البقرة ٢٣٦: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
(افزودن سال نزول) |
||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
|-|معزی=نیست باکی بر شما اگر طلاق دهید زنان را مادامی که دست بدیشان نرسانیده یا چیزی برای ایشان معین نکرده باشید و بهرهمندشان (برخوردارشان) کنید بر توانگر است به مقدار توانائیش و بر تنگدست است به اندازه قدرتش بهره به خوبی حقی است بر نکوکاران | |-|معزی=نیست باکی بر شما اگر طلاق دهید زنان را مادامی که دست بدیشان نرسانیده یا چیزی برای ایشان معین نکرده باشید و بهرهمندشان (برخوردارشان) کنید بر توانگر است به مقدار توانائیش و بر تنگدست است به اندازه قدرتش بهره به خوبی حقی است بر نکوکاران | ||
|-|</tabber><br /> | |-|</tabber><br /> | ||
{{آيه | سوره = سوره البقرة | نزول = | {{آيه | سوره = سوره البقرة | نزول = [[نازل شده در سال::21|٩ هجرت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::236|٢٣٦]] | قبلی = البقرة ٢٣٥ | بعدی = البقرة ٢٣٧ | کلمه = [[تعداد کلمات::27|٢٧]] | حرف = }} | ||
===معنی کلمات و عبارات=== | ===معنی کلمات و عبارات=== | ||
«مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ»: اگر یا مادام که با آنان آمیزش جنسی انجام نداده باشید. واژه (مَا) میتواند شرطیّه باشد. یعنی: إِن لَّمْ تَمَسُّوهُنَّ. یا زمانیّه باشد. یعنی: مُدَّةَ لَمْ تَمَسُّوهُنَّ. «فَرِیضَةً»: صداق. مهریّه. «مَتِّعُوهُنَّ»: بدانان متاع دهید. متاع و مُتعه، به معنی هدیّهای است که شوهر بعد از طلاق به همسر مطلّقه خود میدهد. دادن آن به همسر مطلّقهای که با او نزدیکی زناشوئی نشده و مهریّهای برای وی قبلاً معیّن نگشته است واجب است، و دادن آن به زنان مطلّقه دیگر مستحبّ است. «مُوسِعِ»: دارا. ثروتمند. «مُقْتِر»: نادار. تنگدست. «قَدَر»: اندازه توان. «مَتَاعاً»: بهرهمند ساختن. اسم مصدر است و به جای تمتیع به کار رفته است و مفعول مطلق است. تقدیر آن چنین است: مَتِّعُوهُنَّ مَتَاعاً: «حَقّاً»: ثابت و پابرجا. (بِالْمَعْرُوفِ) صفت اوّل (مَتَاعاً) است، و (حَقّاً) صفت دوم آن است. یا این که (حَقّاً) مفعول مطلق بشمار است و تقدیر آن چنین است: حَقَّ ذلِکَ حَقّاً. | «مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ»: اگر یا مادام که با آنان آمیزش جنسی انجام نداده باشید. واژه (مَا) میتواند شرطیّه باشد. یعنی: إِن لَّمْ تَمَسُّوهُنَّ. یا زمانیّه باشد. یعنی: مُدَّةَ لَمْ تَمَسُّوهُنَّ. «فَرِیضَةً»: صداق. مهریّه. «مَتِّعُوهُنَّ»: بدانان متاع دهید. متاع و مُتعه، به معنی هدیّهای است که شوهر بعد از طلاق به همسر مطلّقه خود میدهد. دادن آن به همسر مطلّقهای که با او نزدیکی زناشوئی نشده و مهریّهای برای وی قبلاً معیّن نگشته است واجب است، و دادن آن به زنان مطلّقه دیگر مستحبّ است. «مُوسِعِ»: دارا. ثروتمند. «مُقْتِر»: نادار. تنگدست. «قَدَر»: اندازه توان. «مَتَاعاً»: بهرهمند ساختن. اسم مصدر است و به جای تمتیع به کار رفته است و مفعول مطلق است. تقدیر آن چنین است: مَتِّعُوهُنَّ مَتَاعاً: «حَقّاً»: ثابت و پابرجا. (بِالْمَعْرُوفِ) صفت اوّل (مَتَاعاً) است، و (حَقّاً) صفت دوم آن است. یا این که (حَقّاً) مفعول مطلق بشمار است و تقدیر آن چنین است: حَقَّ ذلِکَ حَقّاً. |
نسخهٔ ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۳۲
ترجمه
البقرة ٢٣٥ | آیه ٢٣٦ | البقرة ٢٣٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ»: اگر یا مادام که با آنان آمیزش جنسی انجام نداده باشید. واژه (مَا) میتواند شرطیّه باشد. یعنی: إِن لَّمْ تَمَسُّوهُنَّ. یا زمانیّه باشد. یعنی: مُدَّةَ لَمْ تَمَسُّوهُنَّ. «فَرِیضَةً»: صداق. مهریّه. «مَتِّعُوهُنَّ»: بدانان متاع دهید. متاع و مُتعه، به معنی هدیّهای است که شوهر بعد از طلاق به همسر مطلّقه خود میدهد. دادن آن به همسر مطلّقهای که با او نزدیکی زناشوئی نشده و مهریّهای برای وی قبلاً معیّن نگشته است واجب است، و دادن آن به زنان مطلّقه دیگر مستحبّ است. «مُوسِعِ»: دارا. ثروتمند. «مُقْتِر»: نادار. تنگدست. «قَدَر»: اندازه توان. «مَتَاعاً»: بهرهمند ساختن. اسم مصدر است و به جای تمتیع به کار رفته است و مفعول مطلق است. تقدیر آن چنین است: مَتِّعُوهُنَّ مَتَاعاً: «حَقّاً»: ثابت و پابرجا. (بِالْمَعْرُوفِ) صفت اوّل (مَتَاعاً) است، و (حَقّاً) صفت دوم آن است. یا این که (حَقّاً) مفعول مطلق بشمار است و تقدیر آن چنین است: حَقَّ ذلِکَ حَقّاً.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ لِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ... (۵) يَا أَيُّهَا النَّبِيُ قُلْ... (۲) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا... (۴) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا... (۳)
تفسیر
- آيات ۲۴۲ - ۲۲۸ ، سوره بقره
- اشاره به حكمت تشريع عده براى زن مطلقه
- توضيحى مبسوط پيرامون واژه (قرء) و معناى آن
- معناى كلمه (بعل ) و توضيح مرجع ضمير كلمه بعولتهن در آيه ت (و بعولتهن احق بردهن ...)
- سزاوارتر بودن شوهران به مردان مطلقه نسبت به مردان ديگر در صلاق رجعى
- تكرار كلمه ((معروف )) در آيات طلاق نشانه اهتمام شارع مقدس نسبت به انجام اين عمل به وجه سالم است
- ((معروف )) از نظر اسلام و روش صحيح رعايت تساوى در قانوگذارى اسلام
- معناى كلمه ((تسريح )) و مراد از ((تسريح زن بر احسان )) در آيه شريفه
- مراد از نگهدارى زن به وجه معروف يا طلاق دادن به او وجه نيكو
- وجه اينكه (امساك ) و (تسريح ) در آيه شريفه هم به قيد معروف و هم به قيد احسان مقيد شده اند
- وضعيتى كه طلاق جايز شمرده شده و شوهر مى تواند مهريه را پس گرفته طلاق دهد
- اكتفا به عمل به ظواهر دين و غفلت از روح آن و تفرقه بين احكام فقهى و معارف اخلاقى ، ابطال مصالح شريعت است
- نوع سوم طلاق و حكم آن
- لطائف و ظرائف دقيقى كه در آيات طلاق به كار رفته است
- اشاره به حكمت نهى از امساك به قصد ضرر در آيه (فمن يفعل ذالك فقد ظلم نفسه ...)
- مقصود از نعمت در ((و اذكرو نعمة الله عليكم ))
- نهى آيه شريفه از دخالت اوليا در امر ازدواج مجدد همسرانى كه عده شان تمام شده و مى خواهند دوباره با همسر قبلى خود ازواج كنند
- علت اينكه رجوع زنان به شوهران خود ازكى و اءطهر خوانده شده است
- وجه اينكه در آيه شريفه به جاى كلمه ((والد))، ((مولودله )) آورده شده است
- فرزند ملحق به پدر است يا مادر؟! و آيه قرآن كداميك را معتبر مى داند
- معناى كلمه ارضاع و حكم بچه شيرخواره پس از طلاق والدين او
- پيام احكامى چند در خصوص بچه شير خوار و وظايف والدين او پس از طلاق
- عقائد قبل از اسلام در باره زن شوهر مرده
- معنى تعريض و بيان فرق آن با كنايه
- معناى اكنان و مراد آيه (و لا جناح عليكم فيما عرضتم ...)
- معناى (عزم ) و وجه اينكه در آيه شريفه عقده نكاح به عزم وابسته شده است
- معناى (موسع ) و (مقتر) و آيه شريفه ((و متعوهن على الموسع قدره ...))
- موردى از طلاق كه مرد بايد نصف مهر زن را به او بدهد
- تشويق مردم به احسان و فضل نسبت به يكديگر در روابط بين خود
- نماز از واجباتى است كه در هيچ حالتى ساقط نمى شود
- معناى كلمه (عقل ) و بيان كلماتى كه در قرآن كريم درباره انواع ادركات انسانى آمده است ))
- معانى كلمات زن ، حسبان ، شعور، ذكر و عرفان و معرفت
- معانى كلمات فهم ، فقه ، درايت ، فكر و راءى
- معانى كلمات زعم ، علم ، حفظ، حكمت ، خبرت و شهادت
- تشويق مردم به احسان و فضل نسبت به يكديگر در روابط بين خود درباره عقل و خردمندى انسان
- در قرآن ، مراد از تعقل ادراك تواءم با سلامت فطرت است ، نه تعقل تحت تاءثير غرائز و اميال نفسانى
- بحث روايتى (در ذيل آيات طلاق )
- حكمت تحريم رجوع بعد از طلاق سوم
- درباره وقوع سه طلاق با يك لفظ يا در يك مجلس از نظر خاصه و عامة
- رواياتى در مورد طلاق خلع و مبارات
- معناى خلع از زبان امام باقر (ع ) و بيان اولين خلعى كه در اسلام واقع شده است
- معناى ((عسيله )) و روايت معروف به آن كه در زمان پيامبر اكرم (ص ) واقع شده است
- عقل متعه در محلل شدن كافى نيست
- دو روايت در شاءن نزول آيه ((فلا تعضلوهن ان ينكحن ازواجهن ).
- رواياتى در باره شير دادن به فرزند و احكام آن
- آنچه در اسلام حكم سلبى و يا عدم صحت و عدم اعتبار بر آن بار شده است
- رواياتى راجع به عده زن مطلقه و شوهر مرده
- رواياتى در باره آيه ((و لا حناح عليكم ان ...)) و موردى كه بر پرداخت نصف مهر بر مرد واجب مى شود
- مراد از ((صلوة وسطى )) در ((حافظوا على الصلوات و الصلوة الوسطى ))
- اقوال مفسرين در تفسير صلاة وسطى مختلف است
- رواياتى در ارتباط با آيه ((فرجالا او ركبانا...)) و نماز خوف
- بحث علمى (پيرامون زن ، حقوق و شخصيت و موقعيت اجتماعى او از نظر اسلام و ديگر ملل مذاهب ).
- زندگى زن در ملت هاى عقب مانده
- زندگى زن در ملت هاى متمدن قبل از اسلام
- موقعيت زن در بين كلدانيان ، آشوريان ، روميان و يونانيان قديم
- وضع زن در عرب و محيط زندگى اعراب
- نتايجى كه از آنچه گفته شد به دست مى آيد
- تحولى كه اسلام در امر زن پديد آورد
- هويت زن در اسلام
- از نظر اسلام مرد و زن از نظر خلقت برابرند
- ملاك برترى از نظر اسلام تقوى و پرهيزگارى است
- نكوهش عرب جاهليت در قرآن به جهت بى اعتنايى به امر زنان
- وزن و موقعيت اجتماعى زن در اسلام
- دو خصلت ويژه در آفرينش زن
- احكام مختص و احكام مشترك زن و مرد در اسلام
- حيات اجتماعى سعادتمندانه ، حيات منطبق با خلقت و فطرت است
- فطرت در مورد وظائف و حقوق اجتماعى افراد و عدالت بين آنان چه اقتضائى دارد؟
- معناى تساوى در مورد حقوق زن و مرد
- عدم اجراى صحيح قانون به معناى نقص در قانونگذارى نيست
- آزادى زن در تمدن غربى
- بحث علمى ديگر (درباره زناشوئى و منشاء طبيعى و فطرى آن )
نکات آیه
۱ - جواز طلاق زنان، قبل از آمیزش جنسى (لا جناح علیکم ان طلّقتم النّساء ما لم تمسّوهنّ) کلمه «مسّ» در آیه شریفه، کنایه از عمل زناشویى است. افزون بر این، مراد از آیه، رفع توهّم عدم جواز طلاق زنانى است که با آنان آمیزش نشده است.
۲ - جواز طلاق زنان، در صورت قرار ندادن مهریّه (لا جناح علیکم ان طلّقتم النّساء ما لم تمسّوهنّ او تفرضوا لهنّ فریضة) مراد از فرض «فریضة» تعیین مهر است و جمله «او تفرضوا ... » عطف است بر جمله «ما لم تمسّوهنّ»; یعنى طلاق زنانى که براى آنان مهریّه تعیین نشده، بى اشکال است.
۳ - جواز و صحّت عقد دائم، مشروط به قرار و تعیین مَهریّه نیست. (لا جناح علیکم ان طلّقتم النّساء ما لم تمسّوهنّ او تفرضوا لهنّ فریضة) جواز طلاق در صورت عدم تعیین مهریّه، حکایت از صحّت عقد بدون تعیین مهر دارد. و نیز دلیل بر این است که مراد از آن عقد، عقد دائم است; چون طلاق در عقد موقّت فرض ندارد.
۴ - پرداخت مهریه زنانى که قبل از آمیزش جنسى و تعیین مهر، طلاق داده شوند، واجب نیست.* (لا جناح علیکم ... و متعوهنّ) برداشت فوق بر این مبناست که «لا جناح» به معناى نفى هر گونه وظیفه باشد و «او» به معناى واو جمع.
۵ - رعایت عفّت کلام، از آداب بیان احکام (ما لم تمسّوهنّ) با توجّه به اینکه از آمیزش جنسى به «مسّ» (تماس گرفتن) تعبیر کرده است.
۶ - لزوم پرداخت متاعى مناسب و پسندیده از سوى شوهران، به زنان مُطلّقه اى که براى آنان مهریّه تعیین نشده است. (و متّعوهنّ ... متاعاً بالمعروف) ظاهر این است که ضمیر در «متّعوهنّ»، به طایفه دوّم از زنان مُطلّقه برگردد; یعنى زنانى که مهر براى آنان تعیین نشده است.
۷ - لزوم پرداخت متاعى مناسب و پسندیده از سوى شوهران، به زنانى که قبل از آمیزش با آنان، طلاق داده شوند. (ان طلّقتم النساء ... و متّعوهنّ ... بالمعروف) بنابراین احتمال که ضمیر در «متّعوهنّ»، علاوه بر اینکه به طایفه دوّم ارجاع شود، شامل طایفه اوّل (یعنى زنانى که با آنان آمیزش نشده) نیز شود.
۸ - مقدار متاع و کالاى مناسب و پسندیده براى پرداخت به زن مُطلّقه، باید متناسب با توان مالى شوهر باشد. (و متّعوهنّ على الموسع قدرُهُ و على المقتر قدرهُ متاعاً بالمعروف)
۹ - تکالیف الهى بر بندگان، در محدوده امکانات و تواناییهاى آنان* (على الموسع قدره و على المقتر قدره)
۱۰ - لزوم تناسب کالاى پرداختى به زنان مُطلّقه، با شؤونات اجتماعى زن و مرد (متّعوهنّ ... متاعاً بالمعروف) در آیه مزبور توصیه شده که «متاع»، پسندیده باشد; و متاع آنگاه پسندیده است که نه خارج از شؤونات اجتماعى شوهر و نه خارج از شؤونات اجتماعى همسر باشد.
۱۱ - عُرف، مرجع تشخیص برخى از موضوعات احکام الهى (متّعوهنّ ... متاعاً بالمعروف)
۱۲ - لزوم رعایت شؤونات و ارزش افراد در جامعه اسلامى (متّعوهنّ ... بالمعروف)
۱۳ - ضرورت پرهیز از افراط (اسراف) و تفریط، در کالاى پرداختى به زنان مطلّقه* (متّعوهنّ ... بالمعروف) افراط و تفریط، خارج از حدّ متعارف است ; لذا کلمه «بالمعروف» آن دو را نفى مى کند.
۱۴ - پرداخت کالاى مناسب به زنان مُطلّقه، حقّى ثابت بر عهده نیکوکاران (حقّاً على المحسنین)
۱۵ - پرداخت کالاى مناسب به زنان مطلّقه، نشانه احسان و نیکوکارى مرد (حقّاً على المحسنین)
۱۶ - نیکوکاران (محسنین)، موظّف به رعایت حقوق دیگران (متّعوهنّ ... حقاً على المحسنین)
۱۷ - تحریک احساسات خیرخواهانه، از روشهاى قرآن، جهت ایجاد انگیزه براى انجام وظایف (متّعوهنّ ... حقّاً على المحسنین) معمولاً جمله هایى نظیر «نیکوکاران چنین و چنان مى کنند» که حکم، مستند به نیکوکاران و امثال آنان شده، براى تحریک حِسّ خیرخواهى و نیکوکارى است که خداوند، از این روش استفاده کرده است.
۱۸ - نظام اخلاقى، پایگاه و پشتوانه براى عمل به نظام حقوقى، در اسلام (حقّاً على المحسنین) با توجّه به اینکه خداوند، احسان - که از مقوله اخلاق است - را زمینه پذیرش احکام حقوقى و عمل به آنها قرار داده است.
موضوعات مرتبط
- احسان: اعتدال در احسان ۱۳ ; علایم احسان ۱۵
- احکام: ۱، ۲، ۳، ۴، ۶، ۷، ۸، ۱۰، ۱۳
- اخلاق: اخلاق و حقوق ۱۸
- ازدواج: احکام ازدواج ۳
- افراط و تفریط: ۱۳
- انگیزش: آثار انگیزش ۱۷
- تربیت: روش تربیت ۱۷
- تکلیف: زمینه عمل به تکلیف ۱۷ ; شرایط تکلیف ۹ ; قدرت در تکلیف ۸، ۹
- جامعه: جامعه اسلامى ۱۲
- خیرخواهى: ۱۷
- زن: حقوق زن ۶، ۷، ۱۴، ۱۵
- سخن: آداب سخن ۵ ; عفّت در سخن ۵
- شؤون اجتماعى: ۱۰، ۱۲
- شخصیّت: حفظ شخصیّت ۱۲
- طلاق: احکام طلاق ۱، ۲، ۴، ۶، ۷، ۸، ۱۰
- محسنان: مسؤولیّت محسنان ۱۴، ۱۶
- مردم: حقوق مردم ۱۶
- مُطلّقه: متعه به مُطلّقه ۶، ۷، ۸، ۱۳، ۱۴، ۱۵
- ملاکهاى عرفى: ۶، ۷، ۱۰، ۱۱
- موضوع شناسى: منابع موضوع شناسى ۱۱
- مهریّه: احکام مهریّه ۲، ۴، ۶، ۷، ۸، ۱۰، ۱۳
- نظام اخلاقى: ۱۸
- نظام حقوقى: ۱۸