يوسف ٧٢: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۴#link202 | آيات ۸۲ - ۶۳، سوره يوسف]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۴#link202 | آيات ۸۲ - ۶۳، سوره يوسف]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۴#link203 | بازگشت برادران يوسف به سوى پدر و راضى كردن او به بردن بنيامين و...]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۴#link203 | بازگشت برادران يوسف به سوى پدر و راضى كردن او به بردن بنيامين و...]] | ||
خط ۴۶: | خط ۴۷: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۶#link220 | يكى از برادران : نزد پدر بازگشته بگوييد پسرت دزدى كرد و ((ما شهدنا الّا بماعلمنا... و ما كنّا]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۶#link220 | يكى از برادران : نزد پدر بازگشته بگوييد پسرت دزدى كرد و ((ما شهدنا الّا بماعلمنا... و ما كنّا]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۴۹#link24 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۴۹#link24 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ «72» | |||
گفتند: پيمانه و جام مخصوص شاه را گم كردهايم و براى هركس آن را بياورد، يك بار شتر (جايزه) است و من اين را ضمانت مىكنم. | |||
===نکته ها=== | |||
«صُواعَ» و «سقاية» به يك معنى بكار رفتهاند، پيمانهاى كه هم با آن آب مىخورند و هم گندم را كيل و اندازه مىكنند كه نشانه صرفهجويى، بهرهورى و استفاده چند منظوره از يك وسيله است. «صُواعَ» ظرفى است كه گنجايش يك صاع (حدود 3 كيلو) گندم را دارد. | |||
«حِمْلُ» به بار گفته مىشود و «حِمْلُ» نيز به معناى بار است، امّا بارى كه پنهان باشد، مثل بارانى كه در دل ابر است يا فرزندى كه در شكم مادر است. «1» | |||
جملهى «لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ» هركس چنين كند من چنان پاداش مىدهم، در اصطلاح فقهى «جُعاله» ناميده مىشود كه داراى سابقه و اعتبار قانونى است. | |||
===پیام ها=== | |||
1- برادران با جملهى «ما ذا تَفْقِدُونَ» توصيه كردند كه قبل از اثبات موضوع دزدى كسى را نبايد متهم كرد.* | |||
2- جايزه تعيين كردن، از شيوههاى قديمى است. «وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ» | |||
3- جوايز بايد متناسب با افراد و زمان باشد. در زمان قحطى بهترين جايزه، يك | |||
---- | |||
«1». مفردات راغب. | |||
جلد 4 - صفحه 254 | |||
بار شتر غلّه است. «حِمْلُ بَعِيرٍ» | |||
4- ضامن بايد فرد معيّن ومشخّصى باشد. «وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ»* | |||
5- ضامن بايد معتبر باشد. «وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ»* | |||
6- ضامن گرفتن براى جلب اطمينان، سابقه تاريخى دارد. «أَنَا بِهِ زَعِيمٌ» | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ (72) | |||
قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ: گفتند: مشربه ملك را نمىيابيم و آن پيمانه بود از طلا كه به آن كيل مىنمودند. و منادى كه كارگزار و بزرگترين ملازمان بود گفت: وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ: و هركه بياورد پيمانه را براى او باشد يكبار شتر از طعام. وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ و من دادن آن، كفيل و ضامن هستم. برادران قسم خوردند و از اين قسم تبرى نمودند. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسُفَ آوى إِلَيْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (69) فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ (70) قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ (71) قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ (72) قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كُنَّا سارِقِينَ (73) | |||
قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كاذِبِينَ (74) قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (75) فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ (76) | |||
ترجمه | |||
و چون وارد شدند بر يوسف جاى داد در كنار خود برادرش را گفت همانا منم برادرت پس در محنت و اندوه مباش براى آنچه بودند كه بجا مىآوردند | |||
پس چون آماده نمود وسائل سفر آنها را گذارد آبخورى خود را در بار برادرش پس ندا كرد ندا كنندهاى كه اى قافله همانا شما هر آينه دزدانيد | |||
گفتند و روى كردند بر ايشان كه چه چيز گم كردهايد | |||
گفتند گم كرديم مشربه پادشاه را و براى كسيكه بياورد آنرا بار شترى است و من آنرا ضامنم | |||
گفتند بخدا هر آينه دانستيد كه نيامديم ما تا فساد كنيم در زمين و نيستيم دزدان | |||
گفتند پس چيست پاداش آن اگر باشيد دروغگويان | |||
گفتند پاداش آن كسى است كه يافت شود در بارش پس او پاداش | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 164 | |||
آن است اين چنين پاداش ميدهيم ستمكاران را | |||
پس ابتدا كرد ببار بندهاى آنها پيش از باربند برادرش پس بيرون آورد آنرا از باربند برادرش اين چنين تدبير نموديم براى يوسف حق نداشت كه بگيرد برادرش را در آئين پادشاه جز آنكه ميخواست خدا بلند گردانيم بمراتبى كسى را كه بخواهيم و برتر از هر صاحب دانشى دانائى است. | |||
تفسير | |||
چون برادران حضرت يوسف وارد بر او شدند اشاره بابن يامين نمودند و عرضه داشتند اين برادر ما است كه فرمودى او را بياوريم حضرت آنها را تحسين و اكرام فرمود و مقرر داشت براى آنها طعام حاضر نمودند و فرمود برادران ابوينى با يكديگر كنار سفره بنشينند و غذا بخورند و آنها بر حسب دستور نشستند ولى ابن يامين ايستاد تنها پس حضرت يوسف باو فرمود چرا نمىنشينى عرض كرد شما فرموديد برادران ابوينى با يكديگر بنشينند من برادر ابوينى ندارم حضرت فرمود تو برادر ابوينى نداشتى عرض كرد بلى داشتم فرمود پس چه شد عرض كرد اينها ميگويند گرگ او را خورد فرمود چه قدر محزون شدى براى او عرض كرد يازده پسر خدا بمن كرامت فرمود نام تمامى را از نام او مشتق نمودم فرمود چگونه بعد از او ميل بعشرت با زن و فرزند نمودى عرض كرد من پدر صالحى دارم كه مرا امر بازدواج فرمود براى آنكه از من ذريّهاى بوجود آيد كه تسبيح نمايند خدا را و بركت پيدا كند زمين از آن پس حضرت يوسف باو فرمود بيا با من غذا بخور پس برادران گفتند همانا فضيلت داد خدا يوسف و برادر ابوينى او را تا حدّيكه پادشاه او را با خود هم غذا نمود آنچه تاكنون ذكر شد در مجمع و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده ولى قمّى ره فرموده كه برادران و بن يامين با يكديگر از خدمت پدر مرخص شدند ولى او با آنها نمىنشست و هم غذا نميشد و صحبت نميكرد تا وارد مصر شدند و خدمت حضرت يوسف رسيدند و سلام كردند و او برادر ابوينى خود را ديد و شناخت و چون نشستند او از آنها دورتر نشست پس حضرت پرسيد تو برادر اينهائى عرض كرد بلى فرمود چرا پس با آنها ننشستى عرض كرد چون من برادر ابوينى داشتم اينها با خودشان بردند و بر نگرداندند و گفتند گرگ او را خورد پس من قسم ياد نمودم كه با آنها متفق در امرى نشوم تا زندهام فرمود آيا زن گرفتى عرض كرد بلى فرمود | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 165 | |||
اولاددار شدى عرض كرد بلى فرمود چند اولاد دارى عرض كرد سه پسر فرمود نام آنها را چه گذاردى عرض كرد يكى را گرگ و ديگرى را پيراهن و سوّمى را خون فرمود اين نامها را چرا گذاردى عرض كرد براى آنكه برادرم را فراموش نكنم پس حضرت برادران را مرخص فرمود و بنيامين را نزد خود نگهداشت و چون مجلس خلوت شد باو فرمود من برادر توام پس غمگين مباش بر آنچه بجا آوردند در باره من و دوست دارم كه تو نزد من بمانى عرض كرد برادرانم نميگذارند چون پدرم از آنها عهد و ميثاق گرفته كه مرا باو بر گردانند فرمود من تدبيرى در اين باب مىنمايم و تو چون مطلع شدى بآنها چيزى نگو و منكر نشو و او قبول نمود و چون حضرت يوسف عليه السّلام ساز و برگ مسافرت آنها را تهيّه فرمود آبخورى طلاى خود را كه در شريعت او استعمالش جائز بود گذارد دربار بن يامين و اين آبخورى قدح طلائى بود كه اخيرا پيمانه گندم شده بود چنانچه عيّاشى ره از امام باقر و امام صادق عليهما السلام در دو روايت نقل نموده و معلوم است كه مسئول حفظ آن انباردار است لذا بعد از آنكه متوجّه شد كه پيمانه گندم نيست با آنكه آنها حركت كرده بودند تعقيب نمود از ايشان و ندا داد كه اى قافله شما دزدانيد يعنى در ميان شما دزد است و عير در اصل بمعناى شتر يا خر باركش است و در صاحبان آنها كه اهل قافلهاند استعمال ميشود و بنابراين لازم نمىآيد كه حضرت يوسف عليه السّلام آنها را متهم نموده باشد بسرقت و محتمل است اين نداء هم بدستور آنحضرت شده باشد ولى مقصود سرقت آنها باشد يوسف عليه السّلام را از پدرش لذا بعد از آنكه ايشان متوجّه شدند و گفتند چه چيز گم كرديد و ميجوئيد متصدّيان امور انبار گفتند گم كرديم و ميجوئيم مشربه پادشاه را و نگفتند شما دزديديد و بنابراين توريه شده بامر حضرت يوسف عليه السّلام براى مقصود مهمّى كه صلاح در آن بوده و دروغ گفته نشده با آنكه دروغ براى اصلاح بين مردم جائز است و باين معنى در روايات متعدده از صادقين عليهما السّلام بنقل قمّى ره و عيّاشى ره و كافى و علل تصريح شده در هر حال انباردار ضامن شد كه هر كس مشربه را پيدا كند و بياورد يكبار شتر گندم باو بدهد و برادران متمسك بشواهد و امارات قطعيّهاى شدند كه در مدّت اين دو سفر براى مستخدمين حضرت از حال و مقال و مقام و سيره و معامله آنها كشف شده بود كه اهل سرقت نيستند لذا قسم ياد نمودند كه شما دانستيد در | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 166 | |||
اين مدت كه ما براى فساد و دزدى نيامديم و اهل اين كار نبوده و نيستيم و آنها در جواب گفتند مجازات اين كار يا كسيكه اين كار را كرده باشد چيست اگر شما دروغگو باشيد برادران بر طبق شيعت حضرت يعقوب عليه السّلام جواب دادن كه جزاء دزدى يا دزد كه آنكسى است كه يافت شود مشربه در بارش خود او است كه بايد حبس و توقيف شود چنانچه قمّى ره فرموده و عيّاشى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مرادشان حبس او بود و در خاتمه خودشان تصريح نمودند كه آئين ما اين است و ما اين طور مجازات ميكنيم ستمكاران را كه مراد دزدانند و پس از ختم كلام حضرت يوسف شروع فرمود بگردش دربارها و ابتدا بجستجو از بار برادران شد غير از بن يامين براى آنكه كشف از تبانى نكند تا نوبه ببرادر كهتر رسيد و مشربه را از بار او بيرون آورد و حكم بحبس و توفيقش بر طبق شريعت حضرت يعقوب عليه السلّام و تصديق برادران صادر گرديد باين كيفيّت خدا تهيّه وسائل كيد نمود براى يوسف عليه السّلام در مقابل كيد آنها براى او يا تدبير نمود و تعليم فرمود او را بوحى و الهام خود كه توانست برادر خود را از آنها بگيرد چون نمىتوانست و حق نداشت برادر خود را از آنها بگيرد بر حسب آئين پادشاه مصر زيرا قانون جزاى مصريان آن بود كه دزد را ميزدند و جريمه مينمودند جز آنكه خدا ميخواست يوسف عليه السّلام موفق بمقصود خود شود لذا بزبان برادران جارى فرمود مجازات دزد را بر وفق شريعت حقه و اين موجب شد كه كسى نتوانست بحضرت اشكال كند در بازداشت برادر خود از اهل مصر و غير هم و خدا هر كس را بخواهد بمراتب و درجات رفيعه از علم و حكمت و سلطنت و امامت و نبوت ميرساند در صورت قابليّت و هر مرتبهاى از علم فوق مرتبه ديگر است تا منتهى شود بعلم نامتناهى كه مخصوص بذات احديّت است .. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
قالُوا نَفقِدُ صُواعَ المَلِكِ وَ لِمَن جاءَ بِهِ حِملُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ (72) | |||
گفتند متكفلين امر اعطاء طعام در جواب آنها که پرسيدند چه چيز مفقود شده که ما مفقود كردهايم صواع ملك را که همان سقايه باشد و هر آينه هر كس بياورد و پيدا كند او را بار يك شتر طعام ميدهيم و گفت آن مؤذن که اعلام | |||
جلد 11 - صفحه 239 | |||
كرده بود و من هم بدادن يك بار شتر طعام عهدهدار هستم. | |||
قالوا اجزاء و كارمندان که بقافله و غير اطعام طعام ميكردند بآن قافله که عير بودند که در آنها ابناء يعقوب بودند نَفقِدُ صُواعَ المَلِكِ ظرفي است که يك صاع طعام ظرفيت دارد و او را پيمانه قرار داده بودند و صاع چهار مدّ است از طعام که تقريبا يك من تبريز ميشود و كسري و مدّ برطل عراقي نه رطل است و برطل مدني شش رطل و مكي چهار و نيم رطل که رطل مكي دو برابر عراقي است و مدني يك رطل و ثلث عراقي، و صاع بحساب دراهم معموله در زمان ائمه هزار و صد و هفتاد درهم است و بر حسب مثقال شرعي هيجده نخودي هشت صد و نوزده مثقال و من تبريزي ششصد چهل مثقال صيرفي بيست و چهار نخودي است و در اخبار داريم | |||
(الوضوء بمدّ و الغسل بصاع) | |||
و اينکه إسباغ در وضوء و غسل است و الّا باقل آن هم اكتفاء ميتوان كرد. | |||
و اينکه صواع همان ساقيه است که در رحل إبن يامين گذارده بودند و مرسوم نيست مكيال طعام را براي خريد و فروش يك همچه ظرف قيمتي قرار دهند مخصوصا اينکه را جعل كردند که مورد نظر و طمع واقع شود و فقدانش مورد اهميت باشد. | |||
وَ لِمَن جاءَ بِهِ حِملُ بَعِيرٍ از اهميت او و اينكه ما مسئول ملك واقع ميشويم و از ما مؤاخذه ميكند لذا حاضر هستيم که هر که برده بياورد ما يك حمل شتر باو طعام ميدهيم. | |||
وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ ضمير به مرجعش حمل است و قائل باين قول همان مؤذن که گفت أَيَّتُهَا العِيرُ إِنَّكُم لَسارِقُونَ و زعيم بمعني عهدهدار است يعني باين وعده که داده من عهده دارم. | |||
و مسئله ضمان ما لم يجب لزوم نميآورد و در اينکه مقام چون واجب است | |||
جلد 11 - صفحه 240 | |||
بر كسي که برده برگرداند و حقي ندارد که مطالبه اجرت كند لكن چون همچه قولي داده شد براي اطمينان طرف عهدهدار شد. | |||
و ممكن است بگوئيم که غرض او اينست که تعمدا نبوده بر سبيل اتفاق بوده که نسبت دزدي هم باو ندهيم که موجب بدنامي شود لذا بفقدان تعبير كرده نه بسرقت که بترسد که مورد مؤاخذه شود. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
(آیه 72)- «گفتند: ما پیمانه سلطان را گم کردهایم» و نسبت به شما ظنین هستیم (قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِکِ). | |||
و از آنجا که پیمانه، گران قیمت و مورد علاقه ملک بوده است، «هر کس آن را بیابد و بیاورد، یک بار شتر به او جایزه خواهیم داد» (وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ). | |||
سپس گوینده این سخن برای تأکید بیشتر گفت: «و من شخصا این جایزه را تضمین میکنم» (وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ). | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۶
ترجمه
يوسف ٧١ | آیه ٧٢ | يوسف ٧٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«صُوَاعَ»: پیمانه. به صورت مذکّر و مؤنّث به کار میرود. «حِمْلُ»: بار. «زَعیمٌ»: ضامن.
تفسیر
- آيات ۸۲ - ۶۳، سوره يوسف
- بازگشت برادران يوسف به سوى پدر و راضى كردن او به بردن بنيامين و...
- مراد يعقوب (عليه السلام ) از جمله : ((فالله خير حافظا و هو ارحم الراحمين ))
- معناى توسل به خدا، لغو و بى اثر دانستن اسباب و وسائط نيست
- سبب اينكه يعقوب (عليه السلام ) به پسران خود سفارش كرد از يك دروازه وارد نشوند
- سه نكته درباره توكل از آيه شريفه : ((و قال يا نبىّ...)) استفاده مى شود
- معناى جمله : ((ما كان يغنى عنهم من الله من شى ء...))
- علم موهبتى به يعقوب (عليه السلام ) اكتسابى نبوده و نتيجه اخلاص در توحيد است
- توجيه ديگر مفسرين در معناى آيات مورد بحث
- گفتار يوسف جز افتراهاى مذموم عقلى و حرام شرعى نيست !
- توجيه ديگر مفسرين در مراد از آيه شريفه
- پيمانه ملك گم شده است !
- كيفر سارق معين مى شود
- پيمانه از باروبنه بنيامين برادر ابوينى يوسف (عليه السلام ) يافته مى شود!
- مراد از اينكه يوسف (عليه السلام ) نمى توانستند بر مبناى كيش مصريان برادر را نزدخود نگاه بدارد
- معناى جمله ((فوق كل ذى علم ))
- گفتگوى يوسف (عليه السلام ) با برادران پس از آنكه پيمانه گمشده از باروبنه بنيامين يافته شد
- گفتگوى برادران : چگونه بدون بنيامين نزد پدر بازگرديم ؟
- يكى از برادران : نزد پدر بازگشته بگوييد پسرت دزدى كرد و ((ما شهدنا الّا بماعلمنا... و ما كنّا
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ «72»
گفتند: پيمانه و جام مخصوص شاه را گم كردهايم و براى هركس آن را بياورد، يك بار شتر (جايزه) است و من اين را ضمانت مىكنم.
نکته ها
«صُواعَ» و «سقاية» به يك معنى بكار رفتهاند، پيمانهاى كه هم با آن آب مىخورند و هم گندم را كيل و اندازه مىكنند كه نشانه صرفهجويى، بهرهورى و استفاده چند منظوره از يك وسيله است. «صُواعَ» ظرفى است كه گنجايش يك صاع (حدود 3 كيلو) گندم را دارد.
«حِمْلُ» به بار گفته مىشود و «حِمْلُ» نيز به معناى بار است، امّا بارى كه پنهان باشد، مثل بارانى كه در دل ابر است يا فرزندى كه در شكم مادر است. «1»
جملهى «لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ» هركس چنين كند من چنان پاداش مىدهم، در اصطلاح فقهى «جُعاله» ناميده مىشود كه داراى سابقه و اعتبار قانونى است.
پیام ها
1- برادران با جملهى «ما ذا تَفْقِدُونَ» توصيه كردند كه قبل از اثبات موضوع دزدى كسى را نبايد متهم كرد.*
2- جايزه تعيين كردن، از شيوههاى قديمى است. «وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ»
3- جوايز بايد متناسب با افراد و زمان باشد. در زمان قحطى بهترين جايزه، يك
«1». مفردات راغب.
جلد 4 - صفحه 254
بار شتر غلّه است. «حِمْلُ بَعِيرٍ»
4- ضامن بايد فرد معيّن ومشخّصى باشد. «وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ»*
5- ضامن بايد معتبر باشد. «وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ»*
6- ضامن گرفتن براى جلب اطمينان، سابقه تاريخى دارد. «أَنَا بِهِ زَعِيمٌ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ (72)
قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ: گفتند: مشربه ملك را نمىيابيم و آن پيمانه بود از طلا كه به آن كيل مىنمودند. و منادى كه كارگزار و بزرگترين ملازمان بود گفت: وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ: و هركه بياورد پيمانه را براى او باشد يكبار شتر از طعام. وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ و من دادن آن، كفيل و ضامن هستم. برادران قسم خوردند و از اين قسم تبرى نمودند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسُفَ آوى إِلَيْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (69) فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ (70) قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ (71) قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ (72) قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كُنَّا سارِقِينَ (73)
قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كاذِبِينَ (74) قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (75) فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ (76)
ترجمه
و چون وارد شدند بر يوسف جاى داد در كنار خود برادرش را گفت همانا منم برادرت پس در محنت و اندوه مباش براى آنچه بودند كه بجا مىآوردند
پس چون آماده نمود وسائل سفر آنها را گذارد آبخورى خود را در بار برادرش پس ندا كرد ندا كنندهاى كه اى قافله همانا شما هر آينه دزدانيد
گفتند و روى كردند بر ايشان كه چه چيز گم كردهايد
گفتند گم كرديم مشربه پادشاه را و براى كسيكه بياورد آنرا بار شترى است و من آنرا ضامنم
گفتند بخدا هر آينه دانستيد كه نيامديم ما تا فساد كنيم در زمين و نيستيم دزدان
گفتند پس چيست پاداش آن اگر باشيد دروغگويان
گفتند پاداش آن كسى است كه يافت شود در بارش پس او پاداش
جلد 3 صفحه 164
آن است اين چنين پاداش ميدهيم ستمكاران را
پس ابتدا كرد ببار بندهاى آنها پيش از باربند برادرش پس بيرون آورد آنرا از باربند برادرش اين چنين تدبير نموديم براى يوسف حق نداشت كه بگيرد برادرش را در آئين پادشاه جز آنكه ميخواست خدا بلند گردانيم بمراتبى كسى را كه بخواهيم و برتر از هر صاحب دانشى دانائى است.
تفسير
چون برادران حضرت يوسف وارد بر او شدند اشاره بابن يامين نمودند و عرضه داشتند اين برادر ما است كه فرمودى او را بياوريم حضرت آنها را تحسين و اكرام فرمود و مقرر داشت براى آنها طعام حاضر نمودند و فرمود برادران ابوينى با يكديگر كنار سفره بنشينند و غذا بخورند و آنها بر حسب دستور نشستند ولى ابن يامين ايستاد تنها پس حضرت يوسف باو فرمود چرا نمىنشينى عرض كرد شما فرموديد برادران ابوينى با يكديگر بنشينند من برادر ابوينى ندارم حضرت فرمود تو برادر ابوينى نداشتى عرض كرد بلى داشتم فرمود پس چه شد عرض كرد اينها ميگويند گرگ او را خورد فرمود چه قدر محزون شدى براى او عرض كرد يازده پسر خدا بمن كرامت فرمود نام تمامى را از نام او مشتق نمودم فرمود چگونه بعد از او ميل بعشرت با زن و فرزند نمودى عرض كرد من پدر صالحى دارم كه مرا امر بازدواج فرمود براى آنكه از من ذريّهاى بوجود آيد كه تسبيح نمايند خدا را و بركت پيدا كند زمين از آن پس حضرت يوسف باو فرمود بيا با من غذا بخور پس برادران گفتند همانا فضيلت داد خدا يوسف و برادر ابوينى او را تا حدّيكه پادشاه او را با خود هم غذا نمود آنچه تاكنون ذكر شد در مجمع و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده ولى قمّى ره فرموده كه برادران و بن يامين با يكديگر از خدمت پدر مرخص شدند ولى او با آنها نمىنشست و هم غذا نميشد و صحبت نميكرد تا وارد مصر شدند و خدمت حضرت يوسف رسيدند و سلام كردند و او برادر ابوينى خود را ديد و شناخت و چون نشستند او از آنها دورتر نشست پس حضرت پرسيد تو برادر اينهائى عرض كرد بلى فرمود چرا پس با آنها ننشستى عرض كرد چون من برادر ابوينى داشتم اينها با خودشان بردند و بر نگرداندند و گفتند گرگ او را خورد پس من قسم ياد نمودم كه با آنها متفق در امرى نشوم تا زندهام فرمود آيا زن گرفتى عرض كرد بلى فرمود
جلد 3 صفحه 165
اولاددار شدى عرض كرد بلى فرمود چند اولاد دارى عرض كرد سه پسر فرمود نام آنها را چه گذاردى عرض كرد يكى را گرگ و ديگرى را پيراهن و سوّمى را خون فرمود اين نامها را چرا گذاردى عرض كرد براى آنكه برادرم را فراموش نكنم پس حضرت برادران را مرخص فرمود و بنيامين را نزد خود نگهداشت و چون مجلس خلوت شد باو فرمود من برادر توام پس غمگين مباش بر آنچه بجا آوردند در باره من و دوست دارم كه تو نزد من بمانى عرض كرد برادرانم نميگذارند چون پدرم از آنها عهد و ميثاق گرفته كه مرا باو بر گردانند فرمود من تدبيرى در اين باب مىنمايم و تو چون مطلع شدى بآنها چيزى نگو و منكر نشو و او قبول نمود و چون حضرت يوسف عليه السّلام ساز و برگ مسافرت آنها را تهيّه فرمود آبخورى طلاى خود را كه در شريعت او استعمالش جائز بود گذارد دربار بن يامين و اين آبخورى قدح طلائى بود كه اخيرا پيمانه گندم شده بود چنانچه عيّاشى ره از امام باقر و امام صادق عليهما السلام در دو روايت نقل نموده و معلوم است كه مسئول حفظ آن انباردار است لذا بعد از آنكه متوجّه شد كه پيمانه گندم نيست با آنكه آنها حركت كرده بودند تعقيب نمود از ايشان و ندا داد كه اى قافله شما دزدانيد يعنى در ميان شما دزد است و عير در اصل بمعناى شتر يا خر باركش است و در صاحبان آنها كه اهل قافلهاند استعمال ميشود و بنابراين لازم نمىآيد كه حضرت يوسف عليه السّلام آنها را متهم نموده باشد بسرقت و محتمل است اين نداء هم بدستور آنحضرت شده باشد ولى مقصود سرقت آنها باشد يوسف عليه السّلام را از پدرش لذا بعد از آنكه ايشان متوجّه شدند و گفتند چه چيز گم كرديد و ميجوئيد متصدّيان امور انبار گفتند گم كرديم و ميجوئيم مشربه پادشاه را و نگفتند شما دزديديد و بنابراين توريه شده بامر حضرت يوسف عليه السّلام براى مقصود مهمّى كه صلاح در آن بوده و دروغ گفته نشده با آنكه دروغ براى اصلاح بين مردم جائز است و باين معنى در روايات متعدده از صادقين عليهما السّلام بنقل قمّى ره و عيّاشى ره و كافى و علل تصريح شده در هر حال انباردار ضامن شد كه هر كس مشربه را پيدا كند و بياورد يكبار شتر گندم باو بدهد و برادران متمسك بشواهد و امارات قطعيّهاى شدند كه در مدّت اين دو سفر براى مستخدمين حضرت از حال و مقال و مقام و سيره و معامله آنها كشف شده بود كه اهل سرقت نيستند لذا قسم ياد نمودند كه شما دانستيد در
جلد 3 صفحه 166
اين مدت كه ما براى فساد و دزدى نيامديم و اهل اين كار نبوده و نيستيم و آنها در جواب گفتند مجازات اين كار يا كسيكه اين كار را كرده باشد چيست اگر شما دروغگو باشيد برادران بر طبق شيعت حضرت يعقوب عليه السّلام جواب دادن كه جزاء دزدى يا دزد كه آنكسى است كه يافت شود مشربه در بارش خود او است كه بايد حبس و توقيف شود چنانچه قمّى ره فرموده و عيّاشى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مرادشان حبس او بود و در خاتمه خودشان تصريح نمودند كه آئين ما اين است و ما اين طور مجازات ميكنيم ستمكاران را كه مراد دزدانند و پس از ختم كلام حضرت يوسف شروع فرمود بگردش دربارها و ابتدا بجستجو از بار برادران شد غير از بن يامين براى آنكه كشف از تبانى نكند تا نوبه ببرادر كهتر رسيد و مشربه را از بار او بيرون آورد و حكم بحبس و توفيقش بر طبق شريعت حضرت يعقوب عليه السلّام و تصديق برادران صادر گرديد باين كيفيّت خدا تهيّه وسائل كيد نمود براى يوسف عليه السّلام در مقابل كيد آنها براى او يا تدبير نمود و تعليم فرمود او را بوحى و الهام خود كه توانست برادر خود را از آنها بگيرد چون نمىتوانست و حق نداشت برادر خود را از آنها بگيرد بر حسب آئين پادشاه مصر زيرا قانون جزاى مصريان آن بود كه دزد را ميزدند و جريمه مينمودند جز آنكه خدا ميخواست يوسف عليه السّلام موفق بمقصود خود شود لذا بزبان برادران جارى فرمود مجازات دزد را بر وفق شريعت حقه و اين موجب شد كه كسى نتوانست بحضرت اشكال كند در بازداشت برادر خود از اهل مصر و غير هم و خدا هر كس را بخواهد بمراتب و درجات رفيعه از علم و حكمت و سلطنت و امامت و نبوت ميرساند در صورت قابليّت و هر مرتبهاى از علم فوق مرتبه ديگر است تا منتهى شود بعلم نامتناهى كه مخصوص بذات احديّت است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالُوا نَفقِدُ صُواعَ المَلِكِ وَ لِمَن جاءَ بِهِ حِملُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ (72)
گفتند متكفلين امر اعطاء طعام در جواب آنها که پرسيدند چه چيز مفقود شده که ما مفقود كردهايم صواع ملك را که همان سقايه باشد و هر آينه هر كس بياورد و پيدا كند او را بار يك شتر طعام ميدهيم و گفت آن مؤذن که اعلام
جلد 11 - صفحه 239
كرده بود و من هم بدادن يك بار شتر طعام عهدهدار هستم.
قالوا اجزاء و كارمندان که بقافله و غير اطعام طعام ميكردند بآن قافله که عير بودند که در آنها ابناء يعقوب بودند نَفقِدُ صُواعَ المَلِكِ ظرفي است که يك صاع طعام ظرفيت دارد و او را پيمانه قرار داده بودند و صاع چهار مدّ است از طعام که تقريبا يك من تبريز ميشود و كسري و مدّ برطل عراقي نه رطل است و برطل مدني شش رطل و مكي چهار و نيم رطل که رطل مكي دو برابر عراقي است و مدني يك رطل و ثلث عراقي، و صاع بحساب دراهم معموله در زمان ائمه هزار و صد و هفتاد درهم است و بر حسب مثقال شرعي هيجده نخودي هشت صد و نوزده مثقال و من تبريزي ششصد چهل مثقال صيرفي بيست و چهار نخودي است و در اخبار داريم
(الوضوء بمدّ و الغسل بصاع)
و اينکه إسباغ در وضوء و غسل است و الّا باقل آن هم اكتفاء ميتوان كرد.
و اينکه صواع همان ساقيه است که در رحل إبن يامين گذارده بودند و مرسوم نيست مكيال طعام را براي خريد و فروش يك همچه ظرف قيمتي قرار دهند مخصوصا اينکه را جعل كردند که مورد نظر و طمع واقع شود و فقدانش مورد اهميت باشد.
وَ لِمَن جاءَ بِهِ حِملُ بَعِيرٍ از اهميت او و اينكه ما مسئول ملك واقع ميشويم و از ما مؤاخذه ميكند لذا حاضر هستيم که هر که برده بياورد ما يك حمل شتر باو طعام ميدهيم.
وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ ضمير به مرجعش حمل است و قائل باين قول همان مؤذن که گفت أَيَّتُهَا العِيرُ إِنَّكُم لَسارِقُونَ و زعيم بمعني عهدهدار است يعني باين وعده که داده من عهده دارم.
و مسئله ضمان ما لم يجب لزوم نميآورد و در اينکه مقام چون واجب است
جلد 11 - صفحه 240
بر كسي که برده برگرداند و حقي ندارد که مطالبه اجرت كند لكن چون همچه قولي داده شد براي اطمينان طرف عهدهدار شد.
و ممكن است بگوئيم که غرض او اينست که تعمدا نبوده بر سبيل اتفاق بوده که نسبت دزدي هم باو ندهيم که موجب بدنامي شود لذا بفقدان تعبير كرده نه بسرقت که بترسد که مورد مؤاخذه شود.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 72)- «گفتند: ما پیمانه سلطان را گم کردهایم» و نسبت به شما ظنین هستیم (قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِکِ).
و از آنجا که پیمانه، گران قیمت و مورد علاقه ملک بوده است، «هر کس آن را بیابد و بیاورد، یک بار شتر به او جایزه خواهیم داد» (وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ).
سپس گوینده این سخن برای تأکید بیشتر گفت: «و من شخصا این جایزه را تضمین میکنم» (وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ).
نکات آیه
۱- گم شدن جام آبخورى پادشاه ، دلیل ارائه شده به فرزندان یعقوب براى متوقف ساختن و بازجویى از آنان (ماذا تفقدون. قالوا نفقد صواع الملک) «صواع» به معناى پیمانه است.
۲- مشروعیت بازجویى و توقیف متهمانى که مجرم در میان آنان است. (إنکم لسرقون ... قالوا نفقد صواع الملک و لمن جاء به حمل بعیر)
۳- جام شاهى، وسیله پیمانه کردن غلات براى تعیین سهمیه افراد در دوران قحطى هفت ساله مصر (جعل السقایة فى رحل أخیه ... نفقد صواع الملک) تعبیر کردن از جام گمشده به «سقایة» (جام) و «صواع» (پیمانه) گویاى این است که پیمانه مورد استفاده براى تعیین سهمیه افراد، همان ظرفى بود که پیش از سپردن آن به یوسف(ع) براى نوشیدن آب و مانند آن مورد استفاده پادشاه قرار مى گرفته بود.
۴- وجود وزن و کیل رسمى و قانونى در مصر زمان یوسف * (قالوا نفقد صواع الملک) اضافه «صواع» به «ملک» (پیمانه پادشاه) مى رساند که آن پیمانه را پادشاه تعیین کرده بود ; چه براى همه اشیایى که با پیمانه کردن داد و ستد مى شد و چه براى خصوص پیمانه کردن سهمیه غلات افراد در زمان قحطى.
۵- یک بار شتر غلّه ، جایزه تعیین شده از جانب یوسف(ع) براى آورنده جام شاهى (و لمن جاء به حمل بعیر)
۶- پیمانه مفقود شده در بارگاه یوسف ، داراى ارزشى فراوان (نفقد صواع الملک و لمن جاء به حمل بعیر) از این که براى یابنده پیمانه دربار یک بار شتر غله تعیین شد که طبعاً در زمان قحطى و جیره بندى ارزش فراوانى داشت ، معلوم مى شود پیمانه مذکور ظرفى قیمتى و ارزشمند بوده است.
۷- یوسف(ع) خود متعهد به پرداخت جایزه و اجرت به آورنده جام مفقودشده* (و لمن جاء به حمل بعیر و أنا به زعیم) مقصود از «أنا» در «و أنا به زعیم» یوسف(ع) و یا رئیس و مسؤول کارگزاران او مى باشد. برداشت فوق ناظر به احتمال نخست است.
۸- مشروعیت ایجاد رقابت با تعیین جایزه (و لمن جاء به حمل بعیر)
۹- جواز تعیین جایزه براى کشف جرم و شناسایى و دستگیرى مجرم (نفقد صواع الملک و لمن جاء به حمل بعیر)
۱۰- جعاله از قراردادهاى مشروع و داراى اعتبار قانونى (و لمن جاء به حمل بعیر و أنا به زعیم) «جعاله» در اصطلاح متعهد شدن به پرداخت عوض در مقابل انجام کار است. بر این اساس جمله «لمن جاء ...» گویاى قرارداد جعاله مى باشد. در این قرارداد متعهد را «جاعل» ، انجام دهنده را «عامل» و اجرت را «جُعل» مى نامند.
۱۱- صحت جعاله منوط به مشخص بودن عامل نیست. (و لمن جاء به حمل بعیر)
۱۲- صحت جعاله منوط به تعیین محدوده زمانى براى انجام کار نیست. (و لمن جاء به حمل بعیر) چون کارگزاران یوسف در قرارداد جعاله تعیین نکردند که کار مورد نظرشان (یافتن جام شاهى) در چه محدوده زمانى (فرصتى محدود و یا زمانى خاص) انجام گیرد ، برداشت فوق استفاده مى شود.
۱۳- در صحت جعاله ، معین بودن مقدار عملیاتى که براى انجام کار مورد جعاله لازم است ، شرط نیست. (و لمن جاء به حمل بعیر) از آن جا که مشخص نبود پیدا کردن جام مفقود شده چه مقدار کار خواهد برد ، مى توان گفت: در قرارداد «جعاله» جهل به مقدار کار به صحت آن ضرر نمى زند.
۱۴- ضمان و کفالت ، از قراردادهاى مشروع و داراى اعتبار قانونى است. (و أنا به زعیم) «ضمان» در اصطلاح به معناى تعهد پرداخت مال به طلبکار از جانب بدهکار است. تعهد کننده را «ضامن» ; بدهکار را «مضمون عنه» و طلبکار را «مضمون له» مى نامند و «کفالت» در اصطلاح تعهد به احضار شخصى است براى کسى که حقى بر گردن آن شخص دارد و تعهد کننده را کفیل مى نامند. چنان چه ضمیر غائب در «أنا به زعیم» به «حمل بعیر» باز گردد، مراد از «زعیم» (متعهد) ضامن مى باشد و اگر ضمیر در «به» به گوینده «لمن جاء ...» (یعنى جاعل) باز گردد، مقصود از «زعیم» کفیل خواهد بود.
۱۵- ضمانت براى جُعل (اجرت در جعاله) حتى پیش از انجام کار مورد جعاله ، جایز است و اعتبار قانونى دارد. (و أنا به زعیم) گوینده جمله «و أنا به زعیم» - که براى پرداخت اجرت (حمل بعیر) ضامن شده است - پیش از آن که عامل ، پیمانه را بیابد اجرت را ضمانت کرده است.
۱۶- ضمانت مال هر چند بر عهده بدهکار استقرار نیافته و لزوم پیدا نکرده باشد ، جایز است و اعتبار قانونى دارد. (و أنا به زعیم)
۱۷- شناخت طلبکار در صحت ضمان و معتبر بودن آن ، شرط نیست. (و أنا به زعیم) چنان چه گذشت جمله «أنا به زعیم» حاکى از قرارداد و ضمانت است و «مضمون له» در آن قرارداد (یعنى کسى که جام شاهى را خواهد یافت) معلوم نیست که چه کسى باشد. بنابراین لازم نیست ضامن بداند براى چه کسى (مضمون له) ضمان مى سپارد.
۱۸- رضایت طلبکار ، در صحت ضمانت شرط نیست. (و أنا به زعیم) هنگام تعهدسپارى ضامن (أنا به زعیم) هنوز کسى جام شاهى را نیافته بود. بنابراین رضایت یابنده جام در صحت ضمانت دخیل نیست.
۱۹- جعاله ، ضمان و کفالت ، قراردادهایى مرسوم در عصر یوسف(ع) (و لمن جاء به حمل بعیر و أنا به زعیم)
روایات و احادیث
۲۰- «عن أبى عبدالله(ع) فى قوله: «صواع الملک» قال: کان قدحاً من ذهب و قال: کان صواع یوسف إذ کیل به قال: لعن الله الخوّان لاتخونوا به بصوت حسن ;[۱] امام صادق(ع) درباره سخن خداوند «صواع الملک» فرمود: جامى از طلا بوده است و فرمود: جام یوسف چنین بود که هرگاه با آن پیمانه مى شد، با صداى خوش مى گفت: خدا لعنت کند خیانت کنندگان را، در پیمانه خیانت نکنید».
موضوعات مرتبط
- احکام: ۸، ۹، ۱۰، ۱۱، ۱۲، ۱۳، ۱۴، ۱۵
- بازجویى: احکام بازجویى ۲; موارد جواز بازجویى ۲ بازداشت: احکام بازداشت ۲; موارد جواز بازداشت ۲
- برادران یوسف: دلایل بازجویى از برادران یوسف ۱
- پادشاه مصر: ارزش آبخورى پادشاه مصر ۶; جایزه یابنده آبخورى پادشاه مصر ۵، ۷; جنس آبخورى پادشاه مصر ۲۰; فواید آبخورى پادشاه مصر ۳; گم شدن آبخورى پادشاه مصر ۱; ویژگیهاى آبخورى پادشاه مصر ۲۰
- پیمانه: تاریخ پیمانه ۴
- جایزه: احکام جایزه ۹
- جرم: جواز جایزه براى کشف جرم ۹
- جعاله: احکام جعاله ۱۰، ۱۱، ۱۲، ۱۳; تاریخ جعاله ۱۹; تعیین عامل جعاله ۱۱; جعاله در دوران یوسف (ع) ۱۹; جواز ضمانت در جعاله ۱۵; زمان در جعاله ۱۲; شرایط صحت جعاله ۱۱، ۱۲، ۱۳; عقد جعاله ۱۰; مشروعیت جعاله ۱۰; مقدار کار در جعاله ۱۳
- ضمان: احکام ضمان ۱۴، ۱۵، ۱۶، ۱۷، ۱۸; تاریخ ضمان ۱۹; تعیین طلبکار در ضمان ۱۷; رضایت طلبکار در ضمان ۱۸; شرایط صحت ضمان ۱۶، ۱۷، ۱۸; ضمان در دوران یوسف(ع) ۱۹; عقد ضمان ۱۴; مشروعیت ضمان ۱۴
- عقود: احکام عقود ۱۰، ۱۴; عقود در دوران یوسف(ع) ۱۹; عقود قانونى ۱۰، ۱۴
- کفالت: احکام کفالت ۱۴; تاریخ کفالت ۱۹; عقد کفالت ۱۴; کفالت در دوران یوسف (ع) ۱۹; مشروعیت کفالت ۱۴
- متهمان: جواز بازجویى از متهمان ۲; جواز بازداشت متهمان ۲
- مجرمان: جایزه در دستگیرى مجرمان ۹; جواز بازجویى از مجرمان ۲; جواز بازداشت مجرمان ۲
- مسابقه: احکام مسابقه ۸; جایزه در مسابقه ۸
- مصر باستان: پیمانه در مصر باستان ۴; پیمانه دوران قحطى مصر باستان ۳; توزین درمصر باستان ۴
- وزن: تاریخ وزن ۴
- یوسف(ع): تعهد یوسف(ع) ۷; جعاله یوسف(ع) ۷; قصه یوسف(ع) ۱، ۵، ۷، ۲۰
منابع
- ↑ تفسیرعیاشى، ج ۲، ص ۱۸۵، ح ۵۲ ; بحارالأنوار، ج ۱۲، ص ۳۰۸، ح ۱۲۰.