دینى: کیفر استهزاى جامعه دینى ۲
- خدا: استهزاهاى خدا ۱، ۲، ۸، ۱۱; سنّتهاى خدا ۷; کیفرهاى خدا ۵، ۶
- سنّتهاى خدا: سنّت مهلت ۷
- طغیانگران: مهلت به طغیانگران ۷
- کیفر: تناسب کیفر با گناه ۶; نظام کیفرى ۶
- گمراهان: مهلت به گمراهان ۷
- مؤمنان: عزّت مؤمنان ۹; مقامات مؤمنان ۹
- منافقان: ازدیاد سرگردانى منافقان ۴، ۵; ازدیاد طغیان منافقان ۴، ۵; استهزاى منافقان ۱، ۲، ۸; تحقیر منافقان ۱; سرگردانى منافقان ۳، ۸; طغیان منافقان ۳، ۸; کیفر استهزاهاى منافقان ۲، ۱۱; کیفر منافقان ۵; گمراهى منافقان ۳; مهلت به منافقان ۷، ۸
منابع
- ↑ توحید صدوق، ص ۱۶۳، ح ۱، باب ۲۱; نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۵، ح ۲۳.