ریشه حسب: تفاوت میان نسخهها
(افزودن نمودار دفعات) |
(Added root proximity by QBot) |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
حساب به معنى شمردن است (قاموس) راغب آن را استعمال عدد گفته [اسراء:12] تا عدد سالها و حساب را بدانيد حسيب و حاسب: حسابگر. [نساء:6] خدا در حسابگرى كافى است [اسراء:14 ]، [انبیاء:47] در اوّل حرف باء گذشت كه «كفى» در اينگونه موارد به معنى «اكتف» است يعنى بس كن به ما در حسابگرى و هكذا بغير حساب يعنى چه؟ [بقره:212] اين تعبير چنج بار در قرآن مجيد تكرار شده است بقره:212، آل عمران:27 و37، نور:38، غافر:40 و يك دفعه آمده [زمر:10]. از اين شش مورد، اوّلى و چهارمى مطلق و شامل دنيا و آخرت است دوّمى و سوّمى و ششمى ظاهراً راجع به دنيا و پنجمى راجع به آخرت است و در نتيجه «يَرْزُقُ مَن يَشاءُ بِغَيْرِ حِساب» هم در دنيا جارى است و هم در عقبى. اكنون بايد ديد منظور از اين بى حسابى چيست؟. قبلاً بايد بدانيم كه همه اين شش مورد فقط درباره روزى و نعمت و پاداش دنيا و آخرت است و درباره عذاب دنيا و آخرت همچو چيزى نيست . به عقيده بعضى از بزرگان چون بندگان و همه چيز آنها مال و مملوك خداست و آنها در مقابل خدا نه عوضى دارند و نه استحقاقى پس روزى خدا عطيّه محض است و لذا به غير حساب است . على هذا به غير حساب به معناى به غير عوض و به غير استحقاق است. اين مطلب فى حدّ ذاته حق و ثابت است ولى درباره تمام مردم مىباشد، به عبارت ديگر، خدا به همه مردم بدون عوض و استحقاق مىدهد و اين روزى دادن حقّى است كه خدا به عهده گرفته است بى آنكه مردم حقى بر خدا داشته باشند. امّا از آيات «يَرْزُق مَنْيَشاءُ بِغَيْرِ حِساب» «تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِساب» يك نوع خصوصيت به نظر مىآيد و اين حكم شامل همه مردم نيست و قيد «مَنْ تَشاءُ وَ مَنْ يَشاءُ» مانع از عموم است . مثلا آيه [غافر:40] با آنكه قيد «من يشاء» ندارد باز و وصف صابران و «اولئك» كه اشاره به نيكوكاران است قيد «به غير حساب» اند. به نظر نگارنده: بايد آيات قيامت را از آيات دنيا جداگانه حساب كرد گرچه از جهتى به هم مربوطاند . درباره آخرت آنجا كه آمده «مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجزى اِلّا مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالح! مِنْ ذَكَرٍ اَوْاُنثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاوُلئِكَ يَدْخذلُونَ الْجَنَّةَ يةرْززقُونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ» ظاهر آيه آن است كه مراد از «بِغَيْرِ حِسابٍ» بى پايان و بسيار است. عمل مؤمن در دنيا از حيث زمان و كم و كيف محدود است. ولى اجر او در آخرت بى پايان و وسيع و متنوع و رنگارنگ است. اين اجر در مقابل آن عمل مسلّماً به غير حساب است. و با آن مقايسه نمى شود. اگر گوئى در آيات شريفه مىخوانيم [نباء:32-36] اين آيات و غير آنها روشن مىكند كه اجر آخرت با حساب است نه بى حساب؟. گوئيم اين حساب راجع به اصل استحقاق است يعنى بهشت در مقابل ايمان عمل است نه راجع به كثرت و بى پايان بودن آن. مؤيد اين مطلب آن است كه در عمل بد يك مجازات و در كار خوب ده برابر است. امّا درباره دنيا به عقيده نگارنده مراد از به غير حساب، به غير مقايسه با تلاش و سعى است. توضيح آنكه عدّهاى از مردم ر.زى و درآمدشان با مقايسه تلاش آنهاست، مثلاً مزدوران و كارمندان و غير هم در مقابل كار و تلاشى كه مىكنند بهره و روزى متناسب با كار به دست مىآورند ولى تجّار و غير آنها مثلا چند روز سعى مىكنند صدها برابر كارشان بهره به دست مياورند و يا عدّهاى ارث مىبرند، گنج پيدا مىكنند و مال ندارند و يا تلاششان نسبت به بهره خيلى كم است و اين است معناى «يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ» و چون همه مشمول اين حكم نيستند لذا قيد «مَنْ يَشاءُ» جاى خود را مىگيرد . مثلا در كريمه [آل عمران:26-27] بهترين مصداق «تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ» ملك و پادشاهى است كه مثلا بوسيله ارث و يا تلاشى كه نسبت به آن خيلى كم است به دست مىآيد پس يا اصلا تلاش ندارد و يا تلاشش اندك است و به هر حال با تلاش مقايسه نمىشوند. آيه زير مطلب را بيش از پيش روشن م يكند [نور:38] آيه صريح است كه خدا جزاى عمل را مىدهد و از فضلش بر آن مزيد خارج از مقايسه با عمل است و پس از آن مى فرمايد«وَاللّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حساب». [طلاق:8] مراد از «حاسَبْناها» عذاب است و چون عذاب روى حساب عصيان و لجاجتشان بوده لذا «حاسَبْناها» آمده است . [رحمن:5] [كهف:40] حسبان به ضمّ آن مصدر است به معنى شمردن و نيز حسبان به ضمّ اوّل تيرهاى كوچك را گويند مفرد آن حسبانه است (اقرب) معنى آيه اوّل: آفتاب و ماه روى حساب اند معنى آيه دوّم: و بفرستد بر آن عذابى از آسمان درنتيجه زمين خالى و خشك گردد. راغب آن را در آيه عذاب و اتش نقل كرده و گويد علّت تسميه آن است كه كيفر روى حساب جرم است در مجمع نيز از از ابن عبّاس عذاب و آتش نقل كرده است . به نظر نگارنده حسبان در آيه دوّم چنانكه راغب نقل كرده به معنى عذاب است و چون عذاب خداوند با جمعيّت متناسب است لذا حسبان گفته شده . فعل حسب يحسب از باب علم يعلم به معنى ظن و گمان به كار مىرود مثل [عنكبوت:2] به نظر راغب مصدر اينگونه افعال حسبان به كسر اوّل است. كه گمان و ظنّ كننده يك نوع حساب است، از جانب خود محاسبه و روى آن حكم و عمل مىكند . احتساب نيز در قرآن مجيد به معنى گمان به كار رفته است و موارد آن فقط سه محلّ است: زمر:47، حشر:2، طلاق:3، [حشر:2] خدا به آنهااز جائى آمد كه گمان نكرده بودند. علّت تسميه نيز همان است كه گفته شد . حسب (بر وزن فلس) به معنى كفايت استعمال مىشود (مفردات) [آل عمران:173] گفتند خدا ما را بس است و بهتر وكيل است اين ماده بدين معنى ده بار در كلام اللّه آمده است . به گمانم علّت اين تسميه آن باشد كه ميان كفايت كننده و كفايت شده حساب برقرار است مثلادر [بقره:206] ميان گناه شخص و عذاب جهنّم محاسبهاى هست و عذاب به حساب گناه است و عذاب به حساب گناه است . | حساب به معنى شمردن است (قاموس) راغب آن را استعمال عدد گفته [اسراء:12] تا عدد سالها و حساب را بدانيد حسيب و حاسب: حسابگر. [نساء:6] خدا در حسابگرى كافى است [اسراء:14 ]، [انبیاء:47] در اوّل حرف باء گذشت كه «كفى» در اينگونه موارد به معنى «اكتف» است يعنى بس كن به ما در حسابگرى و هكذا بغير حساب يعنى چه؟ [بقره:212] اين تعبير چنج بار در قرآن مجيد تكرار شده است بقره:212، آل عمران:27 و37، نور:38، غافر:40 و يك دفعه آمده [زمر:10]. از اين شش مورد، اوّلى و چهارمى مطلق و شامل دنيا و آخرت است دوّمى و سوّمى و ششمى ظاهراً راجع به دنيا و پنجمى راجع به آخرت است و در نتيجه «يَرْزُقُ مَن يَشاءُ بِغَيْرِ حِساب» هم در دنيا جارى است و هم در عقبى. اكنون بايد ديد منظور از اين بى حسابى چيست؟. قبلاً بايد بدانيم كه همه اين شش مورد فقط درباره روزى و نعمت و پاداش دنيا و آخرت است و درباره عذاب دنيا و آخرت همچو چيزى نيست . به عقيده بعضى از بزرگان چون بندگان و همه چيز آنها مال و مملوك خداست و آنها در مقابل خدا نه عوضى دارند و نه استحقاقى پس روزى خدا عطيّه محض است و لذا به غير حساب است . على هذا به غير حساب به معناى به غير عوض و به غير استحقاق است. اين مطلب فى حدّ ذاته حق و ثابت است ولى درباره تمام مردم مىباشد، به عبارت ديگر، خدا به همه مردم بدون عوض و استحقاق مىدهد و اين روزى دادن حقّى است كه خدا به عهده گرفته است بى آنكه مردم حقى بر خدا داشته باشند. امّا از آيات «يَرْزُق مَنْيَشاءُ بِغَيْرِ حِساب» «تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِساب» يك نوع خصوصيت به نظر مىآيد و اين حكم شامل همه مردم نيست و قيد «مَنْ تَشاءُ وَ مَنْ يَشاءُ» مانع از عموم است . مثلا آيه [غافر:40] با آنكه قيد «من يشاء» ندارد باز و وصف صابران و «اولئك» كه اشاره به نيكوكاران است قيد «به غير حساب» اند. به نظر نگارنده: بايد آيات قيامت را از آيات دنيا جداگانه حساب كرد گرچه از جهتى به هم مربوطاند . درباره آخرت آنجا كه آمده «مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجزى اِلّا مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالح! مِنْ ذَكَرٍ اَوْاُنثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاوُلئِكَ يَدْخذلُونَ الْجَنَّةَ يةرْززقُونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ» ظاهر آيه آن است كه مراد از «بِغَيْرِ حِسابٍ» بى پايان و بسيار است. عمل مؤمن در دنيا از حيث زمان و كم و كيف محدود است. ولى اجر او در آخرت بى پايان و وسيع و متنوع و رنگارنگ است. اين اجر در مقابل آن عمل مسلّماً به غير حساب است. و با آن مقايسه نمى شود. اگر گوئى در آيات شريفه مىخوانيم [نباء:32-36] اين آيات و غير آنها روشن مىكند كه اجر آخرت با حساب است نه بى حساب؟. گوئيم اين حساب راجع به اصل استحقاق است يعنى بهشت در مقابل ايمان عمل است نه راجع به كثرت و بى پايان بودن آن. مؤيد اين مطلب آن است كه در عمل بد يك مجازات و در كار خوب ده برابر است. امّا درباره دنيا به عقيده نگارنده مراد از به غير حساب، به غير مقايسه با تلاش و سعى است. توضيح آنكه عدّهاى از مردم ر.زى و درآمدشان با مقايسه تلاش آنهاست، مثلاً مزدوران و كارمندان و غير هم در مقابل كار و تلاشى كه مىكنند بهره و روزى متناسب با كار به دست مىآورند ولى تجّار و غير آنها مثلا چند روز سعى مىكنند صدها برابر كارشان بهره به دست مياورند و يا عدّهاى ارث مىبرند، گنج پيدا مىكنند و مال ندارند و يا تلاششان نسبت به بهره خيلى كم است و اين است معناى «يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ» و چون همه مشمول اين حكم نيستند لذا قيد «مَنْ يَشاءُ» جاى خود را مىگيرد . مثلا در كريمه [آل عمران:26-27] بهترين مصداق «تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ» ملك و پادشاهى است كه مثلا بوسيله ارث و يا تلاشى كه نسبت به آن خيلى كم است به دست مىآيد پس يا اصلا تلاش ندارد و يا تلاشش اندك است و به هر حال با تلاش مقايسه نمىشوند. آيه زير مطلب را بيش از پيش روشن م يكند [نور:38] آيه صريح است كه خدا جزاى عمل را مىدهد و از فضلش بر آن مزيد خارج از مقايسه با عمل است و پس از آن مى فرمايد«وَاللّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حساب». [طلاق:8] مراد از «حاسَبْناها» عذاب است و چون عذاب روى حساب عصيان و لجاجتشان بوده لذا «حاسَبْناها» آمده است . [رحمن:5] [كهف:40] حسبان به ضمّ آن مصدر است به معنى شمردن و نيز حسبان به ضمّ اوّل تيرهاى كوچك را گويند مفرد آن حسبانه است (اقرب) معنى آيه اوّل: آفتاب و ماه روى حساب اند معنى آيه دوّم: و بفرستد بر آن عذابى از آسمان درنتيجه زمين خالى و خشك گردد. راغب آن را در آيه عذاب و اتش نقل كرده و گويد علّت تسميه آن است كه كيفر روى حساب جرم است در مجمع نيز از از ابن عبّاس عذاب و آتش نقل كرده است . به نظر نگارنده حسبان در آيه دوّم چنانكه راغب نقل كرده به معنى عذاب است و چون عذاب خداوند با جمعيّت متناسب است لذا حسبان گفته شده . فعل حسب يحسب از باب علم يعلم به معنى ظن و گمان به كار مىرود مثل [عنكبوت:2] به نظر راغب مصدر اينگونه افعال حسبان به كسر اوّل است. كه گمان و ظنّ كننده يك نوع حساب است، از جانب خود محاسبه و روى آن حكم و عمل مىكند . احتساب نيز در قرآن مجيد به معنى گمان به كار رفته است و موارد آن فقط سه محلّ است: زمر:47، حشر:2، طلاق:3، [حشر:2] خدا به آنهااز جائى آمد كه گمان نكرده بودند. علّت تسميه نيز همان است كه گفته شد . حسب (بر وزن فلس) به معنى كفايت استعمال مىشود (مفردات) [آل عمران:173] گفتند خدا ما را بس است و بهتر وكيل است اين ماده بدين معنى ده بار در كلام اللّه آمده است . به گمانم علّت اين تسميه آن باشد كه ميان كفايت كننده و كفايت شده حساب برقرار است مثلادر [بقره:206] ميان گناه شخص و عذاب جهنّم محاسبهاى هست و عذاب به حساب گناه است و عذاب به حساب گناه است . | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
هم:100, ه:92, اله:67, وله:66, الله:63, ل:63, ف:61, من:61, ما:59, ب:56, انن:55, لا:48, ان:44, الذين:39, على:38, نا:34, ک:34, ها:33, قول:32, کم:30, ا:30, فى:29, کون:29, نن:28, شىء:27, ى:26, سرع:26, يوم:25, ام:25, علم:23, انس:23, ربب:22, لم:22, حسب:22, امن:22, اتى:22, هو:22, کفر:22, غير:21, قوم:20, قلب:19, رئى:19, يا:18, رسل:18, عذب:18, ولى:18, سوء:18, کلل:17, عمل:17, هدى:17, او:17, کذب:17, رزق:16, کتب:16, نفس:16, رحم:16, الى:16, الا:16, سمو:16, صبر:16, عن:16, ارض:16, حکم:15, شدد:15, وکل:15, خلق:15, عدد:15, بئس:15, عند:15, ذکر:15, جهنم:15, اوى:15, ترک:15, يسر:15, لما:15, ظلم:15, مول:15, قد:14, بين:14, اخذ:14, اذا:14, وحد:14, ايى:14, جمع:14, فرق:14, دخل:14, لن:14, جنن:14, ذا:14, ذلک:14, امر:14, حتى:14, قدر:14, هذا:14, سمع:14, کفى:13, اهل:13, احد:13, طوع:13, رجل:13, عزز:13, خلد:13, قمر:13, اول:13, سنو:13, بلغ:13, يمن:13, جعل:13, وفى:13, قتل:13, جبل:13, حيث:13, عظم:13, هى:13, ولد:13, وقى:13, الذى:13, شمس:13, کسب:13, غفل:13, سبل:13, سوف:13, وجه:13, وجد:12, سرر:12, صبح:12, عبد:12, صدق:12, اجر:12, قبل:12, برم:12, لجج:12, احزاب:12, حبب:12, مسک:12, صعد:12, نذر:12, جىء:12, بدو:12, دعو:12, قوع:12, لو:12, حمد:12, فصل:12, سراب:12, لعل:12, ثم:12, عطو:12, مرر:12, دون:12, سبق:12, حيى:12, نصب:12, ائى:12, وعد:12, رشد:12, حسن:12, نجم:12, نجو:12, ابو:12, قرب:12, هنا:12, قلل:11, شرى:11, سند:11, نبو:11, حين:11, شجر:11, حلل:11, لوم:11, صنع:11, هما:11, هنالک:11, رجو:11, مکر:11, لقى:11, لبد:11, يقن:11, م:11, موت:11, جرز:11, مهد:11, خون:11, بحر:11, کبد:11, قذف:11, جزى:11, الم:11, رضو:11, جهل:11, يقظ:11, نسى:11, دنو:11, جمد:11, لولو:11, ليت:11, خفى:11, محق:11, نعم:11, دخر:11, صحب:11, اثم:11, جرح:11, عجز:11, نزل:11, حجج:11, ظمء:11, حلف:11, سجد:11, شرر:11, هون:11, خرج:11, درى:11, امم:11, صرط:11, خوف:11, بغى:11, کثر:11, صيح:11, لعن:11, خشب:11, کشف:11, زکريا:11, موه:11, هلک:11, مدد:11, موسى:11, فعل:11, غنى:11, صلى:11, افک:11, فرح:11, نکر:11, فتن:11, رود:11, ازف:11, نور:11, بنو:11, رفع:11, کهف:11, خشى:11, نثر:11, سکن:11, ذهب:11, بخل:11, خير:11, ضرب:11, محمد:11, لمز:11, حبط:11, ظنن:11, سدى:11, قطط:11, قسم:11, عيش:11, کان:11, اذ:11, رقم:11, ليل:11, عصب:11, ضلل:11, رقد:11, لکن:11, طيب:11, لسن:11, فوز:11, بعث:11, هارون:11, خدع:11, غمر:11, زيد:11, شتت:11, هن:11, بل:11, زلف:11, وفق:11, عفف:11, ثمم:11, کبر:11, قضى:11, ذوق:11, مرض:11, طعم:11, وضع:11, آدم:11, بلى:11, صدد:11, رعب:11, عمى:11, أما:11, منن:11, صرح:11, لوى:11, همز:11, کلا:11, اوب:11, عرض:11, خلف:11, سوق:11, ليس:11, عقل:11, عبث:11, فرعون:11, انت:11, عدو:11, برر:11, يى:11, طرد:11, جدر:11, ضوء:11, تبع:11, زکو:11, هوى:11, لدى:11, رئف:11, وذر:11, ذات:11, حقق:11, وصل:11, خرب:11, عقب:11, عرف:11, سعى:11, ملو:11, س:11, ثمن:11, زول:11, سحب:11, حيق:11, سلم:11, هل:11, زلق:11, صمم:10, نطف:10, لغو:10, غفر:10, نبذ:10, مثل:10, ربط:10, عتو:10, وبل:10, حذر:10, فلق:10, ورى:10, نفق:10, حنجر:10, کتم:10, قرن:10, ودد:10, ترب:10, داود:10, عجل:10, نقص:10, صلو:10, بطل:10, لزم:10, ايد:10, خردل:10, زين:10, شعر:10, مع:10, صير:10, بيت:10, غشو:10, شطن:10, کره:10, سوم:10, عشو:10, طوف:10, فضل:10, برهن:10, فلح:10, فدى:10, قرى:10, ن:10, خلو:10, غدو:10, توب:10, بره:10, فوه:10, جهد:10, شهد:10, وسع:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ ۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۰
تکرار در قرآن: ۱۰۹(بار)
قاموس قرآن
حساب به معنى شمردن است (قاموس) راغب آن را استعمال عدد گفته [اسراء:12] تا عدد سالها و حساب را بدانيد حسيب و حاسب: حسابگر. [نساء:6] خدا در حسابگرى كافى است [اسراء:14 ]، [انبیاء:47] در اوّل حرف باء گذشت كه «كفى» در اينگونه موارد به معنى «اكتف» است يعنى بس كن به ما در حسابگرى و هكذا بغير حساب يعنى چه؟ [بقره:212] اين تعبير چنج بار در قرآن مجيد تكرار شده است بقره:212، آل عمران:27 و37، نور:38، غافر:40 و يك دفعه آمده [زمر:10]. از اين شش مورد، اوّلى و چهارمى مطلق و شامل دنيا و آخرت است دوّمى و سوّمى و ششمى ظاهراً راجع به دنيا و پنجمى راجع به آخرت است و در نتيجه «يَرْزُقُ مَن يَشاءُ بِغَيْرِ حِساب» هم در دنيا جارى است و هم در عقبى. اكنون بايد ديد منظور از اين بى حسابى چيست؟. قبلاً بايد بدانيم كه همه اين شش مورد فقط درباره روزى و نعمت و پاداش دنيا و آخرت است و درباره عذاب دنيا و آخرت همچو چيزى نيست . به عقيده بعضى از بزرگان چون بندگان و همه چيز آنها مال و مملوك خداست و آنها در مقابل خدا نه عوضى دارند و نه استحقاقى پس روزى خدا عطيّه محض است و لذا به غير حساب است . على هذا به غير حساب به معناى به غير عوض و به غير استحقاق است. اين مطلب فى حدّ ذاته حق و ثابت است ولى درباره تمام مردم مىباشد، به عبارت ديگر، خدا به همه مردم بدون عوض و استحقاق مىدهد و اين روزى دادن حقّى است كه خدا به عهده گرفته است بى آنكه مردم حقى بر خدا داشته باشند. امّا از آيات «يَرْزُق مَنْيَشاءُ بِغَيْرِ حِساب» «تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِساب» يك نوع خصوصيت به نظر مىآيد و اين حكم شامل همه مردم نيست و قيد «مَنْ تَشاءُ وَ مَنْ يَشاءُ» مانع از عموم است . مثلا آيه [غافر:40] با آنكه قيد «من يشاء» ندارد باز و وصف صابران و «اولئك» كه اشاره به نيكوكاران است قيد «به غير حساب» اند. به نظر نگارنده: بايد آيات قيامت را از آيات دنيا جداگانه حساب كرد گرچه از جهتى به هم مربوطاند . درباره آخرت آنجا كه آمده «مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجزى اِلّا مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالح! مِنْ ذَكَرٍ اَوْاُنثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاوُلئِكَ يَدْخذلُونَ الْجَنَّةَ يةرْززقُونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ» ظاهر آيه آن است كه مراد از «بِغَيْرِ حِسابٍ» بى پايان و بسيار است. عمل مؤمن در دنيا از حيث زمان و كم و كيف محدود است. ولى اجر او در آخرت بى پايان و وسيع و متنوع و رنگارنگ است. اين اجر در مقابل آن عمل مسلّماً به غير حساب است. و با آن مقايسه نمى شود. اگر گوئى در آيات شريفه مىخوانيم [نباء:32-36] اين آيات و غير آنها روشن مىكند كه اجر آخرت با حساب است نه بى حساب؟. گوئيم اين حساب راجع به اصل استحقاق است يعنى بهشت در مقابل ايمان عمل است نه راجع به كثرت و بى پايان بودن آن. مؤيد اين مطلب آن است كه در عمل بد يك مجازات و در كار خوب ده برابر است. امّا درباره دنيا به عقيده نگارنده مراد از به غير حساب، به غير مقايسه با تلاش و سعى است. توضيح آنكه عدّهاى از مردم ر.زى و درآمدشان با مقايسه تلاش آنهاست، مثلاً مزدوران و كارمندان و غير هم در مقابل كار و تلاشى كه مىكنند بهره و روزى متناسب با كار به دست مىآورند ولى تجّار و غير آنها مثلا چند روز سعى مىكنند صدها برابر كارشان بهره به دست مياورند و يا عدّهاى ارث مىبرند، گنج پيدا مىكنند و مال ندارند و يا تلاششان نسبت به بهره خيلى كم است و اين است معناى «يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ» و چون همه مشمول اين حكم نيستند لذا قيد «مَنْ يَشاءُ» جاى خود را مىگيرد . مثلا در كريمه [آل عمران:26-27] بهترين مصداق «تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ» ملك و پادشاهى است كه مثلا بوسيله ارث و يا تلاشى كه نسبت به آن خيلى كم است به دست مىآيد پس يا اصلا تلاش ندارد و يا تلاشش اندك است و به هر حال با تلاش مقايسه نمىشوند. آيه زير مطلب را بيش از پيش روشن م يكند [نور:38] آيه صريح است كه خدا جزاى عمل را مىدهد و از فضلش بر آن مزيد خارج از مقايسه با عمل است و پس از آن مى فرمايد«وَاللّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حساب». [طلاق:8] مراد از «حاسَبْناها» عذاب است و چون عذاب روى حساب عصيان و لجاجتشان بوده لذا «حاسَبْناها» آمده است . [رحمن:5] [كهف:40] حسبان به ضمّ آن مصدر است به معنى شمردن و نيز حسبان به ضمّ اوّل تيرهاى كوچك را گويند مفرد آن حسبانه است (اقرب) معنى آيه اوّل: آفتاب و ماه روى حساب اند معنى آيه دوّم: و بفرستد بر آن عذابى از آسمان درنتيجه زمين خالى و خشك گردد. راغب آن را در آيه عذاب و اتش نقل كرده و گويد علّت تسميه آن است كه كيفر روى حساب جرم است در مجمع نيز از از ابن عبّاس عذاب و آتش نقل كرده است . به نظر نگارنده حسبان در آيه دوّم چنانكه راغب نقل كرده به معنى عذاب است و چون عذاب خداوند با جمعيّت متناسب است لذا حسبان گفته شده . فعل حسب يحسب از باب علم يعلم به معنى ظن و گمان به كار مىرود مثل [عنكبوت:2] به نظر راغب مصدر اينگونه افعال حسبان به كسر اوّل است. كه گمان و ظنّ كننده يك نوع حساب است، از جانب خود محاسبه و روى آن حكم و عمل مىكند . احتساب نيز در قرآن مجيد به معنى گمان به كار رفته است و موارد آن فقط سه محلّ است: زمر:47، حشر:2، طلاق:3، [حشر:2] خدا به آنهااز جائى آمد كه گمان نكرده بودند. علّت تسميه نيز همان است كه گفته شد . حسب (بر وزن فلس) به معنى كفايت استعمال مىشود (مفردات) [آل عمران:173] گفتند خدا ما را بس است و بهتر وكيل است اين ماده بدين معنى ده بار در كلام اللّه آمده است . به گمانم علّت اين تسميه آن باشد كه ميان كفايت كننده و كفايت شده حساب برقرار است مثلادر [بقره:206] ميان گناه شخص و عذاب جهنّم محاسبهاى هست و عذاب به حساب گناه است و عذاب به حساب گناه است .
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
الْحِسَابِ | ۱۴ |
فَحَسْبُهُ | ۱ |
حِسَابٍ | ۷ |
حَسِبْتُمْ | ۳ |
يَحْسَبُهُمُ | ۱ |
يُحَاسِبْکُمْ | ۱ |
لِتَحْسَبُوهُ | ۱ |
تَحْسَبَنَ | ۵ |
حَسْبُنَا | ۳ |
يَحْسَبَنَ | ۳ |
تَحْسَبَنَّهُمْ | ۱ |
حَسِيباً | ۴ |
حَسِبُوا | ۱ |
حِسَابِهِمْ | ۲ |
حِسَابِکَ | ۱ |
الْحَاسِبِينَ | ۱ |
حُسْبَاناً | ۲ |
يَحْسَبُونَ | ۸ |
حَسْبَکَ | ۱ |
حَسْبُکَ | ۱ |
حَسْبُهُمْ | ۲ |
حَسْبِيَ | ۲ |
الْحِسَابَ | ۲ |
الْحِسَابُ | ۲ |
حَسِبْتَ | ۱ |
تَحْسَبُهُمْ | ۲ |
فَحَسِبَ | ۱ |
حِسَابُهُمْ | ۲ |
حَاسِبِينَ | ۱ |
فَحَسِبْتُمْ | ۱ |
حِسَابُهُ | ۱ |
تَحْسَبُوهُ | ۱ |
تَحْسَبُونَهُ | ۱ |
يَحْسَبُهُ | ۱ |
حِسَابَهُ | ۱ |
تَحْسَبُ | ۱ |
حَسِبَتْهُ | ۱ |
تَحْسَبُهَا | ۱ |
حَسِبَ | ۴ |
يَحْتَسِبُونَ | ۱ |
بِحُسْبَانٍ | ۱ |
يَحْتَسِبُوا | ۱ |
يَحْتَسِبُ | ۱ |
حَسْبُهُ | ۱ |
فَحَاسَبْنَاهَا | ۱ |
حِسَاباً | ۴ |
حِسَابِيَهْ | ۲ |
يَحْسَبُ | ۵ |
حَسِبْتَهُمْ | ۱ |
يُحَاسَبُ | ۱ |
حِسَابَهُمْ | ۱ |