يوسف ٥٩: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن سال نزول)
(QRobot edit)
خط ۲۶: خط ۲۶:
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۴#link199 | آيات ۶۲ - ۵۸، سوره يوسف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۴#link199 | آيات ۶۲ - ۵۸، سوره يوسف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۴#link200 | ورود برادران يوسف (ع ) و گفتگويشان با او]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۴#link200 | ورود برادران يوسف (ع ) و گفتگويشان با او]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۴#link201 | درخواست آوردن برادر ابوينى خود از برادران پدرى با تشويق ، تهديد و تدبير]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۴#link201 | درخواست آوردن برادر ابوينى خود از برادران پدرى با تشويق ، تهديد و تدبير]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۴۸#link10 | آيه ۵۸-۶۲]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۴۸#link10 | آيه ۵۸-۶۲]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۴۸#link11 | آيه و ترجمه]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۴۸#link11 | آيه و ترجمه]]
خط ۳۸: خط ۴۱:
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۴۸#link15 | ۲ - چرا يوسف پول را به برادران باز گرداند]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۴۸#link15 | ۲ - چرا يوسف پول را به برادران باز گرداند]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۴۸#link16 | ۳ - چگونه يوسف از اموال بيت المال به برادران داد؟]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۴۸#link16 | ۳ - چگونه يوسف از اموال بيت المال به برادران داد؟]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ «59»
و چون يوسف بارهاى (غذايى) آنان را آماده ساخت، گفت: برادر پدرى خود را (در نوبت آينده) نزد من آوريد. آيا نمى‌بينيد كه من پيمانه را كامل مى‌دهم و بهترين ميزبان هستم.
===نکته ها===
يوسف گفت: «ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ» يعنى برادرى كه شما از پدر داريد و نگفت: برادر من، از اين كلام معلوم مى‌شود كه يوسف در چهره‌ى ناشناس، باب گفتگو را با برادران باز كرد و آنها همچنان كه در تفاسير آمده گزارش دادند كه ما فرزندان يعقوب نواده‌ى ابراهيم مى‌باشيم.
جلد 4 - صفحه 238
پدر ما پيرمردى است كه به خاطر حزن و اندوه فرزندش كه گرگ او را پاره كرده، سالهاست گريان وگوشه‌گير است و يكى از برادرانمان را نيز به خدمت او گمارده‌ايم، اگر ممكن است سهم آن پدر و برادر را نيز به ما بدهيد كه با خوشحالى برگرديم. يوسف دستور داد علاوه بر بار ده شتر، دو بار ديگر سهم يعقوب و برادر ديگر نيز افزوده شود.
يوسف براى جذب برادران گفت: «أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ» من بهترين ميزبانم، و آن برادران جذب شدند، ولى خداوند براى جذب مردم تعبيرات زيادى دارد:
«خَيْرُ الرَّازِقِينَ» «1» او بهترين روزى رسان است.
«خَيْرُ الْغافِرِينَ» «2» او بهترين بخشنده است.
«خَيْرُ الْفاتِحِينَ» «3» او بهترين گشايشگر است.
«خَيْرُ الْماكِرِينَ» «4» او بهترين تدبير كننده است.
«خَيْرُ الْوارِثِينَ» «5» او بهترين وارث است.
«خَيْرُ الْحاكِمِينَ» «6» او بهترين داور است.
امّا گروه بسيارى از مردم جذب نمى‌شوند.
===پیام ها===
1- يوسف برتوزيع ارزاق ذخيره شده مصر، نظارت مستقيم داشت. «جَهَّزَهُمْ»
2- مديريّت صحيح يوسف عليه السلام موجب شد در زمان قحطى نه تنها مشكلى براى مردم مصر پيش نيايد بلكه به اطراف نيز كمك كند. «جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ»*
3- هم رازدارى لازم است و هم راستگويى. يوسف گفت: «بِأَخٍ لَكُمْ» و نگفت:
برادر من، تا راستگويى و رازدارى با هم رعايت شود.
4- اشخاص يا مؤسسه‌ها و يا كشورهايى كه كمك‌هاى اقتصادى مى‌كنند، مى‌توانند بعضى از شرايط را در جهت رشد و يا مصالح ديگر، مطرح كنند.
----
«1». جمعه، 11.
«2». اعراف، 155.
«3». اعراف، 89.
«4». انفال، 30.
«5». انبياء، 89.
«6». يونس، 109.
جلد 4 - صفحه 239
ائْتُونِي بِأَخٍ‌ ...
5- حتّى در زمان بحران و قحطى نيز بى‌عدالتى و كم‌فروشى ممنوع است. «أُوفِي الْكَيْلَ»
6- در معامله بايد مقدار جنس مشخص باشد. «الْكَيْلَ»
7- بدى‌ها را با خوبى پاسخ دهيم. (يوسف سهم برادران را كامل داد و درباره‌ى ظلمى كه به او كرده بودند سخن نگفت) وَ جاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ‌ ... أُوفِي الْكَيْلَ*
8- كم‌فروشى يا عدالت كارگزاران، كارگران ودستياران، به حساب مسئول اصلى و مافوق است. «أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ»
9- خريد و فروش و توزيع غلات در مصر زمان يوسف عليه السلام با پيمانه بوده است.
«أُوفِي الْكَيْلَ»*
10- مسئولين توزيع امكاناتِ عمومى بايد عادل باشند. «أُوفِي الْكَيْلَ»*
11- قدرت را وسيله‌ى انتقام قرار ندهيم. «أُوفِي الْكَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ»*
12- مهمان‌نوازى از اخلاق انبياست. «خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ»
13- به مسافران و كاروان‌هايى كه وارد منطقه شما مى‌شوند حتّى در زمان نياز و قحطى، احترام كنيد. «خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ»
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ (59)
وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ‌: پس چون يوسف كار سفر ايشان آماده و هريك را يك شتر بار دارد، گفتند: يك شتر بار براى برادر ما كه در خدمت پدر است بدهيد. فرمود: من بعدد اشخاص بار دهم نه به عدد شتران. ايشان مبالغه نمودند.
قالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ‌: فرمود يوسف بياوريد به من برادرى كه براى شما باشد از پدر شما يعنى بنيامين. أَ لا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ‌: آيا نمى‌بينيد
----
«1» تفسير منهج الصادقين ج 5 ص 57 و 58.
جلد 6 - صفحه 248
بدرستى كه من مى‌پيمايم پيمانه را و حق كسى را باز نمى‌گيرم. وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ‌: و من بهترين فرود آرندگانم، يعنى در فرود آوردن مهمانان و اكرام و احسان با ايشان دقيقه‌اى فروگذار نكنم و كمال محبت به آنان منظور دارم.
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ جاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (58) وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ (59) فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي وَ لا تَقْرَبُونِ (60) قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ (61) وَ قالَ لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‌ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (62)
ترجمه‌
و آمدند برادران يوسف پس وارد شدند بر او پس شناخت آنها را و ايشان بودند مر او را ناشناسندگان‌
و چون مرتّب كرد وسائل حركت آنها را بترتيب لوازم سفرشان گفت بياوريد نزد من برادرى كه مر شما را است از پدرتان آيا نمى‌بينيد كه من تمام ميدهم پيمانه را و من بهترين پذيرائى كنندگانم‌
پس اگر نياوريد نزد من او را پس نباشد چيزيكه پيمانه كنم آنرا براى شما نزد من و نزديك مشويد مرا
گفتند زود باشد كه كوشش كنيم براى آوردن او برخصت پدرش و همانا ما بجا آورندگانيم‌
و گفت مر غلامانش را كه بگذاريد سرمايه آنها را در بار بندهاشان باشد كه آنها بشناسند آنرا چون باز گردند بسوى كسانشان باشد كه آنها بازگشت كنند.
تفسير
در سالهاى قحطى و سختى كه حضرت يوسف عليه السّلام براى پيش بينى از آن سنوات تهيّه غلّه كرده بود بسيارى از بلاد بسختى و قحطى دچار شدند و از آن جمله كنعان بود كه حضرت يعقوب عليه السّلام و فرزندانش در آن سرزمين منزل داشتند و قمى ره‌
----
جلد 3 صفحه 158
فرموده ميان حضرت يوسف عليه السّلام و پدرش هيجده روز راه فاصله بود و مردم از بلاد دور و نزديك مى‌آمدند در مصر براى خريدارى غلّه و حضرت يعقوب و پسرانش در صحرائى منزل داشتند كه در آن مقل زياد بود برادران حضرت از آن مقلها گرفته و حمل نمودند بمصر براى خريدارى غلّه و يوسف عليه السّلام در آن اوان خودش متصدّى فروش بود و چون وارد بر او شدند آنحضرت آنها را شناخت ولى آنها او را نشناختند و گفته‌اند جهت شناختن حضرت آنها را آن بود كه كاملا ترقّب و انتظار ورود آنها را داشت و هيئت آنها چندان اختلاف با سابق پيدا نكرده بود و جهت نشناختن آنها آن حضرت را آن بود كه آنها بهيچ وجه انتظار ملاقات او را نداشتند و شمايل حضرت با حال كودكى كاملا تفاوت پيدا كرده بود بعلاوه هيبت و عظمت مقام او مانع بود كه آنها تامّل و دقت در سيماى او كنند و عيّاشى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه نشناختند او را برادرانش براى هيبت سلطنت و عزّتش و گفته‌اند در آن اوقات حضرت يعقوب عليه السّلام فرزندان خود را مجتمع فرمود و بآنها دستور حركت بمصر را براى خريد طعام داد و فرمود شنيده‌ام فرمانفرماى آن مملكت مرد صالحى است و اميدوارم بشما احسان كند انشاء اللّه تعالى و فقط بنيامين را براى كمك و استيناس خود نگاه داشت و آنها ده نفر بودند كه در مصر بر برادر خود وارد شدند و از ابن عباس ره نقل شده كه از روز كه او را در چاه انداختند تا آنروز چهل سال فاصله شده بود و قمّى ره فرموده در كيل طعام بآنها خوبى كرد و فرمود شما كيانيد گفتند ما پسران يعقوب بن اسحق بن ابراهيم خليل اللّه ميباشيم كه نمرود او را در آتش انداخت و نسوخت و خدا آنرا بر او برد و سلام كرد فرمود پدر شما چه ميكند گفتند پيرمرد ضعيفى است فرمود برادر ديگرى هم داريد گفتند يك برادر ديگر داريم از مادر ما نيست فرمود وقتى برگشتيد او را هم با خودتان بياوريد و عيّاشى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه يوسف عليه السّلام فرمود من شنيدم شما دو برادر پدرى ديگر هم داشتيد چه شدند آن دو گفتند بزرگتر از آن دو را گرگ خورد و كوچكتر را گذارديم نزد پدرمان چون او را از خود جدا نميكند و محبّت زيادى باو دارد يوسف عليه السّلام فرمود من دوست دارم او را با خودتان در مراجعت براى خريد طعام بياوريد و مراد از تجهيز آنها آنستكه بعدّه آنها هر يك نفر يك بار شتر طعام براى ايشان حمل فرمود چون جهاز متاع مهيا شده براى كاروان است و
----
جلد 3 صفحه 159
مراد از وفاء كيل معلوم است كه تمام كردن پيمانه و ناقص نگذاردن آنست براى مشتريان و مراد از خير المنزلين بودن آنحضرت خوب مهماندارى و پذيرائى كردن او است از آنها خواه مأخوذ از نزل باشد كه طعام حاضر شده براى مهمان است و خواه مأخوذ از منزل باشد كه بمعناى خانه و جايگاه است و اخيرا بآنها گوشزد فرمود كه اگر دفعه ديگر بدون آن برادر كوچكتر خودتان بيائيد من با شما معامله نميكنم و مكيل و موزونى براى شما نزد من نمى‌باشد و نزديك من نيائيد و حق ورود بمملكت مرا نداريد برادران عرضه داشتند در مراجعت ما سعى ميكنيم براى تحصيل اجازه او از پدرش و شما مطمئن باشيد كه ما موفق بمقصود خواهيم شد و او را با رضايت پدر همراه مى‌آوريم و حضرت يوسف بغلامان خود كه متصدّى كيل طعام بودند امر فرمود كه آنچه را حضرات در بهاء طعام پرداخته بودند بگذارند در ظروف آنها كه مهيّا براى رحيل و كوچ كردن شده تا بعدا متوجّه شوند كه سرمايه آنها بايشان مسترد شده و طعام را هم خريدارى نموده‌اند و حق اين احسان را كه جمع بين عوض و معوّض است و از طرف آن حضرت نسبت بآنها شده بشناسند و اين موجب شود كه با برادر كهتر خودشان بزودى مراجعت نمايند و البتّه مقام حضرت يوسف عليه السّلام هم اجلّ از اين بوده كه پس از سالها طعامى براى پدر و برادران خود در سال قحط بفرستد در حاليكه عوض آنرا از ايشان گرفته باشد و چون صلاح نبوده كه خود را بآنها معرفى فرمايد براى تكميل اجر فراق پدر و اشتياق بملاقات برادر ناچار بايد اين عمل انجام شود كه موجب خرسندى پدر و تمامى برادران در موقع مراجعت بوطن گردد و مشتاق بسفر ديگر با برادر كهتر خودشان شوند و بنابراين مراد از شناختن بضاعت معرفت بحق ردّ آن و احسان از اين جهت است و بنظر حقير محتمل است مراد شناختن خود بضاعت باشد كه تفضلا ردّ شده بآنها چون در اين موارد احتمال ميرود عين مال آنها يا ديگرى اشتباها دربار بند آنها گذارده شود و بنابراين آيه شريفه احتياج بتقدير ندارد و بعضى گفته‌اند مقصود اجبار آنها بمراجعت بوده براى اداء وظيفه شرعيّه كه ردّ ثمن باشد و بنظر حقير از جهاتى صحت ندارد.
----
جلد 3 صفحه 160
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ لَمّا جَهَّزَهُم‌ بِجَهازِهِم‌ قال‌َ ائتُونِي‌ بِأَخ‌ٍ لَكُم‌ مِن‌ أَبِيكُم‌ أَ لا تَرَون‌َ أَنِّي‌ أُوفِي‌ الكَيل‌َ وَ أَنَا خَيرُ المُنزِلِين‌َ (59)
‌پس‌ چون‌ بار گندم‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌بر‌ شترها بار كرد و خواستند مرخص‌ شوند ‌گفت‌ بياوريد نزد ‌من‌ ‌آن‌ برادر ‌خود‌ ‌را‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌هم‌ ملاقات‌ كنم‌ ‌که‌ ‌از‌ مادر جدا ‌باشد‌ و فقط برادر پدري‌ ‌شما‌ ‌است‌ آيا نمي‌بينيد ‌که‌ ‌من‌ چه‌ اندازه‌ كيل‌ ‌شما‌ ‌را‌ وافي‌ و كافي‌ قرار دادم‌ و ‌من‌ بسيار مهمان‌ دوست‌ هستم‌ كاملا ‌از‌ ‌شما‌ پذيرايي‌ ميكنم‌.
فَلَمّا جَهَّزَهُم‌ بِجَهازِهِم‌ بهر يك‌ يك‌ بار شتر گندم‌ داد ‌که‌ شايد بهر كدام‌ يك‌ خروار گندم‌ داده‌ ‌باشد‌ بقيمت‌ بسيار نازلي‌.
قال‌َ ائتُونِي‌ بِأَخ‌ٍ لَكُم‌ مِن‌ أَبِيكُم‌ اينها ‌براي‌ تخلص‌ ‌از‌ يوسف‌ گفتند ‌ما ميآوريم‌ حضرت‌ يوسف‌ ‌گفت‌ ‌من‌ ‌از‌ ‌شما‌ يك‌ نفر بعنوان‌ گرو و رهن‌ نگاه‌ ميدارم‌ ‌که‌ ‌اگر‌ آورديد ‌آن‌ يك‌ برادر ‌خود‌ ‌را‌ رها ميكنم‌ ‌آنها‌ ‌در‌ ميان‌ ‌خود‌ قرعه‌ زدند بنام‌ شمعون‌ درآمد و بعضي‌ گفتند ‌که‌ ‌آنها‌ بيوسف‌ گفتند ‌هر‌ كدام‌ ‌ما ‌را‌ اختيار ميكني‌ نگاه‌ دار يوسف‌ شمعون‌ ‌را‌ اختيار كرد چون‌ اعقل‌ ‌آنها‌ ‌بود‌.
أَ لا تَرَون‌َ أَنِّي‌ أُوفِي‌ الكَيل‌َ ديديد ‌که‌ ‌من‌ نظر ببضاعت‌ ‌شما‌ نداشتم‌ و كيل‌ ‌شما‌ ‌را‌ كافي‌ و وافي‌ قرار دادم‌ وَ أَنَا خَيرُ المُنزِلِين‌َ ‌يعني‌ ‌هر‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌من‌ وارد شود كمال‌ احترام‌ و پذيرايي‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌او‌ ميكنم‌ و دوست‌ ميدارم‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌من‌ وارد شويد لكن‌ مشروط ‌بر‌ آوردن‌ برادر ‌خود‌ ‌را‌.
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
]
(آیه 59)- یوسف برادران را مورد لطف و محبت فراوان قرار داد، و در گفتگو را با آنها باز کرد، برادران گفتند: ما، ده برادر از فرزندان یعقوب هستیم، و او نیز فرزند زاده ابراهیم خلیل پیامبر بزرگ خداست، اگر پدر ما را می‌شناختی احترام بیشتری می‌کردی، ما پدر پیری داریم که از پیامبران الهی است، ولی اندوه عمیقی سراسر وجود او را در بر گرفته! یوسف فورا پرسید: این همه اندوه چرا؟
گفتند: او پسری داشت، که بسیار مورد علاقه‌اش بود و از نظر سن از ما کوچکتر بود، روزی همراه ما برای شکار و تفریح به صحرا آمد، و ما از او غافل ماندیم و گرگ او را درید! و از آن روز تاکنون، پدر برای او گریان و غمگین است.
بعضی از مفسران چنین نقل کرده‌اند که عادت یوسف این بود که به هر کس یک بار شتر غلّه بیشتر نمی‌فروخت، و چون برادران یوسف، ده نفر بودند، ده بار غلّه به آنها داد، آنها گفتند: ما پدر پیری داریم که به خاطر شدت اندوه نمی‌تواند مسافرت کند و برادر کوچکی که برای خدمت و انس، نزد او مانده است، سهمیه‌ای هم برای آن دو به ما مرحمت کن.
یوسف دستور داد و بار دیگر بر آن افزودند، سپس رو کرد به آنها و گفت: در سفر آینده برادر کوچک را به عنوان نشانه همراه خود بیاورید.
در اینجا قرآن می‌گوید: «و هنگامی که (یوسف) بارهای آنها را آماده ساخت به آنها گفت: آن برادری را که از پدر دارید نزد من بیاورید» (وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونِی بِأَخٍ لَکُمْ مِنْ أَبِیکُمْ).
سپس اضافه کرد: «آیا نمی‌بینید، حق پیمانه را ادا می‌کنم، و من بهترین میزبانها هستم»؟ (أَ لا تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ وَ أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ).
}}


|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>



نسخهٔ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۵


ترجمه

و هنگامی که (یوسف) بارهای آنان را آماده ساخت، گفت: «(نوبت آینده) آن برادری را که از پدر دارید، نزد من آورید! آیا نمی‌بینید من حق پیمانه را ادا می‌کنم، و من بهترین میزبانان هستم؟!

|و چون توشه آنها را آماده كرد، گفت: [نوبت آينده‌] آن برادرى را كه از پدر داريد نزد من آوريد. مگر نمى‌بينيد كه من پيمانه را تمام مى‌دهم و من بهترين ميزبانانم
و چون آنان را به خوار و بارشان مجهز كرد، گفت: «برادر پدرى خود را نزد من آوريد. مگر نمى‌بينيد كه من پيمانه را تمام مى‌دهم و من بهترين ميزبانانم؟
(برادران از یوسف در مقابل متاعی که آورده بودند طعام خواستند) و یوسف چون بار غلّه آنها را بست گفت: می‌خواهم در سفر دیگر برادر پدری خود (بنیامین) را نزد من بیاورید، نمی‌بینید که من پیمانه را تمام می‌دهم و بهترین میزبانم؟
و هنگامی که زاد و توشه آنان را در اختیارشان قرار داد، گفت: برادر پدری خود را نزد من آورید، آیا نمی بینید که من پیمانه را کامل و تمام می پردازم و بهتر از هر کس مهمانداری می کنم؟
چون بارهايشان را مهيا ساخت، گفت: برادر پدريتان را نيز نزد من بياوريد، آيا نمى‌بينيد كه پيمانه را كامل ادا مى‌كنم و بهترين ميزبانم؟
و چون زاد و برگ ایشان را آماده ساختند [یوسف‌] گفت [آن‌] برادر پدری‌تان را هم نزد من بیاورید، مگر نمی‌بینید که من پیمانه را تمام می‌دهم و بهترین میزبانان هستم‌
و چون بارهايشان را برايشان آماده ساخت، گفت: برادرى را كه از پدرتان داريد نزد من آريد آيا نمى‌بينيد كه من پيمانه را تمام مى‌دهم و بهترين ميزبانانم؟
(یوسف به گونه‌ی شایسته از آنان پذیرائی کرد و بار و بنه ایشان را چنان که می‌خواستند آماده نمود) و هنگامی که بار و بنه و توشه‌ی ایشان را آماده ساخت، گفت: (از سخنان شما فهمیدم که برادر دیگری از پدر دارید. دفعه‌ی آینده) برادر پدری خود را نزد من آورید (و از چیزی نترسید) مگر نمی‌بینید که من پیمانه را به تمام و کمال می‌دهم (و حق آن را اداء می‌کنم) و بهترین میزبانم؟
و چون آنان را به خواروبار (دلخواه زندگی‌ساز)شان مجهّز کرد گفت: «برادر پدری خود را نزد من آرید، مگر نمی‌بینید که من پیمانه را تمام می‌دهم و من بهترین میزبانانم‌؟»
و هنگامی که بست بار ایشان را گفت بیارید مرا برادری که شما را است از پدر شما آیا نبینید که تمام می‌دهم پیمانه را و منم بهترین میزبانان (فرودآرندگان)


يوسف ٥٨ آیه ٥٩ يوسف ٦٠
سوره : سوره يوسف
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٠
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ»: ساز و برگ و بار و بنه و نیازمندیهای ایشان را آماده کرد. «جَهَاز»: ساز و برگ. بار و بنه. اسباب و لوازم. «أُوفِی»: به تمام و کمال می‌دهیم. وفا و اداء می‌کنم. «الْمُنزِلِینَ»: میزبانان. «اَنَاخَیْرُ الْمُنزِلِینَ»: مراد تشویق به آوردن بنیامین، برادر پدریشان است؛ نه منّت نهادن بر آنان.


تفسیر

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ «59»

و چون يوسف بارهاى (غذايى) آنان را آماده ساخت، گفت: برادر پدرى خود را (در نوبت آينده) نزد من آوريد. آيا نمى‌بينيد كه من پيمانه را كامل مى‌دهم و بهترين ميزبان هستم.

نکته ها

يوسف گفت: «ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ» يعنى برادرى كه شما از پدر داريد و نگفت: برادر من، از اين كلام معلوم مى‌شود كه يوسف در چهره‌ى ناشناس، باب گفتگو را با برادران باز كرد و آنها همچنان كه در تفاسير آمده گزارش دادند كه ما فرزندان يعقوب نواده‌ى ابراهيم مى‌باشيم.

جلد 4 - صفحه 238

پدر ما پيرمردى است كه به خاطر حزن و اندوه فرزندش كه گرگ او را پاره كرده، سالهاست گريان وگوشه‌گير است و يكى از برادرانمان را نيز به خدمت او گمارده‌ايم، اگر ممكن است سهم آن پدر و برادر را نيز به ما بدهيد كه با خوشحالى برگرديم. يوسف دستور داد علاوه بر بار ده شتر، دو بار ديگر سهم يعقوب و برادر ديگر نيز افزوده شود.

يوسف براى جذب برادران گفت: «أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ» من بهترين ميزبانم، و آن برادران جذب شدند، ولى خداوند براى جذب مردم تعبيرات زيادى دارد:

«خَيْرُ الرَّازِقِينَ» «1» او بهترين روزى رسان است.

«خَيْرُ الْغافِرِينَ» «2» او بهترين بخشنده است.

«خَيْرُ الْفاتِحِينَ» «3» او بهترين گشايشگر است.

«خَيْرُ الْماكِرِينَ» «4» او بهترين تدبير كننده است.

«خَيْرُ الْوارِثِينَ» «5» او بهترين وارث است.

«خَيْرُ الْحاكِمِينَ» «6» او بهترين داور است.

امّا گروه بسيارى از مردم جذب نمى‌شوند.

پیام ها

1- يوسف برتوزيع ارزاق ذخيره شده مصر، نظارت مستقيم داشت. «جَهَّزَهُمْ»

2- مديريّت صحيح يوسف عليه السلام موجب شد در زمان قحطى نه تنها مشكلى براى مردم مصر پيش نيايد بلكه به اطراف نيز كمك كند. «جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ»*

3- هم رازدارى لازم است و هم راستگويى. يوسف گفت: «بِأَخٍ لَكُمْ» و نگفت:

برادر من، تا راستگويى و رازدارى با هم رعايت شود.

4- اشخاص يا مؤسسه‌ها و يا كشورهايى كه كمك‌هاى اقتصادى مى‌كنند، مى‌توانند بعضى از شرايط را در جهت رشد و يا مصالح ديگر، مطرح كنند.


«1». جمعه، 11.

«2». اعراف، 155.

«3». اعراف، 89.

«4». انفال، 30.

«5». انبياء، 89.

«6». يونس، 109.

جلد 4 - صفحه 239

ائْتُونِي بِأَخٍ‌ ...

5- حتّى در زمان بحران و قحطى نيز بى‌عدالتى و كم‌فروشى ممنوع است. «أُوفِي الْكَيْلَ»

6- در معامله بايد مقدار جنس مشخص باشد. «الْكَيْلَ»

7- بدى‌ها را با خوبى پاسخ دهيم. (يوسف سهم برادران را كامل داد و درباره‌ى ظلمى كه به او كرده بودند سخن نگفت) وَ جاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ‌ ... أُوفِي الْكَيْلَ*

8- كم‌فروشى يا عدالت كارگزاران، كارگران ودستياران، به حساب مسئول اصلى و مافوق است. «أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ»

9- خريد و فروش و توزيع غلات در مصر زمان يوسف عليه السلام با پيمانه بوده است.

«أُوفِي الْكَيْلَ»*

10- مسئولين توزيع امكاناتِ عمومى بايد عادل باشند. «أُوفِي الْكَيْلَ»*

11- قدرت را وسيله‌ى انتقام قرار ندهيم. «أُوفِي الْكَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ»*

12- مهمان‌نوازى از اخلاق انبياست. «خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ»

13- به مسافران و كاروان‌هايى كه وارد منطقه شما مى‌شوند حتّى در زمان نياز و قحطى، احترام كنيد. «خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ (59)

وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ‌: پس چون يوسف كار سفر ايشان آماده و هريك را يك شتر بار دارد، گفتند: يك شتر بار براى برادر ما كه در خدمت پدر است بدهيد. فرمود: من بعدد اشخاص بار دهم نه به عدد شتران. ايشان مبالغه نمودند.

قالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ‌: فرمود يوسف بياوريد به من برادرى كه براى شما باشد از پدر شما يعنى بنيامين. أَ لا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ‌: آيا نمى‌بينيد


«1» تفسير منهج الصادقين ج 5 ص 57 و 58.

جلد 6 - صفحه 248

بدرستى كه من مى‌پيمايم پيمانه را و حق كسى را باز نمى‌گيرم. وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ‌: و من بهترين فرود آرندگانم، يعنى در فرود آوردن مهمانان و اكرام و احسان با ايشان دقيقه‌اى فروگذار نكنم و كمال محبت به آنان منظور دارم.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ جاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (58) وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ (59) فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي وَ لا تَقْرَبُونِ (60) قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ (61) وَ قالَ لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‌ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (62)

ترجمه‌

و آمدند برادران يوسف پس وارد شدند بر او پس شناخت آنها را و ايشان بودند مر او را ناشناسندگان‌

و چون مرتّب كرد وسائل حركت آنها را بترتيب لوازم سفرشان گفت بياوريد نزد من برادرى كه مر شما را است از پدرتان آيا نمى‌بينيد كه من تمام ميدهم پيمانه را و من بهترين پذيرائى كنندگانم‌

پس اگر نياوريد نزد من او را پس نباشد چيزيكه پيمانه كنم آنرا براى شما نزد من و نزديك مشويد مرا

گفتند زود باشد كه كوشش كنيم براى آوردن او برخصت پدرش و همانا ما بجا آورندگانيم‌

و گفت مر غلامانش را كه بگذاريد سرمايه آنها را در بار بندهاشان باشد كه آنها بشناسند آنرا چون باز گردند بسوى كسانشان باشد كه آنها بازگشت كنند.

تفسير

در سالهاى قحطى و سختى كه حضرت يوسف عليه السّلام براى پيش بينى از آن سنوات تهيّه غلّه كرده بود بسيارى از بلاد بسختى و قحطى دچار شدند و از آن جمله كنعان بود كه حضرت يعقوب عليه السّلام و فرزندانش در آن سرزمين منزل داشتند و قمى ره‌


جلد 3 صفحه 158

فرموده ميان حضرت يوسف عليه السّلام و پدرش هيجده روز راه فاصله بود و مردم از بلاد دور و نزديك مى‌آمدند در مصر براى خريدارى غلّه و حضرت يعقوب و پسرانش در صحرائى منزل داشتند كه در آن مقل زياد بود برادران حضرت از آن مقلها گرفته و حمل نمودند بمصر براى خريدارى غلّه و يوسف عليه السّلام در آن اوان خودش متصدّى فروش بود و چون وارد بر او شدند آنحضرت آنها را شناخت ولى آنها او را نشناختند و گفته‌اند جهت شناختن حضرت آنها را آن بود كه كاملا ترقّب و انتظار ورود آنها را داشت و هيئت آنها چندان اختلاف با سابق پيدا نكرده بود و جهت نشناختن آنها آن حضرت را آن بود كه آنها بهيچ وجه انتظار ملاقات او را نداشتند و شمايل حضرت با حال كودكى كاملا تفاوت پيدا كرده بود بعلاوه هيبت و عظمت مقام او مانع بود كه آنها تامّل و دقت در سيماى او كنند و عيّاشى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه نشناختند او را برادرانش براى هيبت سلطنت و عزّتش و گفته‌اند در آن اوقات حضرت يعقوب عليه السّلام فرزندان خود را مجتمع فرمود و بآنها دستور حركت بمصر را براى خريد طعام داد و فرمود شنيده‌ام فرمانفرماى آن مملكت مرد صالحى است و اميدوارم بشما احسان كند انشاء اللّه تعالى و فقط بنيامين را براى كمك و استيناس خود نگاه داشت و آنها ده نفر بودند كه در مصر بر برادر خود وارد شدند و از ابن عباس ره نقل شده كه از روز كه او را در چاه انداختند تا آنروز چهل سال فاصله شده بود و قمّى ره فرموده در كيل طعام بآنها خوبى كرد و فرمود شما كيانيد گفتند ما پسران يعقوب بن اسحق بن ابراهيم خليل اللّه ميباشيم كه نمرود او را در آتش انداخت و نسوخت و خدا آنرا بر او برد و سلام كرد فرمود پدر شما چه ميكند گفتند پيرمرد ضعيفى است فرمود برادر ديگرى هم داريد گفتند يك برادر ديگر داريم از مادر ما نيست فرمود وقتى برگشتيد او را هم با خودتان بياوريد و عيّاشى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه يوسف عليه السّلام فرمود من شنيدم شما دو برادر پدرى ديگر هم داشتيد چه شدند آن دو گفتند بزرگتر از آن دو را گرگ خورد و كوچكتر را گذارديم نزد پدرمان چون او را از خود جدا نميكند و محبّت زيادى باو دارد يوسف عليه السّلام فرمود من دوست دارم او را با خودتان در مراجعت براى خريد طعام بياوريد و مراد از تجهيز آنها آنستكه بعدّه آنها هر يك نفر يك بار شتر طعام براى ايشان حمل فرمود چون جهاز متاع مهيا شده براى كاروان است و


جلد 3 صفحه 159

مراد از وفاء كيل معلوم است كه تمام كردن پيمانه و ناقص نگذاردن آنست براى مشتريان و مراد از خير المنزلين بودن آنحضرت خوب مهماندارى و پذيرائى كردن او است از آنها خواه مأخوذ از نزل باشد كه طعام حاضر شده براى مهمان است و خواه مأخوذ از منزل باشد كه بمعناى خانه و جايگاه است و اخيرا بآنها گوشزد فرمود كه اگر دفعه ديگر بدون آن برادر كوچكتر خودتان بيائيد من با شما معامله نميكنم و مكيل و موزونى براى شما نزد من نمى‌باشد و نزديك من نيائيد و حق ورود بمملكت مرا نداريد برادران عرضه داشتند در مراجعت ما سعى ميكنيم براى تحصيل اجازه او از پدرش و شما مطمئن باشيد كه ما موفق بمقصود خواهيم شد و او را با رضايت پدر همراه مى‌آوريم و حضرت يوسف بغلامان خود كه متصدّى كيل طعام بودند امر فرمود كه آنچه را حضرات در بهاء طعام پرداخته بودند بگذارند در ظروف آنها كه مهيّا براى رحيل و كوچ كردن شده تا بعدا متوجّه شوند كه سرمايه آنها بايشان مسترد شده و طعام را هم خريدارى نموده‌اند و حق اين احسان را كه جمع بين عوض و معوّض است و از طرف آن حضرت نسبت بآنها شده بشناسند و اين موجب شود كه با برادر كهتر خودشان بزودى مراجعت نمايند و البتّه مقام حضرت يوسف عليه السّلام هم اجلّ از اين بوده كه پس از سالها طعامى براى پدر و برادران خود در سال قحط بفرستد در حاليكه عوض آنرا از ايشان گرفته باشد و چون صلاح نبوده كه خود را بآنها معرفى فرمايد براى تكميل اجر فراق پدر و اشتياق بملاقات برادر ناچار بايد اين عمل انجام شود كه موجب خرسندى پدر و تمامى برادران در موقع مراجعت بوطن گردد و مشتاق بسفر ديگر با برادر كهتر خودشان شوند و بنابراين مراد از شناختن بضاعت معرفت بحق ردّ آن و احسان از اين جهت است و بنظر حقير محتمل است مراد شناختن خود بضاعت باشد كه تفضلا ردّ شده بآنها چون در اين موارد احتمال ميرود عين مال آنها يا ديگرى اشتباها دربار بند آنها گذارده شود و بنابراين آيه شريفه احتياج بتقدير ندارد و بعضى گفته‌اند مقصود اجبار آنها بمراجعت بوده براى اداء وظيفه شرعيّه كه ردّ ثمن باشد و بنظر حقير از جهاتى صحت ندارد.


جلد 3 صفحه 160

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لَمّا جَهَّزَهُم‌ بِجَهازِهِم‌ قال‌َ ائتُونِي‌ بِأَخ‌ٍ لَكُم‌ مِن‌ أَبِيكُم‌ أَ لا تَرَون‌َ أَنِّي‌ أُوفِي‌ الكَيل‌َ وَ أَنَا خَيرُ المُنزِلِين‌َ (59)

‌پس‌ چون‌ بار گندم‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌بر‌ شترها بار كرد و خواستند مرخص‌ شوند ‌گفت‌ بياوريد نزد ‌من‌ ‌آن‌ برادر ‌خود‌ ‌را‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌هم‌ ملاقات‌ كنم‌ ‌که‌ ‌از‌ مادر جدا ‌باشد‌ و فقط برادر پدري‌ ‌شما‌ ‌است‌ آيا نمي‌بينيد ‌که‌ ‌من‌ چه‌ اندازه‌ كيل‌ ‌شما‌ ‌را‌ وافي‌ و كافي‌ قرار دادم‌ و ‌من‌ بسيار مهمان‌ دوست‌ هستم‌ كاملا ‌از‌ ‌شما‌ پذيرايي‌ ميكنم‌.

فَلَمّا جَهَّزَهُم‌ بِجَهازِهِم‌ بهر يك‌ يك‌ بار شتر گندم‌ داد ‌که‌ شايد بهر كدام‌ يك‌ خروار گندم‌ داده‌ ‌باشد‌ بقيمت‌ بسيار نازلي‌.

قال‌َ ائتُونِي‌ بِأَخ‌ٍ لَكُم‌ مِن‌ أَبِيكُم‌ اينها ‌براي‌ تخلص‌ ‌از‌ يوسف‌ گفتند ‌ما ميآوريم‌ حضرت‌ يوسف‌ ‌گفت‌ ‌من‌ ‌از‌ ‌شما‌ يك‌ نفر بعنوان‌ گرو و رهن‌ نگاه‌ ميدارم‌ ‌که‌ ‌اگر‌ آورديد ‌آن‌ يك‌ برادر ‌خود‌ ‌را‌ رها ميكنم‌ ‌آنها‌ ‌در‌ ميان‌ ‌خود‌ قرعه‌ زدند بنام‌ شمعون‌ درآمد و بعضي‌ گفتند ‌که‌ ‌آنها‌ بيوسف‌ گفتند ‌هر‌ كدام‌ ‌ما ‌را‌ اختيار ميكني‌ نگاه‌ دار يوسف‌ شمعون‌ ‌را‌ اختيار كرد چون‌ اعقل‌ ‌آنها‌ ‌بود‌.

أَ لا تَرَون‌َ أَنِّي‌ أُوفِي‌ الكَيل‌َ ديديد ‌که‌ ‌من‌ نظر ببضاعت‌ ‌شما‌ نداشتم‌ و كيل‌ ‌شما‌ ‌را‌ كافي‌ و وافي‌ قرار دادم‌ وَ أَنَا خَيرُ المُنزِلِين‌َ ‌يعني‌ ‌هر‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌من‌ وارد شود كمال‌ احترام‌ و پذيرايي‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌او‌ ميكنم‌ و دوست‌ ميدارم‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌من‌ وارد شويد لكن‌ مشروط ‌بر‌ آوردن‌ برادر ‌خود‌ ‌را‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 59)- یوسف برادران را مورد لطف و محبت فراوان قرار داد، و در گفتگو را با آنها باز کرد، برادران گفتند: ما، ده برادر از فرزندان یعقوب هستیم، و او نیز فرزند زاده ابراهیم خلیل پیامبر بزرگ خداست، اگر پدر ما را می‌شناختی احترام بیشتری می‌کردی، ما پدر پیری داریم که از پیامبران الهی است، ولی اندوه عمیقی سراسر وجود او را در بر گرفته! یوسف فورا پرسید: این همه اندوه چرا؟

گفتند: او پسری داشت، که بسیار مورد علاقه‌اش بود و از نظر سن از ما کوچکتر بود، روزی همراه ما برای شکار و تفریح به صحرا آمد، و ما از او غافل ماندیم و گرگ او را درید! و از آن روز تاکنون، پدر برای او گریان و غمگین است.

بعضی از مفسران چنین نقل کرده‌اند که عادت یوسف این بود که به هر کس یک بار شتر غلّه بیشتر نمی‌فروخت، و چون برادران یوسف، ده نفر بودند، ده بار غلّه به آنها داد، آنها گفتند: ما پدر پیری داریم که به خاطر شدت اندوه نمی‌تواند مسافرت کند و برادر کوچکی که برای خدمت و انس، نزد او مانده است، سهمیه‌ای هم برای آن دو به ما مرحمت کن.

یوسف دستور داد و بار دیگر بر آن افزودند، سپس رو کرد به آنها و گفت: در سفر آینده برادر کوچک را به عنوان نشانه همراه خود بیاورید.

در اینجا قرآن می‌گوید: «و هنگامی که (یوسف) بارهای آنها را آماده ساخت به آنها گفت: آن برادری را که از پدر دارید نزد من بیاورید» (وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونِی بِأَخٍ لَکُمْ مِنْ أَبِیکُمْ).

سپس اضافه کرد: «آیا نمی‌بینید، حق پیمانه را ادا می‌کنم، و من بهترین میزبانها هستم»؟ (أَ لا تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ وَ أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ).

نکات آیه

۱- یوسف(ع) بر توزیع ارزاق ذخیره شده در مصر ، نظارت مستقیم داشت. (و جاء إخوة یوسف ... و لما جهزهم بجهازهم)

۲- یوسف(ع) بار آذوقه و جیره غذایى برادران را ، خود آماده کرد.* (و لما جهزهم بجهازهم) «تجهیز» (مصدر جهز) به معناى مهیا ساختن و آماده کردن جهاز (زاد و توشه) است. ضمیر در «جهز» به یوسف(ع) برمى گردد. بنابراین «لما جهزهم ...» ; یعنى، پس آن گاه که یوسف(ع) بار و بنه و زاد و توشه برادرانش را آماده ساخت. البته این احتمال که اسناد «جهز» به یوسف(ع) مجازى باشد، بعید به نظر نمى رسد ; زیرا بسیار متعارف است که فعل کارگزاران به کارفرما اسناد داده مى شود.

۳- فرزندان یعقوب ، ضمن معرفى خویش و بیان تعداد نفرات ، به یوسف(ع) یادآور شدند که یک برادر پدرى نیز دارند. (قال ائتونى بأخ لکم من أبیکم)

۴- بنیامین در اولین سفرى که برادرانش براى تهیه خوار و بار به حضور یوسف(ع) رسیدند ، همراه آنان نبود. (قال ائتونى بأخ لکم من أبیکم)

۵- برادران یوسف به دستور وى موظف شدند بنیامین را در سفر آینده به همراه خویش بیاورند. (قال ائتونى بأخ لکم من أبیکم)

۶- یوسف(ع) سهمیه و جیره افراد را همواره عادلانه و بدون کمترین نقصى به آنان پرداخت مى کرد. (ألا ترون أنى أُوفى الکیل) کیل (پیمانه کردن) مصدر است و در آیه شریفه، به معناى اسم مفعول (مکیل) مى باشد و مراد از آن آذوقه و غلات است. «ایفاء» (مصدر اوفى) به معناى پرداختن به طور کامل و بدون نقص و کاستى است. آوردن فعل مضارع (اوفى) به جاى فعل ماضى «وفیت» اشاره به روش مستمر یوسف(ع) در ایفاى کیل دارد.

۷- یوسف(ع) از میهمانان و کسانى که براى تهیه آذوقه و دریافت سهمیه به او مراجعه مى کردند، به خوبى پذیرایى مى کرد. (ألا ترون ... أنا خیر المنزلین) «نزول» به طعام و مانند آن که براى میهمان تهیه شده گفته مى شود و «نزیل» به معناى میهمان است. «منزلین» در آیه شریفه از همین ماده گرفته شده و به معناى میزبانها و مهمان نوازان مى باشد.

۸- یوسف(ع) از برادرانش به نیکى پذیرایى کرد و سهمیه ایشان را از خوار و بار به طور کامل پرداخت نمود. (ألا ترون أنى أُوفى الکیل و أنا خیر المنزلین)

۹- یوسف(ع) با توجه دادن برادرانش به عدالت خویش در معامله و پذیرایى نیکویش از مهمانان ، آنان را به آوردن بنیامین ترغیب کرد. (ائتونى بأخ لکم من أبیکم ألا ترون أنى أُوفى الکیل و أنا خیر المنزلین) جمله «ألا ترون ...» (آیا ملاحظه نمى کنید که...) پس از «ائتونى بأخ لکم» بیانگر هدف یوسف(ع) (ترغیب به آوردن بنیامین) از توجه دادن برادرانش به مهمان نوازى و عدالتش در معامله است.

۱۰- عدالت در داد و ستد به ویژه در شرایط بحرانى و کمبود ، امرى نیکو و ارزشمند است. (ألا ترون أنى أُوفى الکیل) در آیه ۶۲ (اجعلوا بضاعتهم ...) معلوم مى شود که یوسف(ع) سهمیه افراد را در برابر بهاى آن پرداخت مى کرد. از این رو در برداشتها ، معامله و داد و ستد آورده شد.

۱۱- مهمان نوازى ، خصلتى نیک و ارزشمند است. (ألا ترون ... أنا خیر المنزلین)

۱۲- یوسف(ع) به برادرانش وعده داد که اگر در سفر بعد ، بنیامین را به همراه بیاورند ، باز هم از آنان به خوبى پذیرایى خواهد کرد. (ألا ترون ... أنا خیر المنزلین)

موضوعات مرتبط

  • ارزشها: ۱۱
  • اقتصاد: عدالت در بحران اقتصادى ۱۰
  • برادران یوسف: اولین مسافرت برادران یوسف ۴; برادران یوسف و یوسف(ع) ۳; تشویق برادران یوسف ۹; ملاقات برادران یوسف با یوسف(ع) ۵; وعده به برادران یوسف ۱۲; مال التجاره برادران یوسف ۲
  • بنیامین: تشویق به آوردن بنیامین ۹; مسافرت بنیامین به مصر ۵
  • تجارت: عدالت در تجارت ۱۰
  • صفات: صفات پسندیده ۱۱
  • عمل: عمل پسندیده ۱۰
  • مهمان نوازى: ارزش مهمان نوازى ۱۱
  • یوسف(ع): تشویقهاى یوسف(ع) ۹; عدالت یوسف(ع) ۶، ۸، ۹; فضایل یوسف(ع) ۶، ۷، ۸; قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۸، ۹، ۱۲; مهمان نوازى یوسف(ع) ۷، ۸، ۹، ۱۲; نظارت یوسف(ع) ۱; وعده هاى یوسف(ع) ۱۲; یوسف(ع) و برادران ۲، ۸; یوسف(ع) و توزیع غلات ۱; یوسف(ع) و ملاقات با بنیامین ۹، ۱۲

منابع