النور ١٤: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۱۰#link84 | آيات ۱۱ - ۲۶، سوره نور]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۱۰#link84 | آيات ۱۱ - ۲۶، سوره نور]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۱۰#link85 | بيان آيات مربوط به داستان افك]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۱۰#link85 | بيان آيات مربوط به داستان افك]] | ||
خط ۳۹: | خط ۴۰: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۱۲#link95 | روايات ديگرى در ذيل آيات مربوط به افك ، قذف و آيه : ((الزانى لا يتكح ...))]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۱۲#link95 | روايات ديگرى در ذيل آيات مربوط به افك ، قذف و آيه : ((الزانى لا يتكح ...))]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۴_بخش۶۶#link236 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۴_بخش۶۶#link236 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ «14» | |||
و اگر فضل و رحمت الهى در دنيا و آخرت بر شما نبود، به سزاى آن سخنان كه گفتيد، قطعاً عذابى بزرگ به شما مىرسيد. | |||
===نکته ها=== | |||
كلمهى «أَفَضْتُمْ» از «أفاضة» در موردى به كار مىرود كه در مسئلهاى بسيار گفتگو شود و همه را به خود مشغول سازد و اين نشان مىدهد كه تهمت به همسر پيامبر مسئلهى روز شده و همه به آن مشغول بودند. | |||
===پیام ها=== | |||
1- امّت اسلامى تحت حمايت و لطف خداست. وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ ... | |||
2- رحمت ولطف خدا، از فضل اوست نه استحقاق ما. «فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ» | |||
3- شايعات به منزلهى گردابى است كه برخى در آن غرق مىشوند. «أَفَضْتُمْ فِيهِ» 4- عموم مردم، در معرض پذيرش شايعات و تهمتها و نزول بلايا هستند. وَ لَوْ لا ... لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ | |||
تفسير نور(10جلدى)، ج6، ص: 156 | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ «14» | |||
نوع سوم از زواجر: | |||
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ: و اگر نبود فضل خدا بر شما، وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ: و بخشايش سبحانى بر شما در دنيا و آخرت به اينكه مهلت دهد شما را براى اينكه توبه كنيد و تعجيل در عقوبت نفرمايد در دنيا و مناقشه در حساب نفرمايد در آخرت، لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ: هر آينه برسيدى شما را در آن چيزى كه خوض نموديد در آن از دروغ و نسبت ناشايسته، عَذابٌ عَظِيمٌ: | |||
عذابى بزرگ كه انقطاع و انتهائى براى آن نخواهد بود در دنيا يا در آخرت يا هم در دنيا و هم در آخرت. | |||
تنبيه: اين مطلب محقق است كه مخالفت و سرپيچى از فرمان الهى، مستوجب و مستحق گرداند بنده را عقوبت سبحانى، لكن خداوند منان از راه لطف و فضل و رحمت واسعه بر بندگان، امهال فرمايد ايشان را زمان بسيارى و تعجيل نفرمايد در عقوبت، كه شايد متنبه شوند و توبه و بازگشت نمايند؛ و اگر انعام و افضال و احسان الهى نبودى، هر آينه در اولين مرحله مخالفت، عذاب نازل شدى. بنابراين بنده نبايد به سبب امهال سبحانى مغرور و غافل گردد، چه بسا عاقبتى وخيم خواهد داشت. | |||
ارشاد ديلمى- از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله مروى است كه فرمود: | |||
لا يغرّنّكم من ربّكم طول النّسية و تمادى الامهال و حسن التّقاضى فانّ اخذه اليم و عذابه شديد: مغرور نكند شما را از پروردگار شما درازى ترك و بسيارى مهلت دادن و نيكوئى، بدرستى كه فرا گرفتن غضب الهى دردناك، و عذاب سبحانى شديد است. | |||
جلد 9 - صفحه 209 | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ «11» لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبِينٌ «12» لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ «13» وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ «14» إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ «15» | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 10 | |||
ترجمه | |||
همانا آنانكه آوردند دروغ بزرگ را جماعتى هستند از شما مپنداريد آنرا شرّ براى خودتان بلكه آن خير است براى شما از براى هر مردى است از آنها آنچه كسب كرد از بدى و آنكه متصدى شد معظم آنرا از آنها براى او است عذابى بزرگ | |||
چرا هنگاميكه شنيديد آنرا گمان نبردند مؤمنون و مؤمنات بخودشان خير را و نگفتند اين دروغ بزرگيست آشكار | |||
چرا نياوردند بر آن چهار گواه پس چون نياوردند گواهان را پس آنگروه نزد خدا آنانند دروغگويان | |||
و اگر نبود فضل خدا بر شما و رحمت او در دنيا و آخرت هر آينه رسيده بود بشما در آنچه بحث كرديد در آن عذابى بزرگ | |||
هنگاميكه فرا ميگرفتيد آنرا بزبانهاتان و ميگفتيد بدهانهاتان چيزيرا كه نيست براى شما بآن دانشى و ميپنداريد آنرا سهل و آن نزد خدا بزرگ است. | |||
تفسير | |||
در شأن نزول اين آيات بين عامه و خاصه اختلاف شده آنها بر طبق روايتى كه از عايشه نقل شده گفتهاند در برائت او از تهمت چند نفر از دشمنان پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و سلّم نازل شده و اجمال آن روايت كه زهرى از عايشه نقل نموده آنستكه گفته در يكى از جنگها كه من با پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و سلّم بودم در مراجعت نزديك بمدينه در منزلى فرود آمديم و چون امر بر حيل صادر شد من براى قضاى حاجت از اردو دور شدم و چون برگشتم ديدم گردن بنديكه از جزع يمانى داشتم پاره شده و دانههايش ريخته لذا برگشتم و سرگرم بجستجوى آن شدم تا آنكه اصحاب بگمان آنكه من در هودجم آنرا بر شتر نهادند و چون من كوچك اندام و سبك بودم متوجه نشدند و رفتند و چون من آمدم ديدم همه رفتهاند بجاى خود نشستم و صفوان بن معطل كه يكى از اصحاب بود و معمولا بعد از حركت اردو توقف ميكرد براى آنكه اگر چيزى از كسى جامانده باشد بصاحبش برساند متوجه من شد و من قضيه را باو گفتم و او شترش را خواباند و من سوار شدم پس شتر را راند تا مرا به اردو رساند و مردم چون بمنزل رسيدند و مرا در هودج نديدند بگفتگوى من مشغول شدند و چون من با صفوان رسيديم حرفها شروع شد تا ما وارد مدينه | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 11 | |||
شديم و من مريض شدم و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم اظهار لطفى بمن نشد و مرضم شدت كرد و با اجازه آنحضرت بخانه پدرم رفتم و هميشه گريه ميكردم و مادرم مرا تسليت ميداد تا آنكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم چون با على بن أبي طالب و با اسامة بن زيد در باب طلاق من مشورت نموده بود و اسامه گفته بود ما از او جز خوبى نديده و نشنيدهايم و على عليه السّلام گفته بود خدا بشما تنگ نگرفته و زن براى شما بسيار است ولى اگر از بريره كنيز او تحقيق كنيد راست ميگويد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم از بريره تحقيق فرموده بود و او جدا مرا تبرئه نموده بود روزى بعيادت من آمد و در كنار بسترم نشست و بمن فرمود در باره تو حرفهائى بمن رسيده اگر دروغ باشد خدا پاكدامنى تو را آشكار كند و اگر راست باشد توبه و استغفار كن كه خدا توبه بندگانش را قبول خواهد كرد و من در جواب چيزى نگفتم و گريه كردم و يقين داشتم كه خدا مرا تبرئه خواهد فرمود و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم از جايش برنخاست تا آثار وحى در او ظاهر گرديد و پدر و مادرم ميترسيدند مبادا گناه من بآنحضرت وحى شود و من باكى نداشتم تا حال پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بجا آمد و بمن مژده داد كه خدا تو را تبرئه نمود و ده آيه در برائت من نازل شد كه اولش انّ الذين جاءوا بالافك است پس آنحضرت به منبر رفت و آيات را براى مردم تلاوت فرمود و عبد اللّه بن ابى و حسّان بن ثابت و مسطح بن اثاثه و حمنه بنت جحش را كه بمن نسبت بد داده بودند حدّ زد و چون در اين روايت كه مدرك اهل سنت است جملاتى از عايشه نقل شده بود كه مناسب با مقام خانواده نبوّت نبود و معلوم بود فقط عايشه آنرا براى اثبات جمال و جلال خود ذكر كرده حقير از نقل تفصيلى آن صرف نظر نمودم و اما روايات خاصه بنقل قمى ره دلالت دارد بر آنكه اين آيات در برائت ماريه قبطيه از تهمت عايشه و موافقان با او از قبيل حفصه و پدرانشان نازل شده چون از امام باقر عليه السّلام روايت نموده كه وقتى ابراهيم پسر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم از دنيا رفت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم خيلى محزون شد پس عايشه باو گفت چرا اين قدر محزونى نبود او مگر پسر جريح پس پيغمبر امير المؤمنين عليه السّلام را مأمور بقتل او فرمود و آنحضرت شمشيرش را برداشت و رفت و جريح قبطى در باغى بود حضرت در باغ را زد جريح آمد در باغ را باز كند متوجه شد كه على عليه السّلام غضبناك است در را | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 12 | |||
باز نكرد و فرار كرد و امير المؤمنين عليه السّلام از ديوار بالا آمد و پريد و او را تعقيب نمود و او از ترس درخت خرمائى را گرفت و بالا رفت و امير المؤمنين عليه السّلام هم دنبال او بالا رفت و چون باو نزديك شد او خود را از درخت بزمين انداخت و عورتش نمايان شد و معلوم شد چيزيكه همه دارند او ندارد و على عليه السّلام منصرف از قتل او شد و خدمت پيغمبر رسيد و عرض كرد يا رسول اللّه مرا مأمور بامرى فرمودى كه نميدانم اجرا نمايم يا مكث كنم و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود مكث كن و او قضيه را معروض داشت و حضرت حمد فرمود كه خداوند اهل بيت او را از كار بد محفوظ داشته و از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه پرسيدند از آنحضرت كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم ميدانست عايشه دروغ گفته يا نميدانست و خدا دفع نمود از آن قبطى كشته شدن را بدرنگ نمودن امير المؤمنين عليه السّلام فرمود و اللّه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم ميدانست و بعث فرمود امير المؤمنين را براى آنكه شايد عايشه حاضر بكشته شدن مرد مسلمانى بيگناه نشود و از قولش برگردد ولى او برنگشت و اهميتى نداد و امير المؤمنين عليه السّلام هم ميدانست كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم چرا اين امر را فرموده و اگر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم جدا فرموده بود تا او را نميكشت مراجعت نميكرد حقير عرض ميكنم و اينكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم عايشه را حد نزد شايد براى آن بوده كه حرّه را براى تهمت بكنيز حد نميزنند و شايد براى آن بوده كه ماريه قبطيه بملاحظه خانمها و كسانشان از حق خودش صرف نظر نموده بود در هر حال خداوند فرموده همانا آنكسانى كه تهمت زدند جماعتى از شما مسلمانانند گمان نكنيد شما تهمت زده شدگان كه آن تهمت مضر بحال شما است بلكه آن نافع است براى شما چون در مقابل آن بأجر اخروى ميرسيد و در دنيا هم نوعا تبرئه ميشويد ولى از براى هر يك از تهمت زنندگان گناهى است كه كسب كرده بمقدار تهمت در بزرگى و كوچكى و سعى در انتشار آن و آن جماعت بروايت عايشه همان چهار نفرند كه ذيلا ذكر شد و آن كسيكه موجب شهرت قضيه و بزرگ شدن واقعه در السنه و افواه شد ظاهرا همان عبد اللّه بن ابى بوده كه رئيس معروفين بنفاق و عداوت با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بود و بنا بروايت قمى ره آن جماعت عايشه و همراهان اويند كه ذكر شد و متصدى معظم گناه آن تهمت خود او است كه مبتكر و پيش | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 13 | |||
قدم شد چون كبر بكسر و ضم بمعناى معظم چيز و بزرگى و گناه بزرگ است و اينجا بضم نيز قرائت شده و معلوم است كه مرتكب گناه بزرگ مستحق عذاب بزرگ است چرا هنگاميكه شنيديد شما مسلمانان آن تهمت را نبايد گمان ببرند اهل ايمان شما از مرد و زن بكسانيكه بمنزله خودشانند گمان خوب را با آنكه اهل ايمان تمامى مانند نفس واحدهاند و بايد از يكديگر دفاع كنند چنانچه از جان خودشان دفاع ميكنند و بايد گمان بد بيكديگر نبرند و عمل آنها را حمل براه خوبش كنند و چرا نبايد بگويند اين نسبت بهتان آشكارى است مانند كسيكه يقين دارد دروغ بودن آنرا و چرا تهمت زنندگان نياوردند براى اثبات ادعاء خود چهار شاهد عادل كه شهادت بدهند بر واقعه كالميل فى المكحله پس وقتى نياوردند و نتوانستند ثابت كنند آنها در حكم دروغگو هستند نزد خدا باين جهت بايد حدّ قذف بخورند و اثرى بر ادعاء آنها مترتب نميشود و اگر تفضل الهى و بخشش خداوند بر شما دروغگويان نبود در دنيا بمهلت دادن براى توبه و بهرهمند شدن از نعم دنيوى و در آخرت بعفو و مغفرت بفوريّت براى اين سخنان ناهنجارتان بعذاب بزرگى مبتلا ميشديد كه اين ملامت و خطابات عتاب آميز و تازيانه خوردن در مقابل آن چيزى نبود و آنوقتى بود كه تلقّى بقبول ميكرديد آن دروغ بزرگ را و از زبان يكديگر ميگرفتيد و ميگفتيد بدهانهاى خودتان براى يكديگر بطور مسلّم چيزيرا كه بهيچ وجه علم بآن نداشتيد و گمان ميكرديد كه بهتان زدن بمردم كار سهلى است با آنكه آن در نزد خدا گناه بسيار بزرگى است و در اين آيه خداوند سه گناه را براى آنها اثبات فرموده كه آن موجب عذاب بزرگ است يكى آنكه بمجرد شنيدن تلقى بقبول نمودند و بدون مجوّز خبر را از گوينده اخذ كردند ديگر آنكه آنرا براى يكديگر نقل نمودند و اشاعه دادند با آنكه علم بصحت آن نداشتند و ميدانستند در نقل آن هتك حرمت پيغمبر است سوم آنكه در امر دين سهل انگارى كردند و چنين گناه بزرگى را سبك شمردند و بسهولت مرتكب شدند با آنكه بعضى از آنها از اصحاب بدر بودند كه مقامشان در نزد عامه بسيار ارجمند است و بالاتر از همه آنستكه بايد بدانند بعقل خودشان كه ممكن نيست خدا راضى شود و بگذارد | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 14 | |||
از حرم پيغمبر چنين خطائى كه موجب هتك حرمت و توهين پيغمبر است صادر شود چون اين عمل غير از كفر است كه ميشود زن پيغمبر كافره باشد چنانچه امير المؤمنين عليه السّلام و عمر بعد از مشورت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم با آن دو در اين موضوع بنقل اهل سنت گفته بودند اين امر ممتنع است از همسر پيغمبر صادر شود و عنايت الهى بآنحضرت بيش از اينها است كه باين كثافات ملوّث و آلوده گردد و باين جهت خدا فرموده چرا نگفتند يا چرا نبايد بگويند اين بهتان بزرگى است و الابصرف شنيدن خبرى نميشود گوينده آنرا متهم بدروغ نمود بلى اين نسبت خبرى است كه گوينده آنرا بايد تكذيب كرد براى حفظ عرض منسوب اليه بحسب حرمت او و انصاف آنستكه تحقيق اين امور مجال وسيعى لازم دارد كه مقام مقتضى آن نيست و چون در صدر اسلام اين قبيل ياوه گوئيها رواج داشته چنانچه فعلا هم دارد خداوند خواسته باين تهديدات و تأكيدات قفل بدهانها بزند و مسلمانان را ادب فرمايد كه بى جهت متعرض عرض و ناموس يكديگر نشوند و اگر بآنها حد قذف هم جارى شده باشد عمده بملاحظه اين سياست است و ظاهرا آنچه در اين باب در تفاسير و تواريخ ذكر شده مستند بخبر خود عايشه است چنانچه يكى از اهل تحقيق براى حقير نقل نمود و قرائن صدق آنرا يافتم و روايت قمى ره هم خالى از تشويش نيست چون خودش در سوره حجرات اين روايت را در مورد ديگر ذكر نموده و با ظواهر اين آيات چندان وفق ندارد اگر چه حقير تا اندازهاى وفق دادم و اللّه اعلم بالصواب. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ لَو لا فَضلُ اللّهِ عَلَيكُم وَ رَحمَتُهُ فِي الدُّنيا وَ الآخِرَةِ لَمَسَّكُم فِيما أَفَضتُم فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ «14» | |||
و اگر نبود فضل خداوند بر شما و رحمت او در دنيا و آخرت هر آينه | |||
جلد 13 - صفحه 502 | |||
مس ميكرد شما را در آنچه گرفتيد از دهان اينکه هايي که اينکه نسبت ناروا را دادند و در مجالس خود منتشر كرديد عذاب عظيمي. | |||
اينکه آيه شريفه راجع بمؤمنين و مؤمنات است که باور كردند نسبت عايشه و شهادت شيخين را در مجالس و محافل خود بازگو ميكردند که اينکه هم يك معصيت بزرگي است که به مجرد يك نسبت بدون مدرك و شاهدي قبول كنند آنهم نسبت بيك چنين موردي که همين اشاعه استحقاق عذاب عظيم دارد فقط مانع از نزول عذاب تفضلات الهي و رحمت پروردگاريست آن هم از روي حكمت و مصلحت است زيرا اگر عذاب نازل ميشد و اينکه جماعت هلاك ميشدند عظمت اسلام از دست ميرفت و كفار و مشركين تسلط پيدا ميكردند لذا ميفرمايد: | |||
(وَ لَو لا فَضلُ اللّهِ عَلَيكُم) تفضل در موقعي که بنده استحقاق عذاب داشته باشد خداوند به فضل و كرمش عفو ميفرمايد. | |||
(وَ رَحمَتُهُ) که مشمول نعمتهاي خود نمايد. | |||
(فِي الدُّنيا وَ الآخِرَةِ) اما در دنيا مبتلا، ببليات نفرمايد و در آخرت بعذاب گرفتار نكند اگر اينکه دو چيز نبود. | |||
(لَمَسَّكُم) بشما مؤمنين اصابت ميكرد. | |||
(فِيما أَفَضتُم) در اينکه معصيت بزرگ که اينکه افك را اشاعه داديد. | |||
(عَذابٌ عَظِيمٌ) هم در دنيا و هم در آخرت. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
(آیه 14)- سر انجام تمام این سرزنشها را جمع بندی کرده، میگوید: «و اگر فضل و رحمت الهی در دنیا و آخرت شامل حال شما نمیشد به خاطر این گناهی که در آن وارد شدید عذاب سختی دامانتان را میگرفت» (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِیما أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذابٌ عَظِیمٌ). | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۰۰
ترجمه
النور ١٣ | آیه ١٤ | النور ١٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أَفَضْتُمْ فِیهِ»: در آن خوض کردید و غوطهور شدید. بدان پرداختید و در آن فرو رفتید (نگا: یونس / ). از مصدر افاضه و از ماده (فیض).
تفسیر
- آيات ۱۱ - ۲۶، سوره نور
- بيان آيات مربوط به داستان افك
- شناخته و رسوا شدن عناصر فاسد، براى مجتمع صالح و اسلامى خير است (لا تحسبو هشرّا لكم ...)
- توبيخ كسانى كه وقتى اتهام دروغ (افك ) را شنيدند آن را رد و تكذيب نكردند و بدون تحقيق و علم آن را شايع ساختند.
- اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود هيچ يك از شما هرگز پاك و تزكيه نمى شد
- كسانى كه زنان مؤ منه محصنه را متهم به زنا مى كنند در دنيا و آخرت لعنت شده و عذابى عظيم دارند.
- معناى اينكه در آخرت مى دانند كه خدا حق مبين است
- روايتى مفصل از ((الدر المنثور)) درباره نزول آيات مربوط افك درباره عائشه
- موارد اشكال در اين روايت و روايات ديگرى كه از طرق عامه در اين باره نازل شده است .
- رواياتى از طرق شيعه كه بنابر آنها داستان افك درباه ماريه قبطيه ، و تهمت زننده عائشه بوده .
- اشكالاتى كه بر اين روايت نيز وارد است
- روايات ديگرى در ذيل آيات مربوط به افك ، قذف و آيه : ((الزانى لا يتكح ...))
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ «14»
و اگر فضل و رحمت الهى در دنيا و آخرت بر شما نبود، به سزاى آن سخنان كه گفتيد، قطعاً عذابى بزرگ به شما مىرسيد.
نکته ها
كلمهى «أَفَضْتُمْ» از «أفاضة» در موردى به كار مىرود كه در مسئلهاى بسيار گفتگو شود و همه را به خود مشغول سازد و اين نشان مىدهد كه تهمت به همسر پيامبر مسئلهى روز شده و همه به آن مشغول بودند.
پیام ها
1- امّت اسلامى تحت حمايت و لطف خداست. وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ ...
2- رحمت ولطف خدا، از فضل اوست نه استحقاق ما. «فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ»
3- شايعات به منزلهى گردابى است كه برخى در آن غرق مىشوند. «أَفَضْتُمْ فِيهِ» 4- عموم مردم، در معرض پذيرش شايعات و تهمتها و نزول بلايا هستند. وَ لَوْ لا ... لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ
تفسير نور(10جلدى)، ج6، ص: 156
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ «14»
نوع سوم از زواجر:
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ: و اگر نبود فضل خدا بر شما، وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ: و بخشايش سبحانى بر شما در دنيا و آخرت به اينكه مهلت دهد شما را براى اينكه توبه كنيد و تعجيل در عقوبت نفرمايد در دنيا و مناقشه در حساب نفرمايد در آخرت، لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ: هر آينه برسيدى شما را در آن چيزى كه خوض نموديد در آن از دروغ و نسبت ناشايسته، عَذابٌ عَظِيمٌ:
عذابى بزرگ كه انقطاع و انتهائى براى آن نخواهد بود در دنيا يا در آخرت يا هم در دنيا و هم در آخرت.
تنبيه: اين مطلب محقق است كه مخالفت و سرپيچى از فرمان الهى، مستوجب و مستحق گرداند بنده را عقوبت سبحانى، لكن خداوند منان از راه لطف و فضل و رحمت واسعه بر بندگان، امهال فرمايد ايشان را زمان بسيارى و تعجيل نفرمايد در عقوبت، كه شايد متنبه شوند و توبه و بازگشت نمايند؛ و اگر انعام و افضال و احسان الهى نبودى، هر آينه در اولين مرحله مخالفت، عذاب نازل شدى. بنابراين بنده نبايد به سبب امهال سبحانى مغرور و غافل گردد، چه بسا عاقبتى وخيم خواهد داشت.
ارشاد ديلمى- از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله مروى است كه فرمود:
لا يغرّنّكم من ربّكم طول النّسية و تمادى الامهال و حسن التّقاضى فانّ اخذه اليم و عذابه شديد: مغرور نكند شما را از پروردگار شما درازى ترك و بسيارى مهلت دادن و نيكوئى، بدرستى كه فرا گرفتن غضب الهى دردناك، و عذاب سبحانى شديد است.
جلد 9 - صفحه 209
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ «11» لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبِينٌ «12» لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ «13» وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ «14» إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ «15»
جلد 4 صفحه 10
ترجمه
همانا آنانكه آوردند دروغ بزرگ را جماعتى هستند از شما مپنداريد آنرا شرّ براى خودتان بلكه آن خير است براى شما از براى هر مردى است از آنها آنچه كسب كرد از بدى و آنكه متصدى شد معظم آنرا از آنها براى او است عذابى بزرگ
چرا هنگاميكه شنيديد آنرا گمان نبردند مؤمنون و مؤمنات بخودشان خير را و نگفتند اين دروغ بزرگيست آشكار
چرا نياوردند بر آن چهار گواه پس چون نياوردند گواهان را پس آنگروه نزد خدا آنانند دروغگويان
و اگر نبود فضل خدا بر شما و رحمت او در دنيا و آخرت هر آينه رسيده بود بشما در آنچه بحث كرديد در آن عذابى بزرگ
هنگاميكه فرا ميگرفتيد آنرا بزبانهاتان و ميگفتيد بدهانهاتان چيزيرا كه نيست براى شما بآن دانشى و ميپنداريد آنرا سهل و آن نزد خدا بزرگ است.
تفسير
در شأن نزول اين آيات بين عامه و خاصه اختلاف شده آنها بر طبق روايتى كه از عايشه نقل شده گفتهاند در برائت او از تهمت چند نفر از دشمنان پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و سلّم نازل شده و اجمال آن روايت كه زهرى از عايشه نقل نموده آنستكه گفته در يكى از جنگها كه من با پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و سلّم بودم در مراجعت نزديك بمدينه در منزلى فرود آمديم و چون امر بر حيل صادر شد من براى قضاى حاجت از اردو دور شدم و چون برگشتم ديدم گردن بنديكه از جزع يمانى داشتم پاره شده و دانههايش ريخته لذا برگشتم و سرگرم بجستجوى آن شدم تا آنكه اصحاب بگمان آنكه من در هودجم آنرا بر شتر نهادند و چون من كوچك اندام و سبك بودم متوجه نشدند و رفتند و چون من آمدم ديدم همه رفتهاند بجاى خود نشستم و صفوان بن معطل كه يكى از اصحاب بود و معمولا بعد از حركت اردو توقف ميكرد براى آنكه اگر چيزى از كسى جامانده باشد بصاحبش برساند متوجه من شد و من قضيه را باو گفتم و او شترش را خواباند و من سوار شدم پس شتر را راند تا مرا به اردو رساند و مردم چون بمنزل رسيدند و مرا در هودج نديدند بگفتگوى من مشغول شدند و چون من با صفوان رسيديم حرفها شروع شد تا ما وارد مدينه
جلد 4 صفحه 11
شديم و من مريض شدم و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم اظهار لطفى بمن نشد و مرضم شدت كرد و با اجازه آنحضرت بخانه پدرم رفتم و هميشه گريه ميكردم و مادرم مرا تسليت ميداد تا آنكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم چون با على بن أبي طالب و با اسامة بن زيد در باب طلاق من مشورت نموده بود و اسامه گفته بود ما از او جز خوبى نديده و نشنيدهايم و على عليه السّلام گفته بود خدا بشما تنگ نگرفته و زن براى شما بسيار است ولى اگر از بريره كنيز او تحقيق كنيد راست ميگويد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم از بريره تحقيق فرموده بود و او جدا مرا تبرئه نموده بود روزى بعيادت من آمد و در كنار بسترم نشست و بمن فرمود در باره تو حرفهائى بمن رسيده اگر دروغ باشد خدا پاكدامنى تو را آشكار كند و اگر راست باشد توبه و استغفار كن كه خدا توبه بندگانش را قبول خواهد كرد و من در جواب چيزى نگفتم و گريه كردم و يقين داشتم كه خدا مرا تبرئه خواهد فرمود و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم از جايش برنخاست تا آثار وحى در او ظاهر گرديد و پدر و مادرم ميترسيدند مبادا گناه من بآنحضرت وحى شود و من باكى نداشتم تا حال پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بجا آمد و بمن مژده داد كه خدا تو را تبرئه نمود و ده آيه در برائت من نازل شد كه اولش انّ الذين جاءوا بالافك است پس آنحضرت به منبر رفت و آيات را براى مردم تلاوت فرمود و عبد اللّه بن ابى و حسّان بن ثابت و مسطح بن اثاثه و حمنه بنت جحش را كه بمن نسبت بد داده بودند حدّ زد و چون در اين روايت كه مدرك اهل سنت است جملاتى از عايشه نقل شده بود كه مناسب با مقام خانواده نبوّت نبود و معلوم بود فقط عايشه آنرا براى اثبات جمال و جلال خود ذكر كرده حقير از نقل تفصيلى آن صرف نظر نمودم و اما روايات خاصه بنقل قمى ره دلالت دارد بر آنكه اين آيات در برائت ماريه قبطيه از تهمت عايشه و موافقان با او از قبيل حفصه و پدرانشان نازل شده چون از امام باقر عليه السّلام روايت نموده كه وقتى ابراهيم پسر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم از دنيا رفت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم خيلى محزون شد پس عايشه باو گفت چرا اين قدر محزونى نبود او مگر پسر جريح پس پيغمبر امير المؤمنين عليه السّلام را مأمور بقتل او فرمود و آنحضرت شمشيرش را برداشت و رفت و جريح قبطى در باغى بود حضرت در باغ را زد جريح آمد در باغ را باز كند متوجه شد كه على عليه السّلام غضبناك است در را
جلد 4 صفحه 12
باز نكرد و فرار كرد و امير المؤمنين عليه السّلام از ديوار بالا آمد و پريد و او را تعقيب نمود و او از ترس درخت خرمائى را گرفت و بالا رفت و امير المؤمنين عليه السّلام هم دنبال او بالا رفت و چون باو نزديك شد او خود را از درخت بزمين انداخت و عورتش نمايان شد و معلوم شد چيزيكه همه دارند او ندارد و على عليه السّلام منصرف از قتل او شد و خدمت پيغمبر رسيد و عرض كرد يا رسول اللّه مرا مأمور بامرى فرمودى كه نميدانم اجرا نمايم يا مكث كنم و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود مكث كن و او قضيه را معروض داشت و حضرت حمد فرمود كه خداوند اهل بيت او را از كار بد محفوظ داشته و از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه پرسيدند از آنحضرت كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم ميدانست عايشه دروغ گفته يا نميدانست و خدا دفع نمود از آن قبطى كشته شدن را بدرنگ نمودن امير المؤمنين عليه السّلام فرمود و اللّه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم ميدانست و بعث فرمود امير المؤمنين را براى آنكه شايد عايشه حاضر بكشته شدن مرد مسلمانى بيگناه نشود و از قولش برگردد ولى او برنگشت و اهميتى نداد و امير المؤمنين عليه السّلام هم ميدانست كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم چرا اين امر را فرموده و اگر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم جدا فرموده بود تا او را نميكشت مراجعت نميكرد حقير عرض ميكنم و اينكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم عايشه را حد نزد شايد براى آن بوده كه حرّه را براى تهمت بكنيز حد نميزنند و شايد براى آن بوده كه ماريه قبطيه بملاحظه خانمها و كسانشان از حق خودش صرف نظر نموده بود در هر حال خداوند فرموده همانا آنكسانى كه تهمت زدند جماعتى از شما مسلمانانند گمان نكنيد شما تهمت زده شدگان كه آن تهمت مضر بحال شما است بلكه آن نافع است براى شما چون در مقابل آن بأجر اخروى ميرسيد و در دنيا هم نوعا تبرئه ميشويد ولى از براى هر يك از تهمت زنندگان گناهى است كه كسب كرده بمقدار تهمت در بزرگى و كوچكى و سعى در انتشار آن و آن جماعت بروايت عايشه همان چهار نفرند كه ذيلا ذكر شد و آن كسيكه موجب شهرت قضيه و بزرگ شدن واقعه در السنه و افواه شد ظاهرا همان عبد اللّه بن ابى بوده كه رئيس معروفين بنفاق و عداوت با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بود و بنا بروايت قمى ره آن جماعت عايشه و همراهان اويند كه ذكر شد و متصدى معظم گناه آن تهمت خود او است كه مبتكر و پيش
جلد 4 صفحه 13
قدم شد چون كبر بكسر و ضم بمعناى معظم چيز و بزرگى و گناه بزرگ است و اينجا بضم نيز قرائت شده و معلوم است كه مرتكب گناه بزرگ مستحق عذاب بزرگ است چرا هنگاميكه شنيديد شما مسلمانان آن تهمت را نبايد گمان ببرند اهل ايمان شما از مرد و زن بكسانيكه بمنزله خودشانند گمان خوب را با آنكه اهل ايمان تمامى مانند نفس واحدهاند و بايد از يكديگر دفاع كنند چنانچه از جان خودشان دفاع ميكنند و بايد گمان بد بيكديگر نبرند و عمل آنها را حمل براه خوبش كنند و چرا نبايد بگويند اين نسبت بهتان آشكارى است مانند كسيكه يقين دارد دروغ بودن آنرا و چرا تهمت زنندگان نياوردند براى اثبات ادعاء خود چهار شاهد عادل كه شهادت بدهند بر واقعه كالميل فى المكحله پس وقتى نياوردند و نتوانستند ثابت كنند آنها در حكم دروغگو هستند نزد خدا باين جهت بايد حدّ قذف بخورند و اثرى بر ادعاء آنها مترتب نميشود و اگر تفضل الهى و بخشش خداوند بر شما دروغگويان نبود در دنيا بمهلت دادن براى توبه و بهرهمند شدن از نعم دنيوى و در آخرت بعفو و مغفرت بفوريّت براى اين سخنان ناهنجارتان بعذاب بزرگى مبتلا ميشديد كه اين ملامت و خطابات عتاب آميز و تازيانه خوردن در مقابل آن چيزى نبود و آنوقتى بود كه تلقّى بقبول ميكرديد آن دروغ بزرگ را و از زبان يكديگر ميگرفتيد و ميگفتيد بدهانهاى خودتان براى يكديگر بطور مسلّم چيزيرا كه بهيچ وجه علم بآن نداشتيد و گمان ميكرديد كه بهتان زدن بمردم كار سهلى است با آنكه آن در نزد خدا گناه بسيار بزرگى است و در اين آيه خداوند سه گناه را براى آنها اثبات فرموده كه آن موجب عذاب بزرگ است يكى آنكه بمجرد شنيدن تلقى بقبول نمودند و بدون مجوّز خبر را از گوينده اخذ كردند ديگر آنكه آنرا براى يكديگر نقل نمودند و اشاعه دادند با آنكه علم بصحت آن نداشتند و ميدانستند در نقل آن هتك حرمت پيغمبر است سوم آنكه در امر دين سهل انگارى كردند و چنين گناه بزرگى را سبك شمردند و بسهولت مرتكب شدند با آنكه بعضى از آنها از اصحاب بدر بودند كه مقامشان در نزد عامه بسيار ارجمند است و بالاتر از همه آنستكه بايد بدانند بعقل خودشان كه ممكن نيست خدا راضى شود و بگذارد
جلد 4 صفحه 14
از حرم پيغمبر چنين خطائى كه موجب هتك حرمت و توهين پيغمبر است صادر شود چون اين عمل غير از كفر است كه ميشود زن پيغمبر كافره باشد چنانچه امير المؤمنين عليه السّلام و عمر بعد از مشورت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم با آن دو در اين موضوع بنقل اهل سنت گفته بودند اين امر ممتنع است از همسر پيغمبر صادر شود و عنايت الهى بآنحضرت بيش از اينها است كه باين كثافات ملوّث و آلوده گردد و باين جهت خدا فرموده چرا نگفتند يا چرا نبايد بگويند اين بهتان بزرگى است و الابصرف شنيدن خبرى نميشود گوينده آنرا متهم بدروغ نمود بلى اين نسبت خبرى است كه گوينده آنرا بايد تكذيب كرد براى حفظ عرض منسوب اليه بحسب حرمت او و انصاف آنستكه تحقيق اين امور مجال وسيعى لازم دارد كه مقام مقتضى آن نيست و چون در صدر اسلام اين قبيل ياوه گوئيها رواج داشته چنانچه فعلا هم دارد خداوند خواسته باين تهديدات و تأكيدات قفل بدهانها بزند و مسلمانان را ادب فرمايد كه بى جهت متعرض عرض و ناموس يكديگر نشوند و اگر بآنها حد قذف هم جارى شده باشد عمده بملاحظه اين سياست است و ظاهرا آنچه در اين باب در تفاسير و تواريخ ذكر شده مستند بخبر خود عايشه است چنانچه يكى از اهل تحقيق براى حقير نقل نمود و قرائن صدق آنرا يافتم و روايت قمى ره هم خالى از تشويش نيست چون خودش در سوره حجرات اين روايت را در مورد ديگر ذكر نموده و با ظواهر اين آيات چندان وفق ندارد اگر چه حقير تا اندازهاى وفق دادم و اللّه اعلم بالصواب.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لَو لا فَضلُ اللّهِ عَلَيكُم وَ رَحمَتُهُ فِي الدُّنيا وَ الآخِرَةِ لَمَسَّكُم فِيما أَفَضتُم فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ «14»
و اگر نبود فضل خداوند بر شما و رحمت او در دنيا و آخرت هر آينه
جلد 13 - صفحه 502
مس ميكرد شما را در آنچه گرفتيد از دهان اينکه هايي که اينکه نسبت ناروا را دادند و در مجالس خود منتشر كرديد عذاب عظيمي.
اينکه آيه شريفه راجع بمؤمنين و مؤمنات است که باور كردند نسبت عايشه و شهادت شيخين را در مجالس و محافل خود بازگو ميكردند که اينکه هم يك معصيت بزرگي است که به مجرد يك نسبت بدون مدرك و شاهدي قبول كنند آنهم نسبت بيك چنين موردي که همين اشاعه استحقاق عذاب عظيم دارد فقط مانع از نزول عذاب تفضلات الهي و رحمت پروردگاريست آن هم از روي حكمت و مصلحت است زيرا اگر عذاب نازل ميشد و اينکه جماعت هلاك ميشدند عظمت اسلام از دست ميرفت و كفار و مشركين تسلط پيدا ميكردند لذا ميفرمايد:
(وَ لَو لا فَضلُ اللّهِ عَلَيكُم) تفضل در موقعي که بنده استحقاق عذاب داشته باشد خداوند به فضل و كرمش عفو ميفرمايد.
(وَ رَحمَتُهُ) که مشمول نعمتهاي خود نمايد.
(فِي الدُّنيا وَ الآخِرَةِ) اما در دنيا مبتلا، ببليات نفرمايد و در آخرت بعذاب گرفتار نكند اگر اينکه دو چيز نبود.
(لَمَسَّكُم) بشما مؤمنين اصابت ميكرد.
(فِيما أَفَضتُم) در اينکه معصيت بزرگ که اينکه افك را اشاعه داديد.
(عَذابٌ عَظِيمٌ) هم در دنيا و هم در آخرت.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 14)- سر انجام تمام این سرزنشها را جمع بندی کرده، میگوید: «و اگر فضل و رحمت الهی در دنیا و آخرت شامل حال شما نمیشد به خاطر این گناهی که در آن وارد شدید عذاب سختی دامانتان را میگرفت» (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِیما أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذابٌ عَظِیمٌ).
نکات آیه
۱ - امت اسلامى، در دو عرصه دنیا و آخرت، از فضل و رحمت خداوند برخورداراند. (و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته فى الدنیا و الأخرة)
۲ - مسلمانان صدراسلام، به خاطر بى مبالاتى و خوش باورى در توطئه «افک»، در معرض گرفتار شدن به عذابى سخت از سوى خدا قرار داشتند. (و لولا فضل اللّه علیکم ... لمسّکم فى ما أفضتم فیه عذاب عظیم)
۳ - فضل و رحمت الهى و افشاى چهره توطئه گران «افک» از سوى خدا، مسلمانان صدراسلام را از خطر عذابى بزرگ نجات بخشید. (و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته ... لمسّکم فى ما أفضتم فیه عذاب عظیم)
۴ - هتک حرمت پیامبر(ص)، در پى دارنده عذابى بزرگ (لمسّکم فى ما أفضتم فیه عذاب عظیم) برداشت یاد شده، با توجه به این نکته است که موضوع آیه شریفه، ماجراى «افک» است و با حرمت پیامبر(ص) ارتباط دارد که ناخواسته از سوى مسلمانان، در معرض هتک حرمت قرار گرفته بود.
۵ - دست اندرکاران اصلى توطئه «افک» علیه پیامبر(ص) و خاندان آن حضرت، از فضل و رحمت خداوند محروم شدند. (و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته ... لمسّکم فى ما أفضتم فیه عذاب عظیم) خداوند در آیه ۱۱، به شایعه سازان اصلى وعده عذاب بزرگ (و الذى تولّى کبره منهم له عذاب عظیم) مى دهد. واژه «افاضه» نیز به معناى سخن گفتن بسیار در باره موضوعى و انتشار آن است و این، کار توده مردم بود نه منافقان که سازنده اصلى تهمت و شایعه بودند. بنابراین فضل و رحمت خدا، شامل کسانى است که کارگزار اصلى تهمت نبودند; بلکه بر اثر جهل و غفلت سخنى در این زمینه به میان آوردند در آیه بعد نیز خداوند، جهل و ناآگاهى آنان را یادآور شده، مى فرماید: «و تقولون بأفواهکم ما لیس لکم به علم».
۶ - ترویج کنندگان شایعات و تهمت پردازى هاى ناروا - جدا از فضل و رحمت خداوند - مستحق عذاب الهى اند. (و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته ... لمسّکم فى ما أفضتم فیه عذاب عظیم)
۷ - خداوند، دستگیر امت اسلامى در مواقع بروز خطر (و لولا فضل اللّه علیکم ... لمسّکم فى ما أفضتم فیه عذاب عظیم)
۸ - توطئه «افک» چنان تأثیر عمیقى داشت که مسلمانان را به خود مشغول کرده و تنها موضوع سخن هر مجلس و محفل گشته بود. (لمسّکم فى ما أفضتم فیه) مطلب یاد شده از به کارگیرى واژه «افاضه» - که به معناى سخن گفتن بسیار درباره موضوعى و انتشار آن است - استفاده مى شود. گفتنى است که خطاب در «مسّکم» و «أفضتم» به عموم مسلمانان است و این نشان مى دهد که شایعه «افک»، در میان همه مسلمانان مدینه پیچیده بود و آنان را به خود مشغول کرده بود.
موضوعات مرتبط
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۲، ۸
- خدا: آثار افشاگریهاى خدا ۳; آثار رحمت خدا ۳; آثار فضل خدا ۳; رحمت اخروى خدا ۱; نجات بخشى خدا ۷
- رحمت: محرومان از رحمت ۵، ۶; مشمولان رحمت ۱
- شایعه سازان: عذاب شایعه سازان ۶; محرومیت شایعه سازان ۶
- عذاب: اهل عذاب ۶; عذاب بزرگ ۳، ۴; مراتب عذاب ۳، ۴; نجات از عذاب ۳
- فضل خدا: محرومان از فضل خدا ۵، ۶; مشمولان فضل خدا ۱
- قصه افک: افشاى توطئه گران قصه افک ۳; شیوع قصه افک ۸; محرومیت توطئه گران قصه افک ۵
- محمد(ص): کیفر هتک آبروى محمد(ص) ۴; محرومیت توطئه گران علیه محمد(ص) ۵
- مسلمانان: بى تفاوتى مسلمانان صدراسلام ۲; تأثیرپذیرى مسلمانان صدراسلام ۸; خطر عذاب مسلمانان صدراسلام ۲; خوش باورى مسلمانان صدراسلام ۲; فضایل مسلمانان ۱; نجات مسلمانان ۷; نجات مسلمانان صدراسلام ۳