۱۶٬۳۳۸
ویرایش
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
<span id='link307'><span> | <span id='link307'><span> | ||
==توضيحى درباره رابطه | ==توضيحى درباره رابطه سنّت هاى عملى با مبانى اعتقادى == | ||
انسان در زندگى محدودى كه دارد و سرگرم آبادى آن است، چاره اى ندارد جز اين كه در آنچه مى خواهد و آنچه نمى خواهد، تابع سنتى باشد و حركات و سكنات و تمامى مساعى خود را، بر طبق آن سنّت تنظيم نمايد. | انسان در زندگى محدودى كه دارد و سرگرم آبادى آن است، چاره اى ندارد جز اين كه در آنچه مى خواهد و آنچه نمى خواهد، تابع سنتى باشد و حركات و سكنات و تمامى مساعى خود را، بر طبق آن سنّت تنظيم نمايد. | ||
خط ۶۵: | خط ۶۴: | ||
و بعد از مُردن همه تمام مى شود. چنين كسى و چنين قومى، سنّتى كه به حكم اجبار پيروى مى كند، غير از آن سنّتى كه يك انسان و يا يك قوم معتقد به مبدأ و معاد پيروى مى كند. | و بعد از مُردن همه تمام مى شود. چنين كسى و چنين قومى، سنّتى كه به حكم اجبار پيروى مى كند، غير از آن سنّتى كه يك انسان و يا يك قوم معتقد به مبدأ و معاد پيروى مى كند. | ||
كسى كه معتقد پيدايش و بقاى عالم مستند به نيرويى مافوق | كسى كه معتقد پيدايش و بقاى عالم مستند به نيرويى مافوق عالَم و منزّه از ماده است، و يقين دارد كه در وراى اين خانه خانه اى ديگر، و بعد از اين زندگى زندگانى ديگرى هست، چنين كسى - و چنين قومى - در آنچه مى كند، سعادت هر دو نشئه را در نظر مى گيرد، و به همين جهت صورت اعمال گونۀ مردم و هدف هايى كه دنبال مى كنند و آرایى كه دارند، با دسته اول مختلف است. | ||
و چون بينش ها مختلف | |||
و كوتاه سخن | و چون بينش ها مختلف است، سنّت ها هم مختلف مى شود. مردمى كه بت پرست اند، چه آن ها كه برهمایى اند و چه آن ها كه بودایى اند، به خاطر اين كه معتقد به معاد نيستند، سنتى دارند. و اهل كتاب، چه آن ها كه مجوسى و يا كليمى و يا مسيحى و يا مسلمانند، براى خود سنّتى دارند كه مخالف با سنت ديگران است. | ||
چيزى كه | |||
پس زندگى دنيا چنين حياتى است و آنچه در دست اهل دنيا از | و كوتاه سخن اين كه: در ميان اقوام مزبور، آن ها كه اهل ملت و دين آسمانى اند و به معاد معتقدند، به خاطر اين كه براى خود حياتى جاويد و ابدى قائل اند، در اتخاذ سنّت، آرایى كه مناسب با اين حيات باشد، اتخاذ مى كنند. آن ها ادعا مى كنند كه بر هر انسانى لازم است كه وسيلۀ زندگى عالَم بقاء را فراهم نموده، خود را براى توجه به پروردگارش مهيا سازد، و در اشتغال به كار زندگى دنيايى كه فانى است، زياده روى نكند. و اما كسانى كه ملت و دينى ندارند و تنها در برابر ماديّات خضوع دارند، رفتارى غير از اين دارند. و همۀ اين ها كه گفته شد، جاى ترديد نيست. | ||
چيزى كه هست، انسان از آن جايى كه به حسب طبع مادى اش، رهين ماده و همه زد و بندش در اسباب ظاهرى مادى است، يا اسباب را به كار مى زند و يا از آن اسباب متأثّر و منفعل مى شود، و هميشه اين سبب، او را به دامن آن سبب پرتاب، و آن به دامن اين متوسلش مى كند، و هيچ وقت از آن ها فراغت ندارد. لذا به خيالش چنين مى رسد كه حيات دنياى فانى اصالت دارد، و دنيا و مقاصد و مزايايى كه به زندگى دنيا مربوط مى شود، هدف نهایى و غرض اقصاى از وجود اوست، و بايد براى به دست آوردن سعادت آن زندگى تلاش كند. | |||
پس زندگى دنيا چنين حياتى است و آنچه در دست اهل دنيا از ذخيره، نعمت، آرزو، نيرو، و عزّت هست، حقيقتش همين است كه گفتيم، و آنچه را كه فقر، عذاب، محروميت، ضعف، ذلّت، مصيبت و خسران مى نامند، نيز چنين چيزهايى است. و كوتاه سخن اين كه: | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۵۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۵۶ </center> | ||
آنچه از خير عاجل و يا نفع فانى در دنيا | آنچه از خير عاجل و يا نفع فانى در دنيا هست، به نظر اهل دنيا خير مطلق و نفع مطلق جلوه مى كند، و آنچه را كه دوست نمى دارد، شر و ضرر مى پندارد. | ||
مردم دنيا كه چنين وضعى دارند، آن دسته از آنان كه اهل ملت و كتاب نيستند، عمرى را با همين پندارهاى خلاف واقع | |||
مردم دنيا كه چنين وضعى دارند، آن دسته از آنان كه اهل ملت و كتاب نيستند، عمرى را با همين پندارهاى خلاف واقع به سر مى برند، و از ماوراى اين زندگى خبرى ندارند. ولى آن هايى كه اهل ملت و كتابند، اگر هم بر طبق دسته اول عمل كنند، اعتراف دارند كه حقيقت خلاف آن است، و هميشه بين قول و فعلشان، ناهماهنگى هست. همچنان كه خداى تعالى در اين باره فرمود: «كُلّمَا أضَاءَ لَهُم مَشَوا فِيهِ وَ إذَا أظلَمَ عَلَيهِم قَامُوا». | |||
<span id='link308'><span> | <span id='link308'><span> | ||
ویرایش