يوسف ٦٠
کپی متن آیه |
---|
فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلاَ کَيْلَ لَکُمْ عِنْدِي وَ لاَ تَقْرَبُونِ |
ترجمه
يوسف ٥٩ | آیه ٦٠ | يوسف ٦١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«کَیْل»: پیموده. مصدر است و به معنی اسم مفعول، یعنی (مکیل) است. در این آیه و آیههای و همین سوره به معنی گندم و حبوباتی است که پیموده میگردد.
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي وَ لا تَقْرَبُونِ «60»
(ولى) اگر آن برادر را نزد من نياوريد، نه پيمانهاى (از غلّه) نزد من خواهيد داشت و نه نزديك من شويد.
پیام ها
1- در مديريّت، هم محبّت لازم است و هم تهديد. اوّل مژده و محبّت؛ «أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ» بعد تهديد و اولتيماتوم. «فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي»
2- زمينههاى سوء استفاده را از بين ببريم. (اگر رسم شود كه حاضرين سهم غائبين را بگيرند بعضى سوء استفاده مىكنند.) «فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلا كَيْلَ لَكُمْ»*
جلد 4 - صفحه 240
3- در اجراى قانون، ميان برادر وخانواده وديگران نبايد تبعيض قائل شد. «فَلا كَيْلَ لَكُمْ» (هر شخصى سهم معينى داشت وبايد خود دريافت مىكرد.)
4- در تهديد لازم نيست كه مدير تصميم صد در صد بر اجرا داشته باشد. «فَلا كَيْلَ لَكُمْ» (زيرا يوسف كسى نبود كه حاضر شود برادرانش از قحطى بميرند.)
5- قاطعيّت در پيادهكردن برنامهها، شرط رهبرى است. «فَلا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي وَ لا تَقْرَبُونِ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي وَ لا تَقْرَبُونِ (60)
فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ: پس اگر نياريد به من آن برادر را. فَلا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي: پس شما را نزد من مكيلى و طعامى نيست. وَ لا تَقْرَبُونِ: و نزديك نشويد به من و در ولايت من نيائيد و گرد من مگرديد.
نكته: قوله «و لا تقربون» نهى يا نفى است معطوف بر جزاء شرط.
چون يوسف آن فرمايشات به ايشان نمود:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ جاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (58) وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ (59) فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي وَ لا تَقْرَبُونِ (60) قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ (61) وَ قالَ لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (62)
ترجمه
و آمدند برادران يوسف پس وارد شدند بر او پس شناخت آنها را و ايشان بودند مر او را ناشناسندگان
و چون مرتّب كرد وسائل حركت آنها را بترتيب لوازم سفرشان گفت بياوريد نزد من برادرى كه مر شما را است از پدرتان آيا نمىبينيد كه من تمام ميدهم پيمانه را و من بهترين پذيرائى كنندگانم
پس اگر نياوريد نزد من او را پس نباشد چيزيكه پيمانه كنم آنرا براى شما نزد من و نزديك مشويد مرا
گفتند زود باشد كه كوشش كنيم براى آوردن او برخصت پدرش و همانا ما بجا آورندگانيم
و گفت مر غلامانش را كه بگذاريد سرمايه آنها را در بار بندهاشان باشد كه آنها بشناسند آنرا چون باز گردند بسوى كسانشان باشد كه آنها بازگشت كنند.
تفسير
در سالهاى قحطى و سختى كه حضرت يوسف عليه السّلام براى پيش بينى از آن سنوات تهيّه غلّه كرده بود بسيارى از بلاد بسختى و قحطى دچار شدند و از آن جمله كنعان بود كه حضرت يعقوب عليه السّلام و فرزندانش در آن سرزمين منزل داشتند و قمى ره
جلد 3 صفحه 158
فرموده ميان حضرت يوسف عليه السّلام و پدرش هيجده روز راه فاصله بود و مردم از بلاد دور و نزديك مىآمدند در مصر براى خريدارى غلّه و حضرت يعقوب و پسرانش در صحرائى منزل داشتند كه در آن مقل زياد بود برادران حضرت از آن مقلها گرفته و حمل نمودند بمصر براى خريدارى غلّه و يوسف عليه السّلام در آن اوان خودش متصدّى فروش بود و چون وارد بر او شدند آنحضرت آنها را شناخت ولى آنها او را نشناختند و گفتهاند جهت شناختن حضرت آنها را آن بود كه كاملا ترقّب و انتظار ورود آنها را داشت و هيئت آنها چندان اختلاف با سابق پيدا نكرده بود و جهت نشناختن آنها آن حضرت را آن بود كه آنها بهيچ وجه انتظار ملاقات او را نداشتند و شمايل حضرت با حال كودكى كاملا تفاوت پيدا كرده بود بعلاوه هيبت و عظمت مقام او مانع بود كه آنها تامّل و دقت در سيماى او كنند و عيّاشى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه نشناختند او را برادرانش براى هيبت سلطنت و عزّتش و گفتهاند در آن اوقات حضرت يعقوب عليه السّلام فرزندان خود را مجتمع فرمود و بآنها دستور حركت بمصر را براى خريد طعام داد و فرمود شنيدهام فرمانفرماى آن مملكت مرد صالحى است و اميدوارم بشما احسان كند انشاء اللّه تعالى و فقط بنيامين را براى كمك و استيناس خود نگاه داشت و آنها ده نفر بودند كه در مصر بر برادر خود وارد شدند و از ابن عباس ره نقل شده كه از روز كه او را در چاه انداختند تا آنروز چهل سال فاصله شده بود و قمّى ره فرموده در كيل طعام بآنها خوبى كرد و فرمود شما كيانيد گفتند ما پسران يعقوب بن اسحق بن ابراهيم خليل اللّه ميباشيم كه نمرود او را در آتش انداخت و نسوخت و خدا آنرا بر او برد و سلام كرد فرمود پدر شما چه ميكند گفتند پيرمرد ضعيفى است فرمود برادر ديگرى هم داريد گفتند يك برادر ديگر داريم از مادر ما نيست فرمود وقتى برگشتيد او را هم با خودتان بياوريد و عيّاشى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه يوسف عليه السّلام فرمود من شنيدم شما دو برادر پدرى ديگر هم داشتيد چه شدند آن دو گفتند بزرگتر از آن دو را گرگ خورد و كوچكتر را گذارديم نزد پدرمان چون او را از خود جدا نميكند و محبّت زيادى باو دارد يوسف عليه السّلام فرمود من دوست دارم او را با خودتان در مراجعت براى خريد طعام بياوريد و مراد از تجهيز آنها آنستكه بعدّه آنها هر يك نفر يك بار شتر طعام براى ايشان حمل فرمود چون جهاز متاع مهيا شده براى كاروان است و
جلد 3 صفحه 159
مراد از وفاء كيل معلوم است كه تمام كردن پيمانه و ناقص نگذاردن آنست براى مشتريان و مراد از خير المنزلين بودن آنحضرت خوب مهماندارى و پذيرائى كردن او است از آنها خواه مأخوذ از نزل باشد كه طعام حاضر شده براى مهمان است و خواه مأخوذ از منزل باشد كه بمعناى خانه و جايگاه است و اخيرا بآنها گوشزد فرمود كه اگر دفعه ديگر بدون آن برادر كوچكتر خودتان بيائيد من با شما معامله نميكنم و مكيل و موزونى براى شما نزد من نمىباشد و نزديك من نيائيد و حق ورود بمملكت مرا نداريد برادران عرضه داشتند در مراجعت ما سعى ميكنيم براى تحصيل اجازه او از پدرش و شما مطمئن باشيد كه ما موفق بمقصود خواهيم شد و او را با رضايت پدر همراه مىآوريم و حضرت يوسف بغلامان خود كه متصدّى كيل طعام بودند امر فرمود كه آنچه را حضرات در بهاء طعام پرداخته بودند بگذارند در ظروف آنها كه مهيّا براى رحيل و كوچ كردن شده تا بعدا متوجّه شوند كه سرمايه آنها بايشان مسترد شده و طعام را هم خريدارى نمودهاند و حق اين احسان را كه جمع بين عوض و معوّض است و از طرف آن حضرت نسبت بآنها شده بشناسند و اين موجب شود كه با برادر كهتر خودشان بزودى مراجعت نمايند و البتّه مقام حضرت يوسف عليه السّلام هم اجلّ از اين بوده كه پس از سالها طعامى براى پدر و برادران خود در سال قحط بفرستد در حاليكه عوض آنرا از ايشان گرفته باشد و چون صلاح نبوده كه خود را بآنها معرفى فرمايد براى تكميل اجر فراق پدر و اشتياق بملاقات برادر ناچار بايد اين عمل انجام شود كه موجب خرسندى پدر و تمامى برادران در موقع مراجعت بوطن گردد و مشتاق بسفر ديگر با برادر كهتر خودشان شوند و بنابراين مراد از شناختن بضاعت معرفت بحق ردّ آن و احسان از اين جهت است و بنظر حقير محتمل است مراد شناختن خود بضاعت باشد كه تفضلا ردّ شده بآنها چون در اين موارد احتمال ميرود عين مال آنها يا ديگرى اشتباها دربار بند آنها گذارده شود و بنابراين آيه شريفه احتياج بتقدير ندارد و بعضى گفتهاند مقصود اجبار آنها بمراجعت بوده براى اداء وظيفه شرعيّه كه ردّ ثمن باشد و بنظر حقير از جهاتى صحت ندارد.
جلد 3 صفحه 160
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَإِن لَم تَأتُونِي بِهِ فَلا كَيلَ لَكُم عِندِي وَ لا تَقرَبُونِ (60)
پس اگر نياوريد او را پس ديگر كيلي نزد من نداريد و نزديك بمن نشويد شما را بخود راه نميدهم.
جلد 11 - صفحه 223
در قرآن مجيد در بسياري از آيات شريفه وعد و وعيد را مخلوط فرموده که اگر ايمان آورديد و عمل صالح بجا آورديد و تقواي از معاصي جَنّاتٍ تَجرِي تَحتَهَا الأَنهارُ نصيب شما است خالدا فيها و اگر ايمان نياورديد و بكفر و شرك و ظلم و فسق و فجور باقي مانديد ناراً خالِداً فِيها داخل خواهيد شد حضرت يوسف اولا وعده داد که اگر برادر خود را آورديد بشما كيل كامل ميدهم و ضيافت ميكنم و پذيرايي مينمايم و ثانيا تهديد و تخويف به اينكه فَإِن لَم تَأتُونِي بِهِ اگر نياورديد و با عذاري که پدرش نگذارد يا بچه بود طاقت مسافرت نداشت يا خود او راضي نشد و حاضر نشد بيايد يا اعذار ديگر آورديد و او را همراه خود نياورديد فَلا كَيلَ لَكُم عِندِي ديگر جنس بشما نميفروشم بهر قيمتي که بخواهيد و دانهاي بشما نميدهم وَ لا تَقرَبُونِ بلكه جلوگيري ميكنم که شما را در شهر مصر که معني قرب است راه ندهند چون حضرت يوسف عليه السّلام ميدانست که آنها احتياج شديد دارند در اينکه چند ساله خشكسالي بگندم و محلّي جز نزد يوسف نيست که بتوانند از آنجا تحصيل كنند و ناچار هستند که باز برگردند و بدون برادر آنها را راه نميدهند بهر قيمتي تمام شود او را خواهند آورد
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 60)- و به دنبال این تشویق و اظهار محبت، آنها را با این سخن تهدید کرد که «اگر آن برادر را نزد من نیاورید، نه کیل و غلّهای نزد من خواهید داشت، و نه اصلا به من نزدیک شوید» (فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلا کَیْلَ لَکُمْ عِنْدِی وَ لا تَقْرَبُونِ).
ج2، ص433
یوسف میخواست به هر ترتیبی شده «بنیامین» را نزد خود آورد، گاهی از طریق اظهار محبت و گاهی از طریق تهدید وارد میشد، ضمنا از این تعبیرات روشن میشود که خرید و فروش غلات در مصر از طریق وزن نبود بلکه به وسیله پیمانه بود و نیز روشن میشود که یوسف به تمام معنی میهمان نواز بود.
نکات آیه
۱- یوسف(ع) در سالهاى قحطى ، سهمیه و جیره افراد را طبق برنامه اى زمانبندى شده در دفعات متعدد تحویل مى داد. (و لما جهزهم بجهازهم ... فإن لم تأتونى به فلاکیل لکم) «کیل» به معناى اسم مفعول (مکیل) مى باشد و مراد از آن طعام و غلات است. نامیدن غله به «کیل» بدان جهت است که براى تحویل، آنها را پیمانه مى کردند و این بر سهمیه بندى دلالت دارد. از جمله «فإن لم تأتونى به ...» (اگر در سفر آینده و نوبت بعد بنیامین را نزد من نیاورید ...) معلوم مى شود غله در دفعات متعدد و طبعاً زمان بندى شده پرداخت مى گردید.
۲- یوسف(ع) به برادرانش خاطر نشان ساخت که تنها در صورتى غله نوبت بعد را دریافت خواهند کرد که بنیامین را همراه خود بیاورند. (فإن لم تأتونى به فلاکیل لکم عندى)
۳- یوسف(ع) به برادرانش اعلام کرد در صورتى که بنیامین را در نوبت بعد همراه نیاورند ، نباید به بارگاه او حاضر شوند. (فإن لم تأتونى به ... و لاتقربون) نون مکسور در «لاتقربون» نون وقایه و حاکى از یاى متکلم محذوف است. بنابراین «لاتقربون» ; یعنى، نزد من نیایید.
۴- استفاده یوسف(ع) از روش ترغیب به همراه تهدید براى رسیدن به مقصود خویش (ألا ترون أنى أُوفى الکیل ... فإن لم تأتونى به فلاکیل لکم)
۵- جواز بهره گیرى از فشارهاى اقتصادى براى نیل به مقاصد مشروع (فإن لم تأتونى به فلاکیل لکم عندى)
۶- فرزندان یعقوب به بازگشت مجدد به مصر براى دریافت آذوقه ، مصمم بودند. (فإن لم تأتونى به فلاکیل لکم عندى)
۷- ورود به مصر و مراجعه به یوسف(ع) تنها راه تأمین آذوقه براى خاندان یعقوب(ع) در سالهاى قحطى (فإن لم تأتونى به فلاکیل لکم عندى و لاتقربون) چنان چه براى برادران یوسف راهى جز آمدن به مصر براى تهیه آذوقه وجود داشت تهدید یوسف(ع) (فلاکیل لکم عندى) مفهومى نداشت و اثرى نمى بخشید.
۸- اشتیاق وافر یوسف(ع) به بنیامین و دیدار او (ائتونى بأخ لکم ... فإن لم تأتونى به فلاکیل لکم عندى و لاتقربون)
موضوعات مرتبط
- آل یعقوب: تأمین معاش آل یعقوب ۷
- احکام: ۵
- اقتصاد: اهمیت رشد اقتصادى ۵; تضییق اقتصاد ى جایز ۵
- برادران یوسف: برادران یوسف و دریافت غله ۲، ۶; تصمیم برادران یوسف ۶; ملاقات برادران یوسف با یوسف(ع) ۶
- عواطف: عواطف برادرى ۸
- هدف و وسیله: ۵
- یوسف(ع): برنامه ریزى یوسف(ع) ۱; تشویقهاى یوسف(ع) ۴; تهدیدهاى یوسف(ع) ۴; روش برخورد یوسف(ع) ۴; سیاستهاى اقتصادى یوسف(ع) ۱; شرایط ملاقات با یوسف(ع) ۲، ۳; علاقه یوسف(ع) به بنیامین ۸; قصه یوسف(ع) ۲، ۳، ۶; ملاقات یوسف(ع) با برادران ۲، ۳; یوسف(ع) و ملاقات با بنیامین ۲، ۳; یوسف(ع) و بنیامین ۸; یوسف(ع) و توزیع غلات ۱;یوسف(ع) و سهمیه بندى غلات ۱
منابع