۱۶٬۳۳۸
ویرایش
خط ۱۴۲: | خط ۱۴۲: | ||
پس صادر شدن فعل اختيارى از انسان، موقوف بر موافقت اسبابى است كه خارج از اختيار آدمى است، و در عين حال، دخيل در فعل اختيارى اوست، و خداى سبحان، در رأس همه اين اسباب است، و همه آن ها، حتى اختيار آدمى به ذات پاك او منتهى مى شود. چون اوست كه آدمى را موجودى مختار خلق كرده. هم او را خلق فرموده و هم اختيارش را. | پس صادر شدن فعل اختيارى از انسان، موقوف بر موافقت اسبابى است كه خارج از اختيار آدمى است، و در عين حال، دخيل در فعل اختيارى اوست، و خداى سبحان، در رأس همه اين اسباب است، و همه آن ها، حتى اختيار آدمى به ذات پاك او منتهى مى شود. چون اوست كه آدمى را موجودى مختار خلق كرده. هم او را خلق فرموده و هم اختيارش را. | ||
از سوى ديگر، انسان خود را به طبع مختار مى داند به اختيار تشريعى، به اين كه كارى را انجام دهد و يا ترك كند. يعنى در مقابل آن اختيار تكوينى، قانونا هم خود را مختار مى داند. (لذا اگر كار نيكى كرد، سزاوار مدحش مى دانند، و مى گويند مختار بوده. و اگر كار نيكى را ترك كرد، سزاوار ملامتش مى دانند، و معذورش نمى دارند به اين كه مجبور بوده). و كسى از همنوعش نمى تواند او را مجبور به كارى، و يا ممنوع از كارى بكند. چون بنى نوع او نيز، مانند او انسان اند، و از معناى بشريت چيزى زايد بر او ندارند، تا مالك و اختياردار او بوده باشند، و اين، همان است كه مى گويند: «انسان، بالطبع حرّ و آزاد است». | از سوى ديگر، انسان خود را به طبع مختار مى داند به اختيار تشريعى، به اين كه كارى را انجام دهد و يا ترك كند. يعنى در مقابل آن اختيار تكوينى، قانونا هم خود را مختار مى داند. | ||
(لذا اگر كار نيكى كرد، سزاوار مدحش مى دانند، و مى گويند مختار بوده. و اگر كار نيكى را ترك كرد، سزاوار ملامتش مى دانند، و معذورش نمى دارند به اين كه مجبور بوده). و كسى از همنوعش نمى تواند او را مجبور به كارى، و يا ممنوع از كارى بكند. چون بنى نوع او نيز، مانند او انسان اند، و از معناى بشريت چيزى زايد بر او ندارند، تا مالك و اختياردار او بوده باشند، و اين، همان است كه مى گويند: «انسان، بالطبع حرّ و آزاد است». | |||
پس انسان فى نفسه، حرّ و بالطبع مختار است، مگر آن كه خودش به اختيار خود، چيزى از خود را به ديگرى تمليك كند، و به اين تمليك، حريت خود را از دست بدهد. همچنان كه يك انسان اجتماعى، نسبت به موارد سنت ها و قوانين جارى در اجتماعش، حريت و آزادى ندارد. چون كه داخل در اجتماع است، و آنچه از سنن و قوانين، چه دينى و چه اجتماعى، در اجتماع جريان دارد، امضاء كرده است. | پس انسان فى نفسه، حرّ و بالطبع مختار است، مگر آن كه خودش به اختيار خود، چيزى از خود را به ديگرى تمليك كند، و به اين تمليك، حريت خود را از دست بدهد. همچنان كه يك انسان اجتماعى، نسبت به موارد سنت ها و قوانين جارى در اجتماعش، حريت و آزادى ندارد. چون كه داخل در اجتماع است، و آنچه از سنن و قوانين، چه دينى و چه اجتماعى، در اجتماع جريان دارد، امضاء كرده است. |
ویرایش